From: hamzeh golzaroodi
Subject: Fw: !!!! آیاتی از قرآن در مورد جایگاه بسیار بسیار والای زن
To:
Cc: "seyedalireza Seyyedi"
Date: Wednesday, October 27, 2010, 10:14
لطفا به این شبهات و دنبال آتو گرفتن یکسری از متعصبین و نا آگاهان جامعه پاسخ دهید
با تشکر
سوره بقره (ماده گوساله) آیه 223
نِسَآؤُكُمْ حَرْثٌ لَّكُمْ فَأْتُواْ حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ وَقَدِّمُواْ لأَنفُسِكُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّكُم مُّلاَقُوهُ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ
زنانتان کشتزار شما هستند. هرجا که خواهید به کشتزار خود درآیید. و برای خویش از پیش چیزی فرستید و از خدا بترسید و بدانید که به نزد او خواهید شد. و مومنات را بشارت ده.
........................
سوره احزاب آیه50
یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَحْلَلْنَا لَكَ أَزْوَاجَكَ اللَّاتِی آتَیْتَ أُجُورَهُنَّ وَمَا مَلَكَتْ یَمِینُكَ مِمَّا أَفَاء اللَّهُ عَلَیْكَ وَبَنَاتِ عَمِّكَ وَبَنَاتِ عَمَّاتِكَ وَبَنَاتِ خَالِكَ وَبَنَاتِ خَالَاتِكَ اللَّاتِی هَاجَرْنَ مَعَكَ وَامْرَأَةً مُّؤْمِنَةً إِن وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِیِّ إِنْ أَرَادَ النَّبِیُّ أَن یَسْتَنكِحَهَا خَالِصَةً لَّكَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ قَدْ عَلِمْنَا مَا فَرَضْنَا عَلَیْهِمْ فِی أَزْوَاجِهِمْ وَمَا مَلَكَتْ أَیْمَانُهُمْ لِكَیْلَا یَكُونَ عَلَیْكَ حَرَجٌ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا
ای پیامبر ، ما زنانی را که مهرشان را داده ای و آنان را که به عنوان غنایم جنگی که خدا به تو ارزانی داشته است مالک شده ای ودختر عموها و دختر عمه ها و دختر داییها و دختر خاله های تو را که با تو مهاجرت کرده اند بر تو حلال کردیم ، و نیز زن مؤمنی را که خود را به پیامبر بخشیده باشد، هر گاه پیامبر بخواهد او را به زنی گیرد این حکم ویژه توست نه دیگرمؤمنان ما می دانیم در باره زنانشان و کنیزانشان چه حکمی کرده ایم ، تابرای تو مشکلی پیش نیاید و خدا آمرزنده و مهربان است
.
..........................
سوره نساء (زنان) آیه 176
یَسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللّهُ یُفْتِیكُمْ فِی الْكَلاَلَةِ إِنِ امْرُؤٌ هَلَكَ لَیْسَ لَهُ وَلَدٌ وَلَهُ أُخْتٌ فَلَهَا نِصْفُ مَا تَرَكَ وَهُوَ یَرِثُهَآ إِن لَّمْ یَكُن لَّهَا وَلَدٌ فَإِن كَانَتَا اثْنَتَیْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثَانِ مِمَّا تَرَكَ وَإِن كَانُواْ إِخْوَةً رِّجَالاً وَنِسَاء فَلِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَیَیْنِ یُبَیِّنُ اللّهُ لَكُمْ أَن تَضِلُّواْ وَاللّهُ بِكُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ.
از تو فتوی می خواهند ، بگوی که خدا در باره کلاله برایتان فتوی می دهد، : هر گاه مردی که فرزندی نداشته باشد بمیرد و او را خواهری باشد ، به آن خواهر نصف میراث او می رسد اگر خواهر را نیز فرزندی نباشد ، برادر از او ارث می برد اگر آن خواهران دو تن بودند ، دو ثلث دارایی را به ارث می برند و اگر چند برادر و خواهر بودند ،هر مرد برابر دو زن می برد خدا برای شما بیان می کند تا گمراه نشوید ، و او از هر چیزی آگاه است.
......................
سوره نساء (زنان) آیه 34
الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاء بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنفَقُواْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِّلْغَیْبِ بِمَا حَفِظَ اللّهُ وَاللاَّتِی تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلاَ تَبْغُواْ عَلَیْهِنَّ سَبِیلاً إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلِیًّا كَبِیرًا.
مردان، از آن جهت که خدا بعضی را بر بعضی برتری داده است. و از آن جهت که از مال خود نفقه میدهند، بر زنان تسلط دارند. پس زنان شایسته، فرمانبردارند و در غیبت شوی عفیفند و فرمان خدای را نگاه میدارند. و آن زنان را که از نافرمانیشان بیم دارید، اندرز دهید و از خوابگاهشان دوری کنید و بزنیدشان. اگر فرمانبرداری کردند، از آن پس دیگر راه بیداد پیش مگیرید. و خدا بلند پایه و بزرگ است.
......................
سوره نساء (زنان) آیه 25
وَ مَن لَّمْ یَسْتَطِعْ مِنكُمْ طَوْلاً أَن یَنكِحَ الْمُحْصَنَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ فَمِن مِّا مَلَكَتْ أَیْمَانُكُم مِّن فَتَیَاتِكُمُ الْمُؤْمِنَاتِ وَاللّهُ أَعْلَمُ بِإِیمَانِكُمْ بَعْضُكُم مِّن بَعْضٍ فَانكِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَنَاتٍ غَیْرَ مُسَافِحَاتٍ وَلاَ مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ فَإِذَا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَیْنَ بِفَاحِشَةٍ فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَى الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ ذَلِكَ لِمَنْ خَشِیَ الْعَنَتَ مِنْكُمْ وَأَن تَصْبِرُواْ خَیْرٌ لَّكُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ.
هرکس را که توانگری نباشد تا آزاد زنان مومنه را ب نکاح خود در آورد از کنیزان مومنه ای که مالک آنها هستید به زنی گیرد. و خدا به ایمان شما آگاه تر است. همه از جنس همدیگرید. پس بندگان را به اذن صاحبانشان نکاح کنید و مهرشان را به نحو شایسته ای بدهید. و باید که پاکدامن باشند نه زناکار و نه از آنها که به پنهان دوست میگیرند. و چون شوهر کردند، هرگاه مرتکب فحشا شوند شکنجه آنان نصف شکنجه آزاد زنان است. و این برای کسانی است. از شما که بیم دارند که به رنج افتند. با این همه، اگر صبر کنید برایتان بهتر است و خدا آمرزنده و مهربان است.
........................
سوره نساء (زنان) آیه 24
وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاء إِلاَّ مَا مَلَكَتْ أَیْمَانُكُمْ كِتَابَ اللّهِ عَلَیْكُمْ وَأُحِلَّ لَكُم مَّا وَرَاء ذَلِكُمْ أَن تَبْتَغُواْ بِأَمْوَالِكُم مُّحْصِنِینَ غَیْرَ مُسَافِحِینَ فَمَا اسْتَمْتَعْتُم بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِیضَةً وَلاَ جُنَاحَ عَلَیْكُمْ فِیمَا تَرَاضَیْتُم بِهِ مِن بَعْدِ الْفَرِیضَةِ إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلِیمًا حَكِیمًا.
و نیز زنان شوهردار بر شما حرام شده اند، مگر آنها که به تصرف شما در آمده باشند (منظور زنانی است که در جنگ اسیر مسلمانان شده باشند.). از کتاب خدا پیروی کنید. و جز اینها زنان دیگر هرگاه در طلب آنان از مال خویش مهری بپردازید و آنها را به نکاح درآورید نه به زنا، بر شما حلال شده اند. و زنانی را که از آنها تمتع میگیرید واجب است که مهرشان را بدهید. و پس از مهر معین در قبول هرچه دو بدان رضا بدهید گناهی نیست. هر آینه خدا دانا و حکیم است.
.....................
سوره نساء (زنان) آیه 11
یُوصِیكُمُ اللّهُ فِی أَوْلاَدِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَیَیْنِ فَإِن كُنَّ نِسَاء فَوْقَ اثْنَتَیْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَكَ وَإِن كَانَتْ وَاحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ وَلأَبَوَیْهِ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ إِن كَانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِن لَّمْ یَكُن لَّهُ وَلَدٌ وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ فَلأُمِّهِ الثُّلُثُ فَإِن كَانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلأُمِّهِ السُّدُسُ مِن بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصِی بِهَا أَوْ دَیْنٍ آبَآؤُكُمْ وَأَبناؤُكُمْ لاَ تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعاً فَرِیضَةً مِّنَ اللّهِ إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلِیما حَكِیمًا
خدا در مورد فرزندانتان به شما سفارش میکند که سهم پسر برابر سهم دو دختر است. و اگر دختر باشند و بیش از دو تن، دو سوم میراث از آنهاست. و اگر یک دختر بود نصف برد و اگر مرده را فرزندی باشد هر یک از پدر و مادر یک ششم میراث را برد. و اگر فرزندی نداشته باشد و میراث بران تنها پدر و مادر باشند، مادر یک سوم دارایی را برد. اما اگر برادران داشته باشد سهم مادر، پس از انجام وصیتی که کرده و پرداخت وام او یک ششم باشد. و شما نمیدانید که از پدران و پسرانتان کدامیک شما را سودمند تر است. اینها حکم خداست، که خدا دانا و حکیم است.
...........................
سوره بقره (ماده گوساله) آیه 230
فَإِن طَلَّقَهَا فَلاَ تَحِلُّ لَهُ مِن بَعْدُ حَتَّىَ تَنكِحَ زَوْجًا غَیْرَهُ فَإِن طَلَّقَهَا فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْهِمَا أَن یَتَرَاجَعَا إِن ظَنَّا أَن یُقِیمَا حُدُودَ اللّهِ وَتِلْكَ حُدُودُ اللّهِ یُبَیِّنُهَا لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ
پس اگر باز زن را طلاق داد دیگر بر او حلال نیست، مگر آنکه به نکاح مردی دیگر در آید، و هرگاه آن مرد زن را طلاق دهد، اگر میدانند که حدود خدا را رعایت میکنند رجوعشان را گناهی نیست. اینها حدود خدا است که برای مردمی دانا بیان میکند.
..............................
سوره احزاب آیه 51
تُرْجِی مَن تَشَاء مِنْهُنَّ وَتُؤْوِی إِلَیْكَ مَن تَشَاء وَمَنِ ابْتَغَیْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلَا جُنَاحَ عَلَیْكَ ذَلِكَ أَدْنَى أَن تَقَرَّ أَعْیُنُهُنَّ وَلَا یَحْزَنَّ وَیَرْضَیْنَ بِمَا آتَیْتَهُنَّ كُلُّهُنَّ وَاللَّهُ یَعْلَمُ مَا فِی قُلُوبِكُمْ وَكَانَ اللَّهُ عَلِیمًا حَلِیمًا.
از زنان خود هر که را خواهی به نوبت مؤخردار و هر که را خواهی با خود، نگه دار و اگر از آنها که دور داشته ای یکی را بطلبی بر تو گناهی نیست در این گزینش و اختیار باید که شادمان باشند و غمگین نشوند و از آنچه همگیشان را ارزانی می داری باید که خشنود گردند و خدا می داند که در دلهای شما چیست و خداست که دانا و بردبار است.
...................................
سوره بقره (ماده گوساله) آیه 282
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِذَا تَدَایَنتُم بِدَیْنٍ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى فَاكْتُبُوهُ وَلْیَكْتُب بَّیْنَكُمْ كَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلاَ یَأْبَ كَاتِبٌ أَنْ یَكْتُبَ كَمَا عَلَّمَهُ اللّهُ فَلْیَكْتُبْ وَلْیُمْلِلِ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ وَلْیَتَّقِ اللّهَ رَبَّهُ وَلاَ یَبْخَسْ مِنْهُ شَیْئًا فَإن كَانَ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ سَفِیهًا أَوْ ضَعِیفًا أَوْ لاَ یَسْتَطِیعُ أَن یُمِلَّ هُوَ فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ بِالْعَدْلِ وَاسْتَشْهِدُواْ شَهِیدَیْنِ من رِّجَالِكُمْ فَإِن لَّمْ یَكُونَا رَجُلَیْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ مِمَّن تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاء أَن تَضِلَّ إْحْدَاهُمَا فَتُذَكِّرَ إِحْدَاهُمَا الأُخْرَى وَلاَ یَأْبَ الشُّهَدَاء إِذَا مَا دُعُواْ وَلاَ تَسْأَمُوْاْ أَن تَكْتُبُوْهُ صَغِیرًا أَو كَبِیرًا إِلَى أَجَلِهِ ذَلِكُمْ أَقْسَطُ عِندَ اللّهِ وَأَقْومُ لِلشَّهَادَةِ وَأَدْنَى أَلاَّ تَرْتَابُواْ إِلاَّ أَن تَكُونَ تِجَارَةً حَاضِرَةً تُدِیرُونَهَا بَیْنَكُمْ فَلَیْسَ عَلَیْكُمْ جُنَاحٌ أَلاَّ تَكْتُبُوهَا وَأَشْهِدُوْاْ إِذَا تَبَایَعْتُمْ وَلاَ یُضَآرَّ كَاتِبٌ وَلاَ شَهِیدٌ وَإِن تَفْعَلُواْ فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَیُعَلِّمُكُمُ اللّهُ وَاللّهُ بِكُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ
ای کسانی که ایمان آورده اید، چون وامی تا مدتی معین به یکدیگر دهید، آنرا بنویسید. و باید در بین شما کاتبی باشد که آن را به درستی بنویسید. و کاتب نباید که در نوشتن از آنچه خدا به او آموخته است سرپیچی کند. و مدیون باید که بر کاتب املاء کند و از الله، پروردگار خود بترسد و از آن هیچ نکاهد. اگر مدیون سفیه یا صغیر بود یا خود املاء کردن نمیتوانست، ولی او از روی عدالت املاء کند. و دو شاهد مرد به شهدات گیرید. اگر دو مرد نبود، یک مرد و دو زن که به آنها رضایت دهید شهادت بدهند، تا اگر یکی فراموش کردد دیگری به یادش بیاورد. و شاهدان چون به شهادت دعوت شوند، نباید از شهادت خود داری کنند. و از نوشتن مدت دین خود، چه کوچک و چه بزرگ، ملول نشوید. این روش در نزد خدا عادلانه تر است، و شهادت را استوار دارنده تر و شک و تردید را زایل کننده تر. و هرگاه معامله نقدی باشد اگر برای آن سندی ننویسند مرتکب گناهی نشده اید. و چون معامله ای کنید، شاهدی گیرید. و نباید به کاتب و شاهد زیانی برسد، که اگر چنین کنید نافرمانی کرده اید. از خدای بترسید. خدا شما را تعلیم میدهد و او بر هر چیزی آگاه است.
...........................
سوره بقره (ماده گوساله) آیه 228
وَالْمُطَلَّقَاتُ یَتَرَبَّصْنَ بِأَنفُسِهِنَّ ثَلاَثَةَ قُرُوَءٍ وَلاَ یَحِلُّ لَهُنَّ أَن یَكْتُمْنَ مَا خَلَقَ اللّهُ فِی أَرْحَامِهِنَّ إِن كُنَّ یُؤْمِنَّ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِی ذَلِكَ إِنْ أَرَادُواْ إِصْلاَحًا وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَلِلرِّجَالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَةٌ وَاللّهُ عَزِیزٌ حَكُیمٌ.
باید که زنان مطلقه تا سه بار پاک شدن از شوهر کردن باز ایستند و، اگربه خدا و روز قیامت ایمان دارند ، روا نیست که آنچه را که خدا در رحم آنان آفریده است پنهان دارند و در آن ایام اگر شوهرانشان قصد اصلاح داشته باشند به بازگرداندنشان سزاوارترند و برای زنان حقوقی شایسته است همانند وظیفه ای که بر عهده آنهاست ولی مردان را بر زنان مرتبتی است وخدا پیروزمند و حکیم است.
پرسش 1:
لطفا به اين شبهات و دنبال آتو گرفتن يکسري از متعصبين و نا آگاهان جامعه پاسخ دهيد شرح : From: hamzeh golzaroodi Subject: Fw: !!!! آياتي از قرآن در مورد جايگاه بسيار بسيار والاي زن To: Cc: "seyedalireza Seyyedi" Date: Wednesday, October 27, 2010, 10:14 لطفا به اين شبهات و دنبال آتو گرفتن يکسري از متعصبين و نا آگاهان جامعه پاسخ دهيد. سوره بقره (ماده گوساله) آيه 223 نِسَآؤُکُمْ حَرْثٌ لَّکُمْ فَأْتُواْ حَرْثَکُمْ أَنَّى شِئْتُمْ وَقَدِّمُواْ لأَنفُسِکُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّکُم مُّلاَقُوهُ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ زنان تان کشتزار شما هستند. هر جا که خواهيد به کشتزار خود درآييد. براي خويش از پيش چيزي فرستيد و از خدا بترسيد و بدانيد که به نزد او خواهيد شد. و مومنات را بشارت ده. ........................
پاسخ:
@@با سلام و تشکر به خاطر ارتباط تان با اين مرکز.
متن ارسالي شما را ملاحظه کرديم و فکر مي کنيم اين آيات را گواه بر آن مي دانيد که از نگاه قرآن زن موجودي در درجه پايين تر از مرد است که از لحاظ عقل و ايمان و ... با او قابل مقايسه نيست و بايد او را در خانه حبس کرد و...(همان چيز هايي که در تبليغات جهاني عليه اسلام گفته مي شود که جايگاه زنان را پايين داشته و آنان را تحقير کرده و انسان درجه دو و در خدمت مرد خواسته و...)
براي اين که به صورت اجمالي با نظر قرآن در مورد جايگاه زن آشنا شوي ، توجه به چند نکته لازم است:
1.بنا بر متن اصلي اسلام يعني قرآن، زن از همان خمير مايه اي آفريده شده که خمير مايه آفرينش مرد بوده است.(هو الذي خلقکم من نفس واحده و جعل منها زوجها)(1)
2.مخاطب قرآن نه مرد بلکه انسان اعم از زن و مرد است.(ناس، بني آدم،انسان)
3.از نظر قرآن نه مرد برتر است و نه زن، بلکه برتر و مقرب تر نزد خدا(که حقيقت برتري است) مردان و زناني اند که تقواي بيش تري دارند.(انا خلقناکم من ذکر و انثي و...ان اکرمکم عند الله اتقاکم)(2)
4.مسووليت اجتماعي زن و مرد يکسان است :(المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولياء بعض يامرون بالمعروف و ينهون عن المنکر )
5.متاسفانه زن در طول تاريخ مقهور و تحت ستم بوده و نتوانسته در جامعه حتي در زماني که حکومت به نام اسلامي(جز دوره محدود رسول خدا و امام علي) بوده، به درستي رشد کند . بسياري از آيات و روايات ناظر به واقعيت هاي موجود اجتماعي است.
6. پيامبر و امامان به عنوان الگوي اسلام زنان و دختران خود را تربيت کرده و آنان را مانند مردان و پسران شان رشد داده بودند . سيره عملي آنان با همسران و دختران و زنان مؤمن و تربيت شده، نشان از ديدگاه واقعي اسلام نسبت به زنان دارد. آنان در برخورد با زنان تربيت شده نشان مي دادند که از نگاه اسلام زن و مرد مؤمن تفاوتي ندارند . اگر در معاشرت با زنان هشدارهايي داده شده، نسبت به زنان تربيت نشده بوده است.
7.معمولا زن به طور طبيعي به زيور و لباس و زيبايي و آرايش و...اهميت زياد مي دهد . اين اخلاق ذاتي اگر جهت صحيح داده شود، در جهت استحکام زندگي خانوادگي و اجتماعي است ،ولي در جوامعي که حکومت حق و عدل حاکم نيست، اين اخلاق زنان به صورت افراطي رشد داده مي شود ،به طوري که اين اخلاق که مي توانست عاملي براي حفظ استحکام خانواده و قوام اجتماع باشد ،به عاملي براي از هم گسستن قوام زندگي خانوادگي و در هم ريختن نظم اجتماعي بدل مي گردد.
8.از طرف ديگر زنان و مردان نسبت به هم تعهد دارند . بايد يکديگر را امر به معروف و نهي از منکر کنند . چون مسووليت اداره خانواده به مرد سپرده شده، بدين جهت مسووليت او بيش تر است . او علاوه بر حفظ خود، نسبت به سلامت فکري و اعتقادي خانواده اش هم مسوليت دارد . بعضي از دستور ها به مردان از باب اين مسوليتي است که دارد . اين توهين به زن و فرزندان نيست. بلکه متعهد کردن مرد نسبت به آنان است.
حالا با توجه به اين چند نکته مقدماتي که گفته شد، نگاه دوباره به آياتي که آورده ايد مي پردازيم:
آيه شريفه ميفرمايد: نساءکم حرث لکم فاتوا حرثکم انّي شئتم و قدّموا لانفسکم و اتقوا الله؛
زنان شما، محل بذر افشاني شما هستند، پس هر زمان که بخواهيد، ميتوانيد با آنها آميزش کنيد. سعي نماييد از اين فرصت بهره گرفته، با پرورش فرزندان صالح اثر نيکي براي خود، از پيش بفرستيد! تقوا داشته باشيد.
(حرث ) مصدر و به معناي زراعت است و به زميني که در آن کشت و زرع ميشود، گفته ميشود. از مقدم داشتن جمله "نساء کم حرث لکم" بر امر به آميزش و مجدداً تعبير به حرث، معلوم ميشود منظور توسعه در موضوع آميزش از نظر زمان يا مکان است(هر وقت و هر جا) نه از نظر اعضا و اندام زنان.
بر اساس اين آيه، جامعه انساني براي دوام نوع و بقاي نسل محتاج زنان است، زيرا خدا شگل گيري انسان را در طبيعت رحم قرار داده، طبيعت مردان را راغب به زنان فرموده ، ميان مردان و زنان دوستي و مهرباني بر قرار کرده . از اين رو غرض تکويني اين است که وسيله اي براي بقاي نوع فراهم شود. (3)
در اين آيه، هم چنين به ضرورت وجود زن براي بقا و استمرار نسل انسان اشاره شده است.
ابوبصير از امام صادق(ع) نقل ميکند :
معناي" فأتوا حرثکم انّي شئتم" اين است که هر ساعتي خواستيد، با عيال خود نزديکي کنيد. (4)
البته اين موضوع با برخي از روايات تخصيص ميخورد، مثلاً آميزش در هنگام روزه دار بودن منع شده و در روايات، بعضي زمان ها مکروه دانسته شده است.
از آن جا که اغلب مردان در معرض اين هستند که زنان را وسيله کامجوئي و شهوتراني قرار دهند ، خداوند به آن ها خطاب مي فرمايد:
اشتباه نکنند که اصل فلسفه روابط زناشوئي براي حفظ نسل و ادامه حيات بشري است ، اگر لذت و جذابيت خاصي در زن و زناشوئي قرار داده شده ، براي ترغيب مردان و زنان به اين امر و تحمل مشکلات فرزند داري است ، به اين سبب، آن که مستحق تذکر است، مرد است که به او گفته شود : زن کشتزار و محل ايجاد و تولد بشر است .گمان نکند زيبائي و جذابيت زن به هدف شهوتراني نهاده شده ، بلکه جذابيت و زيبائي و لطافت او مقدمه اي است تا مايه رغبت شود و غنچه نوزاد در آغوش لطيف او آرامش يابد و رشد کند .
علاوه بر اين که قيوميت و فاعليت مرد در امر زناشوئي امري تکويني است . اغلب اوست که به خاطر نياز بيش ترش به نزديکي با همسر يا علل ديگر ، تصميم هاي زماني و مکاني را در اين امر مي گيرد ، به همين خاطر خداوند متعال او را در آزادي و انتخاب زمان و مکان رابطه زناشوئي مخاطب قرار مي دهد .
خداوند پس از آيه فرمان به تقوا و پرهيزگاري ميدهد که ميفهماند بايد حقوق زن هم در نظر گرفته شود و از مرز عدالت و تقوا تجاوز نکنند.(5)
با توجه به مطلب بالا در اين آيه حقيقتي وجودي و طبيعي تذکر داده شده و هيچ توهيني در آن نسبت به جنس زن ديده نمي شود.
پي نوشت ها:
1.اعراف(7)آيه179.
2.حجرات(49)آيه13.
3.توبه(9)آيه71.
4. علامه طباطبايي، تفسير الميزان، ج 2، ص 301 ـ 303، با تلخيص.
5. همان، ج 2، ص 309.
پرسش 2:
سوره احزاب آيه5
0 يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَحْلَلْنَا لَکَ أَزْوَاجَکَ اللَّاتِي آتَيْتَ أُجُورَهُنَّ وَمَا مَلَکَتْ يَمِينُکَ مِمَّا أَفَاء اللَّهُ عَلَيْکَ وَبَنَاتِ عَمِّکَ وَبَنَاتِ عَمَّاتِکَ وَبَنَاتِ خَالِکَ وَبَنَاتِ خَالَاتِکَ اللَّاتِي هَاجَرْنَ مَعَکَ وَامْرَأَةً مُّؤْمِنَةً إِن وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِيِّ إِنْ أَرَادَ النَّبِيُّ أَن يَسْتَنکِحَهَا خَالِصَةً لَّکَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ قَدْ عَلِمْنَا مَا فَرَضْنَا عَلَيْهِمْ فِي أَزْوَاجِهِمْ وَمَا مَلَکَتْ أَيْمَانُهُمْ لِکَيْلَا يَکُونَ عَلَيْکَ حَرَجٌ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا
اي پيامبر ، ما زناني را که مهرشان را داده اي و آنان را که به عنوان غنايم جنگي که خدا به تو ارزاني داشته است، مالک شده اي و دختر عموها و دختر عمه ها و دختر دايي ها و دختر خاله هاي تو را که با تو مهاجرت کرده اند، بر تو حلال کرديم ، نيز زن مؤمني را که خود را به پيامبر بخشيده باشد، هر گاه پيامبر بخواهد او را به زني گيرد. اين حکم ويژه توست ،نه ديگر مؤمنان . ما مي دانيم در باره زنان شان و کنيزان شان چه حکمي کرده ايم ، تا براي تو مشکلي پيش نيايد و خدا آمرزنده و مهربان است . ..........................
پاسخ:
@@
در مورد آيه فوق متوجه نشديم به کدام فقرات آيه اشکال گرفته شده است. آيه فوق در مقام شمارش زناني است که رسول خدا اجازه داشته اگر بخواهد، با آنان ازدواج کند و منع شرعي(مثل محرميت نسبي، سببي، يا ديگر ممنوعيت هايي که خداوند قرار داده و مي تواند قرار دهد) براي ازدواج با آنان نداشته است.
اين زنان عبارتند از همسران آن جناب که رسول خدا مهريه همه را پرداخت کرده است و بر ايشان حلال شده اند. حلاليت و همسري همچنان ادامه دار است و آنان بر ايشان حلال هستند با اين که تعدادشان از چهار بيش تر بود . اين حکم از حکم هايي بود که به پيامبر اختصاص داشت . خدا به مصلحت دين و پيامبر و جامعه اسلامي ديده بود که پيامبرش با آن زنان ازدواج کند و آنان بر وي حلال شوند و حلال بمانند.
دوم کنيزاني که در جنگ ها نصيب سپاه اسلام مي شد که پيامبر حق داشت با آنان ازدواج کند و بر وي حلال بودند.(در جاي خود بيان شده که در آن زمان مردان و زنان حاضر در ميدان جنگ و حتي غير ميدان جنگ را گروه غالب و پيروز اسير مي کرد . اسيران برده بودند و به ملکيت جنگجويان فاتح در مي آمدند. اسلام اجازه هجوم و جنگ تهاجمي را نداد . فقط جنگ دفاعي را مجاز شمرد . براي رعايت مصلحت جامعه اسلامي تعيين تکليف اسيران ميدان جنگ را به حاکم اسلام سپرد تا با رعايت مصلحت اسلام و مسلمانان، اسيران ميدان نبرد را اعم از زن و مرد در قبال فديه يا به منت آزاد کند يا آنان را به بردگي گرفته و بين رزمندگان تقسيم نمايد. اسيران ملک مجاهدان مي شدند. البته براي آزاد شدن آن ها راه هاي فراواني قرار داد و مسلمان ها را هم به رفتار انساني با آنان فراخواند.)
سوم و چهارم :دختر عموهاي و دختر عمه هاي ايشان
پنجم و ششم :دختر دايي ها و دختر خاله هاي ايشان البته(از گروه سوم تا ششم) آن هايي که با ايشان از مکه به مدينه هجرت کرده بودند.
هفتم : اگر زن مؤمني خود را به پيامبر مي بخشيد و پيامبر وي را قبول مي کرد، او نيز بر پيامبر حلال بود.
اين شمارش براي آن بود که وقتي پيامبر به امر خدا با زينب که مطلقه پسر خوانده اش بود، ازدواج کرد ، اين کار به مذاق عرب جاهلي که ازدواج با مطلقه پسر خوانده را جايز نمي شمرد، گران آمد . آنان در باب ازدواج هاي پيامبر سخن ها گفتند و شبهه ها ساختند . خداوند در اين آيه زناني را که پيامبر مي توانست با آن ها ازدواج کند، بر شمرد تا راه شبهه افکني را ببندد.(1)
اجازه هاي اختصاصي و گسترده براي آن بود که پيامبر بهتر بتواند به وظايف نبوت قيام کند و مسائل زناشويي دست او را نبندد . به همين جهت هم پبامبر با عنوان"يا ايها النبي" مخاطب مي شود.
ممکن است نظر اشکال کنندگان روي "مهريه" باشد که در اين آيه "اجر" و مزد و بها، نامگذاري شده است.
البته در مورد زناشويي و مهريه در قرآن آيات متعددي هست که زن و مرد را ناقص شمرده که با ازدواج و در کنار هم قرار گرفتن، کامل مي شوند . به همين جهت هر کدام را لباس ديگري دانسته (2) به مردان توصيه کرده که مهريه را به عنوان "صداق" و نشانه صداقت در عشق و به عنوان پيشکش بدهند(3) . اين که در بعض آيات ازدواج را به عنوان يک معامله و مهر را به عنوان اجر و مزد زن شمرده ، توهين نيست. بلکه اشاره به تعهداتي است که افراد در مقابل هم به عهده مي گيرند. با ازدواج زن متعهد مي شود که نياز جنسي همسر را برآورد و براي او کانون عشق و صفا و آرامش ايجاد کند . البته اين کانون براي خودش هم هست ، ولي چون محور ايجاد و رکن اصلي اش زن است، او را متعهد شمرده ، مرد در قبال اين تعهد زن، مهريه و نشان وفاداري را پرداخت مي کند که به وجهي تعهد مرد در قبال تعهد زن و اجر و مزدي است که او مي پردازد.
تنزيل ها و تشبيه ها در مورد ازدواج و تعهد متقابل، توهين حساب نمي شود . زن کالا شمرده نشده بلکه هر کدام تعهدي را بر دوش گرفته اند.
پي نوشت ها:
1. التحرير و التنوير،ج21،ص289.
2.بقره(2)آيه187.
3. نساء(4)آيه4.
پرسش 3:
3.سوره نساء (زنان) آيه 176
يَسْتَفْتُونَکَ قُلِ اللّهُ يُفْتِيکُمْ فِي الْکَلاَلَةِ إِنِ امْرُؤٌ هَلَکَ لَيْسَ لَهُ وَلَدٌ وَلَهُ أُخْتٌ فَلَهَا نِصْفُ مَا تَرَکَ وَهُوَ يَرِثُهَآ إِن لَّمْ يَکُن لَّهَا وَلَدٌ فَإِن کَانَتَا اثْنَتَيْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثَانِ مِمَّا تَرَکَ وَإِن کَانُواْ إِخْوَةً رِّجَالاً وَنِسَاء فَلِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَيَيْنِ يُبَيِّنُ اللّهُ لَکُمْ أَن تَضِلُّواْ وَاللّهُ بِکُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ.
از تو فتوا مي خواهند ، بگوي که خدا در باره کلاله براي تان فتوا مي دهد، : هر گاه مردي که فرزندي نداشته باشد بميرد و او را خواهري باشد ، به آن خواهر نصف ميراث او مي رسد ،اگر خواهر را نيز فرزندي نباشد ، برادر از او ارث مي برد .اگر آن خواهران دو تن بودند ، دو ثلث دارايي را به ارث مي برند . اگر چند برادر و خواهر بودند ، هر مرد برابر دو زن مي برد . خدا براي شما بيان مي کند تا گمراه نشويد ، و او از هر چيزي آگاه است. ......................
پاسخ:
@@
شايد شبهه و اشکال اين باشد که چون ارث زن معمولا کمتر از سهم مرد است، پس زن دون مرتبه شمرده شده و به او توهين گرديده است.
گر چه زن و مرد در حقوق انساني يکسان هستند، ولي با توجه به ويژگي هاي خلقتي و استعدادهاي طبيعي و فطري، در پاره اي حقوق اجتماعي و اقتصادي با هم متفاوتند . قبل از بررسي تفاوت موارد حقوق اقتصادي ، بايد به چند نکته کلي توجه کنيم:
1. اسلام داراي نظام اقتصادي است که يک مجموعه است . بررسي عادلانه يا ظالمانه بودن آن، زماني نتيجه صحيح مي دهد که کليت و مجموعه آن نظام با هم ملاحظه شود. جزئي نگري و بريدن يک حکم از کل مجموعه و بررسي مجرد آن، قطعا نتيجه صحيح به بار نخواهد آورد؛ مثلا حکم نفقه يا ارث بايد در مجموعه حقوق و احکام اقتصادي -که بعضي به سود و بعضي به ضرر زن است- مورد توجه قرار گيرد ،نه به صورت مجرد و جدا از بقيه.
2. از نگاه اسلام اموال متعلق به کل جامعه است . به رسميت شناختن مالکيت فردي در چارچوب مالکيت عمومي و رشد دهنده آن است؛ به همين جهت ارثي که به يتيم يا سفيه مي رسد، گرچه از لحاظ مالکيت فردي به او تعلق دارد ، ولي چون در وهله اول اين ارث جزئي از اموال عمومي جامعه است، آن را مال عموم جامعه شمرده و مقرر کرده در جهت حفظ و افزايش و رشد آن، برنامه ريزي شود . از سپردن آن به دست صاحبش قبل از رفع سفاهت يا رسيدن به سن رشد، منع کرده است. قرآن مي فرمايد:
اموال تان را که مايه قوام و استواري شماست، به سفيهان ندهيد... يتيمان را هم امتحان کنيد . هر گاه به سن ازدواج و بلوغ جنسي رسيدند، اگر در آنان رشد عقلي را احساس کرديد، اموال شان را به آنان تحويل دهيد.(1)
پس وقتي اموال متعلق به کل جامعه است ، بايد احکام به گونه اي وضع شود که اموال عمومي جامعه حتي الامکان کمتر در معرض تلف و اسراف و تبذير واقع شود . بيش تر تحت تدبير عقلاني اداره گردد و رشد يابد.
3.زن و مرد دو جنس انساني اند که به دليل وجود ويژگي هاي خلقتي و روحي در بعضي احکام و حقوق بايد متفاوت باشند . رعايت عدالت در اين جا با رعايت تناسب در حقوق و تکاليف مي باشد. اگر هميشه يا بيش تر حقوق را به جنس مرد بدهيم و همه يا بيش تر تکاليف را بر جنس زن بار کنيم، بي عدالتي است. اما اگر حق و تکليف هر يک از جنس زن و مرد با هم متناسب باشد و هر گاه حقي براي يکي قرار مي دهيم، در قبال آن، تکليفي نيز برايش مقرر سازيم، عدالت را ارج نهاده ايم.
اينک با توجه به اصول کلي فوق به بررسي مساله ارث مي پردازيم:
در زمان ظهور اسلام و نزول قرآن کريم، محروميت زنان از ارث ميان همه اقوام و ملل بشري در سطح دنيا وجود داشت. زن به هيچ يک از عناوين همسر، مادر، دختر و يا خواهر ارث نميبرد. اسلام در زمينه ارث، انقلاب به وجود آورد . اولين نظام حقوقي جهاني بود که به زنان حق ارث عطا کرد . تمام قوانين ظالمانه دوران جاهليت را که بر پايه اعتقادات و آداب و رسوم قبيله اي بود، منسوخ نمود. در دوران جاهلي نه تنها به زن ارث نميدادند. بلکه او را همانند ديگر اموال متوفي، به ارث ميبردند. اين قانون جاهلي به وسيله قرآن کريم منسوخ شد. (2)
اسلام براي اولين بار زن را به عناوين دختر، خواهر، مادر و...، وارث شمرد و به عنوان قانون کلي اعلام کرد:
مردان را از آنچه پدر و مادر و خويشاوندان به جاي مي گذارند، بهره اي است . زنان را [نيز] از آنچه پدر و مادر و خويشاوندان به جاي مي گذارند ، بهره اي است؛ چه کم باشد يا فراوان و اين بهره اي قطعي و واجب شده است.(3)
در شان نزول اين آيه نقل شده که شوهر زني از دنيا رفت . برادرانش اموال وي را به ارث تصاحب کردند . به همسر و دخترش که تنها بازماندگان نزديک او بودند، چيزي ندادند. زن به محضر رسول خدا شکايت برد . برادر متوفي در رد تقاضاي ارث بردن زن به پيامبر عرض کرد:
او که نمي تواند[براي جنگ و دفاع] سوار اسب شود و در مقابل دشمن بايستد . ملاک ارث بردن نيز قدرت جنگ و دفاع داشتن است؛ پس او ارث نمي برد.
اين آيه نازل شد و اين بنيان را باطل اعلام کرد.(4)
در آيه ارث فرزندان نيز به ارث بردن دختر تصريح شده، بلکه ارث او محور سهم گذاري واقع گرديده تا بر رد عقايد گذشتگان بر محروم بودن فرزندان دختر از ارث، تصريح کرده باشد.(5)
به دليل عدم دقت کافي و يک سويه نگري و جزء بيني، مساله ارث از دير باز محل ايراد بوده، به خصوص در باره آيه بالا که سهم پسر را دو برابر سهم دختر دانسته و يا سهم شوهر را دو برابر سهم زن اعلام کرده است. ابن ابي العوجاء از شبهه پردازان زمان امام صادق(ع) مي گفت:
چرا بايد زن ضعيف و بيچاره يک سهم ببرد و مرد دو سهم؟(6)
براي اين که به راز تفاوت حقوقي ارث بهتر پي ببريم، در چند نکته بايد دقت کنيم:
1.ارث بر مبناي خويشاوندي نسبي(رَحِم) و سببي(ازدواج) است . در مبناي رَحِم- که اصلي ترين و فراگيرترين مبناي ارث است-زن و مرد يکسان هستند؛ مثلا پدر و مادر ، دختر و پسر يا دايي و خاله و...هر دو با هم در يک طبقه جاي مي گيرند و ارث مي برند. اين گونه نيست که مادر ارث نبرد و پدر ببرد يا پسر ارث ببرد و دختر نبرد.
2.در مبناي رَحِم و قرابت نسبي ، خويشاوندان همه در يک رتبه نيستند ، بلکه آنان که به متوفي نزديک ترند، خواه زن باشند يا مرد، اولويت دارند؛ مثلا پدر و مادر و دختر و پسر متوفي نزديک ترين افراد به اويند . با وجود آنان، ديگران که خويشاوندان دورترند، از متوفي ارث نمي برند. بنا بر اين اگر متوفي يک دختر داشته باشد و چند برادر، ارث را دختر مي برد و به برادر ها چيزي نمي رسد. پس در اين مبنا هم جنسيت دخالتي ندارد.
3. از مباني مهم مساله ارث، رعايت "غنم و غرم"(سود و زيان) است که کاملا عقلاني و عادلانه است. مرد داراي مسؤوليت هاي اقتصادي متعددي است(غرم=هزينه و زيان)که زن از آن ها معاف است ، بلکه بعضي از آنان به او مي رسد(غنم=فايده)؛ مثلا مرد بايد مهريه و نفقه به همسرش بدهد، نفقه فرزندان را بپردازد، در جهاد شرکت کند . هزينه آن را (هزينه تامين شمشير ، زره،کلاه خود، اسب و...که در گذشته بر عهده خود مجاهدان بوده) تامين نمايد . در پرداخت ديه قتل خطايي مردان خاندان خود شرکت کند. زن علاوه بر اين که از پرداخت همه اين ها به عنوان تکليف معاف است،نفقه و مهريه هم مي گيرد؛ پس لازم است اين بار سنگين که بر عهده مرد گذاشته شده با اختصاص فايده اي به او، جبران گردد.(7)
4.چنان که گفتيم ، اسلام اموال را در وهله اول متعلق به کل اجتماع مي داند . سعي مي کند برنامه هايي ارائه دهد که نتيجه آن حفظ اموال از تلف و هدر يافتن باشد . از اين رو، با توجه به تدبير مالي مردان، اداره بيش تر اموال بدانان سپرده شده است . با توجه به اين که در مصرف عاطفه و احساس بيش تر دخالت دارد و اين عامل در زنان قوي تر است ، مصرف بيش تر اموال را به زنان واگذارکرده است. علامه طباطبايي مي نويسد:
نتيجه اين تقسيم بندي حکيمانه و تشريع عجيب اين مي شود که مرد و زن از نظر مالکيت و از نظر مصرف، وضعي عکس هم دارند. مرد دو ثلث ثروت دنيا را مالک و يک ثلث آن را متصرف و زن يک ثلث را مالک و دو ثلث را متصرف است . در اين تقسيم بندي روح تعقل مردان و روح احساس و عواطف زنان لحاظ شده است. تدبير امور مالي يعني حفظ آن و تبديلش و سودکشي از مال، سر و کارش بيش تر با روح تعقل است تا با روح عواطف رقيق و احساسات لطيف اما اين که از مال چگونه استفاده شود و چطور از آن بهره وري گردد؟ با عواطف و احساسات بيش تر سر و کار دارد تا با روح تعقل. اين است رمز اين که چرا اسلام در باب ارث و انفاق بين زنان و مردان فرق گذاشته است. (8)
5. در بحث ارث زنان، اين گونه نيست که هميشه سهم زن از سهم مرد کم تر باشد. بلکه گاهي مساوي و گاهي سهم زن بيش تر است که دو مورد دوم به فراموشي سپرده مي شود مثلا:
- در مواردي زن و مرد همتا و مساوي ارث ميبرند. در صورتي که ميت فرزند داشته باشد، پدر و مادرش هر کدام به طور يکسان (يک ششم) ارث ميبرند . سهم پدر به عنوان مرد بودن بيش از سهم مادر نيست.
- در مواردي سهم زن بيش از سهم مرد ميباشد، مانند موردي که ميت غير از پدر و دختر، وارث ديگري نداشته باشد . در اين جا پدر يک ششم ميبرد و دختر يک دوم . بقيه به همين نسبت بين آن دو تقسيم مي شود. نيز مانند موردي که ميت داراي نوه باشد و فرزندان او در زمان حيات وي مرده باشند . در اين جا نوه پسري سهم پسر را ميبرد و نوه دختري سهم دختر را، يعني اگر نوه پسري دختر باشد و نوه دختري پسر باشد، دختر دو برابر پسر ارث ميبرد. (9) نيز در مواردي زن سهم بيش تري مي برد. مانند زماني که تعداد فرزندان زياد باشد که سهم زن(يک هشتم) از سهم تک تک فرزندان پسر بيش تر مي شود.
بنابراين به صورت کلي نميتوان ادعا کرد که ارث زن هميشه کمتر از مرد است، زيرا در مواردي ارث زن و مرد ،مساوي و در موارد ديگر ارث زن از مرد بيش تر است . البته در بيش تر موارد ارث زن از ارث مرد کم تر است،
گذشته از اين که اسلام به افراد اين امکان را داده در مواردي که مصلحت بدانند يا تمايل داشته باشند ، از حق وصيت خود براي تقسيم سهام و برابر نمودن ورثه در استفاده از آن اقدام کنند.
بنا بر اين در غالب موارد ارث مرد بيش از ارث زن است و آن هم در نظام کلي اقتصاد اسلام و با توجه به مباني آن نظام و مباني ارث، اقدامي کاملا عادلانه و به سود زن و مرد است.
پينوشتها :
1.نساء(4)آيه5-6.
2.همان، آيه 19.
3.همان،آيه7.
4.ترجمه الميزان،ج4،ص323.
5.همان،آيه11.
6.وسايل الشيعه،ج17،ص436.
7.امام صادق(ع) در پاسخ به شبهه ابن ابي العوجاء به همين موارد استدلال مي کند. ر. ک. وسايل الشيعه،ج17،ص436.
8.ترجمه الميزان،ج4،ص341.
9. عبدالله جوادي آملي، زن در آينه جمال و جلال، ص 346.
پرسش 4:
4.سوره نساء (زنان) آيه 34 الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاء بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنفَقُواْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِّلْغَيْبِ بِمَا حَفِظَ اللّهُ وَاللاَّتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلاَ تَبْغُواْ عَلَيْهِنَّ سَبِيلاً إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلِيًّا کَبِيرًا.
مردان، از آن جهت که خدا بعضي را بر بعضي برتري داده است و از آن جهت که از مال خود نفقه مي دهند، بر زنان تسلط دارند. پس زنان شايسته، فرمانبردارند و در غيبت شوي عفيفند و فرمان خداي را نگاه مي دارند. آن زنان را که از نافرماني شان بيم داريد، اندرز دهيد و از خوابگاه شان دوري کنيد و بزنيدشان. اگر فرمانبرداري کردند، از آن پس ديگر راه بيداد پيش مگيريد. و خدا بلند پايه و بزرگ است.
پاسخ:
@@
در اين آيه احتمالا اشکال از دو جهت است:
1. چرا مردها "قوام" و سرپرست زنان قرار داده شده اند؟
2. چرا به مردان اجازه تنبيه بدني زنان داده شده است ؟
اين آيه مربوط به خانواده و زن و شوهر است و دو حکم را بيان مي کند:
1. تعيين سرپرست و مدير خانواده؛ زن و مرد با ازدواج، يک اجتماع دو نفره تشکيل مي دهند و در هر اجتماعي بايد نظام و قانون حاکم باشد تا هرج و مرج ايجاد نشود و نيروها هرز و هدر نرود و با اين که زن و مرد بايد مبناي شان بر تعاون و همکاري و گذشت و ايثار باشد، با اين وجود بودن قانون و نظام لازم است . آيه فوق مرد را به عنوان مدير و اداره کننده و سرپرست خانواده معين مي کند . براي اين تعيين دو دليل مي شمارد:
اول. مرد در تصميم گيري ها و رفتارها، عقلاني تر است . براي به عهده گرفتن مديريت خانواده که به عقل و تدبير بيشتر احتياج دارد، مناسب تر است .
دوم مسؤوليت تامين هزينه زندگي و معاش زن بر عهده مرد است . چون هر جا تکليفي هست، در قبالش بايد حقي هم باشد، پس مديريت را هم مناسب است به مرد واگذار کنند تا تعادل لازم بين حق و تکليف حاصل شود.
مطلب دومي که در آيه مطرح شده، نشوز زن است.
نشوز آن است که زن از اداي تکليف اختصاصىاش نسبت به شوهر(هم خوابگي با شوهر و تامين نياز جنسي او) بدون هيچ عذر موجهى سرپيچى نمايد.
اگر زنى از انجام کارهاى خانه، بچهدارى و... سرباز زند، شارع مقدس هيچ حقى براى مرد در اين موارد قرار نداده ، مرد نمىتواند در اين موارد واکنش نشان دهد و همسرش را مورد اذيت و آزار قرار دهد و او را بر انجام کارهاي منزل وادارد. البته اسلام زن را به همکاري در خانواده و کمک به شوهر براي برداشتن بار زندگي دعوت کرده ، براي اين کار وعده پاداش عظيم داده، ولي اين را به عنوان تکليفي واجب بر زن و حقى براى مرد، قرار نداده است.
تنها موردي که زن با پيمان ازدواج، تعهد به آن را ملتزم شده ، تسليم در برابر تقاضاي جنسي همسر است . زن در اين مورد موظف به اجابت است. مگر اين که عذر شرعي داشته باشد. حالا اگر زني از انجام اين وظيفه و مقدمات آن( مثل سکونت در منزلي که مرد تهيه مي کند و امکان آمد و شد شوهر به آن منزل هست و خارج نشدن بدون اجازه و هماهنگي از منزل ) سرپيچي کند و به شوهر بگويد که نه تنها در بستر با تو حاضر نمي شوم ،بلکه غير تو را هم به اين بستر مي آورم، شوهر بايد او را نصيحت کند.
حال اگر زنى در برابر اندرزها و نصايح شوهر سر تسليم فرود نياورد و همچنان بر سرپيچي از حقوق زوج، پايدارى ورزيد، چه بايد کرد؟
در اين جا خداوند راه دومى را قرار داده است که از حد برخورد منفى عاطفى بالاتر نمىرود و آن خوددارى از همبستر شدن با وى مىباشد. حال اگر مشکل حل شد ، ديگر کسى حق پيمودن راه سوم را ندارد، امّا اگر زن در چنين وضعيتى نيز سرسختى نشان داده و حاضر به تأمين حقوق طرف مقابل نگرديد ،چه بايد کرد؟
در اين جا چند راه قابل تصور است:
أ) در مقابل نشوز زن به کلي ساکت بود ؛يعني مرد حقوق خود را ناديده انگارد، هر چند ساليان دراز اين برنامه ادامه يابد.
چنين چيزى بر اساس هيچ منطقى قابل الزام نيست و اختصاص به مرد هم ندارد، يعنى در هيچ يک از نظامهاى حقوقى جهان نمىتوان صاحب حقى را مجبور کرد در برابر حقوق خود ساکت شود و دم نزند. از نظر اخلاقى، آن هم در موارد خاصى مىتوان چنين توصيهاى نمود ،ولى نبايد بين مسأله حقوقى و اخلاقى خلط کرد.
ب) مرد از هر طريق ممکن حقوق خود را به دست آورد. چنين چيزى را هرگز شارع اجازه نمىدهد . براى گرفتن حق، روشهاى معيّنى وضع نموده، زيرا در غير اين صورت ممکن است به زن ستم شود و انواع مفاسد و مظالم ديگر به بار آيد.
ج) مرد با مراجعه به ديگران اعم از مراجع قضايى يا افراد ذى نفوذ ديگر، حقوق خود را بگيرد.
د) مرد اندکى قاطعانهتر از برخورد منفى عاطفى برخورد نمايد. از اين رو قرآن مجيد به عنوان آخرين راه حل ممکن در داخل خانه، مسأله «ضرب» را مطرح نموده است.
البته اين مسأله نيز حدودى دارد که هرگز با آنچه در اذهان عمومى يا تبليغات مسموم مطرح مىشود، سازگارى ندارد.
دربارة حدّ و چگونگى زدن، علامه مجلسى روايتى از فقهالرضا (ع) نقل نموده است : والضرب بالسواک و شبهه ضرباً رقيقاً ؛ زدن بايد با وسايلى مانند چوب مسواک و امثال آن باشد.(1) آن هم با مدارا و ملايمت.
ظاهر روايت فوق به خوبى نشان مىدهد که «ضرب» بايد در پايينترين حد ممکن باشد. هرگز نبايد اندک آسيبى بر بدن وارد کند. وسيلهاى که در اين روايت اشاره شده ، چوبى بسيار نازک، سبک و کم ضربه است.
ممكن است كسي بپرسد: اين نوع زدن هيچ اثري دارد بلكه لغو است !
در جواب مي گوييم: اگر مرد به شوخي و با خنده بزند ، ممكن است اثر نداشته باشد. اما بحث ما در مورد مردي است كه در مقام و جايگاه عصبانيت و تنبيه است . اين نوع زدن موثر است .
نکته ديگرى که از آيه به دست ميآيد: دستور فوق جنبه موقت و گذرا دارد و نبايد به آن مداومت بخشيد، زيرا به دنبال اين عمل دو واکنش احتمال مىرود:
يکى آن که زن به حقوق مرد وفادار شود، در اين صورت قرآن مىفرمايد:
فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبِيلا؛ اگر به اطاعت درآمدند، بر آن ها ستم روا مداريد.
اگر زن در برابر حقوقى که بر آن پيمان بسته است ،تسليم شد ،ديگر مقابله با وى ظلم و تجاوز است.
واکنش ديگر آن است که همچنان سرسختى نشان دهد . کانون خانواده را گرفتار تزلزل و بىثباتى نمايد، در اينباره در آيه بعد فرموده است:
وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَيْنِهِما فَابْعَثُوا حَکَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَماً مِنْ أَهْلِها إِنْ يُرِيدا إِصْلاحاً يُوَفِّقِ اَللَّهُ بَيْنَهُما إِنَّ اَللَّهَ کانَ عَلِيماً خَبِيراً؛
اگر خوف گسست در بين آن دو يافتيد، پس از ناحيه مرد ،داوري و داوري از بستگان زن برگزينيد. اگر از پى آن خواستار صلاح باشند ،خداوند بين آنان وفاق ايجاد خواهد کرد، همانا خداوند دانا و آگاه است.
خلاصه در اين حکم شرايط زير ديده مىشود:
1 - حکم زدن زن اختصاص به مورد سرپيچى زن از تکليف خود و حقوق مسلّم مرد دارد؛ حقوقى که با پيمان ازدواج، زن وفادارى خود نسبت به آن را متعهد شده است.
2 - در راستاى حل مشکل در داخل خانه و خوددارى از بردن آن به خارج از منزل وضع شده؛
3 - سومين مرحله، حل اختلاف در خانه است و بدون گذر از مراحل پيشين روا نيست.
4- حد آن نازلترين مرتبه ضرب است و نبايد موجب کم ترين آسيبى بر بدن زن شود؛
5- موقتى است و چه داراى نتيجه مثبت يا منفى باشد، بايد زود از آن دست کشيد.
البته اجازه زدن خفيف در خصوص نشوز و عدم تمکين زن از شوهر در امر جنسي ، آن هم بعد از مفيد واقع نشدن موعظه و قهر از بستر، قول مشهور است که "ضرب" را به معناي زدن گرفته است ، ولي در مقابل قول مشهور، قول ديگري ضرب را به قطع يعني قطع ارتباط و نفقه و قهر از خانه تفسير کرده که شديدتر از قهر از بستر است . اگر اين مرحله هم مفيد نيفتاد، بايد به دادگاه مراجعه کرده و اقامه دعوا کند.
قانون مدني جمهوري اسلامي نيز ظاهرا بر مبناي اين تفسير است ،زيرا نفقه زن ناشزه را بر مرد واجب ندانسته، ولي در جايي به مرد اجازه زدن نداده است.
بنا بر اين يکسان بودن زن و مرد در انسانيت ، به اين معنا نيست که در همه حقوق و تکاليف شبيه باشند. بالاخره زن و مرد دو صنف هستند با ويژگي هاي متفاوت . هر کدام نقاط قوت و ضعفي دارند . با ازدواج و کنار هم قرار گرفتن کامل مي شوند . با توجه به ضعف و قوت ها و ويژگي هاي روحي و جسمي و جنسي مختلف ، احکام و حقوق متفاوت دارند، ولي دو نکته مهم در اين قانونگذاري رعايت شده است:
1. هر کدام حقي دارد، در قبالش تکليفي هم دارد و برعکس.
2. حقوق و تکالف متناسب با روحيات و ويژگي هاي شان است . در مجموع هر دو به يک نگاه همسان مورد تکليف و حق واقع شده اند. اين گونه نيست که يکي حقوق بيش تر و تکاليف کم تر و ديگري عکس باشد. هر کدام مجموعه اي از حقوق و مجموعه اي از تکاليف دارند و برآيند هر دو يکسان است.
پي نوشت :
1. بحار الانوار، ج 104، ص 58.
پرسش 5:
5.سوره نساء (زنان) آيه 25
وَ مَن لَّمْ يَسْتَطِعْ مِنکُمْ طَوْلاً أَن يَنکِحَ الْمُحْصَنَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ فَمِن مِّا مَلَکَتْ أَيْمَانُکُم مِّن فَتَيَاتِکُمُ الْمُؤْمِنَاتِ وَاللّهُ أَعْلَمُ بِإِيمَانِکُمْ بَعْضُکُم مِّن بَعْضٍ فَانکِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَنَاتٍ غَيْرَ مُسَافِحَاتٍ وَلاَ مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ فَإِذَا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَيْنَ بِفَاحِشَةٍ فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَى الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ ذَلِکَ لِمَنْ خَشِيَ الْعَنَتَ مِنْکُمْ وَأَن تَصْبِرُواْ خَيْرٌ لَّکُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ.
هرکس را که توانگري نباشد تا آزاد زنان مومن را به نکاح خود در آورد ،از کنيزان مومنه اي که مالک آن ها هستيد به زني گيرد. خدا به ايمان شما آگاه تر است. همه از جنس همديگريد. پس بندگان را به اذن صاحبان شان نکاح کنيد و مهرشان را به نحو شايسته اي بدهيد. بايد که پاکدامن باشند نه زناکار و نه از آن ها که به پنهان دوست مي گيرند. چون شوهر کردند، هرگاه مرتکب فحشا شوند شکنجه آنان نصف شکنجه آزاد زنان است. اين براي کساني است از شما که بيم دارند که به رنج افتند. با اين همه، اگر صبر کنيد براي تان بهتر است و خدا آمرزنده و مهربان است. ........................
پاسخ:
@@
متوجه نشديم اين آيه از چه جهت اهانت به زنان حساب شده است.
اگر از جهت اشاره به مساله کنيز است، که گفتيم اسلام اين مساله را به جهت ضرورت عصر(که اين قانون در همه جا وجود داشت) تا حدودي جايز شمرد .البته در ضمن راه هاي آزادسازي فراوان براي بردگان قرار داد . اسلام نه تنها برده داري را ايجاد نکرد، بلکه بهترين راه مبارزه با آن را برگزيد . مبارزه اي تدريجي تا بردگان با پيدا کردن آمادگي آزاد شوند و بتوانند به زندگي آزادانه خود ادامه دهند .
اگر از جهت آن است که ازدواج با کنيزان را نپسنديده و آن را جز براي افراد ناچار، خوب نشمرده، بدان جهت است که کنيز بالاخره تحت اختيار صاحبش است . اگر با کنيزي به اذن صاحبش ازدواج شود، صاحبش مي تواند هر وقت خواست کنيزش را که ملکش مي باشد، از شوهرش بگيرد . بعد از پاک شدن رحمش با او همبستر شود . بعد او را به شوهرش باز گرداند. بدين جهت اسلام دعوت کرده کنيزان را بخريد و آزاد کنيد . بعد با آن ها ازدواج نماييد و اين کار را تشويق کرده ،مادر چند امام از همين کنيزاني بوده اند که توسط امامان خريده و آزاد شده و بعد به همسري امامان درآمده اند.
پس اين آيه نه توهين به زن بلکه در جهت حفظ کرامت اوست.
پرسش 6:
6.سوره نساء (زنان) آيه 24 وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاء إِلاَّ مَا مَلَکَتْ أَيْمَانُکُمْ کِتَابَ اللّهِ عَلَيْکُمْ وَأُحِلَّ لَکُم مَّا وَرَاء ذَلِکُمْ أَن تَبْتَغُواْ بِأَمْوَالِکُم مُّحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ فَمَا اسْتَمْتَعْتُم بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً وَلاَ جُنَاحَ عَلَيْکُمْ فِيمَا تَرَاضَيْتُم بِهِ مِن بَعْدِ الْفَرِيضَةِ إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلِيمًا حَکِيمًا.
نيز زنان شوهردار بر شما حرام شده اند، مگر آن ها که به تصرف شما در آمده باشند (منظور زناني است که در جنگ اسير مسلمانان شده باشند.). از کتاب خدا پيروي کنيد. و جز اين ها زنان ديگر هرگاه در طلب آنان از مال خويش مهري بپردازيد و آن ها را به نکاح درآوريد نه به زنا، بر شما حلال شده اند. زناني را که از آن ها تمتع مي گيريد واجب است که مهرشان را بدهيد. پس از مهر معين در قبول هرچه دو بدان رضا بدهيد گناهي نيست. هر آينه خدا دانا و حکيم است. .....................
پاسخ:
@@
آيه فوق به مسلمانان دستور مي دهد با غير محارم و با غير زنان شوهر دار با پرداخت مال و مهريه ازدواج کنيد(دائم يا موقت) . مبادا با آنان رابطه دوستانه شهواني خارج از ضابطه ازدواج برقرار نماييد.
در اين مورد هم متوجه نشديم کجاي آيه به نظر اشکال کنندگان توهين آميز است.
شايد از اين جهت اشکال کرده که آيه اجازه داده زنان شوهر دار کافري که در جنگ هجومي عليه اسلام شرکت کرده اند، اگر در جنگ اسير شدند، حاکم اسلام حق دارد آنان را به عنوان کنيز گرفته و بين رزمندگان تقسيم کند . اين زنان به محض اين که اسير شدند و حکم برده و کنيز يافتند، ارتباط شان با شوهر سابق شان قطع شده و ملک صاحب خود مي شوند . صاحب شان حق دارد از همان لحظه از آن ها استفاده جنسي ببرد.
حکم کنيز شدن زناني که در جنگ هجومي عليه اسلام شرکت کرده اند، گرچه حکم وجوبي نيست و به نظر حاکم جامعه اسلامي و مصلحت بيني او منوط شده، ولي يک حکم ظالمانه نيست ،همچنان که مردان حاضر در ميدان عبد و برده مي شوند، زنان هم کنيز و برده مي گردند . اين مقابله به مثل است و کاملا عادلانه است. آنان با اقدام عليه اسلام و جامعه اسلامي در صدد برآمدند مسلمانان را کشته و به بردگي گرفته و زنان آنان را به کنيزي بگيرند. ولي علي رغم ميل و خواست خود، شکست خوردند . در چاهي افتادند که براي ديگران کنده بودند . فقط بايد خود را سرزنش کنند، نه ديگران را. بنا بر اين حکم برده شدن اختصاص به زنان حاضر در ميدان جنگ هجومي عليه اسلام ندارد . نتيجه اقدام غلط خودشان است.
در هر صورت اگر مورد اشکال را بفرماييد بيش تر توضيح مي دهيم.
پرسش 7:
7. سوره نساء (زنان) آيه 11 يُوصِيکُمُ اللّهُ فِي أَوْلاَدِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَيَيْنِ فَإِن کُنَّ نِسَاء فَوْقَ اثْنَتَيْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَکَ وَإِن کَانَتْ وَاحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ وَلأَبَوَيْهِ لِکُلِّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَکَ إِن کَانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِن لَّمْ يَکُن لَّهُ وَلَدٌ وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ فَلأُمِّهِ الثُّلُثُ فَإِن کَانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلأُمِّهِ السُّدُسُ مِن بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِي بِهَا أَوْ دَيْنٍ آبَآؤُکُمْ وَأَبناؤُکُمْ لاَ تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً فَرِيضَةً مِّنَ اللّهِ إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلِيما حَکِيمًا
خدا در مورد فرزندان تان به شما سفارش مي کند که سهم پسر برابر سهم دو دختر است. اگر دختر باشند و بيش از دو تن، دو سوم ميراث از آن هاست. اگر يک دختر بود، نصف برد و اگر مرده را فرزندي باشد، هر يک از پدر و مادر يک ششم ميراث را برد. اگر فرزندي نداشته باشد و ميراث بران تنها پدر و مادر باشند، مادر يک سوم دارايي را برد. اما اگر برادران داشته باشد، سهم مادر، پس از انجام وصيتي که کرده و پرداخت وام او يک ششم باشد. شما نمي دانيد که از پدران و پسران تان کدام يک شما را سودمند تر است. اين ها حکم خداست، که خدا دانا و حکيم است. ...........................
پاسخ:
@@
اشکالي که به اين آيه مي شود. ظاهرا همان اشکالي است که در شماره 3 مطرح شد که چرا معمولا زنان کمتر از مردان ارث مي برند . همان جواب در اين جا هم جاري است.
پرسش 8:
8.سوره بقره (ماده گوساله) آيه 230
فَإِن طَلَّقَهَا فَلاَ تَحِلُّ لَهُ مِن بَعْدُ حَتَّىَ تَنکِحَ زَوْجًا غَيْرَهُ فَإِن طَلَّقَهَا فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِمَا أَن يَتَرَاجَعَا إِن ظَنَّا أَن يُقِيمَا حُدُودَ اللّهِ وَتِلْکَ حُدُودُ اللّهِ يُبَيِّنُهَا لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ ؛
پس اگر باز زن را طلاق داد ،ديگر بر او حلال نيست، مگر آن که به نکاح مردي ديگر در آيد، و هرگاه آن مرد زن را طلاق دهد، اگر مي دانند که حدود خدا را رعايت مي کنند رجوع شان را گناهي نيست. اين ها حدود خدا است که براي مردمي دانا بيان مي کند. ..............................
پاسخ:
@@
اين آيه هم حکم زن سه طلاقه را بيان مي کند. اسلام براي اين که زن و مرد به بهانه هاي واهي طلاق را انتخاب نکنند، کيفري در مسير طلاق قرار داده است ، يعني اعلام کرده اگر مرد و زني سه طلاقه شوند، يعني مرد سه بار زنش را طلاق دهد(چه متقاضي طلاق خودش باشد که طلاق عدي است و مي تواند در عده رجوع کند و احتياج به عقد جديد نيست و چه متقاضي طلاق همسرش باشد که طلاق خلع است و حق رجوع ندارد و براي ازدواج دوباره عقد جديد لازم است) زن و مرد بر هم حرام مي شوند . تا زن با مرد بالغ ديگري ازدواج دائم نکرده و آن مرد بعد از آميزش، به اختيار خود او را طلاق ندهد، زن و مرد بر هم حلال نمي شوند و نمي توانند با هم ازدواج کنند.
اين يک تنبيه است تا زن و مرد به کوچک ترين بهانه اي از هم جدا نشوند و طلاق نگيرند و توهين به زن يا مرد نيست.
پرسش 9:
9.سوره احزاب آيه 51
تُرْجِي مَن تَشَاء مِنْهُنَّ وَتُؤْوِي إِلَيْکَ مَن تَشَاء وَمَنِ ابْتَغَيْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْکَ ذَلِکَ أَدْنَى أَن تَقَرَّ أَعْيُنُهُنَّ وَلَا يَحْزَنَّ وَيَرْضَيْنَ بِمَا آتَيْتَهُنَّ کُلُّهُنَّ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا فِي قُلُوبِکُمْ وَکَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَلِيمًا؛
از زنان خود هر که را خواهي به نوبت مؤخر دار . هر که را خواهي با خود، نگه دار . اگر از آن ها که دور داشته اي ، يکي را بطلبي ،بر تو گناهي نيست. در اين گزينش و اختيار بايد که شادمان باشند و غمگين نشوند و از آنچه همگي شان را ارزاني مي داري ،بايد که خشنود گردند و خدا مي داند که در دل هاي شما چيست و خداست که دانا و بردبار است. ...................................
پاسخ:
@@
در تفسير آيه 28 و 29 همين سوره شان نزولي ذكر شده كه جمعى از همسران پيامبر بنا بر آنچه مفسران نقل كردهاند- به پيامبر عرض كردند كه بر نفقه و هزينه زندگى ما بيفزا (زيرا چشم شان به غنائم جنگى افتاده بود، و مىپنداشتند كه بايد از آن، بهره زيادى به آنها برسد) آيات مزبور نازل شد و صريحا به آن ها گوشزد كرد كه اگر دنيا و زينت دنيا را مىخواهند ،براى هميشه از پيامبر جدا شوند . اگر خدا و پيامبر و روز جزا را خواهانند، با زندگى ساده او بسازند.
از اين گذشته در چگونگى تقسيم اوقات زندگى پيامبر در ميان
آن ها نيز با هم رقابت هايى داشتند كه پيغمبر را با آن همه گرفتارى و اشتغالات مهم در تنگنا قرار مىداد، هر چند پيامبر كوشش لازم را در زمينه عدالت در ميان آن ها رعايت مىكرد، ولى باز گفتگوهاى آن ها ادامه داشت، آيه فوق نازل شد و پيامبر را در تقسيم اوقاتش در ميان آن ها كاملا آزاد گذاشت. ضمنا به آن ها اعلام كرد كه اين حكم الهى است تا هيچ گونه نگرانى و سوء برداشتى براى آن ها حاصل نشود (1).
يك رهبر بزرگ الهى همچون پيامبر آن هم در زمانى كه در كوره حوادث سخت گرفتار است، توطئههاى خطرناكى از داخل و خارج براى او مىچينند، نمىتواند فكر خود را زياد مشغول زندگى شخصى و خصوصيش كند. بايد در زندگى داخلى خود داراى آرامش نسبى باشد تا بتواند به حل انبوه مشكلاتى كه از هر سو او را احاطه كرده است، با فراغت خاطر بپردازد.
آشفتگى زندگى شخصى و دل مشغول بودن او به وضع خانوادگى در اين لحظات بحرانى و طوفانى سخت خطرناك است.
با اينكه طبق بحث هاى گذشته و مداركى كه در شرح آيه پيش آورديم ،ازدواج هاى متعدد پيامبر غالبا جنبههاى سياسى و اجتماعى و عاطفى داشته، در حقيقت جزئى از برنامه انجام رسالت الهى او بوده، ولى در عين حال گاه اختلاف ميان همسران و رقابت هاى زنانه متداول آن ها، طوفانى درون خانه پيامبر برمىانگيخته، فكر او را به خود مشغول مىداشته است.
اين جا است كه خداوند يكى ديگر از ويژگي ها را براى پيامبرش قائل شده، براى هميشه به اين ماجراها و كشمكش ها پايان داد، و پيامبر را از اين نظر آسوده خاطر كرد.
چنان كه در آيه مورد بحث مىخوانيم فرمود:" مىتوانى (موعد) هر يك از اين زنان را بخواهى به تاخير بيندازى و به وقت ديگرى موكول كنى. هر كدام را بخواهى، نزد خود جاى دهى" (تُرْجِي مَنْ تَشاءُ مِنْهُنَّ وَ تُؤْوِي إِلَيْكَ مَنْ تَشاءُ).
" ترجى" از ماده" ارجاء" به معنى تاخير،" تؤوى" از ماده" ايواء" به معنى كسى را نزد خود جاى دادن است.
مىدانيم يكى از احكام اسلام در مورد همسران متعدد آن است كه شوهر اوقات خود را در ميان آن ها به طور عادلانه تقسيم كند. اگر يك شب نزد يكى از آن ها است، شب ديگر نزد ديگرى باشد. تفاوتى در ميان زنان از اين نظر وجود ندارد. اين موضوع را در كتب فقه اسلامى به عنوان" حق قسم" تعبير مىكنند.
يكى از خصايص پيامبر اين بود كه به خاطر شرائط خاص زندگى طوفانى و بحرانيش مخصوصا در زمانى كه در مدينه بود و در هر ماه تقريبا يك جنگ بر او تحميل مىشد و در همين زمان همسران متعدد داشت، رعايت حق قسم به حكم آيه فوق از او ساقط بود. مىتوانست هر گونه اوقات خود را تقسيم كند ، هر چند با اين حال حتى الامكان مساوات و عدالت را - چنان كه در تواريخ اسلامى صريحا آمده است- رعايت مىكرد.
وجود حكم الهى آرامشى به همسران پيامبر و محيط زندگى داخلى او مىداد.
سپس مىافزايد:" هر گاه بعضى را كنار بگذارى، بعدا بخواهى او را نزد خود جاى دهى، گناهى بر تو نيست" (وَ مَنِ ابْتَغَيْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلا جُناحَ عَلَيْكَ).
به اين ترتيب نه تنها در آغاز، اختيار با تو است، در ادامه كار نيز اين
تخيير بر قرار است. به اصطلاح " تخيير استمرارى" است نه" ابتدايى" . با اين حكم گسترده و وسيع هر گونه بهانهاى از برنامه زندگى تو نسبت به همسرانت قطع خواهد شد. مىتوانى فكر خود را متوجه مسئوليت هاى بزرگ و سنگين رسالت كنى.
همسران پيامبر نيز بدانند گذشته از افتخارى كه از ناحيه همسرى با او كسب مىكنند ،با تسليم در برابر اين برنامه خاص در مورد تقسيم اوقات پيامبر يك نوع ايثار و فداكارى از خود نشان داده، به هيچ وجه عيب و ايرادى متوجه آن ها نيست، چرا كه در برابر حكم خدا تسليم شدهاند:
" اين حكم الهى براى روشنى چشم آن ها و اينكه غمگين نشوند و همه آن ها راضى به آنچه در اختيارشان مىگذارى گردند ،نزديك تر است (ذلِكَ أَدْنى أَنْ تَقَرَّ أَعْيُنُهُنَّ وَ لا يَحْزَنَّ وَ يَرْضَيْنَ بِما آتَيْتَهُنَّ كُلُّهُنَّ).
زيرا اولا اين يك حكم عمومى در باره همه آن ها است و تفاوتى در كار نيست.
ثانيا حكمى است از ناحيه خدا كه براى مصالح مهمى تشريع شده، بنا بر اين آن ها بايد با رضا و رغبت به آن تن دهند . نه تنها نگران نباشند ،بلكه خشنود گردند.
در عين حال همان گونه كه در بالا نيز اشاره كرديم. پيامبر حتى الامكان تساوى را در تقسيم اوقات خود رعايت مىكرد. جز در مواردى كه شرائط خاصى عدم مساوات را ايجاب مىكرد، و اين خود مطلب ديگرى بود كه موجب خشنودى آن ها مىشد، زيرا مشاهده مىكردند كه پيامبر با اينكه مخير است ، سعى در برقرارى مساوات دارد.
در پايان آيه مطلب را با اين جمله ختم مىكند:" خدا آنچه را در قلوب شما است مىداند. خداوند از همه اعمال و مصالح بندگان با خبر است. در عين حال حليم است و در كيفر آن ها عجله نمىكند" (وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما فِي قُلُوبِكُمْ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَلِيماً).
آرى خدا مىداند در برابر كدامين حكم قلبا رضا و تسليم داريد، و در برابر كدامين ناخشنود هستيد.
مىداند به كدام يك از همسران تان تمايل بيش تر داريد و به كدام كم تر و حكم خدا را در برخورد با اين تمايلات چگونه رعايت مىكنيد.
همچنين مىداند چه كسانى در گوشه و كنار مىنشينند و به اين گونه احكام الهى در مورد پيامبر خردهگيرى مىكنند، و در دل نسبت به آن معترضند و چه كسانى با آغوش باز همه را پذيرا مىشوند.
تعبير «قلوبكم »تعبير گستردهاى است كه هم پيامبر و همسران او را شامل مىشود و هم همه مؤمنان را كه در ارتباط با اين احكام از در رضا و تسليم وارد مىشوند، يا اعتراض و انكار مىكنند ،هر چند آن را آشكار نسازند.(2)
پي نوشت ها :
1. اقتياس از تفسير مجع البيان و تفاسير ديگر.
2. تفسير نمونه ،ج 17 ،ص 384 تا 389 .
پرسش 10:
10. سوره بقره (ماده گوساله) آيه 282
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِذَا تَدَايَنتُم بِدَيْنٍ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى فَاکْتُبُوهُ وَلْيَکْتُب بَّيْنَکُمْ کَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلاَ يَأْبَ کَاتِبٌ أَنْ يَکْتُبَ کَمَا عَلَّمَهُ اللّهُ فَلْيَکْتُبْ وَلْيُمْلِلِ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ وَلْيَتَّقِ اللّهَ رَبَّهُ وَلاَ يَبْخَسْ مِنْهُ شَيْئًا فَإن کَانَ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفِيهًا أَوْ ضَعِيفًا أَوْ لاَ يَسْتَطِيعُ أَن يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ وَاسْتَشْهِدُواْ شَهِيدَيْنِ من رِّجَالِکُمْ فَإِن لَّمْ يَکُونَا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ مِمَّن تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاء أَن تَضِلَّ إْحْدَاهُمَا فَتُذَکِّرَ إِحْدَاهُمَا الأُخْرَى وَلاَ يَأْبَ الشُّهَدَاء إِذَا مَا دُعُواْ وَلاَ تَسْأَمُوْاْ أَن تَکْتُبُوْهُ صَغِيرًا أَو کَبِيرًا إِلَى أَجَلِهِ ذَلِکُمْ أَقْسَطُ عِندَ اللّهِ وَأَقْومُ لِلشَّهَادَةِ وَأَدْنَى أَلاَّ تَرْتَابُواْ إِلاَّ أَن تَکُونَ تِجَارَةً حَاضِرَةً تُدِيرُونَهَا بَيْنَکُمْ فَلَيْسَ عَلَيْکُمْ جُنَاحٌ أَلاَّ تَکْتُبُوهَا وَأَشْهِدُوْاْ إِذَا تَبَايَعْتُمْ وَلاَ يُضَآرَّ کَاتِبٌ وَلاَ شَهِيدٌ وَإِن تَفْعَلُواْ فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِکُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَيُعَلِّمُکُمُ اللّهُ وَاللّهُ بِکُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ ؛
اي کساني که ايمان آورده ايد، چون وامي تا مدتي معين به يکديگر دهيد، آن را بنويسيد. بايد در بين شما کاتبي باشد که آن را به درستي بنويسيد. کاتب نبايد که در نوشتن از آنچه خدا به او آموخته است سرپيچي کند. مديون بايد که بر کاتب املا کند و از الله، پروردگار خود بترسد و از آن هيچ نکاهد. اگر مديون سفيه يا صغير بود يا خود املا کردن نمي توانست، ولي او از روي عدالت املا کند و دو شاهد مرد به شهادت گيريد. اگر دو مرد نبود، يک مرد و دو زن که به آن ها رضايت دهيد شهادت بدهند، تا اگر يکي فراموش کرد، ديگري به يادش بياورد. شاهدان چون به شهادت دعوت شوند، نبايد از شهادت خود داري کنند. از نوشتن مدت دين خود، چه کوچک و چه بزرگ، ملول نشويد. اين روش در نزد خدا عادلانه تر است، و شهادت را استوار دارنده تر و شک و ترديد را زايل کننده تر. هرگاه معامله نقدي باشد، اگر براي آن سندي ننويسند مرتکب گناهي نشده ايد. چون معامله اي کنيد، شاهدي گيريد. نبايد به کاتب و شاهد زياني برسد، که اگر چنين کنيد نافرماني کرده ايد. از خداي بترسيد. خدا شما را تعليم مي دهد و او بر هر چيزي آگاه است. ...........................
پاسخ:
@@
اين آيه بعضي از آداب و احکام قرض دادن را بيان مي کند که از آن جمله شاهد گرفتن است.
شايد اشکال از آن جهت باشد که چرا شهادت دو زن برابر شهادت يک مرد گرفته شده و اين توهين به زن پنداشته شده است.
احکام و تکاليف و حقوق بر اساس مباني و ضوابطي وضع شده اند که اگر بدان ها توجه داشته باشيم ، مي بينيم که عادلانه و حکيمانه اند . تفاوت حکم و تکليف و حق بر اساس تفاوت جسم و روح زن و مرد هست ،ولي نشان و دليل برتري يکي و پستي ديگري نمي باشد.
ذات زن و مرد يکسان است و هر دو انسان مي باشند . در احکام انسانيت مساوي اند و قرب به خدا هم بر مدار انسانيت و تقوا است . به زن و مرد بودن نيست . احکام و تکاليف و حقوق هم عموما متوجه انسان اعم از زن و مرد است، هم چنان که کتب آسماني و پيامبران براي هدايت انسان اعم از زن و مرد نازل شده و مبعوث گرديده اند، ولي با توجه به تفاوت هاي روحي و جسمي زن و مرد ، از آن ها انتظار هاي خاص مي رود . براي آن ها حقوق و تکاليف و احکام متناسب با آن انتظارات و آن تفاوت ها وضع شده است.
با توجه به اين که خلقت وظيفه فرزند آوري و شير دادن و تربيت کردن را بر عهده زنان گذارده ، از لحاظ روحي هم زن به گونه اي است که از عاطفه قوي برخوردار است . در زندگي زناشويي بيش تر توجهش به خانه و فرزند است . به همين جهت هم وقتي پيامبر در تقسيم وظايف ، کارهاي خارج از منزل را به امام علي و کارهاي داخل منزل را به حضرت زهرا واگذار کرد، حضرت زهرا ، از اين تقسيم بسيار شاد شد.(1)
از طرف ديگر گر چه اسلام مسؤوليت هاي اجتماعي را بر عهده زنان هم گذاشته ، زنان هم مانند مردان در قبال اجتماع و ديگر افراد جامعه متعهد و مسؤولند و بايد وظيفه همگاني امر به معروف و نهي از منکر را انجام دهند و...، در عين حال از اختلاط غير لازم و فساد آور نهي کرده ، زنان را به دوري گزيدن از حضورهاي اجتماعي غير مفيد و آلوده به شهوت و ...توصيه کرده ، به رسيدن به منزل و اداره آن سفارش نموده ، ايجاد کانون گرم خانوادگي را برترين جهاد زن شمرده است.(2)
با توجه به اين مقدمات طبيعي است که زنان به خصوص زنان مؤمن رغبتي به حضور اجتماعي غير مفيد و لازم ندارند . بيش تر توجه شان به امور منزل و ايجاد کانون گرم خانواده و. رسيدن به شوهر و فرزند است . فکر و ذهن شان بيش تر درگير اين موضوع است . طبيعي است که مسائل ديگر را زودتر فراموش کنند.
قرآن با توجه به اين حقيقت و اين جهت دهي، زن را در معرض فراموشي بيش تر ديده و توصيه کرده که از مردان شاهد بگيريد . اگر در مسائل اقتصادي و مشابه آن خواستيد زنان را به شهادت بطبيد، به جاي يک مرد دو زن را به شهادت بطلبيد تا اگر يکي از آن ها گرفتار فراموشي شد، ديگري مطلب را به ياد او بياورد.
اين جا در مقام ارزش گذاري ذات زن و مرد نيست تا آن را توهين بدانيم. بلکه تفاوت حکم با توجه به زمينه هاي واقعي و جهت گيري هاي معقول و حکيمانه است.
پي نوشت ها:
1.بحار الأنوار، مجلسي ، ج 43 ، ص 81 به نقل از قرب الاسناد .( فلا يعلم ما داخلني من السرور إلا الله بإکفائي رسول الله تحمل رقاب الرجال ؛ فقط خدا مي داند از اين که رسول خدا مرا از رو به رو شدن غير لازم با مردان معاف داشت، چقدر خوشحالم).
2. کافي،ج5،ص9.
پرسش 11:
سوره بقره (ماده گوساله) آيه 228 وَالْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنفُسِهِنَّ ثَلاَثَةَ قُرُوَءٍ وَلاَ يَحِلُّ لَهُنَّ أَن يَکْتُمْنَ مَا خَلَقَ اللّهُ فِي أَرْحَامِهِنَّ إِن کُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذَلِکَ إِنْ أَرَادُواْ إِصْلاَحًا وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَلِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ وَاللّهُ عَزِيزٌ حَکُيمٌ؛
بايد که زنان مطلقه تا سه بار پاک شدن از شوهر کردن باز ايستند. اگر به خدا و روز قيامت ايمان دارند. روا نيست که آنچه را که خدا در رحم آنان آفريده است پنهان دارند . در آن ايام اگر شوهران شان قصد اصلاح داشته باشند، به بازگرداندن شان سزاوارترند . براي زنان حقوقي شايسته است ، همانند وظيفه اي که بر عهده آن هاست، ولي مردان را بر زنان مرتبتي است و خدا پيروزمند و حکيم است.
پاسخ:
@@
در آيه فوق هم که بيان حکم عده زنان مطلقه است، توهيني متوجه نشديم و شايد منظور فراز آخر آيه باشد که مي فرمايد:
"و للرجال عليهن درجه"،
اگر دقت بفرماييد اين آيه ناظر به رابطه زن و شوهر است . درجه هم درجه انسانيتي و ارزشي نيست. بلکه درجه از حيث عقلانيت و تدبير براي زندگي است .
مديريت که نوعي بلند مرتبگي است ، براي کساني است که از تدبير و عقلانيت بيش تر برخوردار باشند. عبارت کامل اين گونه است:
" وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَلِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ؛
زنان حقوقي (بر شوهران) همسان تکاليف شان (به سود شوهران) دارند (هم چنان که مردان هم حقوقي همسان تکاليف دارند و چون تکاليف مردان بيش تر است، از وظيفه پرداخت مهريه و نفقه و دفاع از خانواده، بنا بر اين به تناسب بايد ) درجه و برتري اي (در خانه) هم داشته باشند (و تدبير و مديريت خانه با آنان باشد).
اين قانونگذاري کاملا عادلانه و حکيمانه است و توهين به زن به حساب نمي آيد.