سلام علیکم و رحمت الله. پرسش بنده در مورد ممکن الوجود را با مقدمه کوتاهی عرض میکنم:
مقدمه: گفته میشود هر چیزی از سه حال خارج نیست: یا بودن برایش واجب است، یا نبودن برایش واجب است(یا به عبارت دیگر بودن برایش محال محض است) و یا بودن و نبودن برایش مساوی است، که به این سومی ممکن الوجود خوانده می شود.
حال پرسش من: چرا نمیشود چیزی نا واجب باشد، نه ممتنع و نه بودن و نبودن برایش مساوی باشد؟ مثلاً برایش بودن بر نبودن بیشتر مطلوب باشد، یا تمایلش به نبودن بر بودن بیشتر باشد، و در عین حال نه بودنش واجب باشد و نه نبودنش.
با سپاس از شما،
به امید ظهور
با سلام و تشکر به خاطر ارتباط تان با اين مرکز.
آنچه فرض نموديد، همان است که در فلسفه از آن به ممکن الوجود ياد ميشود، چون امکان (ممکن الوجود) پديده اي است که نه بودنش واجب است، و نه نبودنش، و بر اثر علل و عوامل ناقصه گاهي جنبه بودنش بيش تر ميشود، گاهي جنبه نبودنش. تا علت تامه آن حاصل نشود وجود پيدا نميکند . علل ناقصه او تنها تمايل به بود و يا تمايل به نبود را در آن پديد ميآورند.
بنابراين فرض چيزي، بر آنچه فلاسفه تاکنون باور داشتند که عبارت از وجوب، امتناع و امکان بود، چيزي نيافزوديد و حالات موجودات از آن سه فرض تغييري نکرد.
در تحليل فلسفي اين مساله بايد گفت:
اين که فلاسفه ثابت کرده اند که سه فرض بيش تر وجود ندارد ، براي اين است كه ممتنع بالذات به چيزي گفته ميشود که وقتي خودش را تصور ميکنيم ،بدون اين که با آن، وجود يا عدم شي ديگر را تصور کنيم ،درک مي کنيم که محال است موجود باشد، ذاتي است که وجود يافتنش نوعي تناقض است، بنابراين خود به خود ممتنع است و چيز ديگري سبب امتناعش نيست.
در مقابل واجب بالذات وجودي است که خود به خود واجب است، ذاتش ضروري الوجود است و معدوم بودنش تناقض است و محال . بنابراين، چيز ديگري سبب وجوبش نيست، اکنون اگر چيزي نه واجب بالذات باشد و نه ممتنع بالذات، يعني ذات آن خود به خود نه ضرور الوجود باشد و نه ضروري العدم، نه وجود يافتنش تناقض باشد، و نه معدوم شدنش، چنين چيزي ممکن بالذات است؛ بنابراين امکان يعني ضروري نبودن وجود و عدم .
پس براي اين که تشخيص بدهيم که چيزي ممکن بالذات است يا نه، بايد خود آن را تصور کنيم . هيچ چيز ديگري را، خواه وجود و خواه عدم ساير اشيا را با آن فرض نکنيم . آن را با وجود و عدم مقايسه کنيم و ببينيم چه وضعي دارد، اگر ديديم که وجود يافتنش تناقض نيست، يعني محال نيست موجود باشد، هم چنين معدوم شدنش هم تناقض نيست، يعني محال نيست که معدوم باشد، اين شيء ممکن بالذات است،چه در اين تساوي بين دو طرف به يك سمت متمايل باشد و چه نه .
اگر رخ دادن طوفاني را در نظر بگيريد و هيچ چيز ديگري را با آن در نظر نگيريد، نه وجود علل و عواملش را و نه عدم آن ها را، فقط خود طوفان را تصور کنيد و به اصطلاح فيلسوفان ذات طوفان را در نظر گيريد، سپس از شما سوال شود که آيا چيزي را که تصور کردهايد طوري است که محال است مصداق پيدا کند؟ آيا موجود شدني نوعي تناقض است؟ جواب شما منفي است . دليل تان اين است که در گذشته به کرات طوفانهايي به وجود آمدهاند، باز اگر سوال کنند آيا چيزي را که تصور کردهايد طوري است که محاله موجود نباشد؟ آيا معدوم بودنش تناقض است؟ باز جواب شما منفي است، زيرا در بسياري از مواقع هوا آرام است و طوفاني نيست، پس طوفان ذاتا نه واجب است نه ممتنع، يعني ممکن بالذات است. (1)
طبق اين تحليل به روشني به دست مي آيد که بيش از سه فرض يعني واجب الوجود، ممتنع الوجود، ممکن الوجود مطرح نيست. فرض بيش تر از اين يا اصلا قابل اثبات بلکه متصور نخواهد بود. آنچه را پرسشگر محترم بيان فرموده ، ممکن الوجود است و نه چيز ديگر.
پينوشت:
1. درآمدي بر فلسفه اسلامي، ص 74، نشر موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، قم، 1380 ش .