پاسخ ارائه شده به سؤالِ یک پرسشگر با مشخصات خاص است. در صورتی که سؤال یا ابهامی برای شما ایجاد شده از طریق درگاه های پاسخگویی پیگیری فرمائید.
آيا اسلام موافق برده داري است ؟

 

امام على عليه‏السلام : دانش ، چه نيكو راهنمايى است . غرر الحكم : 837 منتخب ميزان الحكمة : 396

 

پرسش 1: آيا اسلام موافق برده داري است ؟ پاسخ: اسلام برده داري را با محدوديت هاي متعدد، به مصالحي به رسميت شناخت .براي اين که موضع اسلام در برابر برده داري و حقانيت آن، روشن شود ،لازم است نيم نگاهي به تاريخ برده داري بيندازيم: در قديم از سه راه انسان ها به بردگي گرفته مي شدند: 1. زور و قلدري: مثلاً رئيس قبيله به زور مي توانست ديگران را به بردگي بگيرد يا يک قبيله بدون دليل به قبيله ديگري شبيخون زده و هجوم برده و افراد قبيله ديگر از زن و مرد و کودک را به اسيري بگيرد. 2. داشتن ولايت ارث و شوهري، و غيره; به عنوان مثال: پدر مي توانست فرزند خود را بفروشد. 3. جنگ ؛ برده گيري در جنگ هاي دفاعي حتي در بين ملل داراي تمدن نظير روم، هند، يونان، ايران; نيز معمول بوده است. ابتدا اين گونه بود كه قبيلة پيروز در جنگ خواه مهاجم يا مدافع، تا آخرين نفر از طرف مغلوب را مي كشت; امّا در طول زمان، و نيز از باب نوع دوستي، بنا را بر اين گذاشتند كه اسيران جنگي را به عنوان غنيمت تملك كنند، هر چند در آن دوران هم روش ها فرق مي كرد و رومي ها و يوناني ها سختگيرتر بودند.(1) دين اسلام قانوني به نام برده داري تأسيس نكرد; بلكه از سه روش فوق; دو روش زور و ارث را ردّ و روش سوم يعني جنگ دفاعي را تحت شرايطي امضا كرد تا به مرور زمان و با شرايطي كه قرار داده است، زمينه هاي آن نوع برده داري را هم از بين ببرد. اما اينكه چرا اسلام راه سوم برده گيري را مردود ندانست; بلكه محدوديت هايي در آن ايجاد كرد؟ بدان خاطر بود كه : 1. اصلاح عادات غلط به زمان نيازمند است; 2. در آن زمان بردگان فراواني وجود داشتند و گاهي بخش عظيمي از جامعه را بردگان تشكيل مي دادند، و اگر از ابتدا بردگي به طور كلّي ملغا مي شد، خود رهايي بردگان باعث نابودي آنان و خانواده هايشان مي شد; زيرا بردگان در آن زمان نه كسب و كار مستقلي داشتند و نه زندگي مستقلي.(2) حداقل اثر سوء آزاد كردن اين جمعيت انبوه، مختل كردن امنيت جامعه بود. بررسي اين نكته نشان ميدهد كه برخورد ضربتي و دفعي با مسألة برده داري، امري غير حكيمانه، بلكه غير ممكن است; از اين رو اسلام، در برخورد با اين مسأله ـ چنان كه در مورد "شراب" عمل كرد ـ به اصلاح تدريجي پرداخت. 3. بندگان در آغاز اسلام، منبع اقتصادي و نيروي نظامي نيرومندي براي مشركان و حتي مسلمانان بودند. مشركان آنان را در مزرعه ها، نخلستان ها و ميدان هاي جنگ به كار مي گرفتند; چنانچه اسلام در همان ابتدا دستور آزادي بردگان را مي داد، بديهي بود كه تنها مسلمانان به آن عمل كنند; چرا كه مشركان به آن اعتقادي نداشتند. اين شيوه رفتار، پيامدهاي بسيار ناخوشايند و ضربه مهلكي براي جامعه اسلامي نوپا در پي داشت. از جمله: الف: مسلمانان به يكباره از نيروي اقتصادي و نظامي عظيمي محروم مي شدند و اين ضربه مهلك اقتصادي به آنان بود. ب: بندگاني كه به اسيري گرفته مي شدند، چنانچه آزاد مي شدند، چون جا و مكان و درآمد مناسبي نداشتند، به ناچار به پيش مشرکان باز مي گشتند و آنان ، از اينها هم براي تقويت بنيه اقتصادي و نيروي نظامي استفاده مي كردند. حاصل آن بود كه آزادي بندگان به تدريج، مانع از خسارت اقتصادي و نظامي مسلمانان شد. 4. به طور كلي، دشمن محارب در صدد نابود ساختن است و فطرت بشر چنين فردي را محكوم به فنا دانسته و دست كم به بردگي گرفتن او را تجويز مي كند. 5. علاوه بر حكم فطري، تا آنجا كه تاريخ نشان داده است، انسان ها دشمنان خود را به عنوان غنيمت اسير مي گرفته اند.(3) برده گيري كه اسلام معتبر دانسته حقي است كه با فطرت بشر مطابقت دارد كه همان برده گيري دشمنان اساس دين و مجتمع اسلامي است، و چنين كساني به حكم اجبار، به داخل جامعه جذب مي شوند و در لباس بردگي درمي آيند تا به تربيت صالح ديني تربيت يافته و بتدريج آزاد شوند همانند مريضي كه طبيب آزادي عمل او را تحت كنترل در مي آورد تا به سلامتي برسد. جهان متمدن هر چند بظاهر، نظام برده داري را ملغا اعلام كرد، امّا هنوز هم همان نظام به شكلي ديگر در جهان معمول است. با نگاهي كوتاه به جنگ جهاني دوم و قيموميت بر ملل محروم و مغلوب ، مي بينيد كه چه فجايعي به بار آوردند. هنوز هم محرومان ملل، گرفتار آن نظام قيموميتي غلط هستند.(4) اسلام نه تنها برده داري را تأسيس نكرده; بلكه براي حل تدريجي آن راه حلهايي را ارائه داده است كه در محورهاي زير آنها را مورد توجه قرار مي دهيم: الف) بستن سرچشمه بردگي: اسلام از بين سه راه معمول برده گيري در آن زمان، دو راه را ردّ كرد و نپذيرفت (زور و قلدري، ولايت شوهر، ارث و غيره) و به عللي كه گذشت، براي از بين بردن راه سوم (راه برده گيري در جنگ) تضييقاتي ايجاد كرد، حتي در صورت پيروزي در جنگ هم گرفتن برده الزامي نبوده ، بلكه دستور اسلام در اين مورد اين است كه بعد از خاتمة جنگ با كفار، افرادي كه اسير مي شوند، به چند صورت با آنان برخورد شود: ـ از آنان فديه گرفته شده، آزاد شوند; ـ با اسيران مسلمان مبادله شوند; ـ و در نهايت، در مواردي كه دو راه قبلي صلاح نبود، به جاي اين كه آنها را بكشند، اسيرشان كرده و براي خدمت، به كار بگمارند و بين مردم تقسيم كنند.(5) انتخاب راه برخورد توسط امام و به تناسب مصلحت جامعه اسلامي صورت مي گيرد. ب) گشودن دريچة آزادي: اسلام، تمهيداتي ديگر براي آزادي بردگان انديشيده است، از جمله ـ آزادي اسير را يكي از كفارات قرار داده است(6) ـ با ازدواج زني كه برده است با يك انسان آزاد و بچه دار شدن آن زن، فروش آن زن ممنوع ميشود تا از سهمية ارث فرزندش آزاد شود.(7) ـ سهمي از زكات براي خريد برده ها و آزاد كردن آنان قرار داده شد كه بدين ترتيب يك بودجة دايمي براي اين كار از بيت المال در نظر گرفته شده و تا آزادي كامل همة بردگان ادامه خواهد يافت.(8) ـ آزادي بردگان يكي از عبادات شمرده شده و بزرگان در اين زمينه پيش قدم بوده اند تا آن جا كه گفته شده حضرت علي بن ابي طالب با دسترنج خود هزار بنده را آزاد كرد.(9) ـ هر كس سهم خود از بردة مشترك را آزاد كند، سهم شريك ديگر به طور قهري آزاد مي شود.(10) ـ هرگاه كسي مالك يكي از پدر، مادر، اجداد، فرزندان، عمو، عمّه، دايي، خاله، برادر، خواهر، برادرزاده و يا خواهرزادة خود شود، آنها فوراً آزاد مي شوند.(11) ـ در برخي موارد، اگر صاحب بَرده نسبت به برده اش مجازات هاي سختي انجام دهد، آن برده خود به خود آزاد خواهد شد.(12 ) و... ج) احياي شخصيت بردگان: در دوراني كه بناست بردگان بتدريج آزاد شوند; دين مبين اسلام براي اِحياي حقوق آنان اقدامات وسيعي كرده است; به طوري كه هيچ فرقي بين بردگان و آزادها قرار نميدهد; جزء به تقوا و پرهيزكاري; به بردگان اجازه مي دهد همه گونه پُست هاي اجتماعي را عهده دار شوند و از فرماندهي گرفته تا پست هاي حساس ديگر كه به عنوان نمونه سلمان، بلال و قنبر را مي توان نام برد.(13) د) رفتار انساني با بردگان، در اسلام دستورهاي زيادي در مورد مدارا با بردگان آمده است از جمله: ـ پيامبر(ص) فرمود: جبرئيل آن قدر براي آزادي برده سفارش كرد كه من فكر كردم براي آزادي برده مهلت معيني مقرر گرديد.(14) رواياتي داريم كه در مورد بردگان، أجل هفت سال را مطرح كرده اند و فرموده اند: بعد از هفت سال برده را از كار معاف و او را آزاد كنيد.(15) حضرت امام صادق مي فرمود: هرگاه پدرم به غلامش دستوري مي داد و ملاحظه مي كرد كه آن كار، سخت است خودش بسم الله مي گفت و كمك مي كرد.(16) خوشرفتاري نسبت به بردگان در اين دوران انتقالي، به حدي است كه حتي بيگانگان نيز از آن تمجيد كرده اند; به عنوان نمونه، جرجي زيدان مي گويد: اسلام نسبت به بردگان فوق العاده مهربان است و پيامبر اين دين در مورد بردگان سفارش بسيار نموده است; به عنوان مثال: "كاري كه برده تاب آن را ندارد، به او واگذار نكنيد" يا "هرچه خودتان مي خوريد به او بدهيد"(17) بنا بر اين اسلام در آن زمان که برده داري وجود داشت ،وجود آن را تا حدودي تجويز کرد تا با يک برنامه حساب شده و موفق به مبارزه با آن پردازد . به هيچ وجه اسلام اين قانون را ايجاد نکرد . طريقي هم که اسلام براي مبارزه برگزيد ،طريق تدريجي بود و با موفقيت قرين شد، در حالي که اگر طريق مبارزه يکباره را پيش مي گرفت ، علاوه بر اينکه زيان بزرگي به جامعه نوپاي اسلامي مي زد ، با موفقيت هم قرين نمي شد. اتفاقا در تاريخ مبارزه با بردگي توسط غربيان، با مبارزه قاطع و يکباره مواجهيم که به شکست انجاميد . پي نوشت ها: 1) الميزان، علامه طباطبايي، ترجمه موسوي همداني، ج 6، ص 544، نشر رجأ. 2) همان 3) همان، ص 549 4) همان، ص 561 ـ 566. 5) همان، ج 18، ص 337 ـ 341، جامعه مدرسين. 6) تحريرالوسيله، امام خميني، ج 2، ص 110 ـ 117، جامعه مدرسين. 7) مكاسب، شيخ انصاري، ص 175، سطر 14، دارالحكمة. 8) تفسير نمونه، مكارم، ج 12، ص 418، اسلامية تهران. 9) بحارالانوار، مجلسي، ج 41، ص 43، اسلاميه تهران. 10) جواهرالكلام، شيخ محمدحسن، ج 34، ص 154 ـ 158، چاپ بيروت 11) تفسير نمونه، مكارم، ج 21، ص 42، اسلاميه تهران. 12) وسائل الشيعه، ج 16، ص 26(20 جلدي) 13) تفسير نمونه، همان، ج 21، ص 421 14) وسائل الشيعه، همان 15) وسائل الشيعه، همان. 16) بحارالانوار مجلسي، ج 74، ص 142، ح 13، چاپ ـ اسلاميه تهران. 17) تاريخ تمدن، جرجي زيدان، ج 4، ص 54 جهت اطلاع بيشتر مي توانيد به كتاب هاي ذيل مراجعه كنيد. 1ـ ترجمه تفسير الميزان، ج 6، ص 494 ـ 497، چاپ جامعه مدرسين. 2ـ بحارالانوار ، ج 74، ص 1141، چاپ اسلاميه تهران. 3ـ مناظرة دكتر و پير، شهيد هاشمي نژاد، ص 159 ـ 178. 4ـ تفسير نمونه، ج 14، ص 451 ـ 467. پرسش 2: سوال دوم - آيا تغيير دين از اسلام به مسحيت مجازات آن اعدام مي باشد؟ من نظريات خودم را براي شما مي نويسم و از شما خواهش مي کنم که بدون هيچ تعصبي به سوال من پاسخ دهيد . پاسخ: سوالتان تکراري است. ما نيز تقاضا داريم جواب ما را با دقت بخوانيد ودر مورد آن قضاوت كرده ،در صورتي كه اشكالي بر آن داريد با ما در ميان بگذاريد ؛ اين كه در شناسنامه افراد، مذهب يا دين ثبت مي شود، و يا به تبعيت از والدين ديني براي آنها فرض مي شود ،مربوط به قوانين و مقررات اجتماعي است كه مي تواند در جامعه اي وجود داشته باشد و در جامعه ديگر نباشد ، اما اين مسئله ربطي به اعتقاد ديني ندارد و نمي توان ازآن نتيجه گرفت كه افراد در انتخاب دين آزادي دارند ، يا ندارند ؛ زيرا اعتقاد و عدم اعتقاد به يك دين ، مربوط به خود انسان وعقل و دل او است . درست است كه از نظر فقهى بچه‏هاى پدر و مادر مسلمان به تبعيت از والدين‏شان مسلمان هستند. از نظر حقوقى مسلمان محسوب مى‏شوند . از مزاياى اجتماعى در جامعه به عنوان يك مسلمان برخوردار هستند اما اين موضوع، غير از اعتقاد به اسلام است. اعتقاد به اسلام، نمى‏تواند سنتى و تقليدى باشد؛ بنابراين وقتى به مرحله رشد عقلى و تكليف رسيدند، پذيرش اسلام‏شان بايد به سبب دليل باشد، نه از روى تبعيت. از اين رو تمام مراجع تقليد در اول توضيح‏المسائل مى‏نويسند: تقليد در اصول دين جايز نيست. بنابراين فرزندان مسلمانان، دين را خود انتخاب مى‏كنند. دين و ايمان به آن كه يك اعتقاد قلبى و درونى است، ممكن نيست تحميلى باشد. از اين رو قرآن مى‏فرمايد: «لا اكراه فى الدين؛ در قبول دين اجباري نيست». سپس مي افزايد: راه راست، انديشه راستين و آيين درست و نجات بخش، از انديشه دروغين و آيين باطل واضح و روشن است ( قد تبين الرشد من الغي). (1) حال اگر راه درست و دين حق، از راه نادرست نمايان است، پس چه دليلي براي تحميل و اجبار است؟! ؛ اصولا بسياري از افراد در تفسير و معناي درست اين آيه دچار اشتباه مي شوند و آن را به نوعي اين گونه معنا مي كنند: «در دين اكراه واجباري نبايد باشد» يا به صورت نهي : « در دين اجبار نكنيد» و تعابيري مانند اين ، در حالي كه منظور از اين آيه بيان يك حقيقت تكويني است ، يعني در دين نمي تواند اكراه و اجباري باشد ، زيرا دين يك حقيقت دروني است كه اجبار پذير نيست ؛ از نظر جهان بيني اسلامي همه انسان ها از آزادي، اختيار و قدرت بر تصميم گيري برخوردارند و خودشان سرنوشت خويش را رقم مي زنند.اسلام از راه هاي گوناگون مي كوشد انديشه بشر را از اسارت باطل برهاند و آدمي با ديد باز و وسعت نظر بيانديشد و داوري كند و دين و آيين حق را برگزيند. اين سخن قرآن است : «به بندگاني مژده باد كه همه سخنان را مي شنوند و بهترين را برمي گزينند».(2) « چون به ايشان گفته شود كه از آن چه از سوي خدا فرود آمده است، پيروي كنيد، گويند: نه، به همان راهي مي رويم كه پدران ما مي رفتند. حتي اگر پدرانشان بي خرد و گمراه بوده اند!»(3) آيه اخير، انسان ها را توبيخ مي كند كه چگونه به راه پدران و تقليد از آنان رفتند ، شايد پدران آنها درك نمي كردند . پس تقليد در دين از نظر قرآن محكوم است. در روايات تصريح شده که تقليد در دين، نه فقط از پدر و مادر مردود است ، حتي تقليد در عقايد از شخصيت هاي بزرگ هم جايز نيست.(4) البته اين بدان معنا نيست كه بايد ديني غير از دين پدران انتخاب نمود ، بلكه چه بسا راه و دين پدران حق باشد، اما در هر دو صورت بايد با انتخاب و تحقيق خود انسان باشد. پس ديدگاه اسلام در مورد انتخاب دين روشن شد ؛ حال مي پرسيم : اگر دين امري انتخابي است ، پس حکم ارتداد براي چيست؟ در پاسخ به اين سوال بايد گفت : ارتداد اصلاً مسئله اي اعتقادي نيست ، بلکه يک موضوع سياسي و اجتماعي است . براي فهم اين كه مسلمان مي تواند به آئين ديگر در آيد يا نه و موضوع ارتداد و شرايط آن چيست، بايد خاستگاه وضع اين حكم از ديدگاه قرآن بررسي شود. قرآن حقيقت اين مساله را اينگونه نقل مي نمايد: "جمعي از اهل كتاب (يهود) گفتند (برويد ظاهراً) به آنچه بر مؤمنان نازل شده در آغاز روز ايمان بياوريد، و در پايان روز كافر شويد و (باز گرديد) شايد آن‏ها (از دين خود) باز گردند".(5) دوازده نفر از دانشمندان يهود خيبر و نقاط ديگر، نقشه‏اي ماهرانه براي متزلزل ساختن باور و ايمان بعضي از مؤمنان طرح نموده و با يكديگر تباني كردند كه صبحگاهان خدمت پيامبر برسند و در ظاهر ايمان بياورند، ولي در آخر روز از آيين برگردند. هنگامي كه از علت كارشان سؤال شد بگويند: ما صفات محمّد را از نزديك مشاهده كرديم و هنگامي كه به كتب ديني خود مراجعه نموده يا با دانشمندان ديني خود مشورت كرديم، ديديم صفات و روش او با آنچه در كتب ما است، تطبيق نمي كند و از اين رو برگشتيم. اين موضوع سبب مي شود كه عده‏اي بگويند اين‏ها كه به كتب آسماني از ما آگاه ترند، لابد آنچه را گفته‏اند راست مي گويند و به اين وسيله ايمان مسلمانان متزلزل مي گردد.(6) مكر و نيرنگ كفار به وسيله خداوند آشكار گرديد و خدا حدّ ارتداد را وضع نمود. بايد توجه داشت كه اين ترفند مختص زمان رسول خدا(ص) نمي باشد، بلكه در همه زمان‏ها امكان اجراي آن وجود دارد. اسلام با وضع چنين حكمي جلوي مفاسد احتمالي را (كه برخي نيز به وقوع پيوسته) گرفته است كه در زير به نمونه هايي از اين مفاسد اشاره مي كنيم: 1- همه مسلمانان از نظر اعتقاد و ايمان دروني در سطح بالا نيستند، بلكه برخي افراد در ايمانشان سست هستند. اين گونه تبليغات، افراد سست ايمان را تحت تأثير قرار مي دهد و آن‏ها را از مسير حق باز مي دارد. حدّ و حكم شرعي ارتداد مي تواند افراد را از انحراف باز دارد. 2- اگر اسلام جلوي اين روند را نمي گرفت، نوعي جنگ رواني عليه دين صورت مي گرفت و كفار با تبليغات شديد عليه اسلام، علاوه بر اين كه مسلمانان را دلسرد مي كردند، باعث دلسرد شدن افرادي كه گرايش به اسلام داشتند مي شدند. 3- مهم‏ترين مسئله ارتداد، پيامدهاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي آن است. در جامعه اسلامي كه احكام و قوانين آن پايه براي رفتارهاي فردي و اجتماعي و روابط خانوادگي مي باشد، نيز تعيين كننده رفتار انسان‏ها با يكديگر و ارزش‏هاي اخلاقي جامعه است، هر گونه اختلالي در ايمان و اعتقاد انسان‏ها با توجه به همسنگ نبودن آگاهي‏ها، در رفتارها تأثير گذاشته ، پاي بندي به احكام و قوانين ديني واجتماعي را سست مي كند ، نيز اركان جامعه را مورد تهديد جدّي قرار مي دهد. همچنين گسترش افكار انحرافي در جامعه كه توسط افراد مرتد ايجاد مي شود، نيروي مسلمانان را از جهت كمّي و كيفي مورد تهديد قرار مي دهد، از اين جهت هر گونه برنامه ريزي بر اساس نيروهاي اسلامي در جامعه، غير ممكن خواهد بود. با توجه به موارد برشمرده مشخّص مي شود حكم ارتداد، يك حكم اجتماعي و سياسي است، هم چنين آنچه در روايات در مورد حكم ارتداد بيان شده، در زماني است كه انكار دين اسلام "جاحدانه " و مغرضانه باشد، يعني شخصي به رغم حقانيّت دين اسلام، به جهت انگيزه‏هاي نادرست، از دين اسلام خارج شده و در مقابل آن موضع‏گيري نمايد؛ بنابراين اگر كسي دين ديگري غير از اسلام را (آن هم پس از بررسي و به دور از هر گونه دوستي و دشمني و مشكلات ديگر) انتخاب نمايد، اين عقيده براي او محترم است، تا زماني كه به صورت موضع‏گيري در مقابل اسلام در نيايد ، يا به صورت سخنراني و تحريك ديگران در مقابل اسلام جبهه گيري نكند. نكته قابل توجه در اين زمينه آن است كه حكم ارتداد در اديان آسماني ديگر نيز بيان شده و طبيعي است كه هر ديني براي پاسداري از كيان خود، راهكارهايي را براي وحدت پيروان انديشيده باشد.همان گونه كه دين يهود در زمان خود اجازه ارتداد نمي‏داد و با شدّت برخورد مي‏كرد،(7) نيز در زمان حقانيت دين حضرت عيسي(ع) قانون ارتداد وجود داشت.(8) آري پذيرش دين به عنوان يک مسئله فردي امري انتخابي است و انسان در انتخاب آن آزاد است و اين نکته اي است که در قرآن نيز مورد تأييد و تأکيد قرار گرفته ، اما انسان حق ندارد از آزادي سوءاستفاده كند و به بهانه آزادي، اعتقادات جامعه را متزلزل نمايد و امنيت فكري و فرهنگي اجتماع را سست و مختل كند. حكم ارتداد براي چنين موردي است و روشن است كه اين سخن مورد پذيرش عقل و عرف است. در نتيجه اگر فردي در خانواده مسلمان تشخيص داد دين اسلام بر حق نيست، مي‏تواند دين ديگر را انتخاب كند، اما در جامعه‏اي كه براساس اعتقادات و باورهاي ديني، قوانين و رفتارهاي اجتماعي و فردي، نيز گرايش ها و آرزوهاي انسان‏ها و ارزش‏هاي اخلاقي شكل گرفته (كه هر يك از اين موارد كاركردهاي بسياري در زندگي فردي و اجتماعي دارد) حق ندارد در برابر دين و اعتقادات موضع‏گيري نموده و درصدد تخريب آنها باشد، زيرا آثار نامطلوب در زندگي فردي و اجتماعي ايجاد خواهد كرد و باعث تزلزل اركان اجتماعي خواهد شد، بنابراين ارتداد از اين جهت كه افكار عمومي و ايمان مردم را متزلزل مي‏كند، اظهار آن روا و شايسته نيست، و با وجود يك سري شرايط، اسلام با مرتد برخورد مي‏كند. اما اگر باور خود را رواج نداد و به امنيت فكري و فرهنگي جامعه آسيبي وارد نكرد، به او كاري ندارند و عقيده‏اش نزد خودش محترم است. اين كه خدا با او چگونه برخورد مي‏كند، تنها خدا مي‏داند كه وي صداقت دارد يا از روي عناد و لجاجت به اين عقيده روي آورده است. خداوند فرداي قيامت بر پايه عدل و حكمت، با او رفتار خواهد كرد. بنابراين تغيير دين‌ بدون اعلام ، تبليغ ، يا موضع گيري در مقابل اسلام و تخريب آن ، حكم اعدام ندارد. براي اطلاع بيشتر در موضوع ارتداد، به كتاب احكام مرتد از ديدگاه اسلام و حقوق بشر، تأليف سيف الله صرامي مراجعه فرماييد. اما در مورد ديدگاه قرآن وكيفيت مجازات مرتد بايد گفت هرچند در آيات متعدد قرآن صراحتا يا تلويحا به مساله ارتداد پرداخته شده تا جايي كه محققان آيات مربوط به ارتداد را در 8 دسته تقسيم بندي مي نمايند ، اما در مجموع همه اين آيات تصريحي بر چگونگي مجازات مرتد وحكم اعدام براي او نيامده واين جزييات را فقها به پشتوانه روايات معصومين استفاده كرده اند ؛ هرچند برخي از افراد پاره اي از آيات را خالي از اشاره به اين حكم ندانسته اند مثلا در آيه : «...ومن يرتدد منکم عن دينه فيمت وهو کافر فاولئک حبط اعمالهم في الدنيا والآخره واولئک اصحاب النار هم فيها خالدون؛ (9)کساني از شما که از دين خود بر گردند ودر حال کفر بميرند آنان کردارهايشان در دنيا وآخرت تباه مي شود وايشان اهل آتشند ودر آن ماندگار خواهند بود » . برخي از مفسران ،حبط اعمال در دنيا را که در عبارت«حبطت اعمالهم في الدنيا» آمده است به اجراي احکام ومجازات هاي مرتد تفسير کرده اند. اين گروه بر اين باورند که حبط اعمال مرتد در دنيا همان کشتن وقطع حيات اوست. (10) اگر چنين تفسيري را بپذيريم در حقيقت از اين ادعا که در قرآن ،احکام مرتد و مجازات قتل او نيامده دست برداشته ايم ،اما آيه شريفه در اين معنا صراحت ندارد زيرا کلمه حبط در لغت به معناي باطل گشتن واز بازدهي افتادن آمده است وبطلان اعمال وبي اثرگشتن ان به هر معنايي که باشد (11) هيچ ملازمه عقلي يا عرفي با چنين مجازاتي براي صاحب آن اعمال ندارد. در مورد كافر هم نظر اكثر مراجع كه منطبق بر آيات متعدد قرآن مي باشد اين است كه « مراد از كافر هر كسي است كه توحيد يا نبوت نبي اكرم يا يكي از ضروريات دين را قبول نداشته باشد »(12 )؛ در نتيجه همه افرادي كه به نوعي اسلام وپيامبر آن را قبول ندارند ، كافر محسوب مي شوند ؛ البته ناگفته نماند حكم كافر ذمي با كافر حربي متفاوت است واسلام تحت شرايط خاصي جان ومال و ناموس كافران را نيز محترم مي داند . اما در مورد اينكه گفتيد اگر اصل توحيد ونبوت ومعاد مورد توافق همه اديان است ، پس چرا بايد كسي كه به اين امورمعتقد است را كشت ؛ بايد بگوييم اولا ما معتقد به كشتن هر فردي كه به اسلام ومباني آن معتقد نيست نيستيم وتنها در مورد مرتد يعني كسي كه كسي كه مسلمان بوده و از اسلام خارج شده و علاوه بر روي گرداني از اسلام ،در مقام مواجهه عملي با اسلام برآمده حكم اعدام را آن هم در شرايط خاصي ثابت مي دانيم . ثانيا : اگر اشتراك در اين امور باعث حقانيت مطلق همه اديان آسماني است ، اصولا دليل بعثت پيامبر جديد وانزال كتاب وشريعت تازه با آنهمه آثار وتبعات و هزينه گزاف مادي ومعنوي چه بود؟ اگرمي شد كماكان بر دين انبياء گذشته باقي ماند ، پس چرا اسلام علاوه بر تصديق وتعظيم انبياء گذشته و تجليل از ياران و مومنان به آنها در همان زمان به تحريفات در آنها اشاره كرده و با مبارزه با عقايد نادرست و غلط آنان فرمان مي دهد ؟ اصولا حق دانستن اديان متعددي در عرض هم كه علاوه بر اختلافات آشكار در عقايد وباورهاي خاص، حتي در اصول و عقايد بنيادين دچار اختلاف وحتي تناقضات عقيدتي هستند ، معقول ومنطقي به نظر مي آيد ؟ هيچ عقل سليمي نمي پذيرد كه دين سراپا توحيد اسلام حقانيت باور فردي كه به سه خدا معتقد است را قبول داشته باشد و يا الوهيت انساني چون عيسي مسيح را ؛ همه اين حقايق به ما مي فهماند كه هرچند اديان گذشته حتي اديان غير آسماني بهره هايي از حقيقت دارند، اما در مجموع عقيده مند شدن به مجموعه اين باورها وپيروي از اين اديان نوعي انحراف عميق از حقيقت و محور اديان كه همان تسليم در برابر فرامين الهي باشد محسوب مي گردد و قابل پذيرش نيست . در نتيجه هرچند در نظرما پيروان اديان آسماني وكساني كه به خداوند متعال وانبياء الهي معتقدند داراي ارزش واعتبار بيشتري نسبت به منكرين اين حقايق هستند اما همينكه نبوت پيامبراكرم را نپذيرفته كماكان بر تبعيت از شريعت هاي منقضي شده اصرار دارند در حكم كافر هستند چه در برابر پيامبر اسلام موضع خاصي نگيرند يا حتي با احترام وتكريم از ايشان ياد كنند و يا به انكار و اهانت بپردازند . پى‏نوشت‏ها: 1. بقره (2) آيه 256. 2. زمر (39) آيه 18. 3. بقره ، آيه 170 - مائده، آيه 104. 4. ميزان الحکمه، ح 6296 ؛ بحارالانوار، ج 23، ص 103. 5. آل عمران (3) آيه 73. 6. تفسير نمونه، ج 2، ص 466. 7. كتاب مقدس، تورات، سفر تثنيه، فصل 13. 8 .عهد جديد (انجيل)، نامه‏اي به مسيحيان عبراني، بند 10. 9. سوره بقره، آيه 217 10. روح المعاني،بيروت دارالحياء 1405-1980،ج1ص335،فخررازي،تفسيرکبير،بيروت دارالحياء بي تا ج6ص38 11. الميزان ،ج2،ص235 ،ذيل همين آيه 12. توضيح المسائل ،مساله 106 پرسش 3: سوال سوم - آيا اگر فردي پس از تغير دين به تبليغ آن ديني که بعدا به آن گرايش پيدا کرد بپردازد ، حکمش چيست؟ پاسخ: چنانچه تبليغ او به منزله مقابله با دين اسلام باشد ، حكم ارتداد بر او ثابت مي شود. تفصيل پاسخ اين سوال در سوال دو