پرسش:

چرا با وجود اينكه امام حسن(ع) ياران بيشتري داشت صلح كرد و امام حسين(ع) با وجود اصحاب كمتر جنگيدند؟

پاسخ:

آن گاه كه امام علي به شهادت رسيد و مردم با امام حسن(ع) بيعت كردند و حضرت حكومت را در دست گرفت، مردم آمادگي روحي براي مبارزه‏اي سخت و طولاني با معاويه را نداشتند، به چند دليل:

1- جنگ‏هاي قبلي (صفين، نهروان و جمل)؛

2- حيله‏گري و تزوير معاويه و سست عنصري بسياري از مردم ؛

3- خطرات بيروني كه جامعه اسلامي آن زمان را تهديد مي‏كرد و درگيري داخلي، آنان را براي حمله به مسلمانان بر مي‏انگيخت؛

4- حفظ جان شيعيان باقي مانده ؛

5- روشن كردن حيله‏گري هاي معاويه و شناساندن چهره واقعي وي به مردم نا آگاه و سطحي نگر.

پس از شهادت حضرت علي (ع)، امام مجتبي منبر رفت و بعد ازحمد و ثناي الهي و درود و صلوات بر جدّ بزرگوار خود حضرت خاتم الأنبيا و تمجيد و تعريف از پدر مظلومش ومعرفي خود و خاندان رسالت، مردم با او بيعت نمودند. از فرداي آن روز امام، كارگزاران وحكّام خودرا در ولايات منصوب نمود. جاسوسي را كه از طرف معاويه وارد كوفه شده بود، دستگير كردند و گردن زدند و به ابن عباس، حاكم خود در بصره نوشت: جاسوس ديگري را كه از طرف معاويه وارد بصره شده است، بگير و گردن بزن. به دنبال آن نامه اي با لحن تند به معاويه نوشت كه: جاسوس ميفرستي و مكر و حيله ها ميكني؟ ! از قرار معلوم گويا قصد جنگ داري ! اگر چنين است، من آماده‌ام. (1)

معاويه، جواب نامه را نوشت و براي حضرت فرستاد. مكاتبه بين حضرت و معاويه ادامه داشت تا به حضرت خبر دادند معاويه لشكر فراواني آماده كرده و به عراق گسيل داشته است.

از طرفي با منافقان و خارجيان كه داخل لشكر حضرت امام حسن بودند و از ترس حضرت علي(ع) جرأت اظهار مخالفت نداشتند، به وسيله جاسوسان خود تماس گرفت كه: اگر حسن بن علي (ع)را بكشيد، به هر كدام دويست هزار درهم خواهم داد و يكي از دخترانم را به ازدواج قاتل درخواهم آورد. (2)

امام مجتبي پس از اطلاع، منبر رفت و مردم را براي مقابله با معاويه ترغيب كرد. ابتدا با سردي مواجه شد، ولي بالاخره گروه زيادي را جمع كرد و از كوفه بيرون رفتند و در نخيله پس از تقسيم و گروه بندي لشكر، عده‌اي را براي مقابله با لشكر معاويه فرستاد، امّا طولي نكشيد كه خبر آوردند فلان فرمانده و فلاني به معاويه پيوسته و شيرازه لشكر متلاشي شده است. حتي به حضرت خبر دادند گروهي از فرماندهان به معاويه پيام داد‌ه‌اند: در صورت تمايل، حسن بن علي را دست بسته تحويل شما خواهيم كرد. امام مجتبي (ع) ضمن خطبه اي خطاب به لشكريانش فرمود:

 ويلكم ! والله إنّ معاويه لايفي لأحدٍ منكم بما ضمنه في قتلي، و إني أظن إن وضعتُ يدي في يده فاسلمه لم يتركني ادين بدين جدي.. . ؛(3) واي بر شما ! سوگند به خدا‍! معاويه به وعده هايي كه براي كشتن من به شما داده است عمل نمي كند و اگر من تسليم او گردم باز اجازه نمي دهد بر اساس دين جدم رفتار نمايم.

حضرت احساس كرد جان خود و پيروانش در خطر جدي قرارگرفته است. مهم‌تر از همه به خاطر چهره دروغيني كه معاويه بين مردم پيدا كرده بود، اگر امام و يارانش شهيد مي شدند، خونشان هدر مي‌رفته و چندان اثري نداشت.

امام از راه ناچاري و براي حفظ اسلام و حفظ شيعيان و نشان دادن چهره واقعي معاويه، صلح نامه را امضا نمود.

بنا به گزارش مورخان در صلح نامه موادّي گنجانده شده بود، از جمله اين كه معاويه متعرض امام نگردد و به كتاب وسنّت رسول خداو سيره خلفاي شايسته عمل كند و بعد از خود كسي را براي خلافت تعيين ننمايد(4) و شيعيان علي (ع)در شام و حجاز و عراق و يمن از شر او ايمن باشند. (5) نيز حضرت اميرمؤمنان را در نماز و منابر سب نكنند. (6)

روشن است عمل به اين مواد به ضرر معاويه تمام مي شد. اگر به آن ها عمل نكند، چهره واقعي‌اش كه سعي بسيار در پنهان كردن آن داشت، بين مردم آشكار خواهد شد، و آنان مي‌فهمند كه معاويه پاي بند هيچ اصلي از اصول اسلامي نيست. همان طور كه پيش بيني مي شد، چون امام مجتبي با معاويه بيعت كرد، وي به هيچ كدام از مطالبي كه در صلح نامه آمده بود و آن ها را خود نوشته و براي امام مجتبي ارسال كرده بود، عمل نكرد و بدين وسيله چهره واقعي خود را براي همگان آشكار ساخت. (7)

افزون براين معاويه قابل مقايسه با يزيد پسرش نبود، زيرا:

اوّلاً: معاويه، پيامبررا درك كرده بود و صحابي به شمار مي آمد، برخلاف يزيد؛

دومً: عنوان كاتب الوحي را داشت. مي گويند: يكي از نويسندگان وحي آسماني معاويه بود؛

سوم: مهم‌تر از همه با اين كه فاسد و فاسق بود، امّا مي دانست اگر بخواهد حكومتش دوام داشته باشد، بايد شئون اسلامي را در ظاهر رعايت كند. اودر اين امر به حدّي متظاهر بود كه بسياري از مردم حتّي برخي از زاهدان لشكر امام علي (ع)مردد مي شدند كه آيا حق با علي است يا بامعاويه ! او در عقل معاش و امور دنيايي و مكر و حيله سرآمد همگان بود. (8)

چهارم: سال‌ها بود از طرف عمر و عثمان بر مردم شام حكمراني مي كرد(9) و گروهي را با پول و ثروت، عده‌اي را با دادن پست و مقام، برخي را از طريق رعب و تهديد و بالاخره دسته چهارم را با تزوير و تظاهر به اسلام، ساكت كرده بود. كسي حرف نمي زد يا حق حرف زدن نداشت. معاويه به گونه اي بر اوضاع مسلّط شده بود كه مي‌توانست هر كسي را بخواهد بكشد و آب از آب تكان نخورد. به همين خاطر، امام حسين بعد از امام مجتبي ده سال با معاويه زندگي كرد، كه جز انتقاد از طريق نامه و صحبت كاري نكرد.

امّا يزيد از هر جهت با معاويه فرق داشت. او آشكارا فسق و فجور مرتكب مي شد و بي اعتقادي خود را آشكار مي‌كرد.

اگر معاويه به واسطه صلح نامه با امام حسن (ع) خلافت را به دست آورد ولي يزيد هيچ مبنايي براي به عهده گرفتن خلافت نداشت و پدرش برخلاف مواد قطعنامه به زور از مسلمانان براي او بيعت گرفته بود.

او بعد از مرگ معاويه به عنوان اميرمؤمنان و خليفه مسلمانان بر اريكه خلافت تكيه زد؛ كسي كه پاي بند چيزي جز شهوات و تمايلات حيواني نيست و شراب مي خورد و با ميمون ها بازي مي كند و...

در چنين اوضاعي امام حسين (ع)قيام كرد و اين اهداف را دنبال نمود:

1ـ زنده كردن اسلام.

2ـ آگاه ساختن مسلمانان و افشاي ماهيت امويان.

3ـ احياي سنّت نبوي و سيره علوي.

4ـ اصلاح جامعه و بيدار كردن امت.

5ـ از بين بردن سلطه استبدادي بني اميه.

6ـ آزادسازي ملّت از سلطه و زور.

7ـ حاكم ساختن حق و نيروبخشيدن به حق پرستان.

8ـ تأمين قسط و عدل اجتماعي و اجراي قانون شرع.

9ـ از بين بردن بدعت ها و كجروي ها.

10- اعتراض به موروثي شدن خلافت.

11ـ زنده كردن سنّت مهم امر به معروف و نهي از منكر.

اگر امام حسين در عهد يزيد قيام نمي‌كرد، برپيكره اسلام زياني جبران ناپذير وارد مي شد.

امام حسين در زماني قرار گرفته بود كه بدعت هاي زيادي در اسلام به وجود آمده بود، كه مي دانست اگر قيام نكند، چيزي از اسلام باقي نخواهد ماند. چنان كه فرمود: وقتي زمامدار حكومت اسلامي افرادي مثل يزيد باشد، بايد فاتحهء آن را خواند. (11) از طرفي مي دانست كه جد بزرگوارش فرمود:   آن جا كه بدعت ها ظاهرگردد، بر عهده عالمان است كه حقايق را بگويند، و اگر كتمان كنند، لعنت خدا بر آنان باد  .(12)

او در زماني قيام نمود كه انحراف دستگاه حكومت چند برابر شده بود. از نظر اجتماعي نيز اوضاع بر اثر ظلم و بيدادگري حاكم، مردم را به ستوه آورده و نارضايتي عمومي بيداد مي‏كرد. بنابراين يكي از شرايط انقلاب فراهم آمده بود ولي شرط ديگر - كه وجود روح حماسه و ايثارگري است- جز در تعداد اندكي فراهم نبود. بنابراين بر امام لازم بود كه از همين مقدار استفاده كند و موقعيت را از دست ندهد. و هر چند در چنان وضعيتي نمي‏توانست پيروزي نظامي به دست آورد، ولي حركتي پديد آورد كه پايه نظام ستمگر را لرزاند و روح خروش و حماسه را در كالبد مسلمانان و همه آزادي خواهان جهان دميد و آثار بسيار گران‏بهايي در تاريخ بشر بر جاي گذارد.

پي‌نوشت‌ها:

1. شيخ مفيد،ارشاد، ج2، ص5-6.

2. علامه مجلسي، بحار، ج44، ص33.

3. همان، ص33.

4.  ابن جابر البلاذري، جمل من انساب الاشراف، ج3، ص287.

5. اعلام الهدايه، الامام الحسن، ص 147.

6. ابن جوزي، تذكره الخواص، ص198.

7. ابن جابر البلاذري، همان، ص294.

8. مستوفي،حمدالله، تاريخ برگزيده، ص 260.

9. همان، ص260.

10. محدثي، جواد، فرهنگ عاشورا، ص 62.

11. خوارزمي، مقتل الحسين، ح1، ص268؛ مطهري، مجموعه آثار، ج 17 ص13.

12. شيخ کليني، اصول كافي، ج 1 ص 54؛وسايل الشيعه، ج11، ص510.