پرسش وپاسخ

منشأ حدیث چیست ؟
حدیث، در لغت به معنای هر چیز نو و تر و تازه است اما درباره إصطلاح حدیث كه شایع ترین اصطلاح در علم حدیث است، باید بگوییم

سلام و عرض خسته نباشی حدیث از چه چیز و كجا نشأت می گیرد ؟

پرسشگر گرامی با سلام و سپاس از ارتباطتان با مركز ملی پاسخگویی به سوالات دینی

حدیث، در لغت به معنای هر چیز نو و تر و تازه است (1) و بر این اساس، به شخص كم سن و سال «حدیث السن» گفته می شود.

واژه حدیث، با توجه به عنصر معنایی خود (تری و تازگی داشتن) دو كاركرد لغوی دارد كه عبارت ند از گفتار و رخداد.

به گفتار از آن جهت حدیث می گویند كه به جهت صدور تدریجی هر بند و بخش آن نسبت به گذشته از تری و تازگی برخوردار است.

و إطلاق حدیث به رخدادها نیز به دلیل صدور تدریجی و نو به نو شدن آن ها در مقایسه با رویدادهای پیشین است.

اما درباره إصطلاح حدیث كه شایع ترین اصطلاح در علم حدیث است، باید بگوییم كه درباره حوزه و دامنه مفهومی آن از جهات مختلف اختلاف شده است؛ اما تعریفی كه به نظر ما جامع همه آن ها می باشد، عبارت است از:

«گفتار غیر قرآنی خداوند، معصومان [أعم از پیامبر (ص) و ائمه (علیهم السلام) و حضرت زهرا (س)]، صحابه، تابعان و حكایت فعل و تقریر ایشان».

با توجه به مقدمه مذكور، باید بگوییم از آن جا كه عنصر معنایی حدیث با كردار، گفتار و تقریر رسول خدا (ص) گره خورده است، بسیار طبیعی است كه پیدایش حدیث را همزمان با آغاز رسالت آن حضرت بدانیم؛ هر چند به دلیل شرایط زمانی و محدودیت های موجود در دوران سیزده ساله مكه، كم تر می توان نشانی از اهتمام به حدیث یافت؛ زیرا توجه مسلمانان در آغازین روزهای بعثت به آشنایی با اصل رسالت و معارف بنیادین اسلام و چگونگی مقابله با مشركان معطوف بوده است و با هجرت پیامبر (ص) به مدینه و تشكیل حكومت اسلامی، فضای مناسب برای توجه دادن مسلمانان به ارزش حدیث در كنار قرآن فراهم آمد. از این رو، آنچه در تاریخ از اهتمام رسول خدا (ص) و مسلمانان به ثبت و نشر حدیث گزارش شده، بیش تر ناظر به همین دوره است.

اما بعد از رحلت پیامبر (ص) بی مهری ها و مخالفت های زیادی نسبت به حدیث پیامبر (ص) انجام گرفت و با ممانعت خلفا با كتابت حدیث، صدمات جبران ناپذیری به این میراث فرهنگی مسلمانان وارد آمد.

پس از رحلت پيامبر (ص)، متأسفانه اين منبع سرشار اسلامي از سوي گردانندگان‏ دستگاه خلافت مورد بي‏مهري قرار گرفت و حتّي سوزانده شد. اين سياست تا زمان خلافت عمر بن عبدالعزيز، يعني اواخر قرن نخست هجري دنبال شد. در نتيجه، فضاي فرهنگي جامعه اسلامي از عطر روح ‏بخش سخنان رسول خدا (ص) و جانشينان آن حضرت تهي گشت.

منع كنندگان از نقل و تدوين حديث براي توجيه سياست خود، گاه مسئله بيم اختلاط احاديث با آيات قرآن، و گاه بيم رها كردن قرآن و اشتغال به غير آن را مطرح مي‏كردند؛ ولي عملكرد و حتي سخنان آنان، بيانگر اين است كه انگيزه اصلي آن ها از منع نقل و كتابت حديث، صرفاً يك انگيزه سياسي بود و مرتبط با مسائل حكومتي مي‏شد.

در مقابل مكتب خلافت، مكتب امامت همواره سعي در نشر احاديث پيامبر (ص) به‏ عنوان ميراثي گران قدر داشت و بر تدوين و كتابت آن براي بهره ‏برداري آيندگان تأكيد مي‏ورزيد. از این رو، تاریخ حدیث شیعه تا عصر رسالت و امامت از اتصال كاملی برخوردار بوده و هیچ حلقه ای از آن نیفتاده است. گرد آورندگان جوامع حدیثی اولیه اهل سنت، احادیث را بر اساس سنت شفاهی فراهم آوردند. در حقیقت، بخاری و مسلم از روی شنیده های روایی كه از طریق اساتید به آن ها منتقل شد، به تدوین صحیحین پرداختند؛ اما گردآورندگان جوامع اولیه حدیثی شیعه، با سنت مكتوب رو به رو بوده اند كه ما آن را به عنوان اصول اربعمأة (چهار صد اصل) می شناسیم و این، از اختصاصات تاریخ حدیث شیعه است. (2)

 

پی نوشت ها:

1. فراهيدي، خليل بن احمد، كتاب العين، قم، نشر هجرت، 1410ق، ج ‏3، ص 177.

2. برای مطالعه بیش تر ر.ك: نصیری، علی، آشنایی با علوم حدیث، قم، مركز مدیریت حوزه علمیه قم، 1382ش، فصل اول تا چهارم

آیا در رابطه با تربیت فرزند، تنبیه بدنی فرزند بطور كامل و كلی منع شده؟
مطالبی را در قالب نكات زیر تقدیم می داریم: 1- ... 2- ...

 

آیا در رابطه با تربیت فرزند، تنبیه بدنی فرزند بطور كامل و كلی منع شده یا گاهی اوقات می تواند بكار رود؛ زیرا در تربیت قدیم، تنبیه بدنی و به نظر می رسد گاهی بسیار مفید بوده است ؟

مطالبی را در قالب نكات زیر تقدیم می داریم:

1. با مطالعه در‏ سيره معصومان (عليهم السلام) و زندگي آنها، موردي يافت نمي­شود كه آن بزرگواران يكي از فرزندان خود يا ديگران را تنبيه بدني كرده باشند. اما اينكه چرا معصومان (عليهم السلام) تنبيه را در مواردی جايز دانسته اند، به اين دليل است كه دست مربي و والدين در امر تربيت بسته نباشد و احياناً اگر بر اثر قصور يا تقصير در امر تربيت كار به جايي رسيد كه لازم بود براي جلوگيري از تخلف كودك و يا وادار كردن او به كار لازمي، نياز به تنبيه باشد، بتوانند از اين راه استفاده كنند. البته اين جواز، همراه با محدوديت­هايي است. در روايات، تنها در موارد سرنوشت ساز- نه براي هر عملي كه از كودك سر مي­زند و احياناً مورد پسند والدين نمي­باشد- اجازه داده شده است كه والدين از شيوه تنبيه بدني استفاده كنند؛ آن هم محدود و  به گونه­اي كه آسيبي به كودك وارد نگردد و بدنش سرخ و كبود و زخمی نشود، و صرفاً در جهت بازداشتن او از  كار خطرناكي كه انجام مي دهد، آن هم در مرحله آخر ،كه راهي جز تنبيه باقي نمانده باشد. اما بايد ديد كه حدود تنبيه بدني تا كجاست؟ و پدر و مادر تا چه مقدار و با چه وسيله اي مي­توانند كودك را تنبيه كنند؟ آيا آنان مجاز هستند كه با چوب يا شلاق، وحشيانه كودكان را به اصطلاح خود ادب و در حقيقت شكنجه كنند و بدن آنها را كبود و زخمي نمايند. آيا والدين اجازه دارند در هر سني كودك را تنبيه بدني كنند؟ آيا مي­توانند هرگاه كه از نافرماني فرزندانشان به خشم آمدند، ديوانه وار به جان كودكان معصوم بيافتند و علاوه بر دشنام و ناسزا گويي، آنها را به باد كتك بگيرند؟ بي ترديد پاسخ منفي است و چنين تصوري كه برخي از والدين ناآگاه درباره تاديب و تربيت فرزند خود دارند به كلي غلط است.

2. متأسفانه، تربيت در نظر بيشتر والدين، چيزي جز تنبيه نيست؛ از آثار تربيتي گذشتگان نیز بدست مي آيد كه آنان تنبيه، به ويژه بدنی را اساسي ترين و نخستين عامل تربيت مي دانستند. و بيش از هر عامل ديگر از آن استفاده مي كردند. و معتقد بودند كه روح شيطاني در كالبد بزهكاران و خلافكاران حلول كرده است. و جز با سخت ترين تنبيه از كالبد آنان خارج نمي­گردد. غزالي مي­گويد: معلم مي­تواند با ابزار ترس، كودك را ادب نمايد و اگر مؤثر نيفتاد، او را با شلاق ادب آموزد. مربيان غربي نيز تنبيه را اصيل ترين عامل تربيت مي­دانستند. داروين، آدمي را جنايت كار فطري مي­دانست و معتقد بود كه كودك و نوجوان روح حيواني دارند و بايد مانند چهار پايان تنبيه شوند، تا ادب و اخلاق بياموزند؛ در حالی كه واژه تربيت در واقع به معناي تعليم دادن يا پرورش، شامل مجموعه اي از روش هاي مثبت و منفي است. وقتي كودكان خود را تربيت مي كنيد، به آنها مي آموزيد كه چطور رفتار كنند.

3. تنبيه بدني كودكان به عنوان پديدهاي تاريخي كه از ديرباز در تمامي جوامع و فرهنگهاي مختلف، اشكال گوناگوني از آن وجود داشته و حتي اكنون هم در جوامع متعددي امري رايج و متداول بوده و حتي در برخي از متون ديني مربوط به مذاهب و اديان مختلف، انجام آن مجاز شمرده شده، اكنون مدتهاست كه به عنوان اقدامي مغاير با حقوق بشر در نظام بين المللي حقوق بشر به رسميت  شناخته شده است و تحت عناويني نظير، نقض حقوق كودك، خشونت عليه كودكان، نقض حقوق بشر و...در نظام بين المللي حقوق بشر منع و محكوم ميشود.

4. تنبيه گرچه اثر فوري دارد و به عنوان يك عامل بازدارنده ممكن است كودك را از ارتكاب كارهاي زشت و از ادامه ي تخلف بازدارد ولي معمولاً كودك را نسبت به زشتي كار، آگاه نميسازد و انگيزه­هاي دروني را تغیير نمي­دهد و به تغيير دروني رفتار  نمي­انجامد. كودكي كه از ترس تنبيه دست به كاري نمي­زند، ممكن است در خلوت آن كار را انجام دهد، يا پنهان كاري كند؛ علاوه بر اين، تنبيه تنها به كودك مي­گويد كه چه كاري را نبايد انجام دهد، اما رفتار درست را به او  ياد نمي­دهد. مثلاً تنبيه ممكن است پرخاشگري كودك شما را كنترل كند، اما به او ياد نمي­دهد كه چگونه دوستانه رفتار كند. بنابراین تنبیه گاهی اصلاً اثر تربيتي ندارد، گذشته از اين كه اثرات منفي زيادي نيز بر روح و روان كودك باقي ميگذارد. اصول تربيت اقتضا ميكند كه آدمي عمل خلاف را نه از ترس تنبيه، بلكه به صرف خلاف بودن آن مرتكب نشود و تنها براي اين كه وجدانش از ارتكاب به گناه مبرا باشد، از انجام آن سر باز زند. پس تنبيه، در درازمدت عملاً رفتار تنبيه شده را از خزانه ي رفتار حذف نميكند و توفيق موقتي آن به بهاي گزاف كاهش كارآمدي كلي فرد تمام ميشود. چنين به نظر ميرسد كه «تنبيه» صرفاً رفتار ناشايست را پس ميزند و زماني كه ديگر تهديد تنبيه وجود نداشته باشد، نرخ پاسخ، به ميزان اوليه باز ميگردد. بنابراين، گرچه تنبيه اغلب خيلي مؤثر به نظر ميرسد، اما در واقع اثري ناپايدار برجاي ميگذارد و در درازمدت بيتأثير است.

5. با این وصف، توصیه می شود به جای تنبیه بدنی، به روش های جایگزین روی بیاورید؛ روش هایی مانند: فرستادن كودك به اتاقش، بي اعتنايي به كودك(قهر كردن با كودك)، ناديده گرفتن(بي توجهي)، تغيير محيط، تذكرِ تلويحي، عتاب(تهديد)، حذف پاداشها و امتيازها(جريمه) و... .برای مطالعه بیشتر می توانید كتابهای زیر را مطالعه كنید:

1- حسيني، داوود، جايگاه تشويق و تنبيه در اسلام، قم، مركز پژوهشهاي صدا و سيما،1381.

2- دهنوي، حسين، نسيم مهر، ج1، قم، انتشارات خادم الرضا(ع)، چاپ شانزدهم، 1385.

3- مجوزي، عبدالله، چرا تنبيه ؟،تهران، انتشارات سازمان انجمن اولياء و مربيان، چاپ ششم، 1379.

4- همتی، مجید، تنبیه آری یا خیر؟، قم، موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره)، چاپ اول، 1387

مرز محبت صحیح و افراطی چیست؟
اظهار عشق و محبت بسيار خوب است اما نبايد به افراط كشيده شود. بايد كوشيد در جاي جاي زندگي تعادل داشت.

چگونه ميتوانيم مرز بين محبت منطقي و صحيح را با محبت افراطي نسبت به همسر تشخيص دهيم؟

اظهار عشق و محبت بسيار خوب است اما نبايد به افراط كشيده شود. بايد كوشيد در جاي جاي زندگي تعادل داشت. امام كاظم (ع) فرمود: خير الامور اوسطها.(1)

زن يا مرد نبايد در ابراز محبت به هم زياده روي كنند؛ بلكه اين اظهار عشق بايد در حد معقول و منطقي باشد و بايد هر يك از آن ها به همسر خويش فرصت دلتنگ شدن بدهد. البته بهتر بود مرحله ازدواج خود را ذكر مي كرديد يعني آيا دوران عقد را سپري مي كنيد يا ازدواج كرده ايد. زيرا محبت بيش از حد در دوران عقد مي تواند موجب افت جدي آن در دوران بعد از عقد شود. 

ناخن گرفتن شوهر يا لقمه در دهان او گذاشتن و ... نمونه هايي از محبت هاي افراطي هستند.

به زنان توصيه مي شود كه همسرشان را از لحاظ محبت به اشباع نرسانند. اصل اشباع در روان شناسي براي ايجاد نفرت از چيزي است. همچنين محبت افراطي مي تواند موجب وابستگي افراطي كه نوعي اختلال است شود. يا اينكه مي تواند منجر به سردمزاجي مرد شود.

زوج هايي كه رابطه متعادل تري دارند، به طور معمول موفق ترند. خانم ها بايد توجه داشته باشند كه خودشان با شنيدن «دوستت دارم» احساس رضايت مي كنند؛ اما آقايان از راه هاي ديگر مثل قدرداني و تصديق، تاييد و تشويق، ناديده گرفتن اشتباهات آن ها با عبارت هايي مانند «اشكال ندارد»؛ «مهم نيست»؛ «ناراحت نشدم»؛ «من در سايه تلاش تو احساس امنيت و آرامش مي كنم» و... به رضايت مي رسند. تاكيد مي كنيم كه خانم به جاي ابراز محبت افراطي، از توانايي ها و قابليت هايشان قدرداني كنند كه برايشان مهم است.

پي نوشت:

1. علامه مجلسي، بحارالانوار، ج73، ص 282

تاثير گذاري بيشتر در كلام طرف مقابل مخصوصا در دوران نامزدي
جهت آمادگي و زمينه سازي مناسب براي زندگي زناشويي خود در آينده مطالعاتي داشته باشيد كه در اين باره چند كتاب معرفي خواهد شد.

در مورد تاثير گذاري بيشتر در كلام طرف مقابل مخصوصا در دوران نامزدي توضيحاتي را مي خواستم بفرماييد؟

   پرسشگر گرامي در وهله اول توصيه من به شما اينست كه جهت آمادگي و زمينه سازي مناسب براي زندگي زناشويي خود در آينده مطالبي در باره ارتقاء رضايتمندي زناشويي، غني سازي روابط بين زوجي، مديريت روابط زناشويي، مهارتهاي زندگي كه مهارتهاي ارتباطي از جمله آنها است، تفاوتهاي جنسيتي، و تفاوت هاي نگرش مرد و زن نسبت به موضوعات مختلف، مطالعاتي داشته باشيد كه در اين باره چند كتاب معرفي خواهد شد.

1- يكي از موضوعاتي كه در غني سازي روابط بين زوجي خواهيد خواند، پيرامون قاعده «ذهن خواني ممنوع» است. توضيح اينكه ذهن خواني كه منشاء يكي از اختلافات عمده در رابط بين زوجي و حتي روابط اجتماعي است به معني اينست كه زن و شوهر دليل كار ديگري را بايد از خود او بپرسند و از ذهن خواني طرف مقابل كه خطا است بپرهيزند در بسياري از موارد زن و يا شوهر عملي انجام مي دهند و يا حرفي مي زنند كه طرف ديگر با توجه به افكار اتوماتيك منفي كه در ذهن دارد آن را اشتباه تفسير مي كند و همين موضوع باعث بسياري از مشكلات در روابط اجتماعي نيز ميگردد. مثلا وقتي شخص از كنار دوستش مي گذرد و دوستش به او سلام نمي كند و يا جواب سلامش را نمي دهد، با خود مي گويد كه حتما از دست من ناراحت است و سپس مي گويد خيلي بيجا كرده كه ناراحت است و..... و فردا با او بسيار بد برخورد مي كند و اين چرخه ادامه پيدا مي كند و شيطان نيز در آن مي دمد تا كار به يك بحران تبديل شود.

2- قاعده ديگر اصل «توقع بيجا ممنوع» است، خانواده درمانگران اعتقاد دارند كه بسياري از اختلافات و مشاجرات بيم زوجي و خانوادگي براثر توقعات بيجا و غير قانوني زن و شوهر از يكديگر است. اكثر اختلافات زناشويي ريشه در توقعات نابجاي زن و شوهر از همديگر دارد، طوري كه  برخي خانواده درمانگران دعواي زناشويي را جنگ توقعات مي دانند. لذا سعي كنيد در زندگي هيچ توقعي از همديگر نداشته باشيد و كارهايي را كه براي همسرتان مي كنيد را به حساب خدا بگذاريد و پاداش كارتان را از او طلب كنيد. كمترين اثر اين كار اينست كه در مقابل محبتي كه طرف مقابل در حق شما ميكند از او سپاسگذاري گرمي مي كنيد و اين موجب گرمتر شدن كانون زندگي تان مي گردد. در حالي كه اگر توقعي باشد در مقابل محبت طرف مقابل به جاي سپاسگذاري، ناراحت مي شويد و با خود مي گوييد« تازه وظيفه اش را انجام داده آنهم بطور ناقص!».

3- اصل ديگر در روابط زناشويي و خانوادگي كه اصلي مهم در امور تربيتي نيز مي باشد« تفكيك قائل شدن و جداسازي بين رفتار سوء فرد و ارزش نهادن به ذات شخص است. يعني وقتي شخصي كار ناپسندي انجام مي دهد بلافاصه به شخصيت او هجوم نبريم. بلكه به او بگوييم كه من ذات تو را دوست دارم. اما اين رفتارت را نه، دليل اين اصل اينست كه حمله به شخصيت و ذات فرد بلافاصله او را وادار به جبهه گيري در برابر ما ميكند، و او ديگر هيچ گونه حرفي را از ما نمي پذيرد. پس در مورد رفتارهايي كه از جانب همسر يا هر شخص ديگري شما را آزار مي دهد، سعي كنيد بدون زير سوال بردن شخصيت فرد و تنها با اشاره به رفتار آزار دهنده، به طرف مقابلتان باز خورد دهيد به طور مثال: همسرتان در زماني كه نياز به توجه او داريد به شما توجه نمي كند و شما از اين رفتار او بسيار عصباني و ناراحت مي شويد. راه حل درست در اين موقعيت اين است كه در فرصتي مناسب كه طرفين شرايط روحي مناسبي داريد و مشغول كار ديگري نيستيد با هم به صحبت بنشينيد و براي همسرتان توضيح دهيد كه من از فلان رفتارت آزرده خاطر شدم. لطفاً در بيان بازخورد ها، توجه داشته باشيد كه موارد را تعميم ندهيد و به صورت كلي بيان نكنيد. به طور مثال: تو هميشه دير به خانه مي آيي. تو هيچ وقت زود به خانه نمي آيي و رفتارت مرا عصبي مي كند. استفاده از اين جملات بيشتر به ارتباطات شما لطمه وارد مي سازد. به شخصيت طرف مقابلتان توهين نكنيد و رفتار و شخصيتش را از هم تمييز دهيد. در بازخوردهايتان از قضاوتهاي ارزشي استفاده نكنيد و دليل رفتار همسرتان را پيش از آن كه خودش توضيح دهد پيش بيني نكنيد و از پيش داوري و تفسير بپرهيزيد و از خودش بخواهيد كه دليل رفتارش را توضيح دهد و درموردش به تفسير بپردازد. به اين صورت مي توانيد يك بحث و گفتگو انتقادي و در عين حال مودبانه با هم داشته باشيد به جاي اينكه احساساتتان را سركوب كنيد و يا آن قدر آن ها را انباشته كنيد كه تبديل به يك انبار باروت شويد و با نهايت خشم، جبهه گيري و .... احساستان را بيان كنيد.

4- اصل ديگري كه مي تواند به تلطيف روابط زناشويي كمك بسيار نمايد تغيير ضمير «تو» به ضمير «من» در مكالمات است، مثلا وقتي همسرتان بدون اطلاع شما به خانه همسرش رفته، وقتي برمي گردد به او نگوييد كه: تو كار اشتباهي كردي كه بدون اجازه ي من به خانه مادرت رفتي؛ بلكه بگوييد من از اينكه در خانه تنها بودم ناراحت شدم، و يا مثلا: من نيز دوست داشتم كه با هم به خانه مادرت برويم و يا مثلا از اينكه آمدم و ديدم كسي خانه نيست متاثر شدم، دوست دارم كه با من هماهنگي كني و.....علاوه بر اين شما مي توانيد جملات خودتان را به جاي اينكه به صورت منفي بيان كنيد به صورت مثبت بيان كنيد به طور مثال اگر از رفتار همسرتان كه دير به منزل آمده ناراحت هستيد، بهتر است اين گونه بيان كنيد كه: من دوست داشتم تو زودتر به منزل مي آمدي. البته مي توانيد وقتي اوضاع روحي هر دوتان بهتر شد ناراحتي خود را به او ابراز كنيد ولي فراموش نكنيد كه ابراز  ناراحتي با نق زدن و دعوا و مرافعه راه انداختن فرق دارد و مثلاً شما مي توانيد به همسرتان بگوييد من ناراحت شدم كه تو دير به خانه آمدي.

5- ميز گردي جهت گفتگو: شما مي توانيد ساعاتي از هفته را به اين موضوع اختصاص دهيد تا با همسرتان درباره مسايل و رفتارهايي كه باعث مي شود هر كدام از شما را ناراحت كند بحث كنيد و با يكديگر به بررسي راه حل هاي آن بپردازيد.

6- حرف همسرتان را به زبان خود تان خلاصه كنيد و براي او بازگويي نماييد تا او و شما بدانيد كه مسئله را خوب متوجه شده ايد. زيرا بسياري از مشكلات زناشويي ريشه در سوء تفاهم دارد يعني شوهر يك چيز مي گويد و زن چيز ديگري از آن برداشت مي كند. يكي از متخصصين مهارتهاي ارتباطي ميگويد وقتي همسرتان سعي دارد احساسش را با شما در ميان بگذارد سعي كنيد سخن او را با عبارات خود خلاصه كنيد تا بدانيد منظور او را فهميدهايد و بعد از او سوال كنيد آيا درست ميگويم. در اين شرايط هر دو به حرفهاي يكديگر گوش فرا ميدهيد. سعي كنيم از اين قانون سود ببريم و بپذيريم كه گوش دادن به حرفهاي همسر از اهميت ويژهاي برخوردار است.

7- تا جايي كه امكان دارد از كلمات «هميشه و هرگز» استفاده نكنيد. مثل اينكه ميگوييد: «هيچوقت دست به سياه و سفيد نميزني» و يا «هميشه غير منطقي عمل مي كني» زيرا از يك سو واژههاي «هرگز و هميشه» بيش از اندازه قدرتمند هستند و بيآنكه لازم باشد طرف مقابل را به موضع گيري در مقابل شما وادار مي سازند، و از سويي بسيار ضعيف هستند، زيرا طرف مقابل مي تواند به راحتي آنها را به چالش كشيده و بطلان آنها را آشكار سازد و در مقام تكذيب آن دليل بياورد، البته مردم وقتي از اين كلمات استفاده ميكنند، ميخواهند بگويند از اين موضوع به شدت ناراحت هستند و بيشتر قصد تاكيد دارند و ميخواهند مطمئن شوند كه طرف مقابلشان متوجه موضوع شده است. ولي نميدانند كسي كه فقط دو سه بار اشتباهي را مرتكب شده است چقدر از اين موضوع ناراحت ميشود.

و اما معرفي چند كتاب:

1- كتاب «مديريت روابط زناشويي» كه توسط دكتر يونسي نوشته شده بسيار مفيد است چه آنكه ايشان تجارب باليني بسيار ارزشمندي در امر مناقشات بين زوجي و خانوادگي دارد و از اين تجارب در امر نگارش كتاب فوق كمك گرفته است.

2- كتاب «تحكيم خانواده» كه شامل آيات و روايات بسيار زيبا و كاربردي در مورد تحكيم خانواده است، اين مجموعه توسط آيت الله ري شهري گردآوري شده و انتشارات علمي و فرهنگي دارالحديث و دفتر نمايندگي ولي فقيه در دانشگاهها آن را به چاپ رسانده است.

3-  كتاب «رضايت مندي از زندگي» كه توسط دكتر پسنديده تاليف شده و انتشارات علمي و فرهنگي دارالحديث آن را به چاپ رسانده است.

از یك سال پیش عاشق دختری شدم. تكلیف چیست ؟
بروز عشق یا علاقه افراطی، نه یك امر ماورایی و مقدس، بلكه یك فرایند ساده یا پیچیده (بسته به میزان شدت و ضعف آن) روان‌شناختی است.

پسری 16 ساله هستم. از یك سال پیش عاشق دختری شدم. تكلیف چیست ؟

پرسشگر گرامی با سلام سپاس از ارتباط تان با این مركز.

متأسفانه ما به عنوان روانشناس نمی توانیم تكلیفی برای شما برادر گرامی روشن كنیم ، ولی همه ما می دانیم كه با عدم خویشتنداری ساده و عدم حفظ حریم نگاه می­توان عاشق جنس مخالف شد

 بروز عشق یا علاقه افراطی، نه یك امر ماورایی و مقدس، بلكه یك فرایند ساده یا پیچیده (بسته به میزان شدت و ضعف آن) روانشناختی است.

تصور كنید پسری 16 ساله در اوج بحران بلوغ و نیازهای غریزی با جنس مخالف خود (با مطلوبیت ظاهری) مواجه شود. طبیعی است پسر به دلایل ذیل عاشق دختر گردد:

1ـ علاقه باعث كاهش اضطرابات ناشی از دوران بلوغ و بحران هویت ناشی از آن میگردد.

2ـ به زندگی او رنگ و بوی تازه میبخشد. معنای زندگی جدیدی برای او به ارمغان میآورد.

3ـ با ارضای ناقص جنسی از طریق تماس چشمی یا كلامی یا. . . مرهمی بر نیاز جنسی خود مینهد.

4ـ به فشار همسالان مبنی بر ضرورت رابطه با جنس مخالف و داشتن حرفی برای گفتن پاسخ میدهد.

5ـ از پراكندگی نگاه به دختران مختلف به تمركز نگاه به یك دختر خاص رهنمون میگردد.

6ـ خیال او را تا حد زیادی برای انتخاب همسر آینده آسوده میسازد.

7ـ همدم و غمخواری روحافزا برای او مهیا می سازد و. . .

در این بین پسر به دلایل گوناگون فقط به یك چیز فكر میكند و آن هم وصال دختر. علاقه افراطی او را از دیدن همه مسایل پیرامونی باز میدارد و اشتغال ذهنی همیشگی او را رها نمی سازد.

دیگر كسی را یارای بازداری ایشان نیست و گناه یا غیر گناه بودن این رابطه برای او بیمعنا میگردد.

راستی مگر عاشق شدن گناه است؟!

پسر 16 ساله روز به روز در این گرداب عاطفی غوطهورتر میگردد. خواب و خوراكش را از یاد می برد. این همه در صورتی است كه عشق دو طرفه باشد.

پسر عاشق كم كم از عملكرد سابق خود در زمینه تحصیل، روابط خانوادگی، روابط با همسالان و تمركز بر امور اساسی زندگی فاصله میگیرد. به كاهش عملكرد در زندگی روزمره دچار می‌‌گردد. در این بین به بهانه وصال دختر به صورت انفجاری به انجام فعالیتهای ویژه میپردازد، دیگر خدایش میشود آن دختر و از خدای آسمانی درخواستی جز وصال و رسیدن به او ندارد.

 پسران و دختران در این ارتباط گناهآلود به خطوط قرمز الهی یكی پس از دیگری وارد میشوند. هر كدام را به بهانهای توجیه مینمایند. این گونه ارتباطها هرچند در ابتدا بسیار دلانگیز است، ولی در ادامه به جنگی فرسایشی مبدل میگردند، اضطراب طرد و جدایی طرفین را فرا میگیرد و ترس لو رفتن رابطه لحظهای آنان را رها نمیكند.

دو طرف به ماسكهایی زیبا برای خوب نشان دادن خود مجهز میگردند. در هالهای از شیدایی به وعدههای سر خرمن میپردازند. پسر 16 ساله داستان ما برای وصال مشروع دختر حد اقل 5 و 6 سال باید انتظار كشد. در این 5 و 6 سال (از سرنوشتسازترین سالهای عمر) چه فرصتهایی سوخت میشود و چه وقتكشیهای بیموردی صورت میپذیرد.

بسیاری از پسران به دلایل متعددی پس از مدتی از ازدواج با دختر معشوق طفره میروند. طبق آمارهای موجود 95/0 این گونه روابط خارج از چارچوب به ازدواج ختم نمیگردد.

پسر به دلیل افت معنوی و تحصیلی به اجبار به كارهایی روی می آورد كه به هیچ وجه تصور آن را از ابتدا نمیكرد.

 آری داستان عشق آغازی دلانگیز و پایانی بس غمانگیز دارد. شكی نیست در این میان استثناهایی وجود دارد، ولی نمیتوان فرصت یك بار زندگی كردن در دنیا را به استثناها واگذار كرد.

 ماهیت عشق بسیار پیچیده است. اگر باعث كاهش عملكرد قابل توجهی در فرد گردد، رنگ و بوی اختلال نیز به خود میگیرد. در برخی علاقههای افراطی كه فرد را برای مدت طولانی از روند زندگی روزمرهاش جدا میگردد، رگههایی از افسردگی، اضطراب بالا و همچنین رفتار وسواسی و. . . مشاهده میشود.

 چون فرد معنا خاصی در زندگیاش احساس نمیكند و به نوعی دلمردگی دچار گشته است، به معنای جدیدی در زندگیاش به نام معشوق روی میآورد . برای رهایی از اضطراب بالا به دنبال پناهگاهی (كه در اكثر موارد در جنس مخالف جستجو میكند) میگردد یا مانند یك فرد وسواسی برای كاهش اضطراب خود مجبور است زود به زود به دیدار معشوقی كه به صورت كاذب و موقتی اضطرابش را پایین میآورد بشتابد،

 این گونه عشقها از حالت سلامت كه حاصل معرفت است، جدا گشته و به صورت مرضی (افسردگی، اضطراب، وسواس و. . . ) درمیآید.

مطالب بالا تصویری هر چند ناقص از ماهیت عشق بود.

حال اگر به مطالب بالا اعتقاد دارید ،می توانیم در مكاتبه بعدی به راهكارهایی برای رهایی از عشق بپردازیم . در صورتی كه به آن ها اعتقادی ندارید یا فعلاً در صدد رهایی آن نیستید، تكلیف با خود شماست.

در صورت تمایل می توانید با مشاوران این مركز با شماره 09640 بدون كد و هزینه تماس حاصل نمایید

فرزند من زود رنج است ...
پرخاشگري فرزندتان نيز تحت تأثير شديد گفتار و رفتار شما و همسرتان مي باشد ...

فرزند من زود رنج است, پرخاشگر است , با صدای بلند داد می زند و به بزرگتر از خودش احترام نمی گذارد؟

برخي رفتارهاي استقلال طلبانه و پرخاشگرانه طبيعي مي باشد . اين گونه نيست كه هر رفتار استقلال طلبانه و پرخاشگرانه منشا اختلالي داشته باشد. بي شك برخي رفتارهاي شما و شوهرتان در خود مختاري نسبي بي تأثير نبوده است.

چه بسا اگر كم تر در امور درسي ايشان دخالت مي گرديد ، خودمختاري تا حد زيادي تعديل مي يافت. پرخاشگري فرزندتان نيز تحت تأثير شديد گفتار و رفتار شما و همسرتان مي باشد. بايد با مراقبت دقيق ببينيد چه گفتار و رفتار شما و در چه وضعي پرخاشگري را سبب مي شود . با كنترل گفتارها و رفتارها تحريك زا به حذف پاسخ پرخاشگري بپردازيد.

بديهي است براي تعديل رفتارهاي غير سازگارانه فرزندتان بايد براي مدتي او را به حال خود واگذار نماييد تا از هر گونه تنش زايي بر حذر باشید.

در برخي موارد پرخاشگري خود مختاري و كنجكاوي تحت تاثير يك عامل واحد است . براي حل آن ها بايد به حل مشكل ريشه اي فرزند پرداخت. به عنوان مثال يك بچه بيش فعال شاید پرخاشگري و كنجكاوي كند و اعلام خودمختاري نمايد .

البته اين در حد يك گمانه زنی است.

همچنين يكي از شيوه هاي كارآمد تربيت فرزند استفاده از تشويق و محروميت مي باشد. والدين مي توانند بدون برخورد مستقيم با فرزند به تشويق رفتارهاي مثبت او بپردازند. اگر جمله اي به ايشان گفتيد و  به هر دليلي پرخاشگري نكرد، سريع  رفتار او را مورد تشويق قرار دهيد و يا اين هر گونه عدم كنجكاوي وي را با تشويق همراه سازيد.

همچنين محروميت هایي مانند محروميت از ديدن تلويزيون ، محروميت از خوردن تنقلات و .. را مي توان دستمايه اي براي حذف برخي رفتارهاي ناپسند ايشان قرار داد. 

باز تاكيد مي گردد بسته به شدت مشكل بايد به تشخيص دقيق و تخصصي مشكلي پرداخت . با مراجعه به روانپزشك كودك يا روان شناس بالینی كودك و نوجوان به علل اصلي مشكلات كودك پي برد.

روانشناسان چگون می توانند با استفاده از دین به بیمار کمک کنند؟
وجود خداوند در همه جا قابل لمس است، به دليل آنكه اسلام مكتب هدايت است ...

روانشناسان چگون می توانند با استفاده دین و تعالیم دینی به بهبود بیمار روانی كمك كنند لطفا هركدام را به طور كامل و مفصل شرح دهید. اگر می شود پرسشنامه و آماری در مورد سلامت روان كسانی كه اهل دین و غیره برایم ارسال كنید؟

در پاسخ به سؤال شما مطالبی را در قالب نكات زیر تقدیم می داریم:

1. زماني كه روان‏شناسي به عنوان يك علم در غرب مطرح شد، نزاع با دین و مذهب به اوج خود رسيده بود؛ مكتب‏هاي مادي‏نگر دین و مذهب را نفي و از آن به عنوان «افيون ملت‏ها» ياد مي‏كردند. فرويد به عنوان مهم‏ترين نظريه‏پرداز و روان‏شناس دهه‏هاي اول قرن حاضر، دین و مذهب را داراي مؤلّفه‏هاي بيماري‏زا مي‏دانست. در خلال دهه‏هاي بعد هم روان‏شناسي راهي جدا از مذهب پيمود و تلاش در جهت انكار و نفي مذهب، به ويژه نفي نقش آن در سلامت روان و اصلاح فكر و رفتار، همچنان ادامه يافت.

اما اين حقيقت هيچ‏گاه قابل انكار نبوده كه وجود خداوند در همه جا قابل لمس است، به دليل آنكه اسلام مكتب هدايت است و هدايت محور اصلي كار مشاوره، بايد گفت: براي آن نظامي وجود دارد كه بايد كشف شود، چرا كه دين براي حل مشكلات و رفع موانع و شكوفايي استعدادهاي آدمي، راه‏هايي پيشنهاد مي‏كند كه مشاوره هم غير از اين نيست.

2. روانشناسان اسلامی برخي اصول و روش‏هاي مشاوره و درمانگري شناختي و رفتاری را بر اساس آموزه های دینی كه از منابع اسلامي استخراج شده بیان كرده اند كه ما در اینجا به برخی از آنها اشاره می كنیم:

1- معادانديشي و شناخت درماني

معادانديشي ضامن سعادت و رفاه و امنيت جوامع بشري است. هرگاه انسان‏ها معتقد باشند داراي حقيقتي هستند كه با مرگ از بين نمي‏رود، بلكه آغاز زندگي جديدي را تجربه خواهند كرد و بين زندگي اين دنياي آن‏ها و حيات پس از مرگ رابطه‏اي وجود دارد و اين رابطه از نوع عليّت و عينيت است، نه قرارداد صرف، احساس مسئوليت و بيم از سرنوشت آن‏ها را از هر نوع احساس پوچي و تنهايي باز مي‏دارد و اميد به آينده درخشان موجبات آرامش خاطر و فكر آن‏ها را فراهم نموده، به يأس و نوميدي و فشارهاي رواني پايان مي‏دهد.

2- اميد و شناخت‏درماني

اميد در سلامت‏رواني انسان نقش مهمي بر عهده دارد. اميد، به زندگي انسان معنا مي‏بخشد و هنگام هجوم مشكلات، ناملايمات، رنج‏ها و اندوه‏ها و مصايب و ناگواري‏ها، از فروپاشي رواني انسان جلوگيري مي‏كند و مانع استيلاي يأس و دل‏سردي بر انسان مي‏گردد. بدون اميد، زندگي، بي‏معنا، تلاش ناموجّه، و اضطراب و افسردگي حضور موجّه پيدا مي‏كنند و سياهي و تاريكي و ابهام افق آينده را مي‏پوشاند.

3- ذكر درماني

زندگي ماشيني قرن حاضر مشكلات فراواني را به ارمغان آورده است: جنگ‏هاي مخرّب، كه با از دست دادن عزيزان همراه بوده، قطع و محدود شدن روابط خويشاوندي كه باعث از دست دادن حمايت‏هاي اجتماعي و سبب ايجاد افسردگي‏هاي فراواني گرديده، نبود احساس امنيت كه اضطراب بشر را افزايش داده، وجود سلاح‏هاي كشتار جمعي كه بشر را بسوي نابودي سوق داده و از نظر رواني درمانده و مستأصل كرده. در اين‏گونه موارد، علاوه بر راه حل‏هاي دراز مدت، بشر نيازمند تسكين و آرامش فوري است تا بتواند در كوتاه مدت، با اين مشكلات كنار آيد و با مسائل سازگاري پيدا كند تا در دراز مدت، به راه حل‏هاي اساسي براي ريشه‏كن كردن اين مشكلات بپردازد. يكي از اموري كه در اين شرايط به انسان آرامش مي‏بخشد، «ياد خداوند» است: (اَلا بِذِكرِ اللّهِ تَطمئنُّ القُلوُب) (رعد: 28): همانا با ياد خدا، دل‏ها آرامش مي‏يابد.

تبيين روان‏شناختي اين مسئله اين است كه فرد در حالي كه به ياد خداست، خود را به منبع و قدرت لايتناهي متصل مي‏بيند و از تنهايي و استيصال رها مي‏شود. تأثير اين ياد پيدايش آرامش زودرس در روان و جسم فرد است.

4- توبه درماني

توبه داراي دو جنبه شناختي و رفتاري است، بسياري از علماي اخلاق نخستين گام براي اصلاح و هدايت و راهنمايي را «توبه» شمرده‏اند؛ توبه‏اي كه صفحه قلب را از آلودگي‏ها پاك كند و تيرگي‏ها را مبدّل به روشنايي سازد. توبه در واقع اساس دين را تشكيل مي‏دهد؛ چرا كه دين و مذهب انسان را به جدا شدن از بدي‏ها و آنچه در روان انسان آثار منفي ايجاد مي‏كند و بازگشت به خيرات دعوت مي‏كند.

3. اگرچه همه آموزه‏ها و تعاليم حيات‏بخش اسلام براي سلامت و سعادت دنيا و آخرت انسان تشريع شده‏اند، اما به طور خاص، در دستورات ديني در بحث پيش‏گيري از ابتلا به آسيب‏هاي روحي و رواني و در نتیجه آن سلامت روانی انسان، آموزه‏هايي وجود دارند كه بررسی تفصیلی آنها مقاله مستقلی را می طلبد. در اینجا به صورت فهرست وار به برخی از آموزهای دینی كه در این میان نقش بارزی دارند، اشاره می كنیم: آموزه‏هايي چون: صبر، كار و تلاش مفید و سازنده، ورزش و تفريحات سالم، تقوا، توبه، اميدواري، اعتقاد به معاد و جاودانگي انسان، ياد مرگ، صله رحم، اعتقاد به قضا و قدر، استغفار زياد، ترك حسادت، زندگي پاكيزه ناشي از عمل صالح، هم نشيني با مؤمن، گفتن ذكرهاي مخصوص، دعا، نماز و اعمال دینی.

همه این آموزه های دینی به نوعی در سلامت روانی افراد نقش دارند و روانشناسان می توانند با توجه دادن بیماران و مراجعان به این امور، آنها را از لحاظ شناختی و رفتاری كمك كرده و در بهبود بیماری روانی و اختلالات روانی آنها مؤثر گردند.

4. برای دریافت اطلاعات تفصیلی در خصوص جایگاه و تاثیر دین در روانشناسی و سلامتی روان و روان درمانی و نقش تعالیم و آموزهای دینی به سلامت روانی و بهبود اختلالات روانی و تأثیر دین و مذهب بر سلامت روان می توانید به كتابهایی كه در مكاتبه قبلی خدمتتان معرفی گردید و نیز به پژوهش هایی كه اخیراً درباره جهت گیری مذهبی و سلامت روان انجام گرفته مراجعه كنید و برای آشنایی با آزمون ها و مقیاس های دینی و دریافت پرسشنامه های آنها كتابهای زیر را مطالعه فرمایید:

1- مبانی نظری مقیاسهای دینی: گزیده مقالات همایش مبانی نظری و روان سنجی مقیاسهای دینی. پدیدآورنده: مسعود آذربایجانی (به اهتمام)، محمدرضا سالاری فر (به اهتمام)، عباس رحیمی نژاد (به اهتمام) ناشر: پژوهشكده حوزه و دانشگاه 1384

2- تهیه و ساخت آزمون جهت گیری مذهبی با تكیه بر اسلام. پدیدآورنده: مسعود آذربایجانی. ناشر: پژوهشكده حوزه و دانشگاه 1387

3- معرفی مقیاسهای دینی: 121 مقیاس خارجی به ضمیمه 16 مقیاس داخلی. پدیدآورنده: پیتر هیل، رالف هود، سیدمهدی موسوی (مترجم)، مسعود آذربایجانی (مترجم) ناشر: پژوهشكده حوزه و دانشگاه 1384

چگونه باید اخلاص را حفظ كرد و از نیت بد، رها شد؟
به جای درگیری درونی با آنها یا درگیری با خود باید ریشه های آنها را یافت و به علاج آنها پرداخت.

بعد از اینكه یك فكر و نیت خوب به ذهنم می آید ، بلافاصله نیت پلیدی در ذهنم شكل میگیرد ، مثلا اینكه اگر این كار خوب را انجام دهی ، در ذهن مردم شخصیت خوب پیدا می كنی. در این صورت چگونه باید اخلاص را حفظ كرد و از نیت بد، رها شد؟ آن كار را انجام بدهیم یا انجام ندهیم؟ چه بخواهیم و چه نخواهیم، نیتمان شیشه خورده پیدا كرده. چه كنیم كه اخلاص حفظ شود؟

توجه شما را به نكات ذیل جلب می نماییم:

1.عبارت شما كه گفته اید:"بعد از اینكه یك فكر و نیت خوب به ذهنم می آید، بلافاصله نیت پلیدی در ذهنم شكل می گیرد " باید نرم و ملایم شود و لازم نیست هر فكر نادرستی كه به ذهنمان می رسد را عنوان "پلید" بدهیم. زیرا درون ما را دچار التهاب و تعارضات ممكن است بكند.

2. خطور افكار و نیات دنیاگرایانه و نفسانی، اگر چه امری نامطلوب و ناصحیح است. اما به صورت معمول رخ می دهد و به جای درگیری درونی با آنها یا درگیری با خود باید ریشه های آنها را یافت و به علاج آنها پرداخت. مهم ترین كار در كاهش این افكار و نیات آن است كه سطح شناخت خود را نسبت به خود (خود شناسی) و خداوند(خدا شناسی) ارتقاء دهیم. مثلا وقتی كه فهمیدیم تمام امور جهان با خواست و اراده و اجازهء خدا قابل تحقق و اجراست و هیچ قدرت و اراده دیگری در مقابل قدرت و اراده خداوند وجود ندارد و هر نیازمندی ما فقط با خواست و تقدیر الهی (والبته با تلاش و عقلانیت ما) برآورده می شود و اموری كه آنها را دوست نداریم یا از آنها می ترسیم فقط خداوند است كه می تواند آنها را از ما دور كند؛ و اگر دانستیم كه خداوند بسیار بنده نواز و مهربان است و از ما غافل نیست و ... در پی این شناخت، انسان دیگر توجه زیادی به دیگران نمی كند و از آنها نمی ترسد و برای آنها ریاكاری و چاپلوسی نمی كند و ... .

3.راه تقویت اخلاص در درجه اول همین بالابردن سطح شناخت است و در درجه دوم، تمرین تدریجی و آرام برای تحقق اخلاص؛ و به هیچ وجه نباید برای این امر عجله كرد؛ زیرا این مساله بسیار بلند و عالی است و رسیدن به آن نیازمند زمان و فراهم شدن آمادگی های شناختی و عملی است. اگر یكی از دوستان شما به شما بگوید كه قصد دارد به كوه اورست صعود كند شما به او چه می گوئید؟ می گوئید عجله نكن و از كوهنوردی های ساده شروع كن تا آماده صعود های بزرگتر بشوی. همین سخن را در باره اخلاص به خودتان بگویید.

4. یكی از دام های شیطان این است كه با طرح این كه نكند ریا بشود یا ...، ما را از انجام اعمال خیر و عبادات محروم می كند كه هشیاری ما را می طلبد.

در صورتی كه در این مساله حساسیت پیدا كرده باشید و زیاد در نیت خود شك می كنید، به این حساسیت توجه نكنید و علاوه بر اعمال واجب كه انجام می دهید، اعمال خیر مستحبی و عبادات را به حدی كه دوست دارید و برای شما تحمیل و فشار ندارد انجام دهید.

در صورتی كه حساسیت خاصی ندارید، اعمال و عبادات واجب خود را در هر صورت باید انجام بدهید و به دلیل این كه افكار یا نیاتی دارید نباید آنها را ترك كرد. ولی باید نیت خود را اصلاح كرد و گاهی با تغییر زمان انجام واجب یا مكان و كیفیت انجام آنها می توان عبادت یا عمل را با نیت خالص تری انجام داد (كه به حسب مورد باید بررسی نمود و راهكار لازم را ارائه نمود).

اما اعمال غیر واجب كه مستحب و ممدوح هستند، به نحوه ذیل می توان عمل نمود.

وقتی كه به درون خود مراجعه می كنیم، اعمال خود را در پنج دسته می یابیم(حداقل):

دسته اول: متوجه هستم كه نیتم مشكلی ندارد و به حسب ظاهر و آنچه در خود می یابم عملم برای خداست و قصد و نیت بدی در آن نیست.

دسته دوم: نیتم خوب است ولی احتمال ضعیفی هم می دهم كه شاید نفسانیت و شیطان دخالت داشته باشد و ناخالصی در كارم باشد یا بعدا بیاید.

دسته سوم:نیتم خوب است ولی احتمال قوی می دهم كه ناخالصی در كار است و احساس می كنم كه هوای نفس و شیطان در این امر دخالت دارد.

دسته چهارم: هم نیت خوب دارم و هم نیت غیر الهی؛ و در كنار قصد خیر ، به دنبال اهدافی نفسانی هستم.

دسته پنجم: قصدم از انجام این كار، فقط نفسانی و غیر الهی است.

دسته اول را انجام می دهیم. ولی در حین انجام آنها مراقبت می كنیم كه عواملی غیر الهی وارد نشود.

دسته دوم را هم انجام می دهیم ولی از خداوند می خواهیم كه كمك كند تا این عمل خیر از دخالت شیطان و اغراض نفسانی محفوظ باشد.

دسته سوم را احتیاط كرده و انجام نمی دهیم تا گرفتار نشویم و تبعات یك عمل غیر الهی دامنگیرمان نشود و از این طریق نیز محافظت از خلوص خود كرده ایم مگر آنكه بتوانیم تاثیر نفسانیت را در آن مورد بر طرف نماییم.

دسته چهارم را اگر بتوانیم فقط با قصد الهی انجام بدهیم، می دهیم و الا تركش می كنیم.

دسته پنجم را ترك می كنیم مگر آنكه توجه و قصدی الهی به جای آن برایمان ایجاد شود.

در پایان تاكید مجدد بر دو نكته را لازم می دانیم كه یكی، اقدام تدریجی و آرامش و عدم شتاب وحساسیت بی مورد است و دیگری، بالا بردن سطح شناخت نسبت به خداوند متعال(معرفه الرب) و نسبت به خود(معرفه النفس). موفق باشید و التماس دعا

چگونه می توان از سردرگمی معنوی رها شد؟
امام صادق(ع) كه می فرمایند: "نیّت برتر از عمل است و آگاه باشید كه نیّت، حقیقت عمل است".

 چگونه می توان از سردرگمی معنوی رها شد؟چطور باید احساس پاكی و خلوص نیت پیدا كرد؟ با تشكر

از اینكه سعی و تلاش دارید كارهای خویش را خالصانه انجام دهید، جای تبریك دارد؛ زیرا اخلاص، اساس عبادت و حقیقت آن می باشد. اخلاص روح عبودیّت و بندگی است و عبادت جز با اخلاص مفهومی ندارد. به تعبیر امام صادق(ع) كه می فرمایند: "نیّت برتر از عمل است و آگاه باشید كه نیّت، حقیقت عمل است".(1)

انسان باید همیشه از خدا بخواهد كه به او توفیق دهد تا پایان كار خلوص خود را حفظ كند، چرا كه گاهی در میان راه به موانعی برخورد می كند كه ادامه راه بسیار دشوار است. اما نكته مهم در راه بودن است، حتی اگر به آخرین مراحل و بالاترین مراتب دست نیابیم.

پیامبراكرم(ص) می فرماید: "إنّ الله تبارك و تعالی لا ینظر إلی صوركم و لا إلی أموالكم و لكن ینظر إلی قلوبكم و أعمالكم؛ خداوند متعال به اموال و صورت های شما نگاه نمی كند، بلكه به قلوب و اعمال شما نگاه می كند".(2)

در خصوص سوال اول باید عرض كنیم: هنگامی كه انسان زندگی اش را با أهداف عالیه برنامه ریزی كند و در ذهن داشته باشد كه هدف از خلقتش چه بوده؛ و آگاه به این باشد كه از كجا آمده و آمدنش بهر چه بود؛ و از طرفی خود را مقید به ترك محرمات و انجام واجبات قرار دهد، به معیار كلی اسلام و رسیدن به معنویات دست می یابد.

در منابع روایی ما، نشانه ها و اسبابی برای به دست آوردن اخلاص ذكر شده است كه به بعضی اشاره می نماییم:

1-پاك بودن دل: پیامبر گرامی (ص) فرمود: "علامت انسان مخلص چهار چیز است: دل پاك، اعضا و جوارح سالم،خیر مبذول و شرّ مأمون( یعنی مردم از خیرش بهره مند و از شرّش در امانند )".(3)

2- دوری از گناه: امیرالمؤمنین علی (ع) فرمود: "كمال اخلاص اجتناب از گناهان است".(4)

3- از غیر خدا توقع نداشتن: امام صادق(ع) فرمود: "عمل خالص آن است كه نخواهی كسی جز خدا تو را برای انجام آن ستایش كند".(5)

 نیز فرمودند: "هیچ بنده ای به حقیقت اخلاص نمی رسد مگر آن كه دوست نداشته باشد. مردم او را برای كارهایی كه برای خدا انجام دهد،ستایش كنند".(6)

4- فقط به خدا امید داشتن: سرآغاز اخلاص نا امیدی از غیر الله است.

اعمال انسان  در سایه اخلاص،عنوان عبادت پیدا می كند و كامل می شود. به علاوه اسلام به كیفت عمل بیش تر اهمیّت می دهد تا به كمیّت آن، زیاد بودن عمل موجب تقرّب نمی شود، بلكه خلوص نیّت مهم است. اگر می خواهی به مرحله ای برسی كه بدانی كارهای شما با اخلاص بوده، باید مدّتی در رفتار و حركات و سكنات خود دقّت كنی. خفایای قلب خود را تفتیش نموده و از آن حساب شدیدی بكشی،همانند این كه انسان از شریك خود حساب

می كشد. حتی اگر دیدی عملی را در ظاهر و علن نمی توانید خالصانه انجام دهید، آن را در خفا انجام دهید.

 باید با جدیّت كامل قلب خویش را از لوث شرك و ریا پاك كنید تا ان شاءالله كارهای شما با اخلاص انجام شود. البته مراقب باشید كه در این زمینه عجله نكنید و به خود فشار نیاورید.

 اگر نیّتی جز رضای خدا نداشتید،و كار شما از ریا و خودنمایی خالص بود و طمعی از حیث دنیا و یا ترس از كسی جز خدا در كار شما دخیل نبود، بدانید كه عمل شما مخلصانه انجام گرفته، گرچه ممكن است گاهی انسان،كاری را به قصد ثواب، یا كسب بهشت الهی و حتی بر آورده شدن حاجتی،انجام دهد،كه این منافاتی با اخلاص ندارد.

سخن را با این روایت شریف به پایان می بریم كه: "آرزوهایت را كم كن تا اعمالت خالص شود".

توصیۀ پایانی:

نكتۀ خیلی مهمی كه نباید از آن غفلت ورزید، این است كه: دغدغه اخلاص نباید به گونه ای شود كه در شما وسواس بیافریند و موجب شود كه از راه و هدف خود باز بمانی. گاهی شیطان برای سردرگم كردن و بازداشتن انسان از هدف، با وسوسه ریا و ناخالص بودن عمل، انسان را از هدف باز می دارد.

لازم نیست كه اهداف را آن قدر بلند در نظر گیری كه رسیدن به آن در مراحل ابتدایی ناممكن جلوه كند تا همه چیز را به یك باره كنار گذاری.

چنین نیست كه باید عمل 100% خالص  باشد، اگر سعی نمایی كه حتی اخلاص نسبی در كارت داشته باشی و آن را به تدریج افزایش دهی، به نوبه خود مهم و ارزشمند است.

در صورتی هم كه با انجام برخی كارهای خوب و شایسته، مورد تشویق مردم قرار گرفتید، به اخلاصتان خدشه ای وارد نمی شود؛ البته باید توجه داشت كه كارهای نیك را به خاطر تشویق و ستایش دیگران نباید انجام دهید.

پی نوشت ها:

1. شیخ كلینی، اصول كافی،ج 2،ص 16، حدیث 4، دارالكتب الاسلامیه، تهران، 1365ش.

2. محمد محمدی ری شهری، میزان الحكمه، ج 3، ص 2601، حدیث 16917، دارالحدیث، قم، 1375ش.

3. ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص 16. جامعه مدرسین، قم، 1404ق.

4. علامه مجلسی،بحارالانوار، ج 74، ص 213، موسسه الوفاء، بیروت، 1404ق.

5. اصول كافی، ج 2، ص 16، حدیث 4، دارالكتب الاسلامیه، تهران، 1365ش.

6. مشكوه الانوار، ص 11،به نقل از اخلاق عملی، آیت الله مهدوی كنی،ص 421.

چرا گاهي انسان در عمل دچار تعارضات اخلاقي مي شود؟
در تعارض‏هايي كه طرفين آن از درجه اهميت و الزام بيشتري برخوردارند ...

گاهي انسان در عمل دچار تعارضات اخلاقي مي شود، چرا؟ لطفا پاسخ جامع و كامل دهيد؟

در تعارض‏هايي كه طرفين آن از درجه اهميت و الزام بيشتري برخوردارند، با زير پا گذاشتن هر طرف، هزينه زيادي پرداخته مي‏شود و فرد در هر صورت احساس عذاب وجدان شديدي مي‏كند.

هر يك از ما همه روزه با اين‏گونه تعارض‏ها مواجه مي‏شويم، ولي به دليل كم‏اهميت انگاشتن آنها، به آساني يك طرف آنها را انتخاب مي‏كنيم و چندان احساس ناراحتي و ندامت هم نداريم و از كنارشان مي‏گذريم.

- تعارض اخلاقي، چرا؟

تعارضات اخلاقي يا به تعبير بهتر دو راهي هاي اخلاق، زماني پيش مي آيد كه تنها  دو راه -به لحاظ اخلاقي- خلاف وجود داشته باشد. اگر اين دو راه به لحاظ اخلاقي ارزش مثبت داشته باشند، مي توان با تبديل كردن اين گزاره ها به نقيض، آن ها را به گزاره هاي خلاف تبديل كرد و از اين راه توصيه شده براي حل اين تعارضات بهره جست.

نمونه اي از تعارض اخلاقي: گفتن راز كسي(كار اخلاقاً خلاف و زشت) يا راز داري پيشه كردن كه متضمن خيانت به دوست يا سازماني است، چرا كه آگاهي از اين راز، فايده هايي براي آن دوست يا سازماني كه در قبالش تعهد داريم خواهد داشت.

- اهميت تعارضات اخلاقي:

اما مسئله تعارض اخلاقي به اندازه‏اي مهم است كه عده‏اي، تعارض‏هاي اخلاقي را محل تجلّي عقلانيت انسان و آشكار شدن جوهره انساني او مي‏دانند.

دليل محكم ديگري كه نشان مي‏دهد انسان‏ها موجودات استدلال‏گري‏اند، آن است كه مفاهيم اخلاقي‏شان را در موقعيت‏ها و زمينه‏هاي خاص به صورت انعطاف‏پذيري به كار مي‏برند. افراد نوعاً در وقت اتخاذ تصميم و در نتيجه‏گيري‏ها، با در نظر گرفتن ويژگي‏هاي هر موقعيت، ملاحظات مختلفي را مي‏سنجند و (درجه اهميت و اولويت آن را) مقايسه مي‏كنند.

- حال چه بايد كرد؟

دو راه حل براي اين گونه تعارضات شنيده ايم:

۱- مي گويند يكي از دلايل نياز به رسالت پيامبران همين تعارضات اخلاقي است، يعني بايد براي پيدا كردن راه حل اينگونه تعارضات به دين و تعليمات ديني مراجعه كرد.

۲- راه دوم كه علم اخلاق حرفه اي مي آموزد، در اين گونه موارد پيدا كردن راه سوم است.

اما اگر پيدا كردن راه سوم محال بود، براي حل اين بلا تكليفي، راه حل ارسطو استفاده مي شود كه معتقد است بايد بين بد و بدتر دست به انتخاب زد. يعني از قاعدۀ دفع افسد به فاسد بهره برد. قاعده هايي كه ارزشش در بين علماي طراز اول همچون علامه مجلسي همچون ارزش حديث و سخن معصوم تعبير مي شود.

- توجه به اين نكته ضروري است:

اگر راه سوم وجود داشت، نبايد به سراغ دفع افسد به فاسد رفت! زيرا استفاده از اين قاعده باعث رواج همۀ بي اخلاقي هاي موجود در جامعه مي شود. همۀ آن ها كه براي اولين دفعه مي خواستند دستشان را به كار خلاف آلوده سازند، رشوه بگيرند، دزدي كنند و ... از اين قاعده استفاده كردند و بعد هم كه ديگر قبح آن گناه در نظرشان از بين رفته و تكرارش برايشان كاملا رايج شده، گناه و فسق وفجور در سطح جامعه رواج مي يابد.

بنابراين استفاده از قاعده دفع افسد به فاسد مشروط به دو شرط است.

1- محال بودن راه سوم.

2- اينكه افسد و فاسد به علم يقيني و عيني، افسد و فاسد باشد. يعني آنچه را كه بد و  بدتر مي دانيم واقعاً بد و بدتر باشند.

- براي اطلاعات بيشتر به اين كتاب مراجعه فرماييد:

«دين در ترازوي اخلاق»، نويسنده: دكتر ابوالقاسم فنايي

صفحه‌ها