پرسش وپاسخ

منظور از به روز كردن مسایل تربیتی در مقایسه با آیات قرآنی چیست ؟
خداوند در آیات متعددی تزكیه و پرورش را بر آموزش مقدم داشته است و در آیات مختلفی به روش های مهم تربیتی اشاره نموده است كه شما باید از آن در زندگی به كار گیری ...

منظور از به روز كردن مسایل تربیتی در مقایسه با آیات قرآنی چیست ؟ لطفا بطور كامل توضیح فرمایید

اول این كه سؤال شما كاملا شفاف و مشخص نیست كه امید است در نامه های بعدی سؤال خودتان را مشخص تر بیان كنید.

دوم این كه فرض ما این است كه منظور شما این باشد كه در قرآن مجید آیاتی را كه به بحث تزكیه و پرورش اشاره می كند، در مسائل تربیتی مطرح نمایید.

قرآن كريم، كتاب انسان سازي است. اين بحر بيكران علم و معرفت و كتاب جاويد حضرت حق تعالي، سرشار از روش هاي متعدد تربيتي براي كمال انسان است. از این رو، در پاسخ به سؤال شما باید گفت كه برای این كه مسائل تربیتی در راه حقیقی و الهی قرار گیرد و از مبانی غرب خارج گردد و از روش ها و آموزه های قرآنی استفاده شود، باید از آن ها در این راستا استفاده گردد یا به زبان ساده و همه فهم به مردم بیان گردد.

خداوند در آیات متعددی تزكیه و پرورش را بر آموزش مقدم داشته است (1) و در آیات مختلفی به روش های مهم تربیتی اشاره نموده است كه شما باید از آن در زندگی به كار گیرید:

1. خداوند در آيات بسياري خود را به عنوان رب العالمين معرفي مي كند كه به معناي پرورش دهنده است. خداوند افزون بر آفريدگاري، به نقش پروردگاري نيز توجه مي دهد؛ زيرا پروردگاري به معناي تربيت و پرورش هر آفريده اي به گونه اي است تا به كمال شايسته و لايق خويش دست يابد. اين روش ها شامل مجموعه اي از كنش ها و واكنش هاي تكويني و يا آموزه هاي دستوري است. روش هايي كه مي توان آن را از حوزه فتنه ها و بلاها و ابتلائات تا حوزه هاي امتحان و آزمايش و مانند آن ردگيري و شناسايي كرد.

2. در قرآن داستان هايي از پيامبران گزارش شده است كه آنان براي ترویج رفتارهاي اجتماعي و كمال يابي به سراغ ديگراني رفته اند كه به نظر ايشان الگوهاي عيني و عملي بودند. اكتسابي بودن رفتارها و هنجارهاي اجتماعي عامل مهمي است كه مردمان را به سوي استاداني رهنمون مي سازد كه مي توانند آدمي را در ايجاد و يا تصحيح رفتارهاي درست اجتماعي ياري رسانند.

تغيير رفتاري، تنها اختصاص به زمان خاصي ندارد و انسان در هر سن و يا سطح علمي باشد، نيازمند بهره گيري از دانش هاي رفتاري و مربيان و استاداني است كه بتوانند با كنترل و نظارت نزديك رفتاري آن را شناسايي و ارزيابي و تحليل خود را از رفتار بيان دارند. به سخن ديگر، اگرچه آدمي در برخي از سنين به سادگي و آساني مي تواند رفتارهاي خويش را بازسازي و تصحيح نمايد و يا در سطوح علمي و سني پايين تر نيازمندي بيش تري به آموزش و تربيت دارد، ولي نياز به استاد و آموزش و پرورش اختصاصي به سن و يا سطح خاص علمي ندارد و انسان همواره بايد نيازمندي خويش را به آموزش و پرورش تقويت كند.

اگر به روش حضرت خضر (ع) نيز توجه شود اين گونه بوده است كه وي به جاي اين كه آموزش رشدي خويش را به مجموعه اي از دانش هاي مفهومي و انتقال آن به شكل علم حصولي اكتفا و بسنده كند، حضرت موسي (ع) را با خود به ميان جامعه مي برد و در عمل هم خود كارها و رفتارهاي خاص آموزشي را در پيش مي گيرد و هم شاگرد را به كار عملي وادار مي سازد. در داستاني كه قرآن گزارش مي كند، حضرت موسي (ع) ناچار مي شود كه تن به كار سپارد و كارگري مجاني و رايگان بكند و بي مزدي به دستور استاد ديواري را بنا گذارد. اين پرورش عملي بود كه روش خضري (ع) نام دارد و حضرت موسي (ع) از آن به آموزش و پرورش رشدي و الهي ياد مي كند. (2)

 

پی نوشت ها:

1. آل عمران (3)، آیه 164؛ جمعه (62)، آیه 2.

2. كهف (82)، آیات 60-82.

عرفان های نو ظهور چیست؟
عرفان به معنی معرفت وشناخت است . موضوع آن «خدا» وراه رسیدن به آن «قلب» است ،كه از آن به معرفت «حضوری»یاد می شود .

عرفان های نو ظهور چیست؟

عرفان به معنی معرفت  وشناخت است . موضوع  آن «خدا» وراه رسیدن به آن  «قلب» است ،كه از آن به معرفت «حضوری»یاد می شود . معرفت قلبی و حضوری خدا  غیر از معرفت عقلی و استدلالی  است كه فلاسفه به دنبال آن هستند  . اگر علم از مقوله «دانستن» باشد ، عرفان از مقوله« یافتن» است. هر چند كه در یافتن نیز عنصر دانستن وجود دارد ، ولی دانستنی كه از جنس حضور است ، نه تنها یك صورت ذهنی . بنابراین عرفان به دنبال تحقق بخشیدن به این نیاز انسان است كه دست او را برای رسیدن به مقام «حضور و درك وجود خدا» بگیرد ، نه صرف دانستن اینكه خدائی هست  یا خدا این صفت و یا آن صفت را دارد.

برای دستیابی به این هدف والا و مقصد عالی كه عالی تر از آن مقصدی نیست،  راه های فراوانی از طرف مدعیان مختلف ارائه شده است كه تنها  یك راه به مقصد می رسد . این راه به عقیده ما راه «دین» است  .راهی است كه توسط انبیا و ائمه علیهم السلام به عنوان نمایندگان خدا تصویر و ترسیم شده است .  دلیل ما بر این مطلب این است : خدائی كه ما در عرفان به دنبال درك  حضور او هستیم ، مقصد این راه است . صاحب منزل راه صحیح رسیدن به منزلش را بهتر از دیگران می داند.

 خدا با فرستادن دین و كتاب های آسمانی و پیامبران به عنوان آورندگان این دو به بشر و نیز مربیان بشر از طرف خدا ، راه را به ما نشان داده است :

« قال اهبطا منها جمیعا بعضكم لبعض عدو فاما یاتینكم منی هدی فمن اتبع هدای فلا یضل و لایشقی » (1)

(خداوند) فرمود: «هر دو از آن (بهشت) فرود آیید، در حالی كه دشمن یكدیگر خواهید بود! ولی هرگاه هدایت من به سراغ شما آید، هر كس از هدایت من پیروی كند، نه گمراه میشود، و نه در رنج خواهد بود!

  دراین میان افراد یا گروه هائی با ادعای راهنمائی بشر به سر منزل مقصود ، هر از گاهی سر بر آورده و با ارائه دستور عمل هائی و تاسیس مكاتبی خواسته اند در این مسیر راهنمای انسان باشند . اكثر مدعیان خود راه بلد نیستند ،ولی به صرف دیدن سوسوهائی از شمع راهزنان طریق حق،  به گمان این كه خورشید هدایت را یافته اند و با دیدن سراب گمراهی، به گمان اینكه به  آب حیات رسیده اند، می خواهند دستگیری از دیگران كنند . خطر كسی كه علم ناقص دارد ، از خطر جاهل در گمراهی دیگران بالاتر است .

این گونه افراد با احساس تشنگی مفرط بشر به «معنویت» راه هائی را پیشنهاد می كنند كه هیچ كدام انسان را به مقصود نمی رساند. بدتر فاصله او را از آن دورتر و دورتر می سازد . این ها عرفان های كاذبی هستند كه در بحران معنویت جهانی بیش تر از همیشه فعالیت می كنند . این ها می خواهند عطش بشر این عصر را با آب شور دریاهای نمك كه سیرابی به دنبال ندارد و هر چه بیش تر نوشیده شود،تشنگی او را به آب حقیقی بیش تر می سازد،  برطرف سازند .

هر طریقت و عرفانی كه برخاسته از  دین خدا باشد ،دینی كه( اعتقادات ،احكام و اخلاق) آن از افكار خود خواهانه بشر و دست تحریفگران مصون مانده باشد ،می تواند راهی به حقیقت باشد .در غیر این صورت نه تنها عرفان، باطل و كاذب است بلكه «گمراهی» آشكاری  است كه ما را از  خدا دور می سازد.

در ذیل به برخی از عرفان های كاذب وباطل اشاره می شود .

1- فرقه سای بابا :

بنیانگذار این نحله شخصی است به نام باگوان شری ساتیا سای بابا است . درسال 1926 میلادی به دنیا آمده و در چهارده سالگی ادعای هدایت همه انسان ها از طرف خدا را داشته است . او دین خود را حاكم بر همه ادیان می دانست. در عین حال مدعی بود كه دین او با هیچ یك از ادیان رایج مثل اسلام و مسیحیت منافاتی ندارد . برای دعوت خود معبدی به نام پراشانتی نیلایام به معنای آشیانه صلح برین تاسیس كرده است . در این معبد به مناسبت اعیاد همه ادیان مثل كریسمس ، عید فطر ، عید نوروز ، سال نوی چینیان و ... مراسم برگزار می شود . او به تناسخ و قانون كارما معتقد است .

2- رام الله :

مركب است از دو كلمه «رام» كه نام خدای آیین ویشنو است و « الله » كه نام خدا در اسلام است . این آئین یكی از سه آئین بزرگ هندوستان است . پیام  آئین این است كه رام  الله و الله همان رام است . این آئین در قرن پانزدهم میلادی توسط شخصی به نام شیخ كبیر در هندوستان پایه گذاری شد. شیوه تبلیغی آن هم در ایران شبیه گولد كوئیست است . هر فردی برای آن كه در حلقه رام الله باقی بماند، باید هفته ای یك نفر جدید را به رام الله دعوت كند و گرنه از دایره پیروان رام الله خارج خواهد شد . این آئین با نام هائی از قبیل « جریان هدایت الهی » ، « هنر زندگی متعالی » و « تعلیمات حق » به تبلیغ افكار خود می پردازد .

3- اوشو :

این آئین توسط شخصی به نام اوشو كه البته در زمان حیات خود نام های مختلفی از جمله « راجا » ،«راجنیش » ،« آچاریا راجنیش » و « باگوان شری راجنیش » معروف شده است ، پایه گذاری شد . این آئین در غرب نسبت به آئین های دیگر شرقی مثل سای بابا و رام الله از اقبال بیش تری برخوردار شده است . آن هم به دلیل همخوانی زیاد آموزه های اوشو با اصول لیبرالیسم فرهنگی غرب و آزادی های بی حد وحصر موجود در آن می باشد . تنها تفاوت آن در این است كه اوشو همه بی بند و باری ها و هرزگی های جنسی را به انگیزه معنویت و عرفان ترویج می دهد! اوشو در سال 1990 در 59 سالگی به طرز مشكوكی از دنیا رفت كه برخی علت مرگ مشكوك وی را  ابتلا به بیماری ایدز در اثر فسادهای اخلاقی و جنسی شدیدی كه داشت عنوان كرده اند.

4- اكنكار :

این فرقه توسط شخصی به نام پال توئیچل اهل شهر كنتاكی آمریكا پایه گذاری شده است .او كه در ابتدا از نیروهای یگان دریائی ارتش آمریكا بود، برای روح شناسی به هندوستان سفر كرد. در آن جا از تعالیم شخصی به نام استاد سودارسینگ استفاده كرد كه مدعی است نهصد و هفتادمین استاد بزرگ اك در طول تاریخ می باشد. در این آشنائی به ادعای خود با شخصی افسانه ای به نام « ربازارتارز » كه مدعی است 500 واندی سال دارد ملاقات كرد.

بعد از این ملاقعات به آمریكا بازگشت و در آن جا با نام معنوی « پدر زاسك » مشغول تبلیغ مكتب خود شد . او اكنكار را به دانش باستانی سفر روح تعریف كرده و مدعی است كه اكنكار كوتاه ترین راه و صراط مستقیم رسیدن به حقیقت است . او در تعالیمش مریدان خود را به اك یعنی روح الهی یا جریان مسموع حیات یا جوهره خداوند ارجاع می دهد كه خلقت و محافظت از تمامی حیات را بر عهده دارد . همه این ها را از جمله معانی آن می داند و مدعی است كه تمام استادان اك در طول تاریخ مردم را به این امور دعوت كرده اند .

او از شخصیت هائی همچون مولوی ، حافظ ، شمس تبریزی ، عطار نیشابوری ، فردوسی و ... به عنوان استادان اك نام می برد! بعد از پال توئیچل شخصی به نام داروین گراس رهبری این فرقه را به عهده گرفت، ولی بعد از دو سال از مقام خود عزل شده و به صورت كلی از این فرقه اخراج شد. الان نیز هیچ نامی در این فرقه از وی نمی برند . بعداز او شخصی به نام هارولد كلمپ رهبری این آئین رابه عهده گرفته است. روز 22 اكتبر كه سالروز تولد پال توئیچل است، ابتدای سال معنوی اكیست ها محسوب می شود .

5- عرفان سرخ پوستی :

این نوع عرفان مانند عرفان های شرقی دارای گرایش های فراوانی است كه مشهورترین و مهم ترین انواع آن عرفان ساحری است. مشهورترین مدافع این نوع عرفان كه به یك معنا می توان او را بنیانگذار آن نیز دانست، «كارلوس كاستاندا» است. این عرفان را عرفان عقاب نیز می گویند.

كاستاندا این نوع آیین را آیین ساحری یا جادوگری می نامد. شاید وجه آن بیگانگی اش نسبت به فرهنگ مدرنیته و تمدن جدید باشد . سخنان و معرفت هائی را بیان می كند كه در ظاهر با روح تفكر جدید غربی بیگانه است ، هر چند در باطن این آیین نیز كاملا مرتبط با مدرنیته و انسان عصر جدید است. به گفته كاستاندا این آموزها توسط شخصی به نام « دون خوان » كه اورا در سفری به مكزیك در ایستگاه اتوبوس ملاقات كرده ، به او منتقل شده است.به گفته او آموزش توسط دون خوان حدود ده سال طول كشید. اما این كه آیا دون خوانی وجود داشته است یا نه ،مدركی غیر از گفته های كاستاندا در دست نیست.

كاستاندا شخصیت مرموزی است و زندگی  او پر است از ابهامات و نقاط تاریك و كوری كه راهی برای روشن شدن آن ها نیست. رمزآلودی و ابهام از تولد او گرفته تا زندگی شخصی اش كشیده شده است. البته شاید بتوان علت آن را در آموزه های تعلیمی این مكتب یافت چرا كه از تعالیم دون خوان به او « از بین بردن و محو گذشته شخصی » است.در این آموزه باید شخص زندگی گذشته خود را در هاله ای از ابهام بگهدارد حتی با دروغ گفتن.

از آن جا كه مطالب مطرح شده در كتاب های كاستاندا شباهت های زیادی با  معارف عارفان شرقی و تا حدودی غربی دارد ،بعضی از منتقدان غربی آثار كاستاندا ،وی را یك سارق ادبی دانسته  حتی وجود شخصیت اصلی داستان ها و كتاب های او یعنی دون خوان را زیر سوال برده اند.

6-  آیین تولتك :

 یكی دیگر از آیین های معنوی سرخ پوستی آیین تولتك است . آیین تولتك كه برگرفته از نام یك قوم یا نژاد به همین نام است، سابقه ای بسیار طولانی دارد. این عرفان هر چند عرفانی پنهان و مخفی بود و استادان ( ناوال ها ) به سادگی آموزه های خود را در اختیار دیگران قرار نمی دادند ، بعد از فتح قاره آمریكا و سوء استفاده از برخی آموزه های آن بر شدت راز آمیزی و پنهان كاری آنان افزوده شد. استاد و رهبر فعلی این آیین شخصی است به نام « دون میگوئیل روئیز» كه به تعلیم و تبلیغ آموزه های این آیین می پردازد. آیین تولتك بر رؤیا تاكید زیاد دارد و معتقد است:

 « هر آنچه می بینیم یا می شنویم ،چیزی جز یك رؤیا نیست . انسان در بیداری رؤیا می بیند. در خواب هم رؤیای دیگری. رؤیا دیدن فعالیت مبهم ذهن است و ذهن هر لحظه و در تمام شبانه روز در حال دیدن رؤیاست » در این آیین برای رسیدن به آرامش و عشق سه روش بیان می كنند :

1- تسلط بر آگاهی :برای آزاد بودن باید بدانیم كه از كجا آمده ایم و در جستجوی چه هستیم ... .

2-تسلط بر دگرگونی : برای این كه بدانیم چگونه رؤیاهای زندگی خود را تغییر دهیم ،نیازمند این روش هستیم.

3- تسلط بر عشق : منظور از عشق نیت است. برای آن كه بر رؤیاهای زندگی مسلط شویم، باید بر عشق تسلط یابیم.

تولتك چهار میثاق بزرگ را مطرح می كند :

1- با كلام خود گناه نكنید.

2-هیچ چیز را به خودتان ربط ندهید.( در مورد تعریف و یا توهین دیگران بی اعتنا باشید.)

3- تصورات باطل نكنید.(دوری از سوء ظن)

4-همواره بیش ترین تلاش خود را به كار گیرید.

 

7- پائلو كوئلیو :

 پائلو كوئلیو در سال 1947 میلادی در كشور برزیل در یك خانواده متوسط به دنیا آمد. پدرش مهندس بود و مادرش خانه دار. در سنین نوجوانی و جوانی احساسات ضد مذهبی شدیدی داشت. از هفده سالگی به بعد سه بار در بیمارستان روانی بستری بوده است. مدت های مدیدی از داروهای اعصاب و روان استفاده می كرد و سپس به استفاده از مواد مخدر روی آورد. پیشینه اخلاقی و اجتماعی او بسیار منفی و تاریك است. وی در تئاترهای ضد اخلاقی و مستهجن نقش ایفا می كرد. با كمك یكی از دوستانش به نام « رائول سیكساس»، مجموعه داستان های كمدی سكسی به نام «كرینگ-ها» را منتشر كرد. این مجموعه آن قدر مستهجن بود كه حكومت وقت برزیل آن را به حال فرهنگ عمومی مردم مضر دانست . رائل و كوئلیو را به خاطر انتشار آن ها زندانی كرد. كوئلیو چندین بار تصمیم به خودكشی گرفت.

نهایتا در یكی از مسافرت های خود به اروپا ، ادعا كرد كه در آلمان با هاتفی غیبی ، مردی فرا واقعی ، آشنا شده است. آن مرد چندین بار در مكان های مختلف بر او ظاهر گشته و از او خواسته است تا مجددا به آیین كاتولیك ایمان بیاورد.

كوئلیو تعاملات سیاسی فراوانی با سران كشورهای دنیا به ویژه آمریكا و اروپا دارد. در ماه سپتامبر 1999 از كشور اسرائیل دیدن كرد. كتاب های او در این كشور فروش فوق العاده ای داشت. مسؤولان رژیم صهیونیستی از مضامین آن ها حمایت كردند.

در سال 2000 در اجلاس سالانه جهانی سازی داوس (سویس ) سخنران مدعو بود. در این اجلاس است كه شیمون پرز ( رئیس رژیم صهیونیستی ) از او قدردانی می كند و می گوید: معنویتی كه شما مبلغ آن هستید، در خاورمیانه برای ما بسیار مفید است. بدین شیوه می توانیم صلح و آرامش را در كشور خود حكمفرما كنیم.

8-  دالائی لاما :

 دالائی لامای چهاردهم كه نام اصلی او « تنزین گیاتسو» است، در سال 1935 میلادی درشمال شرقی تبت و در خانواده ای كشاورز به دنیا آمد. بر اساس باورهای سنتی تبتیان در دو سالگی ایشان را به عنوان تجسم دوباره دالائی لامای سیزدهم ،« توبتن گیاتسو»، كه در سال 1932 از دنیا رفته بود ، پنداشتند. بودائیان تبت دالائی لاما را تناسخ بودای مهر می دانند. آنان معتقدند كه بودای مهر برای خدمت به مردم همواره در بدن كسی تناسخ می كند.

او در سال 1959 دولت تبت را رسما تاسیس كرد و موافقت نامه های قبلی منطقه تبت با ارتش چین را ابطال كرد. در سال 1963 نخستین پارلمان تبتیان در تبعید را شكل داد. او به كشورهای بسیاری مسافرت می كند و روابط بین المللی فراوانی دارد . می كوشد تا دولت مستقلی در تبت تشكیل دهد كه از سوی مجامع بین المللی نیز به رسمیت شناخته شود. غربیان نیز به دلائل مختلف حمایت های ویژه ای از او دارند. در سال 1989 جایزه صلح نوبل را به او دادند. از سال 1959 تا سال 1999 بیش از پنجاه دكترای افتخاری از سوی دانشگاه های مختلف غرب دریافت كرده است.

9-  فالون دافا :

فالون دافا یا فالون گونگ روشی است كه ادعای تزكیه ذهن و بدن را دارد.

فالون دافا به معنای « تمرین چرخ قانون » است . این روش در سال 1992 میلادی به وسیله شخصی به نام« لی هنگجی» در چین مطرح شد. 

فالون دافا مدعی است كه بر پایه سه اصل بنیادین به نام « حقیقت ، نیك خواهی و بردباری » بنا نهاده شده است . برای تزكیه ذهن و بدن پنچ نوع تمرین دارد. او مدعی است انسان ها در بدو خلقت همگی دارای آن سه اصل بنیادین هستند و فطرتی حقیقت جو ، نیك خواه و بردبار دارند. اما بعدا در اثر تعاملات اجتماعی و تغذیه و تربیت های خاصی فطرتشان آلوده می شود. راه بازگشت به فطرت اولیه و سرشت نخستین ، انجام تمرین های فالون دافا است.

10-  مدیتیشن متعالی ( تی . ام ) :

روش معنوی مدیتیشن یا تی . ام در سال 1957 در هندوستان توسط شخصی به نام « ماهاریشی ماهش یوگی » ، پایه گذاری شد. تاریخ زندگی ماهاریشی ماهش تاریخی پر از رمز و راز است.تاریخ دقیق تولد وی مشخص نیست . خود وی نیز به عمد تلاش داشت كه پیشینه زندگی خود را در هاله الی از ابهام قرار دهد. در سال 1940 تا سال 1953 تحت تعالیم برخی از مرتاضان و معنویان هندی قرار گرفت . از سال  1957 رسما به آموزش شیوه ابداعی خود پرداخت.

وی نام روش معنوی ابداعی خود را به دلیل سادكی و سهولت آن مدیتیشن متعالی نهاد. ماهاریشی در اوایل سال 2008 در خانه شخصی خود در یكی از روستاهای هلند كه گفته می شود دارای دویست اتاق است ، از دنیا رفت. وی نیز هدف زندگی را توسعه و گسترش شادی و نشاط می دانست. یكی از بزرگ ترین نمایندگان معنویت های سكولار ( ضد دینی ) و مدرن در دنیای جدید ، ماهاریشی ماهش بود.راه و روش ماهاریشی كاملا متأثر از مدرنیته و سازگار با اندیشه های سكولار و مادی گرای غرب است. وی كوشیده است قدرت هائی همچون « از نظر ها پنهان شدن » ، « پرواز در هوا » ، « تسلط بر نیروی جاذبه زمین » را به صورت علمی آموزش دهد.

برای نقد این نوع از عرفان های كاذب كه به طور عموم دارای خصوصیت مخالفت با دین و چهره سكولاری هستند ،به كتاب هائی كه در نامه قبل خدمتتان معرفی شد ،مراجعه نمائید. فقط به صورت اجمالی این مطلب مد نظرتان باشد كه هر چند برخی از آموزه های خوب و انسانی در برخی از این مكاتب و عرفان ها وجود دارد لكن با توجه به هدف و راهی كه برای طی مسیر تكاملی انسان ارائه می دهند و نیز با توجه به نقص هائی كه در آموزه های خود دارند( كه به طور مثال برخی به جنبه های احساسی انسان توجه ویژه و خاص دارند ،در حالی كه جنبه عقلانی انسان را نادیده می گیرند )از دادن برنامه ای جامع و هم جانبه نگر و كامل عاجزند .

 از رساندن شخص به تكامل انسانی مورد نظر دین كه از جانب خدا برای هدایت بشر فرستاده شده است، ناتوان می باشند. به خصوص كه برخی از این فرقه ها در جهت مخالف با هدایت الهی گام برداشته و با توصیه ها و آموزه های به ظاهر مفید هدف و مقصدی غلط و اشتباه به انسان نشان می دهند، نیز به خاطر نقصی كه در آموزه های خود دارند ،باعث انحراف او از مسیر تكاملی صحیح می شوند ؛  در حقیقت به جای دریا كه عبارت است از هدایت الهی ،با كاسه ای از آب ( آن هم با فرض سالم بودن آن  ) به استقبال انسان می آیند.

البته فرقه ای به نام شیطان پرستی  در جهان و نیز در ایران رواج یافته كه به نوبه خود به ریز فرقه های بسیاری تقسیم می شود . به لحاظ این كه اساس آن بر ضدیت دین و معنویت است، نمی توان آن را حتی از جمله عرفان های كاذب برشمرد.

جهت آگاهی بیشتر به كتاب های زیر رجوع شود.

1- در آمدی بر عرفان حقیقی و عرفان های كاذب ،  احمد حسین شریفی ، نشر صهبای یقین

2- اكنكار ، سوداگری روحی ( ناگفته های اكنكار و پاتوئیچل ) ، دكتر دیوید سی لین ، ترجمه مهندس شهرام قلی زاده .نشر جامعه نگر .

پی نوشت :

1. طه (20) آیه 120.

در مجالس اهل بيت چرا بايد گريه كرد؟
اسلام هر نوع لذت و شادي را تأييد نمي كند، بلكه شادي هايي را مورد تأييد و ترغيب قرار مي دهد كه بتواند به رشد شخصيت آدمي ياري رساند ...

اشك ريختن به چه معناست؟در مجالس اهل بيت چرا بايد گريه كرد؟ دين ما دين گريه است؟ چرا گريه بهترين حالت براي درخواست از خداست؟ چرا بعضي گريه نمي كنند؟ در گريه كردن نيت چه باشد بهتره؟

برادر گرامي! شايد شما هم اين سؤال و شبهه را داريد كه اسلام و مسلمانان بيشتر طرفدار گريه و عزا و سياهي و سوگواري اند تا شادي و خنده! كم نيستند افرادي كه مي گويند و گمان مي كنند كه عبوس بودن، جدّي برخورد كردن، ترك خنده و شوخي و شادي، خشكي و انعطاف ناپذير نبودن را از مشخصه هاي افراد به اصطلاح متدين مي باشد. البته قبول داريم كه متأسفانه فرهنگ و معيار شادي و غم، هنوز جايگاهش مشخص نيست و رسانه هاي ما نتوانسته اند به درستي اين نكته را انعكاس بدهند.

- قبل از هر چيز نگاه اسلام به شادي را خدمتتان عرض مي نماييم:

اسلام تفريح و نشاط را از جمله نيازهاي غريزي در انسان مي داند و از اين رو كسب شادكامي را نه تنها مذمت نمي كند، بلكه بدان ترغيب و تشويق نيز مي نمايد. نكته اساسي در اين ميان آن است كه اسلام هر نوع لذت و شادي را تأييد نمي كند، بلكه شادي هايي را مورد تأييد و ترغيب قرار مي دهد كه بتواند به رشد شخصيت آدمي ياري رساند و از غفلت او در لهويات جلوگيري نمايد. از طرفي يكي از راههايي كه براي شاد زيستن در اسلام توصيه مي شود كه در واقع مهمترين راه و اطمينان بخش ترين راهكار است، ذكر خدا و ياد الهي است -كه اين مسأله در مجالس أهلبيت(ع) و گريه بر آنها نمود پيدا مي كند، زيرا ايشان آيينۀ تمام نماي الهي هستند- همچنان كه آيه شريفه مي فرمايد: "ألا بذكر الله تطمئنّ القلوب؛(1) آگاه باشيد كه تنها با ياد خدا دلها آرامش مي يابد."

حضور در مجالس أهلبيت(ع) و يادآوري مصائب ايشان، همانند نوري است كه انسان را به أوج و قلّه مي رساند. در اين زمينه حضرت آيت الله بهجت رحمة الله عليه كلامي زيبا و قابل تأمل دارند: "فضيلت بكاء بر سيدالشهداء(ع) بالاتر از نماز شب است. زيرا نماز شب عمل قلبي صرف نيست. بلكه كالقلبي است؛ ولي حزن و اندوه و بكاء[و گريه] عمل قلبي است به حدي كه بكاء و دمعه(گريه واشك) از علائم قبولي نماز وتر است."(2) از ديدگاه ايشان نمازي كه مايۀ تقرّب انسان به خداي متعال است، درجه اش از نظر تأثيرگذاري در روح و روان، از گريه بر أبي عبدالله(ع) كمتر است؛  زيرا گريه بر مصائب معصومين(ع)، باعث مي شود كه اطمينان قلب و آرامش حاصل شود و دغدغه ها و مشكلات زندگي از انسان دور شود و ديگر اضطراب و ناراحتي او را سرگردان ننمايد و با نشاطي دروني و شادي واقعي به انجام امور بپردازد. كسي كه همواره توجه مي كند كه قدرتي برتر -معصومين(ع)- كه از دوستي و محبت خدايي مهربان صادر شده، به او كمك مي كند، نشاط و شادي خود را از دست نمي دهد بلكه همواره به دنبال جلب رضايتمندي ايشان است.

ضمنا ما به أندازۀ مجالس حزن و غم، أيام و مجالس شادي و سرور هم داريم كه نبايد از آن غافل بود.

- چگونگي درخواست حوائج:

اگر انسان خواسته يا حاجتي دارد، بهتر است چگونه آن را با خداي خود بيان كند؟ آنچه از روايات اهل بيت عصمت و طهارت (ع) و از خود قرآن بدست ميآيد اين است كه براي رفتن به درگاه خدا هيچ زمان و مكان خاصّي وجود ندارد. درِ رحمت الهي هميشه به روي سائلان باز است و هر گاه انسان روي دل به سوي خدا كند، خداوند پاسخ ميدهد.

قرآن و روايات آدابي را براي دعا ذكر كرده اند كه مهم ترين آنها توجه به عظمت خداوند هنگام دعا و قبل از آن است. در آيه اي خداوند ميفرمايد: «اُدْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرَّعاً وَ خُفْيَة؛(3) خداي خود را به تضرّع و زاري و به آهستگي بخوانيد». در اين آيه، به دعا امر شده است؛ اما ميفرمايد كه به صورت تضرّع و آهستگي باشد. از اين آيه دو نكته استفاده ميشود: آهسته دعا كردن و حالت تضرّع  و گريه داشتن؛ خداوند به بندگانش نزديك است، دعاي بندگانش را ميشنود، لذا نيازي به داد و فرياد نيست. وقتي انسان گريه و زاري ميكند كه خود را ببازد و به نوعي، احساس شكست كند لذا اين حالت براي عبادت و اظهار عبوديّت در پيشگاه الهي بهترين حالت است.

- أما علت اينكه چرا برخي گريه نمي كنند؟

وقتي كه يك فشار روحي رواني يا جسمي به فرد وارد مي شود -علت ناراحتي هم مي تواند گوناگون باشد- برحسب شدت آن فشار و متناسب با شخصيت فرد و انتظارات او واكنش هايي كه در مقابله با آن بروز مي دهد، متفاوت خواهد بود. امكان دارد شما در يك تنش وحشتناك با احساس خشم بگوييد: «خدايا چرا من؟!» اما شخص ديگري همين تجربه و حس شما را تنها با گم كردن هزار تومان يا سرماخوردگي ساده به دست آورد. كلا واكنش ها را به دو دسته تقسيم مي كنيم:

۱) واكنش هاي مقابله اي هيجان مدار

۲) واكنش هاي مقابله اي مساله مدار

گريه كردن در واقع نوعي تخليه هيجاني است كه در گروه اول جاي مي گيرد. اگر فشار روحي از حد توان فرد بالاتر باشد بدن او سوپاپ هاي اطميناني دارد كه كمك مي كنند از صدمه به فرد جلوگيري شود. گريه كردن يكي از اين سوپاپ هاست كه اگر افراط و تفريط در آن صورت نگيرد نه تنها بد نيست بلكه واكنش مثبتي تلقي مي شود و در موقع بروز فشاري كه از حد توان شما بيشتر است به جاي واكنش هيجاني منفي مانند فرياد كشيدن و صدمه زدن به خود يا اشيا ء (شيشه شكستن) مي تواند جايگزين شود.

أما در مورد عزاداري و مصايب أهلبيت(ع)، آنهايي كه به سادگي در مقابل مشكلات دنيا خم به أبرو نياورده و خود را گريان نمي كنند، چنان گريه سر مي دهند كه گويا گوشه اي از عمق فاجعه را درك كرده اند. چون متوجه اين هستند كه معصومين(ع) صرفاً به خاطر هدايت انسان اين همه مصيبت را تحمل كردند. يكي همانند ابي عبدلله خون قلبش را مي دهد تا انسان به هدايت برسد!: "«و بذل مهجته فيك ليستنقذ عبادك من الجهالة و حيرة الضلالة»(4)كسي كه نهايت تلاش را در دعوت مردمان براي هدايت به كار برد و براي آنان به هر نحو ممكن خيرخواهي كرد تا آن جا كه در نهايت خون قلبش و جان عزيزش را براي بيداري مردم از ناداني و گمراهي فدا كرد.

ولي نكته اي هم كه نبايد از آن غافل بود، اين است كه ما برخي از بزرگاني همچون آيت الله بهجت(ره) را هم ديده ايم كه در أوج عزاداري و روضه خواني، اشك ظاهري از چشمانشان خارج نمي شد، أما مطمئناً نسبت به مصائب أهلبيت(ع) آگاه بودند و خودشان هم مجلس روضه اي هر جمعه در مسجدي كه در آن نماز اقامه كرد برقرار ساخته بود و به صورت مقيد در آن شركت مي كردند.

پس با توجه به أهميت گريه در اين مكتب -وحتي تباكي و خود را به حالت گريه در آوردن- بعضي اين گونه نبوده و دليل بر سنگ دل بودن يا مطلب ديگر نيست! بعضي ها گريه نمي كنند؛ اما از چشمهايشان معلوم است، كه اشكي به بزرگي يك سكوت، گوشه چشمشان به كمين نشسته است!

- نيّت در گريه كردن:

از آنجايي كه گريه و اشك، بعد از شكسته شدن قلب و رقيق شدن دل حاصل مي شود -خصوصاً در مجالس عزاي أهلبيت(ع)- بهترين موقعيت براي اتصال سيم ارتباطي به خداي متعال است! در اين گونه فضاها بهترين دعاهايي كه معصومين(ع) به ما تعليم داده اند را با توسل به أهلبيت(ع) از خداي متعال بخواهيم. البته تعميم دادن و عموميت بخشيدن به دعا (براي همه دعا كردن) از آداب آن به حساب مي آيد. امام صادق (ع) مي فرمايد:"هرگاه يكي از شما دعا كند؛ عموميت دهد و همه را دعا كند، زيرا به اجابت نزديك تر است".(5) در درجۀ أول براي ظهور آقا امام عصر(عج) كه فرج همۀ مشكلات در آن است دعا كنيد.

- منابعي كه شما را در رسيدن به جواب بيشتر و كامل تر ياري مي كند:

1- تفريح در اسلام، نويسنده: دكتر شهيد بهشتي.

2- غم و شادي در سيره معصومان(ع)، نويسنده: محمود اكبري.

3- شرع و شادي، نويسنده: ابوالفضل طريقه دار.

پي نوشت ها:

1. رعد(13) آيه 21.

2. براي رسيدن به جملات ديگر ايشان، مي توانيد به كتاب: "در محضر بهجت، مولف: محمد حسين رخشاد" مراجعه فرماييد.

3. أعراف(7) آيۀ 55.

4. زيارت اربعين امام حسين(ع)، مفاتيح الجنان، شيخ عباس قمي، بخش دوم زيارت، معرفي امام حسين(ع) و هدف و فلسفه قيام.

5. ثقه الاسلام كليني، الكافي، ج2، ص487، دار الكتب الاسلاميه، طهران، سنه النشر/1365 ه.ش.

آيا حضور روحاني در مجالس روضه امام حسين عليه السلام لازم و ضروري است؟
حضور روحاني در جلسات باعث تقويت مسايل مذهبي و شرعي مستمعين مي شود.

آيا حضور روحاني  در مجالس روضه امام حسين عليه السلام لازم و ضروري است و اگر صاحب مجلس(خانم) خود بتواند مجلس را اداره كند. البته آشنا به احكام و قرآن مي باشد مي تواند روحاني نياورد؟

روضه و روضه خواني اصطلاحي است كه در مورد برپايي مجلس سوگواري امام حسين(ع) و بلكه هر مجلسي كه به منظور ذكر فضايل و مصائب ائمه اطهار(ع) و مطرح كردن مسايل ديني منعقد شود، به كار مي بريم. اما برگزاري مجالس روضه خواني زنانه در منازل كاركردهاي بسياري داشته و دارد كه مهمترين آنها سرمشق گيري و الگوسازي زنان از زندگي ائمه اطهار(ع) و بزرگان ديني بويژه حضرت فاطمه(س) و حضرت زينب(س) مي باشد.

تربيت فرزندان مذهبي و خداجو نيز از ديگر بركات و محاسن اين قبيل مجالس در منازل است، زيرا اگر كودكان از همان ايام طفوليت با مسايل ديني آشنا شوند وقتي به سن بلوغ و تكليف مي رسند به انجام تكاليف ديني مي پردازند.

با توجه به مقدمۀ بالا خدمتتان عرض مي كنيم:

در زمان هاي گذشته آماده كردن فضاي خانه براي حضور فردي روحاني با عنوان روضه خوان، جمع شدن اعضاي خانواده و فاميل دور هم طبق برنامه قبلي و اطلاع از آن در ساعت مقرر، بيان احكام نماز و واجبات دين و پاسخ دادن به سؤالهاي شرعي افراد شركت كننده از محاسن مجالس روضه خواني زنانه بوده است.

- بررسي مسأله از جهات مختلف:

الف) ضرورت وجود روحاني:

1. حضور روحاني در جلسات باعث تقويت مسايل مذهبي و شرعي مستمعين مي شود. ممكن است بگوييد، از زنان هم كساني هستند كه اين توانايي را دارند؛ لذا حضور يك روحاني لازم و ضروري نيست، البته به شرطي كه يك زن توانايي برگزاري جلسه و توان علمي و پاسخگويي به سوالات اخلاقي و شرعي مخاطبين را داشته باشد.

2. به نظر مي رسد با فرض وجود بانوان تحصيل كرده و روضه خوان، نقش و وجود روحاني باعث تداوم ارتباط خانواده ها و انس گرفتن نوجوانان و شناساندن دين و مذهب به آنها بشود.

3. توجهي كه يك روحاني به خاطر مرواده با اجتماع و آشنايي با مشكلات، به مسايل دارد، در اين مسأله خيلي مهم است.

4. علم و آگاهي كه در زمينۀ روايات و مسايل ديني دارد، به نظر مي رسد از برخي روضه خوان هاي زنانه بيشتر باشد.

5. در جايي كه صداي زنان ممكن است به گوش مردان برسد و مشكلي ايجاد كند، حضور روحاني مرد اولويت دارد.

6. براي اينكه روحاني در جلسه به راحتي بتواند حرف بزند و زنان سوالات خود را بپرسند، موقعيت مكاني اين روحاني به نحوي باشد كه جلوي چشم زنان نباشد.

ب) اولويت دوم، حضور زنان كارشناس:

1. نقش زن در حماسه كربلا با حضور حضرت زينب(س) بر هيچ كس پوشيده نيست و همواره توسط علما و فضلا بر اين مبحث تاكيد مي شود كه اگر حضرت زينب نبود قيام امام حسين(ع) و همه آن حماسه ها در كربلا باقي مي ماند و به جايي نمي رسيد.

حال با توجه به همه اين مسائل و حماسه آفريني زنان در قيام عاشورا با وجود هيئت هاي مذهبي زنان نياز شديدي به مبلغ و سخنران زن در اينگونه مراسم احساس مي شود چرا كه به واسطه نقش تربيتي بانوان در امور تربيتي و اخلافي فرزندان و خانواده اگر مباحث اسلامي نيز توسط مبلغان زن به درستي براي آنان بازگو شود علاوه بر تأثيرات مثبتي كه بر روند امور خانواده دارد به رشد و تعالي جامعه نيز كمك خواهد كرد.

2. بودن هيئت هاي مذهبي مختص زنان و ساماندهي اين مهم از سوي متوليان امر مي تواند بسيار مفيد و موثر در جامعه باشد چرا كه به اعتقاد كارشناسان امور اجتماعي اگر بانوان در مسير صحيح الهي قرار گيرند با توانايي بالقوه خود ميتوانند خانواده و جامعه را از انحرافات اخلاقي و عقيدتي نجات دهند، همانطور كه اگر بانوان نسبت به گوهر وجود خود بيتفاوت باشند زمينه بروز بسياري از آسيبهاي اجتماعي را در جامعه فراهم مي كنند.

3. اكثر خانواده ها و متوليان مراسم مذهبي بانوان، از سخنرانان و روضه خواناني استفاده مي كنند كه در بيان مسائل افراط و تفريط دارند و در اين زمينه آموزش هاي لازم را نديده اند. در اين راستا بر متوليان مراسم مذهبي لازم است كه مبلغ ديني مراسم مختلف خود را -در صورتي كه از روحاني مرد استفاده نمي كنند- از حوزه علميه خواهران كه به اين مبلغان آموزش دادند، استفاده كنند.

4. بيشترين استقبال كنندگان از مراسم مذهبي بانوان هستند و برخي از اين مبلغان غيرحوزوي و سنتي به خاطر درآمد زايي اين ايام اقدام به روضه خواني مي كنند و اصلا توجهي به پيام ها و اهداف مراسم مذهبي ندارند.

5. در مواردي زنان مبلغ مي توانند احياگران معنويت و اخلاق در خانواده و جامعه باشند و نقش بسزايي را در كنترل انحرافات اخلاقي و عقيدتي جامعه ايفا كنند و فعاليت صحيح آنان در محيط خانواده و جامعه مي تواند به كاهش آسيبهاي اجتماعي و گسترش معنويت در جامعه بينجامد.

- حاصل سخن اينكه:

در مراسم مذهبي خود از مبلغان و روضه خواناني استفاده كنيم كه توانايي بيان مباحث اعتقادي و اسلامي را براي مخاطبان خود كه اكثريت زنان هستند، داشته باشند و تسلط كافي بر مفاهيم قرآن و نهج البلاغه و ديگر ادعيه و منابع ديني داشته باشند.

توصيۀ ما اين است كه در درجۀ اول از يك روحاني متخصص و با دغدغه كه انساني وارسته است، استفاده كنيم تا با آگاهي كامل به مسايل ديني بپردازد؛ و در درجۀ بعد در صورت ضرورت از مبلغان زن كه در اين زمينه تربيت شده اند، استفاده كنيم.

آيا طلب مغفرت خواستن براي قاتلين ائمه اشكال دارد؟
دشمنان ائمه(ع) دشمنان خدا هستند. چنان كه در زيارت جامعه كبيره مي خوانيم:«مَنْ عَادَاكُمْ فَقَدْ عَادَى اللَّهَ»

مي خواستم بدونم آيا طلب مغفرت خواستن براي قاتلين ائمه اشكال دارد يا خير اصلا درست مي باشد ؟

دشمنان ائمه(ع) دشمنان خدا هستند. چنان كه در زيارت جامعه كبيره مي خوانيم:«مَنْ عَادَاكُمْ فَقَدْ عَادَى اللَّهَ» هر كسي با شما  ائمه و اهل البيت (ع) دشمني كند به حقيقت با خدا دشمني ورزيده است. هر كسي با ائمه (ع) دشمني يا مخالفت كند، كافر و مشرك و اهل جهنم است. چنان كه در بسياري از روايات از جمله در همان زيارت بسيار معتبر جامعه كبيره مي خوانيم:« مَنْ خَالَفَكُمْ فَالنَّارُ مَثْوَاهُ وَ مَنْ جَحَدَكُمْ كَافِرٌ وَ مَنْ حَارَبَكُمْ مُشْرِكٌ وَ مَنْ رَدَّ عَلَيْكُمْ فِي أَسْفَلِ دَرْكٍ مِنَ الْجَحِيم‏» يعني هر كه با شما(ائمه ) مخالفت كند  دوزخ جايگاه اوست، هر كسي منكر امامت و مقام و منزلت شما شود كافر است، و هر كسي بر عليه شما وارد جنگ شود ، مشرك است. و هر كسي امر و فرمان شما را اطاعت نكند در درَك اسفل يعني پايين ترين و بدترين نقطه جهنم جاي او است. با اين وصف چگونه مي توان قاتلين ائمه (ع) - كه لعنت خداوند هر لحظه و هر دم بر آنان باد-  را مورد دعا قرار داد در حالي كه  دعا و استغفار و طلب آمرزش براي هر كسي بيانگر يك نوع دلسوزي و اظهار محبت و علاقه است. يعني همان چيزي كه در بسياري از آيات قرآن از آن نهي شده است. در سوره مباركه توبه مي خوانيم: « ما كانَ لِلنَّبِيِّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكِينَ وَ لَوْ كانُوا أُولِي قُرْبى‏ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحابُ الْجَحِيم » (1) براي پيامبر (ص) و مؤمنان جايز نيست كه براي مشركان  از خداوند طلب مغفرت و آمرزش كنند، هر چند آن مشركان از نزديكان شان باشند، پس از آن كه بر آن ها روشن شد كه اين گروه اهل جهنم هستند. وقتي مي دانيم كه قاتلين ائمه (ع) به طور قطع و يقين اهل جهنم و در بد ترين و پايين ترين جاي جهنم جايشان است، دعا و طلب مغفرت براي شان اولا- هيچ فايده اي ندارد. چنان كه قرآن كريم در مورد منافقين به پيامبر اكرم (ص) مي فرمايد: به هيچ وجه براي شان دعا و استغفار نكن، كه اگر هفتاد( بلكه هفتاد هزاز ) بار هم براي شان استغفار كني خدا آن ها را نمي آمرزد.(2)  ثانيا – كسي براي آن ها دعا و استغفار و دلسوزي كند در قيامت هم نشين و همراه آنان خواهد بود.

پرسشگر گرامي!  نه تنها دعا و استغفار براي آنان جايز نيست. بلكه تأكيد قرآن و روايات بر اين است كه نسبت به كفار و مشركين و منافقين و همه كساني كه فكر و عقيده و عمل و رفتارشان در نقطه مقابل قرآن و خدا قرار دارند، اظهار تنفر و دشمني علني داشته باشيد و به پيروي از خدا و فرشتگان  آنان را مورد لعنت و نفرين خود قرار دهيد. زيرا آنان شجره ملعونه و به تعبير قرآن« كلمه خبيثه و شجره خبيثه » هستند (3) قاتلين و دشمنان ائمه (ع) بعد از آن كه فهميدند حق با آنان است به مخالفت با  آنان بر خاستند و راه  كفر را در پيش گرفتند. چنين افرادي به حكم آيه 161 سوره بقره و 87 آل عمران و  آيات زيادي از قرآن مورد لعنت خدا و فرشتگان و همه مؤمنان بلكه همه مردم قرار دارند.  

پي نوشت ها:

1. توبه ( 9)، آيه 113.

2. همان، آيه 80 و سوره منافقون ( 63 )، آيه 6.

3. ابراهيم ( 14)، آيه 24 .

چرا برای ائمه اطهار گنبد و بارگاهی از طلا می سازند؟
منظور كساني كه اين كار انجام مي‌دهند، يك نوع احترام و تجليل نسبت به آن شخصيت است .

چرا برای ائمه اطهار گنبد و بارگاهی از طلا می سازند؟چرا ضریح ائمه ما از طلا ونقره باید باشد؟در حالیكه این همه نیازمند و محتاج در بین شیعیان وجود دارد.آیا اصولا ائمه ما با این شكل احترام گذاردن موافق اند؟نمی شود گنبدی ساده بدون طلا مثل مسجد النبی داشته باشند؟یا مثل كعبه؟

ساختن ضريح و حرم براي قبور رهبران مذهبي، به عنوان يك رسم و سنتي اجتماعي، قرن هاست كه در جوامع گوناگون به وجود آمده، منظور كساني كه اين كار انجام ميدهند، يك نوع احترام و تجليل نسبت به آن شخصيت است . از منظر دين اسلام اين گونه اعمال بيانگر تجليل و احترام از شخصيت هاست . اگر اين افراد در زمره علما و بزرگان دين به خصوص امامان معصوم و فرزندان آنان باشند ، اين اعمال مصداق تعظيم شعائر الهي است كه در قرآن نشانه تقوي و بسيار ارزشمند دانسته شده است .

به علاوه اين گونه رفتارها در خصوص فرزندان رسول خدا نوعي اظهار مودت و محبتي است كه از فروع دين و مزد رسالت حضرت دانسته شده ، در ساحت ايمان شيعي از جايگاه رفيع و والايي برخوردار است؛ در نتيجه اين گونه تجليل و تعظيم ها هم ماهيت ديني دارد و هم بسيار ارزشمند است .

اما در خصوص مصداق عملي تعظيم و تجليل و نوع تزيين و نقش نگاری بارگاه ها ، هر چند ممكن است در مواردي اشتباهات و زياده روي هايي وجود داشته باشد و ضرورت ها در اين ميان فراموش شود ، اما آيينه كاري و طلاكاري به خودي خود نادرست و ناپسند نيست.احترام و تجليل نمادهاي ديني هم يكي از مهم ترين ابزار ترويج و تبليغ تفكرات ناب و عميق ديني به حساب مي آيد.

در خصوص طلا كاري ها بايد به چند نكته توجه داشت:

 

1- وقتي بنا بر گرامیداشت و تجليل يك شخصيت بي بديل در بين بشر مانندامام است، بايد تفاوتي بين او و ديگر شخصيت هاي مورد احترام انسان ها و يا بارگاه هاي ديگر سلاطين وجود داشته باشد تا تصور نوعي همساني براي بينندگان حاصل نشود ؛ اين امر در عين كم توجهي اكثر مردم از اهميت بسزايي برخوردار است .

 

نمونه اين نوع نگرش در بارگاه امامين كاظمين ديده مي شود كه بر خلاف سنت معماري اسلامي و شرقي، روي يك بارگاه دو گنبد قرار گرفته تا نشان دهد در زير اين بقعه دو امام مدفون هستند. براي شيعه هر امام مظهر يك انسان كامل است . بايد اين عظمت و شكوه به شكلي متفاوت ابراز گردد و اين امر تابع سنت هاي جاري اجتماعي در ملل شرقي نگردد.

 

در نتيجه يكي از اولين سوالاتي كه براي يك بيننده غير مسلمان با ديدن بارگاه امام رضا عليه السلام پيش مي آيد، اين است كه اين همه عظمت و شكوه و هزينه براي يك انسان چه معنايي دارد ؟ اين جاست كه روشن مي شود ما اين افراد را در شمار ديگر شخصيت هاي مورد تكريم و احترام در بين بشر نمي دانيم . نوع گرامیداشت ما منشا عقيدتي و متفاوت دارد.

 

2- هرچند در اسلام بر حقيقت و روح تعاليم و معارف ديني تاكيد بسيار شده، اما ظواهر و امور ظاهري هم از اهميت بسياري برخوردار است . نمي توان تاثير شگرف امور ظاهري را در جلب توجه و تاليف قلوب به سمت اين مكان ها و در نتيجه بهره مندي از معنويت و روحانيت موجود در اين مكان ها، انكار كرد . دستوراتي استحبابي قبيل خوش صدا بودن موذن و قاري قرآن يا زيبا و آراسته بودن امام جماعت نشان مي دهد كه توجه به ظواهر و بهره گيري از قدرت احساسات و تمايلات بصري و حسي بشر براي رهيافت به حقيقت باطني قابل انكار نيست.

 

3- بخش اعظم طلاكاري ها و تزيينات از طلا و جواهراتي است كه توسط خود مردم از همه اقشار اهدا ميشود، در نتيجه در اين نوع هدايا كه به شكل نذر و يا وقف و مانند آن صورت مي پذيرد، متولي امور حق تصرف متفاوت و دل خواسته ندارد . مامور به صرف اموال در مورد نذر است، البته اگر خلاف شرع و عقل نباشد .

 

4- از آن جا كه هزينه ها ناشي از اموال دولتي و عمومي يا وجوهات ديني نبوده ، بلكه هداياي مردمي پايه اصلي هزينه ها را تشكيل مي دهد، معمولا اين تصور هم براي توده جامعه به وجود نمي آيد كه چرا اين همه هزينه براي زيبايي و تزيين اين مكان ها صرف شده است، بلكه خود مايل به مشاركت در اين امور هستند .

 

5- نيازمندي انسان گاهي ظاهري و مادي است و گاهي باطني و روحي؛ هرچند در جامعه ما و همه جوامع ديگر نيازمندان مادي كم نيستند ، اما نيازمندان روحي و معنوي در هر جامعه اي به مراتب بيش تر از نيازمندان مادي اند . اين گونه هزينه ها اگر به شكلي انجام شود كه موجب جلب قلوب و ايجاد انس توده ها با حرم ها و توجه به آن امام معصوم گردد و در نتيجه نياز روحي اقشار گوناگون را برطرف نمايد، ارزشمند تر از رفع برخي نيازهاي مادي آنان است؛ هر چند توجه به همه ضرورت ها در كنار هم شدني و لازم است .

 

6- برخلاف تصور بسياري از ما امامان معصوم زندگي فقيرانه و مشقت باري نداشتند ، البته ساده زيستي در همه حال پسنديده است و در امامان ما هم وجود داشته اما به جز برخي حضرات معصومين كه در صدر اسلام و در شرايط سخت جامعه مي زيسته اند ، چنان كه در تاريخ نقل شده، باقي امامان زندگي محترم و با جلالتي داشتند . داراي منزل وسيع و غلام كنيز بوده و فعاليت هاي گسترده تجاري و كشاورزي و... داشتند .

 

البته در كنار همه اين ها اين بزرگواران توجه به فقرا و مساكين و تواضع و خاكساري را فراموش نمي كردند، در خصوص امام رضا عليه السلام نقل شده كه در خانه خود در وقت غذا سفره بزرگي مي انداختند. همه افراد خانه اعم از خادمان و غلامان حتي خادمان اصطبل را بر آن مي نشاندند. با دست خود از بهترين غذاها براي آن ها مي كشيدند، آن گاه خود شروع به ميل غذا مي فرمودند .

 

اين موارد نشان مي دهد كه در نوع زندگي اين بزرگواران هم در عين توجه به فقرا و مساكين ، شان و جايگاه و موقعيت اجتماعي -با توجه به اوضاع عمومي جامعه- مورد توجه قرار مي گرفت و از اين گونه امور غفلت نمي شد .

نقش عاشورا در بهداشت روانی جامه چیست؟
إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي ص أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَي عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّي ....

نقش عاشورا در بهداشت روانی جامه چیست؟ لطفا در مورد نقش عاشورا در بهداشت روانی جامعه اگر مطلبی دارید برایم ارسال كنید.

عاشورا و قیام سیدالشهدا (ع)دارای ابعاد و فوائد زیادی است كه با دقت و مطالعه در فرمایشات اهل بیت (ع) و اهداف امام حسین در عاشورا می توان به آنها پی برد. یكی از مهمترین اهداف قیام امام حسین اصلاح در دین و حفظ دین پیامبر (ص)بود آنجا كه فرمود:إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي ص أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَي عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّي وَ أَبِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (ع)(1)

خروج و قیام من فقط برای اصلاح در امت جدم بود اراده كرده ام امر به معروف و نهی از منكر كنم وبه سیره جد وپدرم عمل كنم.

و به عبارت بهتر مفاهیم دینی با قیام عاشورا زنده نگه داشته شد. مفاهیمی مانند امر به معروف و نهی از منكر و مبارزه با ظلم و استكبار و ...

و این دینی كه قیام عاشورا او را احیا كرد آرامش و بهداشت روانی جامعه را تضمین می كند.

بسیاری از اندیشمندان معاصر غربی نیز به این حقیقت دست یافته اند كه مشكل زیربنایی انسان معاصر اساساً به نیاز وی به دین و ارزش های معنوی برمی گردد.

مورخ معروف، "توین بی"، می گوید: "بحرانی كه اروپاییان در قرن حاضر به آن دچار شده اند، اساساً به فقر معنوی آن ها باز می گردد. تنها راه درمان این فرو پاشیدگی اخلاقی، كه غرب از آن رنج می برد، بازگشت به دین و ارزش های دینی  است. اصولاً ایمان، تأثیر بسزایی در نفس انسان دارد، زیرا اعتماد به نفس، قدرت او را بر صبر و تحمل سختی های زندگی افزایش می دهد. احساس امنیت و آرامش را در نفس او مستقر می سازد. در درونش آسودگی خاطر به وجود می آورد. بدین سان، انسان غرق در احساس خوش بختی می شود."(2)

نیاز به دین و نیایش با خدا  و نقش مثبت آن در بهداشت و سلامت فرد و جامعه از نگاه برخی از روان شناسان غربی نیز مخفی نمانده است. "یونگ" معتقد است كه دین و ارتباط با خدا  به انسان آرامش و به وجودش معنا می بخشد و راه های تحمل مشكلات را به وی می آموزد.(3)

بنابراین، یكی از مهم ترین گام ها به سوی سلامت نفس و بهبودی از بیماری های روحی و روانی انسان و رسیدن به آرامش و اطمینان درونی، یاد خداوند است كه این یاد خدا در دینداری نهفته هست.  قرآن كریم نیز ذكر خدا را سبب آرمش دل ها و روح و روان انسان معرفی فرموده است:

الا بذكر الله تطمئنّ القلوب(4)  دوری از ذكر خدا را سبب نا آرامی و اضطراب روانی دانسته است: من اعرض عن ذكری فانّ له معیشه ضنكا ؛ (5) هر كه از یاد خدا دوری گزیند، دچار زندگی سختی می شود.

زندگی تنگ سبب سرگردانی، اضطراب  و چه كنم چه كنم می شود . آرامش روانی را از وی می گیرد. هنگامی كه بهداشت روان انسان به خطر افتاد ، فشار و استرس به او  دست داد ، اگر جلوی آن گرفته نشود ، درجه فشار و استرس بالا می رود.

علاوه بر دستاورهای عاشورا ، ذكر مصائب اهل بیت و نوحه و گریه برای آن حضرت  و مظلومیت آن بزرگوار خود یكی از مصادیق ذكر است كه انسان را آرام می كند و به بهداشت و آرامش روانی جامعه كمك می كند. لذا اهل بیت به ما توصیه كردند كه در هر مصیبتی یاد مصیبت امام حسین باشیم و مصیبت های كم خود را با مصیبت بزرگ ایشان مقایسه كنیم آنگاه  مصیبت خود را فراموش خواهیم كرد. امام رضا (ع) به ابن شبیب فرمود:إِنْ كُنْتَ بَاكِياً لِشَيْ‏ءٍ فَابْكِ لِلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِی(6)

اگر می خواهی برچیزی گریه كنی برای حسین گریه كن(وبعد مصیبت های بزرگ حضرت را شمردند).

بنابر این ذكر مصیبت امام حسین (ع) نیز چون ذكر است به بهداشت روانی جامعه كمك خواهد كرد.

پی نوشت ها:

1.علامه مجلسي، بحار الأنوار،مؤسسة الوفاء بيروت - لبنان، 1404 ه.ق، ج 44،ص 329.

2. یوسف القرضاوی، ایمان و الحیاه، ص 335.

3. كارل گوستا ویونگ، فرد در جامعه های امروزی، ص78.

4. رعد (13) آیه 28.

5. طه (20) آیه 124.

6.شيخ حر عاملي، وسائل الشيعة ؛مؤسسه آل البيت (ع) قم، 1409 ه.ق،ج 14،ص 502.

اگر ما عقل داریم، پس پیامبرها برای چه هستند !؟
عقل به تنهایی هیچ گاه نمی تواند نیاز بشر تامین كند .

اگر ما عقل داریم، پس پیامبرها برای چه هستند !؟

به رغم وجود عقل، ضرورت وحی برای زندگی بشر در ساحات مختلف فردی ،اجتماعی ،دنیایی ،اخروی ، معرفتی و عملی مسله ای است كه با رویكردهای مختلف عقلانی، وحیانی و عرفانی قابل اثبات است .عقل به تنهایی هیچ گاه نمی تواند  نیاز بشر تامین كند .

انسان  ناگزیر از زندگی جمعی و اجتماعی است تا از رهگذر آن نیازهای گوناگون زندگی خود را تأمین كند، از طرف دیگر آدمی به وضوح نگران آینده خود و مراحل احتمالی حیات كه ممكن است در پس این عالم داشته باشد است. در مجموع هم در پی پذیرفتن زندگی اجتماعی با تمام وجود احساس می كند كه نیازمند قانون است تا از طریق عمل به قانون و اجرای آن سعادت همه جانبه خود را به دست آورد ؛ هم برای رسیدن به وضعیت مطلوبی كه در آینده در برابر او قرار می گیرد ، به دنبال هدایت و راهكار بهره مندی از شرائط ایده آل است . بشر به دلیل چنین احساس نیازی همواره خواهان قانون و جویای آن بوده ، داشتن قانونی جامع و كامل كه سعادت همه جانبه ای برایش رقم بزند، در سر لوحه آرزوهای خود داشته است؛ اما تجربه چند هزار ساله بشر به خوبی روشن ساخت قانونی كه بشر پیوسته در آرزوی آن است ، چیزی نیست كه از طریق عقل جزئی و منفعت اندیش و یكسو نگر  آدمیان به دست آید.

 به علاوه تدوین قانونی جامع و كامل برای این هدف بزرگ نیازمند داشتن شناختی كامل و همه جانبه از انسان جهان هستی و عوالم پیش رو و ناشناخته ای است كه احیانا به آن ها قدم خواهد گذاشت .

در نتیجه برای تدوین چنین قانون و طرح برنامه هدایت و سعادت انسان مبدئی فرا بشری لازم است كه با شناخت كامل از همه خواستهای ظاهر و باطنی و دنیایی و آخرتی و نیازهای فردی و اجتماعی، قانونی را وضع نماید كه سعادت بشر را در تمام عرصههای یاد شده، بدون كم و كاست و بر اساس عدالت برآورده سازد. چنین قانونی تنها از رهگذر فرایند وحی و داستان نبوت قابل دستیابی است. (1)

 نبوت و قانون وحی برای اداره زندگی اجتماعی و تأمین سعادت در ابعاد مختلف برای بشر ضرورتی انكارناپذیر دارد، اما این آغاز راه و یا حداكثر هدف میانه است . هدف نبوت بسی فراتر از امور یاد شده است و آن عبارت از فراهم نمودن زمینه برای دستیابی بشر به مقام قرب الهی و حاكم شدن توحید بر همه شئون آدمیان در دنیا و آخرت است كه با هدایتگری فردی كامل امكان پذیر است تا هم خود راه هدایت را بداند و هم چگونگی هدایت كردن دیگران به این مسیر را شناخته باشد. (2)

با این دلایل به درستی می توان ضرورت قرارگرفتن ساختار نبوت و راهكار ارتباط خاص بین انسان با عالم غیب را دریافت. در غیر این صورت به شكل واضحی زندگی انسان و حیات او دستخوش نابسامانی و بی هدفی و بی سرانجامی تلقی می گردد كه از خدای حكیم چنین خلقی محال است . معقول نیست كه خداوند این همه هزینه برای ایجاد موجودی با این مقدار توانمندی و قابلیت نماید. اما در عین حال راه و مسیر تعالی و تكامل و سعادت وی را هموار نسازد.

 این مستدلترین و سادهترین شكل اثبات وحی و نبوت است . اما عمیقتر از هر دلیل عقلی و عرفانی، سخن نورانی امام صادق (ع) است كه درباره ضرورت نبوت فرمود:

 «چون ثابت كردیم كه آفریننده و سازندهای داریم كه برتر از ما و از همه آفریدههاست و این صانع، حكمت مدار و بلند مقام است و هیچیك از آفریدگان شایسته و سزاوار آن نیستند كه از نزدیك با او گفتوگو نمایند،  معلوم می شود كه خداوند حكیم میان خلق خود، سفرایی دارد كه میان او و بندگانش واسطاند . پیامهای خالق را به مخلوق می رسانند . آدمیان را به مصالح و منافع و وسایل بقای آنان و موجبات فنای شان آگاهی می دهند .پس ثابت می شود كه  میان آفریدگان، كسانی هستند كه از سوی خدای حكیم و علیم مأموریت امر و نهی دارند، و آن ها پیامبران و برگزیدگان اویند.

 حكیمانیاند كه حكمت الهی را آموخته و با آن مبعوث شدهاند.  در خلقت جسمانی با سایر مردم فرقی ندارد، ولی در حالات معنوی اخلاقی و صفات و كمالات وجودی كاملاً متمایز هستند. از طرف خداوند به حكمت و متانت تأیید شدهاند. افزون بر آن ها (بعد از انبیا) در هر دوره زمانی رهآورد نبوت از طریق دلایل و براهین آن ها به وسیله اوصیا حفظ شده است تا زمین از حجتی كه نشانه صدق عدالت را همراه دارد ، خالی نباشد». (3)

در این كلام نورانی كه  خاستگاه تحلیلهای دلایل فلسفی، كلامی و عرفانی ضرورت نبوت است ،بر این نكته تأكید گردیده كه خداوند حكیم چون برتر از مشاهده دیگران است، حكمت او ایجاب می كند كه از طریق انبیا و سفیران خود راه كمال و سعادت و قرب الهی را به بندگان  نشان دهد. (4)  در این رابطه حكیم بزرگ معاصر علامه طباطبایی بیان زیبایی در این باره دارند:

« اگر درست دقت كنیم خواهیم دید قانونی كه بشر پیوسته در آرزوی آن است و مردم تنها و دسته دسته با نهاد خدادادی لزوم چنان مقرراتی را كه سعادتشان را تأمین كند، درك میكنند، همانا قانونی است كه جهان بشریت را از آن جهت كه جهان بشری است، بیتبعیض و استثنا به نیكبختی رسانیده، در میان شان كمال عمومی را برقرار سازد.

 بدیهی است تا كنون در دورههای گوناگون زندگی بشر چنین قانونی كه تنظیم یافته عقل و خرد باشد، درك نشده است. اگر چنین قانونی به حسب تكوین[نظام آفرینش] به عهده خرد گذاشته شده بود، البته در این روزگاران دراز برای بشریت درك و مفهوم میشد، بلكه همة افراد مردم كه به دستگاه تعقل مجهّز میباشند، آن را تفصیلاً درك میكردند، چنان كه لزوم آن را در جامعه خود درك میكنند.

 به عبارت روشنتر قانون كامل مشتركی كه باید سعادت جامعة بشری را تأمین كند، اگر تكویناً به عهده خرد گذاشته شده بود، هر انسان با خردش آن را درك میكرد، چنان كه سود و زیان و سایر ضروریات زندگی خود را درك میكند، ولی از چنین قانونی تاكنون خبری نیست.

قوانینی كه خود به خود یا با وضع یك فرمانروا یا افراد یا ملكی تاكنون در جوامع بشری جریان یافته است، برای جمعی مسلّم و برای غیر آنان غیر مسلّم است. دستهای از آن با اطلاع و دستهای بیاطلاع میباشند. هرگز همه مردم كه در ساختمان بشری مساوی و همه با خرد خدادادی مجهّزند، درك مشتركی در این باب ندارند.

 چون به مقتضای نظریة هدایت عمومی وجود چنین دركی در نوع انسان ضروری است، ناگزیر دستگاه درك كننده دیگری در میان نوع انسان باید وجود داشته باشد كه وظایف واقعی زندگی را به آنان بفهماند و در دسترس همگان گذارد. این شعور و درك كه غیر از عقل و حس میباشد، شعور وحی نامیده میشود ».  (5)

گفتنی است كه عقل با تمام  ارزش آن از كاستی های بر خوردار است كه نمی تواند به تنهای سعادت انسان را تامین كند :

 الف -مشكل اصلی عقل این است كه دائره عملكرد و شناخت آن محدود بوده، قدرت به دست آوردن شناخت و معرفتی جامع و كامل از انسانی كه خود جزئی از آن است، در آن وجود ندارد. عدم دسترسی به شناختی جامع و تمام عیار مانع از تعیین حدود و چگونگی عملكردها و جهت گیری ها و هر نوع برنامه جامع و كامل برای حركت در مسیر كمال حقیقی است.

 البته جای تردید نیست كه به گفته امیرمؤمنان(ع) عقل سرمایهای پایان ناپذیر(6) و مشاوری خیرخواه است . كسی را كه با آن به رایزنی بپردازد، فریب نمیدهد. (7)

 ب- به دلیل اهمیت عقل، یكی از اهداف متعالی و بنیادین نبوت و بعثت انبیای آن است كه گرد و غبار هواهای نفسانی را از چهره عقل بزداید. گنجینههای نهفته عقول آدمیان را آشكار سازد. (8)

اما متأسفانه به گفتة امیرمؤمنان بسیاری از آدمیان توفیق بهرهمندی از دادههای عقلانی را ندارند. (9)

ج- برخی با وجود چراغ عقل در شقاوت فرو میغلطند. (10) زیرا عقل تنها نیروی ادراكی و اعمال قدرت در وجود آدمی نیست. گاهی هواهای نفسانی، عقل را كه اصلی ترین فرمانده وجود انسان است، در چنگال خود به اسارت میگیرد. (11)

در این صورت نه تنها عقل نجات بخش و كارساز نیست ،بلكه چراغی است در دست خواستهای نفسانی . نفس پس از اسیر گرفتن عقل، از نور آن جهت خواستهای غیر الهی و غیر انسانی بهره میگیرد.

باتوجه به این گونه امور عقل به تنهای توان تامین اداره بشر و تامین سعادت او را ندارد؛ زیرا  عقل بدون هدایت وحی چه بسا ممكن است به عنوان جاده صافكن خواسته های نفسانی عملكند. عقل آن گاه مفید و كارساز است كه در بند شریعت و نبوت باشد و از هدایت انبیا و در پرتوی نور وحی پرورش یابد. (12)

 

پینوشتها:

1. محمد سعیدی مهر،  آموزش كلام اسلامی،نشر طه، قم 1383ش. ج 2، ص 27.

2.    سید محمد حسین طبا طبایی، شیعه در اسلام،نشر دار الكتب الاسلامیه، تهران 1348ش. ص 82.

3. همان، ص 80.

4. محمد امین صادقی،  پیامبر اعظم در نگاه عرفانی امام خمینی،نشر مؤسسه آثار امام، 1386ش. ص 224.

5.  شیعه در اسلام، ص84 .

6. نهج البلاغه،نشر موسسه امیر المومنین، قم، 1380ش حكمت 54، ص636.

7.  همان، حكمت 281. 698. 

8.  همان، خطبه 1، ص38 .

9.  صدوق التوحید،نشر جامعه مدرسین،  قم، بی تا ص 255، حدیث 5.

10.  نهج البلاغه، نامه 78. ص618 .

11.  همان، حكمت 411. 728 .

12.  پیامبر اعظم در نگاه عرفانی امام خمینی، ص 262.

 

 

مگر تمامي اديان هدف شان هدايت مردم به سوي خدا نيست؟ هدف يكيست.
در واقع تفاوت شرایع آسمانی در شكل و ماهيت هم از جهت مقتضیات زمان و خصوصیات محیط و ویژگی‏های مردمی كه بدان ها دعوت شده‏اند و هم در سطح تعلیماتي كه ارائه مي دادن

مگر تمامي اديان هدف شان هدايت مردم به سوي خدا نيست؟ هدف يكيست، راه چندتاست ؟

ما هم معتقديم كه دین خدا از آدم تا خاتم یكی است . اختلاف در دین وجود ندارد. همه پیامبران به یك مكتب دعوت می‏كرده‏اند. اصول مكتب انبیا كه دین نامیده می‏شود، یكی بوده است. اما بدان معنا نيست كه در هر زمان بتوان از هر دين و شريعتي  پیروی نمود ؛ دليل امر آن است كه در بين شرايع تفاوت هاي روشني وجود داشت .

 در واقع تفاوت شرایع آسمانی در شكل و ماهيت هم از جهت مقتضیات زمان و خصوصیات محیط و ویژگی‏های مردمی كه بدان ها دعوت شده‏اند و هم در سطح تعلیماتي كه ارائه مي دادند، متفاوت بودند. پیامبران بعدی شرايع كامل تري را به موازات تكامل بشر به آن ها عرضه مي نمودند .

همواره پيامبران بعدي در سطح بالاتری تعلیمات خویش را كه همه در یك محور كلي بوده، به توده جوامع بشري القا كرده‏اند؛ مثلاً تعلیمات اسلام در مورد مبدا و معاد و وجود خداوند و... با همه اديان در محورهاي كلي مشترك است. اما در عمق و گستره و جزييات با معارف پیامبران پیشین بسيار تفاوت دارد.

 بشر در تعلیمات انبیا مانند یك دانش‏آموز بوده كه او را از كلاس اول تا آخرین كلاس بالا برند . هر پیامبری در هر دوره، یكی از مقاطع علمی و كمال انسانی را بر عهده داشته است.

مكتب پیامبران تدریجاً بر حسب استعداد جامعه انسانی عرضه شد تا بدان جا كه بشر رسیده است به حدی كه آن مكتب به صورت كامل و جامع توسط حضرت محمد (ص) عرضه شد.

 از نظر قرآن آن چه وجود داشته و همه پیامبران عرضه كرده‏اند، دین بوده است، نه ادیان، قرآن دین خدا را از آدم تا خاتم یك جریان پیوسته معرفی می‏كند، نه چند تا، و یك نام روی آن می‏گذارد و آن "اسلام " است. البته مقصود این نیست كه در همه دوره‏ها دین خدا با این نام خوانده می‏شد، بلكه مقصود این است كه حقیقت دین دارای ماهیتی است كه بهترین معرف آن لفظ اسلام است. (1) از این رو می‏گوید: "ان الدین عند الله الاسلام؛ دین نزد خدا اسلام است". (2) یا می‏گوید: "ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی، بلكه حقجو و مسلمان بود". (3)

پس دین خدا كه از طرف پیامبران الهی عرضه شد، یكی بوده است، با آن خصوصیتی كه گفته شد . مردم در دوران‏های پیامبران موظف بوده‏اند از شریعت پیامبر زمان خود پیروی نمایند، به لحاظ این كه در آن زمان آن دین به شكل كامل تر از زمان گذشته عرضه ‏شد، اما با رسيدن به دوران خاتمیت و ارائه كامل ترين شريعت، همه مردم پس از بعثت رسول اكرم (ص) باید از دین او كه دین اسلام است ،تبعیت نمایند كه آخرین پیام الهی و كامل ترین آن ها است.

اصرار در باقي ماندن بر شيوه تعاليم و شريعت انبيای پيشين در چنين موقعيتي همانند اصرار يك دانش آموز بر دوباره و چند باره خواندن دروس يك سطح و يك مقطع تحصيلي است ،در حالي كه از او توقع مي رود به سطح بالاتري گام نهد . در نتيجه اين امر هم عملي غير منطقي و نامعقول بوده و هم با روح همه اديان يعني تسليم بودن در برابر خداوند منافات دارد . به هيچ وجه توجيه پذير نيست كه خداوند از ما تبعيت از شريعت جديد را بطلبد و ما اصرار بر عمل به شريعت سابق داشته باشيم .

 بنابراین اولا دین اسلام شكل كامل تمام ادیان گذشته است. در حالی كه ادیان گذشته در زمان خود كامل و با رسالت پیامبر اسلام ناقص محسوب می شوند.

ثانيا روح همه اديان تبعيت و تسليم در برابر خداوند است . تسليم نه به شكل صوري و در تبعيت از دستورات پيشين، بلكه در عمل و در انقياد مطلق در برابر دستورات خداوند محقق مي شود .

 وضعيت اديان آسماني و تعاليم و شريعت آنان به درستي و حقانيت و سلامت اصلي خود نماند.با گذشت زمان اختلاف اساسی و جوهری در ادیان از ناحیه پیروان و دانشمندان ادیان به وجود آمد . به خاطر ظلم و انحراف از حق و اعمال نظرهای شخصی، اختلافات عجيب و گسترده اي در دین را ایجاد كرده‏اند.

 قرآن می‏فرماید: "آن‏هایی كه از حقیقت آگاه بودند، و با این حال در دین خدا اختلاف ایجاد كردند، انگیزه‏ای جز طغیان و ظلم و ستم و حسد نداشته‏اند". (4) بنابراین تحریف صورت گرفته در ادیان سابق، آنان را از حقانیت دستورات آسماني اديان دور كرده است.

هرچند اگر مردم مخصوصاً طبقه دانشمندان، تعصب و كینه توزی و تنگ نظری و منافع شخصی و تجاوز از حد حدود و حقوق خود را كنار بگذارند و با واقع بینی و روح عدالت خواهی ادیان را بررسی كنند، بسیاری ازحقایق روشن شده و اختلاف حل می‏شود. (5) اما در حقيقت نبايد از ياد برد كه ماهيت واحد داشتن همه اديان هم دليلي بر امكان تبعيت از هر دين ديگر نيست ، هر چند اعتقاد به تعاليم مشترك همه اديان از نظر اسلام معقول، بلكه لازم است . بحث اصلي در شريعت ها و روش هاي عملي در اديان است.

در نتيجه هر چند هدف يكي است اما از راهكارهاي موجود نمي توان به آن هدف رسيد . تنها راهكار رسيدن به آن هدف ارزشمند در زمان كنوني تبعيت كامل از دستورات دين اسلام است .

 

پی‏نوشت‏ها:

1.مرتضی مطهری، وحی و نبوت، ص 165،مجموعه آثار انتشارات صدرا ،تهران، 1374 ش ، ج 2 ،ص 181

2. آل عمران، (3) آیه 19.

3. همان، آیه 67.

4. همان، آیه 19.

5. مكارم شیرازي ، تفسیر نمونه ، دارالكتب الإسلامیه ، تهران، چاپ اول، 1374 ش ، ج 2، ص 351.

بر اساس ثقلين، ويژگي هاي اصلي مومن را بيان فرماييد
در اين مطلب ترديدي نيست كه هر مسلماني، مؤمن نيست، و ايمان شرايط و قيودي دارد كه عده اي از مسلمانان فاقد آن هستند

بر اساس ثقلين، ويژگي هاي اصلي مومن را بيان فرماييد

ضمنا با توجه به روايت زير و روايات مشابه: (الإسلام هو الظاهر الذي عليه الناس: شهادة أن لا إله إلاَّ الله وحده لا شريك له وأنَّ محمّداً عبده ورسوله وإقامة الصلاة وإيتاء الزكاة وحجّ البيت وصيام شهر رمضان، فهذا الإسلام). وقال: (الإيمان معرفة هذا الأمر مع هذا، فإن أقرَّ بها ولم يعرف هذا الأمر كان مسلماً وكان ضالاً).

اسلام همان اعتقاد آشكاري است كه مردم بر آن هستند. يعني گواهي به توحيد خداوند متعال و نبوت پيامبر اكرم وبر پاداشتن نماز و پرداخت زكات و انجام حج و روزه ماه رمضان، اين اسلام است. ولي ايمان عبارت است از اعتقاد به امامت اهل بيت عليهم السلام همراه با مباني قبل (توحيد و نبوت و…)، پس اگر فرد، به اسلام اقرار نمود و ولايت اهل بيت را نشناخت، مسلمان گمراه است. (مؤمن نخواهد بود)

1- آيا كسي كه به ولايت اهل بيت اعتقاد ندارد ولي به بقيه موارد ذكر شده ايمان دارد، ايمانش ناقص است يا از اساس بي ايمان است؟

2- آيا ما مي توانيم حدود يك ميليارد مسلمان سني را از ايمان ساقط كنيم و بگوييم چون ولايت اهل بيت را قبول ندارند، پس هيچگاه مومن نخواهند بود؟

3- اگر جواب سوالات قبل بله است، آيا تمام آيات قرآن پيرامون مومنين، در مورد اهل سنت صدق نخواهد كرد؟ مثلا: إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ در اينصورت ديگر اهل سنت برادر ما محسوب نمي شوند!

4- آيا به دليل انحرافات موجود در كتب و عقايد اهل سنت، و تفاوتهاي مهم آن با عقايد ما، خدا و پيامبر آنها را بايد با خود متفاوت ببينم يا خير؟

دوست بزرگوار به چند نكته توجه فرمائيد:

1. در اين مطلب ترديدي نيست كه هر مسلماني، مؤمن نيست، و ايمان شرايط و قيودي دارد كه عده اي از مسلمانان فاقد آن هستند؛ خداوند متعال نيز در قرآن، برخي از مسلمانان را شايسته مقام ايمان ندانسته، و صرفا نام مسلمان را مناسب آنان معرفي مي نمايد:« قَالَتِ الْأَعْرَابُ ءَامَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُواْ وَ لَاكِن قُولُواْ أَسْلَمْنَا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْايمَانُ فيِ قُلُوبِكُمْ »؛«عربهاي باديه‏نشين گفتند: «ايمان آورده‏ايم» بگو: «شما ايمان نياورده‏ايد، ولي بگوييد اسلام آورده‏ايم، امّا هنوز ايمان وارد قلب شما نشده است!»(1)

همچنين با توجه به دلائل مختلف نظير آيات قرآن (2) و رواياتي(3) كه شما نيز به برخي از آنها اشاره نموديد اعتقاد و ايمان به ولايت اهل بيت (ع) اگر چه از اصول دين نمي باشد (يعني شرط مسلماني نيست) ولي از شروط  اصلي ايمان (با معناي خاصي كه در نكته سوم اشاره مي شود) مي باشد يعني اگر  فردي كه  به ساير اعتقادات اصولي دين نظير توحيد و نبوت و معاد ايمان دارد، اما به ولايت امير المؤمنين(ع) و ساير اهل بيت (ع) اعتقادي نداشته باشد. اگر چه مسلمان محسوب مي شود، ولي ايمان حقيقي ندارد.

اما در پاسخ به اين پرسش كه  آيا چنين فردي از اساس بي ايمان تلقي مي شود يا ايمانش ناقص مي باشد در ابتدا لازم است  با توجه به متعدد و مختلف بودن معاني وكاربردهاي لفظ ايمان، به اين نكته توجه شود كه ايمان با معنا و مفهومي  كه براي تمايز  شيعيان و معتقدين به ولايت اهل بيت (ع) از ساير مسلمين به كار مي رود با معنا و مفهوم عرفي آن كه به هر نوع باور قلبي نسبت به اعتقادات و اصول ديني اعم از توحيد و نبوت و معاد گفته مي شود  متفاوت مي باشد.

در واقع ايمان در اينجا  اگر چه بر حسب ميزان شدت و قوت اعتقاد عملي افراد  به ولايت اهل بيت (ع) شدت و ضعف مي پذيرد ولي قابل تفكيك و تركيب نمي باشد  يعني افراد  با شدت و ضعف در نهايت يا چنين اعتقادي دارند و يا ندارند، يا نسبت به ولايت اهل بيت مؤمن هستند و يا نيستند. ولي در عين حال غير مؤمن بودن نسبت به ولايت اهل بيت(ع) به معناي بي ايمان بودن  فرد با همان معناي عرفي و عام آن نمي باشد.به همين دليل خداوند متعال ولايت را شرط اكمال دين و تكميل ايمان به معناي عام آن مي داند:

الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي‏ وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دينا؛« امروز، دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آيين (جاودان) شما پذيرفتم» (4) يعني بدون اعتقاد به ولايت اهل بيت(ع) ايمان انسان به معناي عام خود ناقص مي باشد ولي در عين حال چنين فردي فاقد ايمان نسبت به ولايت اهل بيت (ع) تلقي مي شود و از اساس غير مؤمن تلقي مي گردد.

2.با توجه به نكته اول پاسخ سؤال دوم شما نيز روشن مي شود ،اعتقاد و ايمان حقيقي به  ولايت اهل بيت (ع)، ثمرات و نتايج  و بركات مشخص و معين و غير قابل انكاري در رفتار و سكنات و هدايت كامل انسان دارد كه قطعا فردي كه چنين باور و اعتقادي ندارد  از آن محروم خواهد بود.

فردي از اميرالمومنين درباره حداقل ايمان و كفر و گمراهي پرسيد، امام  فرمود: «حداقل ايمان آن است كه خداي بزرگ، خود را به انسان بشناساند، پس انسان به اطاعت خدا اقرار كند، سپس خدا پيغمبرش را بشناساند و انسان به نبوت و دريافت تعاليم دين اقرار كند. (آن گاه خدا) حجت خود بر خلق و گواه بر خلق را به انسان معرفي نمايد و انسان به فرمانبرداري او اقرار نمايد...  حد اقل گمراهي آن است كه انسان حجت خدا در زمين و گواه خدا بر خلق را كه خداوند به اطاعت اوامر نموده و ولايت او را واجب كرده است نشناسد. »(5) حتي اگر اكثريت مسلمانان از آن محروم باشند، اين حقيقت تغيير نمي كند، اما اين به معني محروم بودن آنها  از همه  آثار و بركات اسلام و دين ولو به صورت ناقص نمي باشد . نمي توان اهل سنت را با چنين بهانه اي از  همه بركات و آثار دنيوي و اخروي دين محروم دانست ، افراد زيادي كه به عنوان  اهل سنت  در طول تاريخ زندگي كرده اند همه به صورت يكسان با حقيقت آشنا نشده اند و قطعا بر اساس عدالت و حكمت و رأفت الهي افرادي كه به دلائل مختلف نظير ظلم و جور و تسلط سلاطين و خلفاء مستبد بدون قصور و كوتاهي در شناخت حق ، امكان شناخت و اعتقاد به حقانيت و ولايت اهل بيت(ع) را نداشته اند با افرادي كه با شناخت و صرفا از روي تعصب و با انگيزه هاي مادي و نفساني منكر اهل بيت (ع) شدند سرنوشت يكساني نخواهند داشت ،لذا بر اساس معارف ديني بسياري از اهل سنت نيز متناسب با تقيد و پايبندي آنها به همان ميزان از حقيقت كه شناخته اند اهل نجات و سعادت خواهند بود البته اين بحث اختصاصي به  اهل سنت هم ندارد بلكه در مورد همه انسانهاي حق طلبي كه از شناخت حق محروم مانده اند مطرح مي باشد (6).

3.در مورد سؤال سوم شما نيز همان طور كه اجمالا اشاره نموديم در قرآن كلمه ايمان و مؤمن با تعابير و معاني مختلفي به كار رفته است ، مثلا در برخي از موارد  به افراد اگاه از بين اهل كتاب  خطاب مي شود كه از قرائن موجود در آيه و سخن گفتن از عهد و پيماني كه در گذشته  با خدا بسته اند مشخص مي شود (7) و يا در برخي موارد اتفاقا خداوند افراد  صرفا مسلمان را در ابتدا با لفظ مؤمن خطاب مي كند و در ادامه آنها را به ايمان حقيقي دعوت مي نمايد كه حاكي از غير واقعي و ظاهري بودن و يا سست بودن و يا ناقص بودن  ايمان گذشته آنها مي باشد :

«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْكِتابِ الَّذي نَزَّلَ عَلي‏ رَسُولِهِ ِ وَ الْكِتابِ الَّذي أَنْزَلَ مِنْ قَبْل...»؛«اي كساني كه ايمان آورده‏ايد! به خدا و پيامبرش، و كتابي كه بر او نازل كرده، و كتب (آسماني) كه پيش از اين فرستاده است، ايمان (واقعي) بياوريد»(8)

لذا با توجه به اينكه  خداوند به عموم مسلمانان اعم از كساني كه ايمان كاملي دارند و يا صرفا مسلمان بوده و ايمانشان ظاهري است مؤمن خطاب مي نمايد نمي توان به اين بهانه كه برخي از اهل سنت ايمان به ولايت اهل بيت (ع) ندارد  ادعا نمود كه مورد خطاب قرآن در آياتي نظير آيه اخوت(9) نمي باشند .

 

پي نوشت ها:

1. حجرات(49)آيه14.

2. مائده(5)آيه 3.

3. كليني، كافي، دارالكتب الاسلاميه، 1374ش، ج 2، ص 24 و 24.

4. مائده(5)آيه 3.

5. كافي، همان، ج2، ص 415.

6. رك: مرتضي مطهري، مجموعه آثار، نشر صدرا ،1375ش،ج 1، ص 320 به بعد.

7. مائده(5) آيه 1.

8. نساء(4)آيه 136.

9. حجرات(49)آيه 10.

صفحه‌ها