عقل و دين

شکاکی که می‌گوید همه عمر من در خواب بوده است اگر او بیداری را تجربه و درک کرده است، در این صورت اولاً همه عمر او خواب نبوده است.

پرسش:
غزالی و دکارت سعی کردند شبهه شکاکیت درباره خواب را نقد کنند. اما به نظرم هیچ کدوم موفق نبودند. شما نقدی برای شبهه دارید و با راهکار دکارت و غزالی موافقید یا راهکار دیگری برای نقد شبهه دارید؟ شاید آنچه ما می‌یابیم همگی خواب باشد و چیزی بیرون از تصورات خیالی ما وجود نداشته باشد؛ بلکه تصوراتی است که در ذهن ما ایجاد شده و منشأ درونی دارد. اینکه فکر میکنیم «بیداریم و با واقعیت مرتبط هستیم»، خودش یک رؤیا و خیال است.
 

پاسخ:
مقدمه:
شکاکیت از قدیم و پا به‌پای معرفت گام برداشته و در هر عصر و دوران بر اساس ویژگی‌های آن عصر، به‌گونه‌ای خاص تجلی‌یافته است. پیشینه شکاکیت را به یونان باستان و قرن پنجم پیش از میلاد بازگردانده‌اند. (۱) مراد از شک و شکاکیت،‌ گاه حالتی درونی است که شخص نسبت به واقعیتی دارد و بر اساس آن، هیچ‌یک از صدق یا کذب گزاره‌های حاکی از آن واقعیت را ترجیح نمی‌دهد و گاه مقصود از آن، عدم یقین به صدق و کذب یک قضیه است. در بحث شکاکیت، معمولاً مراد عدم یقین است. (2) شکاکان به سود شکاکیت ادله مختلفی اقامه کرده‌اند که یکی از آن‌ها دلیل خواب است. در ادامه، در قالب چند نکته، به‌نقد و بررسی این دلیل می‌پردازیم:
نکته اول:
ابو حامد محمد غزالی (۵۰۵-۴۵۰ ق) در کتاب «المنقذ من الضلال»، (۳) و پس از او رنه دکارت‌ (۱۵۹۱-۱۶۵۰ م) در تأمل نخست از کتاب «تأملات در فلسفه اولی»، (۴) برهان یا فرضیه خواب را مطرح کردند.
برهان یا فرضیه خواب در تأملات دکارت، درباره حواس و تجربه‌های حسی است. دکارت با مقایسه‌ای که میان خواب‌وبیداری و تصاویر نقاشی و مابازای خارجی آن‌ها انجام می‌دهد، یادآور می‌شود که در خواب و رؤیا عناصری از واقعیت هست که نمی‌شود به‌سادگی در آن‌ها شک و انکار کرد. (۵)
«خمره نوزیک» یا «مغز در خمره» نیز بیان معاصر و دیگری از خواب دکارت و رؤیای غزالی است. خمره نوزیک، توسط رابرت نوزیک، از فیلسوفان معاصر و استاد دانشگاه هاروارد، مطرح‌شده است. (۶) برخی بر این باورند که احتمال دارد دکارت شک دستوری و روشی را از کتاب «المنقذ من الضلال» غزالی اخذ کرده باشد. (۷) بنابراین می‌توان شبهه غزالی را منشأ «دلیل خواب» دکارت و خمره نوزیک دانست.
نکته دوم:
به «دلیل خواب» پاسخ‌های گوناگونی داده‌اند که از این میان، می‌توان به پاسخ غزالی، دکارت و جرج اردوارد مور اشاره کرد. فلاسفه غرب همچون توماس هابز، جان لاک، جی. آل. آستین و لودویک ویتگنشتاین نیز شک دکارتی را موردنقد قرار داده‌اند. (۸)
نکته سوم:
راه‌حل غزالی برای برون‌رفت از شک، راه‌حل عرفانی بود. او از طریق انزوا جستن از مردم و تهذیب نفس و سیر و سلوک، خود را از شک و تردید رها ساخت. (۹) به گفته خودش، آن شک روشی به شکاکیت عملی منجر شد و مدت دو ماه واقعا در ورطه شکاکیت افتاد و در همه‌چیز شک کرد تا اینکه خداوند او را از این مرض نا علاج شفا داد و در دلش نوری تاباند که به ضروریات و بدیهیات عقلی اعتماد پیدا کرد. (۱۰)
نکته چهارم:
برای فهم راهکار دکارت برای نقد «دلیل خواب»، ابتدا باید متذکر شد که نکته کلیدی شک دکارت و غزالی درباره خواب، عدم‌تشخیص خواب از بیداری و فقدان ملاک قطعی برای تمایز آن دو است. (۱۱)
دکارت در تأمل ششم،‌ با نقض این مطلب، می‌گوید وقتی اشیائی را ادراک می‌کنم که به‌طور متمایز می‌دانم از کجا آمده‌اند، ‌کجا هستند و کی برای من نمودار شده‌اند و وقتی می‌توانم احساسات و ادراکاتی را که از این اشیاء دارم، با کل جریان بقیه حیاتم بدون هیچ انقطاعی به هم پیوند دهم، در این صورت کاملاً یقین پیدا می‌کنم که آن‌ها را در بیداری ادراک می‌کنم نه در خواب. اگر تمام حواسم، ذاکره‌ام و فاهمه‌ام را برای این اشیاء بسیج کردم، اما هیچ‌کدام آن‌ها از چیزی خبر نداد که با آن چه دیگری عرضه می‌کند، منافات داشته باشد،‌ دیگر نباید کمترین تردیدی در واقعیت این اشیاء روا دارم؛ زیرا از این‌که خداوند هرگز فریبکار نیست،‌ ضرورتاً لازم می‌آید که من در این مورد فریب نخورده باشم. (۱۲)
وضوح، ‌تمایز و انسجام و هماهنگی حواس، ذاکره و فاهمه در کنار وجود خداوند خیرخواه،‌ پاسخ دکارت به دلیل خواب است. از دیدگاه دکارت، شک در خواب یا بیداری بودن، شک افراطی و مضری است که باید آن را رد کنیم و از بین ببریم.
نکته پنجم:
جرج ادوراد مور، فیلسوف انگلیسی و از پیشگامان فلسفه تحلیلی (۱۸۷۳-۱۹۵۸ م)،‌ شک دکارت و دلیل خواب را بی‌معنا تلقی کرده است. اشکال مور را قوی‌ترین اشکال و نقد بر شک دکارتی دانسته‌اند. (۱۳)
توضیح پاسخ مور به دلیل خواب ازاین‌قرار است که:
زمانی می‌توان گفت چیزی واقعیت ندارد که قبل از آن اشیاء واقعی و تفاوت اشیاء واقعی و غیرواقعی را درک کرده باشیم. فقط در این صورت است که می‌توانیم ادعا کنیم آنچه در واقعی بودنش، شک و تردید داریم، همانند امور واقعی نیست، پس خیالی و غیرواقعی است. اگر انسان هیچ واقعیتی را قبول نداشته باشد و در همه امور شک و تردید کند، ‌تصور و الگویی برای واقعیت در دست ندارد تا بر اساس آن، بتواند حکم کند که چه اموری واقعی و چه اموری غیرواقعی و خیالی هستند. تنها اگر کسی هر دو حالت را درک کرده و خواب‌وبیداری، هر دو را تجربه کرده باشد، می‌تواند قضاوت درستی درباره خواب یا بیداری داشته باشد و تشخیص دهد که چه کسی خواب و چه کسی بیدار است. در غیر این صورت شخص نمی‌تواند حکم و قضاوت درستی داشته باشد. اگر شخصی دائماً در خواب باشد و هرگز بیداری را درک و تجربه نکرده باشد، نمی‌تواند درباره خواب یا بیداری حکمی کند؛ بنابراین اگر کسی احتمال دهد که همه انسان‌ها در خوابند، نمی‌تواند بگوید که شاید همه ما در خواب باشیم؛ چون فرد بیداری وجود ندارد تا روشن شود که آیا همه ما همانند آن شخص بیدار هستیم یا مانند او نیستیم و واقعا در خوابیم. این فرض که همه دائماً در خوابند، موجب بی‌معنایی خواب‌وبیداری می‌شود. برای معناداری آن دو، دست‌کم یک نفر باید بیدار باشد تا معنای خواب‌وبیداری روشن شود؛‌ اما اگر تنها یک نفر هم بیدار باشد، در این صورت همه در خواب نیستند و این جمله که «همه در خوابند»، غلط است؛ بنابراین خواب در مقایسه با بیداری معنا پیدا می‌کند و قابل‌درک است. بیداری دارای اوصاف و آثاری است که خواب فاقد آن‌هاست و با مقایسه آن‌ها می‌توان خواب‌وبیداری را از یکدیگر تشخیص داد.
نمی‌توان گفت برای واقعی بودن، ویژگی‌ها و آثاری را فرض می‌کنیم و سپس در مقایسه به اشیاء دیگر، غیرواقعی بودن آن‌ها را می‌یابیم؛ چون چنین فرضی خودش هم یکی از اموری است که احتمال دارد واقعی باشد یا غیرواقعی و شکاک احتمال غیرواقعی بودن آن را داده است. لذا خود این فرض هم غیرواقعی خواهد بود و بنابراین فرض واقعی بودن، خودمتناقض و محال خواهد بود.
نتیجه آنکه، اگر در تمام امور شک و تردید کنیم، دیگر نمی‌توانیم از واقعی یا غیرواقعی بودن آن‌ها سؤال کنیم و شک ما بی‌معنا خواهد بود.
به‌عنوان‌مثال: وقتی می گوییم درختی را که در خواب دیدم،‌ واقعیت نداشت، معنایش این است که درختی که در عالَم بیداری واقعی می‌دانیم‌،‌ ویژگی‌هایی دارد که آن درختی که در خواب دیدیم، آن ويژگی‌ها را ندارد. پس می‌گوییم الگوی ما که درخت واقعی در عالَم بیداری بود، فلان ویژگی را داشت که این درخت در عالَم خواب آن را ندارد و لذا می گوییم درخت در عالَم خواب واقعی نیست. (۱۴)
نکته ششم:
بگذریم از این‌که دلیل خواب، اثبات نمی‌کند که ما در حال حاضر، در خواب به سر می‌بریم، بلکه می‌خواهد این احتمال را پیش بکشد که ما خوابیم. در این صورت، با دو گزینه روبرو هستیم: اینکه حالا که بیداریم، در خواب به سر می‌بریم و آنچه واقعی می‌دانیم چیزی جز تصورات ما نیست (احتمال اول)، یا اینکه حالا که بیداریم، حقیقتاً بیداریم و آنچه درک می‌کنیم، خارج از تصورات ما است (احتمال دوم). وقتی این دو احتمال را در نظر می‌گیریم، بی‌درنگ به‌حکم طبیعت انسان، احتمال دوم برجسته‌تر و قوی‌تر از احتمال اول خودنمایی می‌کند. در این صورت، اگرچه احتمال اول همچنان در گوشه ذهن ما باقی است؛ اما در طول زندگی آن را نادیده می‌گیریم و بی‌اهمیت می‌شماریم. ازاین‌رو، در شکاکیت مطلق فرونمی‌افتیم و از اعتقاد به جهان خارج دفاع می‌کنیم. به تعبیر دیگر، فرضاً اگر دلیل خواب بتواند مانع از باور یقینی به جهان خارج بشود، اما نمی‌تواند باور به جهان خارج را به‌کلی تخریب و تعلیق نماید. (15)
نتیجه:
بنابراین شکاکی که می‌گوید همه عمر من در خواب بوده است، اگر بیداری را تجربه نکرده باشد، سخن او بی‌معناست و او به جهت اینکه تجربه و درکی از بیداری ندارد، از خواب هم نمی‌تواند درک صحیحی داشته باشد. ازاین‌رو، نمی‌تواند قضاوت درستی درباره خواب یا بیداری انجام دهد؛ اما اگر او بیداری را تجربه و درک کرده است یا حتی کس دیگری بیداری را تجربه کرده باشد، در این صورت اولاً همه عمر او خواب نبوده است و ثانیاً با توجه به ویژگی‌ها و آثار بیداری و مقایسه آن با ویژگی‌ها و آثار خواب، می‌تواند تشخیص دهد که در خواب بوده است یا بیداری. در این صورت شک او از بین خواهد رفت و به‌یقین و دست‌کم به اطمینان تبدیل خواهد شد. بگذریم از این‌که دلیل خواب، نمی‌تواند برجسته‌تر بودن باور به بیداری و اعتقاد به جهان خارج را به‌کلی، تعلیق و تخریب نماید. (16)
پی‌نوشت‌ها:
1.    برای سیر تاریخی و دوره‌های گوناگون شکاکیت نگاه کنید به: حسین زاده، محمد، شکاکیت و نسبیت‌گرایی، فصلنامه معرفت فلسفی، شماره ۵، پاییز ۱۳۸۳ ش، ص ۵۷-۱۰۸.
2.    نگاه کنید به: مصباح، مجتبی و عبدالله محمدی، مبانی اندیشه اسلامی ۱: معرفت‌شناسی،‌ قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ هشتم،‌ ۱۳۹۵ ش، ص ۱۳۱.
3.    غزالی، محمد، ‌المنقذ من الضلال، تحقیق سعد کریم الفقی، مصر (اسکندریه)، دار ابن خلدون، بی‌تا ص ۱۰.
4.    دکارت، رنه، ‌تأملات در فلسفه اولی، ترجمه احمد احمدی، تهران، انتشارات سمت، چاپ دهم، ۱۳۹۱ ش، ص ۳۰ و ۳۱.
5.    شهرآئینی، مصطفی، تأملاتی در باب تأملات دکارت، تهران، ققنوس، چاپ اول، ۱۳۸۹ ش، ص ۱۰۱ و ۱۰۲.
6.    نگاه کنید به: عارفی، عباس، نقد و بررسی شکاکیت معاصر و دیدگاه رابرت نوزیک، فصلنامه ذهن، شماره ۳، پاییز ۱۳۷۹ ش، ص ۶۹ و ۷۰.
7.    عسگری یزدی، علی، شکاکیت و نقدی بر ادله آن، رساله دکتری، دانشگاه امام صادق (ع)، سال دفاع: بهار ۱۳۸۹ ش، ص ۱۲۶.
8.    نگاه کنید به: محسنی، اعظم و سید مسعود سیف، در باب یقین ویتگنشتاین و نقد برهان خواب دکارت، پژوهش‌های معرفت‌شناختی، شماره ۱۶، پاییز و زمستان ۱۳۹۷، ص ۷۵.
9.    بهار نژاد، زکریا، ‌مقایسه شک امام محمد غزالی و رنه دکارت، فصلنامه آینه معرفت، شماره ۹،‌ پاییز و زمستان ۱۳۸۵ ش، ص ۱۴۹.
10.    غزالی، محمد، ‌المنقذ من الضلال، تحقیق سعد کریم الفقی، مصر (اسکندریه)، دار ابن خلدون، بی‌تا ‌ص ۱۱.
11.    محسنی، اعظم و سید مسعود سیف، در باب یقین ویتگنشتاین و نقد برهان خواب دکارت، پژوهش‌های معرفت‌شناختی، شماره ۱۶، پاییز و زمستان ۱۳۹۷، ص ۷۴.
12.    دکارت، رنه، ‌تأملات در فلسفه اولی، ترجمه احمد احمدی، تهران، انتشارات سمت، چاپ دهم، ۱۳۹۱ ش، ‌ص ۱۱۲.
13.    ملکیان،‌ مصطفی، جزوه معرفت‌شناسی، درس گفتارهای استاد ملکیان، به همت دانشگاه امام صادق (ع)، ‌ص ۶۸.
14.    نگاه کنید به: ملکیان،‌ مصطفی، جزوه معرفت‌شناسی، درس گفتارهای استاد ملکیان، به همت دانشگاه امام صادق (ع)، ‌ص ۶۸-۷۰؛ عسگری یزدی، علی، شکاکیت و نقدی بر ادله آن، رساله دکتری، دانشگاه امام صادق (ع)، سال دفاع: بهار ۱۳۸۹ ش، ص ۱۵۱ و ۱۵۲.
15.    هیوم از فیلسوفان شکاک است که از این طریق، با شکاکیت افراطی که قائل به تعلیق هر باوری است، مخالفت می‌کند. وی بر این باور است که اساساً شکاکیت به معنای تعلیق هر باور، تحقق‌پذیر نیست چراکه ساختار روان آدمی به‌گونه‌ای است که اعتقاد به ذهن، اعتقاد به وجود خارجی و اعتقاد به علیت را گریزناپذیر می‌داند به‌نحوی‌که شاید فقط در گوشه کتابخانه بتوان آن را برای لحظات کوتاهی تعلیق کرد. ازاین‌رو، وی با شکاکیت دستوری دکارت نیز مخالف بود. (Hume, David, Enquiry concerning Human Understanding, Edited with an Introduction and Notes by Peter Millican, Oxford University Press, p.109.)
16.    برای مطالعه بیشتر، رک: عسگری یزدی، علی، شکاکیت: نقدی بر ادله، قم، انتشارات بوستان کتاب.
 

نیازی نیست كسی به ما بگوید چكار بكنیم یا نكنیم ...
عقل ارزش بسيار بالا و والائي در زندگي انسان دارد اما توان اداره همه زمینه هاي زندگي انسان را ندارد ...

ما خودمان عقل داریم و خوب وبد را تشخیص می دهیم دیگر نیازی نیست كسی به ما بگوید چكار بكنیم یا نكنیم و این عبادات و قید وبند ها معنا ندارد؟

عقل  ارزش بسيار بالا و والائي در زندگي انسان دارد. دين هم بر استفاده از آن در زندگي تاكيد كرده است. هر كس را كه از عقل استفاده نكند ،نكوهش كرده است اما توان اداره همه زمینه هاي زندگي انسان را ندارد . بايد مكمل و يار و ياوري در كنار آن به اسم دين الهي از طرف سازنده انسان و عقل وجود داشته باشد تا انسان با استفاده از دو بال عقل و دين به سمت  رشد و شكوفائي و سعادت پرواز كند.

شهید مطهری در باب احتیاج به دین می فرمایند:

دين یك رسالتي دارد كه اين رسالت از غير دين ساخته نيست؛ يعني از عقل و علم و فكر بشر اين رسالت ساخته نيست. اگر در حدود علم و عقل بشر مي‏بود ، به همان عقل و علم بشر اكتفا می شد و ديگر، پیامبران مبعوث نمي‏شدند. اسلام براي عقل بشر و تفكر او فوق‏العاده ارزش قائل است، براي علم و مطالعه و آزمايش و مشاهده موجودات و- به تعبير خود قرآن- براي سير در آيات آفاق و انفسْ فوق‏العاده ارزش قائل است، ولي اين چنين نيست كه عقل و فكر و استدلال و علم و مشاهده و آزمايش، هر اندازه ترقي كند، بتواند آن نشانه‏هايي را كه دين از انسان يا از جهان داده است، ارائه كند. اين تنها ،رسالت دين است، (به قول ويليام جيمز) بعد از راهنمايي دين بوده، يعني بعد از آن بوده كه دين حقايقي را ارائه داده، علم دو مرتبه رفته است ببيند قضيه از چه قرار است و نشانه‏هايي هم بر صدق و تأييدش پيدا كرده است.(1)

موجودات جهان، مانند جهان نبات و حيوان با هدايت تكويني و در پرتو غرايز، به كمال خود مي‏رسند، ولي انسان با اين‏كه با دو قوه نيرومند به نام «فطرت» و غريزه و «عقل» و خرد مجهز است، نمي‏تواند از طريق اين دو ابزار به كمال مطلوب خود برسد . گواه آن تاريخ طولاني بشر است كه پيوسته در منجلاب انحراف از توحيد و معرفت حق دست و پا زده ؛ هنوز هم متجاوز از يك ميليارد انسان با پرستش بت‏هاي گوناگون از جماد و حيوان دست به گريبان هستند. روي اين اساس لازم است در هر عصر و زماني كه بشر قابليت پذيرش دعوت‏هاي الهي را داشته است، پيامبراني برانگيخته شوند كه آنان را با اين هدف كه كمال انسان در آن نهفته است، آشنا سازند . در غير اين صورت هدف آفرينش جامه عمل نپوشيده و انسان به آمال خود نرسيده است.

وانگهي، هر چند انسان از طريق عقل مي‏تواند حقايق را درك كند و بخش مهمي از بايدها و نبايدها را (كه از مستقلات عقليه و ادراكات ضروري است؛ مانند خوبي انواع احسان و نيكوكاري، زشتي انواع ظلم و فساد ) درك كرد، ولي در  امور مسلم از سوي شياطين و وسوسه گران ايجاد شك و ترديد مي‏شود، اين‏جاست كه انبيا (ع) به ياري انسان‏ها مي‏آيند و بر  ادراكات عقلي صحه مي‏گذارند . وسوسه‏ها را خنثي مي‏كنند . به تعبير ديگر يادآوري مجددي نسبت به اين امور دارند.

 انسان آفريده شده است تا با اختيار خود راهي را بپيمايد كه موجب سعادت ابدي او در آخرت مي شود.  دنيا محل عبور و خودسازي است تا انسان نتيجه عملكرد خود را در عالم ابدي ببيند.  دنيا محل امتحان و پرورش است و انسان بايد در  دنيا خود را بسازد.

نمي دانيم كه چه چيزي براي جهان آخرت مناسب و مطلوب است و چگونه بايد خود را بسازيم كه براي آن عالم مفيد باشد؟ اگر كسي از ميان انسان ها به دنياي ديگر رفته و مدتي در آن جا زندگي كرده بود و مي دانست كه چه چيزي براي آن جا مناسب است، و به ما خبر مي داد، شايد مي توانستيم در زمينه خودسازي و آمادگي براي رفتن به دنياي ديگر تصميم بگيريم.

 اگر قصد سفر به محلي را داشته باشيد، از كساني كه قبلا به آن جا مسافرت كرده اند، سؤال مي كنيد كه چه لوازمي براي سفر به آن محل و اقامت در آن، مورد نياز است، چه نوع لباس هايي را بايد با خود ببريد و سؤالاتي از اين قبيل. حتي گاهي براي سفر از يك شهر به شهر ديگر، در مورد وضعيت هواي آن جا سؤال مي كنيد، تا بدانيد چه لباس ها و لوازمي را بايد با خود ببريد. حال، قرار است ما به عالم ديگري سفر كنيم و براي هميشه در آن جا اقامت داشته باشيم، آيا نبايد بدانيم چه اموري براي آن جا مورد نياز است و چه كارهايي را بايد انجام دهيم كه در آن عالم سعادتمند باشيم؟ بر چه اساسي مي توانيم پاسخ  را بيابيم؟  در اين زمينه تجربه اي نداريم، كسي هم از عالم ديگر باز نگشته است كه از آن جا براي ما خبر بياورد تا ما بر اساس آن بدانيم چه كارهايي ثواب دارد و چه كارهايي موجب عذاب خواهد بود.

كسي كه بر دنيا و آخرت احاطه داشته باشد، مي داند كه انسان در اين عالم چه كارهايي را بايد انجام دهد كه براي دنياي ديگر مطلوب باشد و چه كارهايي را نبايد انجام دهد كه در آن دنيا به عذاب گرفتار نشود. بنابراين، خدا بايد به انسان نشان دهد كه راه رسيدن به سعادت ابدي چيست. خداوند چگونه اين كار را انجام مي دهد؟ آيا بايد خود خدا با يكايك ما انسان ها صحبت كند و راه را به ما نشان دهد؟ تمام انسان ها، چنين لياقتي را ندارند كه خدا با آن ها سخن بگويد. بنابراين، راه انجام اين كار اين است كه بعضي از بندگان شايسته خود را كه چنين لياقتي را دارند، انتخاب كند تا آن ها سخن خدا را دريافت كنند و به ديگران برسانند:

 « وَ لكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبي‏ مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشاءُ؛

 لكن خداوند از ميان رسولان خود، هر كس را بخواهد برمي گزيند ".(2) اين همان وحي و نبوت است.

بنابراين، نياز ما به دين تنها براي پاسخگويي به نيازهاي مادی نيست.  دين براي اين گونه امور نيست. مشكل و سؤال ما اين است كه چگونه بايد رفتار كنيم تا براي زندگي ابدي ما مفيد و سعادت آفرين باشد. پاسخ را نمي دانيم.

آنچه انسان را به سعادت ابدي راهنمايي مي كند، وحي الهي و دين است. اين نياز هميشه وجود دارد. هر چه تمدن ها تكامل يا تنزل پيدا كنند، اين نياز به قوت خود، باقي است. زندگي ابدي، زندگي حقيقي انسان و زندگي دنيا مقدمه حيات اخروي است و دنيا دوران جنيني است:

 « وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوان؛ زندگي واقعي سراي آخرت است "(3) .حيات حقيقي در جهان ديگر است و اين جا گذرگاه است. راهي كه ما را به سعادت ابدي برساند، تنها دين به ما معرفي مي كند. بنابراين، به دين احتياج داريم، چون هنوز با عقل خودمان نمي توانيم راه سعادت خود را در آخرت بشناسيم.

 دين حق كه ضامن نجات و رستگاري و سعادت انسان است ، سخن هر كسي نيست ،بلكه سخن و دستورات خداي متعالي است كه ما را با علم و قدرت خود خلق كرده است . به صلاح و فساد ما ، بهتر از هر كس ديگري حتي خود انسان ، آشنائي و علم دارد . با فرستادن دين و وضع قوانين زندگي ، ضمانت رسيدن انسان به صلاح و دوري او از شقاوت و فساد را تامين كرده است.

وضع قانون براي ايجاد قيد و بند نيست، بلكه براي استفاده بهتر از نعمتي است كه در دستان انسان قرار گرفته است. حيات نعمتي است كه خداي متعال در اختيار او قرار داده است تا با استفاده بهينه از آن موجبات خوشبختي و سعادت دنيا و آخرت خود را فراهم سازد. حال اگر اين نعمت ، بدون نشان دادن راه استفاده از آن و شرائط درست استفاده كردن از آن ، در اختيار انسان قرار بگيرد ، از بين خواهد رفت و انسان نخواهد توانست استفاده لازم را از آن ببرد ، اما اگر استفاده آن قانونمند و همراه با ارائه راهكار شد ( دين و دستورات و قوانين آن ) اين نعمت قابل استفاده خواهد بود و وسيله اي براي رسيدن به خوشبختي و سعادت مي تواند قرار گيرد.

البته فوائد و كاركردهاي دين در اين موارد خلاصه نمي شود . جهت رعايت اختصار به همين اندازه اكتفا مي كنيم . شما را به مطالعه برخي از كتبي كه در اين زمينه به رشته تحرير در آمده است ، دعوت مي كنيم:

1-ضرورت عقلاني دين ، عظيم عابديني

2-انتظار بشر از دين ، عبدالله نصري

 

پي نوشت ها:

1.مرتضي مطهري ، مجموعه آثار ، قم ، نشر صدرا ، ج 26 ، ص524.

2.آل عمران (3) ‌‌آيه 179.

3.عنكبوت (29) آيه 64.

اگر ما عقل داریم، پس پیامبرها برای چه هستند !؟
عقل به تنهایی هیچ گاه نمی تواند نیاز بشر تامین كند .

اگر ما عقل داریم، پس پیامبرها برای چه هستند !؟

به رغم وجود عقل، ضرورت وحی برای زندگی بشر در ساحات مختلف فردی ،اجتماعی ،دنیایی ،اخروی ، معرفتی و عملی مسله ای است كه با رویكردهای مختلف عقلانی، وحیانی و عرفانی قابل اثبات است .عقل به تنهایی هیچ گاه نمی تواند  نیاز بشر تامین كند .

انسان  ناگزیر از زندگی جمعی و اجتماعی است تا از رهگذر آن نیازهای گوناگون زندگی خود را تأمین كند، از طرف دیگر آدمی به وضوح نگران آینده خود و مراحل احتمالی حیات كه ممكن است در پس این عالم داشته باشد است. در مجموع هم در پی پذیرفتن زندگی اجتماعی با تمام وجود احساس می كند كه نیازمند قانون است تا از طریق عمل به قانون و اجرای آن سعادت همه جانبه خود را به دست آورد ؛ هم برای رسیدن به وضعیت مطلوبی كه در آینده در برابر او قرار می گیرد ، به دنبال هدایت و راهكار بهره مندی از شرائط ایده آل است . بشر به دلیل چنین احساس نیازی همواره خواهان قانون و جویای آن بوده ، داشتن قانونی جامع و كامل كه سعادت همه جانبه ای برایش رقم بزند، در سر لوحه آرزوهای خود داشته است؛ اما تجربه چند هزار ساله بشر به خوبی روشن ساخت قانونی كه بشر پیوسته در آرزوی آن است ، چیزی نیست كه از طریق عقل جزئی و منفعت اندیش و یكسو نگر  آدمیان به دست آید.

 به علاوه تدوین قانونی جامع و كامل برای این هدف بزرگ نیازمند داشتن شناختی كامل و همه جانبه از انسان جهان هستی و عوالم پیش رو و ناشناخته ای است كه احیانا به آن ها قدم خواهد گذاشت .

در نتیجه برای تدوین چنین قانون و طرح برنامه هدایت و سعادت انسان مبدئی فرا بشری لازم است كه با شناخت كامل از همه خواستهای ظاهر و باطنی و دنیایی و آخرتی و نیازهای فردی و اجتماعی، قانونی را وضع نماید كه سعادت بشر را در تمام عرصههای یاد شده، بدون كم و كاست و بر اساس عدالت برآورده سازد. چنین قانونی تنها از رهگذر فرایند وحی و داستان نبوت قابل دستیابی است. (1)

 نبوت و قانون وحی برای اداره زندگی اجتماعی و تأمین سعادت در ابعاد مختلف برای بشر ضرورتی انكارناپذیر دارد، اما این آغاز راه و یا حداكثر هدف میانه است . هدف نبوت بسی فراتر از امور یاد شده است و آن عبارت از فراهم نمودن زمینه برای دستیابی بشر به مقام قرب الهی و حاكم شدن توحید بر همه شئون آدمیان در دنیا و آخرت است كه با هدایتگری فردی كامل امكان پذیر است تا هم خود راه هدایت را بداند و هم چگونگی هدایت كردن دیگران به این مسیر را شناخته باشد. (2)

با این دلایل به درستی می توان ضرورت قرارگرفتن ساختار نبوت و راهكار ارتباط خاص بین انسان با عالم غیب را دریافت. در غیر این صورت به شكل واضحی زندگی انسان و حیات او دستخوش نابسامانی و بی هدفی و بی سرانجامی تلقی می گردد كه از خدای حكیم چنین خلقی محال است . معقول نیست كه خداوند این همه هزینه برای ایجاد موجودی با این مقدار توانمندی و قابلیت نماید. اما در عین حال راه و مسیر تعالی و تكامل و سعادت وی را هموار نسازد.

 این مستدلترین و سادهترین شكل اثبات وحی و نبوت است . اما عمیقتر از هر دلیل عقلی و عرفانی، سخن نورانی امام صادق (ع) است كه درباره ضرورت نبوت فرمود:

 «چون ثابت كردیم كه آفریننده و سازندهای داریم كه برتر از ما و از همه آفریدههاست و این صانع، حكمت مدار و بلند مقام است و هیچیك از آفریدگان شایسته و سزاوار آن نیستند كه از نزدیك با او گفتوگو نمایند،  معلوم می شود كه خداوند حكیم میان خلق خود، سفرایی دارد كه میان او و بندگانش واسطاند . پیامهای خالق را به مخلوق می رسانند . آدمیان را به مصالح و منافع و وسایل بقای آنان و موجبات فنای شان آگاهی می دهند .پس ثابت می شود كه  میان آفریدگان، كسانی هستند كه از سوی خدای حكیم و علیم مأموریت امر و نهی دارند، و آن ها پیامبران و برگزیدگان اویند.

 حكیمانیاند كه حكمت الهی را آموخته و با آن مبعوث شدهاند.  در خلقت جسمانی با سایر مردم فرقی ندارد، ولی در حالات معنوی اخلاقی و صفات و كمالات وجودی كاملاً متمایز هستند. از طرف خداوند به حكمت و متانت تأیید شدهاند. افزون بر آن ها (بعد از انبیا) در هر دوره زمانی رهآورد نبوت از طریق دلایل و براهین آن ها به وسیله اوصیا حفظ شده است تا زمین از حجتی كه نشانه صدق عدالت را همراه دارد ، خالی نباشد». (3)

در این كلام نورانی كه  خاستگاه تحلیلهای دلایل فلسفی، كلامی و عرفانی ضرورت نبوت است ،بر این نكته تأكید گردیده كه خداوند حكیم چون برتر از مشاهده دیگران است، حكمت او ایجاب می كند كه از طریق انبیا و سفیران خود راه كمال و سعادت و قرب الهی را به بندگان  نشان دهد. (4)  در این رابطه حكیم بزرگ معاصر علامه طباطبایی بیان زیبایی در این باره دارند:

« اگر درست دقت كنیم خواهیم دید قانونی كه بشر پیوسته در آرزوی آن است و مردم تنها و دسته دسته با نهاد خدادادی لزوم چنان مقرراتی را كه سعادتشان را تأمین كند، درك میكنند، همانا قانونی است كه جهان بشریت را از آن جهت كه جهان بشری است، بیتبعیض و استثنا به نیكبختی رسانیده، در میان شان كمال عمومی را برقرار سازد.

 بدیهی است تا كنون در دورههای گوناگون زندگی بشر چنین قانونی كه تنظیم یافته عقل و خرد باشد، درك نشده است. اگر چنین قانونی به حسب تكوین[نظام آفرینش] به عهده خرد گذاشته شده بود، البته در این روزگاران دراز برای بشریت درك و مفهوم میشد، بلكه همة افراد مردم كه به دستگاه تعقل مجهّز میباشند، آن را تفصیلاً درك میكردند، چنان كه لزوم آن را در جامعه خود درك میكنند.

 به عبارت روشنتر قانون كامل مشتركی كه باید سعادت جامعة بشری را تأمین كند، اگر تكویناً به عهده خرد گذاشته شده بود، هر انسان با خردش آن را درك میكرد، چنان كه سود و زیان و سایر ضروریات زندگی خود را درك میكند، ولی از چنین قانونی تاكنون خبری نیست.

قوانینی كه خود به خود یا با وضع یك فرمانروا یا افراد یا ملكی تاكنون در جوامع بشری جریان یافته است، برای جمعی مسلّم و برای غیر آنان غیر مسلّم است. دستهای از آن با اطلاع و دستهای بیاطلاع میباشند. هرگز همه مردم كه در ساختمان بشری مساوی و همه با خرد خدادادی مجهّزند، درك مشتركی در این باب ندارند.

 چون به مقتضای نظریة هدایت عمومی وجود چنین دركی در نوع انسان ضروری است، ناگزیر دستگاه درك كننده دیگری در میان نوع انسان باید وجود داشته باشد كه وظایف واقعی زندگی را به آنان بفهماند و در دسترس همگان گذارد. این شعور و درك كه غیر از عقل و حس میباشد، شعور وحی نامیده میشود ».  (5)

گفتنی است كه عقل با تمام  ارزش آن از كاستی های بر خوردار است كه نمی تواند به تنهای سعادت انسان را تامین كند :

 الف -مشكل اصلی عقل این است كه دائره عملكرد و شناخت آن محدود بوده، قدرت به دست آوردن شناخت و معرفتی جامع و كامل از انسانی كه خود جزئی از آن است، در آن وجود ندارد. عدم دسترسی به شناختی جامع و تمام عیار مانع از تعیین حدود و چگونگی عملكردها و جهت گیری ها و هر نوع برنامه جامع و كامل برای حركت در مسیر كمال حقیقی است.

 البته جای تردید نیست كه به گفته امیرمؤمنان(ع) عقل سرمایهای پایان ناپذیر(6) و مشاوری خیرخواه است . كسی را كه با آن به رایزنی بپردازد، فریب نمیدهد. (7)

 ب- به دلیل اهمیت عقل، یكی از اهداف متعالی و بنیادین نبوت و بعثت انبیای آن است كه گرد و غبار هواهای نفسانی را از چهره عقل بزداید. گنجینههای نهفته عقول آدمیان را آشكار سازد. (8)

اما متأسفانه به گفتة امیرمؤمنان بسیاری از آدمیان توفیق بهرهمندی از دادههای عقلانی را ندارند. (9)

ج- برخی با وجود چراغ عقل در شقاوت فرو میغلطند. (10) زیرا عقل تنها نیروی ادراكی و اعمال قدرت در وجود آدمی نیست. گاهی هواهای نفسانی، عقل را كه اصلی ترین فرمانده وجود انسان است، در چنگال خود به اسارت میگیرد. (11)

در این صورت نه تنها عقل نجات بخش و كارساز نیست ،بلكه چراغی است در دست خواستهای نفسانی . نفس پس از اسیر گرفتن عقل، از نور آن جهت خواستهای غیر الهی و غیر انسانی بهره میگیرد.

باتوجه به این گونه امور عقل به تنهای توان تامین اداره بشر و تامین سعادت او را ندارد؛ زیرا  عقل بدون هدایت وحی چه بسا ممكن است به عنوان جاده صافكن خواسته های نفسانی عملكند. عقل آن گاه مفید و كارساز است كه در بند شریعت و نبوت باشد و از هدایت انبیا و در پرتوی نور وحی پرورش یابد. (12)

 

پینوشتها:

1. محمد سعیدی مهر،  آموزش كلام اسلامی،نشر طه، قم 1383ش. ج 2، ص 27.

2.    سید محمد حسین طبا طبایی، شیعه در اسلام،نشر دار الكتب الاسلامیه، تهران 1348ش. ص 82.

3. همان، ص 80.

4. محمد امین صادقی،  پیامبر اعظم در نگاه عرفانی امام خمینی،نشر مؤسسه آثار امام، 1386ش. ص 224.

5.  شیعه در اسلام، ص84 .

6. نهج البلاغه،نشر موسسه امیر المومنین، قم، 1380ش حكمت 54، ص636.

7.  همان، حكمت 281. 698. 

8.  همان، خطبه 1، ص38 .

9.  صدوق التوحید،نشر جامعه مدرسین،  قم، بی تا ص 255، حدیث 5.

10.  نهج البلاغه، نامه 78. ص618 .

11.  همان، حكمت 411. 728 .

12.  پیامبر اعظم در نگاه عرفانی امام خمینی، ص 262.

 

 

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.