پرسش وپاسخ

تفسیر:إِنَّ اللَّهَ لا یَستَحْی أَن یَضرِب مَثَلاً مَّا ... چیست؟
اول آن ‏كه حقايق نامحسوس و علمي را به صورت محسوس مجسّم مي‏كند، در نتيجه، مطالبي را كه دانش‏پژوهان به سختي درك مي‏كنند براي آنان زودفهم و آسان‏فهم مي‏سازد ...

تفسیر:إِنَّ اللَّهَ لا یَستَحْی أَن یَضرِب مَثَلاً مَّا بَعُوضهً فَمَا فَوْقَهَافَأَمَّا الَّذِینَ ءَامَنُوا فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْوَ أَمَّا الَّذِینَ كفَرُوا فَیَقُولُونَ مَا ذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلاًیُضِلُّ بِهِ كثِیراً وَ یَهْدِی بِهِ كَثِیراًوَ مَا یُضِلُّ بِهِ إِلا الْفَسِقِینَ‏ چیست؟

توجه به شأن نزول اين آيه مي تواند راهگشاي ما در دريافت پاسخ مناسب به اين سؤال باشد.

 در شأن نزول اين آيه آمده كه هنگامي كه خداوند در آيات گذشته پيرامون منافقين، دو مثال براي آن ها بيان كرد: «مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ ناراً». (1)  و «أَوْ كَصَيِّبٍ مِنَ السَّماءِ ». (2) منافقين گفتند خداوند برتر و بالاتر از اين است كه چنين مثال هايي بزند، و از اين راه در وحي بودن قرآن اظهار ترديد كردند، در اين موقع آيه فوق نازل شد و به آن ها پاسخ گفت. بعضي ديگر گفته‏اند:

هنگامي كه در آيات قرآن، مثل هايي به «ذباب» (مگس) و «عنكبوت» نازل گرديد، جمعي از مشركان اين موضوع را بهانه قرار داده زبان به انتقاد گشودند و مسخره كردند كه اين چگونه وحي آسماني است كه سخن از «عنكبوت» و «مگس» مي‏گويد؟ آيه فوق نازل شد و به آنها جواب داد. (3)

با توجه به شأن نزول فوق بايد بگوييم كه يكي از روش‏هاي تعليم و تربيت، استفاده از مثال‏هاي مناسب است.

قرآن كريم مكرر از اين روش براي بيان حقايق و تربيت و هدايت مردم استفاده كرده است.

مثال مناسب چند فايده و نتيجه دارد:

اول آن ‏كه حقايق نامحسوس و علمي را به صورت محسوس مجسّم مي‏كند، در نتيجه، مطالبي را كه دانش‏پژوهان به سختي درك مي‏كنند براي آنان زودفهم و آسان‏فهم مي‏سازد، و نيز مطالب علمي پيچيده را براي عموم مردم ساده مي‏سازد.

دوم آن‏كه مثال‏هاي جالب و زيبا تأثير زيادي بر روح و روان انسان دارد و او را به عمل تشويق مي‏كند و گاهي بهانه ‏تراشي‏هاي افراد لجوج را خاموش مي‏سازد.

قرآن كريم، براي نشان دادن ناتواني مشركان از مثال مگس، و براي نشان دادن ضعف تكيه‏گاه‏هاي بت‏پرستان از مثال خانه‏ي عنكبوت استفاده كرده  و براي نشان دادن حيرت و سرگرداني منافقان، به شب تاريك و رعد و برق و رگبار مثال زده است و ...

از اين روست كه در آيه‏ي فوق مي‏فرمايد: خدا شرم ندارد كه هر گونه مثالي بزند و حتي به حيوان كوچكي مثل پشه يا ريزتر از آن يا بزرگ‏ تر از آن، تا حقايق را روشن سازد.

آري بيان حقايق به وسيله‏ي مثال‏هاي حق، نه تنها شرم ندارد، بلكه نوعي هنرنمايي در سخن گفتن است.

در اين آيه بيان شده كه مؤمنان مي‏دانند مثال‏هاي الهي، حق و از طرف پروردگار است. حق بودن مثال به آن است كه حقايق را به‏ خوبي روشن‏ مي‏سازد و مثال دروغين و غيرمنطبق با واقع نيست، بلكه اگر در آن دقت شود، انسان را به حق مي‏رساند.

مثال‏هاي قرآن جلوه‏اي از «ربوبيت» خداست؛ يعني وسيله‏اي براي پرورش و هدايت و راه‏نمايي انسان‏هاست.

اما كافران كه افرادي بهانه‏جو و بهانه‏تراش‏اند، به جاي آن‏كه در مثال‏هاي حقّ خدا دقت كنند و مقصود را دريابند، ايراد مي‏گيرند و ترديد مي‏كنند و مي‏گويند: مقصود خدا از اين مثال‏ها چيست؟ اين مثال‏ها براي گروهي هدايت‏گر و براي گروهي گمراه كننده است.

در اين آيه اشاره شده كه هدايت و گمراهي به خود انسان و مسيري كه انتخاب مي‏كند بستگي دارد؛ يعني كردار و عقايد و مسير فكري و عملي انسان زمينه‏ساز پذيرش هدايت يا گمراهي است وگرنه كسي در پيمودن راه گمراهي مجبور نيست. اگر انسان مسير ايمان و حق را انتخاب كند، در اثر توجه به آيات قرآن، هدايت بيش‏تري مي‏يابد ولي اگر نافرماني نمايد و مسير فسق و كفر را انتخاب كند و به كژراهه برود، هر چه بيش‏تر آيات الهي را بشنود لجاجت بيش‏تري مي‏كند و گمراه‏تر مي‏شود. (4)

چنانكه شاعر مي گويد:

          باران كه در لطافت طبعش خلاف نيست             در باغ لاله رويد و در شوره زار خس

بنا بر اين معناي اينكه خداوند متعال فاسقان را گمراه مي كند اين نيست كه خداوند متعال از ابتدا اراده گمراه نمودن آن ها را داشته باشد؛ بلكه اراده اوليه خداوند بر هدايت همه موجودات تعلق گرفته است؛ اما اگر كسي خودش را از صراط مستقيم  گمراه نمود و با لجاجت و تكبر راه فسق و فجور را در پيش گرفت، خداوند متعال هم به عنوان مجازات وي، توفيق نجات و هدايت را از وي سلب مي نمايد و رحمت خود را از وي قطع مي كند و شخص فاسق در فسق و فجور خود غرق مي شود (5) چنانكه در يكي ديگر از آيات خداوند متعال مي فرمايد:« فَلَمَّا زاغُوا أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُم؛ (6) پس چون [از حق‏] برگشتند، خدا دل هايشان را برگردانيد».

پي نوشت ها:

1. بقره (2) آيه 17.

2. همان، آيه 19.

3. آيت الله مكارم شيرازي ، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية ، 1374ش، ج‏1، ص 145.

4. رضايي اصفهاني، محمد علي و جمعي از پژوهشگران‏ ، تفسير قرآن مهر، قم، انتشارات  تفسير و علوم قرآن، 1387ش، ج1، ص 207.

5. علامه طباطبائي، الميزان في تفسير القرآن، قم، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1417ق ، ج‏12، ص 53.

6. صف (61) آيه 5.

كتبی كه شامل این موضوع را بیان كرده باشد كدام است؟
نمی شود به این سادگی به تعداد شان نزول آیات قرآن اشاره كرد و این نیازمند فرصت بسیار زیادی است و از طرفی برخی از شان نزول ها از جایگاه صحیح برخوردار نیستند.

تعداد آیاتی كه دارای شان نزول هستند و كتبی كه شامل این موضوع را بیان كرده باشد كدام است؟

در ابتداء فرق و معنای شان نزول و سبب نزول را برای شما عرض می كنیم سپس به اصل پاسخ می پردازیم:

هر گاه به مناسبت جرياني درباره شخص و يا حادثه اي ، خواه در گذشته يا حال يا آينده و يا درباره فرض احكام ، آيه يا آياتي نازل شود، همه اين موارد را شان نزول آن آيات مي گويند، مثلا مي گويند كه فلان آيه درباره عصمت انبيا يا عصمت ملائكه يا حضرت ابراهيم(ع) يا نوح(ع)  يا آدم(ع)  نازل شده است كه تمامي اين ها را شان نزول آيه مي گويند.

اصطلاح ديگري در علوم قرآن وجود دارد، به نام سبب نزول كه بيش تر مفسران ميان اين دو ( شان نزول و سبب نزول ) فرقي قائل نيستند. اما شان نزول اعم و سبب نزول اخصّ است.

تعريف سبب نزول به حادثه يا پيش آمدي مي گويند كه متعاقب آن، آيه يا آياتي نازل شده باشد. آن پيش آمد، باعث و موجب نزول گرديده است. (1)

هر آيه اي از قرآن شان نزول نداشته و در واقعه خاصي نازل نشده، بلكه تعداد محدود و كمي از آيات نسبت به كل قرآن شان نزول دارد . بيش تر آيات بدون اين كه واقعه خاصي پيش آمده باشد، بر پيامبر نازل شده اند.

داستان هاي پيامبران هم هر مقطعش در يك زمان براي آثار تربيتي كه داشته، بر پيامبر نازل شده، چون قرآن كتاب تاريخ محض نبوده ، همه آن را در يك جا و به ترتيب از اول تا آخر شرح نداده، بلكه در هر مقطع به قسمتي كه پيام مناسب آن مقطع را داشته، اشاره كرده است.

قرآن كتاب هدایتی است كه از جانب خدا برای هدایت مردم بر قلب پیامبر نازل شده و توسط ایشان بر مردم تلاوت گردیده است و غالب سوره ها و آیات آن ابتداءا و بدون این كه ناظر به واقعه ای باشد، نازل شده اند و شأن نزول ندارند و تعداد كمی از آیات، آن هم غالبا آیات سیاسی - اجتماعی و یا  در پی واقعه ای خاص و ناظر به مطلبی معین نازل شده اند .

نمی شود به این سادگی به تعداد شان نزول آیات قرآن اشاره كرد و این نیازمند فرصت بسیار زیادی است و از طرفی برخی از شان نزول ها از جایگاه صحیح برخوردار نیستند. لذا مي توانید از كتاب تفسيري براي آگاهي شان نزول آيات استفاده كرد. از جمله تفسير نمونه آيت الله مكارم شيرازي ذيل آيات خصوصا شروع سوره ها مراجعه نمائيد. كتاب هاي غير تفسيري هم در اين زمينه قابل استفاده وجود دارد :

1- اسباب النزول، نوشته دكترسيد محمد باقر حجتي.

2- اسباب النزول واحدي ،ترجمه اسلامي.

3- نزول القرآن، واحدی علی بن احمد، اسباب اول، بیروت، دار الكتب العلمیه، 1411 ق.

 4- شأن نزول آیات، اسلامی محمد جعفر، اول، تهران، نشر نی، 1383 ش.

و می توانید به نرم افزار "جامع التفاسیر" مركز كامپیوتری علوم اسلامی نور مراجعه كنید.

پي نوشت:

1. معرفت محمد هادي،  علوم قرآني، موسسه فرهنگی تمهید، چاپ یاران قم، چاپ 6، سال1384، ص87 .

اين حديث كجاست؟
بگويد: « بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها إِنَّ رَبِّي لَغَفُورٌ رَحِيمٌ»(1)؛ رفتن و ايستادن‏ كشتي با نام خداست همانا پروردگار من آمرزگار و مهربان است.

از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده: آيه ای هست كه هركه همراه داشته باشد از غرق شدن و سوختن در آتش و تير خوردن در امان مي ماند

اين حديث كجاست؟

ممنون

چند آيه براي امن ماندن از غرق شدن و سوختن در آتش خواندنش سفارش شده است:

از اندرزهاي امير المومنين(ع) به اصحابش: و هر كس از شما كه از غرق شدن بيم دارد بگويد: « بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها إِنَّ رَبِّي لَغَفُورٌ رَحِيمٌ»(1)؛ رفتن و ايستادن‏ كشتي با نام خداست همانا پروردگار من آمرزگار و مهربان است.

«وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَ الْأَرْضُ جَمِيعاً قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ السَّماواتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ سُبْحانَهُ وَ تَعالي‏ عَمَّا يُشْرِكُونَ»(2)؛  و خداي را چنان كه شايسته اوست نشناختند، و روز رستاخيز زمين يكسره در قبضه [قدرت‏] اوست و آسمانها به دست قدرت او پيچيده شوند، پاك و منزّه است او، و برتر از آنست كه با او شريكي گيرند.(3)

همچنين اصبغ بن نباته از امير المؤمنين (ع) حديث كند كه فرمود: «وَ الَّذِي بَعَثَ مُحَمَّداً ص بِالْحَقِّ وَ أَكْرَمَ أَهْلَ بَيْتِهِ مَا مِنْ شَيْ‏ءٍ تَطْلُبُونَهُ مِنْ حِرْزٍ مِنْ حَرَقٍ أَوْ غَرَقٍ أَوْ سَرَقٍ أَوْ إِفْلَاتِ دَابَّةٍ مِنْ صَاحِبِهَا أَوْ ضَالَّةٍ أَوْ آبِقٍ إِلَّا وَ هُوَ فِي الْقُرْآن‏ ِ فَمَنْ أَرَادَ ذَلِكَ فَلْيَسْأَلْنِي عَنْهُ قَالَ فَقَامَ إِلَيْهِ رَجُلٌ فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَخْبِرْنِي عَمَّا يُؤَمِّنُ مِنَ الْحَرَقِ وَ الْغَرَقِ فَقَالَ اقْرَأْ هَذِهِ الْآيَاتِ «اللَّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتابَ وَ هُوَ يَتَوَلَّي الصَّالِحِينَ‏» «وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِلَي قَوْلِهِ سُبْحانَهُ وَ تَعالي‏ عَمَّا يُشْرِكُونَ»(4)؛ سوگند بدان كه محمد (ص) را به حقيقت برانگيخته و خاندانش را گرامي داشته هيچ چيزي نيست كه شما آن را بجوئيد از حرز و دعاهائي كه براي محافظت از سوختن يا غرق شدن يا دزد يا گريختن چهارپائي از دست صاحبش يا گمشده‏اي يا بنده فراري، جز اينكه در قرآن است، هر كه خواهد از من بپرسد (تا باو بگويم) گويد: پس مردي برخاست و عرض كرد: يا امير المؤمنين مرا آگاه كن از آنچه براي محافظت از سوختن و غرق شدن است؟ فرمود: اين آيات را بخوان: «إِنَّ وَلِيِّيَ اللَّهُ الَّذي نَزَّلَ الْكِتابَ وَ هُوَ يَتَوَلَّي الصَّالِحين»(5) و آيه: وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ ....سُبْحانَهُ وَ تَعالي‏ عَمَّا يُشْرِكُونَ »(6)

پي نوشت ها:

1. هود(11)آيه41.

2. زمر(39)آيه67.

3. حراني، ابن شعبه، تحف العقول عن آل الرسول، انتشارات جامعه مدرسين، ص 109.

4. كليني، محمد بن يعقوب، الكافي، انتشارات اسلاميه، ج2، ص624.

5. اعراف(7)آيه196.

6. زمر، آيه67.

آیا روایتی داریم كه بفرماید از تازه به دوران رسیده چیزی طلب نكنید؟
امام صادق به او فرمود آیا تو را نهی نكردم از اینكه قرض بگیری برای من از كسی كه ابتدا چیزی نداشته و بعدا به دست آورده است.

آیا روایتی داریم كه بفرماید از تازه به دوران رسیده چیزی طلب نكنید؟

« عَنْ حَفْصِ بْنِ الْبَخْتَرِيِّ قَالَ اسْتَقْرَضَ قَهْرَمَانٌ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع مِنْ رَجُلٍ طَعَاماً لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَأَلَحَّ فِي التَّقَاضِي فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ )ع( أَ لَمْ أَنْهَكَ أَنْ تَسْتَقْرِضَ لِي مِمَّنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ فَكَانَ »(1)

حفص بن بختری گفت: خدمتكار امام صادق از مردی غذایی برای ایشان طلب قرض كرد و در تقاضای خود پافشاری نمود امام صادق به او فرمود آیا تو را نهی نكردم از اینكه قرض بگیری برای من از كسی كه ابتدا چیزی نداشته و بعدا به دست آورده است.

منظور این است كه از كسی كه خودش هم زمانی محتاج بوده و نیاز به قرض گرفتن بوده و حالا كه صاحب ثروتی شده از روی میل و رغبت حاضر نیست قرض بدهد.

پی نوشت:

1. كلینی،محمد بن یعقوب،كافی،انتشارات آل البیت،ج 5 ،ص 159.

آیا روایت معتبری در خصوص ثواب آن داریم؟
آنچه در روایات درباره تمام ماه های قمری مطرح شده روزه گرفتن در اولین پنجشنبه ماه و چهارشنبه اول در دهه دوم و پنج شنبه آخر ماه است...

آیا روایت معتبری در خصوص روزه داری در روزهای اول، پانزدهم و سی ام ماه قمری و ثواب آن داریم؟ اگر هست با ذكر منبع بفرمایید.

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با مركز ملي پاسخگويي به سوالات ديني

آنچه در روایات درباره تمام ماه های قمری  مطرح شده روزه گرفتن در اولین پنجشنبه ماه و چهارشنبه اول در دهه دوم و پنج شنبه آخر ماه است. چنانكه در روایتی زراره نقل می كند كه به امام صادق (ع) عرض كردم استحباب روزه در چه روزهایی می باشد حضرت فرمود:« ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ مِنْ كُلِّ شَهْرٍ- الْخَمِيسِ فِي الْعَشْرِ الْأَوَّلِ وَ الْأَرْبِعَاءِ فِي الْعَشْرِ الْأَوْسَطِ وَ الْخَمِيسِ فِي الْعَشْرِ» (1) « سه روز از هر ماه؛ پنجشنبه دهه اول ، چهار شنبه دهه دوم و پنجشنبه دهه آخر»

البته در خصوص ماه رجب توصیه به روزه گرفتن در اول و وسط و آخر این ماه شده است چنانكه در حدیثی از امام رضا (ع) نقل شده كه حضرت می فرماید:

« مَنْ صَامَ أَوَّلَ يَوْمٍ مِنْ رَجَبٍ رَغْبَةً فِي ثَوَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ وَ مَنْ صَامَ يَوْماً مِنْ وَسَطِهِ شُفِّعَ فِي مِثْلِ رَبِيعَةَ وَ مُضَرَ وَ مَنْ صَامَ يَوْماً فِي آخِرِهِ جَعَلَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ مُلُوكِ الْجَنَّةِ وَ شَفَّعَهُ فِي أَبِيهِ وَ أُمِّهِ وَ ابْنِهِ وَ ابْنَتِهِ وَ أَخِيهِ وَ أُخْتِهِ وَ عَمِّهِ وَ عَمَّتِهِ وَ خَالِهِ وَ خَالَتِهِ وَ مَعَارِفِهِ وَ جِيرَانِهِ وَ إِنْ كَانُوا مُسْتَوْجِبِي النَّارَ»؛ (2)

« كسی كه روز اول ماه رجب روزه بگیرد بهشت بر او واجب می شود و كسی كه وسط ماه رجب روزه بگیرد شفاعتش در همچون ربیعه و مضر نیز پذیرفته است و كسی كه روز آخر ماه رجب روزه بگیرد خداوند وی را از ملوك بهشت قرار می دهد و شفاعتش درباره پدر و مادر و فرزندان و بردار و خواهر و عمو و عمه و خاله و دایی و آشنایان و همسایگانش پذیرفته می شود گرچه مستوجب آتش جهنم باشند».

پی نوشت ها:

1. شيخ صدوق‏، من لا يحضره الفقيه، قم، جامعه مدرسین، 1404ق، ج، ص 84.

2. سید بن طاووس، الإقبال بالأعمال الحسنة، قم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، 1415ق، ج، ص 191.

آیا در روایات، به مستحب بودن تهیه قبر، پیش از فوت، اشاره ای شده است؟
مرحوم آیت الله سید محمد كاظم یزدی ره در عروه الوثقی می نویسد: شایسته است مومن قبری برای خود تهیه كند و ...

آیا در روایات، به مستحب بودن تهیه قبر، پیش از فوت، اشاره ای شده است؟

چرا بعضی افراد، قبل از فوت ، برای خود قبر تهیه می كنند كه البته مجبور به پرداخت خمس آن نیز بشوند؟

مرحوم آیت الله سید محمد كاظم یزدی ره در عروه الوثقی می نویسد: شایسته است مومن قبری برای خود تهیه كند و ... (1) اما در استحباب این عمل بحث است و روایت صریحی در این زمینه دیده نشده است از این رو برخی گفته اند استحباب آن معلوم نیست (2) و بعضی از فحوای پاره ای روایات استحباب آن را فهمیده اند. (3) در هر حال تهیه قبر جایز است. اگر انسان با خریدن و نگاه به آن مكان  به یاد مرگ و معاد بیفتد. ( كه غالبا همین طور است )كار شایسته ای است و پرداخت خمس هم یك وظیفه شرعی است و هیچ اشكالی ندارد.

پی نوشت ها:

1. یزدی، سید محمد كاظم طباطبائی، العروه الوثقی، موسسه الاعلمی للمطبوعات، ج 1، ص 455.

2. میزا محمد تقی آملی، مصباح الهدی فی شرح العروه الوثقی، ج 7، ص 50 و آیه الله مكارم شیرازی، ناصر، العروه الوثقی مع التعلیقات، انتشارات مدرسه امام علی بن ابی طالب(ع)، ج 1، ص 364

3. اشتهاردی، علی پناه، مدارك العروه الوثقی، دار الاسوه للطباعه و النشر، ج 9، ص 194 .

آيات و احاديثي كه در اين مورد ( اذن پدر درازدواج دخترباكره )آمده چيست؟
در این مورد احادیث فراوان است كه در كتاب "وسائل الشیعه " در چندین باب آمده اند و احادیث دیگری هم كه این حكم را می رساند ، در باب های دیگر هست كه جمع آوری ...

آيات و احاديثي كه در اين مورد ( اذن پدر درازدواج دخترباكره )آمده چيست؟

در این مورد احادیث فراوان است كه در كتاب "وسائل الشیعه " در چندین باب آمده اند و احادیث دیگری هم كه این حكم را می رساند ، در باب های دیگر هست كه جمع آوری همه روایات ، احتیاج به جستجوی فراوان دارد .

در "كتاب النكاح" از "وسائل الشیعه" چندین باب تحت عنوان " ابواب عقد النكاح و اولیاء العقد" آمده از جمله باب سوم كه با عنوان زیر است:

(برادر و پدر و غیر اینها بر زن بیوه رشیده ولایت ندارند و امر ازدواج او به عهده خودش می باشد)

در روایات این باب تصریح شده كه "بیوه" بر خوش ولایت دارد و تصمیم ازدواجش با خودش می باشد و دیگران حق تصمیم گیری برای او را ندارند. (1)      

مفهوم این روایات این است كه غیر بیوه نمی تواند مستقلا تصمیم به ازدواج بگیرد و ازدواج كند.

در یكی از روایات این باب از امام صادق (ع) آمده:

الجارية البكر التي لها  الأب لا تتزوج إلا باذن أبيها  (2)   

دختر باكره كه پدر دارد ، بدون اذن پدر اردواج نمی كند .

عنوان باب چهارم  عبارت است از : " ان البكر البالغ الرشيدة التي ليس لها أب أمرها بيدها "= دختر بالغ رشیده كه پدر ندارد ، متولی امر ازدواج خویش می باشد و كس دیگری بر او ولایت ندارد."

در این باب از امام صادق آمده :

الجارية البكر التي لها أب لا تتزوج إلا باذن أبيها (3)

دختر باكره بدون اذن پدر ازدواج نمی كند.

باب پنجم (4) هم در باره اذن گرفتن از دختر توسط پدر است كه نشان می دهد امر ازدواج باكره به دست خودش و پدرش می باشد.

عنوان باب نهم (5) نیز به شرح زیر است: "ان الولاية في عقد البكر البالغ الرشيدة مشتركة بينها وبين أبيها فلا بد من رضاهما إذا لم يعضلها" كه دلات دارد امر ازدواج باكره به دست خودش و پدرش می باشد و خودش به تنهایی بدون اذن پدر حق ازدواج ندارد مگر این كه به جهت موافقت نكردن پدر  برایش معضله پیش آید.

اینها مواردی است كه بر لزوم اذن پدر در عقد باكره دلالت دارد و چون این امر از امور اجتهادی است و باید همه روایات كه بیان های مختلفی دارند لحاظ شود و با توجه به مبانی اجتهادی ، از مجموع استنباط حكم گردد ، باید به فتوای مجتهد عمل كرد.  

پی نوشت ها :

1. حر عاملی محمد بن حسن ، وسائل الشیعه ، پنجم ، بیروت ، دار احیاء التراث العربی ، 1104 ق ، ج14 ، ص 201- 204.

2. همان ، ص 202.

3. همان ، ص 205.

4. همان ، ص 205- 206.

5. همان ، ص 213- 216.

در روايات به اين كارها توصيه شده؟
پيغمبر اكرم (ص) فرمود: از اسفند درخت يا برگ يا ميوه‏اي نمي رويد، مگر آن كه فرشته‏اي بر آن گماشته شده است تا آن را به آن كه بايد برساند، يا خشك شود، و در ريشه...

آيا اسفند دود كردن و شكستن تخم مرغ براي چشم زخم و نظر كردن منشأ اسلامي دارد و در روايات به اين كارها توصيه شده؟  يا اين كارها خرافاتي بيش نيستند؟

اسفند را به عربي "حَرْمَل" گويند (1) و در دائرة المعارف آمده: گياه اسفند به سبب داشتن خاصيت‏هاي طبي در درمان برخي از بيماري‏ها به كار مي‏رود".(2) در مورد دود كردن اسفند حديثي نيافتيم ولي درباره روياندن اسفند و خواص آن رواياتي وارد شده ؛ در حديث است كه پيغمبر اكرم (ص) فرمود: از اسفند درخت يا برگ يا ميوه‏اي نمي رويد، مگر آن كه فرشته‏اي بر آن گماشته شده  است تا آن را به آن كه بايد برساند، يا خشك شود، و در ريشه و ساقه‏اش شفا است، و در دانه آن داروي 72 بيماري است(3) نيز از محمد بن حكم نقل شده است: پيغمبري به خداوند از ترسويي امتش شكايت كرد، خداوند به وي وحي فرمود: دستور ده  امتت اسفند بخورند كه شجاعت را زياد مي‏كند. (4)

اما شكستن تخم مرغ براي چشم زخم از خرفات است كه متاسفانه مرسوم شده به جاي شكستن و دور انداختن آن كه نوعي اسراف است آن را به فقير صدقه بدهيد

پي نوشت‏ها:

1. مصطفي حسيني دشتي، معارف و معاريف، ج 2، ص 178 ماده اسفند.

2. دائرة المعارف بزرگ اسلامي، ج 6، ص 333، ماده اسفند.

3. مكارم الأخلاق،ترجمه مير باقري، ج‏1، ص 355.

4. آسمان و جهان، ترجمه كتاب السماء و العالم بحار، ج‏6، ص 184 باب هشتاد و سوم: اسفند و كندر، ص182.

----------------------------------------------------------------

 با سلام وآرزوي بهروزي براي شما دوست عزيز

 بد نيست ابتدا به اصل مساله چشم زخم نگاهي دقيق بيندازيم :

«چشم زخم در آيات و روايات»

در عصر پيامبر(ص) ميان قبيله بني اسد بد چشماني بودند كه چشمانشان اثرات به خصوصي در اشيا مي‏نهاد. اينان تصميم گرفتن با چشم خويش پيامبر را صدمه و زياني بزنند كه آيه: «و إنْ يكاد الّذين...»(1) نازل شد.

مرحوم طبرسي مي‏فرمايد: «معناي آيه اين است كه وقتي ذكر (قرآن) را از تو مي‏شنوند، با نظري سرشار از كينه و خشم به تو نظر مي‏كنند، به طوري كه مي‏خواهند با نگاه تيزشان تو را بكشند».(2)

حضرت يعقوب به فرزندانش فرمود: «اي فرزندانم! از يك در داخل نشويد و از درهاي گوناگون وارد شويد».(3) مفسران نقل نموده‏اند كه حضرت يعقوب(ع) بيم آن داشت كه مردم به فرزندانش رشك برده و مورد چشم زخم واقع شوند،(4) زيرا، اين احتمال را مي‏داد كه وقتي يازده برادر جوان و رشيد با هم وارد بر عزيز مصر شوند، مورد چشم زخم قرار گيرند.

رسول خدا(ص) فرمود: «چشم زخم حقيقت دارد تا آن جا كه قلّه كوه را فرود آورد» و اميرمؤمنان مي‏فرمايند: «چشم زخم حق است و توسّل به دعا براي دفع آن نيز حق است».(5)

«چشم زخم از جهتِ مباني علمي»

حقيقت مسئله از ديدگاه دانش بشري كاملاً مشخص نمي‏باشد، هر چند نظريه هايي ابراز شده ، از آن جمله بسياري از دانشمندان معتقدند در برخي از چشم‏ها نيروي مغناطيسي خاصي نهفته است كه كارآيي زيادي دارد، حتي با تمرين و ممارست مي‏توان آن را پرورش داد.

خواب مغناطيسي از طريق نيروي مغناطيسي چشم‏ها است.

«اشعه ليزر» شعاعي است نامريي و توانسته كاري كند كه از هيچ سلاح مخرّبي ساخته نيست. حال پذيرش وجود نيرويي در برخي چشم‏ها كه از طريق امواج به خصوصي در ديگران اثر بگذارد، امر عجيبي نخواهد بود.(6)

روح انسان بر اثر رياضت‏ها به درجه‏اي مي‏رسد كه آثاري در جسم بر جاي مي‏گذارد، حال جسم گاهي اعضاي بدن است كه شمشير و سوزن و ميخ و آتش در آن اثر نمي‏كند و گاهي چشم است كه مي‏تواند آثاري را بر جاي گذارد كه چشم زخم از آن جمله باشد.

پس اگر چه مسئله از جهت علمي كاملاً روشن نمي‏باشد، اما جايي براي انكار وجود ندارد و نظريه‏هاي علمي نمي‏تواند خلاف آن را ثابت كند.

مرحوم طباطبائي(ره) در ذيل آيه 51 سوره قلم مي‏فرمايد: «... مراد از آيه چشم زدن است كه نوعي از تأثيرات نفساني است و دليل عقلي بر نفي آن نداريم، بلكه حوادثي ديده شده كه با چشم زدن منطبق است و رواياتي طبق آن وارد شده، دليلي ندارد كه آن را انكار نموده و بگوييم عقيده خرافي است».(7)

« راه ها وادعيه مقابله با چشم زخم»

در روايات وارد شده كه پيامبر براي امام حسن و امام حسين(ع)  اين دعا را خواندند: «أعيذكما بكلمات التامة و أسماء اللَّه الحسني كلّها عامة، مِن شر السامة و الْهامة، و مِن شرِّ كل عينٍ لامة، و مِن شر حاسدٍ إذا حسد؛ شما را به كلمات تامه و اسماي حسناي خداوند از شر مرگ و حيوانات موذي و هر چشم بد و حسود آن گاه كه حسد ورزد مي‏سپارم».(8)

حضرت امام صادق(ع) فرمود: «هرگاه بخواهيد با هيأتي آراسته و چشمگير از خانه بيرون رويد، معوذتين (قل اعوذ برب الفلق... و قل اعوذ بربّ النّاس...) را بخوانيد تا چشمي در شما اثر نكند«.(9)

از امام صادق عليه السلام نقل شده :"چشم [زخم] حق است .... اگر در اين مورد ترسيدي ، پس بگو: ما شاءالله [لا حول و] لا قوّه إلاّ بالله العليّ العظيم،(10)

اين جملة  سه بار ادا شود"

 در هر صورت پذيرش وجود چشم زخم، نبايد آدمي را به دامان خرافه و امور عوامانه سوق دهد. در خصوص تخم مرغ شكستن هم مدركي وجود ندارد .با تعاليم و فرهنگ ديني و عقل هم فاصله دارد . اصولاً پناه بردن به برخي امورخرافي براي دفع چشم زخم موجب توهين به دين وخلاف شرع است ولي در هر حال اين كارها چه درست وچه غلط شرك نيست زيرا استفاده از ابزاري براي حل مشكل است ؛مانند استفاده از دارو جهت رفع بيماري .

مشكل شرك زماني آغاز مي شود كه انسان همه راه ها و ابزارها را جداي از قدرت خدا داراي تاثير بداند و آنها را مستقل از قوانين حاكم بر عالم كه خداوند قرار داده فرض كند. ولي خيلي بعيد است كسي چنين اعتقادي داشته باشد .

در مجموع نبايد فراموش كرد  دامنه تأثير اموري مانند چشم زخم و... محدود است و همه عالم هستي  تحت فرمان خدا است .با وجود توكل به خدا نبايد از اين گونه امور به وحشت افتاد و دست به كارهاي نامعقول زد كه  مصداق اسراف وحرام است .

پينوشت‏ها:

1. قلم (68) آيه 51.

2. مجمع البيان، ج 10، ص 341.

3. يوسف (12) آيه 67.

4. اين قول به مفسراني همچون ابن عباس، قتاده و ضحاك نسبت داده شده است.

5. نهج البلاغه، حكمت 400.

6. تفسير نمونه، ج 24، ص 426.

7. تفسير الميزان، ج 19، ذيل آيه.

8. تفسير نور الثقلين، ج 5، ص 400.

9. بحارالانوار، ج 95، ص 133.

10. همان، ج 60، ص 26، حديث 23 چاپ بيروت.   

منظور از یزیدا خامسا در زیارت عاشورا كیست؟
خدایا یزید(پسر معاویه ) را به عنوان پنجمین كسی كه سردمدار ظلم به اهل بیت شد، لعن كن .

منظور از یزیدا خامسا در زیارت عاشورا كیست؟ منظور از آل مروان چه كسانی هستند و چرا لعن می شوند؟

پرسشگر گرامی با سلام سپاس از ارتباط تان با این مركز

در زیارت عاشورای معروف آمده:

اللهم خص انت اول ظالم باللعن منی و ابدأ به اولا ثم العن الثانی و الثالث و الرابع.

ابتدا اولین بانی ظلم به اهل بیت پیامبر  را كه پایه گذار این سنت و روش شوم بود، لعن می كند. بعد می خواهد كه لعن را از او شروع كرده و شامل حال دومین و سومین و چهارمین ظالم  قرار دهد . بعد ادامه می دهد:

اللهم العن یزید خامسا و العن عبید الله بن زیاد و ابن مرجانه و عمر بن سعد و شمرا و آل ابی سفیان و آل زیاد و آل مروان الی یوم القیامه ؛

خدایا یزید(پسر معاویه ) را به عنوان پنجمین كسی كه سردمدار ظلم به اهل بیت شد، لعن كن . بعد عبید الله پسر زیاد و پسر مرجانه بدكاره را و عمر بن سعد و شمر و آل ابی سفیان (فرزندان و نوادگان او كه همگی از این شجره خبیث و ظالم به حق و اهل بیت بودند) و آل زیاد(فرزندان و نوادگان زیاد  پدر عبیداله ) و آل مروان را لعن كن.

مروان ، پسر حكم بن ابی العاص و از بنی امیه بود. حكم از كسانی بود كه رسول خدا او را لعن كرد و نفرین نمود و از مدینه اخراج و تبعید كرد. مروان كه خود از سران فتنه اموی بود، بعد از معاویه دوم  (پسر یزید )برای مدتی كوتاه عهده دار خلافت شد. بعد از مرگ وی، چهار پسر خبیثش یعنی عبدالملك، سلیمان،ولید و هشام و بعد نوادگانش خلیفه شدند . این تیره تا زمان امام صادق حكومت كردند و به وسیله ابوالعباس سفاح سرنگون شدند.

آل مروان كه این افراد و خلفای مروانی بودند، از ظالمان به اهل بیت بودند كه نسبت به اهل بیت و سادات حسنی و حسینی و از جمله امام سجاد، امام باقر و امام صادق علیهم السلام ظلم فراوان روا داشتند و سزاوار لعن و نفرین ابدی گردیدند.

بعد از مدتی دختره بهونه گیری می كرد و می گفت كه ما بدرد هم نمی خوریم
در نامه خود ماجراي رابطه عاطفي خود با دختري را بيان كرديد كه در نهايت با عهد شكني دختر پايان يافته است. عهد شكني در روابط براي طرف مقابل واقعا سخت و دردناك است

 بنده مدتی بود كه با دختری به قصد ازدواج آشنا شدم . رابطه ما بیشتر تلفنی بود. خانواده هامون هم از این رابطه مطلع بودند. ما هر 2 تامون آدمای مذهبی بودیم و مراقب رابطمون بودیم. حدود چند ماهی با همدیگه رابطه داشتیم. و خیلی بهم دیگر وابسته شده بودیم. و بهم دیگه قول ازدواج داده بودیم و عهد كردیم كه بغیر از هم دیگه با هیچ كس ازدواج نكنیم. همه می دونستن. ولی بعد از مدتی دختره بهونه گیری می كرد و می گفت كه ما بدرد هم نمی خوریم؛ درحالی كه مشكل خاصی بین ما نبود. تا اینكه از من جدا شد. بعد فهمیدم كه براش خواستگار اومده و ازدواج كرده. و من ضربه روحی خیلی شدیدی خردم. آیا بنظر شما این دختر كه به من قول داده بود ، و به قولش عمل نكرده مرتكب گناه شده؟یا اون حق انتخاب داشته چون ما رسما و قانونا هیچ تعهدی نداریم. فقط كلاماً به هم دیگه قول دادیم. آیا درجه این جور گناه ها چیه كه باعث شكستن دل یك آدم می شه؟ با تشكر از جوابتان.

 در نامه خود ماجراي رابطه عاطفي خود با دختري را بيان كرديد كه در نهايت با عهد شكني دختر پايان يافته است. عهد شكني در روابط براي طرف مقابل واقعا سخت و دردناك است؛ لذا تا حدودي طبيعي است كه دچار دلشكستگي شويد. اما با در نظر گرفتن برخي نكات ميتوانيد قلب شكسته خود را ترميم كرده و خود را مهياي حوادث آينده كنيد.

در ادامه سه نكته مهم ذكر ميكنيم كه توجه به آن ها مي تواند مفيد باشد:

الف) مناسب است ريشه اشتباهات خود را بازنگري كنيد تا در آينده دوباره دچار چنين مشكلاتي نشويد.

يكي از ريشه های اين اشتباه ايجاد رابطه عاطفي قبل از ازدواج با دختر است.

به نظر ما وجود اينگونه روابط قبل از ازدواج - كه به حد وابستگي عاطفي برسد - اصلا خوب نيست و ميتواند آثار بدي داشته باشد.

دوست گرامي ! با توجه به صحبت هاي شما و با در نظر گرفتن اينكه هر دو در سن جواني و بروز عواطف قرار داريد ، به نظر ميرسد كه ارتباط شما با دختر به وابستگي عاطفي رسيده بوده است.

رابطه اي كه بيشتر بر اساس عواطف شكل  گرفته و شناخت دقيقي و كاملي پشت آن نباشد، نميتواند براي هميشه مستحكم بماند. وابستگي عاطفي ممكن است نگذارد عيوب همديگر را ببينيد و در نتيجه تصميمات عجولانه بگيريد. به هر حال اين را مدنظر داشته باشيد كه بعد از فروكش كردن عواطف كم كم عيب ها ظاهر شده و باعث اختلاف ميگردد.

برادر گرامي !

درست است  كه دختر مورد نظر به شما قول داده بود؛ ولي يادتان باشد كه به احتمال زياد ايشان در شرايط عاطفي اين كار را انجام داده بوده به طوريكه بعد از فروكش كردن عواطف به هر دليلي شما را مناسب خودش نميداند و تصميم ميگيرد با فرد ديگري ازدواج كند.

ب) نكته ديگري كه لازم است متذكر شويم اين است كه: به هر حال خوب يا بد ، رابطه شما با دختر قطع شده است؛ خوب است به جاي فكر كردن به گذشته با استفاده از تجربه هايي كه كسب كرديد به فكر آينده باشيد. هر چه بيشتر به گذشته فكر كنيد بيشتر عذاب ميكشيد و روحيه افسرده اي پيدا ميكنيد. با روح افسرده نميتوانيد موفقيتهاي آينده را كسب كنيد از اين رو بهتر است از شكست قبلي به عنوان تجربه استفاده كرده و در انتخاب آينده خود بيشتر دقت كنيد.

با توجه به اين مسئله سعي كنيد از اين به بعد رابطه عاطفي با دختری قبل از عقد ايجاد نكنيد؛ بلكه اگر احيانا خواستيد با دختري ازدواج كنيد، براي بدست آوردن شناخت، بهتر است تحت نظر بزرگان و با مشورت آنان ملاقات هاي محدودي با دختر داشته و گفتگوهاي ضروري و مهم را - كه مربوط به زندگي مشترك است - مطرح كنيد تا شناخت كاملتري بدست آوريد.

ج) دوست گرامي با توجه به نامه ایی كه فرستادهايد، احساس ميشود فكر شما نسبت به اين قضيه درگير است، براي اينكه بتوانيد از اينگونه ناكاميها و وابستگي عاطفي، زودتر رها شويد، بهتر است به نكات و توصيههايي - كه در ادامه امده است - توجه فرماييد:

1. يكي از راه هاي خلاص شدن از اين گونه افكار اين است كه او را ببخشيد و از اين مسئله رد شويد و الا اگر بخواهيد روي آن تمركز داشته باشيد، افسردگي به شما روي خواهد آورد. در ضمن يادتان باشد كه بخشش از بزرگان است نه نشانه ضعف.

 2. به اين واقعيت توجه داشته باشد كه به هر حال موردي كه به آن اشاره كرديد، از شما روي گردانده و به ديگري علاقه پيدا كرده است ؛ بنا بر اين جا دارد اندكي به جاي انديشيدن به ايشان به اين مسئله فكر كنيد كه علاقه به او يا فكر كردن به نامردي او، چه سودي براي شما دارد؟ الا اين كه فرصتهاي عالي را از شما سلب كرده و بيش از پيش متضرر ميشويد.

3. به خود تلقين كنيد كه: «من نبايد علاقه و عواطف خود صرف كسي كنم كه با من ازدواج نكرد، من بايد اين علاقهها و عواطف را براي زندگي آينده خودم حفظ كنم» .

4. هر موقع احساس كرديد ذهنتان به فكر او مشغول شده است، با قاطعيت به خود بگوييد: « بسه ديگه ! » و مشت خود را به زمين يا ميز زده و تغيير حالت دهيد.

مواقعي كه فكر آن دختر شديداً شما را اذيت ميكند، سعي كنيد با انجام كارهايي عملي از قبيل تلفن كردن به آشنايان و صحبت با آن ها، نگاه كردن به فيلم جذاب و آموزنده، رفتن به بيرون و ملاقات با دوستان و ... حواس خود را پرت كنيد.

5. روابط دوستانه و اجتماعي خود را با افراد بانشاط و مذهبي بيشتر كنيد.

6. تا حد امكان از تنهايي و بيكاري دوري كنيد. و دز زندگي خود ورزش، تفريح و مسافرت را فراموش نكنيد.

7. توجه به نماز و امور عبادي - معنوي ( مخصوصا اموري كه زودتر لذت آن را احساس ميكنيد مثل: تفكر در نعمت هاي الهي، در دل كردن صميمانه با خدا، كمك به فقير با دست خود و ...) سعي كنيد تدريجا عشق حقيقي به خدا را وارد قلب خود كرده و عشق دختر مورد نظر را دل خود بيرون كنيد.

8. زوايه ديد خود را نسبت به اين مسئله مقداري تغيير دهيد.

شما فقط از اين زوايه نگاه نكنيد كه دختر نامردي كرده و با كس ديگر ازدواج كرده است؛ بلكه از سوي ديگر شما بايد خوشحال باشيد كه دختر عدم علاقه خود را قبل از عقد اعلام كرده است. اگر بر فرض با شما ازدواج ميكرد و قلبش در نزد مرد ديگري ميبود، آن موقع شرايط خيلي بدتر ميشد و امكان داشت دچار شكست هاي بزرگتری شويد. لذا بهتر است مقداري زوايه ديد خود را نسبت به اين مسئله تغيير دهيد.

 چه بسا ممكن چيزي را بد بدانيد؛ ولي در واقع خير باشد: «... كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَ عَسي‏ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسي‏ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ ؛ چه بسا چيزي را خوش نداشته باشيد، حال آن كه خيرِ شما در آن است. و يا چيزي را دوست داشته باشيد، حال آن كه شرِّ شما در آن است. و خدا مي‏داند، و شما نمي‏دانيد» .

صفحه‌ها