چرا در اسلام حق بیشترى به مردان داده شده است (حق انتخاب همسر، حق طلاق، راحت بودن از نظر حجاب و...)؟

در مجموع و با نگرشى کلّى مى‏توان گفت که تفاوتى بین زن و مرد در حقوق نیست امّا با توجه به خصوصیات و وظایفى که تکویناً بر عهده مرد و زن نهاده شده، تفاوت هایى نیز در حقوق از جهت تشریعى بین زن و مرد احساس مى‏شود.
این تفاوت‏ها به لحاظ خلقتى که زن و مرد دارند، تنظیم شده و تشریع احکام مطابق با تکوین و آفرینش آن دو است و تفاوت غیر از تبعیض است، تفاوت‏ها بر اساس ویژگى‏ها و استعدادها تنظیم مى‏شود اما تبعیض بى عدالتى است. تفاوت در ویژگى‏ها بر اساس حکمت عمیق و دقیق تنظیم شده تا هر یک وظایف خاصى را بر عهده گرفته و مکمل یکدیگر باشند.
بنابر این بر اساس حکمت الهى بین زن و مرد تناسب وجود دارد و تفاوت‏ها به خاطر ایجاد تناسب بین آن دو است، مثلاً اگر همه انسان‏ها مرد بودند و زنان نیز از لحاظ جسمى و روحى و روانى مانند مردها بودند، مکمّل یکدیگر نبودند، بنابر این تفاوت‏هاى زن و مرد تناسب است، نه نقص و کمال. قانون خلقت خواسته است با این تفاوت‏ها تناسب بیشترى میان زن و مرد که براى زندگى مشترک ساخته شده‏اند به وجود آورد.(1)
زن براى زن بودن موجودى کامل است و مرد براى مرد بودن موجودى کامل است. هیچ کدام در مرحله خودشان ناقص نیستند. با این دیدگاه مرد و زن هر دو مساوى هستند و تفاوت بین آن دو در مقام مقایسه است. وقتى مى‏خواهیم زن و مرد رابا هم مقایسه کنیم، تفاوت بین آن دو وجود دارد.
این تفاوت لازم و ضرورى است. اگر تفاوت‏ها نبود، در آفرینش، هر دو نقص وجود داشت.
اسلام میان زن و مرد،‌ برابرى ارزش هاى انسانى را بنیان نهاده ، ولى از لحاظ وظایف اختصاصی،‌اسلام براى زن نقش خاصى را قایل است که با سرشت و طبیعت او سازگار است. این تکالیف است که زن و مرد به آن سبب از هم جدا شده اند و این به معناى تساوى و توازن حقوق و تکالیف زن و مرد است، ولى تشابه نیست.1
در بینش اسلامی، خلقت جهان هدفمند، حکیمانه و بر اساس لطف خداوند است. بنابراین،‌تفاوت هاى طبیعى میان دو جنس، معنا دار و حکیمانه است.
به دلیل طبیعتِ متفاوت زن و مرد، خدا احکام متناسبى وضع کرده است. چه بسا در روابط اجتماعی، برخى امور براى مردان و برخى دیگر براى زنان ارزشمند باشد، چنانکه تأمین مخارج اقتصادى خانواده از وظایف ارزشمند مرد و تنظیم اقتصاد مصرفى خانواده از ارزش هایى به حساب مى آید که زنان در آن نقش محورى ایفا مى کنند. پس اگر برخى مناصب اجتماعی، مردانه به حساب آید، نمایانگر نگرش فروترى نسبت به زنان نیست، بلکه نمایانگر نوعى تقسیم وظایف براى دسترسى بهتر زن و مرد به کمال است.2.
در مجموع، آنچه که اسلام براى زن و مرد در نظر گرفته، موجب تکامل و رستگارى آن ها خواهد بود و بر اساس ویژگى هاى فیزیکى و طبیعى آن ها مى باشد که در سرشت و ماهیت انسانى تفاوتى با هم ندارند. اما تشابه کامل بین زن و مرد وجود ندارد تا حقوق و تکالیف آن ها یکى باشد. از این رو، تفاوت امرى معقول و منطقى است، ولى تبعیض مردود است.
بی انصافی است که سوء استفاده های ناجوانمردانه (که ازقوانین صورت گرفته و در تمام نظام ها این امر ممکن است، چون قانون برای همه است) را به حساب نظام اسلام و قانون آن بگذاریم، زیرا جامعه بانوان شکایت از این دارند که با ایشان طبق قوانین و مقررات اسلامی رفتار نمی شود، نه آن که قوانین خللی داشته باشد، بلکه آن گونه که شایسته جامعه اسلامی است، قوانین و مقررات اسلامی به طور صحیح در محاکم قضایی به کار گرفته نمی شود.
در نظام تکلیف و برنامه تکامل انسانى، هیچ تفاوتى بین زن و مرد وجود ندارد و تساوى کامل برقرار است. براى دریافت بهتر این موضوع، کافى است این آیه را به دقت بخوانیم: وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ اَلصَّالِحاتِ*. هر که از زن و مرد مؤمن کارى شایسته کند به بهشت وارد مى‏شود و ذره‏اى به او ستم نمى‏شود، و إِنَّ اَلْمُسْلِمِینَ وَ اَلْمُسْلِماتِ. خداوند برای کلیه زنان و مردان مسلمان، مغفرت و پاداش بزرگ مهیا ساخته است،
هم چنین آیات فراوان دیگر مانند: آل عمران، آیه 195- النحل، آیه 97- غافر، آیه 40- حجرات، آیه13
اما در مسائل حقوقى، اگر مقصود از تساوى نظام عدل است، نظام حقوقى اصیل اسلام عین عدل مى‏باشد. لازم است بر این نکته تأکید شود که مساوات همواره عدل نیست بلکه گاهى مساوات ضد عدل است مثلاً اگر یک کارگر ساده و یک متخصص عالى رتبه هر دو به مقدار مساوى مزد دریافت کنند، تساوى بین آنها برقرار شده ولى عدالت برقرار نشده است. پس این قضیه که: «مساوات همواره عدالت است» گزینه‏اى ناموجّه مى‏نماید. اگر از این دریچه به نظام حقوقى اسلام نظر شود، درخواهیم یافت نظام حقوقى اسلام نظامى عادلانه است
چند مطلب درسوال خود مطرح کرده اید که به صورت جداگانه به آن پاسخ می دهیم:
أ‌-چرا در زمینه ازدواج، مردان حق انتخاب دارند وبه خواستگاری رفته اما زنان از این حق محروم هستند؟
در مورد نحوة‌ خواستگارى و رفتن پسر یا دختر،‌ اسلام هیچ گونه دستور خاصى ندارد و مانند بسیارى از امور دیگر به خود مردم واگذار شده است. استاد مطهرى می‌گوید: «این که از قدیم الایام مردان به عنوان خواستگارى نزد زنان مى رفته اند و از آن‌ها تقاضای همسرى مى کرده اند، از بزرگ ترین عوامل حفظ حیثیت و احترام زن بوده است. طبیعت مرد را مظهر طلب و عشق و تقاضا آفریده است و زن را مظهر مطلوب بودن و معشوق بودن. طبیعت زن را گُل، و مرد را بلبل، زن را شمع و مرد را پروانه قرار داده است. این یکى از تدابیر حکیمانه و شاهکارهاى خلقت است که در غریزة مرد نیاز و طلب و در غریزة زن ناز و جلوه قرار داده است. خلاف حیثیت و احترام زن است که به دنبال مرد بدود. براى مرد قابل تحمّل است که از زنى خواستگارى کند و جواب رد بشنود و آن گاه از زن دیگرى خواستگارى کند و جواب رد بشنود تا بالاخره زنى رضایت خود را به همسرى با او اعلام کند اما براى زن که می‌خواهد محبوب و معشوق و مورد توجه و علاقه باشد و از قلب مرد سر در آورد تا بر سراسر وجود او حکومت کند، قابل تحمل و موافق غریزه نیست که مردى را به همسرى خود دعوت کند و احیاناً جواب رد بشنود و سراغ مرد دیگری رود».[4]
خواستگاری همیشه از ناحیة‌ جنس مذکر انجام می‌شود. این قاعده حتى در مورد حیوانات نیز جاری است. یعنى در خواست از جنس مخالف غالباً از ناحیة مذکر آغاز می‌شود.
دین مقدس اسلام نیز که آیین فطرت است، بر این رویه فطرى و طبیعى صحه نهاده و بر این مبنا و اساس است که در قرآن و سنّت در امر ازدواج، مردان مخاطب واقع گشته اند و مستقیماً به آنان دستور ازدواج و همسر گزینى داده شده و فرموده است:‌ «فانکحوا ما طاب لکم من النّساء؛ بازنان طیب و پاکیزه ازدواج کنید».5‌‌]
این آیه به معناى نهى از خواستگارى زن از مرد نیست، از این رو در صدر اسلام تقاضاى زن از مرد نیز اتفاق افتاده است. امام باقر(ع) نقل می‌کند: زنى نزد پیامبر(ص) آمد و عرض کرد: مرا به عقد کسى در آور. حضرت رو به حضار نمود و فرمود: کسى حاضر است با این زن ازدواج کند؟ مردى از میان جمع برخاست و عرض کرد: من حاضرم، حضرت فرمود: چه دارى که به او بدهی؟ گفت: چیزى ندارم. پیامبر(ص) فرمود: نمى شود. زن خواستة خود را تکرار کرد. دیگر بار حضرت فرمایش خویش را تکرار نمود، باز همان مرد برخاست. سرانجام پیامبر به آن مرد فرمود: از قرآن چیزى مى دانی؟ گفت: بلی. فرمود: زن را به عقد ازدواج تو در آوردم، در عوض قرآنى که به او آموزش مى دهی،‌ مهریة او خواهد بود6‌] از این جریان بر مى آید که خواستگاری زن از مرد از نظر اسلام ممنوع و مذموم نیست ولى بر خلاف عرف و سیرة مسلمانان و قواعد مورد قبول جامعه و مقتضاى فطرت و طبیعت است.
ب)چرا مردان می توانند چهار همسر داشته باشند اما زنان از این حق محروم هستند؟
اسلام تعدد زوجات را بدون قید و شرط و نامحدود قبول ندارد. با بررسى وضع محیطهاى مختلف قبل از اسلام به این نتیجه مى‏رسیم که تعدد زوجات به طور نامحدود، امر عادى بوده و قبل از اسلام جریان داشته؛ تعدد زوجات از ابتکارات اسلام نیست، بلکه دین آن را در چارچوب ضرورت‏هاى زندگى انسان محدود ساخته و براى آن قید و شرایط سنگین قرار داده است.
قوانین اسلام براساس نیازهاى واقعى بشراست، نه احساسات، زیرا ممکن است هر زنى از آمدن رقیب در زندگى ناراحت بشود، ولى وقتى مصلحت تمام جامعه درنظر گرفته شود و احساسات را به کنار بگذاریم، فلسفه تعدد زوجات روشن مى‏شود. هیچ کس نمى‏تواند انکار کند که مردان در حوادث گوناگون زندگى، بیش از زنان در خطر مرگ قرار دارند و در جنگ‏ها و حوادث دیگر، قربانیان اصلى را آن‏ها تشکیل مى‏دهند.
نیز نمى‏توان انکار کرد که بقاى غریزه جنسى مردان از زنان طولانى‏تر است، زیرا زنان در سن معینى، آمادگى جنسى خود را از دست مى‏دهند، در حالى که در مردان چنین نیست.
هم چنین زنان به هنگام عادت ماهانه و قسمتى از دوران حاملگى، عملاً ممنوعیت آمیزش دارند، در حالى که در مردان این ممنوعیت وجود ندارد.
از همه گذشته زنانى هستند که به علل گوناگونى همسران خود را از دست مى‏دهند و اگر تعدد زوجات نباشد، آن‏ها باید براى همیشه بدون همسر باقى بمانند.
با درنظر گرفتن این واقعیت‏ها در این گونه موارد (که تعادل میان مرد و زن به هم مى‏خورد) ناچاریم یکى از سه راه ذیل را انتخاب کنیم.
أ) مردان تنها به یک همسر در همه موارد قناعت کنند و زنان بیوه تا پایان عمر بدون همسر باقى بمانند و تمام نیازهاى فطرى و خواسته‏هاى درونى و احساسى خود را سرکوب کنند.
ب) مردان فقط داراى یک همسر قانونى باشند، ولى روابط آزاد و نامشروع جنسى را با زنانى که بى شوهر مانده‏اند، به شکل معشوقه برقرار سازند.
ج) کسانى که قدرت دارند بیش از یک همسر را اداره کنندو از نظر جسمى و مالى و اخلاقى مشکلى براى آن‏ها ایجاد نمى‏شود، نیز اگر قدرت بر اجراى کامل عدالت میان همسران و فرزندان دارند، به آن‏ها اجازه داده شود که بیش از یک همسر انتخاب کنند.
حال اگر بخواهیم راه اول را انتخاب کنیم، باید گذشته از مشکلات اجتماعى که به وجود مى‏آید، با فطرت و غرائز و نیازهاى روحى و جسمى بشر به مبارزه برخیزیم. هم چنین عواطف و احساسات این گونه زنان را نادیده بگیریم اما این مبارزه‏اى است که پیروزى در آن نیست. به فرض که این طرح عملى بشود، جنبه‏هاى غیر انسانى آن بر هیچ کس پوشیده نیست.
تعدد همسر را در موارد ضرورت نباید تنها از دریچه چشم همسر اول مورد بررسى قرار داد، بلکه از دریچه چشم همسر دوم و مصالح و مقتضیات اجتماعى باید مورد مطالعه قرار داد. آن‏ها که مشکلات همسر اول را در صورت تعدد زوجات عنوان مى‏کنند، کسانى هستند که یک مسئله سه زاویه‏اى را تنها از یک زاویه نگاه مى‏کنند، زیرا تعدد همسر هم از زاویه دید مرد و هم از زاویه دیدهمسر اول، نیز از زاویه دید همسر دوم باید مطالعه شود، آن گاه با توجه به مصلحت مجموع در این باره قضاوت کنیم.
اگر راه دوم را انتخاب کنیم، باید فحشا را به رسمیت بشناسیم. تازه زنانى که به عنوان معشوقه مورد بهره بردارى جنسى قرار مى‏گیرند، نه تأمین دارند و نه آینده‏اى. چنان که شخصیت آن‏ها پایمال شده است. این‏ها امورى نیست که انسان آگاه آن را تجویز کند.
بنابراین تنها راه سوم مى‏ماند که هم به خواسته‏هاى فطرى و نیازهاى غریزى زنان پاسخ مثبت داد و هم از عواقب شوم فحشا و نابسامانى زندگى این دسته از زنان برکنار ماند و جامعه را از گرداب گناه بیرون برد.
در پایان چند نکته را ذکر مى‏کنیم:
1 - جواز تعدد زوجات با این که در بعضى موارد یک ضرورت اجتماعى است و از احکام مسلم اسلام محسوب مى‏شود، اما شرایط آن با گذشته تفاوت بسیار کرده است، زیرا زندگى درگذشته، یک شکل ساده داشت و رعایت عدالت بین زنان آسان بود و از عهده غالب افراد برمى‏آمد، ولى در زمان ما باید کسانى که مى‏خواهند از این قانون استفاده کنند، مراقب عدالت همه جانبه باشند. اگر قدرت بر این کار دارند، چنین اقدامى بنمایند. اساساً اقدام به این کار از روى هوى و هوس نباید باشد.
2 - تمایل پاره‏اى از مردان را به تعدد همسر نمى‏توان انکار کرد. این تمایل اگر جنبه هوس داشته باشد، مورد تأیید نیست، اما گاه عقیم بودن زن و علاقه شدید مرد به داشتن فرزند، این تمایل را منطقى مى‏کند، یا گاهى بر اثر تمایلات شدید جنسى و عدم توانایى همسر اول براى برآوردن خواسته عزیزى، مرد خود را ناچار به ازدواج دوم مى‏بیند. حتى اگر از طریق مشروع انجام نشود، از طریق نامشروع اقدام مى‏کند. در این گونه موارد نمى‏توان منطقى بودن خواسته مرد را انکار کرد.(7).
در واقع تعدد زوجات در اسلام یک قاعده نیست، بلکه یک استثنا است و تنها حکم به جواز داده شده، نه الزام؛ یعنى براى برخى که مشکلاتى پیش آمده و مجبور به ازدواج مجدد هستند، اجازه داده شده است، چنان که براى آن شرطى گذاشته شده و آن اطمینان مرد به این است که مى‏تواند میان زنان به عدالت عمل کند، اما اگر مردانى باشند که بدون توجه به این شرط و بدون توجه به سعادت خود و خانواده و فرزندان، در پى ازدواج مجدد باشند ازدواج دوم روا نیست، مثلاً هدفشان شهوت باشد و زن در نظرشان مفهومى جز موجودى که براى لذت و شهوت آفریده شده نباشد. اسلام با این افراد کارى ندارد و ازدواج بیش از یک زن را به آن‏ها اجازه نمى‏دهد.(8)
اما سؤال از این که چرا اسلام این حق را نسبت به زنان قائل نشده و چرا اسلام چند شوهری را اجازه نداده ، زیرا در این نوع زناشویی رابطه پدر با فرزند عملاٌ نا مشخص است، هم چنان که در کمونیسم (اشتراک) جنسی رابطه پدر با فرزندان نامشخص است.
همان طور که کمونیسم نتوانست برای خود جا باز کند، چند شوهری نیز نتوانست مورد پذیرش باشد، زیرا زندگی خانوادگی و ایجاد آشیانه برای نسل آینده و ارتباط قطعی میان نسل گذشته و آینده، خواسته غریزه و طبیعت بشر است.
چند شوهری نه تنها با طبیعت انحصار طلبی و فرزند دوستی مرد نا موافق است، که با طبیعت زن نیز مخالفت دارد. تحقیقات روانشناسی ثابت کرده است که زن بیش از مرد خواهان تک همسری است. (9)
از جهت دیگر زن از مرد فقط عاملی برای ارضای غریزه جنسی خود نمی خواهد که گفته شود هرچه بیشتر، برای زن بهتر. زن از مرد موجودی می خواهد که قلب او را در اختیار داشته باشد ؛ حامی و مدافع او باشد؛ برای او فداکاری نماید و غمخوار او باشد.
زن در چند شوهری هرگز نمی توانسته حمایت و محبت و عواطف خالصانه و فداکاری یک مرد را نسبت به خود جلب کند، از این رو چند شوهری نظیر روسپی گری همواره مورد تنفر زن بوده است. چند شوهر داشتن نه با تمایلات و خواسته های مرد موافقت داشته است و نه با خواسته ها و گرایش های زنان.(10)
علاوه بر این ، یکی دیگر از مشکلاتی که در صورت چند همسری برای زنان ذکر شده، مشخص نبودن پدر برای فرزند می باشد.
مسئله تعلق فرزند و معین شدن پدر و فرزند، اگر چه تحقیقات امروزی و آزمایش های پزشکی آن را مشخص می کند، اما از نظر روانی همچنان مسئله حل نشدنی است؛ زیرا اولاٌ: همان گونه که دانشمندان می گویند: نتایج آزمایشهای تجربی صد در صد نیست و احتمال خطای اشتباه انسانی یا ... وجود دارد.
ثانیاٌ: مسئله اقناع روحی و روانی پدر و مادر و فرزند چیزی نیست که با آزمایش قابل حل باشد. فرزند می خواهد اطمینان قلبی و درونی یابد که پدر و مادر او واقعی هستند و همین طور پدر و مادر. تا زمانی که اقناع و اطمینان قلبی و درونی صورت نگیرد ، به همان نسبت رابطه و پیوند عاطفی بین پدر و مادر و فرزند متزلزل خواهد بود.
ج) چرا حق طلاق با مردان است و زنان از چنین حقی برخوردار نیستند؟
اوّلاً زن در برخى مواقع مى‏تواند حق طلاق داشته باشد و چنین نیست که زن به هیچ وجه حق طلاق نداشته باشد، که شرایط آن هم در احکام اسلام و هم در قانون مدنى ثبت شده است.
ثانیاً اهمیت کانون خانواده در اسلام و کراهت شدید طلاق نباید فراموش شود.
در فلسفه احکام اسلام، کانون خانواده و هر آنچه موجب استحکام آن شود، داراى اهمیت و ارزش بوده و هر چه که موجب از بین رفتن آن شود، مطرود و منفور است.
اصل اولیه در اسلام، حفظ کانون خانواده است، مگر آن که مفسده حفظ آن بیشتر از مصلحت آن باشد، که به همین جهت طلاق به عنوان آخرین راه حل تشریع شده است.
حال که اصل اولیه به حفظ کانون خانواده است، باید طلاق در حداقل موارد اجرا شود و تا جایى که امکان دارد، نباید این امر صورت گیرد.
با توجه به این مسئله اسلام حق طلاق را به دلایل متعدد به طور مطلق در اختیار زن قرار نداده است، زیرا اولاً در بسیارى از موارد که زن، رضایت از شوهر ندارد، کانون خانواده مى‏تواند همچنان استحکام یافته و برقرار بماند و عدم رضایت زن به رضایت تبدیل شود.
توضیح آنکه: حیات خانوادگى به علاقه طرفین وابسته است اما روانشناسى زن و مرد در این جهت متفاوت است. طبیعت، علائق زوجین را به این صورت قرار داده که زن پاسخ دهنده احساسات مرد باشد. علاقه و محبت پایدار زن به صورت واکنش به علاقه و احترام مرد به زن است.
خداوند کلید محبت را در اختیار مرد قرار داده، او است که اگر زن را دوست بدارد و نسبت به او وفادار بماند، زن نیز او را دوست مى‏دارد و نسبت به او وفادار مى‏ماند. چون وفادارى زن بیشتر از مرد است، بى وفایى زن عکس‏العمل بى وفایى مرد است.
خداوند کلید فسخ ازدواج را به دست مرد داده، یعنى مرد با بى‏علاقگى و بى‏وفایى نسبت به زن، او را سرد و بى علاقه مى‏کند، برخلاف زن که بى‏علاقگى اگر از او شروع شود، معمولاً تأثیرى چندانى در علاقه مرد ندارد. از این رو معمولاً بى‏علاقگى مرد منجر به بى علاقگى طرفین مى‏شود، ولى بى علاقگى زن لزوماً منجر به بى‏علاقگى طرفین نمى‏شود. سردى و خاموشى علاقه مرد مساوى است با مرگ ازدواج و پایان حیات خانوادگى. اما سردى و خاموشى زن به مرد، آن را به صورت بیمارى نیمه جان در مى‏آورد که امید بهبود و شفا دارد. حال اگر بى علاقگى از طرف زن شروع شود، براى مرد اهانت نیست که زن محبوب خود را به زور قانون نگه دارد، تا تدریجاً او را رام کند، ولى براى زن اهانت و غیر قابل تحمل است که براى حفظ حامى خود به زور و اجبار قانون متوسل شود، یعنى به زور شوهر خود را نگه دارد.
این مطلب در صورتى است که علت بى‏علاقگى زن، فساد اخلاق و ستمگرى مرد نباشد، ولى اگر مرد، ستمگرى را آغاز کند، در نتیجه زن به مردش بى علاقه ‏شود، مطلب دیگرى است.
به هر حال تفاوت زن و مرد در این است که مرد به زن نیازمند است و زن به قلب مرد.(11)
هم چنین از جهت رنجش و ناراحتى، زنان زودتر از مردان رنجور و ناراحت مى‏شوند و صبر و تحمل آنان کمتر از مردان است اما پس از مدتى رنجورى برطرف مى‏شود. حال اگر حق طلاق به زنان داده مى‏شد، چه بسا فوراً به طلاق رو مى‏آورند.
همان گونه که بیان شده، این گونه نیست که زن به طور مطلق حق طلاق نداشته باشد، بلکه در مواردى مى‏تواند حق طلاق داشته باشد، مثلاً زن مى‏تواند در ضمن عقد نکاح یا عقد لازم دیگرى شرط کند که وکالت در طلاق خودش داشته باشد، یعنى زن از شوهرش وکالت مى‏گیرد در صورتى که لازم بداند، از طرف شوهرش خود را مطلقه کند.بااین‏شرط مرد و زن در طلاق‏دادن‏مساوى خواهند شد. هم مرد حق‏طلاق دادن دارد و هم زن.
در آخر این که:
در قانون مدنى جمهورى اسلامى، مواردى که زن مى‏تواند حق طلاّق داشته باشد، ذکر شده است.
چون ازدواج، حقوق و وظایف مالى و اقتصادى را بر شوهر لازم مى‏کند، جدا شدن و طلاق براى او سخت تر از زنان است، زیرا مهریه را باید پرداخت کند، در حالى که زن در اینجا گیرنده است و در طلاق هیچ بار مالى بر او تحمیل نشده، بلکه استفاده مالى دارد، بنابراین شرایط طلاق (که در اسلام مبغوض‏ترین حلال دانسته شده) براى مرد سخت و سنگین است و براى زن از نظر مالى و اقتصادى نه تنها سخت نیست، بلکه مى‏تواند مطلوب باشد.
د)چرا زنان بدون اذن پدر نمی توانند ازدواج کنند؟
این مسئله، از مسائل اختلافی بین فقها است.(1) به جهت آن که روایات وارد شده در این موضوع صراحت ندارند.
برخی از فقها و مراجع تقلید، اذن پدر را شرط صحّت عقد دختر باکرة رشیده نمی دانند و معتقدند: در صورت ازدواج، عقد باطل نمی باشد. از این رو اگر عمل زناشویی قبل از اذن پدر و بعد از وقوع عقد صورت گیرد، زنا محسوب نمی شود؛ فقط معصیّت نافرمانی پدر را کرده است. شاهد بر صحّت ازدواج آن است که گروهی از فقها معتقدند دختر و پسری که بدون اذن پدر دختر ازدواج کرده اند، جدایی با طلاق صورت می گیرد.
اما برخی دیگر از فقها و مراجع معتقدند: اذن پدر، شرط صحّت عقد در ازدواج می باشد، به این معنا که اگر بدون اذن پدر عقد واقع شود، آن را باطل می دانند و معتقدند که نسبت به دختر احکام همسری بار نمی شود، از این رو اگر بعد از این ازدواجِ باطل عمل زناشویی صورت گیرد، زنا محسوب می شود.(2) روایات زیادی در این خصوص و جود دارد، ولی توجّه شما را به روایتی از ائمة معصومین(ع) در خصوص نیاز دختران برای ازدواج به اذن پدر جلب می کنم. امام صادق(ع) فرمود: "لا تنکح ذوات الآباء من الأبکار الاّ بأذن آبائهنّ؛ دختران با کره که صاحب پدر و جدّ می باشند، حقّ ندارند ازدواج کنند، مگر با اذن و اجازة پدران خود".(3)
بنابراین، مستند حکم فقها برای اجازة دختر، روایات وارد شده است، اما این که فلسفه و حکمت آن چیست، نمی توان به صورت قطعی اظهار نظر کرد. با وجود این که روایات، صراحت در وجوب اجازه گرفتن ندارند.
در عین حال می توان بعضی از موارد را مانند اهمّیّت مسئله و کم تجربه بودن دختران در این موضوع، استحکام خانواده در آینده و پیوند فامیلی و آثار مثبت آن، احترام و ارزش نهادن به پدر و زحمات او و جلب حمایت او در زندگی آینده و مستحکم نمودن آن بر شمرد.
د)چرا مردان از نظر حجاب از زنان راحت ترند؟
براى روشن شدن فلسفه حجاب زن و راز تفاوت آن با پوشش مردان، توجه به مطالب ذیل لازم است:
1- توجه به رابطه پوشش با فرهنگ دینى‏
بر اساس فرهنگ اسلامى، انسان موجودى است که براى رسیدن به کمال و معنویّت خلق گردیده است. اسلام با تنظیم و تعدیل غرایز به ویژه غریزه جنسى و توجه به هر یک از آن‏ها در حدّ نیاز طبیعى، سبب شکوفایى همه استعدادهاى انسان شده و او را به سوى کمال سوق داده است.
پوشش مناسب براى زن و مرد عامل مهمى در تعدیل و تنظیم این غریزه است.
2- توجه به ساختار فیزیولوژى انسان‏
نوع پوشش زن و تفاوت آن با لباس مرد رابطه‏اى مستقیم با تفاوت‏هاى جسمى و روحى زن و مرد دارد.
در تحقیقات علمى در مورد فیزیولوژى و نیز روان‏شناسى زن و مرد ثابت شده که مردان نسبت به محرّک‏هاى چشمىِ شهوت‏انگیز حساس ترند و چون تأثیر حس بینایى زیادتر است و چشم از فاصله دور و میدان وسیعى قادر به دیدن است، از سوى دیگر ترشّح هورمون‏ها در مرد صورتى یکنواخت و بدون انقطاع دارد. مردان به صورتى گسترده تحت تأثیر محرّک‏هاى شهوانى قرار مى‏گیرند اما زنان نسبت به حس لمس و درد حساس ترند و به محرّک‏هاى حسى پاسخ مى‏دهند. حس لامسه بروز زیادى ندارد و فعالیتش محدود به تماس نزدیک است.
از این گذشته چون هورمون‏هاى جنسى زن به صورت دوره‏اى ترشخ مى‏شوند و به طور متفاوت عمل مى‏کنند، تأثیر محرّک‏هاى شهوانى بر زن صورتى بسیار محدود دارد و نسبت به مردان بسیار کمتر است.
با توجه به مطالب فوق مى‏توان گفت: حجاب در اسلام از یک مسئله کلّى و اساسى ریشه گرفته است. اسلام مى‏خواهد انواع التذاذهاى جنسى (چه بصرى و لمسى و چه نوع دیگر) به محیط خانواده و در چهارچوب شرع و قانون اختصاص یابد و اجتماع تنها براى کار و فعالیت باشد، بر خلاف سیستم غربى که حضور در جامعه را با لذت جویى جنسى به هم مى‏آمیزد و تعدیل و تنظیم امور جنسى را به هم مى‏ریزد.
اسلام قائل به تفکیک میان این دو محیط است و براى تأمین این هدف، پوشش و حجاب را توصیه نموده است، زیرا بى بند و بارى در پوشش به معناى عدم ضابطه در تحریک غریزه و عدم محدودیت در رابطه جنسى است که آثار شوم آن بر کسى پوشیده نیست.
ج) آثار و فواید رعایت حجاب و پوشش دینى‏
1- بهداشت روانى اجتماع و کاهش هیجان‏ها و التهاب جنسى که سبب کاهش عطش سیرى ناپذیرى شهوت است.
2- تحکیم روابط خانوادگى و برقرارى صمیمیت کامل زوجین.
با رواج بى حجابى و جلوه گرى زن، جوانان مجرد، ازدواج را نوعى محدودیت و پایان آزادى‏هاى جنسی خود تلقّى مى‏کنند وافراد متأهل هر روز در مقایسه‏اى خطرناک میان آن چه دارند و ندارند، قرار مى‏گیرند. این مقایسه‏ها، هوس را دامن زده و ریشه زندگى را مى‏سوزاند.
3- استوارى اجتماعى و استیفاى نیروى کار و فعالیّت‏
دختر و پسرى که در محیط کار و دانشگاه تحریک شهوانى شوند، از تمرکز و کارآیى آن‏ها کاسته مى‏شود و حکومت شهوت بر اجتماع سبب هدر رفتن نیروى فکرى و کارى است.
4- بالارفتن ارزش واقعیت زن و جبران ضعف جسمانى او
حیا، عفاف و حجاب زن مى‏تواند در نقش عاطفى او و تأثیرگذارى بر مرد مؤثر باشد. لباس زن سبب تقویت تخیّل و عشق در مرد است و حریم نگه داشتن یکى از وسائل مرموز براى حفظ مقام و موقعیّت زن در برابر مرد است. اسلام حجاب را براى محدودیّت و حبس زن نیاورده، بلکه براى مصونیّت او توصیه کرده است، زیرا اسلام راضى به حبس، رکود و سرکوبى استعدادهاى زن نیست، بلکه با رعایت عفاف و حفظ حریم، اجازه حضور زن را در اجتماع داده امّا از سوء استفاده شهوانى و تجارى منع کرده است.
در واقع حجاب موجب محدودیت، مردان هرزه مى‏باشد که در صدد کام جویى‏هاى آزاد و بى حد و حصر هستند و مصونیت زنان از دست این مردان منظور است.
علاوه بر مطالب فوق استاد مطهری در بیان این که چرا حجاب به زنان اختصاص یافته می گوید: اما علت این که در اسلام دستور پوشش، اختصاص به زنان یافته، این است که میل به خود نمایى و خودآرایى مخصوص زنان است. از نظر تصاحب قلب‏ها و دل‏ها مرد شکار است و زن شکارچى، همچنان که از نظر تصاحب جسم و تن، زن شکار است و مرد شکارچى. میل زن به خود آرایى از حس شکارچى‏گرى او ناشى مى‏شود. در هیچ جاى دنیا سابقه ندارد که مردان لباس‏هاى بدن نما و آرایش‏هاى تحریک کننده به کار برند. این زن است که به حکم طبیعت خاص خود مى‏خواهد دلبرى کند و مرد را دل باخته و در دام علاقه خود اسیر سازد. بنابراین انحراف تبرّج و برهنگى، از انحراف‏هاى مخصوص زنان است و دستور پوشش هم براى آنان مقرر گردیده است"به عبارت دیگر: جاذبه و کشش جنسى و زیبایى خاص زنانه و تحریک پذیرى جنس مردانه، یکى از علت‏هاى این حکم است. توصیه و دستور الهى به پوشش و حجاب براى زنان، به منظور ایجاد محدودیت و محرومیت و چیزهایى از این قبیل که تنها فریب شیطانى‏اند نمى‏باشد، بلکه در واقع براى آگاهى دادن به گوهر ارزشمند در وجود زنان است که باید از آن مراقبت شده و حفظ شود و به تاراج نرود. این کاملاً معقول است که هر چیزى ارزشمندتر باشد، مراقبت و محافظت بیشترى را مى‏طلبد تا از دست راهزنان در امان باشد و به شکل یک ابزار براى مطامع سودپرستان در نیاید.به یاد داشته باشیم که غریزه جنسى، نیرومند و عمیق است. هر چه بیشتر اطاعت شود، سرکش‏تر مى‏گردد، همچون آتش که هر چه به آن بیشتر هیزم بدهند، شعله ورتر مى‏شود، و شهوت خود را به صورت یک عطش روحى و خواست اشباع نشدنى در مى‏آورد وضعیت جهان معاصر و کشانده شدن عده‏اى به همجنس بازى نشانه آشکارى از این حالت است. بنابراین رعایت نکردن پوشش اسلامى توسط زنان نه تنها از بین رفتن حساسیت مردان را به دنبال ندارد، بلکه موجب طغیان غریزه جنسى آنان نیز مى‏گردد و پس از مدتى باعث دلزدگى و بى معنایى آن خواهد شد. در مورد مردان نیز این گونه نیست که بتوانند با هر نوع لباسی از خانه بیرون آیند و نوع پوشش آنها می تواند به هر صورتی باشد بلکه مردان نیز در این جهت با محدودیت های خاص نسبت به پوشش مواجه هستند اما محدوده پوشش آنان به جهت حضور بیشتر در اجتماع و کارهای سخت و به جهاتی که در بالا ذکر شد با زنان متفاوت است.
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پاورقی:
1 - شهید مطهرى، نظام حقوق زن در اسلام، مجموعه آثار، ج 19، ص 175.
2-- مجموعة مقالات هم اندیشى مسایل و مشکلات زنان، ج 1، ص 202.
3 همان، ص 293
4-استاد مطهری, نظام حقوق زن در اسلام ص15
5-نساء(4) آیه 3
6-وسائل الشیعه, ج14, ص195
7 - تفسیر نمونه، ج‏3، ص 256 - 260؛ مجموعه آثار، مطهرى، ج‏19، ص 357 - 361.
8 - المیزان، ج‏4، ص 319.
9 – مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج19، ص 302.
10 – همان ، ص 311.
11. مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، ج 19، ص 436، با تلخیص.