سؤال106:می گوید: به عقیدۀ شیعه، پیامبر رهبری بوده كه از افراد شایسته دوری گزیده و منافقان را از لحن گفتارشان می شناخت
سؤال106
می گوید: به عقیدۀ شیعه، پیامبر رهبری بوده كه از افراد شایسته دوری گزیده و منافقان را از لحن گفتارشان می شناخت، برای پستهای مهم و فرماندهی انتخاب كرده و با بعضی آنها وصلت و ازدواج كرده است.
پاسخ
آنچه به شیعه نسبت می دهد افترایی است كه كوچكترین مدركی برای آن در دست ندارد و اگر داشت اشاره می كرد، بلكه یك نوع استنباط شخصی است.
در سؤال یاد شده دو مطلب آمده است:
1. پیامبر همۀ منافقان را از شیوۀ گفتارشان می شناخت.
2. پیامبر از صالحان دوری می جست و منافقان را به پستهای مهم می گمارد، و هر دو نظر باطل و بی-اساس است.
دربارۀ نظریۀ نخست، اشتباهی كه كرده، تصور كرده است پیامبر همۀ منافقان را از شیوۀ گفتارشان می شناخت در حالی كه این مربوط به برخی از منافقان است، ولی برخی دیگر روی مصالحی برای او نیز ناشناخته بودند، چنان كه قرآن می فرماید: «و من أهل المدینة مردوا علی النفاق لا تعلمهم نحن نعلمهم»(توبه/101)
«برخی از اهل مدینه با نفاق خود خو گرفته اند، تو آنها را نمی شناسی و ما آنها را می شناسیم».
بنابراین اگر منافقی در عصر رسول خدا مصدر كار شده، به خاطر ناشناس ماندن بوده است. و اگر هم پیامبر می شناخت آن را افشاء نمی كرد و با آنان، بسان دیگران معامله می نمود. به گواه این كه در بازگشت پیامبر از تبوك، گروهی از منافقان نقشه قتل پیامبر را در بازگشت پیامبر از تبوك، گروهی از منافقان نقشه قتل پیامبر را كشیدند و خدا نقشه آنان را نقش بر آب كرد، پیامبر خدا اسامی این منافقان را تنها به حذیفه فرمود بدون آن كه آنان را افشا كند و لذا او را «صاحب سرّ رسول خدا» می دانند.(1)
امّا دربارۀ موضوع دوم آنچه به شیعه نسبت می دهد كذب محض و افتراء خالص است، پیامبر گرامی پیوسته صالحان را احترام می كرد و از منافقان تا آنجا كه می شناخت دوری می جست و اگر هم با خانواده ای ازدواج كرده، یا دختر داده است، این به خاطر آن است كه آنان در آن زمان جزئی از جامعۀ اسلامی بودند و هر فردی می تواند از خانوادۀ مسلمان دختر بگیرد یا دختر بدهد. ولی داوری دربارۀ افراد، با مطالعۀ یك برگ و دو برگ از زندگی آنان بالاخص عصر رسول خدا صحیح نیست، بلكه باید پرورندۀ آنان به طور كامل خوانده شود تا بتوان آنان را به طور صحیح شناخت و شیعه همین كار را دربارۀ افراد انجام می دهد و به یك برگ و دو برگ اكتفا نمی كند و «خواتیم عمل» را در نظر می گیرد چنان كه فرمودۀ پیامبر است.(2)
پی نوشت ها:
1. فتح الباری، كتاب فضائل الصحابه، باب مناقب عمار و حذیفه به شماره 3743.
2. صیح بخاری، روایت6493.