حکمت حکم اعدام برای مرتد چیست؟

حکم اعدام مرتد از جهت تحقق موضوع و اجرای آن بسیار محدود و تحت شرایط خاصی است و این نکته نیز فراموش نشود که مرتد به صرف شک و تردید اعدام نمی شود،مرتدی به دار مجازات آویخته می شود که راه عناد و کج روی را آگاهانه بر داشته ودر صدد تضعیف آیین حق اسلام- که نجات دهنده انسان ها است بر آید.
با تامل و دقت در این جهت فلسفه تشریع حکم مرتد در اسلام روشن می شود ، با وجود این برای واضح شدن بیشتر پاسخ به سوال، به صورت تحلیلی بحث ذیل ارائه می شود:
1) پایه و اساس جامعه اسلامى، دین است و تمام فعالیت‏هاى اجتماعى و فردى بر محور دین انجام‏مى‏شود. دین مانند روح زندگى بخش در همه زوایاى جامعه اسلامى حضور دارد. هر صدمه‏اى که به‏جایگاه رفیع دین وارد شود، اساس جامعه را به خطر مى‏اندازد. اگر انکار، تکذیب و استهزاى دین، به‏ویژه توسط مسلمانان صورت گیرد، شبهه و تردید و عدم پایبندى نسبت به دین در میان جامعه اسلامى‏رخنه و رشد مى‏کند، دشمنان اسلام که همواره به دنبال نفوذ و ضربه زدن به دین هستند اگر این راه را بازببینند، با به کار گرفتن و جذب افراد سست ایمان و کشاندن آنها به کفر، براى خارج کردن دین از جایگاه‏خود و بى اهمیت نمودن آن، اقدام خواهند کرد و جامعه اسلامى با از دست دادن این سرمایه عظیم به‏نابودى کشیده خواهد شد. اسلام که دین جامع و کامل است با تشخیص درست این نقطه آسیب‏پذیر، باوضع حکم ارتداد به مقابله با کسانى که در صدد ضربه زدن به دین هستند پرداخته، ایمان و باورهاى حق‏مردم را در حصار امن قرار داده و با حفاظت از سلامت جامعه زمینه را براى رشد و سعادت افراد آن‏فراهم کرده است.(1)
2) اثر روانى و اجتماعى این حکم، بالا بردن اهمیت و ارزش دین است. دین براى انجام رسالت‏خود باید در جامعه، جایگاهى رفیع داشته باشد، همانند حکم قصاص و مجازات سارق که حالتى براى‏افراد جامعه فراهم مى‏کند که نه تنها به قتل و سرقت دست نمى‏زنند بلکه جان و مال دیگران براى آنان‏احترام پیدا مى‏کند و در جهت حفظ آن مى‏کوشند، حکم ارتداد کمک مى‏کند تا دین در نظر مردمى که ازمنزلت و ارزش نظرى و عملى آن آگاه نیستند جایگاه و ارزش واقعى خود را بیابد، و فوائد بسیارى از این‏طریق حاصل مى‏شود. اگر دین در نظر مردم، مهم و ارزش‏مند شد، توجه خاصى به آن مبذول مى‏دارند؛آن را آسان از دست نمى‏دهند، به دنبال آگاهى و اطلاع صحیح از آن بر مى‏آیند و با طرح نظرات پخته وسنجیده به رشد عملى و آگاهى مى‏رسند و این چراغ هدایت را از تیرگى و خاموشى حفظ مى‏کنند.(2))
- 3) اسلام پیش از آن که کسى را به عنوان پیرو بپذیرد، هشدار مى‏دهد که چشم و گوش خود را باز کنید وبا دلائل منطقى و به صورت آزادانه در مورد دین تحقیق کنید. حال اگر کسى با تحقیق و بررسى کامل‏مسلمان شد و جزء پیروان اسلام درآمد و سپس خواست از اسلام دست بکشد و در زمره مذاهب دیگردرآید، جاى شک نیست که چنین عملى در اذهان عمومى اثرى قوى در بى اعتبارى و نادرستى اسلام‏جلوه مى‏دهد، زیرا عقل مردم در چشم آنها است، وقتى که مى‏بینند: مسلمانى از دین خود خارج شده وبه آئین دیگر گرویده است، پیش خود فکر مى‏کنند چنانچه این آئین اسلام بهترین و صحیح‏ترین ادیان‏آسمانى بوده، پس چرا پیروانش یکى پس از دیگرى از آن خارج شده و به دشمنان آن مى‏پیوندند؟ آنگاه‏نتیجه مى‏گیرند که اصول اسلام یک آئین درستى نیست که بتواند مردم را راضى نگهدارد و نیازمندى‏هاى‏آنان را رفع نماید و گرنه معنى ندارد که پیروانش از آن رو بگردانند.(3))
- 4) اگر مردم در تغییر عقیده مجاز باشند، افراد مغرض و سودجو از این راه مى‏توانند بزرگ‏ترین وکوبنده‏ترین ضربات بر پیکر اسلام، وارد سازند، زیرا آنها آگاه شوند، آنگاه مذهب داده در زمره دشمنان‏شروع به فعالیت نمایند، آیا در این صورت، اسلام، با آزاد گذاشتن باب ارتداد و تغییر مذهب اساس خودرا متزلزل نمى‏کرد؟ آیا عاقلانه است، آئینى که خود را تنها ضامن سلامت ملت‏هاى مى‏داند، گور خود رابا تجویز تغییر مذهب بکند و براى دشمنان خود، پناهگاه قانونى و محکمى پدید آورد، آیا با تجویز»آزادى تغییر مذهب« دست افراد مغرض و سود جو که به خاطر مطامع دنیوى و مظاهر زود گذر زندگى،هر لحظه به شکلى در مى‏آیند و از ارتکاب هر گونه فساد و تباهى باکى ندارند، بازتر نخواهد شد ومعتقدات میلیونها نفر مسلمان، بازیچه امیال و هوس‏هاى شوم مشتى افراد ناپاک و آلوده قرار نخواهدگرفت.(4))
- 5) در یک جامعه دینى، به ویژه زمانى که حکومت نیز مانند مردم خود را به احکام دین پاى‏بند بداند،تبلیغ بر ضد دین نوعاً به بر هم زدن نظم و اخلاق عمومى منجر خواهد شد، به همین جهت حکومت‏اسلامى نیز مانند مردم، خود را موظف به حفظ کیان دین مى‏داند(5)،
حقوقدانان در تعریف نظم عمومی مى‏گویند: نظم عمومى فرمول مقرراتى است که در آن ذات، حیثیت و منافع مادى و معنوى جامعه بایدمورد حمایت جدى قرار گیرد. در صورت بر هم زدن نظم عمومى وجدان جامعه جریحه‏دار مى‏شود.بنابر این براى حفظ آن هرگونه اقدام الزام کننده یا بازدارنده بجا و شایسته خواهد بود.(6)
- 6) از دیدگاه برخى از دانشمندان اسلامى، راه‏هاى دستیابى به اهداف شریعت، دفاع از اصول پنجگانه:دین، جان، عقل، نسب و مال انسان مى‏باشد و اسلام براى حفظ هر یک از این اصول راهکار مشخصى‏مقرر نموده که حفظ »دین« از طریق »جهاد« و »مجازات ارتداد« حاصل مى‏شود.(7))
- 7) کسانى که در شدت مجازات مرتد، تردید مى‏نمایند، نوعاً، افرادى هستند که به تمایلات مذهبى‏همچون سایر تمایلات نفسانى مى‏نگرند و مى‏پندارند «همانطور که بشر در پیروى از تمایلات خویش وترک آنها آزاد است. نسبت به مذهب و مردم نیز، آزادى دارد که آن را در زمانى بپذیرد و در زمانى دیگرترک کند». ولى برخورد اسلام با دین، جز این است و در فرهنگ اسلامى، دین از اهمیت والائى برخوردا است. این‏اهمیت از نقشى که دین در سعادت دنیا و آخرت انسان دارد، نشأت مى‏گیرد. در فرهنگ اسلام، دین تنهاچیزى است که خداوند بر اعطاى آن بر انسان‏ها منّت گذاشته است، یا هدایتِ انسانى به سوى دین،ارزشش بر تمامى آنچه خورشید بر آن مى‏تابد برترى دارد. و یا گمراه نمودن فردى از دین برابر است باکشتن همه انسان‏ها.
در چنین منطقى، اگر حفظ دین در رأس همه واجبات قرار گیرد و براى آن فرمان جهاد و مبارزه داده شودامرى طبیعى و نشأت گرفته از جایگاهى که دین در این منطق دارد، از این روى پیامبر اسلام)ص(مى‏فرماید: »هرگاه حادثه ناگوارى بر شما وارد شد، جانهایتان را فداى دینتان کنید و بدانید که هلاک‏شونده کسى است که دینش از بین برود«.(8))
8) افزون بر جنگ روانى، ارتداد سبب درگیرى‏هاى مذهبى هم مى‏شود، زیرا انسان‏ها نسبت به عقایدخویش تعصب مى‏ورزند و به طور طبیعى، در برابر تحقیر و اهانت عکس‏العمل نشان مى‏دهند، در این‏حالت پشت پا زدن به دین و عقاید، عکس‏العمل سایر هم‏کیشان را به دنبال خواهد داشت و ادامه این‏جریان به درگیرى‏هاى قومى و مذهبى خواهد انجامید. لذا برخورد با ارتداد و جلوگیرى از آن، در رفع‏اختلاف‏ها و تشنجات مذهبى بسیار مؤثر است.(9))
پی نوشت ها:
1.مصباح یزدى، محمدتقى، دین و آزادى، ص 106.1
2.همان، ص 107.2
3.قربانى، زین‏العابدین، اسلام و حقوق بشر، ص 482 - 481 )با اندک تصرف.3
4.همان، ص 483 - 482.4
5.هاشمى، سید حسین، ارتداد و آزادى، ص 132.5
6.همان، ص 130.6
7.همان، ص 61.7
8.مجله حوزه، آزادى بیان. ارتداد، ش 42، ص 60.8
9.همان، ص 62 - 61.10