خداوند که بی نیاز است ، پس چرا ما را به عبادت و بندگی خود دستور داده است ؟
پاسخ: خداوند غنى و بى نیاز از همه چیز است، چون غیر از خدا هر چه موجود است ، همه مخلوق خدا است و نیازمند به او.
قرآن میفرماید : «اى مردم! شما همگى نیازمند به خدایید. تنها خداوند است که بى نیاز و شایسته هر گونه حمد و ستایش است»(1)
بنابر این خداوند بى نیاز مطلق است و مخلوقات همه محتاج اویند. او است که همه نیازهاى مخلوقاتش را بر طرف میکند.
ما انسانها که یکى از مخلوقات خداییم ، سراسر وجودمان را نیاز و احتیاج فرا گرفته است، مانند نیاز به آب و غذا و هوا و . . . که با نبود یکى از این ها قادر به ادامه حیات نیستیم . ما چند دقیقه یا چند ثانیه نمیتوانیم بدون هوا زنده بمانیم. همه این نیازمندیها به وسیله آب و هوا و غذا و . . . بر طرف میشود که خداى مهربان با خلق آن نیاز ما را برطرف کرده است . آرى این خداى حکیم ومهربان است که به هنگام تولد بچه، خون را تبدیل به شیر میکند و نوزاد آن را از پستان مادر تغذیه مینماید.
یکى از نیازهاى ما نیازهاى روحى است مثل احتیاج به محبت . از این رو بچههایى که در خانواده خود احساس کمبود محبت کنند، دچار اختلالات روحى و روانى میگردند. یکى از نیازهاى واقعى و اساسى روح بشر مسئله عبادت و پرستش است، چون خداوند انسان را براى تکامل آفریده است و تکامل او جز از راه عبادت و بندگى به دست نمی آید.
بنابر این خداوند نیاز به عبادت ما ندارد، بلکه ما محتاج به عبادت او هستیم که با بندگى او به نعمت هاى جاودان نایل شویم. قرآن میفرماید: « هر کسى کفر ورزد و حج را ترک کند، به خود زیان رسانده است . خداوند از همه جهانیان بى نیاز است».(2)
در آیه دیگر فرمود : «کسى که جهاد و تلاش کند ، براى خود جهاد مى کند؛ چرا که خداوند از همه جهانیان بى نیاز است». (3)
در جاى دیگر میفرماید: « کسى که عمل صالحى به جا آورد ، به سود خود به جا آورده است، و کسى که کار بدى انجام دهد ، به زیان خود او است. سپس همه شما به سوى پروردگارتان باز میگردید».(4)
در آیه دیگر فرمود: «کسى که پاکى گزیند، به نفع خود او است».(5)
نتیجه اینکه انسان در پرتو اعمال صالح تکامل مییابد و به آسمان قرب خدا پرواز میکند وبه خوشبختى همیشگى میرسد. و بر اثر جرم و گناه سقوط میکند و بر بدبختى ابدى گرفتار میشود .
عبادت خداوند انجام هر عملی است که انسان را به خدا نزدیک ساخته واز زشتی ها دور نماید .
بدیهی است عبادت خدا منحصر در نماز نیست.خدمت خالصانه به انسان ها ، دستگیری از انسان ها و کمک به ضعیفان و بیچارگان ، ادب و احترام و نگه داشتن دست و زبان و گوش و ...همگی عبادت اند. انجام هر عملی که در آیات و روایات به انجام آنها توصیه شده عبادت است.
عبادات هدف و فلسفهای دارند که اگر انسان به آن بیتوجه باشد نصیبی از آن نمیبرد. اگر انسان شرایط باطنی عبادات را رعایت نکند، بهره لازم از عبادت را نخواهد برد. کسانی که رنج و مشقت عبادت را بر خود هموار ، اما از روح عبادت غافلند. عبادات آنها به جای این که در روحشان خشوع و خضوع و کمالات دیگر را به وجود آورد، عجب و غرور و رذایل دیگر را ایجاد میکند. چنین عبادتی قطعا جز خستگی نتیجهای ندارد، اما نباید این نکته کسی را از انجام عبادت باز دارد و نا امید کند؛ بلکه فقط هشداری است که انسان مراقب باشد عبادتش دارای باطن باشد و روح عبادت را دریابد و عبادتش همراه با خشوع و حضور قلب باشد. تا از آن بهره برده و مصداق این آیه قرار گیرد: «الذینهم فی صلاتهم خاشعون» ، (6)
فلسفه عبادات را تنها در پرتو بینش توحیدی اسلام ، میتوان دریافت کرد. بدیهی است تا زمانی که ابعاد مختلف این بینش، به درستی شناخته نشود، جایگاه عبادات و هم چنین دیگر برنامههای عملی آن، روشن نخواهد شد. در بینش اسلام و ادیان توحیدی، انسان و مجموعه هستی، آفریدههای خداوند و در مسیر حرکت به سوی او و معرفت مبدأ خویشند. در این دیدگاه، هیچ غایتی جز معرفت خداوند برای انسان متصوّر نیست و کمال انسان، تنها در این محدوده رقم میخورد و تمامی جاذبههای دیگر، جملگی برای به حرکت درآوردن آدمی و فراخوان وی به معرفت خداوند هستند.
در این مسیر است که «عبادت» جایگاه خود را پیدا میکند؛ آن هم به صورت عبادتی موزون و حساب شده که باید به صورت خاصی به جای آورده شود. بدون این عبادت، سرّ حیات بیرنگ خواهد شد و انسان در بیغوله جاذبههای دیگر، راه اصلی را به فراموشی خواهد سپرد.
مثلاً نمازهای پنج گانه در تمامی عمر، همانند تابلوها و چراغهایی است که در مسیری سخت، طولانی و پرحادثه، انسان را به تبعیت از خود فرا میخواند تا او را از پرتگاههای سقوط و گزند حوادث سنگین، باز دارد. بدون نماز، آدمی در مسیر زندگی، گوهر عبودیت خویش را در برابر ذات لایزال احدیت به فراموشی خواهد سپرد و در نتیجه از کمال خویش باز خواهد ماند.خداوند نماز را واجب نمود تا انسان با ذکر و یاد خدا ، از خواسته های شیطانی دست کشیده از فحشاء و منکر بیرون آید(7) ؛ پس سود آن برای خود انسان است. از همین رو، تمامی پیامبران الهی و کتابهای آسمانی، آدمی را به نماز دعوت کردهاند. آنچه گفته شد، تنها اشارهای کوتاه به فلسفه فردی نماز بود و نماز و دیگرعبادات ، از جهات مختلف اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و... دارای حکمتهای عمیقی است.
نماز، عملاً موجب همبستگی مسلمانان و احساس روح یکرنگی در بین آنان است؛ چرا که همه آنان به یک مشکل و به سمت یک قبله نماز میگذارند و این موضوع، پیامدهای ارزندهای خواهد داشت.
از سوی دیگر ما با انجام عبادات به کمال می رسیم ولی باید دانست که : رابطه کمال و عبادت یک رابطه وضعى و قراردادى نیست؛ بلکه رابطهاى ذاتى و تکوینى است. همان طور که جسم سرد در اثر مجاورت اجسام گرم حرارت مىپذیرد، انسان نیز در پرتو ارتباط و انس با کمال مطلق، رو به کمال مىرود.
در اینجا بیان چند مقدمه ضرورى است:
1. غیر از خداوند کمال مطلقى نیست.
2. جز در سایه ارتباط با کمال مطلق، استکمال حاصل نمىشود.
3. ارتباط با کمال مطلق، راه ویژههاى خود را دارد که خداوند بهترین آنها را در قالب عبادات بیان کرده است.
در نتیجه روشن مىشود که از غیر این راهها، رسیدن به کمال خواب و خیالى بیش نخواهد بود.
در نگرش اسلامى، احکام الهى همه منطبق با مصالح و مفاسد نفس الامرى هستند؛ یعنى، اگر مثلاً دستور به نماز با جزئیات و شرایط خاصى داده شده است، همه به خاطر مصالح واقعى است که در آن عمل نهفته و انسان در مسیر کمال و سعادت جاودان، سخت بدان نیازمند است و بدون آن زیانکار خواهد بود. البته در مواردى راهکارهاى بدیل وجود دارد، ولى این موارد نیز در دین الهى مشخص مىگردد، نه با استفاده از خرد خود بنیاد.
دیگر اینکه عبادت و رابطه با خدا دو طرف دارد:
1. خداوند که معبود و مورد ستایش و نیایش است.
2. انسان پرستشگر و نیایشگر.
همچنین اساسىترین چیزى که انسان در مسیر عبادت و راهیابى به سوى خدا نیاز دارد، دو چیز است:
معبودشناسى؛یعنى، ابتدا باید معرفتى نسبتا درست از او داشته باشد و بداند که با چه کسى روبهرو مىشود.
راهشناسى؛یعنى، بداند که چگونه مىتواند با او رابطه برقرار کند و بهترین، نزدیکترین، پذیرفتهترین و سالمترین راه به سوى او چیست؟
اکنون این سؤال پدید مىآید که آیا خداوند - که علم مطلق است - خود و نیکوترین راه بشر به سوى خود را بهتر مىشناسد؟ یا انسانى که نه تنها خدا، بلکه حتى خویشتن را هنوز به درستى نشناخته است؟ پس اگر او بهتر مىشناسد و براساس آن بهترین راه را فرا روى بشر قرار داده و پیمودن آن را امر فرموده است، کدامین منطق سلیم و استوارمىپذیرد که آن را کنار زده و به راه دیگر برویم!
خلاصه اینکه راه و روش زندگى - در همه ابعاد، حتى در عبادت خداوند - نیازمند قاعده و قانون صحیح است و تخطّى از آن، جز به بیراهه رفتن و انحطاط و نابودى نمىانجامد و هیچ قاعده و قانونى که بتواند انسان را به کمال او هدایت کند، جز قانون خداوندى نیست: (وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ)؛(8) چه اینکه او آفریننده همه موجودات و عالم هستى است و خود بهتر مىداند که چه آفریده و بر اساس هدفمندى عالم خلقت (به مقتضاى حکمت) به کدام سو و به چه شیوهاى باید رهسپار گردد و طىّ طریق و سلوک کند. از این رو، روى گردانى از شریعت الهى - که به وسیله پیامبران ابلاغ مىشود - و روى آوردن به هر قاعده و قانون غیر خدا را «رویکرد جاهلى» مىداند (9)
پى نوشتها:
1. فاطر (35) آیه15.
2 .آل عمران (3) آیه97
3 .عنکبوت (28) آیه 6.
4 .فجر (89) آیه 27-30.
5 .ذاریات (51) آیه 56.
6 .مؤمنون، آیه 2.
7. عنکبوت (29) آیة 45.
8 .مائده (5)، آیه 50.
9 .همان.