خداوند کیست؟

لفظ خدا در زبان فارسی مخفف "خودآ" یعنی خودبه وجود آمده و تقریباً مرادف با واجب الوجود است، یعنی موجودی که وجود برای او ضرورت دارد و عدم برای وی محال است و موجود دیگری به آن وجود نداده است، ولی با توجه به مشابهات آن مانند خداوند و کد خدا می توان گفت معنای لغوی آن شبیه به معنای صاحب و مالک و معنایی که در عرف از آن فهمیده می‌شود، نظیر خالق و آفریدگار است.(1) بر همین اساس در زبان فارسی به جای مفاهیم واجب الوجود، خدا گفته می شود.
روشن است که هیچ موجودی به خداوند وجود نبخشیده و خداوند معلول هیچ علتی نیست ، پس کلمه "خدا "کاملا متناسب با حقیقت وجود خداوند است .
در زبان عربی اسم های فراوانی برای خداذکر شده است در دعای جوشن کبیر هزار اسم و صفت برای خداوند متعال آورده شده است . در قرآن نام های زیادی برای خدا آمده است ، مانند اللّه ، خالق ، باری ، مصوّر، رب ّ، رحمن ،رحیم ، عزیز، جبار، متکبر، قدوس ، سلام ، مهیمن و ملک.
در مورد حقیقت وجود او می توان گفت : خدا هستی نامحدود و آفریدگار جهان و جامع همه کمالات است و نقص و عیبی در ذات وی راه ندارد و هستی او عین ذات مقدّسش میباشد.
موجودات، آفریده شده‏ی خدا هستند و هستی خویش را از خدا میگیرند و هیچ گونه استقلالی ندارند . خداست که آنها را آفریده و بدانها افاضه وجود میکند چون خدا مستقل و موجودات، غیر مستقل هستند یعنی وجود آنها از خداست نمیتوان گفت خدا از موجودات جداست و با آنها ربط وجودی ندارد امّا باید دانست که چون خدا جسم نیست نزدیک بودن او با موجودات مثل نزدیک بودن جسمی با جسم دیگر نیست.
علی بن ابیطالب"علیه السلام" میفرماید: خدا داخل در اشیاء است نه مثل دخول چیزی در چیز دیگر و خارج از وجود اشیاء است امّا نه مثل خروج جسمی از جسم دیگر(2).
اگر مقصود ، آگاهی از ماهیت خدا است، در پاسخ باید توجه داشت که اصولاً ماهیت خداوند به این معنا که مثلاً از چه چیز به وجود آمده یا ساخته شده است اصلاً صحیح نمیباشد ، زیراچنین فرض هایی، نشانه نقص و کمبود است و در ذات الهی راه ندارد. از چیز ساخته شدن به این معنا است که خداوند در وجود خود به آن چیز ها نیاز دارد و این با ذات بی نیاز الهی سازگار نیست و نیز به این معنا خواهد بود که آن چیز ها قبل از وجود خداوند ، وجود داشته تا خداوند از آنها به وجود آمده باشد ، در حالی که همه چیز آفریده او است و نیز او ازلی است و هیچ چیز قبل از وجود او نیست تا از آن ساخته شده باشد.
خداوند چیزی جز هستی و وجود نامتناهی نیست و هیچ چیز وجود او را محدود نمی کند . به عبارت دیگر ، وجود ذاتی خدااست و چیزی که ذاتی است ، علّت بردار و جدا شدنی نیست . به بعضی چیزها می شود چیز دیگری داد یا از آن گرفت ، مثلاًآب را می شود گرم کرد و می شود گرما را از آب گرفت ، چون گرما غیر از آب است و آب غیر از گرما ، اما چیزی مثل رطوبت ، عین او است . نمی توان آب باشد ، اما رطوبت نباشد . هستی و وجود نیز عین خدا و تفکیک ناپذیر از ذات بی همتای او است . هستی غیر از خدانیست ، تا کسی هستی را به خدابدهد یا از او بگیرد.
حقیقت ذات نامحدود الهی برای ما که موجودات محدود هستیم قابل درک نیست و به همین جهت در روایات آمده که در ذات الهی تفکر نکنید ، بلکه در صفات خداوند تأمل کنید.
هم چنین خدایی که ما در تصور و خیال خود بیاوریم ، خدا نیست و اصولاً خداوند در تصور و خیال ما در نمیآید و عقل نیز به ذات الهی راه نمییابد چون لازمه آن، احاطه به خداوند است و خدای نامحدود در احاطه موجود محدود و عقل ناقص داخل نمیشود.
پس باید گفت:
ز او هر چه بگفتند از کم و بیش نشانی داده اند از دیده خویش
منزه ذاتش از چند و چه و چونتعالی شانه عما یقولون
خداوند دارای جا ومکان خاصی نیست زیرا مکان و زمان داشتن از خواص جسم است ، و مکان برای چیزی تصور می شود که دارای حجم وامتداد باشد و نیز هر چیز زمانداری از نظر امتداد و عمر زمان ،قابل تجزیه می باشد و این نیز نوعیامتداد و ترکیب از اجزاء بشمار می رود ؛ پس نمی توان برای خدای متعال مکان و زمان در نظرگرفت و هیچ موجود مکان دار وزمانداری واجب الوجود نخواهد بود .
اگر برای خدا جا و مکان خاصی فرض شود ، علاوه بر این که او را نیازمند به زمان و مکان دانستیم ، او را محدود نیز کرده ایم ، در حالی که وجود الهی ، نامحدود و نامتناهی است . هم چنین بودن او در مکان خاص وز مان خاص ، بدان معنا است که در زمان و مکان های دیگر حضور ندارد و این هم نشانه نقص است و هم با حضور خداوند در همه جا و هر زمان منافات دارد.
او هستیو وجود نامحدود است که نمی توان او را در زمان و مکانی خاص محصور و محدود کرد و حقیقت وجود نامتناهی او در ذهن انسان محدود و متناهی داخل نمی شود ، اما آثار وجود او در همه جا نمایان است و انسان با عمق جان خویش او را در می یابد.
اما سخن در مورد صفات الهیآن قدر گسترده است که نمی دانیم از کجا و چه بگوییم . مانند آنکه بخواهیم اقیانوسی را در یک ظرف قرار دهیم که مطمئنا امکان ندارد. از هر چیزی سخن بگوییم و در وصف هر چیز که بگوییم ، سخن از خدا است . از برگی که در درخت است ، یا‌آشیانی که در لای درخت قرار دارد و صدای جیک جیک گنجشکانی در آن ، یا مورچه ای که دانه ای به زمین می کشد ، یا ماهی زیبایی که در دریا شناور است ، یا غنچه ای گل که در حال شکفتن است و...
از زیبایی هایهر کدام که سخن بگوییم ، جز سخن از زیبایی و حکمت و علم و توانایی خالق آن نیست.
خداوند متعال همه صفات پسندیده و خوب را دارا است واز تمامی صفات ناپسند ، پاک ومنزه است.
صفات پسندیده ای که در خدا وجود دارد ، صفات جمال یا صفات ثبوتیه وصفات ناپسندی که خداوند از آن ها مبرا است صفات جلال یا سلبیه نامیده می شود.
راه آشنایی با صفات خدا مانند راه آشنایی با خودخداست . انسان می تواند از آثار وجود حداوند در جهان هستی با صفات الهی آشنا گردد ، همان طوری که شما از یک نوشته به نویسنده آن پی می برید ، از چگونگی الفاظ و کلمات ، مقدار آشنایی نویسنده آن را با لغات به دست می آورید، از انشای آن ، قدرت نویسندگی اورا می فهمید واز مطالبش متوجه روحیه وهدف نویسنده می شوید.
ایمان به هر یک از صفات خداوند نقش مثبت و ارزنده ای در گفتار،روش ومنش انسان در زندگی فردی و اجتماعی دارد.
ایمان به این که خداوند عزیز و نفوذ ناپذیر است؛ ان العزهَلله جمیعا (3) وهمه قدرت ها و توانایی ها از اوست؛ ان القوه لله جمیعا (4) وپدید آورنده وبرگشت دهنده همه اوست ؛ انا لله وانا الیه راجعون (5)
و او با انسان است ، هر کجا که باشد و به همه چیز حتی اسرار درون انسان آگاه است ،به انسان اعتماد،وقار وامید می دهد و اورا از خودبرتربینی، خودکم بینی وترس ووحشت از آینده نجات می دهد.
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------
پی‌نوشت‌ها:
1-محمد تقی مصباح یزدی، معارف قرآن، خدا شناسی، کیهان شناسی، انسان شناسی، ص
2- توحید صدوق، ص 306.
3-سوره نسا، آیه 139
4- سوره بقره آیه 165
5- همان آیه 156