1. وضعیت جامعه اسلامى در نیمه دوم قرن اول
بدون آشنایى با جامعه و افکار حاکم بر مسلمانان آن زمان نمىتوان واقعیتها موجود جامعه آن روز را به درستى دریافت کرد و درباره حوداثى که در آن مقطع زمانى رخ داده منصفانه قضاوت نمود؛ از اینرو شایسته است وضعیت نابسامان آن عصر را بررسى و تبیین نمود.
پس از صلح امام حسن (ع) و معاویه، على رغم تعهد و قراردادى که بین آن حضرت و معاویه منعقد گردید و در آن تصریح شد که نباید معاویه براى خود جانشینى برگزیند؛ وى از راههاى مختلفى و با تمسک به زور، تطمیع و تهدید، یزید را به عنوان ولیعهد و جانشین خود معرفى نمود. این اقدام معاویه مورد انتقاد و مخالفت مسلمانان از جمله عبدالرحمان ابوبکر و عبداللّه زبیر و... قرار گرفت. (1)
شیعیان کوفه که سلطه هر طاغوت و حاکم ناحقى را به راحتى نمىپذیرفتند، در اندیشه انقلاب و دگرگونى حکومت بودند. معاویه از فکر آنان آگاه بود و از این رو براى انتقام از عراقیها زیاد رإ؛گگّّ استاندار کوفه قرار داد و بدترین افراد آن زمان را مانند مغیره بن شعبه را بر آنان مسلط کرد و گماشتگان او به تعقیب و دستگیرى شیعیان پرداختند، دستها و پاهایشان را بریده و در چشمانشان میل فرو کردند و بسیارى از آنان را از شاخههاى درختان آویختند و کار را تا آنجا ادامه دادند که هیچ فرد سرشناسى را باقى نگذاشتند و افرادى مانند حجربن عدى و یاران او را به بدترین وجه به شهادت رساندند. معاویه در دستورى به همه نقاط کشور اسلامى چنین نوشت: «کسى حق ندارد شهادت و گواهى شیعیان على و خاندان او را بپذیرد». (2)
پس از آن دوران پرخفقان، کوفیان که همواره با امام حسین در ارتباط بودند، گروهى را به مدینه فرستادند تا با امام حسن و امام حسین (ع) مشورت کرده و جنگ با معاویه را سروسامان دهند. در آغاز با امام حسن (ع) ملاقات کردند، آنگاه نزد امام حسین (ع) رفتند امام فرمود: «چون صلح واقع شده، تا وقتى که معاویه زنده است منتظر باشید».
پس از شهادت امام حسن، تصمیم مردم کوفه جدىتر شد و طى نامهاى به امام حسین (ع) شهادت برادرشان را تسلیت گفته و نوشتند: «ان اللّه قد جعل فیک اعظم الخلف ممن مضى و نحن شیعتک المصابة بمصیبتک المحزونة بحزنک المسرورة بسرورک المنتظره لامر»؛ (3) خداوند متعال تو را بزرگترین جانشین و بازمانده پیشینیان قرار داده و ما شیعیان در مصیبت و حزن شما اندوهناک و در شادى شما شادمان و منتظر دستور شما مىباشیم. امام (ع) طى نامهاى مردم را به پنهانى بودن حرکت، دعوت مىفرمایند. معاویه از درون حرکت کوفه و ارتباط آنان با امام حسین آگاه مىشود و طى نامهاى به امام، او را از اندیشه انقلاب برحذر مىدارد: «و قد أنبئت أن قوما من اهل الکوفة قد دعوک الى الشقاق و اهل العراق من قد جرّبت قد افسدوا على ابیک و أخیک فاتق اللّه و اذکر المیثاق فانک متى تکدنى أکدک»؛ (4)
آگاه شده ام که گروهى از مردم کوفه تو را به اختلاف بین امت دعوت کرده اند.مى دانى که مردم عراق با پدر و برادرت چه کردند، خدا را در نظر داشته باش و بر پیمان باقى بمان و هرگاه با من از درکید و مکر وارد شوى من مقابله به مثل خواهم کرد. امام پاسخ بسیار تندى براى معاویه مىفرستد: «أتانى بکتابک و أنا بغیر الذى بلغک عنى جدیر و ما أردت لک محاربة و ما أظنّ لى عنداللّه عذراً فى ترک جهادک و ما اعظم فتنة من ولایتک هذه الامة»؛ (5) نامهاى از جانب تو - معاویه - رسید که در آن نسبتهایى داده بودى که سزاوار من نیست - من در پى اختلاف نیستم -. من قصد محاربه و جنگ با تو ندارم، اما گمان نمىکنم در ترک جهاد با تو در پیشگاه خداوند بزرگ عذر و بهانهاى داشته باشم و بدان که امروز هیچ فتنهاى براى امت اسلامى بزرگتر از حکومت تو بر آنان نیست.
طبق دستور امام حسین (ع) مردم کوفه که بزرگترین مرکز مبارزه با معاویه بود و اهالى آن در سه جنگ همراه على (ع) با او جنگیده بودند نهضت خود را شروع کردند. آنان نخستین جلسه خود را با حضور سران شیعه در منزل سلیمان بن صرد خزاعى تشکیل دادند. در آن جلسه سلیمان خطبهاى مىخواند و پس از حمد و ستایش خداوند بزرگ چنین مىگوید: «انّ معاویه قد هلک و ان حسیناً قد اعلن على القوم خلافه و خرج الى مکة و أنتم شیعة و شیعة أبیه فان کنتم تعلمون انکم ناصروه و مجاهدوا عدوه فاکتبوا الیه و ان خفتم الفشل و الوهن فلاتغروا الرجل فى نفسه فأجاب اکثر الحاضرین و قالوا لابل نقاتل عدوه و نقتل انفسنا دونه. قال سلیمان فاکتبوا الیه فکتبو الیه و ذلک فى أواخر شعبان»؛ (6) اى مردم مىدانید که معاویه به هلاکت رسیده و حسین (ع) مخالفت خویش را آشکار ساخته و به سوى مکه حرکت کرده است. شما که شیعیان او و پدرش هستید اگر مطمئن به یارى و مجاهده با دشمنانش مىباشید از او دعوت کنید؛ اما اگر از سستى و ضعف هراسانید آن حضرت را به حال خود گذاشته و فریب ندهید. بیشتر جمعیت در آن جلسه پاسخ مثبت داده و ابراز مىدارند که با جان و مال خود با دشمنان او خواهد جنگید، سپس توسط آنان در اواخر ماه شعبان نامهاى بدین شرح براى امام نوشته مىشود:
«بسم اللّه الرحمن الرحیم
به حسین بن على (ع) از سلیمان بن صرد و مسیب بن بخبه و رفاعه بن شداد و حبیب بن مظاهر و گروهى از شیعیان مؤمن کوفه.
پس از سلام و ستایش خداوند متعال
فالحمد اللّه الذى قصم عدوک الجبار العنید الذى اعتدى على هذه الامة فابتزها أمرها و انتزعها حقوقها، و عصبها فیئها و تأمرّ علیها بغیر رضاً منها ثم قتل خیارها و استبقى شرارها و جعل مال اللّه دولة بین جبابرتها و اغنیائها فبعداً له کنا بعدت ثمود و انّه لیس علینا امام فأقبل لعل اللّه ان یجمعنا بک على الحق و النعمان بن بشیر فى قصر الامارة لسنانجتمع معه فى جمعة و لا عید و قد حبسنا انفسنا علیک و لو اقبلت الینا أخرجناه حتى نلحقه بالشام»؛ (7) خداوند بزرگ را سپاسگذاریم که دشمن سرکش و ستمگر را از بین برد. دشمنى که به حقوق مردم تجاوز کرد و امر او را پراکنده ساخت و سرمایههاى عمومى را غصب نموده و بدون رضایت آن را به دست گرفت. آنگاه بهترین مردم را کشت و بدترین را جایگزین نمود. مال خدا را بین ستمگران و سرمایهداران تقسیم کرد؛ پس او مانند قوم ثمود از رحمت خداوندى دور باشد.
اى اماما! ما بدون رهبر هستیم، نزد ما بیایید. امید است که به وسیله تو برحق اجتماع کنیم. نعمان بن بشیر که حاکم کوفه است در قصرالاماره تنها مانده و ما در جمعه و اعیاد با او اجتماع نمىکنیم. نفسهاى خود را به آمدن تو حبس کردهایم. اگر نزد ما بیایید، نعمان را از کوفه به سوى شام بیرون خواهیم کرد.
این نامه را عبداللّه همدانى و عبداللّه بن وائل در مکه به امام رساندند و پس از آنها نامههاى دیگرى - بین 50 تا 150 نامه - همراه قیس بن مسهر صیداوى و عبدالرحمان ابى کنود و عماره بن سلولى فرستاده شد. (8) پس از آن هانى بن هانى سبیعى و سعید بن عبداللّه حنفى نیز همراه نامههایى گسیل شدند.
از نامههاى سران شیعیان روشن مىشود که آنها براساس وظیفه دینى - که نباید خلافت غیر شرعى معاویه را بپذیرد - از امام بحق حسین بن على (ع) دعوت نمودند.
نامه سران شیعه چنین است:
«بسم اللّه الرحمن الرحیم
للحسین بن على من شیعته من المؤمنین اما بعد فحیّا هلا فان الناس ینتظرونک و لا رأى لهم غیرک فالعجل العجل و السلام علیک؛ (9) از جانب مؤمنان و شیعیان حسین بن على، مردم در انتظار شما هستند هر چند سریعتر به سوى آنان حرکت کنید. درود بر تو.
زعماى خوارج نیز از قبیل شبث بن ربعى، حجار بن ابحر، زید بن حارث، یزید بن رویم، عزره بن قیس، عمر بن حجاج زبیدى و محمد بن عمیر تمیمى نامههایى نوشتند: «اما بعد فقد اخضر الجنات وانیعت الثمار فاذا شئت فاقدم على جند لک مجندة و السلام علیک». (10)
البته نامه این چند نفر که از سیاستمدارن ورزیده بود قابل بررسى است زیرا این افراد که از نزدیک به اوضاع کوفه آشنا بودند تشخیص دادند که اگر حسین بن على (ع) آزادانه وارد کوفه شود با پشتیبانى نیروهاى فراوانى که در کوفه دارد پیروز مىشود بدین جهت مىخواستند با دعوت آن حضرت براى خود جایى باز کنند لذا در نامه خود نوشتند: «باغها سرسبز شده و میوهها رسیده. به کوفه بیایید که ارتش آماده کوشش و پشتیبانى شماست».
پس از رسیدن نامههاى فراوان، امام منتظر موقعیت مناسب بودند. از اینرو در آغاز پسر عموى خود را فرستادند. با ورود مسلم شادمانى عجیبى سراسر کوفه را فرا گرفت. مردم و عشایر، گروه گروه براى عرض سلام و شنیدن پیام امام حسین به سوى خانه مختار بن عبید مىشتافتند و این یکى از آرزوهاى مردم و شیعیان کوفه بود. در این هنگام مسلم نامهاى به این مضمون به امام نوشت: «الرائد لا یکذب اهله و قد بایعنى ثمانیة عشر ألفاً فعجّل بالاقبال حسین یأتیک کتابى هذا»؛ (11) آنچه مىنویسم حقیقت است. اکثریت مردم کوفه آماده پشتیبانى شما هستند. نامه من که رسید با سرعت به سوى کوفه حرکت کنید.
تا اینجا روشن شد که مردم مسلمان کوفه بسیار بجا و بموقع به وظیفه اسلامى خویش عمل نمودند و بر اساس دستورات قرآن و سنت بهترین انسان زمان خود را به خلافت و امامت برگزیدند و البته این وظیفه همه مسلمانان آن زمان بود که به نداى امام خود لبیک گویند و او را تنها نگذارند. از این رو همه کسانى که پیام امام را شنیدند و به بهانههاى گوناگون، گوشه نشینى را برگزیده و گفتند مردم کوفه مردمان خوبى نیستند و به ذکر و عبادت بسنده کردند و همچنین کسانى که نامه نوشتند و به نحوى سر باز زدند، گناهکارند. در این بین، کسانى به صواب رفتند که از آغاز ولایت، طاغوت را نپذیرفته و به امام خود نامه نوشتند و با همه خفقان و مراقبتى که ابن زیاد در دروازههاى کوفه ایجاد کرده بود، گروه زیادى از آنها - در حدود 30 تن - به امام پیوستند (12) و تا آخر پا بر جا ماندند. اینان شیعیان مخلص امام بودند
گروهى از شیعیان نیز که قدرت همکارى با امام را پیدا نکرده و یا از ترس عبید اللّه زیاد پنهان شده بودند و یا توجیه و تفسیر دیگرى داشتند، نظیر عبید اللّه حر جعفى و سلیمان بن صرد خزاعى، همراه چهار هزار تن پس از شهادت امام حسین (ع) براى خونخواهى شهیدان کربلا قیام نمودند و در محلى به نام عین الورده با یزیدیان به جنگ پرداختند و گروه کثیرى از آنان از جمله سلیمان به شهادت رسیدند و یزید بن حصین بن نمیر، سر سلیمان را نزد مروان بن حکم برد.
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
(1) - تاریخ اسلام، ذهبى ص 148، حوادث 60-41.
(2) - شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 3، ص 15.
(3) - تاریخ اسلام، ذهبى، ج 2، ص 340.
(4) - همان.
(5) - همان.
(6) - الفتوح، ابن اعثم کوفى، ج 5، ص 44.
(7) - مقتل، خوارزمى، ج 2، ص 192 و الارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 240.
(8) - تذکره ابن جوزى، ص 220، باب ذکر مسیر مسلم بن عقیل و قتله.
(9) - همان.
(10) - مع الحسین فى نهضته، اسد حیدر، ص 77.
(11) - تاریخ کبیر، ابن عساکر، ج 4، ص 334.
(12) - نوشتهاند که عبید اللّه زیاد در کوفه حکومت نظامى برقرار کرده بود و در حدود 500 اسب سوار به