نقش شیعه در رواج اندیشه عصمت
نقش شیعه در رواج اندیشه عصمت
ش20) شیعیان تا چه اندازه در پیدایش و رواج اعتقاد به عصمت نقش داشته اند؟
اندیشه عصمت، بیش از هر چیز، ریشه در کتاب و سنّت دارد. قرآن کریم براى بیان پاکى و طهارت انبیا و اولیاء هر چند واژه عصمت را به کار نگرفته، اما با تعبیرهاى گوناگون بر این حقیقت تأکید ورزیده است. براى مثال، از دیدگاه قرآن کریم پیامبران الهى به مقام «مخلَصین» بار یافته اند(190) و اینان کسانى اند که شیطان راهى براى گمراهى آنان ندارد.
قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَاُغوینَّهُم اَجْمَعینَ اِلاّ عِبادَکَ مِنْهُم الُمخلَصین(191)
گفت (سوگند) به عزّت تو که همگى آنان را گمراه خواهم ساخت، مگر از میان آنان، آن بندگانت را که اخلاص یافته اند
سیره عملى پیامبر و احادیث آن حضرت نیز جایى براى تردید در درستى و اصالت این باور باقى نمى گذارد. چنان که اندیشمند بزرگ اهل سنّت، جلال الدین سیوطى، در تفسیر آیه 33 سوره احزاب، این روایت را از پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) گزارش مى کند: «فَاَنا و اهل بیتى مطهّرون من الذنوب»(192) «من و اهل بیتم از گناه پیراسته ایم»
امامان معصوم ـ که بر اساس احادیث فراوان، همتاى قرآن و مفسّر واقعى آن خوانده شده اند ـ در ترویج این اعتقاد کوشیده و به پرسش ها و شبهات مربوط به آن، پاسخ گفته اند. متأسفانه، برخى از خاور شناسان و نیز روشنفکران اهل سنّت با نادیده گرفتن پیشینه تاریخى این مسأله و چشم فرو بستن از ده ها آیه و روایت، این شبهه را در انداخته اند که شیعیان به منظور بالا بردن مقام امامان خویش، اندیشه عصمت را ساخته و به ترویج آن پرداخته اند.(193) این گروه وقتى با این حقیقت روبرو مى گردند که اندیشمندان سنّى نیز از دیر باز از عصمت پیامبران جانبدارى نموده و نوشته هاى فراوانى در این باره به یادگار گذاشته اند، آنان را نیز سیراب شده از همین آبشخور به شمار آورده، مى گویند:
هر چند به طور کلّى معتقدات شیعه از نظر اهل سنّت مردود بوده است، تشیّع نفوذى قوى در بخش هایى از افکار و اعمال اهل سنّت داشته است... سنّیان عقیده به نور الهى و معصومیّت امام را اتخاذ کرده و نه فقط على، بلکه مولاى على، حضرت محمد(علیه السلام) را مشمول آن نموده(اند).(194)
همچنین، برخى از نویسندگانى که در جرگه شیعیانند و خواستار باز نگرى در اندیشه عصمت معصومان، متکلمان شیعه را به بزرگ نمایى این مقام متّهم مى سازند و در تحلیلى مشابه با گروه پیشین مى گویند:
در قضیه عصمت، اعتقاد متکلمان شیعه روى هم رفته، خیلى بیش از دیگران اغراق آلود بوده است. شاید براى اینکه بتوانند از این قِبَل در کنار انبیا، از ائمه مذهب خود نیز سیمایى مافوق بشرى و اسطوره اى تصویر بکنند.(195)
سخنان یاد شده از آنجا که بیشتر به بافته هاى ذهنى مى ماند تا یافته هاى عینى، چندان نیاز به پاسخگویى ندارد.
با این همه، چند نکته را در نقد آن، یادآور مى شویم:
1) چنانکه گذشت، خاستگاه اصلى اندیشه عصمت آیات قرآن کریم و روایات پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) است و دست کم برخى از مراتب آن، با دلیل عقلى نیز اثبات مى گردد; از این رو، چنین ریشه یابى هایى از واقع بینى به دور است.
2) دفاع اهل بیت از عصمت پیامبران کمتر از عصمت امامان نبوده است، چنانکه امام رضا(علیه السلام) در مجلس مأمون به گونه اى گسترده به پرسش هاى مربوط به عصمت انبیا پاسخ گفته و در دفاع از پاکى و طهارت آنان کوشیده است.(196) پرداختن به عصمت امام نیز پس از مسلّم انگاشتن عصمت پیامبران صورت گرفته است; یعنى اینگونه روایات در پى آنند که همان عصمتى را که همگان درباره انبیا پذیرفته اند، براى ائمه اهل بیت نیز به اثبات برسانند.(197)
3) پیروى اهل سنّت از شیعیان بسیار دور از ذهن و ناسازگار با واقعیت هاى تاریخى است. چگونه مى توان گفت «سنّیان عقیده به نور الهى و معصومیت امام را اتخاذ کرده و نه فقط على، بلکه مولاى على، حضرت محمّد(صلى الله علیه وآله) را مشمول آن نموده(اند)»؟ این سخن به خوبى نمایانگر سستى و بى پایگى چنین تحلیل هایى است، زیرا اولا: اهل سنّت، جز شمار اندکى از آنان، همچون برخى از معتزلیان،(198) على(علیه السلام) را معصوم نمى دانند. ثانیاً: اگر اعتقاد به عصمت بدعتى در دین به شمار مى رفت، سنیّان آن را دستاویزى محکم براى مبارزه با شیعه قرار مى دادند و از این فرصت استثنایى بیشترین بهره را مى بردند، نه اینکه خود از آنان دنباله روى نمایند.
4) تلاش بسیارى از اندیشمندان سنّى در دفاع از عصمت پیامبران، کمتر از کوشش شیعیان نبوده است، چنان که فخر رازى (604ـ544 هـ ق)، افزون بر نگارش کتاب «عصمة الانبیاء»، در جاى جاى تفسیر گسترده و پر حجم خود بر قرآن کریم، چنان از این باور بنیادى جانبدارى نموده که شگفتى برخى از نویسندگان معاصر(199) و تأسّف بعضى دیگر از آنها(200) را بر انگیخته است. نه تنها این اندیشمند قرن پنجم هجرى، بلکه حتّى مسلمانان قرن اول نیز سخنانى در این باره به جا گذاشته اند; چنان که خلیفه اول در خطبه مربوط به آغاز خلافت خود مى گوید:
(ان رسول الّله(صلى الله علیه وآله) خَرَج من الدنیا و لیس احدٌ یُطالبه بضربة سَوط فَما فوقها و کان معصوماً من الخطأ).(201)
رسول خدا(صلى الله علیه وآله) در حالى از دنیا رحلت فرمود که وامدار هیچکس نبود و حتّى ضربه اى تازیانه به ناحق بر کسى ننواخته و معصوم از خطا بود