دوستم مى‏گفت: آن روزها که نماز به جا نمى‏آوردم، زندگى لذت بیش‏ترى داشت،چگونه براى دوستم از تأثیر خدا و معنویت در زندگى بگویم؟

به دوستتان بگویید: آن روزها که نماز نمى‏خواندید، در مقابل خدا احساس مسئولیتى نداشتید و خود را آزاد مى‏پنداشتید، از این رو محدودیت براى خود قائل نبودید و از لذت مادى برخوردار بودید، ولى قطعاً از لذات معنوى بهره‏اى نداشتید، اما کسى که با خدا رابطه داشته باشد، هم لذت مادى مى‏برد و هم لذت معنوى؛ البته کسى که خداترس باشد، لذت همراه با گناه نخواهد داشت، چون خداباورى با گناه سازگارى ندارد. در واقع لذتى که عاقبتش پشیمانى و نتیجه‏اش دوزخ باشد، لذت نیست.
امام على(ع) مى‏فرماید: »در لذتى که موجب پیشیمانى و شهوتى که پیامدش درد و و رنج است، خیرى نیست(1). از طرفى لذات مادى گذرا و مقطعى است. امام على(ع) مى‏فرماید: »در لذتى که باقى نیست، خیرى نیست«(2).
اما کسى که با خدا رابطه دارد و لذت مناجات را چشیده است، حقیقت لذت را حس کرده و با هیچ لذتى آن را عوض نمى‏کند. در مناجات المحبین امام سجاد(ع) مى‏گوید: »خدایا کیست که شیرینى محبت تو را چشیده باشد و از تو روى گرداند و به سراغ دیگرى رود؟« البته رسیدن به این مرحله سختى دارد و کسى که به این مرتبه نرسیده است، نباید لذت معنوى را انکار کند، بلکه باید تلاش خود را چند برابر سازد و نماز و عبادات خویش را با توجه بخواند، آن وقت احساس خواهد کرد پس از نماز چقدر آرامش پیدا کرده است!
انسان در پرتو رابطه با خدا به جایى مى‏رسد که مانند امام على مى‏گوید: خدایا، گیرم بر عذابت صبر کردم، با غم فراقت چه کنم؟« حضرت لذت وصال الهى را چشیده که براى از دست دادن آن و تبدیلش به فراق این‏گونه ناله مى‏کند.
بشر به فطرت خداجویى آفریده شده، از این رو ناخودآگاه در جست‏وجوى شناخت خدا و ارتباط با اوست، اما متأسفانه در مصداق اشتباه مى‏کند و گمان مى‏کند کمال او در قدرت، ثروت، زیبایى، ریاست و لذت‏جویى است، اما هرچه جلوتر مى‏رود و به مقام و ثروت مى‏رسد، احساس ناامنى او بیش‏تر مى‏گردد، زیرا هیچ چیز او را سیر و اشباع نمى‏کند، زیرا آنچه انسان به دنبال او است، کمال، زیبایى، لذت و... نامتناهى و هر آنچه در دنیا وجود دارد، محدود و متناهى است. پس در واقع همه انسان‏ها به دنبال حقیقت نامتناهى و خدا هستند، اما متأسفانه راه را اشتباه مى‏روند و به لذت‏هاى زودگذر و فانى مشغول مى‏گردند.
از طرفى غم از دست دادن آن‏ها او را نگران مى‏سازد، پس چون به خواسته حقیقى نرسیده و نیاز اصلى‏اش برآورد نشده، از زندگى خود لذت نمى‏برد، گرچه تظاهر کند به همه خوشى‏ها دست یافته است. قرآن مجید مى‏فرماید: »ألا بذکر الله تطمئن القلوب؛ آگاه باشید تنها با یاد خدا دل‏ها آرامش پیدا مى‏کند«(1).
در این آیه کلمه (ألا) آمده که یک هشدار به همه انسان‏ها است و خبر مهمى را بیان مى‏کند. »بذکر الله« را مقدّم داشته است، یعنى مى‏خواهد بفهماند تنهابه یاد خدا بودن، آرامش انسان را تضمین مى‏کند، و این مطلبى است که بسیارى از متفکران مکتب‏هاى گوناگون به آن اذعان داشته‏اند. «ویلیام جیمز« استاد فلسفه در دانشگاه هاروارد مى‏گوید: در دانشگاه هاروارد مى‏گوید: «مؤثرترین داروى شفابخش نگرانى، همان ایمان و اعتقاد مذهبى است».(1) آمار قتل، خودکشى، فساد و جنایت در کشورهاى مترقى نشان مى‏دهد که تمدن ماشینى و زرق و برق مظاهر دنیوى هرگز ناراحتى فکرى و روانى بشر را برطرف نکرده است. آمار نشان مى‏دهد در آمریکا (که از لحاظ رفاه مادى یکى از کشورهاى پیشرفته دنیا به شمار مى‏آید) در هر چهار خانواده یک خانواده مبتلا به ناراحتى روحى شناخته شده است. از هر 43 کودک، یکى از آنان پرونده پلیسى دارد و از هر سه ازدواج یکى به طلاق منجر مى‏گردد.(2)
امام حسین در دعاى عرفه مى‏گوید: خدایا! آن کس که تو را دارد، چه ندارد و آن کس که تو را ندارد، چه دارد؟ آن چشمى که تو را نبیند، کور است و آن شخص که از محبت تو بهره و توشه‏اى در این دنیا کسب نکرده زیانکار است».
در وجود انسان‏ها کشش‏ها و نیازهایى است که او را به سوى خدا مى‏کشاند و جز با خدا بودن آن نیازها را برطرف نمى‏کند. زندگى بدون خدا معنا ندارد.
لذت‏هاى فانى (که پس از سپرى شدن انسان وقتى نگاه مى‏کند، چیزى از آنها باقى نمانده) چیزى نیست که انسان به آنها دل ببندد و تمام زندگى خود را صرف آن کند. مطمئناً دوست شما نیازهاى درون خود داتشه که او را به سوى خدا کشانده است، اما متأسفانه از با خدا بودن و عبادت لذت نمى‏برد و این عیب او است که باید برطرف کند.
از دوست خود بپرسید که چه چیزى از آن گذشته لذت‏بخش (به خیال خود) براى او باقى مانده است؟ چه چیزى الآن دارد که مى‏تواند روى آن حساب کند؟ اصلاً در این دنیا چه چیزى باقى مى‏ماند؟
ایام خوش آن بود که با دوست به‏سر رفت
باقى همه بى‏حاصلى و بى‏خبرى بود
پى‏نوشت‏ها:
1- غرر الحکم، ج 6، ص 432.
2- همان، ص 391.
3- محمدجعفر امامى، بهترین راه غلبه بر نگرانى، ص 25.
4- کارن هورناى، تضادهاى درونى ما، ترجمه محمدجعفر مصفا، ص 1 و2.