آیا این عدل است که همه کمالات نظیر علم، حیات، قدرت، زیبایی و خوبیها مخصوص خدا باشد و همه نقصها، مثل جهل، ... مربوط به غیر او؟
برای رفع شبهه فوق ناگزیریم به بیان چند مطلب به عنوان مقدمه بپردازیم.
1- فلاسفه معتقدند هر چیزی که در ذهن و اندیشه ما قرار میگیرد از سه حالت خارج نیست: یا وجود برایش ضرورت دارد که به آن واجب الوجود میگویند، مثل زوجیت برای عدد چهار که عدد چهار در ذات خود مقتضی زوجیت است. یا از درون و ذاتش تقاضای عدم میکند و به اصطلاح ممتنع الوجود است، مثل فردیت برای عدد چهار که محال است از درون مقتضی فردیت باشد، یا نسبت آن به وجود و عدم یکسان است و از درون خود نه مقتضی وجود است و نه عدم که به آن ممکن الوجود میگویند، مثل اشیاء و پدیدههای جهان هستی.(1)
2- واجب الوجود بالذات (چیزی که وجود و هستی برایش ضرورت دارد) از هر نوع علّتی بی نیاز است؛ زیرا ملاک نیازمندی به علت، آن است که هستی برای شیء ضروری و لازم نباشد و فرض این است که واجب الوجود هستی برایش ضرورت دارد.
3- نیاز، علامت نقص است، و بی نیازی نشانه کمال، بر این اساس واجب الوجود، که بی نیاز است کمال مطلق است و هیچ گونه نقصی ندارد.
گفتنی است کمالات لازمه ذات واجب الوجود است واز جایی کسب نکرده است، مثل زوجیت که لازمه وجود عدد چهار است.
4- موجود بی نیاز و کمال مطلق بیش از یکی نمیتواند باشد؛ زیرا نامحدود است و در عالم هستی موجود نامحدود بیش از یکی نمیتواند وجود داشته باشد.
برای تقریب ذهن به این مثال توجه شود. اگر در اطاق 3*3 یک قطع سنگ 9 متری قرار بدهیم قهراً جایی برای سنگ دیگری باقی نمیماند و وجود سنگ دیگر در آن جا محال خواهد بود. در عالم هستی اگر به یک موجود نامحدودی معتقد شویم و او را کمال مطلق بدانیم تصور وجود فرد نامحدود دیگری محال میباشد.
5- به هیچ وجه مقایسه بین واجب الوجود و ممکن الوجود صحیح نیست و به اصطلاح بزرگان قیاس مع الفارق است، مثل قیاس بین جماد و نبات، حیوان و انسان، و مثل جاهل و عالم... برای این که واجب الوجود، بی نیاز از علت است و ممکن نبی نیاز نیست، آن کامل است، این ناقص. آن نامحدود است، این محدود، آن یکانه است این متعدّد و... .
با توجه به این مطالب در پاسخ شبهه مذکور میتوان گفت:
اوّلاً بین واجب الوجود (خدا) و ممکن الوجود (انسان) مقایسه کردید که اشتباهی است بس بزرگ.
ثانیاً اصلاً وجود خدا و واجب الوجود همراه با کمالات است. کمالات جزء ذات او است، این طور نیست که بعد از وجود، همه کمالات را به خود اختصاص داده باشد و هر چیزی به غیر داده به طور ناقص عنایت کرده باشد، تا گفته شود: این چه عدالتی است که همه خوبیها را خود داشته باشد و دیگران نداشته باشند، بلکه همان طور گفتیم اصلاً وجودش مساوی با کمالات است و نقص در او راه ندارد و نمی یتواند راه پیدا کند، مثل زوجیت برای عدد چهار، همان طور که نمیشود کسی بگوید: چرا زوجیت به چهار داده شده و فردیت به عدد سه؟ درباره واجب الوجود هم نمیشود گفت: که چرا همه کمالات را او دارد و دیگران به طور کامل ندارند.
پی نوشتها:
1. منشور جاوید، ج 2، از ص 115 به بعد.