تفسير و علوم قرآني

سلام علیکم، اساسا" سئوال من این است که چرا بعضی آیات قرآن مثل همین آیه 3 سوره مائده در موضوعات مختلف و به صورت مخلوط شده قرار گرفته است؟ ابتدای آیه در مورد گوشت مردار و خون و گوشت خوک و .... در وسط آیه موضوع اکمال دین در واقعه غدیرخم و در پایان آیه حکم اضطرار در حال گرسنگی شدید و جواز خوردن آن محرمات را بیان کرده است ؟؟!!

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
در مورد نظم قرآن و جايگاه آيات و سوره ها نظر اكثريت عالمان و اسلام شناسان اين است كه نظم فعلي قرآن مطابق دستور رسول خدا است كه به مصالحي كه خودش و خدايش مي داند، دستور داده اين آيات را در اينجا قرار دهند.
ما به مصالح اين نظم آگاه نيستيم و تابع امر خدا و رسولش مي باشيم.
يك نكته كه شايد تذكرش بد نباشد اين كه آيات مورد نظر در باره امامت است و اصولا مسأله امامت در قرآن با احتياط بيان شده است. اولا نام امامان را نبرده است. بلكه با اشاره و با وصف آنان را معرفي كرده و آياتش هم در بين آيات ديگر گنجانده شده تا كمتر به چشم بيايد و توجيه پذير باشند.
مثلا آيه تطهير در بين آياتي قرار گرفته كه مربوط به همسران رسول خداست و به ناگاه خطاب آيه و بيان آيه عوض مي شود و مطلبي گفته مي شود و دوباره به همان بحث و روال سابق بر مي گردد.
يا آيه اكمال كه در بين آياتي است كه احكام حلال و حرام و خوردني ها را بيان مي كند و به ناگاه مطلبي گفته مي شود و دوباره به بحث سابق باز مي گردد.
شايد يكي از وجوه آن، تدبير خدايي براي در امان ماندن قرآن از دستكاري و تحريف باشد. معمولا در بين ايمان آورندگان، افرادي هستند كه از سر ترس و يا به اميد منفعت و... اظهار ايمان كرده و منتظر مرگ پيامبر هستند تا بعد از وفات ايشان به عنوان پيروان صادق او وارث وي گردند و جريان را به قهقرا بر گردانند. اگر نام جانشين و جانشينان و مطالب مربوط به جانشيني به صراحت و وضوح تمام در كتاب خدا ذكر شده باشد، آنان مجبور مي شوند به تحريف و كتمان كتاب خدا اقدام كنند؛ اما اگر اين مسائل در كتاب خدا به صراحت نيامده باشد، آنان مجبور به تحريف كتاب نمي شوند.
يك نمونه تاريخي تا حدود زيادي اين توجيه را تاييد مي كند. رسول خدا در روزهاي آخر عمر در جمع اصحاب فرمود: "لوح و دواتي بياوريد تا چيزي برايتان بنويسم كه پس از آن هرگز گمراه نشويد."
در اينجا با توجه به موضع گير ها و سخنان قبل پيامبر، همه متوجه شدند كه رسول خدا مي خواهد چه بنويسد. چون همين چند روز پيش بود كه در منا و در غدير خم فرموده بود: من بين شما دو چيز به جا مي گذارم كه تا بدان دو متمسك باشيد از گمراهي در امانيد؛ و معلوم بود كه سخن امروز ايشان هم راجع به همين دو چيز ارزشمند و هدايتگر خواهد بود، ولي كساني نمي خواستند اين مطلب دوباره نوشته شود و به همين جهت كلام پيامبر را "هذيان" خواندند و پيامبر هم از نوشتن منصرف شد.
اين واقعه به خوبي نشان مي دهد كه اگر نام جانشينان پيامبر در قرآن آمده بود يا آيات مربوط به امامت و جانشيني واضح و برجسته بودند، به يقين چاره اي جز تحريف و كتمان آيات يا انكار وحيانيت آن نداشتند.
اين يك احتمال است. اما دليل واقعي را فقط خدا مي داند.

موفق و موید باشید

با سلام در قرآن آمده از هر چیز زوج آفریدیم ولی با این حساب تکلیف موجودات تک جنسی چه می شود؟ با تشکر

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
قرآن كريم در آيات متعدد به زوجيت گياهان بلكه همه اشيا اشاراتي كرده است. اين آيات عبارتند از :
« و من كل الثمرات جعل فيها زوجين اثنين»[1]
« و از هر گونه ميوه‌اي در آن [زمين] جفت جفت قرار داد. » و همين مضمون در آيه 52 سوره رحمن و 53 طه آمده است.
« اولم يروا الي الارض كم انبتنا فيها من كل زوج كريم ‌»[2]
«مگر در زمين ننگريسته‌اند كه چقدر در آن از هر گونه جفت‌هاي زيبا رويانيده‌ايم،.» و همين مضمون در سوره حج /5 ـ لقمان /10 ـ ق/7 ـ طه /53 نيز آمده است.
« سبحان الذي خلق الازواج كلها مما تنبت الارض و من انفسهم و مما لايعلمون»[3]
«پاك [خدايي] كه از آنچه زمين مي‌روياند و [نيز] از خودشان و از آنچه نمي‌دانند ، همه را نر و ماده گردانيده است.»
« و من كل شيء خلقنا الزوجين لعلكم تذكرون»[4]
« و از هر چيزي دو گونه [يعني نر و ماده ] آفريديم ، ‌اميد كه شما عبرت گيريد.»
برخي نيز به اين آيه براي اثبات زوجيت اتم (الكترون و پرتون) استناد كرده‌اند[5].
آيات فوق را مي‌توان بدين صورت دسته‌بندي كرد كه :‌
گاهي قرآن سخن از زوجيت ميوه‌ها مي‌گويد.
در مرتبه بعدي از زوجيت گياهان مي‌گويد .
در مرتبه بعدي از زوجيت چيزهايي مي‌گويد كه انسان‌ها نمي‌دانند.
در مرتبه بعدي از زوجيت همه اشياي جهان مي‌گويد.
كلمه زوج در لغت به معاني زير مي‌آيد:
الف ـ در حيوانات به هر كدام از نر و ماده‌اي كه قرينه يكديگرند زوج مي‌گويند.
ب ـ در غير حيوانات به هر كدام از دو چيز قرينه همديگر (مثل يك لنگه كفش) زوج گويند .
ج ـ به هر چيزي كه مقارن ديگري باشد و مشابه آن باشد زوج گويند.
د ـ به هر چيزي كه مقارن ديگري باشد و متضاد آن باشد زوج گويند.[6]
انسان تا قرن‌ها گمان مي‌كرد كه مسأله ي زوجيت و وجود جنس نر و ماده فقط در مورد بشر و حيوانات و برخي روييدني ها مثل خرما صادق است، اما كارل لينه (1707 ـ 1787م) گياه‌شناس معروف سوئدي نظريه خود را مبني بر وجود نر و ماده در بين همه گياهان در سال 1731 م ارائه كرد و مورد استقبال دانشمندان قرار گرفت.[7]
سپس دانشمندان كشف كردند كه ماده از تراكم انرژي به صورت ذرات بي‌نهايت ريزي كه اتم ناميده مي‌شود، تشكيل يافته است . پس از گذشت مدتي مسأله ي زوجيت به همه اشيا سرايت داده شد؛ چرا كه دانشمندان كشف كردند كه واحد ساختماني موجودات يعني اتم از الكترون ها (با بار منفي) و پروتون‌ها (با بار مثبت) تشكيل شده است.
ماكس پلانك فيزيكدان نامي قرن بيستم گفت:« هر جسم مادي مركب است از الكترون‌ها و پروتون‌ها.» [8]
هر الكترون با سرعت سرسام‌آوري(000/50) دور در ثانيه) به دور مركز اتم يعني پروتون‌ها مي‌چرخد، البته در اتم ذرات سومي نيز يافت مي‌شود كه بنام نوترون خوانده مي‌شود و از لحاظ بار الكتريكي خنثي است.[9]
فيزيكدانان اخير در دوران اتم ذرات بنيادي ديگري به نام « كوارك» (Quark) كشف كرده‌اند كه ذرات تشكيل دهنده الكترون، نوترون و پروتون هستند و باعث به وجود آمدن بار الكتريكي مثبت ،‌منفي و خنثي در آنها مي‌شود.
تاكنون شش نوع كوارك شناسائي شده است كه دو نوع (D - U) در تشكيل مواد پايدار معمولي نقش مهمي دارند. كوارك U داراي بار الكتريكي مثبت و كوارك D داراي بار الكتريكي منفي است پروتون كه داراي بار مثبت است از دو كوارك U و يك كوارك D تشكيل شده است و از اين طريق حاصل بار آن مثبت مي‌شود.
و بر عكس نوترون داراي دو كوارك D و يك كوارك U بوده و بار آن خنثي است [10]
البته زوجيت عمومي همه اشياء از آيه 49 سوره ذاريات به خوبي استفاده مي‌شود، ولي تطبيق آن بر الكترون و پروتون قطعي نيست، زيرا همان طور كه گذشت امروزه ذرات بنيادين ديگري به نام كوراك‌ها شناخته شده كه داراي بار مثبت و منفي هستند. باز هم نمي‌توان به طور قطعي ادعا كرد كه «زوجين» مذكور در آيه همان كوارك U و D باشد بلكه احتمالاً مي‌توانند اين مطالب (الكترون ـ پروتون ـ‌كوارك‌ها و ....) از مصاديق « زوجين» محسوب شود. همان گونه كه ممكن است اصناف موجودات (شب و روز و ...) نيز از مصاديق آن محسوب شود.
هر چند كه مصداق دقيق « زوجين » در آيه 49سوره ذاريات مشخص نيست، ولي بيان زوجيت عمومي در همه اشياء يكي از اشارات علمي قرآن و راز‌گويي‌ها و اعجاز علمي آن است كه در صدر اسلام كسي از آن اطلاعي نداشته است.
ممكن است كسي ادعا كند كه زوجيت عمومي موجودات با مسأله ي بكرزدايي (توليد مثل برخي تك سلولي‌ها بدون نياز به جنس مخالف) منافات دارد.
اما :
1- همان‌طور كه گذشت كلمه «زوج» در لغت به هر يك از دو چيزي گفته مي‌شود كه قرينه همديگر باشند و يا مقارن، مشابه و يا متضاد باشند.
پس نمي‌توان گفت كه معناي لغت زوج منحصر در « نر و ماده » است.
2ـ مسأله ي زوجيت عمومي همه اشياء،‌همزمان بودن يا هم مكان بودن هر دو زوج ملاك نيست. ممكن است دو زوج در دو مكان (مثل الكترون و پروتون كه در هسته اتم و مدار اطراف آن هستند ) و يا در دو زمان باشند.
3ـ اشكال اساسي كه باعث پيدايش پندار تعارض بين قانون زوجيت عمومي موجودات قرآن با مسأله ي بكرزائي شد، اين است كه گمان كرده‌اند هميشه لغت زوج به معناي نر و ماده اصطلاحي است ،در حالي كه معناي كلمه زوج اعم است و هر دو چيز مقارن مشابه يا متضاد را شامل مي‌شود. پس تعارضي بين آيات قرآن در مورد قانون عمومي زوجيت و مسأله ي بكرزائي نيست.
اين مختصري در مورد زوجيت عمومي موجودات بود ولي مهم است كه هنوز علم به بسياري از زواياي خلقت پي نبرده و ما هم علم كافي نداريم . مهم آن است كه علم تا آن حد كه كشف كرده ، پرده از زوايايي از اين حقيقت علمي كه قرآن بدان اشاره كرده ،برداشته است .
هنوز زوايايي كشف ناشده و به همين دليل ممكن است زوايايي براي ما مبهم يا در تعارض با بيان قرآن باشد ، اما به خواست خدا در آينده با كشف بيشتر اين زوايا هم روشن شده ؛بشر به اين حقيقت علمي ديگري كه قرآن در عصر جاهليت بدان اشاره كرده ،پي خواهد برد.
كتابي با عنوان "قانون زوجيت عام در قرآن"توسط آقاي سيد عبدالمجيد حسيني زاده نوشته شده كه مطالعه آن مناسب است.
پي نوشت:
1. رعد،آيه3.
2. شعراء، آيه7.
3.يس،آيه36.
4. ذاريات؛آيه49.
5. عبدالرزاق نوفل،‌القرآن و العلم الحديث، ص 156 ـ 157 استدلال ايشان در ادامه مي‌آيد.
6. مفردات راغب اصفهاني، ماده زوج.
7. پي‌يرروسو، تاريخ علوم، ص 354 و 408 به بعد، ترجمه حسن صفاري، و نيز گودرز نجفي، مطالب شگفت‌انگيز قرآن، ص 57 و نيز تفسير نمونه، ج 18، ص 377 ـ 378.
8. ماكس پلانك، تصوير جهان در فيزيك جديد، ص 95، ترجمه مرتضي صابر.
9. مهندس محمد علي سادات،‌زنده جاويد و اعجاز قرآن، ص 40/42.
10. دكتر اوبلاكر، فيزيك نوين،‌ص 34 ـ 35، ترجمه بهروز بيضاوي.
موفق و موید باشید

با سلام و احترام به دنبال بررسی تاثیر جنسیت در ارتکاب جرم و گناه، در قرآن هستم. برای این منظور به آیاتی استناد کرده ام که هم زنان و هم مردان را مخاطب قرار داده و یا در موردشان خبر داده است. به عنوان مثال آیاتی که می گوید الزانیه و الزانی فالجلدوا... السارق و السارقه فاقطعوا... یا آن جا که درباره منافقون صحبت می کند ابتدا مافقان را می گوید و بعد منافقات را : المنافقون و المنافقات ... از این گونه آیات این طور برداشت کرده ام که آن که اول بیان شده معمولا نقش بیشتری در گناه مورد نظر آیه دارد. و الا در جمله می توانست اول از سارقه یا از زانی یا از منافقات یاد کند ولی چنین نکرده. استدلالم هم این است که هر کلمه ای که در قرآن می آید جایگاه خاص خودش را دارد (چنان که در آیه 46 سوره نساء از تحریف یهودیان این گونه یاد می شود که موضع کلام را تغییر می دادند یعنی هر کلمه جایگاه خاص خود را دارد) به نظر شما می توان این چنین استدلال کرد؟ ممکن است شما استدلال مرا کامل یا مستندا و مستدلا نقد کنید؟ با تشکر

روند عمومی آیات قرآن در جایی که از هر دو جنس مذکر و مؤنث سخنی به میان می آورد مقدم داشتن ذکر مردان بر زنان است و این روند، معلول حضور فعال مردان در صحنه زندگى اجتماعى است، به اين معنى كه از آغاز تاريخ تا زمان نزول قرآن، حتى تاكنون، زندگى اجتماعى در ابعاد مختلف اقتصادى، نظامى، ادارى، فرهنگى، غالبا اینگونه بوده که با تلاش و تكاپوى مردان شكل مى گرفته است. (كه البته اين خود معلول توانايى ها و استعدادهاى فيزيكى و روانى مردان است) و زنان در اين زمينه نقش برجسته و چشم گيرى نداشته اند. در چنين وضعيتى طبيعى است كه وقتى قرآن از صحنه هاى زندگى بشر در گذشته گزارش مى كند، محور سخن او جلوه هاى زندگى مردان باشد. يا وقتى به رويدادهاى زمان نزول مى پردازد، روى سخن با كسى باشد كه ميدان دار زندگى اجتماعى است.
و لذا در آیاتی مانند آیه « الزَّانِيَةُ وَ الزَّاني‏ فَاجْلِدُوا كُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَة...» (1) که از روند عمومی خارج شده و مؤنث بر مذکر مقدم شده مفسران به دنبال علت مقدم داشتن زانیه بر زانی بر آمده اند و در برخی از تفاسیر چنین گفته شده که زانیه بر زانی بدین سبب مقدم شده که انجام عمل زنا از زنان شنیع تر است و شهوت در آنان قوی تر و بیشتر است (2) و یا اینکه غالبا این زنان هستند که زمینه زنا و بر انگیخته شدن شهوت مردان را بوسیله آرایش و خودآرایی و .. فراهم می کنند.(3)
با توجه به مطالب مذکور روشن می شود اینکه شما گفته اید که هر کلمه ای که در قرآن می آید جایگاه خاص خودش را دارد و با این پذیرش این قاعده در صدد بررسی تاثیر جنسیت در ارتکاب جرم و گناه بر آمده اید مطلبی است که با گفتار مفسران نیز مطابقت دارد. اما نکته ای که باید توجه داشت این است که توجیهاتی که درباره علت تقدیم و تأخیر به ذهن ما می رسد احتمالاتی است که ممکن است علت واقعی تقدیم و تأخیر هم باشد و از آنجا که إحتمال است لذا نمی توان آن را به صورت قطعی به قرآن نسبت داد.
پی نوشت ها:
1. نور(24) آیه 2 «هر يك از زن و مرد زناكار را صد تازيانه بزنيد...»
2. علامه طباطبائي، الميزان في تفسير القرآن، قم، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1417ق، ج‏15، ص 79.
3. ابن عاشور، محمد بن طاهر، التحرير و التنوير، بيروت، مؤسسه التاریخ، 14020ق، ج‏18، ص 118.

با سلام، 
در آیه 73 سوره مائده داریم که "لقد کفر الذین قالوا إن الله ثالث ثلاثة (همانا کسانی که گفتند خدا سومی سه تاست کافرشدند) می دانم که مفهوم قسمت آخر عبارت قرآنی این جمله یعنی "یکی از سه تا" و نه سومی سه تا، اما بیان آن به شکل مذبور دلیل خاصی داشته و نمی شد با بیان دیگر و مستقیم تر گفته شود "یکی از سه تا"؟ 
منظور از دوتای دیگر حضرت مسیح(ع) و حضرت مریم(س) است یا حضرت مسیح‎)‎ع) و روح القدس؟ (چون در 2 آیه ی بعد به ایشان و حضرت مریم (س) اشاره شده.)

پاسخ:
چنانکه در برخی از تفاسیر اشاره شده عرب زبانان وقتی می خواهد نشان دهند که یک چیز جزئی از یک عدد است صیغه اسم فاعل آن عدد را به خود آن عدد اضافه می کنند تا این معنا را افاده کنند که آنچه به این اسم فاعل توصیف شده داخل در آن عدد است چنانکه در یکی دیگر از آیات قرآن نیز تعبیر « ثانی اثنین» (1) آمده است.(2)
بنابراین منظور از تعبیر «ثالث ثلاثه» در تعبیر مذکور این است که خدا یکی از آن سه است نه اینکه سومین از سه تاست تا اشکال شود که چرا نگفته اولین از سه تا.
ممکن است سؤال شود که چرا خدا را «ثالث ثلاثه» دانستن مستلزم کفر است.
در پاسخ باید بگوییم که زیرا این تعبیر مستلزم این است که خداوند متعال در عرض آن دو موجود دیگر باشد در نتیجه، مانند آن دو موجود امكاني، كميّت دارد و عددپذير است.
به عبارت دیگر اين بيان مستلزم، محدود بودن و ماده و جسم بودن خداي سبحان است؛ چون در عرض او دو واحد ديگر وجود دارد و لازم پذيرش كميت، جسم و ماده بودن است، در حالي كه طبق براهين متقن، خدا حقيقت محض و هستي نامحدود مجردي است كه محدویت برنمي‏ دارد. بنابراين، تثليث نصارا هرگز با توحيد سازگار نيست.
اما خداوند متعال در آیه ای دیگر می فرماید:« ما يَكُونُ مِنْ نَجْوى‏ ثَلاثَةٍ إِلاَّ هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلاَّ هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا أَدْنى‏ مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْثَرَ إِلاَّ هُوَ مَعَهُمْ أَيْنَ ما كانُوا»(3) «آيا نمى ‏دانى كه خداوند آنچه را در آسمانها و آنچه را در زمين است مى‏ داند هيچ گاه سه نفر با هم نجوا نمى‏ كنند مگر اينكه خداوند چهارمين آنهاست، و هيچ گاه پنج نفر با هم نجوا نمى‏ كنند مگر اينكه خداوند ششمين آنهاست، و نه تعدادى كمتر و نه بيشتر از آن مگر اينكه او همراه آنهاست هر جا كه باشند»
در اين تعبير، خداي سبحان در عرض آن سه نفر نيست بلكه ناظر قيّومي است كه در هر حال و همه جا با آنهاست و چنين نيست كه آن سه نفر با ناظر قيوم چهار نفر بشوند و خدا رابع اربعه باشد، در اين تعبير خدا، بدون امتزاج با موجودي، به همه و به تك تك آنها احاطه دارد، چون فرمود: ﴿هو معهم﴾؛ خداوند در هر حال با همه آنها است و چون حضور خدا در آن جمع، با وصف قيوم، محيط و ناظر است از همه آنها و از رابطه آنها با يكديگر آگاه است.(4)
اما درباره اینکه منظور از دوتای دیگر غیر از خداوند متعال چه کسانی هستند باید بگوییم مسیحیان معتقد به الوهیت خدا و حضرت عیسی و روح القدس هستند که به تثلیث مشهور است و تعبیر «ثالث ثلاثه» می تواند به همین مسئله اشاره داشته باشد اما در دو آیه بعد ممکن است به مسئله پرستش حضرت مریم به عنوان معبود (نه خدا) اشاره شده باشد چنانکه در آیه 116 سوره مائده می خوانیم:« وَ إِذْ قالَ اللَّهُ يا عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُوني‏ وَ أُمِّيَ إِلهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قالَ سُبْحانَكَ ما يَكُونُ لي‏ أَنْ أَقُولَ ما لَيْسَ لي‏ بِحَق...»« و آن گاه كه خداوند به عيسى بن مريم مى‏ گويد: «آيا تو به مردم گفتى كه من و مادرم را بعنوان دو معبود غير از خدا انتخاب كنيد؟!»، او مى‏ گويد: «منزهى تو! من حق ندارم آنچه را كه شايسته من نيست، بگويم..»
در اینجا که سخن از الوهیت حضرت مریم به میان آمده مفسران توجیهاتی را ذکر کرده اند از جمله اینکه درست است كه مسيحيان مريم را خدا نمى‏ دانستند. ولى در عين حال در برابر او و مجسمه‏ اش مراسم عبادت را انجام مى‏ داده‏ اند، همانطور كه بت پرستان بت را خدا نمى‏ دانستند ولى شريك خدا در عبادت تصور مى‏ كردند، و به عبارت روشن تر فرق است ميان اللَّه به معناى" خدا" و اله به معناى" معبود"، مسيحيان" مريم" را اله يعنى" معبود" مى‏ دانستند نه خدا.(5)

پی نوشت ها:
1. توبه(9) آیه 40
2. ابن عاشور، محمد بن طاهر، التحرير و التنوير، بيروت، مؤسسه التاریخ، 14020ق، ج‏5، ص: 172
3. سوره مجادله، آيه 7
4. آیت الله جوادي آملي، توحيد در قرآن، قم. مركز نشر إسراء، چاپ اول، ارديبهشت 1383، ص 629
5. آيت الله مكارم شيرازى ، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية ، 1374ش، ج‏5، ص: 136

مایلم نظر مفسرین قرآن اهل تسنن را در مورد آیاتی که در واقعه ی غدیر نازل شده است و با توجه به وقایع بعد تصریح به ولایت حضرت امیر دارد بدانم.

پاسخ:
در سوره مائده درباره واقعه غدیر و نصب علی بن ابی طالب به جانشینی پیامبر و امامت مسلمانان توسط پیامبر دو آیه وجود دارد که در ذیل بیان می شود.
اگر بخواهیم نظر تک تک مفسران اهل سنت را درباره این دو آیه بیاوریم و بیان کنیم به اندازه یک مقاله کار می برد بنابراین اجمالا به نظرات تفسیری بعضی از مفسران اهل سنت اشاره می کنیم و شما را برای اطلاع بیشتر به نرم افزار جامع التفاسیر که همه کتب تفسیری از جمله کتب تفسیری اهل سنت را دارد ارجاع می دهیم:
آیه اول:
« يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ »(1)
اى پيامبر آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است كاملا (به مردم) برسان و اگر نكنى، رسالت او را انجام نداده‏ اى و خداوند تو را از (خطرات احتمالى) مردم نگاه مى‏ دارد، و خداوند جمعيت كافران (لجوج) را هدايت نمى‏ كند.
متاسفانه پيش داوري ها و تعصب هاى مذهبى مانع از آن شده است كه حقايق مربوط به اين آيه بدون پرده ‏پوشى در اختيار همه مسلمين قرار گيرد، ولى در عين حال در كتاب هاى مختلفى كه دانشمندان اهل تسنن، اعم از تفسير و حديث و تاريخ نوشته‏ اند، روايات زيادى ديده مى ‏شود كه با صراحت مى‏ گويد: آيه فوق درباره على (ع) نازل شده است.
اين روايات را جمع زيادى از صحابه نقل كرده‏اند و گفته‏ اند كه آيه فوق درباره على (ع) و داستان روز غدير نازل گرديد.
منظور اين نيست كه دانشمندان و مفسران اهل سنت نزول اين آيه را درباره على (ع) پذيرفته ‏اند. بلكه منظور اين است كه روايات مربوط به اين مطلب را در كتب خود نقل كرده ‏اند، اگر چه پس از نقل اين روايت معروف آنها به خاطر ترس از شرائط خاص محيط خود، و يا به خاطر پيش داوريهاى نادرستى كه جلوی قضاوت صحيح را در اينگونه مباحث مى‏ گيرد، از پذيرفتن آن خوددارى كرده‏ اند، بلكه گاهى كوشيده ‏اند تا آنجا كه ممكن است آن را كم رنگ و كم اهميت جلوه دهند، مثلا فخر رازى كه تعصب او در مسائل خاص مذهبى معروف و مشهور است براى كم اهميت دادن اين شان نزول آن را دهمين احتمال آيه قرار داده و 9 احتمال ديگر كه غالبا بسيار سست و واهى و بى ارزش است قبل از آن آورده است.
نويسندگان دیگر اهل سنت همچون سيد قطب در تفسير" في ظلال" و محمد رشيد رضا در تفسير" المنار" داريم كه يا اصلا سخني از اين شان نزول كه انواع كتابها را پركرده است به ميان نياورده‏اند، يا بسيار كم اهميت جلوه داده‏اند به طورى كه به هيچ وجه جلب توجه نكند.
جمعى ديگر نزول آيه را در مورد علي (ع) مسلم دانسته‏ اند، اما در اينكه دلالت بر مساله ولايت و خلافت دارد ترديد نموده ‏اند.
به هر حال روايات در اين زمينه در كتب معروف اهل تسنن بيش از آن است كه بتوان آنها را انكار كرد.(2)
آیه دوم:
« الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِينا...»(3)
امروز كافران از (زوال) آئين شما مايوس شدند، بنا بر اين از آنها نترسيد و از (مخالفت) من بترسيد، امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تكميل نمودم و اسلام را به عنوان آئين (جاودان) شما پذيرفتم.
این عبارت مقداری از آیه 3 سوره مائده است که به اتفاق مفسرین شیعه جمله معترضه است که وسط یک آیه از قرآن که صدر و ذیل آن درباره احکام حرمت گوشت ها آمده قرار گرفته شده و بعد از نصب علی بن ابیطالب به امامت جبرئیل آن را بر پیامبر نازل نمود. اما غالب مفسران اهل سنت در مورد این آیه انصاف را رعایت نکرده اند و در تفسیر آن، این عبارت را به قبل و بعدش ربط داده و مصادیقی دیگری برای آن بیان کرده اند در عین حالی که در روايات فراوانى كه از طرق معروف اهل تسنن نقل شده صريحا اين مطلب آمده است كه آيه شريفه فوق در روز غدير خم و به دنبال ابلاغ ولايت على (ع) نازل گرديد، مرحوم امینی در الغدیر این روایات را بیان کرده اند.(4)
مرحوم علامه سيد شرف الدين در كتاب المراجعات چنين مى‏ گويد:
نزول اين آيه در روز غدير در روايات صحيحى كه از امام باقر(ع) و امام صادق (ع) نقل شده ذكر گرديده و اهل سنت، شش حديث با اسناد مختلف از پيامبر ص در اين زمينه نقل كرده‏ اند كه صراحت در نزول آيه در اين جريان دارد.(5)
در اینجا آنچه را که مفسرین معروف و بزرگ اهل سنت در تفسیر این آیه آورده اند به صورت خلاصه و اجمال بیان می کنیم:
1- فخر رازی از مفسرین بزرگ اهل سنت در یکی از مسائلی که در تفسیر این آیه آورده به صراحت منصوب شدن امیر المومنین به امامت را به دست پیامبر انکار کرده است:
این آیه دلالت می کند بر بطلان قول رافضه (شیعه) چون خداوند فرموده که کافران از تبدیل دین مأیوس شدند و آنرا تاکید کرده به «فلا تخشوهم و اخشون» پس اگر امامت علی بن ابیطالب (ع) از طرف خدا منصوص باشد و پیامبر این نص را قبل کرده باشد، به مقتضای این آیه باید کسی که اراده کرده تغییر بدهد این نص را از این کار نا امید باشد. پس لازمه اش این است که هیچ یک از صحابه قادر نباشد این نص را انکار کند یا تغییر بدهد و چون امر چنین نشده (و تغییر داده شده و انکار شده)، بلکه برای این نص ذکری نشده و روایت و اثری ظاهر نشده علم پیدا می کنیم که ادعای این نص کذب است و علی بن ابیطالب به امامت نصب نشده است. (6)
2-مراد از « الیوم »:
روزی که احکام گوشت های حلال و حرام نازل شده (در صدر این آیه احکام گوشت ها بیان شده) روز عرفه در آخرین حج پیامبر اکرم (ص)
روز فتح مکه روز ظهور اسلام یا بعثت پیامبر، اما تمام مفسران شيعه در كتب خود آورده ‏اند که منظور روز غدیر است و روايات متعددى آن را تاييد مى‏ كند و با محتويات آيه كاملا سازگار است.
3-اکمال دین:
کامل شدن آنچه به آن نیاز است در تکالیف از حلال و حرام و قوانین قیاس و اصول اجتهاد کامل شدن فرائض و حدود و اوامر و نواهی و حلال و حرام بعد از انجام حج توسط پیامبر دین کامل شد.
از بین رفتن دشمنان و پیروز شدن اسلام بر همه ادیان
4-اتمام نعمت:
با کامل شدن امر دین و شریعت با فتح مکه و با امنیت داخل آن شدن
با از بین بردن رسوم جاهلیت و اینکه دیگر مشرکان با آنها حج نمی گذارند و عریان طواف نمی کنند.(7)
اینها خلاصه مطالبی است که مفسران معروف اهل سنت در کتاب های تفسیرشان در تفسیر این آیه بیان کرده اند و همانطور که می بینید علی رغم اینکه روایات زیادی از راویان اهل سنت درباره نزول این آیه در روز غدیر و درباره امیر المومنین در کتب شیعه و اهل سنت رسیده، ولی انصاف را رعایت نکرده و بخاطر تعصب اشاره ای به مسئله روز غدیر و نصب پیامبر نکرده اند.

پی نوشت ها:
1. مائده(5)آیه67.
2. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، انتشارات اسلامیه، ج5، ص6.
3. مائده، آیه3.
4. علامه امینی، الغدیر، ج 1، ص230-232.
5. سید شرف الدین، المراجعات، ص37.
6. فخر رازی، مفاتيح الغيب، دار احیاء التراث عربی، ج‏11، ص 288.
7. همان، زمخشری،محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزيل، ج‏1، ص: 605 ؛ طبری، محمد بن جریر، جامع البيان في تفسير القرآن، چاپ بیروت، ج‏6، ص: 52 - سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور في تفسير المأثور، کتابخانه مرعشی نجفی، ج‏2، ص 258 و قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لأحكام القرآن، چاپ بیروت، ج‏6، ص 61.

چرا خداوند برای خود جنسیت مذکر قائل شده است؟

زبان قرآن عربي است. زبان عربي برخلاف زبان فارسي از دو نوع ضماير مذكر و مؤنت برخوردار است. عرب‏ها در اموري كه مخصوص زنان باشد، با واژگان مؤنث و در امور مخصوص مردان با واژگان مذكر بيان مي‏دارند. به جز اين دو مورد، در دو مورد ديگر، يكي در اموري كه بين زنان و مردان مشترك باشد و ديگري در اموري كه جنسيت در مورد آن ها اصلاً مطرح نيست، مانند خدا و فرشتگان، از ضماير و واژگان مذكر بهره مي‏گيرند؛ يعني در چهار حالت مذكور از الفاظ مذكر و تنها در يك حالت لفظ مؤنت بهره مي‏گيرند. در عين حال در بعضي از موارد به لفظ نظر كرده و با توجه به لفظ، مؤنث يا مذكر آورده مي‏شود، در حالي كه از نظر جنس متفاوت با لفظ مي‏باشند.
بديهي است كه هر كتابي بخواهد با اين زبان نوشته شود، اگر چه كتاب الهي باشد، بايد از قواعد آن زبان پيروي كرده و بر آن ساختار باشد . نمي‌تواند بر اساس قواعدي باشد كه براي مردم آن زبان مأنوس نيست؛ چون در اين صورت ، هدف آن كتاب (قرآن ) كه فهم مردم باشد، برآورده نخواهد شد.
بنابراين، قرآن به مقتضاي اين كه به زبان عربي نازل شده است، با همين گفتمان سخن مي‏گويد. همگام با قواعد عربي در سه حالت از ضماير و واژگان مذكر و در يك حالت از واژگان مؤنث بهره مي‏گيرد.
بنا بر این در زبان عربی از خدا و فرشتگان که از مجردات هستند و مذکر و مؤنث در مورد آن ها معنا ندارد، با الفاظ و ضمایر و افعال مذکر یاد می شود .چون قرآن طبق این زبان نازل شده، بر همین قاعده سخن گفته است.
مذكر و مونث مربوط به الفاظ است. اگر گفته مي شود كلمه الله مذكر است، معنايش اين نيست که حقيقت خدا هم مذكر است.
چاره اي نداريم براي لفظ الله يا بايد كلمه مذكر آورد يا مونث .

آیا تفسیر البرهان تفسیر معتبری در شیعه است؟

آیا در این تفسیر در مورد سوره روم غلبت الروم، روم را به بنی امیه تفسیر کرده است؟

آیا این نظر درست است؟

پرسشگر گرامی با سلام و سپاس از ارتباطتان با این مرکز
كتاب "البرهان في تفسير القرآن" نوشته "سيد هاشم بحراني" از تفاسير روايي شيعه ، در قرن يازدهم تدوين شده است. اين كتاب ارزشمند و مفيد می باشد.
وقتي كتابي را ارزشمند و مفيد مي شماريم ،معنايش اين نيست كه آنچه در آن است، همه حق مي باشد، زيرا جز قرآن ، كتاب ديگري نيست كه حق مطلق و خالص باشد. در غير قرآن، كم و بيش باطل راه يافته است مثلا همه كتب روايت كم و بيش مشتمل بر روايات جعلي يا تحريف شده مي باشند. كتاب كافي معتبرترين كتاب روايي شيعه است. همه عالمان و فقيهان قبول دارند كه در اين كتاب هم، با همه ارزش و اعتبارش، روايات غير معتبر و ضعيف وجود دارد. بايد روايت هايش بررسي شود و بعد از يافتن دلايل اعتبار در آن، بدان ها عمل نمود.
بنابراين كتاب البرهان گرچه كتاب ارزشمندي است و روايات تفسيري را جمع آوري نموده، ولي اين گونه نيست كه همه رواياتش معتبر و صحيح باشد.
اما تفسير "روم" به بني اميه در روايات آمده كه رواياتش را اين تفسير آورده است، از جمله:
عن عمران بن ميثم، عن عباية، عن علي (عليه السلام)، قال: «قوله عز و جل: الم غُلِبَتِ الرُّومُ هي فينا، و في بني أمية». (1)
امام علی می فرماید : "غلبت الروم ..." در باره ما و بنی امیه است.
عن أبي عبد الله (عليه السلام)، قال: سألته عن تفسير: الم غُلِبَتِ الرُّومُ، قال: «هم بنو امية، و إنما أنزلها الله عز و جل: الم غُلِبَتِ الرُّومُ بنو امية فِي أَدْنَى الْأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ فِي بِضْعِ سِنِينَ لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ وَ يَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ بِنَصْرِ اللَّهِ عند قيام القائم (عليه السلام)».(2)
از امام صادق در باره آیه "غلبت الروم ..." و تاویل آن سوال شد و امام فرمود: تاویل "روم" که اول مغلوب شدند و به فاصله کمی غالب می گردند، "بنی امیه" است که با بعثت پیامبر مغلوب شدند، ولی به مدت کمی بعد غالب گشتند. این پیروزی برهه ای ادامه خواهد داشت. با ظهور قائم، شکست نهایی می خورند. در آن روز مؤمنان شاد و مسرور خواهند شد.
جمله امام بیان تاویل آیه و یکی دیگر از مصداق های آیه می باشد، نه این که نفی شأن نزول و جریان شکست رومیان و پیروزی بعدی آنان باشد. آیات قرآن دارای تأویل ها و مصداق های فراوان است، از جمله در جنگ حق و باطل، پیروزی ها و شکست های مقطعی برای باطل، هست و پیروز نهایی فقط برای حق است.

پی نوشت ها:
1. بحرانی ، البرهان ،چ اول ، تهران ، بنیاد بعثت ، 1416 ق ، ج4 ، ص 335.
2. همان.

پرسش:

چرا حروف مقطعه در قرآن وجود دارند؟

پاسخ:
پرسشگر گرامی با سلام و سپاس از ارتباط تان با این مرکز.
حروف مقطعه در آغاز 29 سوره از قرآن کریم آمده و از مختصّات قرآن است . در سایر کتاب هاى آسمانى مانند تورات و انجیل سابقه ندارد .(1) درباره این حروف تا کنون آراى متفاوتى از سوى مفسران ابراز شده ، در برخى از منابع تا 20 نظر نقل گردیده ،ولى در این پاسخ به دلیل رعایت اختصار و یا ضعف برخى از آرا ، از ذکر تمامى آن ها خوددارى شده و تنها به هشت نظر بسنده می کنیم :
1ـ حروف مقطعه از متشابهاتى است که علم آن مخصوص خداوند است و درک حقیقت آن براى غیر او ممکن نیست .
2ـ حروف مقطعه ، اجزاى اسم اعظم الهى است . اگر به درستى و از روى بصیرت ترکیب شود ، اسم اعظم ظهور مى کند (اسم اعظم ، نامى است که با آن مى توان در جهان هستى ، تصرف کرد و انسان هاى عادى به معرفت آن دسترسى ندارند) .
3ـ این حروف براى تنبیه و اسکات کافران بوده است ; آنان به یکدیگر سفارش مى کردند که به قرائت قرآن پیامبر گوش فرا ندهند: «لاتسمعوا لهـذا القران و الغوافیه ».
از این رو خداوند در آغاز برخى از سوره ها این حروف را نازل کرد تا کافران با شنیدن آن ها که نه نظم بود و نه نثر ، و چون بى سابقه بود ،اعجاب شان را بر مى انگیخت ، ساکت شوند و گوش فرا دهند .
4ـ این حروف نشانه غلبه آن ها در کلمات آن سوره است ; یعنى سوره هاى مشتمل بر حروف مقطعه ، درصد حروف مزبور نسبت به سایر حروف آن سوره ، بیش تر از همین درصد در سایر سوره ها است و این خود یک معجزه است .
5ـ حروف مقطعه ، رمز و سرّى است میان خدا و رسول اکرم. مراد از آن فهماندن به دیگران نیست . باید از باب ایمان به غیب آن را پذیرفت .
6ـ خداوند متعال با این حروف تحدّى (هم آوردطلبى ) کرده است . آوردن این حروف در صدر سوره ها از قبیل شمارش و بیان حروف الفباست . بدین معناست که اگر در معجزه و الهى بودن قرآن تردید دارید ، با همین حروف که قرآن از آن فراهم آمده ، کتابى همانند قرآن و یا دست کم سوره اى مانند سوره هاى این کتاب الهى پدید آورید .
7ـ علاّمه طباطبایى نظر ویژه اى در این باره ارائه نموده که شایان تأمل است ; ایشان مى فرماید:
با تدبّر در سوره هایى که حروف مقطعه همسان دارد ، روشن مى شود که سوره هاى داراى حروف مقطعه مشترک ، در مضامین و سیاق ها نیز با یکدیگر مشابه و متناسب است . تشابه ویژه میان سوره هاى مزبور مشاهده مى شود ; مثلا در سوره هاى داراى «حم » آیه هاى اوّل آن با عبارت «تنزیل الکتاب » و یا عباراتى که این معنا را مى رساند ، شروع شده یا سوره هایى که با «الم » آغاز شده ، در سوره هایى مثل اعراف که با «المص » شروع شده ،مطالبى را که در سوره هاى «الم » و سوره «صاد» مى باشد ، در خود جمع کرده ،نیز در سوره رعد ، که با حروف «المر» شروع شده ، مطالب هر دو قسم سوره هاى «الم ـ الر» وجود دارد ; از این جا استفاده مى شود که این حروف ، رموزى اند بین خدا و پیامبر که معناى آن ها از ما پنهان است . فهم عادى ما راهى به درک آن ها ندارد ، مگر به همین مقدار که حدس بزنیم میان این حروف و مضامینى که در سوره هاى هر یک آمده، ارتباط خاصى وجود دارد .(2)
گفتنى است : روایات تفسیرى معتبر ، معانى گوناگونى براى حروف مقطعه بیان مى کند . چون این ها از قبیل «مثبتات » است ، بدین معنا که هر یک امرى را اثبات مى کند و هیچ یک مفاد دیگرى را نفى نمى کند ، پس مطالب آن ها قابل جمع است .ممکن است همه آن ها درست باشد .(3)
8- زرکشی می گوید : حروف مقطعه در قرآن هم در لفظ و هم در معنا معجزه است از جهت لفظ : یکی از اسرار دقیق این حروف این است که در هر سوره بیش ترین کلماتش با همان حرفی است که در ابتدای آن به عنوان مقطعه آمده است مثلا در سوره قاف بیش ترین کلمات آن سوره مشتمل بر حروف قاف دار است و از جهت معنوی هم اسرار بزرگی در نهفته است. (4)
جهت مطالعه بیش تر به تفسیر تسنیم آیت الله جوادی آملی ، ج2 ،ص80 تا 95 و
دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی ، خرمشاهی، ج1 ،ص925 و
کتاب علوم قرآنی آیت الله محمد هادی معرفت ، ص279 تا 285مراجعه کنید .
پی نوشت ها:
1 . تفسیر تسنیم ، آیة الله جوادى آملى ، ج 2 ، ص 64 ، مرکز نشر اسراء .
2 . ترجمه تفسیر المیزان ، علامه سیدمحمدحسین طباطبایى ، ج 18 ، ص 6ـ8 ،
3 . تفسیر تسنیم ، ج 2 ، ص 69ـ129 ، مرکز نشر اسراء .
4.الرهان ، زرکشی ، ج1 ، ص167-169.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

با سلام و خسته نباشید من همیشه در طول ماه رمضان یکبار کل قرآن را میخوانم. ولی وقت نمیکنم که معنی آنرا بخوانم و متوجه بشوم. آیا این طرز خواندن فقط عربی قرآن صحیح است و مورد قبول خداوند قرار میگیرد یا نه ؟ با تشکر

با سلام و تشکر از ارتباطتان با این مرکز؛
يکي از اعمال صالح که ما بدان دعوت شده ايم، تلاوت قرآن است. قرآن کتاب خداست .نگاه کردن بدان، بوسيدن و بر چشم نهادن آن ، احترام آن، فهميدن و عمل کردن بدان و... عبادت و عمل صالح است و براي آن ها پاداش بسيار وعده داده شده است.
گاهي بعضي انسان ها يا از سر جهالت يا از غرض و مرض مي گويند که خواندن قرآن بدون فهميدن آن چه فايده اي دارد؟ آن ها مي خواهند با اين سوال بي جا اين شبهه را القا کنند که فايده ندارد تا افراد از تلاوت قرآن چشم بپوشند. البته خواندن و فهميدن و عمل کردن به قرآن غايت نهايي است . ارزش بي نهايت دارد، ولي خواندن و فهميدن هم چون مقدمه هستند و ما را بالاخره بدان جا مي رسانند، نيز ارزش والايي دارد. به بيان ارزشمند امام خميني خطاب به فرزندش در اين زمينه توجه کنيد:
"فرزندم! با قرآن اين بزرگ كتاب معرفت آشنا شو. اگر چه با قرائت آن؛ راهى از آن به سوى محبوب باز كن . تصوّر نكن كه قرائت بدون معرفت اثرى ندارد كه اين وسوسه شيطان است. آخر، اين كتاب از طرف محبوب است براى تو و براى همه كس، نامه محبوبْ محبوب است. اگر چه عاشق و محبّ مفاد آن را نداند . با اين انگيزه حبّ محبوب كه كمال مطلوب است به سراغت آيد . شايد دستت گيرد. ما اگر در تمام لحظات عمر به شكرانه اين كه قرآن كتاب ما است، به سجده رويم، از عهده برنيامده ‏ايم."
پي نوشت :
1. صحيفه امام،ج16،ص211.

صفحه‌ها