پرسش وپاسخ

با این تفسیر هدف از حمله اسلام به ایران چه بود؟
حمله اعراب به ایران، ارتباط به پیامبر (ص) ندارد؛ زیرا این جنگ در زمان عمر خلیفه دوم صورت گرفت. وظفیه رسول خدا نیز بیان از آینده جنگ نبود؛ زیرا رسول خدا (ص) ...

قبل از دین اسلام مردم ایران یكتا پرست بودند و همه می دانند كه مردم ایران از اولین خداشناسان هستند! با این تفسیر هدف از حمله اسلام به ایران چه بود؟ آیا پیامبر اسلام از خداپرست بودن ایرانیان آگاهی نداشت؟ 

حمله اعراب به ایران، ارتباط به پیامبر (ص) ندارد؛ زیرا این جنگ در زمان عمر خلیفه دوم صورت گرفت. وظفیه رسول خدا نیز بیان از آینده جنگ نبود؛ زیرا رسول خدا (ص) در امور فردی، سیاسی و اجتماعی از علم غیب بهره نمی گرفت و در این امور مانند سایر مردم عمل می نمود. از این رو است كه حضرت مانند دگر افراد در جنگ ها حضور می یافت و به سازمان دهی لشگر می پرداخت. بنابراین، آنچه در این جنگ اتفاق افتاد، ارتباط به اسلام ندارد و برخی ناهنجاریهای به وجود آمده، مربوط به سیاست عمر میباشد. افزون بر آن، مسلمانان نیز در رفتار و گفتار خود دچار اشتباه میشوند و نباید اشتباه آنان و ناهنجاریهای به وجود آمده را به حساب اسلام گذاشت.

در خصوص ادیان خداپرستی ایران قبل از اسلام باید گفت: اگر منظور دین آسمانی باشد، چنین چیزی قابل اثبات نیست؛ بلكه شواهد متعددی وجود دارد كه ایرانیان قدیم دارای دین­های متعدد غیر آسمانی بودند؛ حتی از مفهوم الوهیت كه در ادیان آسمانی مطرح است، آگاهی نداشتند. در دورانی الهه­های متعدد را می پرستیدند؛ خدای خورشید، خدای آسمان و برخی خدایان دیگر. تا اینكه به آیین میترائیسم و مهرپرستی روی آوردند. سپس به دین زرتشت گراییدند. بنابراین، در دورههای مختلف، ادیان آن ها متفاوت بوده است؛ حتي در یك دوره برخی به یك دین و برخی به دین دیگر گرایش داشتهاند. در عین حال، می­توان برخی آیین های حاكم در ایران را در زمان­های متأخر چنین نام برد: آیین مهرپرستی یا میترائیسم (آیین مغان)، دین زردشت، آیین مانی، آیین مزدك، یهود، مسیحیت و اسلام. (1)

درباره حمله خلیفه دوم به ایران می توان گفت: خلیفه ممكن است اهداف متعددی از این حمله داشته است. یكی از آن اهداف می تواند معرفی اسلام به مردم ایران باشد كه این جنگ در معرفی اسلام به مردم این كشور تأثیر داشت. البته این معنایش مجبور كردن ایرانیان به قبول اسلام نیست؛ زیرا اسلام چنین چیزی را اجازه نمی دهد؛ مگر در موارد خاص و با شرایط خاص كه جنبه هدایت و انسان دوستی داشته باشد. به عبارت دیگر، اصولاً در اسلام در سه مورد به قدرت نظامی توسل جسته شده است:

1. در مورد محو آثار شرك و بتپرستی؛ زیرا از نظر اسلام، بتپرستی دین و آیین نیست؛ بلكه انحراف، بیماری و خرافه است. هرگز نباید اجازه داد تا جمعی در یك مسیر غلط و خرافی پیش روند و به سقوط كشانده شوند. از این رو، اسلام متوسل به زور شد و بتخانهها را در هم كوبید.

2. در برابر كسانی كه نقشه نابودی و حمله به مسلمانان را میكشند، دستور جهاد دفاعی و توسل به قدرت نظامی داده شده است. شاید بیش تر جنگهای اسلامی در زمان پیامبر(ص)، از همین قبیل باشد؛ به عنوان نمونه، جنگ هایی چون: اُحد، احزاب و حنین را می توان نام برد.

3. برای كسب آزادی در تبلیغ. هر آیینی حق دارد كه به طور آزاد و منطقی، خود را معرفی كند. اگر كسانی مانع از این كار شوند، آن آیین می تواند با توسل به زور این حق را به دست آورد. (2)

بر اساس مبنايي كه در مكتب شيعه وجود دارد، استفاده از قدرت نظامي مختص به پيامبر و امام معصوم مي باشد و اجازه آن حتماً بايد از سوي آن ها صادر گردد. از این رو، جنگ‏هایی كه در زمان پیامبر روی می‏داد و پیامبر نیروهای رزمی اسلامی را هدایت می‏كرد، جنگ هاي اسلامی بودند و هیچ گونه ایرادی نداشتند و آن جنگ ها برای دفاع از اسلام و مسلمانان بود، مثل نبردهايي كه ميان سپاه اسلام و مشركان مكه رخ داد.

اما جنگ‏هایی كه پس از پیامبر خدا روی داد، اگر به هدایت امام معصوم نباشد، جنگ اسلامی به شمار نمی‏آید و كارهایی كه در آن جنگ‏ها انجام می‏شود، نمی‏تواند به حساب اسلام گذاشته شود. بر این اساس، جنگ هایی كه بدون هدایت امام معصوم صورت بگیرد، ارتباطی به اسلام ندارد. درخصوص كیفیت اسلام آوردن مردم ایران، باید دانست:

اسلام آوردن ایرانیان آن گونه كه برخی نوشته­اند، به زور شمشیر نبود. این گونه تاریخ‏نگاري، شیوه مستشرقان است و هدف آنان این است كه اسلام را آیین شمشیر معرفي كنند. حقیقت آن است كه ایرانیان به جهت حقانیتی كه در اسلام مشاهده نمودند، مسلمان شدند. بسیاری از آنان كه به شدت تحت ستم نظام ساساني قرار داشتند و دنبال دگرگونی وضعیت موجود بودند، از سپاه اسلام استمداد نمودند و یك نظام سلطه‏گر و تحمیلي را برانداختند و آزادي را براي مردم ایران به ارمغان آوردند.

پیروزي مسلمانان در جنگ‏هاي صدر اسلام، به دلیل برتري نظامي و تسلیحاتي نبود. آنچه موجب بسط و گسترش سریع اسلام در آن عصر گردید، شعارها و برنامه‏هاي اسلام بود كه به سرعت بر عقاید خرافي و جامعه طبقاتي آن روز، چیرگی مي‏یافت و مردم گروه گروه و مشتاقانه به اسلام مي‏گرویدند. «ادوارد براون می نویسد: ... مسلم است كه قسمت اعظم كساني كه تغيير مذهب دادند، به طيب‏ خاطر و به اختيار و اراده خودشان بود. پس از شكست ايران در قادسيه، في المثل چهار هزار سرباز ديلمي، (نزديك بحر خزر) پس از مشاوره‏ تصميم گرفتند به ميل خود اسلام آورند و به قوم عرب ملحق شوند. اين عده در تسخير جلولا به تازيان كمك كردند و سپس با مسلمين در كوفه سكونت اختيار كردند و اشخاص ديگر نيز گروه گروه به رضا و رغبت به اسلام گرويدند. قانون و آيين و حكومت ايران مقارن ظهور اسلام طوري بود كه قاطبه ملت‏ ايران را وا مي‏داشت براي متابعت از حكومت و آيين تازه‏، خود را آماده‏ كنند و بهمين جهت بود كه وقتي ايران به دست مسلمانان فتح شد، مردم ايران‏ علاوه بر اين كه عكس العمل مخالفي از خود نشان ندادند، خود براي پيشرفت‏ اسلام زحمات طاقت فرسايي كشيدند. آقاي دكتر صاحب الزماني در كتاب ديباچه‏اي بر رهبري مي‏گويند: توده هاي مردم نه تنها در خود در برابر جاذبه جهان بيني و ايدئولوژي ضد تبعيض طبقاتي اسلام مقاومتي احساس نمي كردند، بلكه درست در آرمان آن‏ همان چيزي را مي يافتند كه قرن ها به بهاي آه و اشك و خون خريدار و جان‏ نثار و مشتاق آن بودند و عطش آن را از قرن ها در خود احساس مي‏كردند». (3)

بدین سان در حمله به ایران، چندان مسئله مسلمان نمودن مردم ايران مطرح نبوده است. به همين دليل، تا مدت ها بعد در ايران اديان ديگري وجود داشته و دارد؛ بلكه در اين زمينه، مسئله كشورگشايی خلفا بی تأثیر نبوده و نتیجه و پیامد آن، مفید بوده و زمينه تشرف این سرزمین را به دین اسلام فراهم ساخت.

در این باره به كتاب های زیر مراجعه نمایید:

- مرتضی مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران.

- تئودورنولدكه، تاریخ ایرانیان و عرب ها در زمان ساسانیان، ترجمه دكتر عباس زریاب.

 

پی نوشت ها:

1. كاظم بجنور دی و دیگران، دائرة المعارف بزرگ اسلام، ج 10، ص 582، ذیل كلمه "ایران"؛ مر تضی مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران، ص 194، قم، دفتر انتشارت اسلامی، 1362.

2. مكارم شيرازي، ناصر، تفسیر نمونه، ج 2، ص 283، نشر دار الكتب الاسلامیة، تهران، 1379ش.

3. مرتضی مطهری، همان، ص 80 - 90.

راجع به شخصيت سيد جمال الدين اسدآبادي وزحمات ايشون توضيحات كامل بدين؟
سيد جمال در سال 1217 شمسي، در اسدآباد همدان در خانواده‌اي روحاني چشم به جهان گشود.. پدرش سيد صفدر و مادرش سكينه بيگم، دختر مرحوم ميرشرف الدين حسيني قاضي است.

باسلام وخسته نباشيد ميشه لطف كنين راجع به شخصيت سيد جمال الدين اسدآبادي وزحمات ايشون توضيحات كامل بدين ؟باتشكر

سيد جمال در سال 1217 شمسي، در اسدآباد همدان در خانوادهاي روحاني چشم به جهان گشود.. پدرش سيد صفدر و مادرش سكينه بيگم، دختر مرحوم ميرشرف الدين حسيني قاضي است.

 اواز پنج سالگي فراگيري دانش را نزد پدر آغاز، و با قرآن و كتاب هاي فارسي و قواعد عربي آشنا گرديد. به خاطر استعداد و نبوغي كه داشت، به زودي با تفسير قرآن آشنا و براي ادامه تحصيل به شهرستان قزوين و سپس به تهران عزيمت كرد. در سال 1228شمسي، عازم نجف، و از محضر دو مرجع تقليد بزرگ، يعني شيخ مرتضي انصاري در فقه و اصول و ملاحسين قلي درجزيني همداني در اخلاق و عرفان بهره هاي علمي و معنوي فراوان برد.

در سال 1232 شمسي، بنا به دستور شيخ انصاري، عازم هندوستان شد. در آن جا ضمن آشنايي با علوم جديد، كوشش كرد تا مردم و به ويژه مسلمانان را عليه استعمار انگليس بسيج كند و به مبارزه وا دارد، اما به دليل سلطه همه جانبه انگليسي ها پس از يك سال و نيم اقامت در آن ديار، مجبور به ترك آن جا شد. به ممالك عثماني رفت و چون با حسادت علماي درباري آن جا مواجه شد، ناگزير به مصر عزيمت كرد.

در مصر توانست يك نهضت فكري ضد استعمار و ضد انگليس را پايه گذاري كند. تشكيلاتي مخفي به وجود آورد، اما بر اثر فشار انگلستان مجبور به ترك مصر شد. اين حركت فكري توسط شاگردانش از جمله شيخ محمد عبده دنبال شد. در سال هاي بعد زمينه ساز قيام مردم مصر عليه استعمار انگلستان گرديد.

سيد جمال پس از ترك مصر، مدتي در هندوستان ماند و آن گاه روانه اروپا شد. در پاريس با همكاري محمد عبده دست به انتشار روزنامه ي «عروة الوثقي» زد و به پاسخگويي به «ارنست رنان» كه مقالاتي عليه اسلام در يكي از روزنامه هاي پاريس مي نوشت، پرداخت.

سيد به دعوت ناصر الدين شاه به ايران آمد. گمان مي كرد كه مي تواند با نزديكي به شاه انديشه هاي اصلاح طلبانه خود را به اجرا بگذارد، اما چون ماهيت و طبع شاهانه با هيچ اصلاحي موافق نبود و سيد نيز آشكارا شاه را عامل بدبختي هاي مردم ايران معرفي مي كرد، از ايران اخراج شد. سيد جمال وقتي براي دومين بار به ايران آمد، به آستانه ي حضرت عبدالعظيم الحسني(ع) در شهر ري تبعيد شد. در آن جا به رغم كنترل مأموران مبادرت به تشكيل جلسات مختلف كرد. مردم را به قيام عليه بيدادگري هاي شاه تشويق مي كرد. شاه نيز كه وجود او را در ايران به زيان خود مي ديد، دستور داد مجدداً او را در حالي كه به شدت بيمار بود، از ايران اخراج كنند.

سيد جمال پس از اخراج از ايران وارد بصره، و در آن جا با همكاري يكي از مجتهدين و رهبران قيام مردمي (سيد علي اكبر شيرازي) نامه اي به آيت الله العظمي سيد حسن شيرازي مي نويسد. در اين نامه ظلم هاي فراوان شاه به مردم ايران را متذكر مي شود.

برخي معتقدند كه اين نامه در صدور فتواي مشهور تحريم تنباكو از جانب آيت الله شيرازي و قيام حاصله از آن، تأثير به سزايي داشته است.

حضور سيد در طي سال هاي 1271 - 1270، در عراق تأثير به سزايي بر حيات فكري، سياسي و اسلامي شهرهاي شيعه نشين و گسترش تبليغ و دعوت در جامعه ي اسلامي گذاشت.

 او براي علما و محافل فرهنگي ساير شهرهاي بزرگ عراق، به ويژه نجف و كربلا، شخصيتي شناخته شده بود. همه او را به عنوان رهبر حركت «تجديد در اسلام» مي شناختند. شناخت را از طريق روزنامه ي «عروة الوثقي» و مجله «قانون» كه در لندن به زبان فارسي منتشر مي شد و سيد نيز در نشر آن سهيم بود، كسب كرده بودند.

شهيد مطهري در كتاب بررسي نهضت هاي اسلامي در صد ساله اخير مي گويد: «بدون ترديد سلسله جنبان نهضت هاي اصلاحي صد ساله ي اخير، سيد جمال الدين اسد آبادي معروف به افغاني است.

 او بود كه بيدارسازي را در كشورهاي اسلامي آغاز كرد، دردهاي اجتماعي مسلمين را با واقع بيني خاصي بازگو نمود، راه اصلاح و چاره جويي را نشان داد... نهضت سيد جمال، هم فكري بود و هم اجتماعي.

 او مي خواست رستاخيزي هم در انديشه مسلمانان به وجود آورد و هم در نظامات زندگي آن ها... سيد جمال در نتيجه تحرك و پويايي، هم زمان و جهان خود را شناخت و هم به دردهاي كشورهاي اسلامي - كه داعيه علاج آن ها را داشت، دقيقاً آشنا شد.

سيد جمال مهم ترين و مزمن ترين درد جامعه ي اسلامي را استبداد داخلي و استعمار خارجي تشخيص داد و با اين دو به شدت مبارزه كرد. آخر كار هم جان خود را در همين راه از دست داد.

 او براي مبارزه با اين دو عامل فلج كننده، آگاهي سياسي و شركت فعالانه مسلمانان را در سياست واجب و لازم شمرد و براي تحصيل مجدد عظمت از دست رفته مسلمانان   مهم ترين دردهاي جامعه ي اسلامي را اين موارد تشخيص داد:

1- استبداد حكام.

2- جهالت و بي خبري توده مسلمانان و عقب ماندن از كاروان علم و تمدن.

3- نفوذ عقايد خرافي در انديشه مسلمانان و دور افتادن آن ها از اسلام نخستين.

4- جدايي و تفرقه ميان مسلمانان به عناوين مذهبي و غير مذهبي.

5- نفوذ استعمار غربي.

سيد چاره اين دردها را در امور زير مي دانست:

1- مبارزه با خودكامگي مستبدان.

2- مجهز شدن به علوم و فنون جديد.

3- بازگشت به اسلام نخستين و دور ريختن خرافه ها و پيرايه هايي كه به اسلام بسته شده است.

4- ايمان و اعتماد به مكتب.

5- مبارزه با استعمار خارجي.

6- اتحاد اسلامي.

7- دميدن روح پرخاشگري و مبارزه و جهاد به كالبد نيمه جان جامعه اسلامي.

8- مبارزه با خود باختگي در برابر غرب.

 آخرين نامه

سيد جمال كه در باب عالي در آنكارا زنداني بود، آخرين نامه خود را در سه شنبه 5 شوال 1314، به يكي از دوستان ايراني خود مينويسد. نااميد از نجات و حيات، كشته شدن خويش را انتظار ميكشد. واپسين كلام سيد چنان نغز و صريح است كه نياز به تحليل ندارد.

«دوست عزيز! من در موقعي اين نامه را مينويسم كه در محبس محبوس و از ملاقات دوستان خود محرومم. نه انتظار نجات دارم و نه اميد حيات، نه از گرفتاري متألم و نه از كشته شدن متوحش. خوشم بر اين حبس و خوشم بر اين كشته شدن.

 كشته ميشوم براي زندگي قوم. ولي افسوس ميخورم از اين كه كِشتههاي خود را ندرويدم. به آرزويي كه داشتم ،كاملاً نايل نگرديدم. شمشير شقاوت نگذاشت بيداري ملل مشرق را ببينم.

دست جهالت فرصت نداد صداي آزادي را از حلقوم امم مشرق بشنوم. اي كاش من تمام تخم افكار خود را در مزرعه مستعد افكار ملت كاشته بودم. ......

باري، من از دوست گرامي خود، خواهشمندم اين آخرين نامه را به نظر دوستان عزيز و هم مسلكهاي ايراني من برسانيد و زباني به آن ها بگوييد: شما كه ميوه رسيده ايران هستيد و براي بيداري ايراني دامن همت به كمر زده ايد، از حبس و قتال نترسيد. از جهالت ايراني خسته نشويد. از حركات مذبوحانه سلاطين متوحش نگرديد. با نهايت سرعت بكوشيد .با كمال چالاكي كوشش كنيد. طبيعت با شما يار است و خالق طبيعت، مددكار.

سيل تجدد، به سرعت به طرف مشرق جاري است. بنياد حكومت مطلقه منعدم شدني است. شماها تا مي توانيد در خرابي اساس حكومت مطلقه بكوشيد، نه به قلع و قمع اشخاص.

شما تا قوه داريد ،در نسخ عاداتي كه ميانه سعادت و ايراني سد سديد گرديده، كوشش نماييد. نه از نيستي صاحبان عادات. هر گاه بخواهيد اشخاص را مانع شويد، وقت شما تلف مي گردد. اگر بخواهيد به صاحب عادت سعي كنيد، باز آن عادت، ديگران را بر خود جلب مي كند. سعي كنيد موانعي را كه ميانه الفت شما و ساير ملل واقع شده ،رفع نماييد. گول عوام فريبان را نخوريد.»

سيد در اواخر عمر در تركيه زندگي، و غير مستقيم تحت نظر سلطان عبدالحميد، امپراتور عثماني قرار داشت. وقتي خبر قتل ناصرالدين شاه توسط ميرزا رضا كرماني به اسلامبول رسيد، به دستور امپراتور عثماني، از بيش تر ايرانيان درباره ارتباط سيد جمال و ميرزا رضا تحقيق به عمل آمد. سرانجام پليس عثماني طي گزارشي نوشت: «سيد جمال الدين ايراني است . ميرزا رضا به تحريك او مرتكب قتل شاه شده است.»

 سلطان عثماني از سيد جمال در هراس افتاد. دستور قتل او را داد . سرانجام در 19 اسفند 1275 برابر با 9مارس 1897، او را مسموم ساختند. جنازه او را در قبرستان مشايخ اسلامبول به خاك فرستادند.

در سال 1324 شمسي، فيض محمدخان، سفير وقت دولت افغانستان در آنكارا موافقت دولت تركيه را براي نبش قبر سيد به دست آورد. بقاياي جسد سيد را در تابوتي به كابل انتقال داد. برگرفته از: سايت تبيان و http://www.hamshahrionline.ir/News/?id=35559

چرا اثری از امام باقر علیه السلام باقی نمانده؟
ائمه(ع) وظيفه انبيا را داشتند، يعني وظيفه آنان هدايت مردم و بيان اسلام مي باشد. اينان در اين عرصه فعاليت هاي مهمي انجام دادند. امام باقر (ع) نيز در راستاي ...

اگر امام باقر علیه السلام شكافنده علوم است چرا اثری از ایشان باقی نمانده  درحالي كه افلاطون وسقراط كتب مختلفي به يادگار مانده است؟

ائمه(ع) وظيفه انبيا را داشتند، يعني وظيفه آنان هدايت مردم و بيان اسلام مي باشد. اينان در اين عرصه فعاليت هاي مهمي انجام دادند. امام باقر (ع) نيز در راستاي هدايت مردم و بيان معارف اسلامي گام هاي بلند بر داشت تا آنجا كه امروزه بيشتر احاديث مر بوط به معارف و احكام اسلامي از ايشان و امام صداق (ع) مي باشد .شايد همين امر باعث شد كه رسول خدا از وي به عنوان  " باقرالعلوم" ياد نمود، چنانچه از جابربن عبد اللّه منقول است كه حضرت رسول(ص) به من فرمود: اي جابر! اميد است كه تو در دنيا بماني تا ملاقات كني فرزندي از من كه از اولاد حسين خواهد بود كه او را محمّد نامند، يَبْقُرُ عِلْمَ الدِّينِ بَقْرا،(1) يعني او مي‏شكافد علم دين را شكافتني، پس هرگاه او را ملاقات كردي سلام مرا به او برسان.

 به نظر مي رسد كلام رسول خدا درباره امام باقر (ع) ناظر براين است كه وي در عرصه نشر معارف ديني وعلم خدا شناسي شكافنده علم مي باشد، بر اين اساس بود كه حضرت طي مدت امامت خود، در همان شرائط نامساعد، به نشر و اشاعه حقايق و معارف الهي پرداخت و مشكلات علمي را تشريح نمود و جنبش علمي دامنه داري به وجود آورد كه مقدمات تاسيس يك «دانشگاه بزرگ اسلامي» را كه در دوران امامت فرزند گراميش امام صادق(ع) به اوج عظمت رسيد، پي ريزي كرد. روايات و احاديث متعدد در زمينه مسائل و احكام اسلامي، تفسير، تاريخ اسلام، و انواع علوم، از آن حضرت به يادگار مانده است ، افزون بر آن، رجال و شخصيت هاي بزرگ علمي از محضر آن حضرت استفاده مي‏كردند. كه هر كدام در گسترش علوم نقش اساسي داشتند، چنانكه «جابر بن يزيد جعفي» و «كيسان سجستاني» (از تابعين) و فقهائي مانند: «ابن مبارك»، «زهري»، «اوزاعي»، «ابوحنيفه»، «مالك»، «شافعي»، «زياد بن منذرنهدي» از آثار علمي او بهره‏مند شده سخنان آن حضرت را، بي واسطه و گاه با چند واسطه، نقل نموده‏اند. كتب و مولفات دانشمندان و مورخان اهل تسنن مانند: طبري، بلاذري، سلامي، خطيب بغدادي، ابونعيم اصفهاني، و كتبي مانند: موطا مالك، سنن ابي داود، مسند ابي حنيفه، مسند مروزي، تفسير نقاش، تفسير زمخشري، و دهها نظير اينها، كه از مهمترين كتب جهان تسنن است، پر از سخنان پرمغز پيشواي پنجم است و همه جا جمله: «قال محمد بن علي» و يا «قال محمد الباقر» به چشم مي‏خورد. كتب شيعه نيز در زمينه‏هاي مختلف سرشار از سخنان و احاديث حضرت باقر(ع) است. حضرت باقر(ع) شاگردان برجسته‏اي در زمينه‏هاي فقه و حديث و تفسير و ديگر علوم اسلامي تربيت كرد كه هر كدام وزنه علمي بزرگي به شمار مي‏رفت. شخصيتهاي بزرگي همچون: محمد بن مسلم، زراره‏بن اعين، ابو بصير، بريد بن معاويه عجلي، جابربن يزيد، حمران بن اعين، و هشام بن سالم از تربيت يافتگان مكتب آن حضرتند.(2)

 با توجه به مطالب گذشته بايدگفت: گرچه ممكن است ما آثار علمي مانند كتاب از امام باقر (ع) نداشته باشيم، اما امام با بيان روايات بسيار زياد و تربيت شاگردان متعدد در عرصه هاي علوم مختلف، فعاليت هاي بسيار مهمي را انجام داد كه اين امر ارزشش بيشتر از تدوين چند كتاب مي باشد. تربيت شاگردان برجسته و پاسخ به پرسش ها و شبهات براي امام و پيامبر (ص) اصل اساسي ووظيفه انان است نه تدوين كتاب. در ضمن در منابع روايي شيعه براي امامان(ع) ده ها كتاب و تأليفات بر شمرده اند. برخي از اين كتاب ها توسط امام پيشين نگاشته شده، سپس به عنوان ميراث امامت به امامان بعدي رسيده است، برخي ميراث از سلسله پيامبران پيشين بوده، برخي با املاي امامان(ع) توسط شاگردان نوشته،برخي توسط امامان(ع) براي هدايت افرادي خاص و يا درخواست عده اي نگاشته شده است. برخي كتاب هاي منسوب به امام باقر (ع) وجود دارد:

 - كتاب التفسير؛ از امام باقر(ع).

 - رسالهامام باقر(ع) به سعد الخير.

 - كتاب الهدايه؛ از امام باقر(ع)(3).

 درباره امام باقر (ع) به منابع زير مراجعه فرماييد:

-امام محمد باقر، كاظم ارفع.

 -پيشواي پنجم, حضرت امام محمد باقر، گروه نويسندگان.

-.دورنمايي از زندگي امام باقر، مهدي پيشواي.

پي نوشت ها:

1. شيخ مفيد، الإرشاد في معرفة حجج الله علي العباد، كنگره شيخ مفيد، قم،‏ چاپ اول، ۱۴۱۳ ق‏. ج‏۲، ص ۱۵۹.

2. مهديي پيشوايي، سيره پيشوايان، قم، موسسه امام صادق (ع)، چاپ يازدهم، 1379 از ص 306 به بعد.

3. سيد محسن امين، اعيان الشيعه، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات ، چاپ پنجم ، 1418ه ،ج 2، ص 502.

درباره جايگاه حضرت محمد فرزند امام هادي توضيح بفرمایید؟
سيد محمد فرزند بزرگوار امام علي النقي(ع)است كه در سال 252هـ ق درگذشت و مرقد ايشان در شهر بلد در جاده اصلي كاظمين ـ سامرا و در فاصله هشت فرسنگي شهر سامرا است.

درباره جايگاه حضرت محمد فرزند امام هادي يا همان سيد محمد سامرا توضيح بفرمایید؟ سلام مي گويند ايشان بعد از معصومين بالاترين عرفان را دارند و از حضرت ابوالفضل هم بالاتر هستند آيا اين چنين است؟ لطفا درباره ايشان توضيح بفرماييد.

سيد محمد فرزند بزرگوار امام علي النقي(ع)است كه در سال 252هـ ق درگذشت و مرقد ايشان در شهر بلد در جاده اصلي كاظمين ـ سامرا و در فاصله هشت فرسنگي شهر سامرا قرار دارد. اين امامزاده مورد احترام فراوان شيعيان عراق بوده و آنان را نسبت به وي اعتقادي عظيم است و معمولاً تمامي كساني كه به زيارت امامان معصوم سامرا ميروند، به زيارت اين جناب نيز نائل ميگردند. كرامات بسياري از اين بزرگوار نقل شده است و در بزرگواري ايشان همين بس كه ايشان قابليت و صلاحيت امامت را داشتند و فرزند بزرگ امام هادي(ع) بودند و در فوت او، حضرت امام حسن عسكري(ع) گريبان خود را چاك نمود و شيخ نوري اعتقاد عظيمي به زيارت آن بزرگوار داشته و در تعمير بقعه و ضريح مباركش سعي نمود.

كتيبهاي بدين صورت بر ضريح شريفش نوشته شده است  اين مرقد سيد جليل ابوجعفر محمد فرزند امام هادي است كه فردي عظيم الشأن است و شيعيان را اين گمان بود كه او پس از امام هادي به امامت خواهد رسيد و چون درگذشت امام هادي(ع) بر امامت حسن عسكري(ع)اشاره فرمود، هنگامي كه امام هادي(ع) از مدينه به سامرا ميرفت سيد محمد كودكي بيش نبود و بعدها چون به بلوغ رسيد راهي سامرا شد و چندي در سامرا بود تا آنكه تصميم گرفت به مدينه برگردد و چون نه فرسنگي از سامرا دور شد و به بلد رسيد در همين جا بيمار شده و درگذشت.

پي نوشت:

1. راهنماي اماكن زيارتي و سياحتي در عراق، دكتر احسان مقدس،نشر مشعر، ص 312.

دختري به نام حره كه دختر حليمه سعديه و خواهر رضاعي حضرت رسول (ص) بوده
خواهران و برادران رضاعي پيامبر را عبدالله بن الحارث، أنيسة بنت الحارث، حذافة ابنة الحارث، ( شيما )دانسته اند.

در برخي تواريخ داستان ولايت مدار ي دختري در زمان حجاج به نام حره را نقل كرده اند كه دختر حليمه سعديه و خواهر رضاعي حضرت رسول (ص) بوده آيا اين نقل با توجه به فاصله زماني ( بين زمان زندگي حليمه سعديه و حجاج )درست است؟!

با تحقيقي كه انجام شد، در غير از اين روايت كه به آن اشاره داشتيد ،شخصي داراي نام حره را از فرزندان حليمه ذكر نكرده اند،

بلكه خواهران و برادران رضاعي پيامبر را  عبدالله بن الحارث،  أنيسة بنت الحارث،  حذافة ابنة الحارث، ( شيما )دانسته اند. (1)

 حجاج در سال 42 هجری در شهر طائف به دنیا آمد(2) . در سال 95 هجری قمری درگذشت. (3)سراسر عمرش

 آمیخته با جنایت و خونریزی و ظلم و تباهی بود. اوج ستم و بیداد حجاج در سال­هایی بود كه از طرف عبدالملك بن مروان به فرماندهی جنگها انتخاب شد و سپس حكومت  را به دست گرفت.

او در سال 75 هجری از طرف عبدالملك بن مروان به عنوان حاكم عراق انتخاب شد. در تاریخ آمده است كه وقتی عبدالملك، حجاج را به جنگ با عبداللّه بن زبیر فرستاد، فرمان حكومت مكه را نیز برایش نوشت . او پس از پیروزی بر عبداللّه بن زبیر از مكه راهی مدینه شد .(4) وقتی حجاج به مدینه رسید، دو ماه در آن جا رحل اقامت افكند. در این مدت بدرفتاری بسیاری با مردم داشت . به مردم تحقیر و اهانت روا می­داشت .

اين گفتگو بايد در مدينه و هنگامي كه وي بر شيعيان سخت مي گرفته ، صورت گرفته باشد.

اگر حره بيست سال پس از پيامبر به دنيا آمده باشد، بايد هنگام بعثت پيامبر 20 ساله باشد.در سال 13 بعثت كه هجرت پيامبر رخ داده 33سال داشته باشد .با توجه به ماجراي سختگيري حجاج بر شيعيان در مدينه كه حدود سال 75 تا 80 هجري بوده (زيرا زمان مرگ عبد الملك مروان 86 بوده است و هنوز حجاج از طرف وليد پسر عبدالملك در دستگاه حكومتي حضور داشته ) با اضافه نمودن 80به 33 حره بايدحدود 113 سال عمر داشته باشد. اين نيز مشكل ديگري در پذيرش حره به عنوان دختر حليمه به وجود مي آورد.

نتيجه : گرچه ماجراي مذكور را علامه مجلسي بيان كرده است (5)اما پذيرش حره به عنوان دختر حليمه دشوار است. احتمال مي رود وي ازنوادگان حليمه بوده و از او به عنوان احترام حره بنت حليمه السعديه ياد شده است.

پي نوشت ها :

1. أسد الغابة في معرفة الصحابة، عزالدين بن الأثير أبوالحسن علي بن محمد الجزري(م 630)، بيروت، دار الفكر، 1409/1989،ج‏6،ص167.

2. تاريخنامه طبري ، بلعمي (ق 4)، تحقيق محمد روشن، تهران، البرز، چ 3، 1373ش،ج‏4،ص 682.

3  التنبيه و الإشراف، أبوالحسن علي بن حسين مسعودي (م 345)، ترجمه ابو القاسم پاينده، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، چ دوم، 1365ش،ص 297.

4. تاريخ طبري ، محمد بن جرير طبري (م 310)، ترجمه ابو القاسم پاينده، تهران، اساطير، چ پنجم، 1375ش ،ج‏8،ص 3511.

5. علامة المجلسي ، بحار الأنوار، بيروت،دار إحياء التراث العربي ،1403 - 1983 م ، ج‏46، ص  135.

زندگي نامه كامل امامزاده احمدبن سلطان علي بن محمدباقر(ع)را توضيح بدهيد
در اين باره به كتاب شرح زندگاني و شهادت حضرت سلطانعلي بن امام محمدباقر (ع)و يا سايت راسخون به لينكhttp://www.rasekhoon.net/article/show-58286.aspx مراجعه کنید.

زندگي نامه امامزاده احمدبن سلطان علي بن محمدباقر(ع)

شرح : زندگي نامه كامل امامزاده احمدبن سلطان علي بن محمدباقر(ع)را توضيح بدهيد.

مي توانيد در اين باره به كتاب شرح زندگاني و شهادت حضرت سلطانعلي بن امام محمدباقر (ع)و يا سايت راسخون به لينكhttp://www.rasekhoon.net/article/show-58286.aspx مراجعه نماييد. برخي مطالب موجود چندان مستند نمي باشد.

قواعد بلاغت و فصاحت ساخته دست خود بشر است.
بلاغت و فصاحت یعنی رسا و زیبا و گیرا و حق و عالی سخن گفتن به طوری که شنونده متاثر شود و قانع گردد و جذب شود و نتواند آن را رد کند.

قواعد بلاغت و فصاحت ساخته دست خود بشر است. چگونه ادعا می شود كه قرآن چون با آن قوانین كه خود ساخته بشر است تطبیق دارد، معجزه است؟

بلاغت و فصاحت یعنی رسا و زیبا و گیرا و حق و عالی سخن گفتن به طوری که شنونده متاثر شود و قانع گردد و جذب شود و نتواند آن را رد کند.

فصاحت و بلاغت در سخن گر چه کار آدمی است، ولی محصول عقل و فکر و بینش و توانمندی انسان است که همه عطایای خداست . خدا که خود نیز متکلم و سخنگو است، در مقام تکلم فصیح و بلیغ سخن می گوید . مرتبه فصاحت و بلاغت سخن خدا با مرتبه فصاحت و بلاغت هیچ بشری قابل مقایسه نیست .همچنان که بشر به قدرت و علم و توان خدادادی می تواند خالق باشد ، ولی خلقت انسان  مظهری از خلقت خداست و اصلا با آن قابل مقایسه نمی باشد.

بنا بر این نشأت گرفتن فصاحت و بلاغت از فکر و توان و علم بشر مانع از آن نیست سخن خدا که در عالی ترین درجه فصاحت و بلاغت و رسایی و گیرایی و تاثیر گذاری و حقانیت و زیبایی است ، معجزه نباشد، هم چنان که ایجاد و خلق خدا معجزه می باشد. بشر در هیچ کاری از جمله در سخن گفتن نمی تواند با خدا مقابله کند و در مرتبه خدا قرار بگیرد. او در هر زمینه ای از جمله در زمینه فصاحت و بلاغت  هر چه دارد ، از خدا و رشحه ای از او متناسب با ظرفیت وجودی اش است.

بشر با وام گرفتن از فطرت و عقل و قرآن که همه انوار خدایی است ، زیبا و گیرا و رسا سخن می گوید. خدایی که صاحب همه این انوار است، در سخن چنان مرتبه بلندی از فصاحت و بلاغت را دارد که هیچ بشری را به تنهایی و به اجتماع توان هماوردی با آن نیست.

افراد بشر نیز هر کدام به تناسب فهم و درک و فطرت سلیم و عقل وافر و درک بالای خود از قرآن و حقایق جهان ، فصیح و بلیغ سخن می گویند مثلا علی بن ابی طالب که در این زمینه ها بر همه افراد بشر (جز رسول خدا) سرآمد است ، سخنش نیز از اوج فصاحتی و بلاغتی بی نظیر برخوردار است که فوق سخن همه خلایق و دون سخن خداست.

همه سخنوران جهان اذعان دارند که سخن شان با سخن علی از حیث حقانیت ، محتوا ، زیبایی ، گیرایی ، رسایی ، تاثیر گذاری و ...، قابل مقایسه نیست. وقتی خلایق از هماوردی با سخن علی بن ابی طالب عاجزند ، چگونه می خواهند با سخن خدا هماوردی کنند؟

آیا این وجوه برای همه افراد قابل فهم است؟
برای هر فردی درك اعجاز قرآن تا حدودی ممكن است...

وجوه اعجاز قرآن چیست و آیا این وجوه برای همه افراد قابل فهم است یا فقط برای افراد خاصی قابل تشخیص است؟

 

آیا برای یك انسان عادی درك اعجاز قرآن به صورت مستقیم (بدون مراجعه به نظر اهل فن) میسر است؟ آیا باید ادبا و متخصصین معجزات قرآن را تشخیص دهند و ما به رای آنها اعتماد كنیم و ایمان بیاوریم!؟ بنده مدتی در مورد این سوال تحقیق كرده ام و جواب هایی شنیده ام كه برایم قانع كننده نبوده در سطور ذیل خلاصه آنها را می آورم. معجزاتی كه برای قرآن كریم ذكر می كنند (مواردی كه بنده از آن اطلاع دارم) شامل موارد ذیل است: 1. فصاحت و تحدی كه بی پاسخ مانده است و سند آن تشخیص اهل فن و شهادت تاریخ است. البته در مورد بی بدیل بودن فصاحت و همچنین شهادت تاریخ بر بی پاسخ ماندن تحری قرآن تردیدهایی هست كه بررسی صحت و سقم آن مورد نظر من نیست زیرا به هر صورت شیوایی قرآن بی واسطه برایم قابل تشخیص نیست. 2. اعجاز علمی نیز اشارات مبهمی است كه با توجیه و تاویل به مسائل علمی ربطشان داده اند. مانند تشبیه زمین به مهد كه می تواند منظور تنها محل آرامش باشد و حركت آن مد نظر نباشد گو اینكه حركت مهد شباهتی به حركت دورانی زمین ندارد. در مورد مشرقین و مغربین هم همینطور به نظر بنده ربط آن به كروی بودن زمین بیشتر یك توجیه خنده دار است تا یك اكتشاف علمی. 3. مسائلی كه در قرآن به عنوان پیشگویی به آن اشاره می كنند یا در قالب پیش بینی است یا مثل مورد قبل توجیه. مانند پیش گویی غلبه روم بر فارس كه می تواند یك پیشبینی سیاسی باشد مثل خیلی از تحلیل های سیاسی كه هر روزه انجام می شود و شمار زیادی از آنها نیز تحقق می یابد. 4. اعجاز عددی در مورد كلید 19 به نظر میرسد كه بیشتر حساب سازی و بازی با اعداد است اما در مورد تعداد تكرار برخی كلمات باعث شگفتیست اما به سختی می توان این دلیل تازه كشف شده را به عنوان تنها معجزه قبول كرد. بسیاری از شاعران فارس و عرب زبان با استفاده از حروف ابجد در شعر های خود ماده تاریخی ساخته اند یا به اعداد ثابت ریاضی و فیزیكی اشاره كرده اند كه باعث شگفتیست ولی هیچ یك به این واسطه ادعای معجزه نكرده اند. البته در مقیاس مصحف با چند بیت شعر قابل قیاس نیست ولی به هر روی این ایجاد نظم عددی برای انسان ولو در مقیاسی كوچكتر ممكن بوده و هست. 5. اعجاز در مفاهیم بلند و بدیع، با مطالعه كتابهای عهد عتیق و جدیدو جستجو در فرهنگ و آداب و رسوم عرب جاهلی، قرآن را مترقی تر و كاملتر از آن ها یافتم ولی نه چندان بدیع و نو كه بتوان آن را معجزه نامید. شاید در نظر گرفتن مفاهیم عمیق و به قولی هفت بطن (كه بعضا بی ارتباط با لفظ می باشد) باعث توهم عظمت معانی شده است. طبعا هر اثری را اگر هزار و چهارصد سال اینگونه می پروراندند و زیر و رو می كردند چنان بزرگ می نمود. به تفسیر ها و ترجمه های متعددی مراجعه كردم اما این طور به نظرم میرسد كه گسستگی و عدم انسجام كه در آیات پی در پی به چشم می خورد ذهن در جستجوی ارتباط را می آزارد و خسته می كند. مثال هایی كه تشخیص ارتباطش با اصل موضوع و گاه خود مثال گویا نیست (مانند مثل هایی كه در اوایل سوره بقره آمده) و من در شگفتم كه مگر فلسفه آوردن مثال در كلام گویا كردن مطلب نیست؟ قوانینی كه یا عین آن در ادیان و رسوم عرب جاهلی سابقه داشته یا مایه هایی از آن بوده و تكامل یافته است.

برای هر فردی درك اعجاز قرآن تا حدودی ممكن است.

الف) وقتی دقت كنی كه آورنده این كتاب فردی بوده كه تا سن چهل سالگی در جامعه حضور داشته و هیچ سخنی كه مانند قرآن همه را خیره كند، از او شنیده نشده است و به هیچ مكتبی نرفته و با افكار دانشمندان و اندیشمندان آشنا نبوده و اهل علم و مطالعه نبوده است. ارائه چنین كتاب و معارفی كه همه را انگت به دهان ساخته ، توسط چنین فردی خود معجزه آشكار است.

ب ) دیگر این كه آورنده این كتاب در صداقت و خداترسی به درجه ای فوق العاده رسیده و محال است كه به دروغ این كتاب را وحی بنامد. وقتی چنین كسی اعلام می كند این وحی است، با توجه به صداقت و خداترسی اش به وحی بودنش یقین می یابیم.

ج ) اما اخبار غیبی ، درست است كه می تواند یك پیش بینی سیاسی باشد ولی خبر دادن از واقعه ای كه الان در فاصله ای طولانی اتفاق افتاده و به صورت عادی هیچ كس هنوز از آن خبری ندارد و خبر دادن دقیق از پیروزی آینده (بضع یعنی كمتر از 10 سال) كار پیش بینی كنندگان سیاسی نیست و فقط خبر دادن از غیب است و كار كسی است كه با عالم غیب ارتباط دارد. و پیش بینی سیاسی به صورت حدس و گمان است اما خبر غیبی است كه با قاطعیت مطرح اعلام می گردد و در آینده هم حقانیت آن به اثبات میرسد .در پیشبینی سیاسی اگر پیش بینی اشتباه شود، مشكلی ایجاد نمی شود؛ ولی در اخبار غیبی اساس نبوت خدشه دار می شود. پس این كه قرآن با قاطعیت بیان می كند این فراتر از یك پیش بینی است.

د) این كه كتابی در معارف مبدأ و معاد باشد و در مدت 23 سال در شرایط مختلف نازل شود؛ ولی هیچ كدام از آیاتش با هم تنافی و تعارض نداشته باشند، خود نشانه خدایی بودنش است.

ه) قرآن در  زمینه های علمی اشاراتی دارد و با گذشت 14 قرن و پیشرفت علمی خیره كننده، هیچ آیه ای از قرآن توسط دانشمندان تكذیب نشده و غلط معرفی نگردیده است، این نشان می دهد كه این كتاب از ناحیه خدای جهان است. (1)

و) قرآن  كتاب دینی است كه از روز اول تا به امروز مورد مخالفت شدید قدرتمندان قرار گرفته است و خودش اعلام كرده كه من از جانب خدا هستم و اگر باور ندارید كه من خدایی هستم، فقط یك سوره مانند سوره های من بیاورید و به تایید سخن شناسان منصف برسانید تا همه بدانند كه این ادعای محمد بن عبد الله دروغ است و با وجود این كه مخالفان برای دشمنی با این كتاب و این دین از هیچ اقدامی فروگذار نكرده اند، اما تا به حال یا جرات آوردن سوره ای مثل قرآن را به خود راه نداده اند یا در صورت اقدام به شدت مفتضح و رسوا شده اند.

همین كه بشری كه توانسته كرات دیگر را فتح كند و اتم را بشكافد و ... ، با همه دشمنی ای كه با اسلام و قرآن داشته نتوانسته سوره ای همانند سوره های قرآن بیاورد ، برای اثبات معجزه بودن قرآن كافی است.

پی نوشت ها :

1. ر.ك: كتاب  مقايسه‏اي ميان تورات، انجيل، قرآن و علم، تأليف دكتر بوكاي، ترجمه مهندس ذبيح الله دبير ،تهران ،انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامي.

مگر جور كردن جملات شبيه قرآن معجزه است؟
معجزه كار خدایی است كه بشر اگر همگی دست به دست هم دهند و حتی همه جنّیان را هم به مدد بگیرند ، نمی توانند مثل آن را بیاورند. خدا چنین كاری را به دست پیامبر ...

چرا اَعراب تسليم جملات و كلمات قرآن شدند، مگر جور كردن جملات شبيه قرآن معجزه است؟

معجزه كار خدایی است كه بشر اگر همگی دست به دست هم دهند و حتی همه جنّیان را هم به مدد بگیرند ، نمی توانند مثل آن را بیاورند. خدا چنین كاری را به دست پیامبر انجام می دهد تا به مردم نشان دهد كه او متصل و مؤید به غیب است و ادعای نبوتش صحیح می باشد.

حضرت صالح به عنوان معجزه شتری با بچه اش را از دل صخره ای سخت و بلند خارج می كند . حضرت موسی عصایش را اژدها می سازد . حضرت عیسی مرده زنده می كند و...

آیا اگر همه بشر و جنیان دست به دست هم دهند ،می توانند بدون مقدمه از دل صخره ای سخت ، شتری با بچه اش بیرون آورند و آیا می توانند عصایی چوبین را به اژدهایی واقعی تبدیل كنند یا مرده را زنده سازند؟

جواب این سؤال به وضوح منفی است.

خداوند معجزه پیامبر خاتمش را از جنسی دیگر قرار داد؛ یعنی كتابی علمی و معرفتی و اخلاقی و انسان ساز . اعلام كرد این معجزه و آیت رسالت و نبوت پیامبر است كه همچون آیات دیگر پیامبران ، اگر جن و انس پشت به پشت هم دهند ، نمی توانند مانند آن را بیاورند.

 مگر قرآن چگونه است كه همه جن و انس را بر آوردن مثل آن توان نیست؟

مگر قرآن فقط یك سری جملات منظوم یا مسجع است تا مثل آن را بیاورند؟ مگر كتاب قصه ، رمان یا تاریخ است تا مثل آن را بیاورند؟ و...

اگر قرآن این گونه بود، می شد مثل آن آورد ،ولی قرآن این گونه نیست.

قرآن كتاب معرفت و معارف است، آن هم معارفی كه جن و  بشر راهی برای دست یابی به آن ندارند:

يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُون؛‏ (1)

 آنچه را نمي‏دانستيد، به شما ياد دهد.

قرآن كتاب اخبار پیامبران است كه در تاریخ گم شده اند و خبر صحیح آن را جز خدا نمی داند:

نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِما أَوْحَيْنا إِلَيْكَ هذَا الْقُرْآنَ وَ إِنْ كُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغافِلين؛‏ (2)

ما بهترين سرگذشت ها را از طريق اين قرآن- كه به تو وحي كرديم- بر تو بازگو مي‏كنيم و مسلّماً پيش از اين، از آن خبر نداشتي!

تِلْكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحيها إِلَيْكَ ما كُنْتَ تَعْلَمُها أَنْتَ وَ لا قَوْمُكَ مِنْ قَبْلِ هذا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعاقِبَةَ لِلْمُتَّقينَ ؛(3)

اين ها از خبرهاي غيب است كه به تو (اي پيامبر) وحي مي‏كنيم. نه تو، و نه قومت، اين ها را پيش از اين نمي‏دانستيد! بنا بر اين، صبر و استقامت كن، كه عاقبت از آن پرهيزگاران است!

قرآن توصیف خالق و ملكوت جهان است (غیب) كه جز خدا بر آن علم و آگاهی ندارد .

قرآن توصیف  بهشت و دوزخ است كه در جهان دیگر است و بشر را بر آگاهی بدان راهی نیست.

در قرآن از راز و رمز هایی از خلقت به اقتضا سخن به میان آمده كه جز خالق جهان بر آن راز و رمز ها دسترسی ندارد.  به این جهات است كه بشر را توان آوردن كتابی مثل قرآن نیست كه ویژگی های فوق را داشته و اقتباس از قرآن نباشد و بتواند در مقابل آن بایستد. بنا بر این فقط رسایی و گیرایی قرآن معجزه نیست تا عرب ها نتوانند مثل آن را در رسایی و گیرایی بیاورند، بلكه از جهات مختلف معجزه است . عرب و غیر عرب و جن و انس را بر آوردن مثل آن توان نیست.

پی نوشت ها:

1. بقره (2) آیه 151.

2. یوسف (12) آیه 3.

3. هود (11) 49.

قرآن در هر عصري براي مردم آن عصر از جنبه ي خاصي معجزه است؟
قرآن كريم به عنوان آخرين كتاب آسماني بر آخرين پيامبر خدا(ص) نازل شد و براي اثبات حقانيت ايشان و دين مبين اسلام به عنوان معجزه جاويد و هميشگي و در تمام دوران ...

آيا مي توان گفت كه قرآن در هر عصري براي مردم آن عصر از جنبه ي خاصي معجزه است؟

قرآن كريم به عنوان آخرين كتاب آسماني بر آخرين پيامبر خدا(ص) نازل شد و براي اثبات حقانيت ايشان و دين مبين اسلام به عنوان معجزه جاويد و هميشگي و در تمام دوران ها شناخته شد. از اين رو متكلمين و مفسرين و دانشمندان علوم قرآني با استفاده از خود قرآن و روايات معصومين(ع) براي اين معجزه جاويد، وجوهي را بيان كرده اند و آن را از جنبه هاي مختلف معجزه دانسته اند كه در تمام زمان ها و دوران ها اين وجوه به عنوان وجوه اعجاز قرآن شناخته شده اند.

وجوه و جنبه هاي اعجاز قرآن:

1. شخصيت پيامبر( امي و درس ناخوانده بودن)

 2. فصاحت و بلاغت (اعجاز بياني)

 3. آموزه‏ها و معارف عالي (اعجاز معاني)

 4. هماهنگي و عدم وجود اختلاف

 5. خبرهاي غيبي

 الف) خبر پيروزي روميان بر ايرانيان

 ب) خبر پيروزي مسلمانان در جنگ بدر

 ج) وعده بازگشت پيروزمندانه به مكه

 د) وعده حفاظت از قرآن

 ه) پيروزي دين اسلام بر ديگر اديان

 6. طرح مسائل دقيق علمي

 7. آفرينش‏هاي هنري

 8. اعجاز عددي

9. تحدي و مبارزه طلبي

چون اين وجوه اعجاز قرآن براي هميشه وجود دارند، قرآن هم در هر عصري براي مردمان آن عصر معجزه است.

براي مطالعه بيشتر در مورد اعجاز قرآن و آشنايي بيشتر با وجوه اعجاز آن مي توانيد به منابع ذيل مراجعه نماييد.

1. معرفت، محمد هادي، علوم قرآني، موسسه فرهنگي تمهيد، فصل هفتم- اعجاز قرآن، ص287.

2. طباطبايي، محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، انتشارات جامعه مدرسين، ج1، ص59 به بعد.

3. رضايي ،محمد علي ،پژوهشي در اعجاز علمي قرآن

صفحه‌ها