پاسخ ارائه شده به سؤالِ یک پرسشگر با مشخصات خاص است. در صورتی که سؤال یا ابهامی برای شما ایجاد شده از طریق درگاه های پاسخگویی پیگیری فرمائید.
با این تفسیر هدف از حمله اسلام به ایران چه بود؟
حمله اعراب به ایران، ارتباط به پیامبر (ص) ندارد؛ زیرا این جنگ در زمان عمر خلیفه دوم صورت گرفت. وظفیه رسول خدا نیز بیان از آینده جنگ نبود؛ زیرا رسول خدا (ص) ...

قبل از دین اسلام مردم ایران یكتا پرست بودند و همه می دانند كه مردم ایران از اولین خداشناسان هستند! با این تفسیر هدف از حمله اسلام به ایران چه بود؟ آیا پیامبر اسلام از خداپرست بودن ایرانیان آگاهی نداشت؟ 

حمله اعراب به ایران، ارتباط به پیامبر (ص) ندارد؛ زیرا این جنگ در زمان عمر خلیفه دوم صورت گرفت. وظفیه رسول خدا نیز بیان از آینده جنگ نبود؛ زیرا رسول خدا (ص) در امور فردی، سیاسی و اجتماعی از علم غیب بهره نمی گرفت و در این امور مانند سایر مردم عمل می نمود. از این رو است كه حضرت مانند دگر افراد در جنگ ها حضور می یافت و به سازمان دهی لشگر می پرداخت. بنابراین، آنچه در این جنگ اتفاق افتاد، ارتباط به اسلام ندارد و برخی ناهنجاریهای به وجود آمده، مربوط به سیاست عمر میباشد. افزون بر آن، مسلمانان نیز در رفتار و گفتار خود دچار اشتباه میشوند و نباید اشتباه آنان و ناهنجاریهای به وجود آمده را به حساب اسلام گذاشت.

در خصوص ادیان خداپرستی ایران قبل از اسلام باید گفت: اگر منظور دین آسمانی باشد، چنین چیزی قابل اثبات نیست؛ بلكه شواهد متعددی وجود دارد كه ایرانیان قدیم دارای دین­های متعدد غیر آسمانی بودند؛ حتی از مفهوم الوهیت كه در ادیان آسمانی مطرح است، آگاهی نداشتند. در دورانی الهه­های متعدد را می پرستیدند؛ خدای خورشید، خدای آسمان و برخی خدایان دیگر. تا اینكه به آیین میترائیسم و مهرپرستی روی آوردند. سپس به دین زرتشت گراییدند. بنابراین، در دورههای مختلف، ادیان آن ها متفاوت بوده است؛ حتي در یك دوره برخی به یك دین و برخی به دین دیگر گرایش داشتهاند. در عین حال، می­توان برخی آیین های حاكم در ایران را در زمان­های متأخر چنین نام برد: آیین مهرپرستی یا میترائیسم (آیین مغان)، دین زردشت، آیین مانی، آیین مزدك، یهود، مسیحیت و اسلام. (1)

درباره حمله خلیفه دوم به ایران می توان گفت: خلیفه ممكن است اهداف متعددی از این حمله داشته است. یكی از آن اهداف می تواند معرفی اسلام به مردم ایران باشد كه این جنگ در معرفی اسلام به مردم این كشور تأثیر داشت. البته این معنایش مجبور كردن ایرانیان به قبول اسلام نیست؛ زیرا اسلام چنین چیزی را اجازه نمی دهد؛ مگر در موارد خاص و با شرایط خاص كه جنبه هدایت و انسان دوستی داشته باشد. به عبارت دیگر، اصولاً در اسلام در سه مورد به قدرت نظامی توسل جسته شده است:

1. در مورد محو آثار شرك و بتپرستی؛ زیرا از نظر اسلام، بتپرستی دین و آیین نیست؛ بلكه انحراف، بیماری و خرافه است. هرگز نباید اجازه داد تا جمعی در یك مسیر غلط و خرافی پیش روند و به سقوط كشانده شوند. از این رو، اسلام متوسل به زور شد و بتخانهها را در هم كوبید.

2. در برابر كسانی كه نقشه نابودی و حمله به مسلمانان را میكشند، دستور جهاد دفاعی و توسل به قدرت نظامی داده شده است. شاید بیش تر جنگهای اسلامی در زمان پیامبر(ص)، از همین قبیل باشد؛ به عنوان نمونه، جنگ هایی چون: اُحد، احزاب و حنین را می توان نام برد.

3. برای كسب آزادی در تبلیغ. هر آیینی حق دارد كه به طور آزاد و منطقی، خود را معرفی كند. اگر كسانی مانع از این كار شوند، آن آیین می تواند با توسل به زور این حق را به دست آورد. (2)

بر اساس مبنايي كه در مكتب شيعه وجود دارد، استفاده از قدرت نظامي مختص به پيامبر و امام معصوم مي باشد و اجازه آن حتماً بايد از سوي آن ها صادر گردد. از این رو، جنگ‏هایی كه در زمان پیامبر روی می‏داد و پیامبر نیروهای رزمی اسلامی را هدایت می‏كرد، جنگ هاي اسلامی بودند و هیچ گونه ایرادی نداشتند و آن جنگ ها برای دفاع از اسلام و مسلمانان بود، مثل نبردهايي كه ميان سپاه اسلام و مشركان مكه رخ داد.

اما جنگ‏هایی كه پس از پیامبر خدا روی داد، اگر به هدایت امام معصوم نباشد، جنگ اسلامی به شمار نمی‏آید و كارهایی كه در آن جنگ‏ها انجام می‏شود، نمی‏تواند به حساب اسلام گذاشته شود. بر این اساس، جنگ هایی كه بدون هدایت امام معصوم صورت بگیرد، ارتباطی به اسلام ندارد. درخصوص كیفیت اسلام آوردن مردم ایران، باید دانست:

اسلام آوردن ایرانیان آن گونه كه برخی نوشته­اند، به زور شمشیر نبود. این گونه تاریخ‏نگاري، شیوه مستشرقان است و هدف آنان این است كه اسلام را آیین شمشیر معرفي كنند. حقیقت آن است كه ایرانیان به جهت حقانیتی كه در اسلام مشاهده نمودند، مسلمان شدند. بسیاری از آنان كه به شدت تحت ستم نظام ساساني قرار داشتند و دنبال دگرگونی وضعیت موجود بودند، از سپاه اسلام استمداد نمودند و یك نظام سلطه‏گر و تحمیلي را برانداختند و آزادي را براي مردم ایران به ارمغان آوردند.

پیروزي مسلمانان در جنگ‏هاي صدر اسلام، به دلیل برتري نظامي و تسلیحاتي نبود. آنچه موجب بسط و گسترش سریع اسلام در آن عصر گردید، شعارها و برنامه‏هاي اسلام بود كه به سرعت بر عقاید خرافي و جامعه طبقاتي آن روز، چیرگی مي‏یافت و مردم گروه گروه و مشتاقانه به اسلام مي‏گرویدند. «ادوارد براون می نویسد: ... مسلم است كه قسمت اعظم كساني كه تغيير مذهب دادند، به طيب‏ خاطر و به اختيار و اراده خودشان بود. پس از شكست ايران در قادسيه، في المثل چهار هزار سرباز ديلمي، (نزديك بحر خزر) پس از مشاوره‏ تصميم گرفتند به ميل خود اسلام آورند و به قوم عرب ملحق شوند. اين عده در تسخير جلولا به تازيان كمك كردند و سپس با مسلمين در كوفه سكونت اختيار كردند و اشخاص ديگر نيز گروه گروه به رضا و رغبت به اسلام گرويدند. قانون و آيين و حكومت ايران مقارن ظهور اسلام طوري بود كه قاطبه ملت‏ ايران را وا مي‏داشت براي متابعت از حكومت و آيين تازه‏، خود را آماده‏ كنند و بهمين جهت بود كه وقتي ايران به دست مسلمانان فتح شد، مردم ايران‏ علاوه بر اين كه عكس العمل مخالفي از خود نشان ندادند، خود براي پيشرفت‏ اسلام زحمات طاقت فرسايي كشيدند. آقاي دكتر صاحب الزماني در كتاب ديباچه‏اي بر رهبري مي‏گويند: توده هاي مردم نه تنها در خود در برابر جاذبه جهان بيني و ايدئولوژي ضد تبعيض طبقاتي اسلام مقاومتي احساس نمي كردند، بلكه درست در آرمان آن‏ همان چيزي را مي يافتند كه قرن ها به بهاي آه و اشك و خون خريدار و جان‏ نثار و مشتاق آن بودند و عطش آن را از قرن ها در خود احساس مي‏كردند». (3)

بدین سان در حمله به ایران، چندان مسئله مسلمان نمودن مردم ايران مطرح نبوده است. به همين دليل، تا مدت ها بعد در ايران اديان ديگري وجود داشته و دارد؛ بلكه در اين زمينه، مسئله كشورگشايی خلفا بی تأثیر نبوده و نتیجه و پیامد آن، مفید بوده و زمينه تشرف این سرزمین را به دین اسلام فراهم ساخت.

در این باره به كتاب های زیر مراجعه نمایید:

- مرتضی مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران.

- تئودورنولدكه، تاریخ ایرانیان و عرب ها در زمان ساسانیان، ترجمه دكتر عباس زریاب.

 

پی نوشت ها:

1. كاظم بجنور دی و دیگران، دائرة المعارف بزرگ اسلام، ج 10، ص 582، ذیل كلمه "ایران"؛ مر تضی مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران، ص 194، قم، دفتر انتشارت اسلامی، 1362.

2. مكارم شيرازي، ناصر، تفسیر نمونه، ج 2، ص 283، نشر دار الكتب الاسلامیة، تهران، 1379ش.

3. مرتضی مطهری، همان، ص 80 - 90.