پرسش وپاسخ

شخصیت متضاد هارون الرشید
در مورد هارون الرشيد آمده است، كه دارنده دو شخصيت و چهره متضاد بود.

آیا هاورن شخصیت متضادی داشته و هم شادی می كرده و در هنگام موعظه گریه می كرده است؟

در مورد هارون الرشيد آمده است، كه دارنده دو شخصيت و چهره متضاد بود. هم در مجالس وعظ و موعظه مي نشست و از آن متأثر مي شد و زار زار مي گريست و هم به جنايات و قساوت هاي گوناگون رو مي آورد.

هارون كه در دربار خلافت به دنيا آمده و از كوچكي، با عيش و خوشگذراني خو گرفته بود، كشش نيرومندي به لذت‏طلبي و خوشگذراني و اشرافي گري داشت، از سوي ديگر محيط كشور اسلامي و موقعيت خود وي، ايجاب مي‏كرد، كه يك فرد مسلمانان و پاي بند به مقررات آيين اسلام باشد، از اين رو، وجود او معجوني از خوب و بد و زشت و زيبا بود.

خصوصيات عجيب و متضادي داشت، كه در كمتر كسي به چشم مي‏خورد. ظلم و عدل، رحم و خشونت، ايمان و كفر، سازگاري و سخت گيري، به طرز عجيبي در وجود او به هم آميخته بود. او از يك سو از ظلم و ستم باك نداشت و خون هاي پاك افراد بي‏گناه، مخصوصاً فرزندان برومند و آزاده پيامبر را بي‏باكانه مي‏ريخت، از سوي ديگر هنگامي كه پاي وعظ علما و صاحب دلان مي‏نشست و به ياد روز رستاخيز مي‏افتاد، سخت مي‏گريست!

او هم نماز مي‏خواند و هم به ميگساري و عيش و طرب مي‏پرداخت. هنگام شنيدن نصايح دانشمندان، از همه زاهدتر و با ايمان‏تر جلوه مي‏كرد، اما وقتي كه بر تخت خلافت مي‏نشست و به امور كشور مي‏پرداخت از "نرون" و "چنگيز" كمتر نبود!

مورخان مي‏نويسند: روزي هارون به ديدار "فُضَيل بن عياض"، يكي از مردان وارسته و آراسته و آزاده آن روز رفت. فضيل با سخنان درشت به انتقاد از اعمال نارواي او پرداخت و وي را از عذاب الهي كه در انتظار ستمگران است، بيم داد. هارون وقتي اين نصايح را شنيد، به قدري گريست كه از هوش رفت!

چون به هوش آمد، از فضيل خواست، دوباره او را موعظه نمايد. چندين بار نصايح فضيل، و به دنبال آن، بيهوشي هارون تكرار گرديد! سپس هارون هزار دينار به او داد، تا در موارد لزوم مصرف نمايد.

هارون با اين رفتار، نمونه كاملي از دوگانگي و تضاد شخصيت را نمودار ساخته بود، زيرا گويي از نظر او كافي بود، كه از ترس خدا گريه كند و بيهوش شود. بعد هرچه بخواهد، بدون واهمه بكند. او دو هزار كنيزك داشت، كه سيصد نفر از آنان مخصوص آواز و رقص و خنياگري بودند.

آري هارون هنگام شنيدن وعظ، سخت متأثر مي‏شد و صدا به گريه بلند مي‏كرد، اما هنگام شنيدن موسيقي چنان به طرب مي‏آمد، كه سر از پا نمي‏شناخت. هم نماز مي‏خواند و هم به فسق و فجور مي پرداخت. (1)

پي نوشت:

(1) مهدي پيشوايي، سيره پيشوايان، قم، موسسه امام صادق(ع)، چ شانزدهم، 1383ش، ص435-440

من دنبال كتابی می گردم كه بتونم در اون مطالبی رو از زمان خلقت آدم و
تاریخ انبیا، سید هاشم رسولی محلاتی.

   من دنبال كتابی می گردم كه بتونم در اون مطالبی رو از زمان خلقت آدم و آسمان، زمین و ... تا آخرین پیامبرمان در آن درج شده باشه و اگر درباره امامان هم باشه خیلی خوب می شه. ممنون می شم اگه اسم چند كتابی را كه در اون با زبانی ساده به این مطالب پرداخته شده باشه به من بدین

  پرسشگر گرامی با سلام و سپاس از ارتباطتان با این مركز

در این باره، به كتاب های زیر مراجعه نمایید:

1. تاریخ انبیا، سید هاشم رسولی محلاتی.

2. حیوة القلوب، علامه مجلسی، تحقیق سید علی امامیان.

3. سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی

رهایی از افکار منفی
حضرت علی(ع) فرمود:كسی كه در مورد گناهان زیاد فكر كند، گناهان او را به سوی خود می‌كشند».

 برای رهایی از افكار منفی و هوس آلود چه باید كرد؟

فكر منفی و هوس آلود تا وقتی كه انسان را  آلوده به گناه نكند، حتی اگر مقدمات آن را فراهم كرده باشد، گناه نیست و چیزی در نامه او ثبت نمی‏شود. اما فكر و اندیشه به امور هوس آلود و منفی، پاكی و صفای قلب را از بین میبرد و انسان را به ارتكاب آن وا میدارد. حضرت علی(ع) فرمود:

«من كثر فكره فی المعاصی دعته إلیها؛ (1) كسی كه در مورد گناهان زیاد فكر كند، گناهان او را به سوی خود میكشند».

نیز فرمود: «خوض النّاس فی شیءٍٍ مقدّمة الكائن؛ (2) فرو رفتن و تفكر در مورد چیزی، سرآغاز وجود و پیدایش آن است».

از این رو، حضرت مسیح به پیروان خود فرمود: «موسی بن عمران به شما دستور داد زنا نكنید، اما من به شما سفارش میكنم فكر زنا را هم نكنید؛ زیرا كسی كه به زنا بیندیشد، مانند كسی است كه در اتاق زیبا و رنگآمیری شده‏ای، آتش روشن كند. در این صورت، هر چند ممكن است خانه در آتش نسوزد، اما دست كم دود آن را سیاه و خراب میكند». (3)

با یادخدا و اذكاری مانند «بسم الله الرحمن الرحیم ولا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم» باید از نتایج شوم افكاری هوس آلود به خدا پناه برد.

احتمالاً منظورتان از افكار منفی و هوس آلود، فكر به صحنه های گناه و جنسی است (در صورتی كه چیز دیگری در نظر داشته باشید مطرح بفرمایید). برای بیرون آمدن از افكار در مورد صحنه های گناه و جنسی و كنترل غریزه جنسی، به راهكارهای ذیل توجه نمایید:

1. خود را از محیط ها و موقعیت های تحریك آمیز، دور نگه داشته و تا جایی كه ممكن است، از خلوت گزینی اجتناب ورزید. 

2. ایجاد و تصور اهدف عالی و ارزشمند برای زندگی خود در عرصه  علمی یا غیر آن؛ تا این كه فكر و ذهن شما بیش تر بر امور مثبت متمركز شده و از افكار انحرافی كاسته شود.

3 تا زمانی كه خواب بر شما غلبه نكرد، به رختخواب نروید. اگر امكان داشت، در رختخواب نیز مطالعه كنید.

4. در محیط های كه احتمال تحریك می دهید، یا با شخص و افراد مورد سؤال برخورد می كنید، رفت و آمد نداشته باشید.

5. رفت و آمد با دوستان خوب و مؤمن، نماز اول وقت، نماز با جماعت، پرهیز از دوستان و رفقای بی بند و بار و منحرف.

6. از شنیدن و بازگو كردن سخنان تحریك كننده یا داستان جنسی دیگران اجتناب كنید. با كسانی كه چنین سخنانی دارند، همنشین نشوید.

7. اوقات فراغت را با مطالعه، تفریح، مسافرت و... پر كنید.

8. ورزش و فعالیت بدنی نیز داشته باشید؛ زیرا ورزش مقدار فراوانی از انرژی های بدنی و فكری انسان را به خود اختصاص می دهد و از مسائل دیگر كم می كند.

9. توجه بیش تر به پاداش اخروی، رفتار خوب و دوری از بدی ها و افزودن اطلاعات در این موضوع.

موفق باشید.

 

پی نوشت ها:

1. عبدالواحد بن محمد تميمي آمدي، غرر الحكم و درر الكلم، ص 186، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، قم، 1366 هجري شمسی.

2. همان، ص 480.

3. العلامه المجلسي، بحار الانوار، ج 14، ص 331، مؤسسه الوفاء، بيروت، لبنان، 1404 ه.ق.

مبارزه با هوای نفس
براي تقويت نفس در برابر خطاها و شياطين بيروني و دروني يا نفس اماره بايد به تهذيب نفس و تقويت اراده همت گماشت.

بسم الله الرحمن الرحيم باسلام مي خواستم بدانم براي تقويت نفس در برابر خطاها و گناهان چه بايد كرد؟

با چه دستورالعمل هائي در زمينه فكر و عمل مي توان به تقويت و پايداري نفس لوامه در مقابل نفس اماره پرداخت؟

براي تقويت نفس در برابر خطاها و شياطين بيروني و دروني يا نفس اماره بايد به تهذيب نفس و تقويت اراده همت گماشت.

الف- تهذيب نفس: تهذيب نفس در دو مرحله انجام مي‏گيرد: 1- تخليه، 2- تحليه.

مراد از تخليه بيرون كردن صفات رذيله و ناپسند از دل و درون است ، و مقصود از تحليه آرايش كردن و تزيين نمودن درون با فضايل و تحصيل صفات پسنديده است. عالمان علم اخلاق ميگويند: براي خودسازي ابتدا بايد«تخليه» يعني دوري از گناه و خالي كردن وجود خويش از رذائل اخلاقي صورت گيرد، سپسدرخت پاكي نشاند. زيرا «ديو چو بيرون رود، فرشته درآيد» بنابراين با وجود صفاتي مانند حسد و كبر و خودپسندي و خودخواهي و هوس گرايي، دسترسي به صفات پسنديده و انجام اعمال خير بسيار مشكل و بلكه ناممكن خواهد بود.

پيامبر(ص) فرمود: «انّالملائكه لا تدخل بيتاً فيه كلب؛(1) خانهاي كه در آن سگ باشد ،ملائكه وارد نميشوند».

در خانه دلي كه پر از سگ هاي درنده است، چگونه فرشته رحمت داخل شود؟پس ابتدا لازم است سگ هاي هار گناه را از درون خانه دل بيرون كرد، آن گاه به «تحليه»و آرايش و زيبا سازي درون پرداخت و به انتظار فرشته رحمت نشست.

علماي اخلاق چهار چيز را در اين امر مؤثر مي‏دانند.

  1. مشارطه، 2- مراقبه، 3- محاسبه،4- معاقبه.

گام اول مشارطه است؛ يعني از سحرگاه هر روز با خود عهد ببندد و  شرط كند كه گناهي مرتكب نشود. گام دوم مراقبت است، يكي از عوامل مهم خودسازي و تهذيب نفس، مراقبت و توجه به نفس و كاركردهاي آن است. كسي كه خود و اعمال و رفتار خويش را در محضر خدا ببيند، همواره مراقب و مواظب نفس خود خواهد بود. انگيزه مراقبت از راه اُنس و تلاوت و تدبر در قرآن و تفكر در مواقف و حسابرسي هاي قيامت تقويت و تحصيل مي گردد. گام سوم محاسبه نفس است، چه بسا انسان به دليل غفلت به وظيفه‏اش عمل نمي‏كند. در اين جا لازم است در پايان هر روز به حساب خويش برسد، تا كاستي‏ها را جبران نمايد. بلكه افرادي كه در آغاز راه هستند لازم است دفتري بردارند، و براي هر ساعتي از ساعات بيداري شبانه روز جدولي تهيه كنند، كاركردهاي زبان، گوش، چشم، دست و پا، و ساير اعضا و جوارح حتي ورودي و خروجي هاي ذهن و فكر و خيال و خطورات قلبي را به صورت كوتاه و فهرست وار ياد داشت كنند، اين عمل موجب مي شود كه نفس بيشتر در كنترل قرار گيرد.(2)  

گام چهارم معاقبت نفس است؛ يعني در صورتي كه با محاسبه فهميد كه بر خلاف عهد و پيمان خود عمل كرده است، نفس خويش را مؤاخذه و تنبيه نمايد.

در رأس همه فضايل  براي تحليه و زينت دادن درون، كسب معرفت است. معرفت به خدا و قرآن و چهارده معصوم (ع) به عنوان آيينه داران جمال خدا، و شناخت آثار و عواقب گناه و نافرماني از خدا است. كسي كه خدا را بشناسد و به صفات جمال او عارف شود، عاشق و شيداي او  مي شود. عاشق هرگز كاري خلاف رضايت و خواست معشوق انجام نمي دهد. شناخت جلال و عظمتش نيز مانع از گناه مي شود. چنان كه در دعاي صباح امير المؤمنين (ع) مي خوانيم: « مَنْ ذَا يَعْرِفُ قَدْرَكَ فَلَا يَخَافُكَ وَ مَنْ ذَا يَعْلَمُ مَا أَنْتَ فَلَا يَهَابُك» كيست كه قدر و عظمت تو را بشناسد، آنگاه از تو نترسد(و گناه و نافرماني كند). انسان وقتي گناه را شناخت و دانست كه سركشي از دستورات و راهنمايي هاي خدا چه عواقب و آثار شومي در سرنوشتش دارد، انگيزه اي براي گناه نخواهد داشت.

ب- تقويت اراده: در تقويت اراده عوامل متعدّدي تأثيرگزار هستند، در ذيل به برخي از آن اشاره مي شود.

  1. مبارزه با عادت ناپسند وهواي نفس:

يكي از عوامل مهم تقويت اراده، مبارزه با عادت‏هاي بد و ناپسند است؛ از اين رو بايد سعي شود با هواهاي نفساني (كه انسان را به اعمال ناپسند مي‏كشاند) مبارزه شده و از عادات ناپسند جلوگيري گردد.

"يك نه گفتن به عادت بد موجب مي‏شود شخص براي مدّتي تجديد قوا كند و بدين وسيله ضعف اراده خود را به تدريج بر طرف سازد". روزي شهيد محراب آيت اللَّه مدني به خادمش گفت: هوس كباب كرده‏ام، مي‏تواني چلوكباب تهيه كني؟ البته سعي كن از جايي بخري كه تميز و غذايش خوشمزه و لذيذ باشد. 

خادم مي‏گويد: من كه هيچ وقت نديده بودم آقا غير از نان و گوجه يا پنير و چاي شيرين غذاي ديگري بخورد، با شوق و عجله گفتم: الان آماده مي‏كنم. زود حركت كردم تا آقا از تصميم خود برنگردد. هنگام حركت به من فرمود: موقع آمدن غذا را در چيزي بپيچ تا ديگران متوجه نشوند. گفتم: به چشم! حركت كردم. از رستوراني كه آشنا بود، غذا تهيه كردم و با اشتياق فراوان در حالي كه آن را مخفي كرده بودم، به منزل برگشتم. سفره‏اي در اتاق آقا پهن كردم و غذا را روي سفره گذاشتم. عرض كردم: آقا! سفره آماده است. تا غذا سرد نشده بفرماييد.

فرمود: شما تشريف ببريد بيرون، بعد از نيم (يا يك) ساعت بياييد، ظرف و سفره را جمع كنيد.

زمان مقرر به اتاق برگشتم، اما با شگفتي و ناراحتي متوجه شدم آقا غذا را ميل نكرده‏اند، پيش خود خيال كردم لابد چيزي در غذا ديده يا باب ميلش نبوده كه نخورده‏اند. پرسيدم: غذا باب ميل شما نبود؟! فرمود: غذا باب ميل بود و هيچ مشكلي نداشت.گفتم:پس چرا تناول نفرموديد؟ گفت: از اول هم بناي خوردن نداشتم.

چند روزي بود اين نَفْس، هواي چلوكباب كرده بود. مي‏خواستم او را ادب كنم و به او بفهمانم اگر بخواهم مي‏توانم فراهم كنم، اما اين كار را نمي‏كنم. خواستم غذا را جلوي چشم نفس قرار دهم، تا آن را ببيند و عطر آن را استشمام كند، وقتي به او ندادم، ديگر چنين هوسي نكند.

2- تمرين تمركز حواس:

تمرين تمركز حواس يكي از راه‏هاي تقويت اراده است. براي تمركز حواس بايد نظم و انضباط در همه امور زندگي ايجاد كرد، و با برنامه ريزي فعاليت‏هاي خويش را پيش برد.

3- انجام وظايف الهي:

يكي از عوامل مهم تقويت اراده، انجام وظايف الهي و حاضر دانستن خداوند در همه صحنه‏هاي زندگي است. نماز را اوّل وقت خواندن، مقررّات الهي را رعايت نمودن، اجتناب از گناه، هر كدام مهم‏ترين عامل تقويت اراده به شمار مي‏آيد. كسي كه روزه مي‏گيرد؛ در واقع با تمام هوس‏ها و رذايل اخلاقي مبارزه مي‏كند. كسي كه به عبادت خداوند مي‏پردازد، آرامش رواني پيدا مي‏كند. آرامش رواني مؤثرترين عامل تقويت اراده است

4- اعتماد به نفس:

خودباوري و اعتماد به نفس نيز عامل مهم تقويت اراده است. اگر انسان استعداد و قابليت‏هاي خويش را بشناسد و باور كند كه توان انجام خيلي از چيزها را دارد، در تصميم‏گيري خويش دچار مشكل نمي‏شود.

5- بهره‏گيري از سرگذشت انسان‏هاي با اراده:

خواندن سرگذشت انسان‏هاي با اراده، عامل تعيين كننده‏اي در تقويت اراده است.

خواندن زندگي نامه انسان‏هاي با اراده موجب مي‏شود كه انسان در برابر عواملي كه موجب ضعف اراده مي‏شود، مقاومت نموده و عوامل تقويت اراده را تجربه كند، مثلاً يكي از عوامل موفقيت "پشتكار" است.در كتاب رمز پيروزي مردان بزرگ از آيت‏الله جعفر سبحاني و سيماي فرزانگان از رضا مختاري داستان‏هاي زيادي از بزرگان نقل شده است.

پي نوشت‏ها:

1. حسن بن ابي الحسن ديلمي، ارشاد القلوب، ناشر دار الشريف الرضي للنشر، 1413 ق، ج 1، ص 174.

2. جهت آگاهي بيشتر در مورد تهيه جدول محاسبه، رجوع شود به رساله « لقاء الله » تأليف ميرزا جواد آقا ملكي تبريزي، چاپ سوم، سال 1381، ص 89

دفاع از خود در برابر دیگران
چند راه وجود دارد:

 افرادی كه نمی توانند از خود در برابر دیگران دفاع كنند باید چه كنند ؟

چند راه وجود دارد:

1.اين افراد در زمينه اعتماد به نفس ضعف دارند ،يعني اعتماد به نفس آن ها كم است . بايد به تقويت آن بپردازند .

 مي توانيد با سوال ديگري از مركز راه هاي اعتماد به نفس را از ما بخواهيد، مثلا تماس تلفنی09640

2.اگر نمي توانند به صورت كامل از خود دفاع كنند، به صورت كوتاه و ضمني و خلاصه از خود دفاع كنند ،مثلا وقتي كسي راجع به او سخناني مي گويد، بعد از اتمام سخنانش در يك جمله بگويد: تمام حرف هاي شما درست نبود و يا  اين حرف ها خلاف واقع است . همين قدر هم موثر است.

3- اگر سخنان افراد بار حقوقي دارد ، مي تواند وكيل بگيرد تا از او دفاع كند . اگر بار حقوقي ندارد ، مي تواند از دوست يا همراهي كه خوب حرف مي زند، بخواهد در دفاع از خودش به او كمك كند.

4- اگر به هيچ وجه نمي تواند از خود دفاع كند، سعي  نماید با چنين افرادي كم تر برخورد داشته باشد و زمينه را براي اين حرف ها كم كند.موفق باشيد

اهمیت اخلاق در اجتماع
نگاهي گذرا به كتاب آسماني، اعمال ديني وسيره وسخنان بزرگان دين، نشان از اين امر مهم دارد كه اسلام، ديني است اجتماعي

لطفا در مورد اهميت اخلاق اجتماعي برايم بگوييد و اگر مي شود منابعي را ذكر كنيد

برادر گرامي! از دغدغه شما در اين عصر خشنود گشتيم، زيرا پرداختن به بحران اخلاق اجتماعي در جامعه اسلامي معضلي است و با توجه به اهميت و تبعات آن بايد مورد توجه علما دلسوز، دانشجويان و طلاب مدارس ديني قرار گيرد تا با تغيير رويكرد موجود، جامعه اسلامي را در پاك نمودن از اين آفت ياري دهند.

نگاهي گذرا به كتاب آسماني، اعمال ديني وسيره وسخنان بزرگان دين، نشان از اين امر مهم دارد كه اسلام، ديني است اجتماعي و از كساني كه خويش را از جامعه جدا كرده و تنهايي و دور بودن از مردم را برگزيده اند، سخت بيزار است.

- جايگاه و اهميت اخلاق و قوانين آن در اسلام:

هر جامعهاي براي برقراري استقرار و ثبات نياز به برخي ضوابط و قوانين اخلاقي دارد كه ضايع شدن آنها باعث پاره شدن نخي ميگردد كه افراد جامعه را بهم پيوند داده است. در اين ميان اسلام مجموعهاي از قواعد و اصول اخلاقي را در اين زمينه وضع كرده كه هر فطرت و سرشت پاكي در مقابل آنها به پاس احترام خواهد ايستاد.

همچنين قرآن كريم اساسنامهاخلاقي براي هر فرد مسلم مقرر نموده تا در تمامي مراحل زندگي شخصي عملاً تطبيق گردد، مسائلي كه در ظاهر بسيار شخصي و خاص فرد است. ولي در ساختار سلوكي و رفتاري او بسيار مؤثر و بيانگر و تكوين دهندهي شخصيت اسلامي و انساني او ميباشند.

از بين سورههاي بزرگ قرآن كريم كه حقايق عقيده، برنامه شريعت، راه و رسم انسانيت، مرام ادب و الفباي اخلاق را در لابلاي محتواي خود دارد سوره«حجرات» ميباشد.

خداوند در اين سورهي مبارك در كمال صراحت و وضوح به مسلمانان ارشاد ميفرمايد: «شيوهزندگي شما با سائر انسانها فرق دارد، يعني مسلمانان بايد در جامعهبشري اسوه و نمونهاخلاق الهي و قرآني باشند، و جامعه اسلامي بايد نمادي از عدالت اجتماعي، و در ‌‌نهايت احترام و ادب با پروردگار عالم، و رسول برگزيدهي او و در مقابل ساير انسانها باشد. از اين رو ميتوانيم اين سورهي مبارك را «سورهاخلاق» ناميد و اين حقيقت را دريافت كه درجات ايمان به درجات اخلاق نيك وابسته است.(1) چنانچه پيامبر(ص) فرمودهاند: «أَكْمَلُ المُؤْمِنِينَ إِيمَانًا أَحْسَنُهُمْ خُلُقًا»(2) كاملترين مؤمنان در ايمان خوشاخلاق ترينشان ميباشند.

اخلاق نيكو پيرايهاي نيست كه بينيازي از آن ممكن باشد، بلكه جزو اصول زندگي است كه دين آن را ميپسندد و صاحبان آن را محترم ميشمارد.

همچنين از ايشان (ص) روايت شده كه فرمودند:

«إِنَّ مِنْ أَحَبِّكُمْ إِلَيَّ وَأَقْرَبِكُمْ مِنِّي مَجْلِسًا يَوْمَ القِيَامَةِ أَحَاسِنَكُمْ أَخْلَاقًا»(3) همانا از محبوبترين و نزديكترين شما در مجلس من روز قيامت خوش اخلاقترين شما ميباشد.

در سايه نظام اخلاقي اسلام و در آغوش تعليم و تربيت پيامبر بزرگ اسلام و مكتب و مدرسه قرآن حكيم چنان نسلي تربيت گرديد كه به نيكوترين صفات و بهترين اخلاق متصف بودند، و از اخلاق پست و عادات زشت و صفات بد رهائي جستند، و توانستند در مدت زمان اندكي اين دين بر حق را به اقصي نقاط عالم برسانند.

پيامبر اكرم(ص) از‌‌همان ابتدا دعوت ديني، نخستين هدف و غايت بعثت خويش را چنين معرفي نمودند: «إنما بعثت لأتمم مكارم الأخلاق»(4) بدان جهت خداوند مرا به رسالت برگزيده است كه مكارم اخلاق را تكامل بخشم و انسان را با اخلاق حسنه بيارايم.

و در مورد دين و شيوه زندگي خود چنين فرمودند: «الدين المعاملة» دين تنها و تنها نحوه برخورد و رفتار با ديگران است.

از اين رو ميتوان گفت؛ اسلام دين اخلاق پسنديده است، و داعي انسانها به داشتن اخلاقي نيك بر اساس آموزههاي وحي بوده، و به تربيت جامعه اسلامي بر آن علاقمند و مصرّ مي باشد. و خداوند نيز پيامبر خود را چنين تمجيد مينمايد: «وَ إِنَّكَ لَعَلي‏ خُلُقٍ عَظيم»(5) ‏و راستي كه تو را خويي والاست.

اساساً اسلام بدين منظورآمده است تا انسان و بشريت را بسوي زندگي درخشان با فضايل اخلاقي و تربيتهاي نيكو با گامهايي گسترده به پيش ببرد.

- جايگاه و اهميت اخلاق در اجتماع:

جايگاه و اهميت اخلاق در زندگي اجتماعي تا بدان جاست كه حتي عمل كردن به قوانين و مقررات اجتماعي نيز بدون پشتوانه اخلاق ممكن نيست و اخلاق، بهترين ضامن اجراي قوانين و مقررات است. ازاين رو، مباحث اخلاقي، از مهم ترين هدف هاي ارسال پيامبران به شمار مي رود و بدون آن، نه دين براي مردم مفهومي خواهد داشت و نه دنياي آنها سامان مي يابد.(6)

در حقيقت، زماني انسان شايسته نام انسان است كه اخلاقي انساني داشته باشد. در غير اين صورت، حيواني خطرناك است كه با استفاده از هوش سرشار انساني، به ويراني جامعه خود دست مي زند، براي رسيدن به منافع نامشروع مادي، جنگ و خونريزي برپا مي كند و براي فروش جنگ_افزارهاي ويران گر خود، بذر نفاق و كينه در جامعه مي پراكند.

همچنين اگر اخلاق نباشد، دين نيز نخواهد بود و با آسيب پذيري اخلاق افراد، جايگاه حقيقي دين؛ يعني قلب هاي مؤمنان خدشه دار مي شود. از آموزه هاي ديني به_ويژه سخنان گهربار پيامبر خدا و امير مؤمنان، صلوات الله عليهما نيز به خوبي درمي يابيم اخلاق هاي فاسد اجتماعي مانند كبر، حسد، غيبت و كينه، نقش بسزايي در دين ستيزي و دين گريزي انسان دارند. از آنجا كه ريشه كن كردن اين ويژگي هاي ناپسند به آساني امكان پذير نيست، بسياري از افراد به دين داري حقيقي تن نمي دهند و چه بسا از آن روي گردانند و با ارزش هاي اسلامي مخالفت مي كنند.(7)

- حاصل سخن اينكه:

طبق تعاليم اسلامي اخلاق مومن بايد در اعمال او جلوه يابد. عبادت مومن بايد بر فكر، روح و جسم او تاثير بگذارد و خروجي اين عبادات رفتار، تفكر و روحيه توام با ايمان فرد مومن در جامعه و رابطه با ديگران است.

آشنايي با اهميت اخلاق، انگيزه فراگيري مباحث اخلاقي را در انسان بيشتر مي كند و هرچه افراد جامعه با اهميت اخلاق در روابط اجتماعي و محيط اجتماع بيشتر آشنا شوند، در پيمودن مسير رشد و تعالي خود و ديگران موفق تر خواهند بود.

- منابعي براي مطالعه بشتر:

1- اخلاق و آداب در تبليغ، نويسنده: حافظ نجفي.

2- اخلاق اجتماعي در اردوها و محيط هاي جمعي، نويسنده: محسن غرويان.

3- اخلاق اجتماعي جوانان، نويسنده: علي اصغر ظهيري.

4- اصول اخلاق اجتماعي اسلام از منظر امام خميني(ره)، نويسنده: ابوالفضل هدايتي.

5- اخلاق اجتماعي پيامبر(ص)، نويسنده: دكتر محسن نيازي، مرتضي جعفرپور.

6- اخلاق اجتماعي دختران، نويسنده: علي اصغر ظهيري.

7- اخلاق اجتماعي در نهج البلاغه، نويسنده: مجموعه نويسندگان.

8- دراصول كافي، گفتاري به نام «باب العشره»؛ يعني چگونگي معاشرت با ديگران آمده است.

پي نوشت ها:

1. براي مطالعه بيشتر به سوره حجرات(49) مراجعه كنيد.

2. ابوداوود، حديث ۴۶۸۲ و احمد، حديث ۲/۲۵۰.

3. سنن الترمذي، كتاب البر و الصلة عن رسول الله، باب ماجاء في معالي الأخلاق، حديث شماره: 1941.

4. متقي الهندي، كنز العمال، مؤسسه الرساله، بيروت، 1409 ه.ق. ج13، ص151، ح36472.

5. قلم(68) آيۀ ۴.

6. مكارم شيرازي ناصر، اخلاق در قرآن، مدرسه امام علي، قم، سال 1379ش. ج 1، ص 17.

7. علياكبر رشاد و همكاران، دانشنامه امام علي عليه السلام، ج 4، ص 422.

اخلاق عملی
سيره و روش انبياء و ائمه(ع) وعموم مؤمنان و افراد متشرع در طول تاريخ بر محور امر به معروف و نهي از منكر و سفارش خانواده

 آيا زن و شوهر در قبال نماز خواندن يكديگر مسئول هستند؟ ايا ايه اي در امر به اين عمل در قرآن آمده است؟ ايا در قيامت در اين رابطه از انسان بازخواست مي شود؟

سيره و روش انبياء و ائمه(ع) وعموم مؤمنان و افراد متشرع در طول تاريخ بر محور امر به معروف و نهي از منكر و سفارش خانواده و زن و فرزندان خود در مورد نماز بوده است. آنان خود را در مشكلات و گرفتاري ها، خوشي ها و خوشبختي هاي خانواده شريك مي دانستند. براي روشن شدن حقيت مطلب به چند آيه قرآن كريم تمسك مي جوييم. خداوند در سوره مريم سيره و روش زندگي و برخورد حضرت اسماعيل صادق الوعد (ع)  با خانواده اش را اين گونه بيان مي كند:« كانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ وَ كانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِيًّا»(1) او همواره و هميشه خانواده اش را به نماز و زكات فرمان مي داد،( از اين جهت كارهايش )همواره مورد رضايت پروردگارش بود. نكته مهم در آيه ذكر شده اين است كه احساس مسؤليت در برابر خانواده و امر كردن آنان به نماز و زكات را سبب جلب رضايت خداوند دانسته است. احساس مسؤليت حضرت لوط (ع) در برابر سرنوشت خانواده اش را قرآن چنين بيان مي كند: « رَبِّ نَجِّنِي وَ أَهْلِي مِمَّا يَعْمَلُونَ » (2) پروردگارا ! من و خانواده ام را از آن چه ( گناهان و اعمال زشتي كه) اين ها انجام مي دهند رهايي بخش. خداوند براي ايجاد احساس مسؤليت بيشتر در انسان ها در برابر كارهاي همسر و فرزندان زيان كاران حقيقي را اين گونه معرفي مي كند: « قل إِنَّ الْخاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَلا ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِين» (3) ( اي پيامبر ) بگو: زيان كاران واقعي آنانند كه سرمايه عمر و وجود خويش و خانواده شان را ( به خاطر بي توجهي به امر تربيت شان و افتادن خود و خانواده در گناه) از دست داده اند. آگاه باشيد كه زيان آشكار همين است. با  نگاه به «هر كسي در برابر كاركردهاي خانواده خود مسؤليت دارد »، است كه خداوند به پيامبر اكرم (ص) خطاب مي كند و مي فرمايد:«وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْها» (4) و خانواده خود را به نماز دستور ده و بر انجام آن صبور و شكيبا باش. همان گونه كه مفسرين نوشته اند، اگر چه ظاهر آيه خطاب به پيامبر اكرم (ص) است. ولي در حقيقت منظور از آن عموم مسلمانان است (5) يعني عموم مسلمانان در برابر نماز و كاركردهاي خانواده خود مسؤليت دارند و موظفند خانواده خود را به نماز خواندن و صبر و شكيبايي در قبال انجام واجبات و ترك محرمات و گناهان امر كنند. مسلمان دلسوز و متعهد و اهل تقوا نه تنها در برابر نماز خانواده بايد احساس مسؤليت كند، بلكه در باره  همه كارهاي شان و هر چيزي كه به سرنوشت و آينده آنان بستگي دارد بايد احساس مسؤليت كند. از اين رو قرآن كريم به عموم مؤمنان خطاب مي كند و مي فرمايد: « يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ» (6) اي همه كساني كه ايمان آورده ايد! خود و خانواده خويش را از( افتادن در) آتشي كه هيزم آن انسان ها و سنگ هاست نگه داريدو محافظت كنيد. اميدواريم همه ما از مردان و زنان درس هاي عملي براي زندگي خود  از راهنمايي هاي قرآن و چهارده معصوم (ع) بگيريم.

پي نوشت ها:

1. مريم ( 19)، آيه 55.

2. شعراء ( 26)، آيه 169.

3. زمر (39)، آيه 15 و شوري ( 42)، آيه 45.

4. طه ( 20)، آيه 132

5. تفسير نمونه، آيت الله مكارم شيرازي، ج 13، ص 341، ناشر دارالكتب الاسلاميه، تهران 1371.

6. تحريم ( 66 )، آيه 6.

برتری دین یا اخلاق
براي رسيدن به جواب، به نكات زير دقت كنيد:

دين برتر است يا اخلاق؟

 

براي رسيدن به جواب، به نكات زير دقت كنيد:

1- برتري دين يا اخلاق؟

بهتر است دين و اخلاق را روياروي هم قرار ندهيم. اگر رابطه دين را با علم اخلاق بسنجيم، اين رابطه كل و جزء است، يعني دين به لحاظ محتوا عبارت است از: عقايد، اخلاق و احكام عملي، ولي اگر رابطه دين را با اخلاق در انسان بسنجيم، رابطه دين و اخلاق يك رابطه مكملي است. دين آمده تا اخلاق را تكميل كند.

پيامبر اسلام فرمود: «بُعِثتُ لِأُتَمِّمَ مَكارِمَ الاَخلاق»(1) من براي تكميل كردن خوبي هاي اخلاقي مبعوث شدم، بنابراين در هر دو صورت، دين و دينداري بدون اخلاق ناقص است و اخلاق نيز بدون دين هم ناقص مي باشد. كاركرد دين در اخلاق انساني دقيقا به عنوان يك پشتوانه اعتقادي، تبييني و اجرايي است، بنابراين بحث برتري يكي بر ديگري اصلا مطرح نيست.

2- نقش مفاهيم ديني در اخلاق:

اخلاق اسلامي در اعتقاد به توحيد و يكتا پرستي ريشه دارد و دين در حقيقت پايه و مبناي اخلاق است. اعتقاد به خدا محور و پشتوانه تمامي فعاليت هاي اخلاقي انسان در عرصه جامعه است. قرب به خداوند انگيزه اي الهي در انسان ايجاد مي كند و اين انگيزه است كه مبناي ارزش گذاري رفتارهاي اخلاقي يك انسان دين مدار است.

شهيد مطهري(ره) مي فرمايد: «خداشناسي پايه اخلاق است. انسانيت و آدميت و اخلاق بدون شناختن خدا معنا ندارد يعني هيچ امر معنوي بدون اين كه آن سر سلسله معنويات پايش به ميان آيد معنا ندارد. وقتي كه پايه اي در روح بشر نباشد چرا انسانيت؟ به من چه مربوط؟ [اين اخلاق] پايه و اساس ندارد و نمي تواند داشته باشد. دين اساس داشته و تجربه و آزمايش، صحت آن را ثابت كرده و چطور انضباط هاي اخلاقي محكم پولادين را به وجود آورده و بعد از اين هم به وجود خواهد آورد.»(2)

3- علت اخلاقي بودن رفتار غير مسلمان ها:

يك سؤال بسيار مهم: اگر بدون ايمان نمي توان اخلاقي بود. پس چرا برخي جوامع اروپايي وآمريكايي مذهبي نيستند. اما از دروغ و نفاق و تزوير و دزدي وخيانت پرهيز مي كنند؟ پس معلوم مي شود كه مي توان اخلاقي بود بدون اينكه متكي به ايمان و معرفت باشد.

شهيد مطهري مي فرمايد: اين سخن را شما زياد شنيده ايد، خود من هم زياد شنيده ام و شايد مدتها هم به آن معتقد بودم كه چنين چيزي مي شود.

استاد شهيد در ادامه سه نوع «خود» را مطرح مي كند كه بياني به اين مضمون دارد:

الف) خود شخصي: انسان گاهي اوقات فقط خودش را مي بيند و از آن حيطه تجاوز نمي كند. دايره اي كشيده اند كه خودشان در داخل آن و غير خودشان همه بيرون از آن هستند همه چيز را براي خودشان مي خواهند. اين، نوعِ ضعيف خود پرستي است.

ب) خود خانوادگي: برخي اوقات، انسان فقط خانواده خود را مي بيند و با آنان بسيار محترمانه، مهربانانه و عادلانه رفتار مي كند. اما در خارج محيط خانواده تمام صفات رذيله وجود دارد.

ج) خود ملي: گاهي مي بينيم كه خود توسعه پيدا كرده، خود ملي مي شود. افراد ملت در داخل خودشان مثل همان فرد در داخل خانواده اند كه نسبت به خانواده خودش راستگو است. نسبت به ملت خود امين است، دزد نيست. در واقع براي شخص خودش دزد نيست، براي شخص خودش دروغ نمي گويد، ظلم نمي كند، يكي از سيئات اخلاقي را مرتكب نمي شود.

اين كه ما مي بينيم امروز فرد نسبت به فرد ظلم نمي كند، ولي ملت ها بدترين اقسام ظلم را نسبت به ملل ديگر مي كنند و اين را هم زشت نمي دانند ناشي از همين فكر است.

مردان درجه اول اروپا مظالمي را كه نسبت به ملل استعمار زده مرتكب شده اند براي خودشان افتخار مي دانند همين فردي كه در داخل ملت و كشور خودش اين قدر عادل و امين است و ممكن نيست كوچك ترين خيانت و عمل ضد اخلاقي بكند، وقتي كه پاي ملتي ديگر به ميان مي آيد مي گويد اين مفاهيم معني ندارد.

جمله اي از الكسيس كارل نقل مي كنند كه: در دنيا در زير پرده كلمه هاي عفت، تقوا، حق و عدالت چقدر نفع نهفته است! يعني اينها كلماتي است تو خالي... آن طوري كه بايد حقيقت ندارد، داخل آن خالي است، مثل گردو يا بادامي است كه پوست دارد ولي مغز ندارد ... رمز اين كه هر چه دنيا عالِم تر مي شود بي عقيده تر مي گردد و پايبندي اش به اصول اخلاقي كمتر مي شود، همين است كه غالباً اصول اخلاقي كه به بشر تعليم كرده اند، منطق نداشته، پشتوانه نداشته، اعتبار نداشته، پايه نداشته.(3)

- حاصل سخن اينكه:

بديهي است اگر تعريف از دين به رابطهي فردي انسان با خداي خودش خلاصه شود و تعريف اخلاق به چگونگي روابط انسانها با يك ديگر محصور گردد، حاصلي جز «اخلاق سكولاري» يعني جدايي دين از اخلاق به دست نخواهد آمد. اما اگر «دين» به معناي حقيقي و جامع آن، يعني مجموعهاي از تعريف هستي (جهانبيني) و در نتيجه چه بايد كردها و چه نبايد كردها (ايدئولوژي) براي تعالي مرتبه وجودي تعريف گردد و هم چون دين اسلام حوزههاي گوناگون فردي، اجتماعي، سياسي، اقتصادي، قضا، بينالملل و ... را شامل شود و همهي شؤون زندگي انسان را به صورت هدفدار در بر گيرد و هدف نيز نيل به كمال و تقرب به كمال مطلق (خداوند متعال) تعريف گردد، مشخص ميشود كه عقل به تنهايي قادر به شناخت همه حقايق، ارتباطات و تأثير آنها در يك ديگر نيست و احكام اخلاقي نيز بايد در دين بيان گردد. لذا در چنين حالتي «دين» مجموعهاي خواهد بود كه شامل: اعتقادات اخلاقيات و احكام ميباشد.

- در اين زمينه مي توانيد به كتاب هاي زير مراجعه نموده از مطالب بيشتري بهره ببريد:

1- فلسفه اخلاق، نويسنده: شهيد مطهري.

2- اخلاق اسلامي، انتشارات معارف.

3- نقد و بررسي مكاتب اخلاقي، نويسنده: آيت الله مصباح يزدي.

4- فلسفه اخلاق، نويسنده: آيت الله مصباح يزدي.

پي نوشت ها:

1. كنز العمال، متقي هندي، مؤسسه الرساله، بيروت، لبنان، سال نشر  1409 ق. ج 13، ص 151، ح 36472.

2. مجموعه آثار، استاد شهيد مطهري، انتشارات صدرا، قم. ج 22، ص510.

3. ر.ك مجموعه آثار شهيد مطهري، همان. ج 22، ص 508-509

منابع اخلاقی
فلسفه اخلاق، استاد مطهری.

معرفی کتاب در مورد فلسفه ی اخلاق؟

 فلسفه اخلاق، استاد مطهری.

فلسفه اخلاق، محمدتقی مصباح.

فلسفه اخلاق،سید محمد رضا علوی سرشكی

آیا کوروش، پیامبر الهی است؟ و یا دارای چه ویژگی هایی بوده است؟ و آیا زیر مقبره کوروش، کوروشی هست؟ آیا همه ایرانیان قبل از اسلام زرتشتی بوده اند؟

سوال اول) ابوالکلام آزاد کیست و چه اعتقاداتی دارد؟
ابوالکلام محيي‌الدين احمد آزاد، (۱۳۰۵-۱۳۷۹ق/۱۸۸-۱۹۵۹م)، دانشمند، محقق، سياست پيشه، خطيب، روزنامه‌نگار، مفسر قرآن ، اديب، صاحبْ سبکِ زبانِ اردو، هم‌رزم گاندي و نهرو در مبارزات استقلال‌خواهانه ملي هند، نخستين وزير آموزش و پرورش هند پس از استقلال ، و از کساني که خواسته‌اند اسلام دوباره به صورت عنصري فعال درآيد.(1) گاندي او را از بزرگترين متفکران جهان و داراي مطالعات گسترده و ذهن ژرف و هوش بسيار دانسته است و ديگران همچون شبلي نعماني و جواهر لعل نهرو و پرفسور همايون کبير او را ستوده‌اند.(2)
آزاد تحت تاثیر انديشه‌هاي محمد عبده و سيد جمال ‌الدين اسد آبادی بود و روزنامه‌اش به نام الهلال را بر اساس مدل العروه‌الوثقي انتشار می داد.
ابوالکلام قائل بود که 3 نوع جنبش اصلاح‌طلبانه اسلامي در عصر وي وجود داشته است:
نخستينِ آن‌ها تجددخواهي غرب‌گرايان بود که پيروان آن شيفتگان تمدن اروپا بودند و شيوه اقتباس همه‌جانبه از آن را پذيرفته بودند. او سر سيد احمد خان هندی)، سلطان‌محمود و فؤادپاشا (ترکيه)، محمدعلي پاشا ( مصر ) و خيرالدين‌پاشا (تونس) را در اين گروه جاي مي‌داد.
ديگري جنبش اصلاح سياسي، دفاع و احياء بود که سيدجمال‌الدين آن را رهبري مي‌کرد. آزاد، مدحت‌پاشا (از ترکيه ۱۲۳۸-۱۳۰۱ق/۱۸۲۲-۱۸۸۳م) را نيز از اين گروه مي‌دانست.
سوم، جنبش اصلاح ديني بود. نمايندگان اين جنبش شيخ‌صدرالدين (از روسيه )، عبده (مصر)، عبدالرحمان کواکبي و کمال‌الدين قاسمي ( سوريه ) بودند. ابوالکلام خود را از اين گروه سوم به شمار مي‌آورد. به نظر وي اصول اساسي اين جنبش(اصلاح ديني) که برنامه‌هاي اين گروه بر آن نهاده شده بود، چنين بود:
1. در شريعت اسلام امتيازي ميان اين جهان و جهان ديگر نيست.
2. مسلمانان تنها هنگامي مي‌توانند شايسته عنوان «بهترين امت‌ها» باشند که از قرآن و سنت پيروي کنند.
3. شريعت اسلام کاملترين و خاتم قوانين وحي شده است.
4. انحطاط اسلام ناشي از تعطيل اجتهاد و جايگزين شدن ظواهر و جزئيات دين به جاي اصول است.
ابوالکلام ميان «تأسيس» (که معادل است با نوسازي بر پايه نمونه نخستين) و «تجديد» که تجددخواهي ناب و ساده است (آن‌گونه که سرسيداحمدخان تبليغ مي‌کرد)، فرق مي‌نهاد.
وي مي‌گفت: چون اسلام دين کمال مطلوب است، ضرورتاً بايد در خود داراي کمال باشد.
بنابراين، آنچه براي عينيت بخشيدن به اين کمال لازم است، اجتهاد است و نوسازي، نه تجددخواهي.
آزاد محققي متبحر در مسائل ديني بود وي کتاب‌هاي بسياري خوانده بود و اطلاعات گسترده‌اي داشت. گفته‌اند کتابخانه خصوصي او از جمله بهترين کتابخانه‌هاي هندوستان بوده است.وي در جريان تلاش‌هاي سياسي خويش نيز از مطالعه و تحقيق دست نکشيد. او در کتاب (ذوالقرنين يا کوروش کبير) به نظریه پردازی در خصوص هویت ذوالقرنین و اینکه او کوروش می باشد پرداخته است. همچنین ترجمه و تفسير قرآن او به زبان اردو با عنوان ترجمان القرآن، که بسيار مورد تحسين قرار گرفته حاصل بيش از 20 سال کار و تلاش می باشد. تأليفات وی عبارتند از:
1 .تذکره، چاپ ۱۳۳۷ق/۱۹۱۹م؛
۲.مسأله خلافت، ۱۳۳۸ق/۱۹۲۰م؛
۳.تحريم (بايکورت، رساله‌اي به اردو)، ۱۳۳۹ق/۱۹۲۱م؛
۴.دعوت عمل (خلاصه‌هايي از سرمقاله‌هاي الهلال)، ۱۳۳۹ق/۱۹۲۱م؛
۵.اتحاد اسلام، ۱۳۳۹ق/۱۹۲۱م؛
۶.مضامين تازه (مجموعه مقالات)، ۱۳۳۹ق/۱۹۲۱م؛
۷.قول فيصل (ترجمه عربي آن: ثوره‌الهندالسياسيه)، ۱۳۴۰-۱۳۴۱ق/۱۹۲۲-۱۹۲۳م؛
۸.ترجمان‌القرآن، ۲ جلد، ۱۳۵۰-۱۳۵۵ق/۱۹۳۱-۱۹۳۶م؛
۹.خطبات آزاد ۱۳۶۳ق/۱۹۴۴م؛
۱۰.مضامين ابوالکلام آزاد ۲ جلد، ۱۳۶۳ق/۱۹۴۴م؛
۱۱.مکالمات ابوالکلام، ۱۳۶۳ق/۱۹۴۴م؛
۱۲.غبار خاطر و کاروان خيال (مجموعه نامه‌هايي که از زندان دژ احمدنگر براي مولاناحبيب‌الرحمان‌خان شيرواني نوشته است.
اين نامه‌ها لطيف و دلکش است و انديشه‌هاي ديني و فلسفي او را منعکس مي‌سازد)، ۱۳۶۴ق/۱۹۴۵م؛
۱۳.نقش آزاد (مجموعه نامه‌ها)؛
۱۴.شهيد اعظم، [۱۰۰] ۱۳۶۴ق/۱۹۴۵م؛
۱۵.مسلمان عورت ( زن مسلمان، ترجمه از متن عربي، تأليف فريد و جدي افندي)، ۱۳۶۵ق/۱۹۴۶م؛
۱۶.تشريحا آزاد (مجموعه نوشته‌ها)، ۱۳۶۵ق/۱۹۴۶م؛
۱۷.سخنراني‌هاي مولاناآزاد، ۱۳۶۶-۱۳۷۴ق/۱۹۴۷-۱۹۵۵م؛
۱۸.خطبه احياي ملت (يک سخنراني مذهبي)، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۶م؛
۱۹.هند آزادي گرفت، ۱۳۷۸ق/۱۹۵۸م (شرح حال سياسي آزاد از زبان خود او که به زبان اردو به همايون کبير املا کرده و وي آن را به انگليسي ترجمه کرده است.
اين کتاب توسط امير فريدون گرکاني به فارسي برگردانده شده و در ۱۳۴۲ش در تهران نشر يافته است).
۲۰.باقيات ترجمان‌القرآن، ج ۳ تفسير او، ۱۳۸۲ق/۱۹۶۲م؛
۲۱.ام‌الکتاب، (تفسير سوره فاتحه‌الکتاب ، در حدود ۴۰۰ صفحه، ۱۳۸۲ق/۱۹۶۲م؛
۲۲.اصحاب کهف، ۱۳۸۳ق/۱۹۶۳م؛
۲۳.صداي حق، ۱۳۸۳ق/۱۹۶۳م؛
۲۴.عزيمت و دعوت، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۴م؛
۲۵.مسأله مسيحيت، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۴م؛
۲۷.اسلام و مسيحيت، ۱۳۸۵ق/۱۹۶۵؛
۲۸.جنگ از نظر اسلام، ۱۳۸۵ق/۱۹۶۵م؛
۲۹.حقيقت فنا و بقا، ۱۳۸۶ق/۱۹۶۶م؛
۳۰.قرآن بشريت را به راه پيشرفت هدايت مي‌کند، ۱۳۹۰ق/۱۹۷۰م؛
۳۱.عدل الهي در قرآن، ۱۳۹۳ق/۱۹۷۳م؛
۳۲.احرار اسلام (قانون اساسي دولت اسلامي)؛
۳۳.دو قطره خون شهادت (در شرح حال سرمد و حلاج)؛
۳۴.مسلمان و کنگره؛
۳۵.ذوالقرنين يا کوروش کبير، يا شخصيت ذوالقرنين (فصلي از تفسير بزرگ او، ترجمان‌القرآن، ترجمة محمدابراهيم باستاني پاريزي، تهران، ۱۳۴۲ش)
۳۶. «نامه نهرو»، اين نامه که پس از استقلال هند در ۱۳۲۶ش/۱۹۴۷م از سوي جواهر لعل نهرو خطاب به احمد قوام‌السلطنه نخست‌وزير وقت ايران ارسال شد و پيش‌نويس آن در موزة نهرو در دهلي‌نو باقي است، توسط آزاد به فارسي نوشته شده است (نهرو، ميعاد با سرنوشت، ۷۹)
۳۷.«ابوريحان‌البيروني و جغرافيه‌العالم»، ۱۳۷۱ق/۱۹۵۲م (مقاله‌اي در مجلّه ثقافه‌الهند).(3)
پی نوشت:
1. اسميت، ويلفرد کنت‌ول ، اسلام در جهان امروز، ترجمه حسينعلي هروي، دانشگاه تهران، ۱۳۵۶ش،ص۸۸.
2. امين، حسن ، الموسوعه‌الاسلاميه، بيروت، ۱۳۹۵ق، ج۱، ص۱۱۴.
3. آزاد، ابوکلام، دانشنامه بزرگ اسلامي ، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامي، شماره مقاله:179،ج 1 ص 179
آدرس الکترونيکي: http://lib.eshia.ir/23022/1/179

سوال دوم) آيا همه ايرانيان قبل از اسلام زرتشتي بوده اند؟
بايد گفت در ايران قبل از اسلام، پيروان اديان متعدد زندگي کرده و همه مردم زرتشتي نبودند آیین های رایج در ایران قبل از اسلام به اجمال عبارتند از:
1) آئين مغان که قبل از ظهور زرتشت در ايران حاکم بود.
2) آئين مهرپرستي که در اواخر دوره هخامنشيان رونق گرفت. پيروان اين آئين معتقد بودند خداي مهر يک بار به صورت انساني در يک غار ظهور کرد و چوپانان آن محل به او ايمان آوردند و ...
3) مانويت که در دوره ساسانيان و در فاصه ظهور مسيحيت و اسلام پديد آمد و در مدت کوتاهي پيرواني زیادی را گرد آورد.
4) آئين مزدک، که به دنبال يک بحران اجتماعي در زمان قباد ساساني با رهبري مزدک ظهور يافت.
5) دين زرتشت، زردشت خود را فرستاده خداي خوبي و روشنائي معرفي مي کرد و مدعي بود آئين خود را از اهورا مزدا دريافت کرده تا جهان را از تيرگي ها پاک کند... (1) از زمان ظهور زرتشت تا ظهور اسلام در ايران - که در مدت آن اختلاف است و حداقل حدود 1200 سال فاصله بوده است، - به مرور زمان آئين زرتشتي در ايران توسعه يافت و تا زمان ساسانيان اکثر مردم به آئين زرتشتي گرويده بودند و توسط حکومت ساسانيان به عنوان ديني رسمي ايران معرفي شد
6) صابئين که به تعظيم خورشيد، ماه و ستارگان و آتش مي پرداختند و مجوسي نبودند.(2)
7) يهوديت، پيروان يهوديت نيز با توجه به اينکه پيامبران متعددي از بني اسرائيل مانند: دانيال، حيقوق، مردخاي، حجي، شعيا، ارميا و ... در دوره هاي مختلف در ايران بودند، کم نبود.
8) مسيحيت، پيروان اين آئين نيز بر مبناي اينکه مبلغان مسيحي در همه جا از جمله ايران فعاليت داشتند، در نقاط مختلف وجود داشتند.
9) اکثر اديان فوق و برخي اديان ديگر در آستانه ظهور اسلام پيرواني در ايران داشتند اما اکثريت مردم ايران در اين زمان پيرو آئين زرتشت بودند.
پی نوشت:
(1) حسين توفيقي، اديان بزرگ، انتشارات سمت، تهران، چاپ هفتم 1384، برگرفته از صفحات 56 تا 66.
(2) يعقوبي ، تاريخ اليعقوبى، بيروت ، دار صادر، بى تا. ج1، ص158. عبدالله مبلغي آباداني، تاريخ اديان و مذاهب جهان، ج 1، ص 334ـ 336، منطق، قم، 1373ش.

سوال سوم) آيا زرتشت دين الهي بوده است؟
این موضوع محل اختلاف است و مشهور اين است که دين الهي بوده است به ويژه اگر واژه مجوس را در آيه 17 سوره حج منطبق با زرتشت بدانيم. البته آنچه در آن زمان به عنوان دین زرتشت شناخته می شد مسلما به تحريف کشيده شده بود.
علامه طباطبايي در این خصوص معتقد است: «مراد از مجوس، قوم معروفى هستند كه به زرتشت گرويده اند. اين لفظ در قرآن يك بار به كار رفته است. در قرآن مجوس در صف و در رديف اهل كتاب، يعنى يهود و نصارا و در برابر مشركان قرار گرفته اند. (حج آيه 17) بنابراين، از اين آيه استفاده ميشود كه زرتشتي ها، پيروان پيامبر الهي بودند؛ امّا همانند ساير اديان، دين آنها منسوخ و كتاب آسماني آنها تحريف شد.(1)
پی نوشت:
(1)الميزان، ترجمه فارسي، ج 14، ص 532ـ 537، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ مدرسين، قم، 1374 ش ‏(با تلخيص(

سوال چهارم) به برخي از خصوصيات ايرانيان قبل از اسلام اشاره مي شود:
1) حقيقت جوئي:
یکی از صفات برجسته ايرانيان را مي توان حقيقت جوئي دانست، ايرانيان نوعا زماني که تشخيص مي دادند مطلبي يا عقيده برحق است آن را مي پذيرفتند براي نمونه به داستان باذان حاکم يمن از سوي خسرو پرويز توجه نمائيد:
باذان از جانب “خسرو پرويز” بر يمن حکومت مي‌کرد و بر سرزمين‌هاي حجاز و تهامه نيز نظارت داشت و گزارش فعالیت های رسول خدا(ص) را مرتبا به خسرو پرويز مي‌رسانيد. پيامبر صلي‌الله‌عليه‌واله در سال ششم هجري خسرو پرويز را به دين مقدس اسلام دعوت نمود‌. وي از اين موضوع سخت ناراحت شد و نامه آن جناب را پاره نمود و براي “باذان” عامل خود در يمن نوشت که نويسنده اين نامه را دستگیر و به نزد وي بفرستد. باذان نيز دو نفر ايراني را به نام “بابويه” و”خسرو” به مدينه فرستاد و پيام “خسرو پرويز” را به آن جناب رسانيدند. نمايندگان “باذان” با حکمي که در دست داشتند در مدينه حضور پيغمبر رسيدند و منظور خود را در ميان گذاشتند. حضرت فرمودند: فردا بياييد و جواب خود را دريافت کنيد. روز بعد که خدمت آن جناب آمدند، حضرت فرمود: “شيرويه” ديشب شکم پدرش “خسرو پرويز” را دريد و او را هلاک کرد. پيغمبر فرمودند‌: خداوند به من اطلاع داد که شاه شما کشته شد ... اينک؛ شما به يمن بازگرديد و به “باذان” بگوييد اسلام اختيار کند؛ اگر مسلمان شد حکومت يمن همچنان با او خواهد بود. نبي اکرم صلي الله عليه واله به اين دو نفر هدايايي مرحمت فرمود و آن دو نفر به يمن بازگشتند و جريان را به “باذان” گفتند.
باذان گفت: ما چند روزي درنگ مي‌کنيم اگر اين خبر صحت داشت، معلوم است که وي پيغمبر است و از طرف خداوند سخن مي‌گويد؛ آنگاه تصميم خود را خواهيم گرفت، چند روزي از اين قضيه گذشت که پيکي از تيسفون رسيد و نامه از طرف “شيرويه” براي “باذان” آورد‌. “باذان” از جريان قضيه به طور رسمي مطلع شد و شيرويه علت کشتن پدرش را براي وي شرح داده بود. شيرويه نوشته بود که مردم يمن را به پشتيباني وي دعوت کند و شخصي را که درحجاز مدعي نبوت است آزاد بگذارد و موجبات ناراحتي او را فراهم نسازد. باذان دراين هنگام مسلمان شد و سپس گروهي از ايرانيان که آنها را «ابناء» و «احرار» مي‌گفتند، مسلمان شدند و اينان نخستين ايرانياني هستند که به اسلام گرویدند.(1(
2) مهر ورزي
مهر ورزي، احسان، محبت به ديگران و مهمان نوازي از دیگر خصلت های ایرانیان بوده است. ايرانيان همواره در طول تاريخ، نسبت به يکديگر وحتي نسبت به بيگانگان، با محبت ودوستي ومهرباني رفتار مي کردند. اهمیت مهروزی در اندیشه ایرانی چنان بود که روزهایی از سال را به آن نامگذاری کرده بودند. به طوریکه پنجم اسفند هر سال «روز سپندارمذگان يادآور يکي از جشن هاي مهم ايرانيان باستان است که در آن به احسان و اکرام و مهروزی نسبت به همنوعان خود می پرداختند
با اسلام آوردن ایرانیان این خصلت رونقی مضاعف یافت چه بزرگان دینی ای چون امام باقر (عليه السلام ) اهمیت محبت را چنين بیان می نمودند: و هل الدين الا الحب ؟! : (آيا دين چيزي جز محبت است ) (2)
3) هنر دوستي:
تاريخ تمدن ايران تا قبل از دوره ي هخامنشي، در واقع در پرتو کاوش هاي باستان شناسي نوشته شده، ليکن با توجه به آن چه که روي خاک و در مسيرحوادث روزگار و صدمات انساني و طبيعي از آن دوره براي ما باقي مانده، هم چنين به کمک حفاري هاي باستان شناسي در حوالي آن مناطق، از سال 1935م.به بعد، قوت حيرت انگيز هنر ايران بر جهان عيناً آشکار شد.
معماری یکی از بارزترین مصادیق هنر ایرانیان بوده است که پس از اسلام و به ویژه در دوره هایی چون صفویه سبک و سیاقی متفاوت یافت. تاثیر و تاثر آموزه های اسلامی و معماری ایرانی سبکی جدید از هنر معماری را در عرصه تمدن ارائه داده است. (3)
اين نکته را بايد بر سخنان آندره گدار، پژوهشگر و استاد فرانسوي متخصص تاريخ معماري و هنر ايران، افزود که: اگر هنر عمده و عظيم ايرانيان باستان معماري بوده و براي هميشه اين هنردر همه ي ادوار به عنوان افتخار ملي آن ها بر جاي مانده، ولي در دوره ي بعد از اسلام، ادبيات، به ويژه شعر، يکي ديگر از ارکان و پايه هاي اصلي هنر ايراني به صورت کم نظيري در جهان تجلي کرده است.
البته شکوفايي موسيقي از عصر ساسانيان و ترکيب شعر با موسيقي و معماري، که حاصل آن هنرهاي تزييني مانند منبت کاري، فرش، منسوجات و مينياتور است هم بايد در نظر داشت، که در اين زمينه نيز ايرانيان در تاريخ هنر جهان کم نظيرند.(4)
پي نوشت ها:
(1) خدمات متقابل اسلام و ايران، استاد شهيد مرتضي مطهري، ص?? تا 79.
(2) تفسير نمونه، آيت الله مکارم، ج 22، ص 164.
(3) هنر ايران، آندره گدار، ص 134.
(4) برگرفته از تبيان زنجان.

سوال پنجم) آیا کوروش پیامبر الهی بوده است؟
درباره نفی یا اثبات پيامبر بودن کوروش مطلبي در منابع نخستین وجود ندارد. بلکه برخي محققين کوروش را به عنوان يک احتمال با شخصيت ذوالقرنين - که در قرآن توصيف شده است- يکي دانسته اند. لازم به توجه است که اصل پیامبر بودن ذوالقرنین نیز امری مسلم نمی باشد. بادقت در آنچه بيان شد اين مطلب بديهي است که براي اينکه بدانيم کوروش پيامبر است يا نه، ابتدا بايد اين احتمال را که کوروش همان ذوالقرنين است مورد دقت و تامل قرار دهيم؛ برای مطالعه تفصیلی آراء مختلف در خصوص اینکه آیا کوروش همان ذوالقرنین است می توانید به این منابع مراجعه نمایید(1)) .
در صورت پذيرش ذوالقرنين بودن کوروش، سوال دوم مطرح مي شود که ذوالقرنين پيامبر است يا خير؟ درباره پيامبربودن ذوالقرنين اختلاف است. بعضى از مفسران از تعبير "قلنا" (ما به ذو القرنين گفتيم) که در آيه 86 کهف آمده است، مى‏خواهند نبوت او را استفاده كنند:
قُلْنا يا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَ إِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْناً (به ذو القرنين گفتيم: آيا مى‏خواهى آنها را مجازات كنى و يا طريقه نيكويى را در ميان آنها انتخاب نمايى) ، ولى اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور از تعبير (قلنا) الهام قلبى باشد كه در مورد غير پيامبران نيز وجود داشته و در قرآن کريم استعمال شده (مثلا در مورد مادر موسي در آيه 7 سوره قصص)، لذا اين تعبير نمي تواند دليل محکمي بر نبوت ذوالقرنين باشد.
علامه طباطبايي در ذيل اين آيه شريفه می فرمایند: در قرآن کريم قول منسوب به خداوند، گاهي در وحى نبوى و در ابلاغ به وسيله وحي استعمال مى‏شود، مانند: وَ قُلْنا يا آدَمُ اسْكُنْ : گفتيم اى آدم سكونت كن... (بقره/35) وَ إِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هذِهِ الْقَرْيَةَ : و چون گفتيم در اين قريه داخل شويد... (بقره/58)
و گاهى درباره الهام (كه از نبوت نيست) بكار مى‏رود، مانند: وَ أَوْحَيْنا إِلى‏ أُمِّ مُوسى‏ أَنْ أَرْضِعِيهِ: و به مادر موسى الهام كرديم كه او را شير بده (قصص/7) با اين بيان روشن مى‏شود كه جمله «قُلْنا يا ذَا الْقَرْنَيْنِ» دلالت ندارد بر اينكه ذو القرنين پيغمبرى بوده كه به وى وحى مى‏شده، چون همانطورى كه گفتيم قول خدا [يعني قُلْنا]، اعم از وحى مختص به نبوت است.
از ديگر سو در آيه 86 سوره کهف عبارت قلنا (ما به ذوالقرنين گفتيم) آمده است و خداوند به صورت ضمير حاضر] نا [ذکر شده است؛ اما در آيه بعدي (87) آمده است: ثُمَّ يُرَدُّ إِلى‏ رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ، که در اينجا در مورد خداوند ضمير غايب (رَبِّهِ ) بکار برده شده است. ازاين تفاوت کاربرد ضمير حاضر و غايب مي توان اين نتيجه را گرفت كه مكالمه خدا با ذو القرنين توسط پيغمبرى كه همراه او بوده، صورت گرفته است و در حقيقت سلطنت او، مانند سلطنت طالوت در بنى اسرائيل بوده كه با اشاره پيغمبر معاصرش و هدايت او، كار مى‏كرده [داستان طالوت در آيات 246 تا 251 سوره بقره آمده است.](2) مويد سخن علامه طباطبايي روايتي است که از امام علي (ع) نقل شده است. از امام علي (ع) پرسيدند: ذوالقرنين پيامبر بود يا پادشاه؟ فرمود: بنده صالح خدا بود که خدا هم او را دوست داشت.(3)
باتوجه به مطالبي که بيان شد مي توان اين نتيجه را گرفت که ذوالقرنين به احتمال زياد پيامبر نبوده و فقط يکي از بندگان صالح خداوند بوده است. از این رو در خصوص کوروش نیز در هر صورت نظر به پیامبر نبودن وی تقویت خواهد شد.
1. براي مطالعه در اين زمينه مي توانيد به اين منابع مراجعه کنيد: طباطبائي، سيد محمد حسين، تفسير الميزان، با ترجمه: موسوي همداني،محمد باقر، ج 13، تفسير سوره کهف، ذيل بحث روايي در مورد آيات مربوطه؛ مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، دارالکتب الاسلاميه، چاپخانه خورشيد،چاپ چهارم،1363ش ، ج12، ص 544. (سوره کهف، آيات 86 و 90و93).
2. طباطبائي، سيد محمد حسين، تفسير الميزان، همان.
3. طريحي، فخر الدين بن محمد، مجمع البحرين‏، مصحح: حسينى اشكورى، احمد، تهران‏، مرتضوي، 1375ش، ج1، ص296
با تشکر از اعتماد شما، اگر درباره پاسخ ارائه شده، انتقاد يا پيشنهادي داريد، نظر خود را از طريق فرم «ارسال پرسش»، ارسال نماييد. همچنين شما مي‌توانيد از طريق:
ـ شماره تماس (096400)؛
ـ سامانه پيامکي (30009640) براي سؤالات فقهي؛
ـ سامانه پيامکي (30007461) براي سؤالات غيرفقهي؛
ـ و وب سايت (http://www.askdin.com) با کارشناسان اين مرکز مرتبط شويد.

سوال ششم) کوروش دارای چه ویژگی هایی بوده است؟
معمولا در مورد ویژگی های خوب یا بد کورش افراط و تفریط می شود. باید اعتراف کنیم که منابع اولیه ایرانی موجود چه آثار دینی پیش از اسلام و چه آثار ادبی شاعران فارسی گوی هیچ اشاره ای چه خوب و چه بد به کورش ندارند و بسیاری از مواردی که در فضاهای مجازی نشر می¬یابد، ادعایی بیش نیست. غالبا آنچه در مورد ویژگی های وی مطرح است با استناد به منابع یونانی و یهودی است. البته منابع اسلامی نیز که به تمجید از کورش پرداخته اند آنچه گفته اند از منابع یهودی بازنویسی کرده اند.
در مورد ویژگی های کورش در منابع یونانی باید گفت: آنان تصویر پادشاه جهانگشای عادل از کورش ارائه کرده اند. اما گاهی چون نگاه آنان توحیدی نبوده گزارشهای آنان مغایر با آموزهای توحیدی ادیان ابراهمی(یهودی، مسیحی، اسلامی) است.
هرودت نخستین پدر علم تاریخ و نخستین کورش پژوه است. او نگاه افسانه ای به کورش داشته و نگاه افسانه ای او از آغاز کتابش و داستان تولد کورش هویداست. به هر حال او کورش را پادشاهی عادل معرفی می¬کند که حتی برخوردش با پادشاهان مغلوب ملاطفت آمیز است. به روایت هرودت کورش پس از فتح لیدی، كرزوس، پادشاه ليدى را مشاور خود در امور جنگ قرار می دهد. البته ابتدا او را در آتش می افکند تا زنده زنده بسوزاند اما با شنیدن سخن حکمت آمیزی از وی از قصد خود صرف نظر کرده و او را در امور مملکتی به کار می گیرد. (1)
اگر کسی در گزارشهای هرودت غوطه ور شود خواهد دید که با استناد این کتاب هم می توان از کورش شخصیتی جنگجو ، سیاستمدار و در عین حال عادل، مهربان، متواضع ارائه کرد و هم می توان شخصیتی ظالم و تجاوزگر به تصویر کشید. این در حالیستکه قصد نویسنده ارائه پادشاهی عادل بوده اما گاهی گزارشهایی مانند مورد بالا که قصد زنده سوزاندن پادشاه لیدی را داشت، دیده می شود که با قصد اولیه مغایرت دارد.
دیگر منبع یونانی کتاب سیروپدی یا تعلیم و تربیت کورش تالیف گزنفن است. گزنفن یونانی مردمی حکیم، مورخ و سردار معروف عصر خود و شاگرد سقراط بوده است (2)کتابی به نام سیروپدی یا تعلیم و تربیت کورش تالیف نموده است. در کتابش تاریخ و افسانه را با پند و عبرت در آمیخته و دستور العمل جامعى در كيفيت كارهاى بزرگ كورش داده و در طى آن اخلاق و رفتار كورش را سرمشق تدبير و ملك‏دارى و رعيت‏پرورى و استقرار نظم و اداره امور مملكت قرار داده است (3) بنابراین این کتاب تمام قد در صدد است تا پادشاهی را با سجایای اخلاقی به جهان معرفی کند تا الگوی دیگر پادشاهان قرار گیرد .
بنابر گزراشهای گزنفون، کورش علاوه بر پادشاه اخلاقی و سیاستمدان، خطیب توانایی نیز بوده که در مواقعی می توانسته با خطبه های آتشین خود سربازان را به جنگ تحریک و تحریص نماید.(4)
او پس از فتح سارد طی بخشنامه ای اخلاقی به سپاهیان خود گفت:« «من اجازه نمى‏دهم كسانى كه فاقد نظم و انضباط هستند در سپاهيان من قرار گيرند و دست تطاول به هستى ديگران دراز كنند. من مصمم بودم شما را كه در اين نبرد به‏ من كمك رسانده‏ايد از عموم كلدانى‏ها ممتاز و ثروتمندتر بسازم، حالا كه از جرگه سپاهيان من اخراج مى‏شويد منتظر حمله قوى‏تر از خود باشيد.» (5)
با این حال کسانی که دیدی منفی به کورش دارند نیز می توانند به برخی از گرارشهای گزنفن استناد کنند. علی رغم گفته طرفدران کورش، در برخی از گزارشهای گزنفن قتل و غارت و برده داری در زندگی کورش دیده می شود. حتی می توان با استناد به بسیاری از گزارشهای این کتاب کورش را شخصی بت پرست معرفی کرد.
اما منابع یهودی از این قسم گزارشها ندارند تنها به تعریف و تمجید از کورش پردخته اند. آنان کورش را پادشاهی عادل معرفی کرده اند که با آموزه های توحیدی نیز مغایرت ندارد. به همین دلیل منابع اسلامی نیز به بازگوئی این گزارشها پرداخته اند.
در عهد عتیق چنین آمده که: خداوند کوروش را برای پادشاهی برگزیده (مسح کرده) است. خداوند او را گماشته است تا ملّتها را به زیر سلطه خود درآورد، و تا پادشاهان را از تخت¬هایشان به زیر آورد. خداوند دروازه‌های شهرها را به روی او خواهد گشود. خداوند به کوروش می‌گوید: من خودم، راه تو را هموار خواهم ساخت، و کوه‌ها و تپّه‌ها را هم سطح خواهم کرد، من دروازه برنزی آنها را فرو می‌ریزم، و کلونهای آهنی را خُرد خواهم کرد. من خزائن و گنجینه‌های مخفی شده در جایهای تاریک و مخفی را به تو خواهم داد، آنگاه تو خواهی دانست که من خداوند، خدای اسرائیل، هستم که تو را به اسم خوانده است. من تو را انتخاب کردم تا به بندة من اسرائیل، قومی را که من برگزیدم، کمک کنی. من این افتخار را به تو دادم، هرچند تو هنوز مرا نمی‌شناسی. من خداوند هستم و غیراز من خدایی نیست. من به تو قدرت لازم را خواهم داد، هرچند هنوز مرا نمی‌شناسی. من این کار را می‌کنم تا همه مردم، از سرتاسر جهان- بدانند که من خداوند هستم، و غیر از من خدایی نیست. من هم نور و هم تاریکی را آفریدم. من هم برکت می‌دهم و هم بلا نازل می‌کنم. من، خداوند، همة این چیزها را پدیدمی‌آورم. من پیروزی را از آسمان مانند باران نازل می‌کنم. زمین آن را می‌پذیرد و شکوفه‌های آزادی و عدالت از آن می‌روید. من، خداوند، همه این چیزها را به عمل می‌آورم. (6)
عمده کاری که باعث شده یهودیان به تمجید و تکریم از کورش بپردازند، نجات آنان توسط وی از اسارت بابلی است که به دست بخت النصر صورت پذیرفته بود.
بنابراین با توجه منابع فوق یونانی اگر چه کورش سلطانی عادل بوده اما گزارشهای خلاف نیز در این کتابها دیده میشود مخصوصا که برخی از این گزارشها با آموزه های توحیدی هم خوانی ندارد. بنابر منابع یهودی نیز اگر چه کورش پادشاهی ناجی و غمخوار مستمندان و مظلومان است اما نگاه یهودیان نگاه نژاد پرستانه است چون کورش آنان را نجات داده به تکریم وی پرداخته اند. لذا از نظر یک مسلمان اگر ثابت شود کورش همان ذوالقرنین است که احتمالش زیاد است کورش قابل تحسین، تکریم، تمجید و تعظیم است اما در صورت عدم اثبات، منابع قبلی نمی تواند معیار سنجش دقیقی باشد لذا در مورد کورش باید سکوت کرد نه افراط و نه تفریط.
پی نوشت:
1. هردوت، تاریخ هردوت، محقق هادی هدایتی، موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، تهران، 1382ش، چاپ دوم، ج‏1، ص: 137تا139.
2. گزنفون، کورش نامه، ترجمه رضا مشایخی، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1386ش، چاپ ششم، مقدمه، ص: 10 تا 12.
3. كوروش‏نامه، مقدمه، ص: 10-11.
4. كوروش‏نامه، متن، ص: 168.
5. كوروش‏نامه، متن، ص: 203.
6. کتاب مقدس، انتشارات ایلام، چاپ سوم، 2002م، ص828، 45/1-8 .

سوال هفتم) آیا زیر مقبره کوروش آیا اصلا کوروشی هست؟
مقبره منسوب به کورش از قدیم الایام تا همین چندی قبل به عنوان قبر مادر سلیمان شناخته می شد و بسیاری از جغرافیدانان اسلامی و نیز جهانگردان غربی از آن به عنوان قبر مادر سلیمان یاد کرده اند. ابن بلخی(510ق) در توصیف این بقعه آورده است: «گور مادر سلیمان از سنگ کرده اند خانه به چهار سو هیچ کس در خانه نتواند نگریدن کی گویند طلسمی ساخته اند که هر کی در ان نگرد کور شود اما کسی را ندیده ام که این را آزمایش کرده باشد»(1) حمدالله مستوفی نیز به این بارگاه اشاره کرده است. (2)
فرصت الدوله شیرازی(م1299ش) در کتاب آثار عجم از این مقبره به عنوان قبر مادر سلیمان یاد کرده و می نویسد: «یکی از مورخین می¬گوید چون برخی جمشید را سلیمان می دانند شاید مادرش در آنجا مدفون باشد لهذا با این اسم خوانده شده اما در یکی از تواریخ اروپا مرقوم است که سلیمان ابی جعفر برادر هاورن الرشید شهر پسارگیدی را تحویل داشته وقتی از جانب خلیفه به حکومت آنجا رفته، مادرش که همراه بوده در آن سرزمین در گذشته و به خاک مدفون آمده از آن وقت معروف به قبر مادر سلیمان گریده و بطول زمان گمان نموده اند سلیمان نبی است پس مشهد ام النبی نیز گفته اند و الله اعلم» (3)
دکتر فرایر نیز این قبر را متعلق به مادر چهاردهمین خلیفه عباسی می¬داند که در سال 715میلادی خلافت داشته و کشیش آنجلو نیز نظر وی را تایید می¬کند.(4)
بنابراین این بقعه به نام مشهد مادر سلیمان شناخته می شود و در دوران حاکمیت اتابکان در قرن هفتم مسجد جامعی کنار قبر ساخته و محرابی نیز بر سنگ درون اتاق آرامگاه ساخته شد. البته در سال1350خورشیدی برای برگذاری جشنهای 2500ساله این سنگها منتقل شد. (5)
این نامگذاری تا اوایل قرن نوزدهم میلادی بر قرار بود و حتی طبق یک سنت دیرینه مردان حق ورود به آن را نداشتند تا اینکه این زمان به عنوان قبر کورش مطرح شد و از این تاریخ به بعد مردان نیز اجازه حضور در داخل بقعه را پیدا کردند، نیز مکان بر آورده شدن حاجات بود، مردم در آنجا شمع روشن می کردند و دخیل می بستند.(6) و زنان عقیم به این بقعه متوسل می شده و نذر و نیاز می کردند تا از نعمت مادر شدن بهره مند شوند.(7)
جهانگردان اوایل این بقعه را از آن مادر سلیمان می دانستند. (8) در بین جهانگردان، جهانگیر هلندی یان استرایس(1082ق) از این منطقه دیدن کرده است وی ضمن بازدید از این بقعه می نویسد که این زیارتگاه مخصوص زنان بوده و زنان سه مرتبه پیشانی خود را به زمین می زدند و همین تعداد قبر را می بوسدند و ذکر کوتاهی زیر لب می گفتند.(9) جان اترپوس نیز که در سال1672 از آنجا دیدن کرده است می گوید آنجا زیارت گاه زنان پارسا بوده است و آداب خاصی در نحوه زیارت آنان نقل می کند. (10)
جوزفا باربارو سیاح ونیزی که در سال 1474از آنجا دیدن کرده است. (11) و نیز لارنس لاکهارت،(12) مینورسکی (13) در آثار خود از آنجا به عنوان قبر مادر سلیمان یاد کرده اند.
جیمز موریه(1780م) دیپلمات انگلیسی مقارن با فتحعلی شاه، دیگر جهانگرد غربی برای اولین بار احتمال داد که این قبر متعلق به کورش است اما خود دلایلی آورده و این احتمال را رد کرد.(14) پس از وی جهانگردان دیگر احتمال وی را اخذ کرده اما دلایل رد وی را نیاورند و این بقعه را به طور قطع قبر کورش در نظر گرفتند.
رابرت کرپورتر دیپلمات انگلیسی که در سال1818میلادی مقارن با 1233ق از جمله کسانی هست که این قبر را متعلق به کورش دانسته است. (15) افرادی چون گروتفند آلمانی(16) پاسکال کوست نیز این بقعه را به کورش نسبت داده اند.
در سال 1919میلادی همزمان با اوایل حکومت رضا شاه ویپرت بولشر این مکان دیدن کرده و این قبر را قبر کورش عنوان می کند اما متذکر می شود که کتیبه «من کورشم، شاه ....» ناپدید شده است . او در ادامه بیان می کند که هر سال بهار و پاییز عشایر شتران، گوسفندان و بزهای خود را سه بار گرد این بقعه طواف می دهند و کره و پنیر به آنجا اهدا می کنند، او می گوید نمی دانم این را به روح موسس امپراطوری ایران نیاز می کنند یا روح مادر سلیمان؟ و سپس با تعجب بیان می کند ساکنان اینجا به نحوی نامفهوم گور کورش را قبر مادر سلیمان می دانند. (17) جای تعجب اینجاست که چگونه قبری که از قدیم به قبر مادر سلیمان معروف بوده اروپائیها به اندک دلیل و شباهتی تغییر به قبر کورش داده اند و البته برخی از جمله دیولافوا آن را قبر کاسادان همسر کورش می دانند.(18)
البته بنا بر گزارش هرودت کورش به دست ماساژت ها به قتل رسیده است. ملكه ماساژت ها پس از کشتن وی سر او را در مشگ خون فروكرد و در حاليكه با جسد چنين بدرفتارى ميكرد خطاب بآن چنين گفت: «اى پادشاه، با اينكه من زنده‏ام و سلاح بدست بر تو پيروز شده‏ام، چون با خدعه و نيرنگ بر فرزند من دست يافتى و درحقيقت مرا نابود كردى‏، من نيز بنوبه خود همانطور كه تهديد كرده بودم ترا از خون سيراب ميكنم.» هرودت در ادامه می گوید: «درباره چگونگى مرگ كوروش افسانه‏هاى زيادى نقل كرده‏اند ولى من آنرا كه بيش از ديگران معتبر دانسته‏ام نقل كردم. (19)
ماساژت ها در نواحى مشرق درياى خزر در سرحدات شمال شرقى امپراتورى هخامنشى زندگی می کردند. (20) که صدها کیلومتر دورتر از مقبره منسوب به کورش در فارس است.
بنابراین انتساب این قبر به کورش قطعی نیست تشابه هایی که برخی بیان نموده اند تنها در حد یک احتمال است. این احتمال از آنجا تقویت می شود که برخی گفته اند: قبر کورش در داراب بوده است. (21)
پی نوشت:
1. ابن بلخی، فارسنامه، به اهتمام گای لیسترانج و رینولدالن نیکلسون، کمبریج، دارالفنون، 1921م.ص154، 155.
2. مستوفی، نزهه القلوب، ص194.
3. فرصت الدوله شیرازی، آثار عجم، تهران، بی¬جا، 1362ش،ص230
4. کرزن، جورج ناتانیل، ایران و قضیه ایران، ترجمه غلام علی وحید مازندرانی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1380ش ج2، ص96.
5. شهبازی، علیرضا شاپور، راهنمای جامع پاسارگاد، شیراز، بنیادفارس شناسی، 1388ش، ص121.
6. هانری ماسه، معتقدات و آداب ایرانی، مترجم مهدی شون ضمیر، تبریز، موسسه تاریخ و فرهنگ ایران، 1355ش. ج2، ص271.
7. هرمان نوردن، زیر آسمان ایران، ترجه سیمین سمیعی، تهران، دانشگاه تهران، 1356ش،ص98.
8. کرزن،، ایران و قضیه ایران ج2، ص94-95-110
9. Struys, John. The Voyages and Travels of John Struys. Done out of Dutch by John Morrison. London, 1684, Voyages,331
10. کرزن، همان، ج2، ص96-97.
11. همان، ج2، ص96.
12. لارنس لاکهارت، انقراض سلسله صفویه، ترجمه اسماعيل دولتشاهى‏، انتشارات علمى و فرهنگى‏، تهران‏، چاپ سوم‏، ش 1383، ص294.
13. مینورسکی، ایران در زمان نادرشاه، ترجمه: رشيد ياسمى‏، مصحح، على اصغر عبد اللهى‏، دنياى كتاب‏، تهران‏، چاپ پنجم‏، ش 1387، ص315.
14. Moriee, [First] Journey,151-152 ؛ کرزن، همان، ج2، ص96.
15. .شهبازی، همان، ص123.
16. Morier, James. A Journey Through Persia, Armenia and Asia Minor to Constantinople, in the Years 1808 and 1809 , Vol 2, 78
17. بلوشر، ویپرت، فارسنامه، به اهتمام گای لسترانج و رینولدالن نیکلسون، کمبریج، دارالفنون، 1921م، ص236-237.
18. حسن پیرنیا، تاریخ ایران باستان، دنیای کتاب، تهران، 1375ش، چاپ اول، ج2، ص1564.
19. هردوت، تاریخ هردوت، محقق هادی هدایتی، موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، تهران، 1382ش، چاپ دوم ، ج‏1، ص: 285.
20. همان، ج‏1، ص: 285-286.
21. کرزن، همان، ج2، ص108.

صفحه‌ها