شيعه امامي و مهدويت

آنچه لازم است در جامعه اسلامی رواج پیدا کند کسب رضایت حضرت از طریق عمل به وظایف فردی و اجتماعی دینی است نه پدیده «ملاقات گرایی».
ارتباط با امام زمان در عصر غیبت

پرسش:
بسیاری از مدعیان دروغین، مدعی ارتباط با امام زمان هستند و فرقه‌های انحرافی (مثلاً جریان شیخیه و بابیه و احمدالحسن بصری و غیره) را درون مذهب شیعه ایجاد کرده‌اند. از سوی دیگر، درباره برخی از عالمان نیز گفته ‌شده که آن‌ها با امام زمان ارتباط داشتند. می‌خواستم در این زمینه توضیح دهید که آیا ارتباط با امام زمان در دوران غیبت ممکن است یا نه؟ و اینکه در این زمینه چه معیارهایی وجود دارد تا مدعیان دروغین را از مدعیان راستین تشخیص دهیم؟
 

پاسخ:
مسئله مهدویت ازجمله آموزه‌های بنیادین در اسلام و بخصوص مکتب تشیع است. اعتقاد به وجود امامی زنده اما غائب از دیدگان انسان‌ها بر اساس مکتب تشیع، باعث شده است که افرادی در طول تاریخ سعی در به انحراف بردن این آموزه اصیل داشته باشند. یکی از حربه‌های این افراد برای سوء استفاده از این اعتقاد و به انحراف کشیدن آن، ادعای ارتباط با امام زمان (عج) و دریافت پیام‌ها و تعالیمی از ایشان است. به دنبالِ این ادعا، این افراد خود را نائب خاص امام معرفی می‌کنند که امکان ملاقات حضرت برای آن‌ها فراهم است. حال سؤال اینجاست که آیا ارتباط با امام زمان (عج) در دوران غیبت ممکن است یا نه؛ و اگر آری، در این صورت سؤال این است که چگونه می‌شود مدعی دروغین را از مدعی راستین تشخیص داد؟ سعی می‌شود در دو محور به این پرسش پاسخ داده شود:

نکته اول:
اصولاً در میان علمای شیعه دو دیدگاه در مورد ملاقات با امام زمان (عج) در زمان غیبت کبری وجود دارد:
الف) امکان رؤیت: بسیاری از علمای شیعه مثل سید مرتضی، شیخ طوسی، سید بن طاووس و تقریباً اکثریت علمای معاصر آن را قبول دارند. دلیل این افراد امکان عقلی ملاقات با امام زمان (عج) (1) و نیز برخی روایات است که امکان رؤیت و ملاقات با ایشان در دوره غیبت صغری را تأیید می‌کند: اسحاق بن عمار از امام صادق (ع) نقل می‌کند: «حضرت قائم دو غیبت دارد: یکی کوتاه و دیگری طولانی است. در غیبت نخست از مکان حضرت کسی آگاه نیست مگر شیعیان خاص و در غیبت دوم مکان وی را نمی‌داند مگر پیروان و دوستان خاص آن حضرت». (2)
همچنین گزارش مشاهده و ملاقات بزرگان شیعه با حضرت از جمله دلایلی است که برای امکان رؤیت ایشان ذکر می‌شود و برای آن ادعای تواتر هم شده است. (3)
ب) عدم امکان رؤیت: برخی از علمای شیعه معتقدند که امکان رؤیت امام (عج) برای شیعیان در دوره غیبت کبری وجود ندارد. نعمانی، فیض کاشانی و مرحوم کاشف الغطاء طرفدار این نظریه هستند. دلیل اصلی طرفداران این نظریه توقیعی است که امام زمان (عج) در هنگام وفات آخرین نائب خاصشان فرموده‌اند: «ای علی محمد سمری گوش فرا ده، خداوند اجر برادران تو را در سوگ تو زیاده گرداند تو تا شش روز دیگر دار فانی را وداع خواهی کرد پس آماده باش و کسی را جانشین خودت قرار مده... و به زودی برخی از شیعیان من ادعای مشاهده می‌کنند آگاه باشید کسی که پیش از خروج سفیانی و شنیده شدن ندای آسمانی چنین ادعایی را بکند دروغ‌گو و افترا زننده است ...». منابع کهن بسیاری این توقیع شریف را ذکر کرده‌اند. (4) در این روایت به نظر می‌رسد که هرگونه دیداری با امام منتفی دانسته شده است.

نکته دوم:
با توجه به این دو نظریه برخی خواسته‌اند به استدلال مخالفان امکان ملاقات پاسخ داده و در عین حال روایت اخیر را نیز ناصحیح و قابل خدشه ندانند. این افراد گفته‌اند که با توجه به روایات دیگر که امکان ملاقات را ممکن می‌داند و همچنین اخبار متواتر از ملاقات افراد متعددی با امام زمان (عج)، باید گفت که افراد عادی از ملاقات ایشان محروم بوده و تنها پیروان و دوستان خاص حضرت می‌توانند ایشان را ملاقات کنند که امکان این ملاقات هم به دست این افراد نیست بلکه به خواست امام زمان (عج) بستگی دارد؛ یعنی هر زمان که امام لازم بدانند، آن‌ها می‌توانند به محضر ایشان شرفیاب شوند. این افراد همچنان که ذکر شد، انسان‌های بزرگواری هستند که با وجود ملاقات با حضرت هیچ‌ گاه آن را علنی نکرده و ادعای ملاقات و نیابت خاص از حضرت را ندارند؛ به عبارت دیگر این توقیع اصل رؤیت را رد نمی‌کند، بلکه ملاقات افرادی که ادعای ملاقات و نیابت خاص در دوران غیبت کبری دارند را رد می‌کند. در واقع، امام (عج) در این روایت اعلام می‌کند که بعد از وفات آخرین نائب خاص ایشان، دیگر هیچ کسی تا زمان ظهور حضرت، نیابت خاص ایشان را نمی‌یابد. (5)

نکته سوم:
وظیفه شیعیان در دوران غیبت امام زمان تلاش برای ملاقات حضرت نیست. بلکه اصرار بر این مطلب میتواند باعث بروز آسیبی به نام «ملاقات گرایی» در جامعه شیعی شود، که این آسیب راه را بر شیادان و مدعیان دروغین باز خواهد کرد. وظیفه شیعیان در دوران غیبت کسب رضایت حضرت از طریق عمل به وظایف فردی و اجتماعی دینی بر اساس نظر نایبان عام امام زمان عج الله تعالی فرجه، یعنی فقهای جامع الشرایط که کارشناسان دین هستند می باشد. 

نتیجه:
کوتاه سخن اینکه در زمان غیبت کبری اگر کسی ادعای ملاقات و به تبع آن نیابت خاص و سفارت امام زمان (عج) را داشته باشد، به فرموده امام در توقیع شریفشان، دروغ‌گو و شیاد است. در¬عین حال امکان ملاقات با حضرت در زمان غیبت کبری وجود دارد. به‌ طوری که افراد زیادی امکان ملاقات با حضرت را یافتند اما آن‌ها همان‌ طور که در روایت امام صادق (ع) آمده بود، دوستان خاص حضرت هستند که هیچ ادعایی را در قبال حضرت مطرح نکردند و تنها جریان این ملاقات را برای افراد بسیار نزدیک و مورد اطمینان خود نقل کردند و بعضی این جریانات تا بعد از مرگ این افراد، همچنان ناگفته باقی ماند؛ به عبارت دیگر ملاک تشخیص افراد شیاد و دروغ‌گو از غیر آن‌ها، همین ادعای رؤیت و ملاقات با امام زمان (عج) و سعی در علنی کردن و پخش و گسترش آن در میان مردم است که اگر کسی چنین کند، قطعاً دروغ‌گو و کذاب است.

 

پی‌نوشت‌ها:
1. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام مهدی (ع)، قم، موسسه فرهنگی دارالحدیث، 1393 ش، ج ۵، ص ۱۸۰.
2. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تصحیح و تحقیق علی‌اکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دار الکتب الإسلامیه، ط 4، 1407 ق، ج ۱، ص ۳۴۰.
3. به عنوان نمونه: حر عاملی، اثبات الهداه، شرح و ترجمه محمد نصراللهی، قم، المطبعه العلمیه، بی‌تا، ج ۳، ص ۶۹۶.
4. به‌ عنوان نمونه: شیخ صدوق، محمد بن علی، کمال‌الدین و تمام النعمه، تحقیق علی‌اکبر غفاری، قم، موسسه النشر الاسلامی، ۱۴۰۵ ق، ص 516؛ شیخ طوسی، محمد بن حسن، کتاب الغیبه، تحقیق عباد الله تهرانی و علی احمد ناصح، قم، موسسه المعارف الاسلامیه، ۱۴۱۱ ق، ص 395.
5. جمعی از نویسندگان، چشم ره راه مهدی (عج)، قم، بوستان کتاب، 1387 ش، 78 و 79.
 

در مورد محل زندگی حضرت حجت عج الله تعالی فرجه الشریف و چگونگی زندگی و معاشرت ایشان مطالب زیادی عنوان می شود ولی آنچه از روایات بدست می آید این است که .....
محل و چگونگی  زندگی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف

پرسش:

آیا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف با جسم مثالی زنده هستند و در عوالم غیب به سر می‌برند یا اینکه ایشان با همان جسم مادی خودشان زنده هستند؟ 
در صورت فرض اخیر، آیا ایشان در سیارات دیگر هستند یا در زمین ساکن هستند؟
 

پاسخ:

غیبت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و طولانی شدن آن تا زمان ما، سؤالات فراوانی را در مورد چگونگی حیات و مکان زیست ایشان به وجود آورده است تا جایی که برخی از شیعیان مثل شیخ احمد احسائی گفته‌اند که امام زمان در عالم هورقلیا است و جسم و زمان و مکان ایشان لطیف‌تر از عالم اجسام بوده و ایشان حیات جسمانی در دنیا ندارند. (1) 
در ادامه در دو محور به این مسئله خواهیم پرداخت:

نکته اول:
در روایات مختلف می‌توان احادیثی را مشاهده کرد که نشان ‌دهنده زندگی مادی و حضور ایشان در روی زمین و میان مردم است. در ادامه به چند مورد اشاره خواهد شد:

الف) شباهت میان زندگی حضرت یوسف علیه‌السلام و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف: در این روایات نقل‌شده که امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف مانند حضرت یوسف علیه‌السلام هستند که حجت خدا بود، ولی در سرزمین مصر کسی ایشان را به‌عنوان نبی خدا و حجت الهی نمی‌شناخت و مانند مردم و در میان آن‌ها زندگی می‌کرد تا زمانی که خداوند به ایشان اذن داد که خود را به مردم و برادرانش معرفی کند. 
ازاین‌رو، حضرت نیز مانند یوسف علیه‌السلام در میان مردم زندگی می‌کنند و در بازارها قدم می‌زنند و بر روی فرش دوستان خود می‌نشینند در حالی که کسی ایشان را نمی‌شناسد تا زمانی که خداوند اذن و اجازه اعلام و ظهور را به ایشان دهد. (2)

ب) حضور هرساله امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در مراسم حج: در بعضی نقل‌ها و روایات آمده است که ایشان به‌عنوان تنها حجت الهی و امام زنده، هر ساله در مراسم حج حضور می‌یابند و مناسک حج را به‌جا می‌آوردند و مردم ایشان را می‌بینند درحالی‌که ایشان را نمی‌شناسند. (3)

ج) وجود همسر و فرزند برای امام زمان عجل الله فرجه: در برخی از روایات به این مسئله اشاره شده است که حضرت دارای همسر و فرزندانی است. (4)

د) بیان مکان زندگی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف: در بعضی از روایات به محل زندگی امام اشاره شده است که همگی جزو شهرها و مناطق مشهور زندگی انسان‌ها در زمین است. (5)
تمامی این شواهد و قرائن، حاکی از این مسئله است که حضرت بقیه‌الله عجل الله تعالی فرجه الشریف زندگی عادی همانند دیگر انسان‌ها دارند و با بدن مادی جسمانی در دنیا زندگی می‌کنند.

نکته دوم:
اما درباره اینکه مکان دقیق زندگی ایشان در دنیا کجاست، روایات مختلفی وجود دارد:

الف) زندگی در مکانی که جزء دشت‌ها و بیابان‌های مناطق دوردست و نه‌چندان شناخته‌شده است. (6) بر اساس این دسته از روایات حضرت از دسترسى مردم دور است و کسى از محل سکونت ایشان آگاه نیست.

ب) زندگی در نواحی متمدن و شناخته‌شده کره زمین که البته مردم ساکن آن منطقه ایشان را نمی‌شناسند تا زمانی که ظهور ایشان فرابرسد.
برخی از این مناطق عبارت‌اند از: مدینه منوره (7)، منطقه ذی طوی در یک‌فرسخی مکه (8)، کوه رضوی یا رضوان در اطراف مدینه. (9)

نتیجه:
از مطالب نقل‌شده می‌توان نتیجه گرفت که حضرت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف زندگی عادی بشری همانند دیگر انسان‌ها و در قالب بدن مادی دارند و محل زندگی ایشان در زمین و به‌احتمال زیاد در میان مردم است، با مردم حشر و نشر دارد و زندگی طبیعی و معمولی دارد و نه زندگی ملکوتی و یا در کره‌ای دیگر.

 

پی‌نوشت‌ها:
1. احسایی، احمد، جوامع الکلم، بصره، الغدیر، 1430 ق، رساله رشتیه، ص 10.
2. «سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقَ علیه¬السلام یَقُولُ إِنَّ فِی صَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ لَشَبَهاً مِنْ یُوسُفَ‌ فَقُلْتُ فَکَأَنَّکَ تُخْبِرُنَا بِغَیْبَهٍ أَوْ حَیْرَهٍ فَقَالَ مَا یُنْکِرُ هَذَا الْخَلْقُ الْمَلْعُونُ أَشْبَاهُ الْخَنَازِیرِ مِنْ ذَلِکَ إِنَّ إِخْوَهَ یُوسُفَ کَانُوا عُقَلَاءَ أَلِبَّاءَ أَسْبَاطاً أَوْلَادَ أَنْبِیَاءَ دَخَلُوا عَلَیْهِ فَکَلَّمُوهُ وَ خَاطَبُوهُ وَ تَاجَرُوهُ وَ رَاوَدُوهُ وَ کَانُوا إِخْوَتَهُ وَ هُوَ أَخُوهُمْ لَمْ یَعْرِفُوهُ حَتَّى عَرَّفَهُمْ نَفْسَهُ وَ قَالَ لَهُمْ‌ أَنَا یُوسُفُ»؛ النعمانی، محمد بن ابراهیم، کتاب الغیبه، محقق و مصحح علی‌اکبر غفاری، تهران، نشر صدوق‌، چ 1، 1397 ق، ص ۱۶۴.
3. «سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام یَقُولُ یَفْقِدُ النَّاسُ إِمَامَهُمْ، یَشْهَدُ الْمَوْسِمَ، فَیَرَاهُمْ وَلَایَرَوْنَهُ»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تحقیق مرکز بحوث دارالحدیث، قم، دارالحدیث، چ 1، ‌۱۴۲۹ ق، ج ۲، ص ۱۵۰. 
همچنین، رک: عن محمد بن عثمان العمری قال: سمعته یقول: «والله إن صاحب هذا الامر یحضر الموسم کل سنه، فیرى الناس ویعرفهم ویرونه ولا یعرفونه»؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، چ 2، ۱۴۰۳ ق، ج ۵۲، ص ۱۵۲.
4. «سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه¬السلام یَقُولُ‌ إِنَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ غَیْبَتَیْنِ إِحْدَاهُمَا تَطُولُ حَتَّى یَقُولَ بَعْضُهُمْ مَاتَ وَ یَقُولَ بَعْضُهُمْ قُتِلَ وَ یَقُولَ بَعْضُهُمْ ذَهَبَ حَتَّى لَا یَبْقَى عَلَى أَمْرِهِ مِنْ أَصْحَابِهِ إِلَّا نَفَرٌ یَسِیرٌ لَا یَطَّلِعُ عَلَى مَوْضِعِهِ أَحَدٌ مِنْ وُلْدِهِ وَ لَا غَیْرِهِ إِلَّا الْمَوْلَى الَّذِی یَلِی أَمْرَهُ‌»؛ طوسى، محمد بن الحسن، کتاب الغیبه، تحقیق و تصحیح عبادالله تهرانی و احمدعلی ناصح، قم، دارالمعارف الإسلامیه، چ 1، 1411 ق، ص 162.
5. به‌عنوان نمونه: «نَحْنُ وَ إِنْ کُنّا ثاوِینَ [نائِینَ] بِمَکانِنا النّائِی عَنْ مَساکِنِ الظَّالِمینَ حَسْبَ الَّذِی أَراناهُ اللّهُ تَعالی لَنا مِنَ الصَّلاحِ وَ لِشِیعَتِنا الْمُؤْمِنینَ فِی ذلِکَ ما دامَتْ دَوْلَهُ الدُّنیا لِلْفاسِقِینَ فَإِنّا یُحِیطُ عِلما بِأَنْبائِکُمْ و لا یَعْزُبُ عَنّا شَیْ‏ءٌ مِن أَخبارِکُم»؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 53، ص 175.
6. «یا بنَ المازِیارِ أَبی أَبُو مُحَمَّد عَهِدَ إِلیَّ أَنْ لا أُجاوِرَ قَوْما غَضِبَ اللّه ُ عَلَیْهِمْ وَ لَعَنَهُمْ وَ لَهُمُ الخِزْیُ فِی الدُّنیا و الآخِرَهِ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ، وَ أَمَرَنِی أَنْ لا أَسْکُنَ مِنَ الجِبالِ إِلاّ وَعْرَها وَ مِنَ البِلادِ إِلاّ عَفْرَها»؛ طوسى، کتاب الغیبه، ص 266.
7. «لابُدَّ لِصاحِبِ هذا الأَمْرِ مِنْ عُزْلَهٍ و لابُدَّ فِی عُزْلَتِهِ مِنْ قُوَّهٍ و ما بِثَلاثِینَ مِنْ وَحْشَهٍ وَ نِعْمَ المَنْزِل طَیِّبَه»؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 52، ص 153.
8. «یَکُونُ لِصاحِبِ هَذا الأَمْرِ غَیْبَهٌ فِی بَعْضِ هذِهِ الشِّعابِ وَ أَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلی ناحِیَهِ ذِی طُوی»؛ النعمانی، کتاب الغیبه، ص 182.
9. «خَرَجْتُ مَعَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه¬السلام فَلَمَّا نَزَلْنَا الرَّوْحَاءَ نَظَرَ إِلَى جَبَلِهَا مُطَلِّلًا عَلَیْهَا فَقَالَ لِی تَری هَذا الجَبَلَ؟ هذا جَبَلٌ یُدعی رَضْوی مِن جِبالِ فارْس أَحَبَّنا فَنَقَلَهُ اللّه ُ إِلَینا. أَما إِنَّ فِیه کُلُّ شَجَرَهٍ مطعم و نِعْمَ أَمانٌ لِلخائِفِ مَرَّتینِ. أَما إِنَّ لِصاحِبِ هذا الأَمْرِ غَیْبَتَینِ، واحدهٌ قَصِیرَهٌ وَ الأُخْری طَوِیلَهٌ»؛ طوسى، کتاب الغیبه، ص 183.

«چگونه ممکن است امام زمان (عج) که بعد از شهادت امام حسن عسکری (ع) پنج ساله بودند امام شوند و کودکی پنج ساله پیشوایی مسلمین را به عهده بگیرند؟»
امام زمان

«پیشوایی به کوچکی و بزرگی نیست، بلکه مربوط به قابلیت‌ها و استعدادهاست رهبری و پیشوایی امت در کودکی که سهل، حتی در نوزادی، هم امکان دارد و هم واقع شده است داستان حضرت عیسی علیه السلام شاهد بر این سخن که در قرآن می‌فرماید: "فَأَشارَتْ إِلَیْهِ قالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کانَ فِی المَهْدِ صَبِیّاً * قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الکِتابَ وَجَعَلَنِی نَبِیّاً".1 آیا سندی محکم‌تر از قرآن وجود دارد؟

پاسخ تفصیلی:

اولاً: اگر در اخبار اهل بیت علیهم السلام تأمل شود معلوم می‌شود که مقام نبوت و امامت یک مقام ظاهری ناچیز نیست که هر کسی صلاحیت آن را داشته باشد بلکه نبوت مقام ارجمندی است که شخص واجد آن مقام با حق تعالی ارتباط و اتصال داشته از افاضات و علوم عوالم غیبی برخوردار می‌شود، احکام و قوانین الهی بر باطن و قلب نورانی‌اش وحی و الهام می‌گردد و طوری آنها را دریافت می‌کند که از هر گونه خطا و اشتباهی معصوم است. همین‌طور ولایت و امامت مقام بزرگی است که واجد آن مقام به طوری احکام خدایی و علوم نبوت را تحمل و ضبط می‌کند که خطا و نسیان و عصیان در ساحت وجود مقدسش راه ندارد و همواره با عوالم غیبی مرتبط بوده و از افاضات و اشراقات الهی بهره مند می‌گردد. بواسطه علم و عمل پیشوا و امام انسانیت و نمونه و مظهر دین و حجت خداوندی است، معلوم است که هر کسی قابلیت و استعداد احراز این مقام شامخ را ندارد بلکه باید از حیث روح در مرتبه اعلای انسانیت باشد تا لیاقت ارتباط با عوالم غیبی و دریافت علوم و ضبط آنها را واجد باشد و از حیث ترکیبات جسمانی و قوای دماغی در کمال اعتدال باشد تا بتواند حقایق عالم هستی و افاضات غیبی را بدون خطا و اشتباه به عالم الفاظ و معانی تنزل دهد و به مردم ابلاغ کند پس پیغمبر و امام از حیث آفرینش ممتازند و به واسطه همین استعداد و امتیاز ذاتی است که خداوند متعال آنان را به مقام شامخ نبوت و امامت انتخاب می‌کنند، این امتیاز از همان اوان کودکی در وجود آنها موجود است لکن هر وقت که صلاح بود و شرایط موجود شد و مانعی در کار نبود آن افراد برجسته رسماً به مقام و منصب نبوت و امامت معرفی می‌شوند این انتخاب و نصب ظاهری چنانکه گاهی بعد از بلوغ یا در زمان بزرگی انجام می‌گیرد ممکن است در ایام کودکی تحقق پذیرد.

چنانکه حضرت عیسی علیه‌السلام در گهواره با مردم سخن گفت و خودش را پیغمبر و صاحب کتاب معرفی کرد. خداوند متعال در سوره مریم می‌فرماید: "فَأَشارَتْ إِلَیْهِ قالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کانَ فِی المَهْدِ صَبِیّاً * قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الکِتابَ وَجَعَلَنِی نَبِیّاً و جعلنی مبارکاً این ما کنت و اوصانی بالصلوة و الزکوة ما دمت حیاً2" مریم به عیسی اشاره کرد، گفتند: "چگونه با کودکی که در گهواره است سخن بگوییم؟! عیسی گفت من بنده خدایم که مرا کتاب داده و به پیغمبری برگزیده است و هر کجا باشم مبارک گردانیده و به نماز و زکات تا زنده باشم سفارش کرده است.

از این آیه و آیات دیگر استفاده می‌شود که حضرت عیسی علیه السلام از همان کودکی و ایام صغر پیغمبر و صاحب کتاب بوده است.

بنابراین هیچ مانعی ندارد که کودکی در سن پنج سالگی با عوالم غیبی ارتباط داشته باشد و به وظیفه سنگین خزانه دارای و ضبط و تبلیغ احکام منصوب شود و در انجام وظیفه خویش و ادای این امانت بزرگ کاملاً نیرومند و مقتدر باشد.3

ثانیاً: حضرت امام جواد علیه السلام هم در هنگام وفات پدرش 9 ساله و یا 7 ساله بوده و امام رضا علیه السلام او را به عنوان جانشین خود معرفی کرد4، که سخنان و مناظرات امام جواد علیه السلام و حل مشکلات بزرگ علمی و فقهی توسط آن حضرت تحسین و اعجاب دانشمندان اسلامی اعم از شیعه و سنی را بر انگیخته و آنان را به تعظیم در برابر عظمت علمی امام وا داشته است و هر کدام او را به نحوی ستوده‌اند و به عنوان نمونه:

سبط بن جوزی می‌گوید: (امام جواد علیه السلام ) در علم و تقوا و زهد و بخشش بر روش پدرش بود.5

ابن حجر هیتمی به اعلمیت امام جواد(ع) اعتراف نموده می‌نویسد: مأمون او را به دامادی انتخاب کرد زیرا با وجود کمی سن از نظر علم و آگاهی و حلم و بر همه دانشمندان برتری داشت.6

ثالثاً: ائمه اطهار علیه السلام هم موضوع صغر سِنّ آن جناب را پیش بینی کرده و اعلام نموده‌اند تا مورد اعتراض مخالفین و معاندین قرار نگیرد. به عنوان نمونه:

قال ابو جعفر علیه السلام : "صاحب هذالامر اصغرنا سناً و اخملنا شخصاً7" حضرت امام محمد باقر علیه السلام فرمود: حضرت صاحب الامر سن مبارکش از ما کمتر و گمنام‌تر است.

رابعاً: با اینکه آفرینش و خلقت ویژه انبیاء و ائمه طوری است که نمی‌توان آن را با افراد عادی مقایسه کرد مع الوصف در بین اطفال عادی هم گاهی افراد نادری دیده می‌شوند که از حیث استعداد و حافظه نابغه عصر خویش بوده و قوای دماغی و ادراکات آنان از مردان 40 ساله هم بهتر است. ابو علی سینا فیلسوف نامی از این افراد شمرده می‌شود از وی نقل شده است که گفته: چون به حد تمییز رسیدم مرا به معلم قرآن سپردند و پس از آن معلم ادب پس هر چه را شاگردان بر استاد ادیب قرائت می‌کردند من همه را حفظ نمودم. بعلاوه آن، استاد مرا به کتاب‌های ذیل تکلیف کرد: "الصفات" و "غریب المصنف" و "ادب الکاتب" و "اصلاح المنطق" و "العین" و "شعر و حماسه" و "دیوان رومی" و "تصریف مازنی" و "نحو سیبویه" پس همه را در مدت یک سال و نیم حفظ کردم و اگر تعویق استاد نبود در کمتر از این مدت حفظ می‌کردم. پس از آن شروع کردم به یاد گرفتن فقه و چون به 12 سالگی رسیدم بر طبق مذهب ابی حنیفه فتوا می‌دادم پس از آن شروع کردم به علم طب و "قانون" را در سن 16سالگی تصنیف نمودم و در سِنّ 24 سالگی خودم را در تمام علوم متخصص می‌دانستم.8

درباره فاضل هندی گفته شده: "قبل از رسیدن به سن 13 سالگی تمام علوم معقول و منقول را تکمیل کرده بود و قبل از 12 سالگی به تصنیف کتاب پرداخت9 و همچنین نابغه عصر ما سید محمد حسین طباطبایی.

بنابراین در صورتی که اطفال نابغه، دارای چنان مغز و قوایی باشند که در سنین خردسالی از عهده حفظ هزاران مطالب گوناگون و حل مشکلات و غوامض علوم بر آیند و نیروی محیر العقول آنان باعث اعجاب شود پس چه استبعادی دارد که خداوند متعال حضرت بقیةاللَّه و حجّت حق و علت مبقیه انسانیت را در سن 5 سالگی به ولایت منصوب گرداند و تحمل و ضبط احکام را به عهده‌اش واگذار کند؟

نتیجه آنکه عقلاً و وقوعاً هیچ استبعادی ندارد که حضرت صاحب الامر (عج) در سن 5 سالگی پیشوایی مسلمین را به عهده بگیرند.»

پی نوشت‌ها:

1 . مریم/29.

2 . مریم/29.

3 . ابراهیم امینی، دادگستر جهان (انتشارات شفق، چاپ چهاردهم، ص1373) ص122-121.

4 . اثبات الوصیه، ص161.

5 . سبط بن جوزی، تذکرة الخواص، مکتبة الحیدریه، 1383 ه ق، ص359.

6 . ابن حجر هیتمی، صواعق المحرقه (ط 2، قاهره، مکتبة القاهره، 1385 ه ق) ص205.

7 . مجلسی، بحار الانوار، (اسلامیه) ج51، ص38.

8 . دادگستر جهان، ابراهیم امینی (انتشارات شفق، چاپ چهاردهم، 1373) ص124-123، به نقل از هدیة الاصباب، ط تهران، سال 1329، ص76.

9 . هدیة الاصباب، ط تهران، 1329، ص228.

در زمان پيامبر گرامي اسلام احاديثي از ايشان نقل شده كه فرمودند :فرزندي از فرزندان من ظهور مي كند كه اسم او اسم من و كنيه او كنيه من است.
چرا نبايد نام اصلي امام زمان(عج) (م ح م د) را به كار برد؟!

پرسش:
چرا نبايد نام اصلي امام زمان(عج) (م ح م د) را به كار برد؟!

پاسخ:
در زمان پيامبر گرامي اسلام احاديثي از ايشان نقل شده كه فرمودند :فرزندي از فرزندان من ظهور مي كند كه اسم او اسم من و كنيه او كنيه من است. امام حسن عسكري (عليه السلام) اسم فرزند خود را (م ح م د) گذارد .اما وضع به گونه اي فراهم شد كه به حسب ظاهر امام زمان را به اين نام صدا نزنند ، زيرا اين امر خطر جاني وي را  در پي داشت. به خاطر حفظ جان امام از نام بردن وي نهي شده است . در روايات نيز به همين مطالب اشاره شده است.
در اصول كافي رواياتي آمده كه از بردن نام حضرت و مشخص كردن مكان ايشان نهي كرده است.
« سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ الْعَسْكَرِيَّ ع يَقُولُ الْخَلَفُ مِنْ بَعْدِي الْحَسَنُ فَكَيْفَ لَكُمْ بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِ الْخَلَفِ فَقُلْتُ وَ لِمَ جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ قَالَ إِنَّكُمْ لَا تَرَوْنَ شَخْصَهُ‏ وَ لَا يَحِلُّ لَكُمْ ذِكْرُهُ بِاسْمِهِ فَقُلْتُ فَكَيْفَ نَذْكُرُهُ فَقَالَ قُولُوا الْحُجَّةُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ سَلَامُهُ ؛ امام هادي عليه السلام فرمود:‌با جانشين فرزندم حسن، چگونه خواهيد بود؟ او را نخواهيد ديد و نام بردن او جائز نيست. پرسيدند: پس چگونه از او ياد كنيم؟ حضرت فرمود:‌بگوييد: حجّت آل محمد درود خدا بر او ».(1)
« عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الصَّالِحِيِّ قَالَ سَأَلَنِي أَصْحَابُنَا بَعْدَ مُضِيِّ أَبِي مُحَمَّدٍ ع أَنْ أَسْأَلَ عَنِ الِاسْمِ وَ الْمَكَانِ فَخَرَجَ الْجَوَابُ إِنْ دَلَلْتُهُمْ عَلَي الِاسْمِ أَذَاعُوهُ وَ إِنْ عَرَفُوا الْمَكَانَ دَلُّوا عَلَيْهِ؛(2)  ابوعبدالله صالحي مي گويد: دوستان ما بعد از شهادت امام عسكري (ع) از من درخواست كردند از اسم و مكان حضرت سؤال كنم. جواب آمد: اگر آنان را بر اسم او راهنمايي كني، آن را پخش مي كنند. اگر مكان او را معيّن كني، دشمنان را به آن جا راهنمايي مي كنند.
بر همين اساس است كه برخي باور دارند در زمان غيبت كبري - به دليل اينكه جان امام در خطر نيست -بردن نام حضرت اشكالي ندارد. چون امروزه تمامي افراد نام حضرت را مي دانند حتّي علماي اهل سنّت نام ايشان را در كتاب هاي شان آورده اند.نوشتن و گفتن نام حضرت چه به طور خصوصي يا در محافل عمومي اشكالي ندارد.(3)برخي از عالمان ديني احاديثي را كه بر عدم جواز نام بردن امام زمان دلالت دارند، مخصوص دوران غيبت صغري مي‌دانند و ياد نام ايشان را در غيبت كبري جائز مي‌دانند (4).
البته برخي ذكر نام حضرت را - در زمان غيبت كبري را - نيز جائز نمي‌دانند، زيرا در اين روايات از جمله در توقيعي (نامه) حضرت حجّت (ع) مي­فرمايد: « هر كس مرا نام ببرد، بين مردم ملعون است».( 5). در برابر اين عقيده، بعضي مي­گويند  منع توقيع مربوط به دوره غيبت صغري است.
در مجموع به نظر مي رسد بردن نام ايشان الان مشكلي ندارد ، مگر اينكه بخواهيم احتياط كنيم.

پي نوشت ها:
1. مرحوم كليني، اصول كافي،انتشارات دارالكتب الاسلاميه ، ج1 ،ص333.
2.همان.
3. مجلة‌حوزه، شمارة 70 - 71، ص 90، با تلخيص و اضافات.
4 . همان .
5. صدوق، كمال­الدين و تمام ­النعمة ، قم . مؤسسة نشر إسلامي وابسته به جماعة مدرسين ، ص.648 .

 

 

ميخواستم انواع معاني عبارت خاتم الحجج را بدونم.

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
معناي (خاتم ) به( فتح يا کسر تاء) فرجام هر چيز يا هر کاري را گويند. آنچه که کار بدان پايان پذيرد .پايان بخش هر چيز. بنا براين اگر به پيامبراسلام خاتم الانبياء گفته مي شود، به اين خاطر است که پايان بخش پيامبران است . فرزندان او که امامان معصوم و جانشينان به حق آن حضرت هستند، از سوي خداوند به عنوان حجت و راهنما و هدايت گر مردم مي باشند . خاتم الحجج ( پايان بخش حجت ها ) حضرت مهدي (ع ) مي باشد. به هرحال به اين خاطر به امام مهدي (ع) خاتم الحجج گفته مي شود . (1)
پي نوشت :
1. معارف ومعاريف، ج 5 ،ص 4و5 .

در زمان غیبت کبری وظیفه راهنمایی انسانها و پاسخگویی به سولات آنها با کیست ؟ لطفا با مدرک جواب بدهید

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
در اين زمان، مانند هر زمان ديگر پاسخ گوي اصلي سوالات انسان ها و هدايت شان كتاب خدا و سنت رسول خدا است كه در قالب روايات براي ما باقي مانده است ، اما در عين حال براي درك درست و صحيح اين منابع، همچنين براي پاسخگويي به سوالات خاص و جديد و پيش آمدهاي ديني و اجتماعي ، علما و كارشناسان علوم ديني و روايات اهل بين جانشين امام زمان عليه السلام در اين خصوص هستند .
براي اثبات اين مسئوليت براي علما و فقها دلايل گوناگون عقلي و نقلي بيان شده است كه از بيان دلايل عقلي صرف نظر مي كنيم ، اما در بين دلايل نقلي هم روايات زيادي وجود دارد كه از زبان معصومان به شكلي كلي بيان شده است كه در اين ميان به يكي از آن ها مي پردازيم:
رسول خدا(ص) مي­فرمايد: «اللهم ارحم خلفائى، قيل: يا رسول الله و من خلفاؤك ؟ قال : الذين يأتون من بعدى و يروون أحاديثى و سنتى؛(1) خدايا، بر جانشينان من رحمت فرست. پرسيدند: يا رسول اللّه! خلفاي تو كيانند؟ فرمود: آن ها كه بعد از من مي­آيند و حديث و سنت مرا نقل مي كنند.»
امام خميني در دلالت اين حديث مي فرمايد:
«روايت، راويان حديثى را كه فقيه نباشند، شامل نمى شود، زيرا سنن الهى كه عبارت از تمام احكام است، از باب اين كه به تعبير پيامبر وارد شده، سنن رسول الله­ ناميده مى شود؛ پس كسى كه مى خواهد سنن رسول اكرم را نشر دهد، بايد تمام احكام الهى را بداند؛ صحيح را از سقيم تشخيص دهد؛ اطلاق و تقييد، عام وخاص و جمع هاى عقلايى را ملتفت باشد؛ رواياتى را كه در هنگام تقيه واردشده، از غير آن تميز دهد . موازينى را كه براى آن تعيين كرده­اند بداند.
محدثانى كه به مرتبه اجتهاد نرسيده­اند و فقط نقل حديث مى­كنند، اين امر را نمى­دانند . سنت واقعى رسول الله را نمى­توانند تشخيص دهند ؛ بنابراين جاى ترديد نيست كه روايت «اللهم ارحم خلفائى » شامل راويان حديثي كه حكم كاتب را دارند، نمي شود . يك كاتب و نويسنده نمي­تواند خليفه رسول اكرم باشد. منظور از خلفا، فقهاي اسلام اند، اما دلالت حديث شريف بر ولايت فقيه نبايد جاي ترديد باشد؛ زيرا خلافت همان جانشيني در تمام شئون نبوت است . »(2)
اما مهم تر از اين دسته روايات روايت مشهوري است كه از جانب مبارك حضرت ولي‌عصر (عج)به ما رسيده است كه در حقيقت پاسخ خود امام زمان ارواحنا فداه به اين سوال شماست ؛ حضرت در يكي از نامه هاي خود خطاب به شيعيان فرمودند :
«وامّا الحوادث الواقعة فارجعوا فيها الي رواة حديثنا فانّهم حجتي عليكم و انا حجة اللَّه؛(3) در رخدادها به راويان حديث ما مراجعه کنيد، که حجت بر شمايند و من حجت خدايم».

پي­نوشت ها:
1 . علامه مجلسى، بحارالانوار، ج 2، ص 144، حديث 4.
2 . مجله فقه، شماره 44، ص 121ـ 123.
3 . وسائل الشيعه، ج 18، ص 101، ح 8.

بسم الله الرحمن الرحيم سلام عليكم ((فرو کاستن مهدویت به شکلهای رایج حکومت مانند دموکراسی مانند خوارج که در زمان حضرت علی علیه السلام حاضر نشدند بر ورق های کاغذین قرآن تعرض کنند)) / کتاب فرهنگ الفبایی مهدویت یا موعود نامه،نوشته آقای مجتبی تونه ای، ص44 قسمت اول متن یعنی چه؟ متوجه نمیشم، یعنی هرجا دموکراسی باشه در پی تضعیف مهدویت بر می آیند؟؟؟؟؟؟؟ آخه این 2تا چه ارتباطی به هم دارند؟ توی ایران دموکراسی هست پس...؟ خوارج دقیقا چکار کردند؟ اینطور که اینجا نوشته: بر ورق های کاغذین قرآن تعرض نکردند! این بد هست؟؟؟؟ ممنون كه جواب ميديد آجركم الله

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
نويسنده مرادش اين نيست که هر جا دموکراسي تحقق پيدا کند، از مسئله مهدويت فرو کاسته مي‌شود، بلکه مرادش اين است که برخي نظام حکومت مهدوي را با نظام هاي دموکراسي غربي مقايسه و تشبيه مي‌کنند. در واقع در پي فرو کاستن از نظام مهدوي است، چون نظام مهدي با هيچ يکي از نظام هاي متداول دنيا قابل مقايسه نيست. آن يک نظام الهي است که همانند حکومت عدل انبيا است . سراسر جهان و تمام ساحات عالم و آدم را در آن نظام عدل و داد فرا مي‌گيرد ،در حالي که در نظام هاي دموکراسي رايج يک اکثريت پيروز بر يک اقليت حکومت مي‌کند و معيار کارشان همان اکثريت است و نه ارزش‌هاي انساني و الهي، بنابراين هدف در آن عبارت ربط دادن دموکراسي و نظام مهدوي نيست ، بلکه تبيين عدم ربط هدف است ، يعني مي‌خواهد بگويد که اين دو نوع نظام نبايد با همديگر مقايسه و تشبيه شود ، چون نظام دموکراسي يک پديده بشري است، نظام مهدوي يک راهکار الهي و آسماني و بر اساس آموزه‌هاي وحياني است، با همديگر قابل مقايسه نيست.
وقتي معاويه در آستانه شکست قرار گرفت براي به دست آوردن فرصت و تجديد نيرو، دستور داد که لشکريان او ورق‌هايي که آيات قرآن بر آن ها نوشته شده بود، بر سر نيزه‌ها نصب کنند و فرياد بزنند که ميان ما و لشکريان علي قرآن حکم باشد و طبق آنچه قرآن حکم نمود، عمل نماييم، عده اي از افراد نادان در لشکر علي (ع) گول ترفند معاويه را خوردند و دست از جنگ با معاويه کشيدند و به علي (ع) گفتند که معاويه قرآن را حکم قرار داده و نمي توانيم با قرآن جنگ نماييم. بايد صلح را بپذيريد و دست از جنگ با معاويه بکشيد،
علي (ع) و بسياري از سران سپاه علي هر اندازه اصرار کردند و گفتند که معاويه از اين طريق مي خواهد که از شکست خود جلوگيري نمايد و بايد جنگ را تا پيروزي نهايي ادامه دهيم، آن عده‌ جاهل که بعدها به نام خوارج معروف شدند، قبول نکردند و گفتند ما با قرآن نمي‌جنگيم، بالاخره کار به جايي رسيد که معاويه موفق شد و از شکست قطعي خود جلوگيري نمود و در ميان لشکريان علي دو دستگي ايجاد شد، خوارج وقتي ديدند که کار معاويه نيرنگ و فريب بوده ، دوباره جنگ را به امام پيشنهاد کردند، ولي ديگر کار از کار گذشته بود و ترفند معاويه موثر افتاد، لشکر علي (ع) در آستانه بيروزي شکست خوردند و جنگ برده را باختند. عيب کار خوارج اين بود که نتوانستند ترفند معاويه را که در پناه چند ورق پاره به نام آيات قرآن بود،تا از شکست خود جلوگيري کند، تشخيص دهد .علي (ع) که قرآن ناطق بود ،حرفش ناشنيده گرفته شد، شيعيان تا امروز از آن کار ضربه خورده و تاوان جهل آن عده‌ نادان را مي پردازند، وگرنه آنچه امروز در جهان اسلام وجود دارد، نبود و حکومت علوي ،اسلام ناب را در سراسر قلمروي اسلامي برقرار مي کرد.

سلام علیکم؛ طبق شنیده ها و خوانده هایم احتمال زیادی است ظهور آقا امام زمان در جمعه ای روی دهد که مصادف با ۲۳ رمضان باشد مانند امسال ۱- می خواستم بدانم این درست یا نه؟ اگر درست است : ۱- وظیفه ما بعد از ظهور چیست ؟ ۲- چگونه می توانیم از ظهور آگاه شویم؟ ۳- چگونه می توانیم امام خود را بشناسیم؟ یا علی

پاسخ:
با سلام وقدر داني از ار تبا ط تان با اين مر کز
نمي توان گفت که ظهور امام زمان(ع) درچه روزي است، زيرا روايات در اين باره اختلاف دارند، چنان که در برخي روايات روز ظهور حضرت، روز جمعه بيان شده است.(1)، لكن روايات متعددي ديگر دلالت مي‏كند كه قيام حضرت در روز شنبه كه مصادف با روز عاشورا است، واقع خواهد شد. (2) البته در بر خي روايات ديگر آمده است که در روز بيست وششم ما رمان مضان اعلام مي شود که با حضرت بيعت نماييد.به هر حال ظهور آن بزرگوار در يك مرحله زماني تعيين شده است. گرچه ممكن است روز جمعه - به دليل ارزش معنوي افزون بر روزهاي ديگر هفته - زمان احتمالي ظهور باشد، چنان كه در روايات آمده است. همچنان احتمال روز شنبه هست : « روزي كه مصادف با عاشوراي حسيني مي باشد» (3)
پي نوشت ها:
1. مهدي موعود، علي دواني، باب سي و يكم
2. منتخب‏الاثر، . حديث ، ص 574 - 576.
3. ارشاد شيخ مفيد، ترجمه شيخ محمدباقر ساعدي خراساني، ص 700.

پرسش 2:
2- وظيفه ما بعد از ظهور چيست ؟

پاسخ:
وظيفه ما بعد از ظهور نخست اطاعت از دستورات ورعايت تقواي الهي است . همان طور که در زمان قبل از ظهور نيز اين وظيفه مهم مي‌باشد. بعد از ظهور وظيفه انسان‌ها سنگين‌تر مي‌شود، زيرا ديگر بهانه‌اي براي عدم انجام واجبات وترک محرمات نيست .در عصر ظهور شرايط براي بندگي و اطاعت از اسلام بيش تر فراهم است.
يکي از وظايف مهم ما بعد از ظهور ياري و کمک امام زمان (ع) در حکومت داري است، يعني ما بايد از امام زمان اطاعت نماييم و در عرصه‌هاي مختلف حضور داشته باشيم. همان طور که مسلمانان در زمان رسول خدا (ص) و امام علي (ع) از آنان اطاعت و در عرصه‌هاي مختلف سياسي و اجتماعي حضور داشتند. اتفاقا در زمان بعد از ظهور لازم است مردم بيش تر در عرصه‌هاي حکومت حضور داشته و امام را در حکومت داري و حفظ حکومت ياري نمايند. زيرا امام حکومت جهاني تشکيل مي دهد. حفظ و شيوه اين حکومت جهاني بيش تر نياز دارد که مردم امام را کمک کنند تا حضرت در برخورد با مخالفان موفق و موانع حفظ حکومت را از بين ببرد.

پرسش 3:
3- چگونه مي توانيم از ظهور آگاه شويم؟

پاسخ:
درا ينکه چگونه از ظهور امام آگاه شويم ،دو احتمال وجود دارد.
اول اين است که در زمان غيبت چگونه بدانيم که امام زمان کي ظهور مي کند. نمي توانيم- در زمان غيبت -از ظهور حضرت آگاه شويم ،چون ما زمان ظهور را نمي دانيم . در روايات از تعيين وقت ظهور نهي شده وکساني که وقت ظهور را تعيين مي کنند، به عنوان دروغگويان ياد شده اند.
احتمال دوم اينکه در هنگام ظهور چگونه از ظهور امام آگاه مي شويم.در هنگام ظهور امام زمان ، ظهور حضرت اعلام مي شود، يعني ظهور به وسيله منادى آسمانى اعلام مى‏گردد، اين در حالي است که حضرت به كعبه تكيه داده و همگان را دعوت به ظهور مي نمايد.(1) با اعلام ظهور بيش تر مردم از ظهور امام آگاه مي شوند. امام على(ع) فرمود: «هنگامى كه منادى از آسمان ندا مى‏دهد: حق از آنِ آل محمد است و اگر طالب هدايت و سعادت هستيد، به دامان آل محمد چنگ زنيد، حضرت مهدى ظهور مى‏كند»(2)
پي نوشت ها:
1. نجم الدّين طبسى، چشم اندازى به حكومت مهدى، ص 64 - 65.
2. احقاق الحق، ج 13، ص 324.

پرسش 4:
4- چگونه مي توانيم امام خود را بشناسيم؟

پاسخ:

شناخت امامان از سه راه - كه مكمل يكديگر مي‏باشند - حاصل مي‏شود::
1. مطالعه تاريخ زندگاني آنان:
مطالعه سرگذشت و سيره آنان؛ خصوصاً در باب فضايل، مناقب و خصوصيات آنان - از قبيل: شجاعت، مردانگي، ايثار، تواضع، صبر، فرزانگي و... - انسان را متوجه مقام والاي آن بزرگواران مي‏كند و جذبه و كشش خاصي نسبت به آن فرزانگان در روح انسان، حاكم مي‏شود.
2. مطالعه و تفكّر در سخنان ايشان:
اسلام تفكر را موجب بصيرت،دعوت كننده به عمل نيك، پديد آورنده نور ، نشانه حيات و زنده بودن قلب بصير مي‏داند .
مطالعه و تفكّر در آثار فكري امامان، هر چند كار مشكلي به نظر مي‏رسد؛ ولي بسيار سودمند است. اين امر علاوه بر آن كه باعث شناخت شخصيت آن بزرگواران و ايجاد محبت آنان در دل مي‏شود؛ سرمايه بزرگي براي روح بشر به شمار مي‏رود. همان طور كه فراگيري فصول يك كتاب، بايد با تحقيق و دقت كامل و رجوع به استاد و... قرين باشد؛ مطالعه و انديشه و تفكر در آثار ائمه(ع) نيز، بايد با استفاده از استادان فن و مراجعه به كتاب‏هايي كه در شرح سخنان آنان به رشته تحرير درآمده، همراه باشد..
3. شناخت خدا:
اگر ما خداوند و صفات و اسماي او را به طور حقيقي بشناسيم، مي‏توانيم انسان‏هاي كامل راستين (امامان) را نيز بشناسيم؛ زيرا آنان آينه تمام‏نماي صفات جمال و جلال حضرت حق‏اند . در نامگذاري به اسماي الهي، از تمامي موجودات عالم امكان برترند. بر اين اساس، با شناخت خدا و صفات او، مي‏توانيم به اوصاف و ويژگي‏هاي امامان نيز آگاه گرديم. شايد دعايي كه سفارش شده در زمان غيبت بعد از نماز زياد خوانده شود، ناظر به همين حقيقت باشد.:
«اللهم عرفني نفسك فانك ان لم تعرفني نفسك لم اعرف رسولك اللهم عرفني رسولك فانك ان لم تعرفني رسولك لم اعرف حجتك اللهم عرفني حجتك فانك ان لم تعرفني حجتك ضللت عن ديني ؛ خداوندا! خود را به من بشناسان كه اگر خود را به من نشناساني، پيغمبر را نمي‏شناسم؛ خدايا! پيغمبرت را به من بشناسان كه اگر به پيامبر معرفت پيدا نكنم، نمي‏توانم امامم را بشناسم؛ خدايا! حجت و امامت را به من بشناسان كه اگر امام را نشناسم، در دين خود گمراهم».

خوانده ام که شیطان در زمان ظهور ازبین میرود باتوجه به این پس بعد ظهور همه ی انسانها و اجنه باید به عصمت تقریبی برسند! اگر این مطلب صحت دارد پس چگونه امکان دارد که بعد از امامت چندصدساله ی حضرت مهدی (عج) کسی ایشان را به شهادت برساند؟

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
در برخي روايات بدين مسئله اشاره شده كه شيطان به دست حضرت مهدي موعود به هلاکت مي‌رسد. (1) ولي توجه به چند نکته لازم است:
اولا اين گونه روايات از نظر سند وجاي تامل دارد.
دوم: رسيدن آدميان و جنيان به عصمت تقريبي در جاي مطرح نشده ،گر چه بر اساس روايات بشر از نظر عقلي به کمالات بالايي مي‌رسند. (2) ولي عصمت تقريبي براي همگان به آساني قابل اثبات نخواهد بود. به خصوص آن که در برخي روايات آمده که در زمان ظهور و حکومت حضرت (ع) نيز حدود الهي جاري مي شود (3) و يا اينکه پيروان برخي اديان پيشين حتي در زمان ظهور به همان دين خود معتقدند و اسلام را نمي‌پذيرند، ولي در سايه حکومت مهدي به عنوان اقليت ديني تحت شرايطي خاصي زندگي مي کنند. (4)
از اين گونه امور معلوم مي‌شود که گر چه در پرتوي حکومت عدل گستر جهاني بسياري از مسايل حل مي‌شود، ولي همه بشر به طور يکسان صالح و پرهيزگار نخواهد شد. بنابراين شهادت حضرت به دست افراد ناصالح قابل تصور است.
سوم: گر چه طبق برخي روايات زني به نام سعيده از طايفه بني تميم حضرت را به شهادت مي رساند ،به اين نحو که از بالاي بام به هنگامي که حضرت در حال عبور است، سنگي به سوي ايشان مي‌اندازد و با آن سنگ حضرت به شهادت مي‌رسد. (5) ولي اين روايت گذشته از اين که به لحاظ سند جاي تامل دارد، با روايات ديگر معارض است، چون در برخي از روايات آمده که حضرت مهدي بعداز ظهور چهارده سال حکومت عدل را ايجاد مي کند و آن گاه به مرگ طبيعي خودش از دنيا مي رود. (6)
در برخي روايات دارد که بعد از چهل سال زندگي بعد از ظهور با مرگ طبيعي از دنيا مي رود. (7) بنابراين در اين گونه مسايل که مربوط به حضرت مهدي است ، به طور قطعي نمي‌توان اظهار نظر نمود، چون تنها راه بحث آن روايات است و روايات مسئله نيز متعارض و برخي ضعيف‌اند.
پي‌نوشت ها:
1. مهدي موعود (ترجمه ج 13 بحار) ص 1135.
2. همان ،ص 1115.
3. همان ،ص 1107.
4. موعود شناسي ،ص 642.
5. کافي، ج 8، ص 208.
6. البرهان تاليف متقي هندي ،ص 163.
7. عقد الدرر ،ص 147.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

صفحه‌ها