مهدويت

آنچه لازم است در جامعه اسلامی رواج پیدا کند کسب رضایت حضرت از طریق عمل به وظایف فردی و اجتماعی دینی است نه پدیده «ملاقات گرایی».
ارتباط با امام زمان در عصر غیبت

پرسش:
بسیاری از مدعیان دروغین، مدعی ارتباط با امام زمان هستند و فرقه‌های انحرافی (مثلاً جریان شیخیه و بابیه و احمدالحسن بصری و غیره) را درون مذهب شیعه ایجاد کرده‌اند. از سوی دیگر، درباره برخی از عالمان نیز گفته ‌شده که آن‌ها با امام زمان ارتباط داشتند. می‌خواستم در این زمینه توضیح دهید که آیا ارتباط با امام زمان در دوران غیبت ممکن است یا نه؟ و اینکه در این زمینه چه معیارهایی وجود دارد تا مدعیان دروغین را از مدعیان راستین تشخیص دهیم؟
 

پاسخ:
مسئله مهدویت ازجمله آموزه‌های بنیادین در اسلام و بخصوص مکتب تشیع است. اعتقاد به وجود امامی زنده اما غائب از دیدگان انسان‌ها بر اساس مکتب تشیع، باعث شده است که افرادی در طول تاریخ سعی در به انحراف بردن این آموزه اصیل داشته باشند. یکی از حربه‌های این افراد برای سوء استفاده از این اعتقاد و به انحراف کشیدن آن، ادعای ارتباط با امام زمان (عج) و دریافت پیام‌ها و تعالیمی از ایشان است. به دنبالِ این ادعا، این افراد خود را نائب خاص امام معرفی می‌کنند که امکان ملاقات حضرت برای آن‌ها فراهم است. حال سؤال اینجاست که آیا ارتباط با امام زمان (عج) در دوران غیبت ممکن است یا نه؛ و اگر آری، در این صورت سؤال این است که چگونه می‌شود مدعی دروغین را از مدعی راستین تشخیص داد؟ سعی می‌شود در دو محور به این پرسش پاسخ داده شود:

نکته اول:
اصولاً در میان علمای شیعه دو دیدگاه در مورد ملاقات با امام زمان (عج) در زمان غیبت کبری وجود دارد:
الف) امکان رؤیت: بسیاری از علمای شیعه مثل سید مرتضی، شیخ طوسی، سید بن طاووس و تقریباً اکثریت علمای معاصر آن را قبول دارند. دلیل این افراد امکان عقلی ملاقات با امام زمان (عج) (1) و نیز برخی روایات است که امکان رؤیت و ملاقات با ایشان در دوره غیبت صغری را تأیید می‌کند: اسحاق بن عمار از امام صادق (ع) نقل می‌کند: «حضرت قائم دو غیبت دارد: یکی کوتاه و دیگری طولانی است. در غیبت نخست از مکان حضرت کسی آگاه نیست مگر شیعیان خاص و در غیبت دوم مکان وی را نمی‌داند مگر پیروان و دوستان خاص آن حضرت». (2)
همچنین گزارش مشاهده و ملاقات بزرگان شیعه با حضرت از جمله دلایلی است که برای امکان رؤیت ایشان ذکر می‌شود و برای آن ادعای تواتر هم شده است. (3)
ب) عدم امکان رؤیت: برخی از علمای شیعه معتقدند که امکان رؤیت امام (عج) برای شیعیان در دوره غیبت کبری وجود ندارد. نعمانی، فیض کاشانی و مرحوم کاشف الغطاء طرفدار این نظریه هستند. دلیل اصلی طرفداران این نظریه توقیعی است که امام زمان (عج) در هنگام وفات آخرین نائب خاصشان فرموده‌اند: «ای علی محمد سمری گوش فرا ده، خداوند اجر برادران تو را در سوگ تو زیاده گرداند تو تا شش روز دیگر دار فانی را وداع خواهی کرد پس آماده باش و کسی را جانشین خودت قرار مده... و به زودی برخی از شیعیان من ادعای مشاهده می‌کنند آگاه باشید کسی که پیش از خروج سفیانی و شنیده شدن ندای آسمانی چنین ادعایی را بکند دروغ‌گو و افترا زننده است ...». منابع کهن بسیاری این توقیع شریف را ذکر کرده‌اند. (4) در این روایت به نظر می‌رسد که هرگونه دیداری با امام منتفی دانسته شده است.

نکته دوم:
با توجه به این دو نظریه برخی خواسته‌اند به استدلال مخالفان امکان ملاقات پاسخ داده و در عین حال روایت اخیر را نیز ناصحیح و قابل خدشه ندانند. این افراد گفته‌اند که با توجه به روایات دیگر که امکان ملاقات را ممکن می‌داند و همچنین اخبار متواتر از ملاقات افراد متعددی با امام زمان (عج)، باید گفت که افراد عادی از ملاقات ایشان محروم بوده و تنها پیروان و دوستان خاص حضرت می‌توانند ایشان را ملاقات کنند که امکان این ملاقات هم به دست این افراد نیست بلکه به خواست امام زمان (عج) بستگی دارد؛ یعنی هر زمان که امام لازم بدانند، آن‌ها می‌توانند به محضر ایشان شرفیاب شوند. این افراد همچنان که ذکر شد، انسان‌های بزرگواری هستند که با وجود ملاقات با حضرت هیچ‌ گاه آن را علنی نکرده و ادعای ملاقات و نیابت خاص از حضرت را ندارند؛ به عبارت دیگر این توقیع اصل رؤیت را رد نمی‌کند، بلکه ملاقات افرادی که ادعای ملاقات و نیابت خاص در دوران غیبت کبری دارند را رد می‌کند. در واقع، امام (عج) در این روایت اعلام می‌کند که بعد از وفات آخرین نائب خاص ایشان، دیگر هیچ کسی تا زمان ظهور حضرت، نیابت خاص ایشان را نمی‌یابد. (5)

نکته سوم:
وظیفه شیعیان در دوران غیبت امام زمان تلاش برای ملاقات حضرت نیست. بلکه اصرار بر این مطلب میتواند باعث بروز آسیبی به نام «ملاقات گرایی» در جامعه شیعی شود، که این آسیب راه را بر شیادان و مدعیان دروغین باز خواهد کرد. وظیفه شیعیان در دوران غیبت کسب رضایت حضرت از طریق عمل به وظایف فردی و اجتماعی دینی بر اساس نظر نایبان عام امام زمان عج الله تعالی فرجه، یعنی فقهای جامع الشرایط که کارشناسان دین هستند می باشد. 

نتیجه:
کوتاه سخن اینکه در زمان غیبت کبری اگر کسی ادعای ملاقات و به تبع آن نیابت خاص و سفارت امام زمان (عج) را داشته باشد، به فرموده امام در توقیع شریفشان، دروغ‌گو و شیاد است. در¬عین حال امکان ملاقات با حضرت در زمان غیبت کبری وجود دارد. به‌ طوری که افراد زیادی امکان ملاقات با حضرت را یافتند اما آن‌ها همان‌ طور که در روایت امام صادق (ع) آمده بود، دوستان خاص حضرت هستند که هیچ ادعایی را در قبال حضرت مطرح نکردند و تنها جریان این ملاقات را برای افراد بسیار نزدیک و مورد اطمینان خود نقل کردند و بعضی این جریانات تا بعد از مرگ این افراد، همچنان ناگفته باقی ماند؛ به عبارت دیگر ملاک تشخیص افراد شیاد و دروغ‌گو از غیر آن‌ها، همین ادعای رؤیت و ملاقات با امام زمان (عج) و سعی در علنی کردن و پخش و گسترش آن در میان مردم است که اگر کسی چنین کند، قطعاً دروغ‌گو و کذاب است.

 

پی‌نوشت‌ها:
1. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام مهدی (ع)، قم، موسسه فرهنگی دارالحدیث، 1393 ش، ج ۵، ص ۱۸۰.
2. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تصحیح و تحقیق علی‌اکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دار الکتب الإسلامیه، ط 4، 1407 ق، ج ۱، ص ۳۴۰.
3. به عنوان نمونه: حر عاملی، اثبات الهداه، شرح و ترجمه محمد نصراللهی، قم، المطبعه العلمیه، بی‌تا، ج ۳، ص ۶۹۶.
4. به‌ عنوان نمونه: شیخ صدوق، محمد بن علی، کمال‌الدین و تمام النعمه، تحقیق علی‌اکبر غفاری، قم، موسسه النشر الاسلامی، ۱۴۰۵ ق، ص 516؛ شیخ طوسی، محمد بن حسن، کتاب الغیبه، تحقیق عباد الله تهرانی و علی احمد ناصح، قم، موسسه المعارف الاسلامیه، ۱۴۱۱ ق، ص 395.
5. جمعی از نویسندگان، چشم ره راه مهدی (عج)، قم، بوستان کتاب، 1387 ش، 78 و 79.
 

در مورد محل زندگی حضرت حجت عج الله تعالی فرجه الشریف و چگونگی زندگی و معاشرت ایشان مطالب زیادی عنوان می شود ولی آنچه از روایات بدست می آید این است که .....
محل و چگونگی  زندگی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف

پرسش:

آیا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف با جسم مثالی زنده هستند و در عوالم غیب به سر می‌برند یا اینکه ایشان با همان جسم مادی خودشان زنده هستند؟ 
در صورت فرض اخیر، آیا ایشان در سیارات دیگر هستند یا در زمین ساکن هستند؟
 

پاسخ:

غیبت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و طولانی شدن آن تا زمان ما، سؤالات فراوانی را در مورد چگونگی حیات و مکان زیست ایشان به وجود آورده است تا جایی که برخی از شیعیان مثل شیخ احمد احسائی گفته‌اند که امام زمان در عالم هورقلیا است و جسم و زمان و مکان ایشان لطیف‌تر از عالم اجسام بوده و ایشان حیات جسمانی در دنیا ندارند. (1) 
در ادامه در دو محور به این مسئله خواهیم پرداخت:

نکته اول:
در روایات مختلف می‌توان احادیثی را مشاهده کرد که نشان ‌دهنده زندگی مادی و حضور ایشان در روی زمین و میان مردم است. در ادامه به چند مورد اشاره خواهد شد:

الف) شباهت میان زندگی حضرت یوسف علیه‌السلام و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف: در این روایات نقل‌شده که امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف مانند حضرت یوسف علیه‌السلام هستند که حجت خدا بود، ولی در سرزمین مصر کسی ایشان را به‌عنوان نبی خدا و حجت الهی نمی‌شناخت و مانند مردم و در میان آن‌ها زندگی می‌کرد تا زمانی که خداوند به ایشان اذن داد که خود را به مردم و برادرانش معرفی کند. 
ازاین‌رو، حضرت نیز مانند یوسف علیه‌السلام در میان مردم زندگی می‌کنند و در بازارها قدم می‌زنند و بر روی فرش دوستان خود می‌نشینند در حالی که کسی ایشان را نمی‌شناسد تا زمانی که خداوند اذن و اجازه اعلام و ظهور را به ایشان دهد. (2)

ب) حضور هرساله امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در مراسم حج: در بعضی نقل‌ها و روایات آمده است که ایشان به‌عنوان تنها حجت الهی و امام زنده، هر ساله در مراسم حج حضور می‌یابند و مناسک حج را به‌جا می‌آوردند و مردم ایشان را می‌بینند درحالی‌که ایشان را نمی‌شناسند. (3)

ج) وجود همسر و فرزند برای امام زمان عجل الله فرجه: در برخی از روایات به این مسئله اشاره شده است که حضرت دارای همسر و فرزندانی است. (4)

د) بیان مکان زندگی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف: در بعضی از روایات به محل زندگی امام اشاره شده است که همگی جزو شهرها و مناطق مشهور زندگی انسان‌ها در زمین است. (5)
تمامی این شواهد و قرائن، حاکی از این مسئله است که حضرت بقیه‌الله عجل الله تعالی فرجه الشریف زندگی عادی همانند دیگر انسان‌ها دارند و با بدن مادی جسمانی در دنیا زندگی می‌کنند.

نکته دوم:
اما درباره اینکه مکان دقیق زندگی ایشان در دنیا کجاست، روایات مختلفی وجود دارد:

الف) زندگی در مکانی که جزء دشت‌ها و بیابان‌های مناطق دوردست و نه‌چندان شناخته‌شده است. (6) بر اساس این دسته از روایات حضرت از دسترسى مردم دور است و کسى از محل سکونت ایشان آگاه نیست.

ب) زندگی در نواحی متمدن و شناخته‌شده کره زمین که البته مردم ساکن آن منطقه ایشان را نمی‌شناسند تا زمانی که ظهور ایشان فرابرسد.
برخی از این مناطق عبارت‌اند از: مدینه منوره (7)، منطقه ذی طوی در یک‌فرسخی مکه (8)، کوه رضوی یا رضوان در اطراف مدینه. (9)

نتیجه:
از مطالب نقل‌شده می‌توان نتیجه گرفت که حضرت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف زندگی عادی بشری همانند دیگر انسان‌ها و در قالب بدن مادی دارند و محل زندگی ایشان در زمین و به‌احتمال زیاد در میان مردم است، با مردم حشر و نشر دارد و زندگی طبیعی و معمولی دارد و نه زندگی ملکوتی و یا در کره‌ای دیگر.

 

پی‌نوشت‌ها:
1. احسایی، احمد، جوامع الکلم، بصره، الغدیر، 1430 ق، رساله رشتیه، ص 10.
2. «سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقَ علیه¬السلام یَقُولُ إِنَّ فِی صَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ لَشَبَهاً مِنْ یُوسُفَ‌ فَقُلْتُ فَکَأَنَّکَ تُخْبِرُنَا بِغَیْبَهٍ أَوْ حَیْرَهٍ فَقَالَ مَا یُنْکِرُ هَذَا الْخَلْقُ الْمَلْعُونُ أَشْبَاهُ الْخَنَازِیرِ مِنْ ذَلِکَ إِنَّ إِخْوَهَ یُوسُفَ کَانُوا عُقَلَاءَ أَلِبَّاءَ أَسْبَاطاً أَوْلَادَ أَنْبِیَاءَ دَخَلُوا عَلَیْهِ فَکَلَّمُوهُ وَ خَاطَبُوهُ وَ تَاجَرُوهُ وَ رَاوَدُوهُ وَ کَانُوا إِخْوَتَهُ وَ هُوَ أَخُوهُمْ لَمْ یَعْرِفُوهُ حَتَّى عَرَّفَهُمْ نَفْسَهُ وَ قَالَ لَهُمْ‌ أَنَا یُوسُفُ»؛ النعمانی، محمد بن ابراهیم، کتاب الغیبه، محقق و مصحح علی‌اکبر غفاری، تهران، نشر صدوق‌، چ 1، 1397 ق، ص ۱۶۴.
3. «سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام یَقُولُ یَفْقِدُ النَّاسُ إِمَامَهُمْ، یَشْهَدُ الْمَوْسِمَ، فَیَرَاهُمْ وَلَایَرَوْنَهُ»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تحقیق مرکز بحوث دارالحدیث، قم، دارالحدیث، چ 1، ‌۱۴۲۹ ق، ج ۲، ص ۱۵۰. 
همچنین، رک: عن محمد بن عثمان العمری قال: سمعته یقول: «والله إن صاحب هذا الامر یحضر الموسم کل سنه، فیرى الناس ویعرفهم ویرونه ولا یعرفونه»؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، چ 2، ۱۴۰۳ ق، ج ۵۲، ص ۱۵۲.
4. «سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه¬السلام یَقُولُ‌ إِنَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ غَیْبَتَیْنِ إِحْدَاهُمَا تَطُولُ حَتَّى یَقُولَ بَعْضُهُمْ مَاتَ وَ یَقُولَ بَعْضُهُمْ قُتِلَ وَ یَقُولَ بَعْضُهُمْ ذَهَبَ حَتَّى لَا یَبْقَى عَلَى أَمْرِهِ مِنْ أَصْحَابِهِ إِلَّا نَفَرٌ یَسِیرٌ لَا یَطَّلِعُ عَلَى مَوْضِعِهِ أَحَدٌ مِنْ وُلْدِهِ وَ لَا غَیْرِهِ إِلَّا الْمَوْلَى الَّذِی یَلِی أَمْرَهُ‌»؛ طوسى، محمد بن الحسن، کتاب الغیبه، تحقیق و تصحیح عبادالله تهرانی و احمدعلی ناصح، قم، دارالمعارف الإسلامیه، چ 1، 1411 ق، ص 162.
5. به‌عنوان نمونه: «نَحْنُ وَ إِنْ کُنّا ثاوِینَ [نائِینَ] بِمَکانِنا النّائِی عَنْ مَساکِنِ الظَّالِمینَ حَسْبَ الَّذِی أَراناهُ اللّهُ تَعالی لَنا مِنَ الصَّلاحِ وَ لِشِیعَتِنا الْمُؤْمِنینَ فِی ذلِکَ ما دامَتْ دَوْلَهُ الدُّنیا لِلْفاسِقِینَ فَإِنّا یُحِیطُ عِلما بِأَنْبائِکُمْ و لا یَعْزُبُ عَنّا شَیْ‏ءٌ مِن أَخبارِکُم»؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 53، ص 175.
6. «یا بنَ المازِیارِ أَبی أَبُو مُحَمَّد عَهِدَ إِلیَّ أَنْ لا أُجاوِرَ قَوْما غَضِبَ اللّه ُ عَلَیْهِمْ وَ لَعَنَهُمْ وَ لَهُمُ الخِزْیُ فِی الدُّنیا و الآخِرَهِ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ، وَ أَمَرَنِی أَنْ لا أَسْکُنَ مِنَ الجِبالِ إِلاّ وَعْرَها وَ مِنَ البِلادِ إِلاّ عَفْرَها»؛ طوسى، کتاب الغیبه، ص 266.
7. «لابُدَّ لِصاحِبِ هذا الأَمْرِ مِنْ عُزْلَهٍ و لابُدَّ فِی عُزْلَتِهِ مِنْ قُوَّهٍ و ما بِثَلاثِینَ مِنْ وَحْشَهٍ وَ نِعْمَ المَنْزِل طَیِّبَه»؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 52، ص 153.
8. «یَکُونُ لِصاحِبِ هَذا الأَمْرِ غَیْبَهٌ فِی بَعْضِ هذِهِ الشِّعابِ وَ أَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلی ناحِیَهِ ذِی طُوی»؛ النعمانی، کتاب الغیبه، ص 182.
9. «خَرَجْتُ مَعَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه¬السلام فَلَمَّا نَزَلْنَا الرَّوْحَاءَ نَظَرَ إِلَى جَبَلِهَا مُطَلِّلًا عَلَیْهَا فَقَالَ لِی تَری هَذا الجَبَلَ؟ هذا جَبَلٌ یُدعی رَضْوی مِن جِبالِ فارْس أَحَبَّنا فَنَقَلَهُ اللّه ُ إِلَینا. أَما إِنَّ فِیه کُلُّ شَجَرَهٍ مطعم و نِعْمَ أَمانٌ لِلخائِفِ مَرَّتینِ. أَما إِنَّ لِصاحِبِ هذا الأَمْرِ غَیْبَتَینِ، واحدهٌ قَصِیرَهٌ وَ الأُخْری طَوِیلَهٌ»؛ طوسى، کتاب الغیبه، ص 183.

ی پیرامون مسئله مهدویت
1- دادگستر جهان، ابراهیم امینی.2- جهانگشای عادل، سید جمال الدین دین پرور.3- ...

لطفا منابعی پیرامون مسئله مهدویت معرفی كنید؟

كتاب های متعددی در این باره تالیف شده اند. از جمله:

1- دادگستر جهان، ابراهیم امینی.

2- جهانگشای عادل، سید جمال الدین دین پرور.

3- نوید امن و امان، لطف اللّه صافی گلپایگانی .

4- موعودی كه جهان در انتظار اوست ، علی دوانی .

5- قائم آل محمد(ص)و فلسفه غیبت ، میرزا خلیل كمره ای .

6- مهدی موعود امم ، محمد تقی شریعتی .

7- خورشید مغرب ، محمد رضا حكیمی .

8- در فجر ساحل ، محمد حكیمی .

9- آینده بشریت از نظر مكتب ما، سید محمود طالقانی.

10- قیام و انقلاب مهدی از دیدگاه فلسفه تاریخ، شهید مرتضی مطهری.

11- در انتظار خورشید ولایت، عبدالرحمن انصاری.

12- چشم اندازی به حكو مت مهدی، نجم الدین طبرسی

13-مهدی انقلابی بزرگ ، ناصر مكارم شیرازی.

14 - عصر ظهور، علی كورانی

15- موعودشناسی، علی اصغر رضوانی

 برای توضیح بیشتر به سایت مركز تخصصی مهدویت قم به نشانی www.mahdi313.org مراجعه نمایید

«چگونه ممکن است امام زمان (عج) که بعد از شهادت امام حسن عسکری (ع) پنج ساله بودند امام شوند و کودکی پنج ساله پیشوایی مسلمین را به عهده بگیرند؟»
امام زمان

«پیشوایی به کوچکی و بزرگی نیست، بلکه مربوط به قابلیت‌ها و استعدادهاست رهبری و پیشوایی امت در کودکی که سهل، حتی در نوزادی، هم امکان دارد و هم واقع شده است داستان حضرت عیسی علیه السلام شاهد بر این سخن که در قرآن می‌فرماید: "فَأَشارَتْ إِلَیْهِ قالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کانَ فِی المَهْدِ صَبِیّاً * قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الکِتابَ وَجَعَلَنِی نَبِیّاً".1 آیا سندی محکم‌تر از قرآن وجود دارد؟

پاسخ تفصیلی:

اولاً: اگر در اخبار اهل بیت علیهم السلام تأمل شود معلوم می‌شود که مقام نبوت و امامت یک مقام ظاهری ناچیز نیست که هر کسی صلاحیت آن را داشته باشد بلکه نبوت مقام ارجمندی است که شخص واجد آن مقام با حق تعالی ارتباط و اتصال داشته از افاضات و علوم عوالم غیبی برخوردار می‌شود، احکام و قوانین الهی بر باطن و قلب نورانی‌اش وحی و الهام می‌گردد و طوری آنها را دریافت می‌کند که از هر گونه خطا و اشتباهی معصوم است. همین‌طور ولایت و امامت مقام بزرگی است که واجد آن مقام به طوری احکام خدایی و علوم نبوت را تحمل و ضبط می‌کند که خطا و نسیان و عصیان در ساحت وجود مقدسش راه ندارد و همواره با عوالم غیبی مرتبط بوده و از افاضات و اشراقات الهی بهره مند می‌گردد. بواسطه علم و عمل پیشوا و امام انسانیت و نمونه و مظهر دین و حجت خداوندی است، معلوم است که هر کسی قابلیت و استعداد احراز این مقام شامخ را ندارد بلکه باید از حیث روح در مرتبه اعلای انسانیت باشد تا لیاقت ارتباط با عوالم غیبی و دریافت علوم و ضبط آنها را واجد باشد و از حیث ترکیبات جسمانی و قوای دماغی در کمال اعتدال باشد تا بتواند حقایق عالم هستی و افاضات غیبی را بدون خطا و اشتباه به عالم الفاظ و معانی تنزل دهد و به مردم ابلاغ کند پس پیغمبر و امام از حیث آفرینش ممتازند و به واسطه همین استعداد و امتیاز ذاتی است که خداوند متعال آنان را به مقام شامخ نبوت و امامت انتخاب می‌کنند، این امتیاز از همان اوان کودکی در وجود آنها موجود است لکن هر وقت که صلاح بود و شرایط موجود شد و مانعی در کار نبود آن افراد برجسته رسماً به مقام و منصب نبوت و امامت معرفی می‌شوند این انتخاب و نصب ظاهری چنانکه گاهی بعد از بلوغ یا در زمان بزرگی انجام می‌گیرد ممکن است در ایام کودکی تحقق پذیرد.

چنانکه حضرت عیسی علیه‌السلام در گهواره با مردم سخن گفت و خودش را پیغمبر و صاحب کتاب معرفی کرد. خداوند متعال در سوره مریم می‌فرماید: "فَأَشارَتْ إِلَیْهِ قالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کانَ فِی المَهْدِ صَبِیّاً * قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الکِتابَ وَجَعَلَنِی نَبِیّاً و جعلنی مبارکاً این ما کنت و اوصانی بالصلوة و الزکوة ما دمت حیاً2" مریم به عیسی اشاره کرد، گفتند: "چگونه با کودکی که در گهواره است سخن بگوییم؟! عیسی گفت من بنده خدایم که مرا کتاب داده و به پیغمبری برگزیده است و هر کجا باشم مبارک گردانیده و به نماز و زکات تا زنده باشم سفارش کرده است.

از این آیه و آیات دیگر استفاده می‌شود که حضرت عیسی علیه السلام از همان کودکی و ایام صغر پیغمبر و صاحب کتاب بوده است.

بنابراین هیچ مانعی ندارد که کودکی در سن پنج سالگی با عوالم غیبی ارتباط داشته باشد و به وظیفه سنگین خزانه دارای و ضبط و تبلیغ احکام منصوب شود و در انجام وظیفه خویش و ادای این امانت بزرگ کاملاً نیرومند و مقتدر باشد.3

ثانیاً: حضرت امام جواد علیه السلام هم در هنگام وفات پدرش 9 ساله و یا 7 ساله بوده و امام رضا علیه السلام او را به عنوان جانشین خود معرفی کرد4، که سخنان و مناظرات امام جواد علیه السلام و حل مشکلات بزرگ علمی و فقهی توسط آن حضرت تحسین و اعجاب دانشمندان اسلامی اعم از شیعه و سنی را بر انگیخته و آنان را به تعظیم در برابر عظمت علمی امام وا داشته است و هر کدام او را به نحوی ستوده‌اند و به عنوان نمونه:

سبط بن جوزی می‌گوید: (امام جواد علیه السلام ) در علم و تقوا و زهد و بخشش بر روش پدرش بود.5

ابن حجر هیتمی به اعلمیت امام جواد(ع) اعتراف نموده می‌نویسد: مأمون او را به دامادی انتخاب کرد زیرا با وجود کمی سن از نظر علم و آگاهی و حلم و بر همه دانشمندان برتری داشت.6

ثالثاً: ائمه اطهار علیه السلام هم موضوع صغر سِنّ آن جناب را پیش بینی کرده و اعلام نموده‌اند تا مورد اعتراض مخالفین و معاندین قرار نگیرد. به عنوان نمونه:

قال ابو جعفر علیه السلام : "صاحب هذالامر اصغرنا سناً و اخملنا شخصاً7" حضرت امام محمد باقر علیه السلام فرمود: حضرت صاحب الامر سن مبارکش از ما کمتر و گمنام‌تر است.

رابعاً: با اینکه آفرینش و خلقت ویژه انبیاء و ائمه طوری است که نمی‌توان آن را با افراد عادی مقایسه کرد مع الوصف در بین اطفال عادی هم گاهی افراد نادری دیده می‌شوند که از حیث استعداد و حافظه نابغه عصر خویش بوده و قوای دماغی و ادراکات آنان از مردان 40 ساله هم بهتر است. ابو علی سینا فیلسوف نامی از این افراد شمرده می‌شود از وی نقل شده است که گفته: چون به حد تمییز رسیدم مرا به معلم قرآن سپردند و پس از آن معلم ادب پس هر چه را شاگردان بر استاد ادیب قرائت می‌کردند من همه را حفظ نمودم. بعلاوه آن، استاد مرا به کتاب‌های ذیل تکلیف کرد: "الصفات" و "غریب المصنف" و "ادب الکاتب" و "اصلاح المنطق" و "العین" و "شعر و حماسه" و "دیوان رومی" و "تصریف مازنی" و "نحو سیبویه" پس همه را در مدت یک سال و نیم حفظ کردم و اگر تعویق استاد نبود در کمتر از این مدت حفظ می‌کردم. پس از آن شروع کردم به یاد گرفتن فقه و چون به 12 سالگی رسیدم بر طبق مذهب ابی حنیفه فتوا می‌دادم پس از آن شروع کردم به علم طب و "قانون" را در سن 16سالگی تصنیف نمودم و در سِنّ 24 سالگی خودم را در تمام علوم متخصص می‌دانستم.8

درباره فاضل هندی گفته شده: "قبل از رسیدن به سن 13 سالگی تمام علوم معقول و منقول را تکمیل کرده بود و قبل از 12 سالگی به تصنیف کتاب پرداخت9 و همچنین نابغه عصر ما سید محمد حسین طباطبایی.

بنابراین در صورتی که اطفال نابغه، دارای چنان مغز و قوایی باشند که در سنین خردسالی از عهده حفظ هزاران مطالب گوناگون و حل مشکلات و غوامض علوم بر آیند و نیروی محیر العقول آنان باعث اعجاب شود پس چه استبعادی دارد که خداوند متعال حضرت بقیةاللَّه و حجّت حق و علت مبقیه انسانیت را در سن 5 سالگی به ولایت منصوب گرداند و تحمل و ضبط احکام را به عهده‌اش واگذار کند؟

نتیجه آنکه عقلاً و وقوعاً هیچ استبعادی ندارد که حضرت صاحب الامر (عج) در سن 5 سالگی پیشوایی مسلمین را به عهده بگیرند.»

پی نوشت‌ها:

1 . مریم/29.

2 . مریم/29.

3 . ابراهیم امینی، دادگستر جهان (انتشارات شفق، چاپ چهاردهم، ص1373) ص122-121.

4 . اثبات الوصیه، ص161.

5 . سبط بن جوزی، تذکرة الخواص، مکتبة الحیدریه، 1383 ه ق، ص359.

6 . ابن حجر هیتمی، صواعق المحرقه (ط 2، قاهره، مکتبة القاهره، 1385 ه ق) ص205.

7 . مجلسی، بحار الانوار، (اسلامیه) ج51، ص38.

8 . دادگستر جهان، ابراهیم امینی (انتشارات شفق، چاپ چهاردهم، 1373) ص124-123، به نقل از هدیة الاصباب، ط تهران، سال 1329، ص76.

9 . هدیة الاصباب، ط تهران، 1329، ص228.

ائمه براي روز امامت شان جشن نمي گيرند. اگر براي امامت ائمه مجلسي برپا مي كنيم، به معناي شادي بر شهادت امام قبلي نيست.
آيا روز آغاز امامت ائمه عليهم السلام روز شادي و فرح است؟

پرسش:
آيا روز آغاز امامت ائمه عليهم السلام روز شادي و فرح است؟ اگر اين طور است در كجا داريم كه امام حسين عليه السلام بعد از شهادت امام حسن عليه السلام، به عنوان روز آغاز امامت خودشان جشن گرفته باشند و يا در كجا مي يابيم در روز يازدهم محرم كه روز آغاز امامت امام سجاد عليه السلام مي باشد ،ائمه عليهم السلام اظهار شادي كرده باشند؟ در ضمن روز هشتم ربيع الاول روز آغاز امامت حجة بن الحسن العسكري مي باشد. اگر ادله اي بر عيد بودن 9 ربيع داريد بيان بفرماييد.

پاسخ:
ائمه براي روز امامت شان جشن نمي گيرند. اگر براي امامت ائمه مجلسي برپا مي كنيم، به معناي شادي بر شهادت امام قبلي نيست.  نسبت به امامت امام عصر(ع) از آن جهت كه هشتم ربيع الاول روز شهادت امام حسن عسكري(ع) است و از آن به بعد امامت به عهده امام زمان حضرت ولي عصر(عج) سپرده مي‌شود، شيعيان براي به امامت رسيدن امام زمان خشنودند و جشن مي‌گيرند . با اين كار يك نوع ابراز احساسات و عرض ارادت نسبت به آن وجود شريف و مادر بزر گوارش حضرت زهرا (س) مي‌كنند كه با آمدن او زعامت و امامت آخرين امام آغاز مي شود .‌ آغاز نويد به تمام جهان و گسترش عدالت در تمام گيتي است. عدالت را در كل جهان برپا خواهد نمود . انتقام خون امام حسين (ع) و تمام امامان را خواهد گرفت . آيه  قرآن هم به آن اشاره دارد (1)، اما در عين حال هيچ گونه توصيه‌اي از سوي معصومان بر جشن گرفتن و عيد ناميدن اين روز نداريم.
امير المومنين علي (ع) فرمود :خدواند شيعياني را براي ما قرار داد ه كه ما را ياري مي كنند . با شادي ما شاد و با ناراحتي ما غمگين مي شوند.(2)
يقينا اهل بيت با امامت امام زمان (ع) شاد شدند . از اين رو  شيعيان هم به خاطر گراميداشت اين روز و به پيروي آن ها ابراز شادي مي كنند.

پي نوشت ها:
1. قصص(28)آيه 5: « وَ نُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَليَ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ فيِ الْأَرْضِ وَ نجَْعَلَهُمْ أَئمَّةً وَ نجَعَلَهُمُ الْوَارِثِين‏؛ما مي‏خواهيم بر مستضعفان زمين منّت نهيم و آنان را پيشوايان و وارثان روي زمين قرار دهيم!»
2 .إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي اطَّلَعَ إِلَي الْأَرْضِ فَاخْتَارَنَا وَ اخْتَارَ لَنَا شِيعَةً يَنْصُرُونَنَا وَ يَفْرَحُونَ لِفَرَحِنَا وَ يَحْزَنُونَ لِحُزْنِنَا .بحارالأنوار، علامه مجلسي ، بيروت ،چ الوفا ، 1404 ،  ج 10 ،ص 114  ، باب 7- ما علمه صلوات الله عليه .
 

 

در زمان پيامبر گرامي اسلام احاديثي از ايشان نقل شده كه فرمودند :فرزندي از فرزندان من ظهور مي كند كه اسم او اسم من و كنيه او كنيه من است.
چرا نبايد نام اصلي امام زمان(عج) (م ح م د) را به كار برد؟!

پرسش:
چرا نبايد نام اصلي امام زمان(عج) (م ح م د) را به كار برد؟!

پاسخ:
در زمان پيامبر گرامي اسلام احاديثي از ايشان نقل شده كه فرمودند :فرزندي از فرزندان من ظهور مي كند كه اسم او اسم من و كنيه او كنيه من است. امام حسن عسكري (عليه السلام) اسم فرزند خود را (م ح م د) گذارد .اما وضع به گونه اي فراهم شد كه به حسب ظاهر امام زمان را به اين نام صدا نزنند ، زيرا اين امر خطر جاني وي را  در پي داشت. به خاطر حفظ جان امام از نام بردن وي نهي شده است . در روايات نيز به همين مطالب اشاره شده است.
در اصول كافي رواياتي آمده كه از بردن نام حضرت و مشخص كردن مكان ايشان نهي كرده است.
« سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ الْعَسْكَرِيَّ ع يَقُولُ الْخَلَفُ مِنْ بَعْدِي الْحَسَنُ فَكَيْفَ لَكُمْ بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِ الْخَلَفِ فَقُلْتُ وَ لِمَ جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ قَالَ إِنَّكُمْ لَا تَرَوْنَ شَخْصَهُ‏ وَ لَا يَحِلُّ لَكُمْ ذِكْرُهُ بِاسْمِهِ فَقُلْتُ فَكَيْفَ نَذْكُرُهُ فَقَالَ قُولُوا الْحُجَّةُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ سَلَامُهُ ؛ امام هادي عليه السلام فرمود:‌با جانشين فرزندم حسن، چگونه خواهيد بود؟ او را نخواهيد ديد و نام بردن او جائز نيست. پرسيدند: پس چگونه از او ياد كنيم؟ حضرت فرمود:‌بگوييد: حجّت آل محمد درود خدا بر او ».(1)
« عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الصَّالِحِيِّ قَالَ سَأَلَنِي أَصْحَابُنَا بَعْدَ مُضِيِّ أَبِي مُحَمَّدٍ ع أَنْ أَسْأَلَ عَنِ الِاسْمِ وَ الْمَكَانِ فَخَرَجَ الْجَوَابُ إِنْ دَلَلْتُهُمْ عَلَي الِاسْمِ أَذَاعُوهُ وَ إِنْ عَرَفُوا الْمَكَانَ دَلُّوا عَلَيْهِ؛(2)  ابوعبدالله صالحي مي گويد: دوستان ما بعد از شهادت امام عسكري (ع) از من درخواست كردند از اسم و مكان حضرت سؤال كنم. جواب آمد: اگر آنان را بر اسم او راهنمايي كني، آن را پخش مي كنند. اگر مكان او را معيّن كني، دشمنان را به آن جا راهنمايي مي كنند.
بر همين اساس است كه برخي باور دارند در زمان غيبت كبري - به دليل اينكه جان امام در خطر نيست -بردن نام حضرت اشكالي ندارد. چون امروزه تمامي افراد نام حضرت را مي دانند حتّي علماي اهل سنّت نام ايشان را در كتاب هاي شان آورده اند.نوشتن و گفتن نام حضرت چه به طور خصوصي يا در محافل عمومي اشكالي ندارد.(3)برخي از عالمان ديني احاديثي را كه بر عدم جواز نام بردن امام زمان دلالت دارند، مخصوص دوران غيبت صغري مي‌دانند و ياد نام ايشان را در غيبت كبري جائز مي‌دانند (4).
البته برخي ذكر نام حضرت را - در زمان غيبت كبري را - نيز جائز نمي‌دانند، زيرا در اين روايات از جمله در توقيعي (نامه) حضرت حجّت (ع) مي­فرمايد: « هر كس مرا نام ببرد، بين مردم ملعون است».( 5). در برابر اين عقيده، بعضي مي­گويند  منع توقيع مربوط به دوره غيبت صغري است.
در مجموع به نظر مي رسد بردن نام ايشان الان مشكلي ندارد ، مگر اينكه بخواهيم احتياط كنيم.

پي نوشت ها:
1. مرحوم كليني، اصول كافي،انتشارات دارالكتب الاسلاميه ، ج1 ،ص333.
2.همان.
3. مجلة‌حوزه، شمارة 70 - 71، ص 90، با تلخيص و اضافات.
4 . همان .
5. صدوق، كمال­الدين و تمام ­النعمة ، قم . مؤسسة نشر إسلامي وابسته به جماعة مدرسين ، ص.648 .

 

 

سالها پیش در یکی از روزنامه‌های مشهور چاپ تهران که همواره سرمقاله‌هایش بر سر زبان‌ها می‌افتد و دوستان و دشمنان فراوانی نیز دارد،

سالها پیش در یکی از روزنامه‌های مشهور چاپ تهران که همواره سرمقاله‌هایش بر سر زبان‌ها می‌افتد و دوستان و دشمنان فراوانی نیز دارد، خبری منتشر شد که به تدریج بر سر زبانها افتاد و پس از آن هر کسی با ذوق و سلیقه خود آن را پرورش داده و بازسازی کرده است. این خبر که سالها طول کشید تا دروغ بودنش آشکار شود، چنان در تار و پود رسانه‌های ایرانی جا خوش کرده که کمتر کسی می‌تواند باور کند اظهارات منسوب به فرانسیس فوکویاما در کنفرانس اورشلیم بی‌پایه باشد و او اساسا اینچنین سخنانی به زبان نیاورده باشد و اصلا در آن کنفرانس شرکت نداشته باشد.
آیا کنفرانس اورشلیم حقیقت دارد؟
بایگانی اینترنتی روزنامه مشهور چاپ تهران که این خبر را اولین بار منتشر کرده، تنها تا دو سال اخیر را پشتیبانی می‌کند؛ اما از لابلای صفحه‌های اینترنت می‌توان متن اولیه خبری که در این روزنامه منتشر شده را یافت. در ادامه این خبر را می‌خوانید:
فوکویاما در کنفرانس اورشلیم با عنوان «بازشناسی هویت شیعه» می‌گوید: شیعه، پرنده‌ای است که افق پروازش خیلی بالاتر از تیرهای ماست. پرنده‌ای که دو بال دارد: یک بال سبز و یک بال سرخ.
او بال سبز این پرنده را مهدویت و عدالت خواهی و بال سرخ را شهادت‌طلبی که ریشه در کربلا دارد و شیعه را فنا ناپذیر کرده است، معرفی می‌کند. فوکویاما معتقد است شیعه بُعد سومی هم دارد که اهمیتش بسیار است. او می‌گوید:این پرنده، زرهی به نام ولایت پذیری به تن دارد و قدرتش با شهادت دو چندان می‌شود. شیعه، عنصری است که هر چه او را از بین می‌برند، بیشتر می‌شود.
وی جنگ عراق و ایران را مثال می‌زند و می‌گوید: این‌ها فاو را تسخیر کرده‌اند، می‌روند کربلا را هم بگیرند و این، یعنی فتح قدس، اگر کربلا را بگیرند، اینجا را هم قطعاً می‌گیرند. او برای دفع این خطر پیشنهاد می‌کند با امتیاز دادن به ایران، جنگ را متوقّف کنید. فوکویاما، مهندسی معکوسی را برای شیعه و مهندسی صحیحی را برای خودشان طراحی می‌کند و می‌نویسد: مهندسی معکوس برای شیعیان این است که ابتدا ولایت فقیه را خط بزنید. تا این را خط نزنید، نمی‌توانید به ساحت قدسی کربلا و مهدویت تجاوز کنید. . . برای پیروزی بر یک ملّت باید میل مردم را تغییر داد. . . ابتدا ولایت فقیه را خط بزنید، در گام بعد، شهادت طلبی این‌ها را به رفاه‌طلبی تبدیل کنید. اگر این دو تا را خط زدید، خود به خود اندیشه‌های امام زمانی از جامعة شیعه رخت می‌بندد. . . شما بیایید برای غرب هم امام زمان و کربلا و ولی فقیه بتراشید.
فوکویاما برای این کار، مکتب جدیدی به نام اونجلیس عرضه کرد. مکتبی که قدمتش به 1987 میلادی بر می‌گردد. طرفداران این مکتب معتقدند عیسای ناصری خواهد آمد. فوکویاما به آن‌ها توصیه می‌کند در فیلم‌هایشان هر چه را شیعیان دربارة امام زمان می‌‌گویند، بر شخصیت عیسای ناصری تطبیق بدهند. بر اساس دستور فوکویاما، فیلم‌هایی بر اساس مدل «روایت فتح» شهید آوینی، ساخته شد؛ با همان اسلوب متن و با به کارگیری مؤلّفه‌های احساسی برنامه‌های شهید آوینی، با همان تیپ‌ها و همان دیالوگ‌ها که شهید آوینی‌ می‌گفت. فیلم نجات سرباز رایان با محتوای تجلیل از مادر سه شهید؛ فیلم نبرد پرل هاربر با محتوای جنگ جنگ تا رفع فتنه‌ در عالم؛ فیلم زمانی سرباز بودیم با تئوری بازسازی کربلا و بر اساس الگوی عملیات کربلای 5؛ فیلم سقوط شاهین سیاه، بازسازی صحنه کربلا، فیلم جن‌گیر که در آن از نمادهای اسلامی شیعه استفاده شده بود.
یک کلاغ، هزار کلاغ
داستان اما همین جا پایان نمی‌گیرد. این خبر که به ظاهر مهر تاییدی است بر راه شیعه، دهان به دهان گشت و عاقبت از زبان شخصیت‌های سیاسی هم بیان شد. گرچه نقل قول اینچنین سخنانی به فرض صحت هیچ ایرادی ندارد و بر اساس سنت «خوشتر آن باشد که سر دلبران/ گفته آید در حدیث دیگران» تایید فرهنگ شیعی از زبان کسانی که لیبرالیزم را پایان تاریخ و نظام پایانی تاریخ می‌دانند، بسیار گوارا و شنیدنی است؛ اما نکته آنجاست که همه آنها که به نقل این خبر دست زده‌اند، تنها به استناد آن روزنامه مشهور، و نقل دهان به دهان آن اکتفا کرده‌اند در حالی که هیچ اعتبار و استنادی نداشته است.
یکی از کسانی که با استفاده از این گزاره غیرواقعی به ایراد سخنرانی‌های مختلفی پرداخته و تحلیل‌های مختلفی به مخاطبان خود داده و در سخنرانی‌ها و نوشته‌هایش همواره پلی به فوکویاما و ایده بال سرخ و سبز زده، پیام فضلی‌نژاد است. پیام فضلی‌نژاد در سخنانی که سال ۱۳۸۷ در دانشگاه تربیت معلم ایراد کرده و پس از آن همان مطالب سیزدهم اسفند ۸۷ در خبرگزاری فارس منتشر شده، اینچنین ادعا کرده:
فوکویاما که با موسسه پژوهشی پنتاگون به نام Rand در کسوت پژوهشگر ارشد کار می‌کند، سال 1365 و در کشاکش جنگ تحمیلی در کنفرانس بازشناسی هویت شیعه شرکت کرد. این کنفرانس را اسرائیلی‌ها در اورشلیم برگزار کردند که به کنفرانس اورشلیم نیز مشهور گشت. فوکویاما در این کنفرانس گفت که اولا، شیعه پرنده‌ای است که افق پروازش خیلی بالاتر از تیررس ما است؛ پرنده‌ای که دو بال دارد و آن را فناناپذیر می‌کند: یکی بال سبز تشیع که انتظار است و عدالت‌خواهی و این دو، ریشه در مهدویت شیعی و اعتقاد به ظهور منجی آخرالزمان دارد. دیگری بال سرخ تشیع است که شهادت‌پذیری است که شیعیان آن را از عاشورا، حسین و کربلا برگرفته‌اند.
البته فوکویاما بی‌راه نمی‌گفت. آن حزن درونی، آن دلبستگی دمادم به اباعبدالله حسین(ع)، آن شور کربلا، همه این‌ها در کنار چشم‌اندازی آینده‌نگرانه که چشم به ظهور مهدی موعود(عج) دارد، ستونی از ستون‌های شیعه به شمار می‌رود. هم دینامیزم باشعوری است که در قلب اسلام تعبیه شده و هم حلقه وصل شور مسلمانان به یکدیگر است. فوکویاما می‌گفت که این دو ساحت خدشه‌ناپذیرند و تعرض به آنان ساده نیست.
فوکویاما در قامت استراتژیست جنگ‌های نرم پنتاگون معتقد بود که شیعه غیر از این دو بال، بعد سومی هم دارد و آن، ولایت فقیه است. شیعه، زرهی به نام ولایت‌پذیری بر تن کرده و قدرتش با شهادت، فزونی می‌گیرد. همان جمله حضرت امام خمینی(ره) را در پیام ایشان به مناسبت شهادت استاد مطهری را فوکویاما نیز در کنفرانس اورشلیم تکرار می‌کرد و می‌گفت شیعه مکتبی است که هر چه او را از بین می‌برند، گسترده‌تر و زنده‌تر می‌شود. پیشنهاد مشخص او مبارزه با ولایت فقیه بود و خیال می‌کرد که اگر به ساحت ولایت تعرض گردد، مخدوش ساختن دو بال سرخ و سبز شیعه نیز آسان خواهد شد.
شاه کلید تئوری جنگ نرم فوکویاما که مهندسی معکوس لقب گرفت، ناظر به تحقق فروپاشی ایدئولوژیک شیعه در ایران و تغییر گفتمان غالب انقلاب بود. او معتقد بود که برای پیروزی بر یک ملت، باید میل و ذائقه آن ملت را تغییر داد و نظام ارزشی‌شان را نابود کرد. گفت که ابتدا به ولایت فقیه تعرض کنید، سپس شهادت‌طلبی ایرانیان را بدل به رفاه‌طلبی کنید و اگر این دو فرآیند تحقق یافت، خود به خود اندیشه‌های امام زمانی و عدالت‌طلبانه از جامعه ایران رخت می‌بندد.
بنابراین از سال 1365 صورتبندی پروژه تهدید نرم توسط پنتاگون در کنفرانس اورشلیم در اسرائیل انجام گرفت. البته، تاریخ شروع این پروژه به سالیان آغازین انقلاب اسلامی بازمی‌گردد، اما کنفرانس اورشلیم یکی از تلاش‌های منسجم و مشخص در این باب است. در این کنفراس، هراس غربیان از ادامه جنگ تحمیلی با ایران نیز مشهود است. فوکویاما می‌پنداشت که حتی با امتیاز دادن به ایران باید جنگ سخت‌افزاری با ایران پایان گیرد، چرا که احتمال دارد ایرانیان پس از فتح فاو، چه بسا کربلا را بگیرند و سپس راهی قدس شوند. بنابراین، او قائل به جنگ نرم بود و بعدها هم نشان داد که در این وادی برای روشنفکران ایرانی، چون عبدالکریم سروش، نقش ویژه‌ای قائل است.
فرانسیس فوکویاما کیست؟ نظریه‌اش چیست؟
و همه این تفصیلات در حالی است که فرانسیس فوکویاما در نظریه معروف خود «پایان تاریخ» که در سال ۱۹۸۹ مطرح شده و بعدها در سال ۱۹۹۲ در کتابی با نام «پایان تاریخ و آخرین انسان» منتشر شد ادعا کرده «امروزه نظام لیبرال دمکراسی به ویژه بعد از فروپاشی اتحاد شوروی به صورت یک جریان غالب و مسلط درآمده است که همه کشور‌ها و جوامع باید‌ در برابر آن تسلیم شوند. ، آخرین حد تلاش‌ها و مبارزات ایدئولوژی‌های مختلف در نهایت در قالب ایدئولوژی «لیبرال دمکراسی» سربرآورده است‌. بنابراین تصور اینکه نظام سیاسی بهتر و مناسب‌تری به عنوان آلترناتیو و یا بدیل جایگزین این نظام شود وجود ندارد». نظریه «پایان تاریخ» فوکویاما البته پاسخی بود به «جنگ تمدن‌ها»ی ساموئل هانتینگتون. با این همه، نظریه فرانسیس فوکویاما، آنچنان که در رسانه‌های ما مورد توجه قرار گرفته، چندان مورد توجه مراکز آکادمیک و تحقیقاتی غربی قرار نگرفته، و بیشتر محققان و پژوهشگران حوزه سیاست در غرب، این مقاله را فاقد ارزشهای علمی می‌دانند و آن را مقاله‌ای ترویجی خوانده‌اند که در پی تبلیغ ارزشهای امریکایی و القای برتری سرمایه‌داری لیبرال بر اشکال دیگر نظام‌های سیاسی در دنیاست.
خبرساز روزنامه مشهور، شاید گمان کرده است فوکویاما یکی از بی‌نظیرترین و معتبرترین دانشمندان و نظریه‌سازان امروز جهان است و اگر از او سخنی در تایید فرهنگ شیعه بسازد، پیروزی‌ای برای تمدن شیعه است، در حالی که این روزنامه چاپ تهران، با یک تیر، توپ‌های فراوانی به دروازه خودی فرستاده و گرچه چند سال این حرفها بر سر زبانها افتاده اما مگر تمدن جهانساز شیعه نیازی به دروغ و خبرسازی دارد؟ مگر حقانیت شیعه با اینگونه خبرسازی‌ها و جعل‌ها به اینجا رسیده است؟
چرخه بی‌پایان خبرسازی و داستان‌پردازی
اما اینجا هنوز پایان ماجرا نیست. شخصیت‌های سیاسی از جمله داوود احمدی‌نژاد، دبیر وقت کمیته دائمی پدافند غیرعامل، حجت‌الاسلام والمسلمین علی شیرازی نماینده ولی فقیه در نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، و خیل نویسندگانی که نوشته‌هایشان در روزنامه‌های مختلف و پایگاه‌های اینترنتی مختلف منتشر شده، به این گزاره ساختگی دامن زده‌اند که می‌توانید با یک جستجوی ساده، صدها نوع از این نوشته‌ها را در اینترنت بیابید.
سایت خبری عصرایران در خبری که ۱۵ بهمن ۸۸ به نقل از خبرگزاری فارس منتشر کرده، از قول داوود احمدی‌نژاد اینچنین نوشته است: وی در ادامه به بررسی اقدامات دشمن برای ضربه‌زدن به حرکت نظام اسلامی ایران پرداخت و اضافه کرد: فوکویاما یک نظریه‌پرداز ژاپنی که در مکتب امپریالیسم رشد یافته شیعه را پرنده‌ای می‌داند که افق پروازش بالاتر از تیرهای ماست و دو بال دارد، یک بال سبز و یک بال سرخ، بال سبز این پرنده مهدویت و عدالت‌خواهی اوست شیعه در انتظار عدالت به سر می‌برد و امیدوار است، بال سرخ شیعه شهادت‌طلبی است، 15خرداد 42 را به یاد دارید، کفن‌پوشان با حکم ولایت به ‌سوی طاغوت شتافتند، شهادت‌طلبی شیعه را فنا ناپذیر کرده است، بنابراین تیرهای زهرآگین سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اخلاقی به او نمی‌رسد. احمدی‌نژاد افزود: بحث سوم شیعه مهم است، فوکویاما می‌گوید این پرنده زرهی به نام ولایت بر تن دارد، بین تمام مذاهب اسلامی شیعه تنها مذهبی‌ است که به ولایت فقهی معتقد است، این مسئله شیعه را تهدیدناپذیر کرده است.
علاوه بر موارد ذکر شده، یکی از پژوهشگران شناخته شده مهدویت نیز در نشستی با عنوان «غرب و مهدویت» که در شهر مقدس قم برگزار شده، به سخنان منسوب به فوکویاما استناد کرده و گفته است: مساله روز بودن مهدویت و انتظار را غربی‌ها هم درک کرده‌اند و خودشان به این مطلب اعتراف کرده‌اند، مثلا «فرانسیس فوکویاما» گفته است: «شیعه مثل پرنده‌ای است که یک بال سرخ، یک بال سبز و یک قلب دارد. بال سرخ را شهادت و امام حسین(ع)، بال سبز را آینده روشن، امام زمان و اعتقاد به او و قلب را هم روحیه تعبدپذیری بیان کرده است.»
و سرانجام...
اما پس از همه اینها، فرانسیس فوکویاما در گفتگویی تلویزیونی با بی.بی.سی، که در سوم اسفندماه ۸۹ در یکی از برنامه‌های «به عبارت دیگر» که به گفتگو با شخصیت‌های مطرح اختصاص دارد، همه آنچه به او نسبت داده می‌شد را دروغ خواند و اظهار کرد هیچگاه در کنفرانس اورشلیم نبوده و چنان سخنانی به زبان نیاورده است.
اکنون پس از همه این داستان‌پردازی‌ها و دروغ خواندن داستان از سوی شخصیت اصلی داستان، همان روزنامه که سالها پیش اصل آن خبر را منتشر کرده، در خبری با تیتر «آمریكا اعتراف می كند 9 دی فرمول مهندسی معكوس فوكویاما را معكوس كرد» نوشت: «سه روز بعد از 9 دی ریچارد هاس می گوید متأسفانه فرمول مهندسی معكوس آقای فوكویاما نتیجه معكوس داد چرا كه فوكویاما معتقد بود درگیری ما با ایران از ولی فقیه شروع شده است بنابراین فلش های حمله باید نهایتا به سوی رهبری باشد.»

حسن اجرایی، ساعت صفر، شماره شانزدهم

 

بررسی دلایل غیبت حضرت مهدی علیه السلام

روایات زیادی درباره غیبت امام زمان (ع) از وجود مبارک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام وارد شده است. برخی از آن ها، درباره ی وقوع غیبت است، چنان که فرموده اند: «قائم ما را غیبتی است بس طولانی ».(1) روایات زیادی درباره غیبت امام زمان (ع) از وجود مبارک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام وارد شده است. برخی از آن ها، درباره ی وقوع غیبت است، چنان که فرموده اند: «قائم ما را غیبتی است بس طولانی ».(1) آیت الله نجم الدین طبسی در مطلبی که سید حسن واعظی آن را تدوین کرده است به بررسی دلایل غیبت حضرت مهدی علیه السلام پرداخته است.متن نوشتار مذکور بدین شرح است: مقدمه روایات زیادی درباره ی غیبت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از وجود مبارک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه ی اطهار علیهم السلام وارد شده است. برخی از آن ها، درباره ی وقوع غیبت است، چنان که فرموده اند: «قائم ما را غیبتی است بس طولانی » (1) و گروهی از آن ها، طولانی بودن مدت آن را مطرح کرده اند. (2) نیز در بعضی از آن ها، برای غیبت، حکمت ها و فوائدی مطرح شده است، هر چند فلسفه ی اصلی آن، ظاهرا، بیان نگردیده است، بطوریکه فرموده اند: «ما، ماذون نیستیم علت آن را بیان نماییم » . (3) پس معلوم می شود علت حکیمانه ای برای غیبت وجود دارد، چرا که خداوند حکیم، کار عبث و بیهوده انجام نمی دهد، هر چند در روایات به آن تصریح نشده است. و دسته ای نیز شرایط و اوضاع پیش از ظهور را مطرح کرده اند و... یکی از بحث های مهم در موضوع مهدویت، بحث غیبت است.

عالمان و فقیهانی مانند ثقة الاسلام کلینی، شیخ صدوق، شیخ طبرسی، مرحوم نیلی، علامه مجلسی، ... تعلیل هایی آورده اند که بعضی از آنها، در خود روایات هست و بعضی از استظهارات خودشان است.که در لابه لای این روایت، به نکاتی مانند کیفیت انتفاع و استفاده ی مردم از آن حضرت در دوران غیبت، اشاره می کنند وجوهی را در مورد تشبیه غیبت حضرت به خورشید پس ابر دارند که ما این بحث را بعد از بررسی علل غیبت، ذکر خواهیم کرد. ما، در این نوشتار، سعی داریم که ابتدا، روایاتی که در ارتباط با سبب غیبت است، بیان کنیم، سپس آن ها را از نظر سندی و دلالی بررسی کرده و در پایان نتیجه بگیریم.

بنابراین، بحث را در سه مرحله پی می گیریم. مرحله ی نخست اسباب غیبت در روایات در روایات، به سبب های مختلفی اشاره شده است که می توان آن ها را به هشت دسته، تقسیم کرد: یکم - اجرای سنن انبیا علیهم السلام درباره ی حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ; دوم - خدا نمی خواهد که امام، در میان قوم ستمگر باشد; سوم - تنبه مردم; چهارم - امتحان مردم; پنجم - خوف و ترس از قتل; ششم - تحت بیعت هیچ حاکمی نباشد; هفتم - خالی شدن صلب های کافران از مؤمنان; هشتم - سر غیبت معلوم نیست و فقط خدا می داند. یکم - اجرای سنن انبیا علیهم السلام در باره ی حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) حدیث یکم - حدثنا المظفر بن جعفر بن المظفر العلوی، قال حدثنا جعفر بن مسعود وحیدر بن محمد السمرقندی، جمیعا، قالا: حدثنا محمد بن مسعود، قال: حدثنا جبرئیل بن احمد عن موسی بن جعفر البغدادی، قال: حدثنی الحسن بن محمد الصیرفی، عن حنان بن سدیر، عن ابیه، عن ابی عبدالله علیه السلام، قال: «ان للقائم منا غیبة یطول امدها.» . فقلت له: «ولم ذاک، (4) یابن رسول الله؟» . قال: «ان (5) الله عزوجل ابی الا ان یجری فیه سنن الانبیاء علیهم السلام فی غیباتهم، وانه لابد له - یاسدیر - من استیفاء مدد غیباتهم. قال الله عزوجل: «لترکبن طبقا عن طبق » (6) ای سننا علی من کان قبلکم.» . (7) حنان بن سدیر، از پدرش از امام صادق علیه السلام روایت کند که فرمود: «برای قائم ما، غیبتی است که مدت آن به طول می انجامد.» . گفتم: «ای فرزند رسول الله آن، برای چیست؟» . فرمود: «خداوند عزوجل، می خواهد درباره ی او، سنت های پیامبران علیهم السلام را در غیبت هایشان جاری سازد. ای سدیر! گریزی از آن نیست که مدت غیبت های آن ها به سر آید. خداوند عزوجل فرمود: همانا، همه ی شما پیوسته از حالی به حال دیگر منتقل می شوید» ; یعنی، سنت های پیشینیان، درباره ی شما هم جاری است.» . البته روایات دیگری به این مضمون وارد شده که در ادامه ی مبحث، بدان اشاره می شود. دوم - خدا نمی خواهد امام در میان قوم ستمگر باشد حدیث یکم - العطار، عن ابیه، عن الاشعری، عن احمد بن الحسین بن عمر، عن محمد بن عبدالله، عن مروان الانباری، (8) قال: خرج من ابی جعفر علیه السلام: «ان الله اذا کره لنا جوار قوم نزعنا من بین اظهرهم.» . (9) مروان انباری گوید: از ابوجعفر (امام باقر علیه السلام) نامه ای رسید که نوشته بود: «همانا، خداوند، اگر ناخوش بدارد و دوست نداشته باشد که ما، در مجاورت و کنار قومی باشیم، ما را از میان آن ها بیرون می برد.» . حدیث دوم - محمد بن یحیی، عن جعفر بن محمد، عن احمد بن الحسین، عن محمد بن عبدالله، عن محمد بن الفرج (10) قال: کتب الی ابوجعفر علیه السلام: «اذا غضب الله تبارک وتعالی علی خلقه نحانا عن جوارهم.» . محمد بن فرج گوید: ابوجعفر (امام جواد علیه السلام) به من نوشت: «هنگامی که خداوند تبارک و تعالی، بر خلق اش خشم کند، ما را از میان شان دور می کند.» . (11) سوم - تنبیه و تنبه مردم حدیث - در حدیث محمد بن الفرج: «خشم خدا، به جهت تنبیه و تنبه مردم است تا قدر شناس باشند.» . چهارم - امتحان مردم حدیث - حدثنا محمد بن الحسن بن الولید، قال: حدثنا محمد بن الحسن الصفار، عن احمد بن الحسین، عن عثمان بن عیسی، عن خالد بن نجیح، عن زرارة بن اعین، «قال: سمعت الصادق جعفر بن محمد صلی الله علیه و آله یقول: «ان للقائم غیبة...» ثم قال علیه السلام: «وهو المنتظر الذی یشک الناس فی ولادته. فمنهم من یقول: اذا مات ابوه، مات ولاعقب له. ومنهم من یقول: قد ولد قبل وفاة ابیه بسنتین; لان الله عزوجل یحب ان یمتحن خلقه فعند ذلک یرتاب المبطلون.» . (12) زرارة بن اعین گوید: از امام صادق شنیدم که می فرمود: «همانا برای قائم (پیش از آن که قیام کند) غیبتی است.» . سپس فرمود: «او، منتظری است که مردم; در ولادت اش; به شک و تردید می افتند و بعضی می گویند: «زمانی که پدرش (امام حسن عسکری علیه السلام) رحلت کرد، فرزندی برای او نبود» و بعضی گویند: «دو سال قبل از وفات پدرش; متولد شده است » ; زیرا، خداوند عزوجل، محققا، امتحان خلق اش را دوست می دارد و در آن هنگام، باطل جویان، شک و تردید می کنند.» . این حدیث و احادیث دیگر (13) وجه غیبت را، امتحان مردم دانسته که مطابق با آیات خداوند و تعلیمات دینی است. بررسی این موضوع را همچنان که در ابتدا اشاره کردیم، به محل خود موکول می کنیم. پنجم - خوف و ترس از قتل حدیث یکم - حدثنا محمد بن علی ما جیلویه، رضی الله عنه، عن ابیه، عن ابیه احمد بن ابی عبدالله البرقی، عن محمد بن ابی عمیر، عن ابان و غیره، عن ابی عبدالله علیه السلام قال: «قال رسول الله صلی الله علیه و آله: لابد للغلام من غیبة. فقیل له: ولم یا رسول الله؟ .قال: «یخاف القتل.» . (14) ابان و دیگران، از امام صادق علیه السلام نقل می کنند که رسول الله صلی الله علیه و آله فرمود: «گریزی از غیبت برای غلام و پسر خردسال (اشاره به امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)) نیست » . عرض کردند: «یا رسول الله! برای چه غیبت می کند؟» .فرمود: «می ترسد او را بکشند» . حدیث دوم - ابن عبدوس، عن ابن قتیبه، عن حمدان بن سلیمان، عن محمد بن الحسین، عن ابن محبوب، عن علی بن رئاب، عن زرارة، قال: سمعت ابا جعفر علیه السلام یقول: «ان للقائم (15) غیبة قبل ظهوره.» . قلت: «ولم؟» . قال: «یخاف - واو مابیده الی بطنه - » . قال زرارة: «یعنی القتل » . زراره گوید: از ابوجعفر (امام باقر علیه السلام) شنیدم که می فرمود: «همانا برای قائم ما (حضرت مهدی علیه السلام) قبل از ظهورش، غیبتی است.» . گفتم: «برای چه؟» . فرمود: «می ترسد - و با دست به شکم اش اشاره کرد - » . زراره گوید: «مقصود، قتل است (می ترسد او را بکشند) .» . در کتاب (16) غیبت نعمانی (17) این حدیث، به طریق دیگر، از «زراره » از امام صادق علیه السلام نقل شده است و نیز احادیث زیادی (18) در ارتباط با این وجه وجود دارد که ما به جهت ایجاز، از ذکر آن ها صرف نظر کردیم. و در این مرحله صرفا، به معرفی وجوه مختلف علت غیبت می پردازیم. عالمانی مانند شیخ طوسی، بحث مفصلی در تایید این وجه دارند که در مرحله ی بحث و بررسی های دلالی، به آنها اشاره خواهیم کرد. ششم - تحت بیعت هیچ حاکمی نباشد حدیث یکم - الطبرسی عن الکلینی، عن اسحاق بن یعقوب، انه ورد علیه من الناحیة المقدسة علی ید محمد بن عثمان: «و اما علة ما وقع من الغیبة. فان الله عزوجل یقول: یا ایها الذین امنوا لا تسالوا عن اشیاء ان تبدلکم تسؤکم (19) انه لم یکن احد من آبائی الا وقعت فی عنقه بیعة لطاغیة زمانه وانی اخرج حین اخرج ولابیعة لاحد من الطواغیت فی عنقی...» . (20) طبرسی در کتاب احتجاج از ثقة الاسلام کلینی «ره » و ایشان نیز از اسحاق بن یعقوب نقل می کند که این مطلب از ناحیه مقدس امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به واسطه ی علی بن محمد بن عثمان وارد شد: «و اما علت وقوع غیبت، این است که خداوند عزوجل می فرماید: ای کسانی که ایمان آورده اید! از چیزهایی نپرسید که اگر برای شما آشکار شود، شما را ناراحت می کند.» . بر گردن همه ی پدران ام، بیعت سرکشان زمانه بود، اما وقتی که من خروج کنم، بیعت هیچ ظالم سرکشی بر گردن ام نیست.» . حدیث دوم - محمد بن یحیی، عن احمد بن محمد، عن الحسین بن سعید، عن ابن ابی عمیر، عن هشام بن سالم، عن ابی عبدالله علیه السلام قال: یقوم القائم ولیس لاحد فی عنقه عهد ولاعقد ولا بیعة » . (21) هشام ابن سالم از امام صادق علیه السلام نقل کند که امام فرمود: «قائم، قیام می کند در حالی که پیمان و قرار داد و بیعت هیچ کس در گردن اش نیست.» . (22) این وجه، در احادیث زیادی مطرح گردیده است، به طوری که شیخ صدوق در کمال الدین باب چهل چهار (علة الغیبة) یازده حدیث را نقل کرده، که پنج حدیث نخست را (از شماره 1 تا 5) اختصاص به این وجه قرار داده است. هفتم - خالی شدن صلب های کافران از مؤمنان حدیث یکم - ابن مسرور، عن ابن عامر، عن عبدالله بن عامر، عن ابن ابی عمیر، عمن ذکره، عن ابی عبدالله علیه السلام قال: قلت له: «ما بال امیرالمؤمنین علیه السلام لم یقاتل مخالفیه فی الاول؟» . قال: «لایة فی کتاب الله عزوجل «لو تزیلوا لعذبنا الذین کفروا منهم عذابا الیما»» . (23) قال: قلت: «وما یعنی بتزایلهم؟» . قال: «ودائع مؤمنین فی اصلاب قوم کافرین، وکذالک القائم علیه السلام، لن یظهر ابدا حتی تخرج ودایع الله عزوجل، فاذا خرجت ظهر علی من ظهر من اعداء الله عزوجل جلاله، فقتلهم.» . (24) ابن ابی عمیر، از امام صادق علیه السلام نقل می کند که از اباعبدالله (امام صادق علیه السلام) پرسیدم: «چرا امیرالمؤمنین علیه السلام در ابتدای امر، با مخالفان خود کارزار و جنگ نکرده؟» . فرمود: «به جهت آیه ای که در کتاب خداوند عزوجل بوده: «اگر مؤمنان و کفار (در مکه) از هم جدا می شدند، همانا کافران را عذاب دردناکی می کردیم.» گوید: گفتم: «مقصود از «تزایلهم (جدا شدن) چیست؟» . فرمود: «مقصود نطفه های مؤمنانی است که در صلب های کافران به ودیعت گذاشته شده اند. همین طور قائم هم مادامی که ودایع خداوند عزوجل آشکار نشده، ظهور نخواهد کرد. پس وقتی مؤمنان از صلب های کافران، آشکار شدند، او نیز ظهور می کند و بر دشمنان خداوند عزوجل غلبه یافته و آنان را می کشد.» . شیخ صدوق، در کتاب علل الشرایع (25) این روایت را به سند دیگر از ابراهیم کرخی، از امام صادق علیه السلام نقل کرده است. هشتم - سر غیبت معلوم نیست و فقط خدا می داند حدیث - ابن عبدوس، عن ابن قتیبة، عن حمدان بن سلیمان، عن احمد بن عبدالله بن جعفر المدائنی، عن عبدالله بن الفضل الهاشمی، قال: سمعت الصادق جعفر بن محمد علیهم السلام یقول: «ان لصاحب هذا الامر غیبة لابد منها یرتاب فیها کل مبطل.» . فقلت له: «ولم جعلت فداک؟» . قال: «لامر لم یؤذن لنا فی کشفه لکم.» . قلت: فما وجه الحکمة فی غیبته؟» . فقال: «وجه الحکمة فی غیبته وجه الحکمة فی غیبات من تقدمه من حجج الله تعالی ذکره. ان وجه الحکمة فی ذلک لا ینکشف الا بعد ظهوره کما لا ینکشف وجه الحکمة فیما اتاه الخضر علیه السلام من خرق السفینة، وقتل الغلام، واقامة الجدار لموسی علیه السلام الی وقت افتراقهما» . یابن الفضل! ان هذا الامر امر من امر الله وسر من سر الله وغیب من غیب الله ومتی علمنا انه عزوجل حکیم، صدقنا بان افعاله کلها حکمة، وان کان وجهها غیر منکشف » . (26) عبدالله بن فضل هاشمی گوید: از امام صادق جعفر بن محمد علیهم السلام شنیدم که می فرمود: «همانا صاحب این امر را غیبتی است که ناچار از آن است. و هر باطل جویی، در آن، به شک می افتد.» . گفتم: «فدایت شوم! برای چه؟» . فرمود: «به جهت امری که به ما اجازه نداده اند آن را بر شما آشکار سازیم.» . عرض کردم: «چه حکمتی در غیبت او است؟ » . فرمود: «حکمت غیبت او، همان حکمتی است که در غیبت حجت های الهی پیش از او بوده است. وجه حکمت غیبت او پس از ظهورش آشکار گردد، همچنان که وجه حکمت کارهای حضرت خضر علیه السلام - از شکستن کشتی و کشتن پسر بچه و به پا داشتن دیوار بر موسی علیه السلام روشن نبود تا آن که وقت جدایی فرا رسید. ای پسر فضل! این، امری از امور الهی و سری از اسرار خدا و غیبی از غیب های پروردگار است و چون دانستیم که خداوند، عزوجل، حکیم است، تصدیق می کنیم که تمام کارهای او حکیمانه است هر چند وجه و علت آن برای ما آشکار نباشد.» . ما، تا این جا، سعی کردیم نمونه ای از روایاتی را که در باره ی اسباب غیبت بودند، دسته بندی و معرفی کنیم. و این که این علت ها را به عنوان علت، می پذیریم یا نه، و یا این که در صورت پذیرفتن، آیا هر کدام از این ها، علت تام هستند و یا ناقص، یعنی وجودشان برای وجود معلول، لازم و کافی است و وجود معلول، به چیز دیگری به غیر از آن، توقف ندارد، یا این که بودن و وجودشان برای وجود معلول، لازم است، اما کافی نیست، و یا اینکه هیچکدام به عنوان علت نبود، ان شاء الله، در جای خودش بحث خواهیم کرد. مرحله ی دوم - بررسی سندی و دلالی روایات در این مرحله، چهار محور مورد نظر است: محور یکم - نخستین مدرک و کتابی که روایت را نقل کرده است; محور دوم - بررسی سندی حدیث; محور سوم - شواهدی از روایات دیگر بر صدق روایت مورد نظر در صورتی که از لحاظ سند، کم بیاوریم; یعنی، اگر روایت، مشکل سندی داشته باشد، آن را کنار نمی گذاریم، بلکه برای جبران ضعف سندش، شواهد صدق و مؤیدات دیگری را از روایات ائمه ی طاهرین علیهم السلام ذکر می کنیم; محور چهارم - بررسی دلالی روایت. بررسی نخستین روایت (اجرای سنن انبیاء علیهم السلام در باره ی حضرت مهدی علیه السلام) عن ابی عبد (27) الله علیه السلام قال: «ان للقائم منا غیبة یطول امدها.» . فقلت: «ولم ذاک یابن رسول الله؟» . قال: «ان الله عزوجل ابی الا ان یجری فیه سنن الانبیاء علیهم السلام فی غیباتهم.» . محور یکم : نخستین مدرک و کتابی که این حدیث را نقل کرده، کتاب کمال الدین و نیز کتاب علل الشرایع است. مؤلف هر دو، شیخ جلیل القدر، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه قمی، مشهور به شیخ صدوق «ره » (متوفی 381 ه .ق) است. هر کس که این روایت را نقل کرده، یا از علل بوده و یا از کمال و یا این که طریق اش به این ها منتهی می شود. مختصر تفاوتی که میان سند حدیث مذکور در کتاب های علل الشرایع و کمال الدین مشاهده می شود، به این قرار است: در سند کمال الدین بعد از «العلوی » ، «السمرقندی » اضافه کرده، و «جعفر بن محمد بن مسعود» را بدل از «جعفر بن مسعود» در آورده است. این که از دو نفر جعفر بن مسعود وحید بن محمد نقل می کند، به جهت تاکید مطلب و تعدد طریق است تا اگر یکی از راویان، مشکل توثیق داشته باشد، دیگری، آن مشکل را نداشته باشد و در نتیجه، در توثیق سند، خللی وارد نشود. محور دوم - بررسی سند 1- المظفر بن جعفر العلوی - مظفر، یکی از مشایخ مرحوم شیخ صدوق است. مرحوم آقای خویی (28) و مرحوم تستری (29) در مورد ایشان، ساکت اند. و فقط به ذکر اسم ایشان کفایت می کنند، ولی مرحوم مامقانی، در مورد ایشان نظر می دهد و می فرماید: «در این که ایشان، شیعه است. شک و شبهه ای نیست و نیز او شیخ اجازه ی مرحوم شیح صدوق است. و این امر، ما را از توثیق ایشان، بی نیاز می سازد و لذا حکم ثقه را دارد. » . (30) بنابراین، مرحوم مامقانی، ابتدا، با بیان شیعه بودن راوی (مظفر)، می خواهد حسن بودن ایشان را ثابت کند و سپس مبنای خودش را در وثاقت راوی بیان می کند و آن، این که راوی، شیخ اجازه ی صدوق «ره » است و شیخ اجازه بودن را دلیل بر وثاقت می دانند. با این بیان، اگر مبنای مرحوم مامقانی را بپذیریم، این روای (مظفر)، ثقه است و حدیث، به سبب ایشان، مشکل سندی ندارد. 2- جعفر بن مسعود - در سند کتاب علل الشرایع، این اسم بیان شده است. در کتاب های رجالی، اسمی از ایشان به میان نیامده است. اگر چنین باشد، سند، مشکل پیدا می کند، لکن در سند کتاب کمال الدین بعد از «جعفر» ، «بن محمد» است. و مرحوم شیخ طوسی می فرماید: این شخص، فاضل است. (جعفر بن محمد بن مسعود) در وجیزه (31) و بلغه گفته اند: «ایشان، ممدوح است » . مرحوم مامقانی، با مشاهده ی سه مطلب فوق الذکر، اظهار نظر می کند و می فرماید: «این شخص، از حسان است و روایت اش، روایت حسن است.» . (32) مرحوم خویی، «جعفر بن محمد بن مسعود» را به «جعفر بن معروف » بر می گرداند. (33) اگر چنین باشد، باید ببینیم آن شخص وثاقت دارد یا نه. تا این جا، تقریبا بنابر بعضی از مبانی (علی المبنی) مشکل سندی نداریم ولی اگر نتوانستیم وثاقت و عدالت جعفر بن محمد بن مسعود را ثابت کنیم، در طریق حدیث، شخص دیگری به نام «حیدر بن محمد السمرقندی » نیز وجود دارد که در عرض ایشان است و حدیث، از این دو نفر نقل شده است. و به اصطلاح دو طریق دارد. 3- حیدر بن محمد السمرقندی - مرحوم شیخ طوسی می فرماید: «این شخص، ثقه و جلیل القدر و فاضل است.» . شیخ طوسی، اسم ایشان را در دو جا ذکر می کند: یکی، در کتاب فهرست اش که می گوید: «فاضل و جلیل القدر است » (34) و دیگری در کتاب رجال اش که می فرماید: «عالم و جلیل القدر است » (35) علامه، در کتاب خلاصة الاقوال (36) در قسم اول می گوید: «عالم و جلیل القدر و ثقه است.» . مرحوم مامقانی، فرمایش این دو را جمع می کند و می گوید: «این شخص، ثقه است » . (37) آقای خویی، با احتیاط حرکت می کند و می فرماید: «در حسن بودن و جلالت این شخص، اشکالی نیست و در این مورد، فرمایش شیخ طوسی که فرمودند: «ایشان، فاضل و جلیل القدر» یاایشان، عالم فاضل است، کفایت می کند و حسن حال اش را به دست می آوریم، اما نمی توانیم با این فرمایش، وثاقت اش را ثابت کنیم. از طرفی هم پیش از علامه و ابن داود، کسی را نیافتیم که ایشان را ثقه بداند و شاید این دوبرداشتی اشتباه از فرمایش شیخ طوسی کرده اند، که فرموده بود «جلیل القدر است » . او، سپس می فرماید: «این نیز بعید نیست.» . (38) 4- محمد بن مسعود (ابوالنضر) (39) - ایشان، صاحب تفسیر عیاشی است. ایشان، در ابتدای امر از علمای اهل سنت بود، ولی شیعه شد و خدمات زیادی به مذهب شیعه کرد. نجاشی گوید: «ایشان، ثقه، راستگو، و عین یعنی شخصیتی از شخصیت های این طایفه است. ابتدا، مذهب عامی داشت و سنی بود و از احادیث عامه زیاد شنیده بود، آن گاه مستبصر شد و مذهب شیعه را پذیرفت.» . (40) مرحوم شیخ طوسی می فرماید: «ایشان، جلیل القدر بود و روایات و اخبار زیادی را می دانست و بصیرت و آشنایی خوب و وسیعی نسبت به آن ها داشت و صحیح را از سقیم می شناخت و اطلاعات کافی نسبت به روایات داشت.» . (41) نیز مرحوم شیخ طوسی در رجال اش می فرماید: «ایشان، از نظر علم و فضل، ادب، فهم، هوشیاری، بیش ترین بهره را نسبت به اهل زمان خود در مشرق (اطراف خراسان) داشت.» . (42) مرحوم آقای خویی می فرماید: «طریق شیخ صدوق به المظفر بن جعفر بن المظفر العلوی العمری قدس سره، عن جعفر بن محمد بن مسعود، عن ابیه ابی النضر، عن محمد بن مسعود العیاشی، حنان بن سدیر است. (این طریق) مانند طریق شیخ طوسی، ضعیف است » . (43) عرض متواضعانه ی ما به مرحوم خویی رحمه الله، این است که اگر پذیرفتیم این طریق شیخ به سدیر ضعیف است، به جهت جعفر بن محمد است، لکن شیخ صدوق، طریق دیگری به غیر از ایشان دارد که در آن، حیدر بن محمد السمرقندی است و شما، جلالت ایشان را پذیرفته اید و دیگران نیز مانند شیخ طوسی و علامه حلی، ایشان را توثیق کرده اند. پس تا این جا، مشکل سندی نداریم. 5- جبرییل بن احمد الفاریابی - شیخ طوسی، در مورد ایشان می فرماید: «ایشان، مقیم «کش » بود و روایات زیادی را از علمای عراق و قم و خراسان نقل کرده است. » . (44) مرحوم مامقانی، از وجیزه ی علامه مجلسی و بلغة [ المحدثین سلیمان بن عبدالله ماخوزی ] نقل می کند که ایشان، ممدوح است و نیز می گوید، آقا وحید بهبهانی، در تعلیقه اش می فرماید: «دایی من (علامه مجلسی) ایشان را ممدوح دانسته است. ظاهرا، منشا آن، فرمایش شیخ طوسی است که می گوید: «ایشان، کثیر الروایة و معتمد کشی بوده است » به طوری که هر جا دست خط و نوشته ی این شخص را می دید، اعتماد و بلافاصله آن را نقل می کرد.» .بنابراین، کثیرالروایه بودن جبرییل بن احمد و اعتماد کشی به دست خط ایشان، اشعار بر جلالت اش دارد، بلکه وثاقت اش را می رساند. مرحوم مامقانی، از حواشی مجمع الرجال قهپائی - که خود مصنف، آن حاشیه ها را مرقوم کرده است - نقل می کند که ایشان می گوید: «از این که کشی، اسم ایشان را برده اند و از ایشان نقل کرده اند، اعتبار ایشان و اعتماد بر وی و بر دست خط و نوشته اش، ظاهر و هویدا می شود.» . مرحوم مامقانی، بعد از نقل فرمایش علما، نظر نهایی خود را چنین بیان می دارد: «سخنان علما، به جا و مناسب است و روایات جبرییل بن احمد را اگر جزء روایات موثق ندانیم، حداقل، جزء روایات حسان است.» . (45) مرحوم آقای خویی می فرماید: «کشی، روایات زیادی از ایشان نقل می کند، به طوری که هر جا دست خط او را می یافت و می دید، فورا، اعتماد و نقل می کرد، لکن همان طوری که می دانید و بارها اشاره شده است، اعتماد قدما بر شخص، نه لالت بر وثاقت اش دارد و نه دلالت بر حسن اش; به جهت این که آنان، احتمالا، بنا را بر اصالة العدالة می گذاشتند و اعتماد به آن شخص می کردند.» . (46) مرحوم تستری - که شخص نقادی است و به سختی، یک راوی را می پذیرد - در این مورد چنین اظهار نظر می کند: «تحقیق، این است که ایشان، شیخ عیاشی است و کشی نیز از او و یا از دست خط اش نقل کرده است...» . (47) ایشان، در تحقیق خود، دو مطلب را متذکر می شود که در واقع، اشاره به مبنا است: 1- شیخ عیاشی بودن; 2- اعتماد کشی بر وی. این که آیا شیخوخیت، وثاقت می آورد یا اماره بر توثیق است، و نیز اعتماد کشی، کفایت می کند یا نه، بحث های مفصلی را می طلبد که در محل خودش باید بحث شود، ولی انصافا، حسن ایشان، محرز است و مشکلی از این نظر ندارد. 6- موسی بن جعفر البغدادی - مرحوم مامقانی که سعه ی مشرب دارد، در مورد این شخص، با تامل حرکت می کند و می فرماید: «بر حسب ظاهر، ایشان، امامی مذهب و شیعه است، اما حال ایشان، مجهول بوده و نمی دانیم چه گونه آدمی بوده است، مگر این که متحد باشد با آقایی به نام ابن وهب بغدادی.» . او، در مورد این شخص می فرماید: «ظاهرا، شیعه ی امامی است، لکن مجهول الحال است.» . مرحوم مامقانی می فرماید: «ما، ابن وهب را از مجهولیت بیرون می آوریم، به این نحو که ابن داوود، ایشان را در باب معتمدین قرار داده است و لااقل، جزء حسان است، و امکان دارد ابن وهب، همان موسی بن جعفر بغدادی باشد. در چنین صورتی، ایشان، جزء مستثنیات محمد بن احمد بن یحیی در کتاب نوادر الحکمة نیست; یعنی، هر کسی را که در کتاب مذکور استثنا کرده، ضعیف بوده و بر عکس، هر کس را استثناء نکرده، ضعیف شمرده نمی شود. لذا در کتاب الذخیره، پس از نقل روایت، فرموده، در طریق اش، موسی بن جعفر بغدادی است که ایشان موثق نیست، لکن جزء مستثنیات نوادر الحکمة هم نیست. چه بسا، این گونه بیان، اشعار بر حسن حال وی دارد.» . از طرفی دیگر، مرحوم مامقانی می فرماید: مرحوم وحید بهبهانی می گوید: «محمد بن احمد بن یحیی (صاحب نوادرالحکمة) ایشان را استثنا نکرده و از وی روایت کرده است و این عدم استثنا، و ذکر روایت از ایشان، دلالت بر عدالت اش دارد... » . (48) بنابراین، «ابن وهب » جزء معتمدین ابن داوود بوده و از طرف دیگر، در صورت مطابقت اش با موسی بن جعفر بغدادی، جزء مستثنیات نوادر الحکمة نیست و اگر چه وثاقت او مشکل باشد، با این وجود، قدر متیقن، این است که جزء حسان است. 7- حسن بن محمد - بن سماعة - الصیرفی - علامه و شیخ طوسی، ایشان را چنین معرفی می کنند: «الحسن بن محمد بن سماعة، ابومحمد الکندی الصیرفی الکوفی، واقفی مذهب است، اما تصانیف خوبی دارد و فقه و دانش پاکی دارد (یعنی، انحراف سلیقه ندارد) و حسن انتقاد (یعنی در نقد یا انتخاب حدیث مهارت) دارد و احادیث زیادی را می دانست.» . نجاشی و علامه، در مورد ایشان می فرمایند: «ایشان، فقیه و ثقه است.» . (49) مرحوم آقای خویی می فرماید: «ایشان، از شیوخ واقفه و کثیرالحدیث بود. فقیه و ثقه است. » . (50) بنابراین، این فرد، مشکل مذهب و انحراف عقیده دارد، اما مشکل وثاقت ندارد. 8- حنان بن سدیر - مرحوم مامقانی می فرماید: «در مورد ایشان، سه قول وجود دارد: 1- ثقه است. این، فرمایش صریح شیخ طوسی در فهرست اش است و مؤیداتی هم برای آن می آورد: الف) ابن محبوب و دیگران از اصحاب اجماع، از ایشان روایت نقل کردند. ب) کثیرالروایة است. ج) روایات اش راست و استوار است. د) روایات اش مقبول است. این ها هم که نباشد، فرمایش خود شیخ که می گوید، «ثقه است » ، کافی است. 2- موثق است. این، نظر وجیزه، بلغه، حاوی است. 3- ضعیف است; چون، کیسانی مذهب است. (51) این، تصریح مامقانی است. البته، اولا، ایشان، واقفی مذهب بوده و نه کیسانی و ثانیا، انحراف عقیده، منافات با وثاقت ندارد و کم نیستند افرادی مانند غیاث بن ابراهیم و حفص بن غیاث و سکونی و ده ها نفر از روات عامی مذهب که حدیث شان نقل و به آن اعتماد می شود. مرحوم خویی می فرماید: «طریق صدوق به حنان بن سدیر، صحیح است.» و سه طریق را نقل می کند و سپس می گوید: «هر سه طریق، صحیح است.» . (52) 9- سدیر بن حکیم بن صهیب الصیرفی - سدیر، از اصحاب امام سجاد علیه السلام و امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام بود. مجموع روایاتی که از ایشان نقل شده، بیست و یک روایت است. از جمله ی آن ها، روایتی است که در ثواب پیاده و یا سواره رفتن به زیارت قبر اباعبدالله الحسین علیه السلام است. ابن شهر آشوب، (53) ایشان را جزء خواص اصحاب امام جعفر صادق علیه السلام معرفی می کند. حال، این که «آیا این جزء خواص بودن، کفایت می کند یا نه؟» ، حث خودش را دارد، ولی پاسخ این است که کفایت نمی کنند. در شان ایشان، دو طایفه روایات وارد شده است: یک طایفه، او را مدح، و طایفه دیگر، او را ذم می کند. 1- روایت حسین بن علوان از امام صادق علیه السلام، انه قال - و عنده سدیر - : «ان الله اذا احب عبدا غته بالبلاء غتا و انا و ایاکم - یا سدیر - نصبح و نمسی.» . می گوید: «در خدمت امام صادق علیه السلام برویم و سدیر هم آن جا بود. امام فرمود: «همانا، خدا، موقعی که بنده ای را دوست بدارد، او را در مصیبت و بلا فرو می برد. و ای سدیر! ما و شما، شب و روزمان را این چنین سپری می کنیم.» . در این روایت، ابتدا کبرایی (هنگامی که خدا بنده ای را دوست بدارد، بلا را به او می دهد) آمده، سپس بر سدیر تطبیق داده شده است. پس این روایت، مدح سدیر است. آقای خویی می فرماید: «خود این روایت، مشکل سندی دارد، به جهت این که در طریق اش احمد بن عبید است که توثیق نشده است.» . 2- روایت زید شحام از امام صادق علیه السلام: «انی لاطوف حول الکعبة و کفی فی کف ابی عبدالله علیه السلام » . فقال: و دموعه تجری علی خدیه، فقال: «یا شحام! ما رایت ما صنع ربی الی » . ثم بکی و دعا، ثم قال لی: «یا شحام! انی طلبت الی الهی فی سدیر و عبدالسلام بن عبدالرحمان - و کانا فی السجن - فوهبهما لی وخلی سبیلها.» . زید شحام گوید: مشغول طواف بودم، در حالی که دست ام در دست امام صادق علیه السلام بود. و اشک امام علیه السلام، بر گونه هایش جاری بود. امام فرمود: «ای شحام! ندیدی خدا چه عنایاتی به ما دارد؟» . آن گاه گریه کرد و دعا کرده باز فرمود: «ای شحام! من، از خداوند عزوجل، آزادی «سدیر» و «عبدالسلام » را خواستم و این که خداوند، آن دو را به من ببخشد. و خدا بخشید و آزادشان کرد.» . بنابراین، این روایت، سدیر را مدح می کند. علامه، این روایت را معتبر می داند; یعنی; از نظر او، این روایت، مشکل سندی ندارد، ولی آقای خویی، این روایت را تضعیف می کند و می گوید: «این روایت، مشکل سندی دارد، به جهت این که در طریق اش، علی بن محمد قتیبی است و این شخص، هر چند که از مشایخ کشی است، اما توثیقی ندارد.» . اشکال دوم ایشان، این است که بر فرض این که ما از مشکل سند چشم پوشی کنیم، باز این حدیث، هیچ دلالتی بر وثاقت و یا حسن «سدیر» ندارد، بلکه در نهایت، این را می رساند که امام علیه السلام، ایشان را (سدیر و عبدالسلام) دوست می داشت و با آنان مهربان بود، و امام علیه السلام، به همه ی شیعیان و موالیان اش، مهربان بودند. بنابراین، این روایت، دلالت بر وثاقت و حسن آنان ندارد. پذیرش فرمایش آقای خویی، مشکل است; زیرا، در روایت، «کان یحبه » است و دوست داشتن، غیر از مهربانی است. کسی که در طرف مقابل امام باشد (و تابع امام نباشد) امام، به ایشان، به این نحو خاص، عنایت نخواهد داشت. بنابراین، هر چند وثاقت اش را نتوانیم به دست آوریم، ولی دلالت این روایت بر حسن سدیر را می توان ثابت کرد. و علامه حلی می فرماید: «این حدیث دلالت بر علو مرتبه آن دو نفر - سدیر و عبدالسلام - دارد.» . (54) مرحوم خویی، یک مبنایی دارند که ظاهرا، امام خمینی قدس سره نیز همین مبنا را داشتند و آن این که روایتی که مدح گوید، و ناقل آن، خود ممدوح باشد، در این صورت، دور لازم می آید; چون، قبول این روایت، متوقف بر قبول خود راوی است و ثقه بودن اش، متوقف بر همین روایتی است که خود نقل می کند. امام راحل نیز می فرماید، این سنخ روایات، که ناقل اش خودش باشد، موجب سوءظن به او می شود (55) و نه مدح! اگر از مشکل سندی این دو روایت، چشم پوشی کنیم، روایت نخست و دوم، هیچ مشکل دلالی ندارد. روایات ذم سدیر 1- روایت محمد بن عذافر از امام صادق علیه السلام: - ذکر عنده علیه السلام سدیر فقال: «سدیر عصیدة بکل لون » . در محضر حضرت، صحبت از «سدیر» شد. امام فرمود: «سدیر، عصیده به هر رنگی است.» . طریحی، در توضیح این مطلب می گوید: «عصیده به هر رنگی، یعنی با همه نشست و برخاست می کند.» . آقای خویی، می فرماید، اولا، این روایت، مشکل سندی دارد; چون، در سندش، علی بن محمد است که توثیق ندارد. و این روایت، دلالت بر ذم ندارد; چون، محتمل است که مراد امام از این جمله، این باشد که حقیقت سدیر و واقع او، هرگز تغییر نمی کند، هر چند به هر رنگی درآید; یعنی، حقیقت او، ثابت است و او، همانند عصیده است که حقیقت او ثابت است، هر چند رنگ او تغییر می کند. 2- معلی بن خنیس (56) گوید: نامه های «عبدالسلام » و «سدیر» و دیگران را (از عراق) به خدمت امام صادق علیه السلام بردم. این، در زمانی که سیاه جامگان (57) قیام کرده بودند و در میان آنان، علویان فریب خورده ای، مانند عیسی بن موسی وجود داشت که شیطان او را تحریک کرد و نخستین کسی شد که لباس عباسیان و اهلیت بر تن کرد. و این ها، زمینه ساز حکومت بنی عباس شدند، (58) ولی هنوز خلفای عباسی، به حکومت نرسیده بودند. در چنین شرایطی، نوشته بودند: «ما، امید داشتیم که کار به دست شما بیفتد. نظرتان چیست؟» . موقعی که امام، از مضمون نامه مطلع گشت، بلافاصله، نامه ها را بر زمین کوبید و فرمود: «اف، اف! ما انا لهؤلاء بامام! اما یعلمون انه انما یقتل السفیانی!» . (59) گفته اند، این روایت، دلالت بر ذم «سدیر» دارد; زیرا، امام علیه السلام فرمودند: «من، امام اینان نیستم » . مرحوم آقای خویی گوید: «اولا، این روایت، از نظر سند، ضعیف است، به جهت صباح بن سیابه، و ثانیا، از نظر دلالت، هیچ گونه دلالتی بر قدح و ذم سدیر ندارد; زیرا، این ها آرزو داشتند که خلافت به امام صادق علیه السلام منتهی شود، اما جهل به واقعیت داشتند که این امر به کسی منتهی می شود که سفیانی را می کشد (یعنی امام زمان ( علیه السلام) و امام صادق علیه السلام با بیان اش، آنان را به واقعیت آگاه ساخت و به آنان مطلب را فهمانید.» . (60) 3- سدیر گوید: امام صادق علیه السلام به من فرمود: «یا سدیر! الزم بیتک و کن حلسا من احلاسه و اسکن ما سکن اللیل والنهار، فاذا بلغک ان السفیانی قد خرج فارحل الینا و لو علی رجلک » . (61) ای سدیر! در خانه ات بنشین و زیراندازی از زیراندازهایش باش و همان جا بنشین و تکان نخور. و هر وقت خروج سفیانی را به تو رساندند و دیدی سفیانی خروج کرد، پس پیاده هم که شده، خود را به ما برسان.» . (62) البته، گاهی از اوقات، دستورهایی از سوی ائمه ی طاهرین علیهم السلام به اشخاص صادر می شد که مناسب با ظرفیت همان شخص بود. از جمله ی آن ها، حدیث مذکور در مورد سدیر است که امام علیه السلام دستور به خانه نشینی و عدم دخالت در امور جاری می دهد، ولی در مقابل، نوجوانی مانند هشام بن حکم است که امام صادق علیه السلام دستور به بحث با مرد شامی می دهد و هشام را در بحث کردن تحسین می کند. (63) ابو خالد کابلی گوید، به کنار قبر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رفتم و دیدم ابوجعفر مؤمن الطاق، کنار قبر شریف نشسته و در حالی که دگمه هایش را باز کرده و سینه سپر کرده، سرگرم بحث و گفت و گو با علما است، به طوری که یکی می گویند و ایشان، چندین جواب می دهد. دیدم، خیلی مشکل شده است. لذا رفتم سر به گوش او کرده و گفتم: «مگر آقا نگفت بحث نکن؟» . گفت: «آقا به تو امر کرد که به من ابلاغ کنی؟» . عرض کردم: «نه; به من فرمود.» . پس جواب داد که «تو بحث نکن!» . ابو خالد گوید، پیش امام برگشته و مطلب را برای ایشان نقل کردم. آقا خندید و فرمود: «او، با تو فرق می کند.» ; یعنی، او، یک نوع مسئولیت دارد و تو به گونه ی دیگر مسئولیت داری. (64) آقای خویی می گوید: «آن چه که از روایات ما مدح و ذم در مورد سدیر گفته شد، با هیچ کدام شان نمی توان بر خوبی و یا بدی سدیر استدلال کرد.» . با این وجود، آقای خویی نظر خودش را چنین بیان می دارد: «اولا، سدیر بن حکیم، ثقه است، به جهت این که جعفر بن محمد بن قولویه و نیز علی بن ابراهیم - در تفسیرش - به وثاقت ایشان شهادت داده اند. (65) ثانیا این توثیق، هیچ گونه تعارضی با روایت علامه از قول سید علی بن احمد عقیقی که گفته: «سدیر بن صیرفی، مخلط است » ندارد، و چون وثاقت عقیقی ثابت نشده است و از طرفی، خود تخلیط، یعنی، هم روایات معروف و هم روایات منکر را نقل کردن، منافاتی با وثاقت راوی ندارد.» . ایشان، در پایان می فرماید: «طریق شیخ صدوق به سدیر، صحیح است و مشکل سندی هم ندارد.» . (66) محور سوم - شواهد و مؤیدات با بررسی سند روایت مورد نظر، تقریبا، مشکل سندی حل شد و از طرفی با قطع نظر از سند آن، روایات زیادی از ائمه ی طاهرین علیهم السلام وارد شده که مضمون شان با مضمون این روایت، مطابقت دارد. و متن روایت مذکور را تایید و تقویت می کند. یک سری از آن ها، از خود امام صادق علیه السلام است و یک سری از امام زین العابدین علیه السلام و از امام باقر علیه السلام و امام رضا علیه السلام است. ما، در این جا به برخی از آن ها اشاره می کنیم: شواهدی از روایات امام صادق علیه السلام روایت یکم - عن ابی بصیر، قال: سمعت ابا عبدالله علیه السلام یقول: «ان سنن الانبیاء علیهم السلام بما وقع بهم من الغیبات حادثة فی القائم منا اهل البیت حذو النعل بالنعل، والقذة بالقذة.» . قال ابوبصیر: فقلت: «یابن رسول الله! و من القائم منکم اهل البیت؟» . فقال: «یا ابا بصیر! هو الخامس من ولد ابنی موسی ذالک ابن سیدة الاماء، یغیب غیبة یرتاب فیها المبطلون، ثم یظهره الله عزوجل، فیفتح الله علی یده مشارق الارض ومغاربها...» . (67) ابوبصیر گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: «همانا سنت های انبیا با غیبت هایی که بر آنان واقع شده است، همه، در باره ی قائم ما اهل بیت، طابق النعل بالنعل و موبه مو، پدیدار می گردد. روایت دوم - ... عن زید الشحام، عن ابی عبدالله علیه السلام، قال: «ان صالحا علیه السلام غاب عن قومه زمانا، و کان یوم غاب عنهم کهلا... فلما رجع الی قومه لم یعرفوه بصورته...، وانما مثل القائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) مثل صالح.» . (68) زید شحام از امام صادق علیه السلام نقل می کند که فرمود: «صالح، زمانی از میان قوم خود غیبت کرد در حالی که مردی کامل بود... و موقعی که به پیش قوم اش برگشت، او را نشناختند... و همانا مثل قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) مثل صالح است.» . روایت سوم - عن عبدالله بن سنان، عن ابی عبدالله علیه السلام قال: سمعته یقول: «فی القائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) سنة من موسی بن عمران علیه السلام » . قال: خفاء مولده و غیبته عن قومه.» . فقلت: «وکم غاب موسی عن اهله و قومه؟» . فقال: «ثمانی و عشرین سنة.» . (69) عبدالله بن سنان، از امام صادق علیه السلام روایت می کند که فرمود: «در قائم، سنتی از موسی بن عمران است.» . گفتم: «سنت او از موسی بن عمران چیست؟» . فرمود: «پنهانی ولادت اش و غیبت از قوم اش.» . گفتم: «موسی از قوم و اهل اش چه قدر غایب بود؟» . فرمود: «بیست و هشت سال » . روایت چهارم - عن ابی بصیر، قال: قال ابوعبدالله علیه السلام: «ان فی صاحب هذا الامر سنن من سنن الانبیاء علیهم السلام: سنة من موسی بن عمران، و سنة من عیسی، و سنة من یوسف، و سنة من محمد صلی الله علیه و آله. فاما سنة من موسی بن عمران فخائف یترقب، و اما سنة من عیسی فیقال فیه ما قیل فی عیسی، و اما سنة من یوسف فالستر یجعل الله بینه و بین الخلق حجابا، یرونه ولایعرفونه، و اما سنة من محمد صلی الله علیه و آله فیهتدی بهداه ویسیر بسیرته.» . (70) ابوبصیر از امام صادق علیه السلام نقل کند که فرمود: «همانا در باره ی صاحب این امر، سنت هایی از سنت های انبیا است: سنتی از موسی بن عمران، و سنتی از عیسی و سنتی از یوسف و سنتی از محمد صلی الله علیه و آله. اما سنت او از موسی بن عمران، آن است که او نیز خائف و مراقب و منتظر است و اما سنت او از عیسی، آن است که در حق او نیز همان می گویند که درباره ی عیسی گفتند، اما سنت او از یوسف، مستور بودن است. خداوند، میان او و خلق، حجابی قرار می دهد، او را می بینند، اما نمی شناسند. اما سنت او از محمد صلی الله علیه و آله آن است که به هدایت او مهتدی می شود و به سیره ی او حرکت می کند. شواهدی از روایات امام زین العابدین علیه السلام روایت - عن سعید بن جبیر، قال: سمعت سید العابدین علی بن الحسین علیه السلام یقول: «فی القائم منا سنن من الانبیاء: سنة من ابینا آدم علیه السلام و سنة من نوح و سنة من ابراهیم، و سنة من موسی و سنة من عیسی، و سنة من ایوب و سنة من محمد صلی الله علیه و آله. فاما من آدم و نوح فطول العمر، واما من ابراهیم فخفاء الولادة واعتزال الناس، و اما من موسی، فالخوف والغیبة، و اما من عیسی فاختلاف الناس فیه، و اما من ایوب فالفرج بعد البلوی، واما من محمد صلی الله علیه و آله فالخروج بالسیف » . (71) سعید بن جبیر گوید: از سید العابدین علی بن الحسین علیه السلام شنیدم که می فرمود: «در قائم ما، سنت هایی از انبیا علیهم السلام وجود دارد: سنتی از پدرمان آدم علیه السلام و سنتی از نوح و سنتی از ابراهیم و سنتی از موسی و سنتی از عیسی و سنتی از ایوب و سنتی از محمد صلی الله علیه و آله. از آدم و نوح، طول عمر، و از ابراهیم، پنهانی ولادت و کناره گیری از مردم، از موسی، ترس و غیبت، از عیسی، اختلاف مردم درباره ی او، و از ایوب، فرج بعد از گرفتاری، و از محمد، خروج و قیام با شمشیر.» . شواهدی از روایات امام باقر علیه السلام روایت - ... عن ابی بصیر قال: سمعت ابا جعفر الباقر علیه السلام یقول: «فی صاحب هذا الامر سنن من اربعة انبیاء: سنة من موسی، و سنة من عیسی، و سنة من یوسف، و سنة من محمد صلی الله علیه و آله.» . فقلت: «ما سنة موسی؟» . قال: «خائف یترقب.» . قلت: «وما سنة عیسی؟» . فقال: «یقال فیه ما قیل فی عیسی.» . قلت: «فما سنة یوسف؟» . قال: «السجن والغیبة.» . قلت: «و ما سنة محمد صلی الله علیه و آله؟» . قال: «اذا قام سار بسیرة رسول الله صلی الله علیه و آله...» . (72) ابوبصیر گوید: از ابوجعفر امام باقر علیه السلام شنیدم که می فرمود: «در صاحب این امر، سنت های چهار پیامبر وجود دارد: سنتی از موسی، و سنتی از عیسی، و سنتی از یوسف، و سنتی از محمد علیهم السلام.» . پس عرض کردم: «سنت موسی چیست؟» . فرمود: «ترسان و نگران و منتظر» . گفتم: «سنت عیسی چیست؟» . فرمود: «آن چه که در مورد عیسی گفته شده، درباره ی او (صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)) نیز گفته شود.» . پرسیدم: «سنت یوسف کدام است؟» . فرمود: «زندانی شدن و پنهان شدن از دیدگان.» ... گفتم: «سنت محمد صلی الله علیه و آله چه چیز است؟» . فرمود: «موقعی که قیام کند، به سیره ی پیامبر صلی الله علیه و آله رفتار خواهد کرد...» . شاهدی از روایات امام رضا علیه السلام راوی گوید از امام رضا علیه السلام پرسیدم: «چه کار کنم با حدیثی که زرعة بن محمد حضرمی از سماعه بن مهران نقل کرده که امام صادق علیه السلام گوید: «ان ابنی هذا فیه شبه من خمسة انبیاء: یحسد کما حسد یوسف علیه السلام، و یغیب کما غاب یونس و ذکر ثلاثة اخر» . قال علیه السلام: «کذب زرعة! لیس هکذا حدیث سماعة! انما قال: «صاحب هذا الامر - یعنی القائم - فیه شبهة من خمسة انبیاء، و لم یقل ابنی...» . (73) از سماعه بن مهران نقل شده که امام صادق علیه السلام فرمود: «همانا، در این فرزندم، شباهت پنج پیامبر وجود دارد: حسد می شود همچنان که یوسف علیه السلام مورد حسد شد، و غائب می شود، همچنان که حضرت یونس علیه السلام غائب شد، و سه شباهت دیگر را ذکر می کند.» . امام رضا علیه السلام در پاسخ پرسش من فرمود: «زرعه، دروغ گفته، و سخن را برگردانیده است و حدیث سماعة، این چنین نیست. سماعه چنین نقل کرده است که امام صادق علیه السلام فرمود: «در صاحب این امر - یعنی قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) - شباهت پنج پیامبر وجود دارد...» . شاید، زرعه، می خواسته روایت امام صادق را بر اسماعیل، فرزند امام صادق علیه السلام تطبیق دهند و آن را شاهدی بر مذهب اسماعیلیه قرار دهند، لذا امام رضا علیه السلام در یک موضع گیری سریع و به جا فرمودند: «زرعه، دروغ می گوید» و آن گاه اصل حدیث را نقل فرمودند. محور چهارم - بررسی دلالی روایت سنت، در قرآن کریم، با الفاظ و صیغه های مختلفی وارد شده است، که عبارت است از: «سنن »«سنة »، «سنتنا» ، «سنة الاولین » ، «سنة الله.» سنت، یعنی طریق و روشی که غالبا و یا دائما جریان دارد. این طریق معمول و مسلوک، گاهی، طریق و روش گذشتگان است و گاهی طریق و سنت الهی است. طریق گذشتگان، مانند آیه ی شریف «لا یؤمنون به وقد خلت سنة الاولین.» ; (74) کافران، به قرآن (ذکر) ایمان نمی آورند و همانا، سنت و طریق گذشتگان نیز چنین بوده است. (75) روش و طریق الهی، گاهی درباره ی مخالفان و مشرکان است و گاهی درباره ی انبیا صالحان و مؤمنان است. سنت الهی درباره ی مشرکان، به معنای نابودی و هلاک آنان است. خداوند، می فرماید: 1- «سنة من قد ارسلنا قبلک من رسلنا ولا تجد لسنتنا تحویلا» (76) مراد از این آیه ی شریف، نابودی و به هلاکت رساندن مشرکان است که پیامبرشان صلی الله علیه و آله را از شهر و دیارش بیرون کردند، پس در این جا، «هلاک » ، همان سنت الهی است. این که آن را به پیامبران نسبت داده، به این جهت است که این سنت و طریق را خداوند به خاطر انبیا، اتخاذ کرده است. پس معنای این آیه ی شریف - والله العالم - چنین می شود: «مشرکان را هلاک خواهیم کرد به خاطر سنتی که ما برای پیغمبران پیش از تو، اجرا کردیم و تو، هیچ تغییر و تبدیلی برای سنت ما نخواهی یافت.» . (77) 2- «الا ان یاتیهم سنة الاولین » . (78) مراد، عذاب و ریشه کن شدن مشرکان است. (79) 3- «سنة الله فی الذین خلوا من قبل..» . (80) یعنی، عقوبت و نکاتی مانند تبعید و هدر بودن خون شان و... که منافقان و نظایر آنان را به دلیل پافشاری شان، بدان وعده کردیم. 4- «فهل ینظرون الا سنة الاولین » . (81) آیا آنان، به جز سنت پیشینیان (عذاب های دردناک آنان) چیزی را انتظار دارند؟» . مراد، همان روش و طریقه ی الهی است که در اثر مکر و تکذیب آیات خداوند، بر آنان نازل می شود. مراد از تبدیل سنت، جایگزینی عافیت و نعمت را به جای عذاب است، و مراد از تحویل سنت، منتقل کردن عذاب از گروهی که مستحق آن هستند به کسانی که استحقاق آن را ندارند. (82) 5- «سنة الله التی قد خلت فی عباده » ; (83) سنت و روش الهی در بندگان است که مسلم و مؤکد گردیده، و به هیچ وجه قابل برگشت نیست; یعنی، پس از دیدن باس و انتقام خداوند، توبه، قابل قبول نیست. (84) تا این جا، به مواردی از اجرای سنت های الهی در حق مشرکان و مخالفان لجوج، اشاره گردید، اما اجرای سنت های الهی در انبیا و صالحان: اجرای سنت های الهی در انبیا و صالحان نیز به انحای مختلف بر قرار بوده است که نمونه هایی از آن ها، به قرار ذیل است: 1- «سنة الله فی الذین خلوا من قبل » (85) مراد در این آیه، انبیا و رسولان گذشته است. (86) 2- «سنة الله التی قد خلت من قبل ولن تجد لسنة الله تبدیلا» . (87) یعنی، این سنت و طریقه ی دیرینه ی الهی است که انبیا و مؤمنان را اگر در ایمان خود صادق و در نیات خود مخلص باشند، بر دشمنان شان پیروز می گردانیم. طبق این آیه، هیچ شکستی نصیب مسلمانان نمی شود مگر در اثر مخالفت با خدا و رسول او. (88) و گاهی سنن، به معنای راه روش گذشتگان، از پیغمبران و امت های صالحی است که در دنیا، رضایت خداوند را در نظر داشته و به سعادت دنیا و آخرت ست یازیده اند. البته ناگفته نماند که مراد از راه و روش آنان، طریقه ی آنان است به طور اجمال و نه تمامی برنامه ی آنان به طور تفصیل. البته تفسیر دیگری هم شده که «طریقه » را اعم از راه و روش انبیا و صالحان و غیر آنان تفسیر کردند. آنان گفته اند، مراد از سنت های تمامی گذشتگان، اعم از حق و باطل است. این معنا، شامل صورت اول که در ابتدای بحث آوردیم، می شود. (89) نتیجه شاید مراد از «سنن الانبیاء» در این روایت و روایات دیگر، همین معنا باشد، یعنی، شیوه ها و راه و روش های زندگی انبیای سابق که یکی از آن ها همان غیبت ها و پنهان شدن از مردم بوده است. این غیبت ها، یا به امر خداوند عزوجل بوده و یا به لحاظ ترس از دشمنان خدا است. این غیبت ها، برای بسیاری از انبیا، به وقوع پیوسته است. غیبت ها و پنهان شدن انبیا 1- حضرت ادریس; ایشان، پس از جریانی که میان ایشان و جباران زمان به وقوع پیوست، به مدت بیست سال، غائب بودند (90) و پس از آن، ظاهر گشتند و به پیروان خود نوید فرج و قیام قائم از فرزندان خود، یعنی حضرت نوح را دادند و سپس از نظرها غایب شدند. خداوند، او را به آسمان برده و پیروان او، قرن ها و نسل ها، پیوسته، منتظر قیام نوح بودند، تا این که حضرت نوح ظاهر گردید. (91) 2- حضرت نوح; ایشان نیز تا سن چهار صدوشصت سالگی، یعنی پیش از بعثت، غیبت در او محقق بود. (92) 3- حضرت صالح; ایشان نیز برهه ای از زمان، از قوم خود غائب گردید و هنگامی که بازگشت، او را نشاختند و مردم، به سه گروه منکر و شاک و اهل یقین، تقسیم شدند. (93) 4- حضرت ابراهیم علیه السلام; مرحوم صدوق می فرماید، غیبت حضرت ابراهیم، شبیه به غیبت حضرت مهدی علیه السلام است، بلکه از آن هم شگفت انگیزتر است. ایشان از هنگام انعقاد نطفه تا زمانی که مامور به تبلیغ شد، در مخفی گاه بود. و پس از آن، دو غیبت دیگر هم داشت. بار سوم، ایشان به تنهایی، در بلاد سیر و سیاحت می کرد. (94) 5- حضرت یوسف; مدت غیبت ایشان، بیست سال بود. سه روز در چاه و چند سال در زندان و باقی آن را در پادشاهی گذراند. (95) 6- حضرت موسی علیه السلام; به مدت بیست و هشت سال از قوم خود ناپدید شد و پس از آن که او را شناختند، باز هم به مدت پنجاه و اندی سال، غائب گردید. (96) 7- حضرت شعیب; به مدت مدیدی از قوم خود غائب شد و سپس برگشت. (97) 8- حضرت اسماعیل صادق الوعد; ایشان، به مدت یک سال از قوم خود غائب شد. (98) 9- حضرت الیاس; ایشان، به مدت هفت سال، از قوم خود غائب و در بیابان ها متواری بود. (99) 10- حضرت سلیمان; ایشان نیز مدت طولانی از قوم خود غائب بود. (100) 11- حضرت دانیال; ایشان، به مدت نودسال، از قوم خود ناپدید، و در دست بخت النصر، اسیر بود. (101) 13- 12- حضرت لوط و عزیر; (102) 14- حضرت عیسی; ایشان، غیبت های متعددی داشتند که در بلاد به سیاحت می پرداخت. و قوم او، از وی خبری نداشتند. یک بار، غیبت ایشان، در مصر و شام، دوازده سال طول کشید. مجموع غیبات ایشان را تا دویست و پنجاه سال هم گفته اند. (103) پس مراد از سنن انبیا که در حق مهدی، جاری می شود، همین غیبت های طولانی، و دوری از انظار و چشمان مؤمنان، بلکه همگان است. تا این جا بحث پیرامون حدیث اول از سلسله احادیثی که در آن علل غیبت حضرت مهدی علیه السلام بیان شده، به پایان رسید، در درس های آینده، حدیث دوم را که در آن، علت دیگری نقل شده، مطرح و بحث خواهیم کرد. ان شاء الله. ادامه دارد... نوشته ی حاضر تقریر سلسله ی درس های «حدیث شناسی مهدویت » از استاد شیخ نجم الدین طبسی است که در «مرکز تخصصی مهدویت » در قم برای جمعی از طلاب و دانش پژوهان ارائه شده است. از تلاش برادر حجة الاسلام سید حسن واعظی از دانش پژوهان کوشای این مرکز در تدوین این درس ها سپاسگذاری می شود. پی نوشت ها : 1) بحار، ج 52، ص 90، ح 3. 2) همان، ح 4. 3) همان، ح 4. 4) در کمال الدین، «ذالک » ، است. 5) در کمال الدین «لان » است. 6) انشقاق: 19. 7) علل الشرایع، ج 1، ص 245، ح 7; کمال الدین، ص 481. هر دو کتاب، از شیخ صدوق است. بحارالانوار از هر دو نقل کرده است. بحار، ج 52، ص 90; منتخب الاثر از بحار و آن از عیون اخبار الرضا نقل می کند. ص 326، ح 18. 8) سلسله سند علل الشرایع: حدثنا احمد بن محمد بن یحیی العطار، عن ابیه، عن محمد بن احمد بن یحیی عن احمد بن الحسین بن عمر، عن محمد بن عبدالله، عن مروان الانباری. 9) علل الشرایع، ج 1، ص 285، باب 179، ح 2; بحارالانوار، ج 52، ص 90، ح 2. ظاهرا روایت از امام جواد علیه السلام است. 10) محمد بن الفرج الرخجی، من اصحاب الرضا علیه السلام، ثقة. قال الشیخ و العلامه. و ذکره الشیخ ایضا فی اصحاب الجواد علیه السلام والهادی علیه السلام، و قال النجاشی: انه روی عن ابی الحسن موسی علیه السلام. و روی المفید فی الارشاد ما یدل علی مدحه و علو منزلته. وسائل، ج 20، ص 339 و مرحوم خویی در کتاب معجم، ج 17، ص 132، فرموده: «ایشان، از امام جواد نقل کرده اند.» . پس معلوم می شود که مقصود از ابوجعفر علیه السلام، (امام جواد) است. و احتمال می رود مراد محمد بن الفرج کوفی باشد که از اصحاب امام صادق علیه السلام است. 11) کافی، ج 1، ص 343، باب فی الغیبة، ح 31; مرآة العقول، ج 4، ص 61، ح 31. 12) کمال الدین، ج 2، ص 346، ب 33، ح 32; بحارالانوار، ج 52، ص 95، ح 8. 13) کافی، ج 1، ص 326، باب فی الغیبة، ح 2 و ح 3; مرآة العقول، ج 4، ص 34، ح 2; همان، ص 35، ح 3، بحارالانوار، ج 52، ص 95، ح 10; علل الشرایع، ص 286، ح 4. مانند حدیث علی بن جعفر از برادر خود امام کاظم علیه السلام; کمال الدین، 351، باب 34، ح 1; کافی، ج 1، ص 376، باب فی الغیبة، مرآة العقول، ج 4، ص 34. 14) علل الشرایع، ج 1، ص 284، باب 179، ح 1; بحارالانوار، ج 52، ص 90، ح 1. 15) بحارالانوار، ج 52، ص 91، ح 5; «ان للغلام » . 16) کمال الدین، ج 2، ص 481، باب 44، ح 7. علل الشرایع، ص 243، باب 179، ح 8. 17) غیبت نعمانی، ص 177، باب 10 (فصل چگونگی غیبت آن حضرت)، ح 21. 18) همان، ص 176، باب 10، (فصل چگونگی غیبت آن حضرت) ح 18، 19 و 20; همان، ص 172، باب 10 (فصل غیبت آن حضرت و فصول آن) ح 6; کمال الدین، ج 2، ص 481، باب 44، ح 7، 8، 9 و 10; همان، ص 346، باب 33، ح 32; کافی، ج 1، ص 378، باب فی الغیبة، ح 5; و همان، ص 379، ح 9، ص 382، 18 و 29; بحارالانوار، ج 52، ص 91، ح 5; همان، ص 96، ح 16; همان، ص 97، ح 17، 18، 19 و 20; همان، ص 98، ح 21 و 22. 19) مائده، 101. 20) الاحتجاج، ج 2، 285; کمال الدین، ج 2، ص 485، ب 45، ح 4، بحارالانوار، ج 52، ص 92، ح 7. 21) کافی، ج 1، کتاب الحجة، باب فی الغیبة، ص 384، ح 27; مرآة العقول، ج 4، ص 58، ح 27. 22) عهد و عقد و بیعت از نظر معنا با هم متقارب و نزدیک هست و گویا هم دیگر را تاکید می کنند. محتمل است که مراد از عهد، وعده با خلفای جور باشد. بدین معنا که آن ها را رعایت، مراعات کند. یا این که مراد، ولایت عهدی باشد، همانند امام رضا ( علیه السلام) و مراد از عقد، پیمان مصالحه و آتش بس باشد، همانند امام حسن ( علیه السلام) و مراد از بیعت، اقرار و اعتراف ظاهری به خلافت غیر باشد. مرآة العقول، ج 4، ص 58. 23) فتح: 25. 24) علل الشرایع، ج 1، ص 147; بحارالانوار، ج 52، ص 97، ح 19. 25) علل الشرایع، ح 1، ص 147. 26) کمال الدین، ج 2، ص 481، باب 44 (علة الغیبة)، ح 11; علل الشرایع، ج 1، ص 287، ح باب 179. بحارالانوار، ج 52، ص 91، ح 4 (علة الغیبة)، ح 8; منتخب الاثر، باب 28 (فی علة غیبته)، ص 330، ح 1. 27) کمال الدین، ج 2، ص 481، باب 44 (علة الغیبة)، ح 11; علل الشرایع، ج 1، ص 287، ح باب 179. بحارالانوار، ج 52، ص 91، ح 4 (علة الغیبة)، ح 8; منتخب الاثر، باب 28 (فی علة غیبته)، ص 330، ح 1. 28) رجال الخویی، ج 18، ص 189. 29) قاموس الرجال، محمد تقی تستری، ج 10، ص 96. 30) تنقیح المقال، شیخ عبدالله المامقانی، ج 3، ص 220: «لاشبهة فی کونه امامیا و کونه شیخ اجازة یغنیه عن التوثیق، فهو بحکم الثقة.» . 31) این کتاب به نام «رجال المجلسی » منتشر شده، و این مطلب در ص 177 به شماره 375 آمده است. 32) تنقیح المقال، مرحوم مامقانی، ج 1، ص 226. 33) رجال الخویی، ج 4، ص 122 و 133. 34) فهرست، شیخ طوسی، ص 64. 35) رجال، شیخ طوسی، ص 463. 36) خلاصة الاقوال، قسم 1، ص 127، تحقیق: نشر الفقاهة. 37) تنقیح المقال، ج 1، ص 384. 38) رجال الخویی، ج 6، ص 316. 39) محمد بن مسعود بن محمد بن عیاش السلمی السمرقندی، ابوالنضر المعروف بالعیاشی. ثقة، صدوق... . وسائل الشیعة، ج 20، ص 342. دار احیاء التراث العربی. 40) نجاشی، ص 35. 41) فهرست، شیخ، ص 136. 42) رجال، شیخ طوسی، ص 497; اختیار معرفة الرجال الکشی، رقم 1014; خلاصة الاقوال، قسم 1، ص 247- نشر الفقاهة، معجم الرجال، ج 2، ص 315. 43) رجال الخویی، ج 17، ص 230. 44) رجال، شیخ طوسی، ص 458; المعجم الموحد، ج 1، ص 172. 45) تنقیح المقال، ج 1، ص 207. 46) معجم رجال الحدیث الخویی، ج 4، ص 33. 47) قاموس الرجال، ج 2، ص 565. 48) تنقیح المقال، ج 3، ص 255. 49) واقفی المذهب، الا انه جید التصانیف، نقی الفقه، حسن الانتقاد، (الانتقاء) کثیر الحدیث. قاله العلامة والشیخ. و قال النجاشی و العلامة: «انه فقیه ثقه » . و ذکر النجاشی ای واقفیا ایضا. وسائل الشیعه، ج 20 (الخاتمة)، ص 170. خلاصة الاقوال: 212، چاپ رضی، رجال ابن داوود: 442، الفهرست، شیخ طوسی: 51. 50) معجم رجال الحدیث الخویی، ج 5، ص 117. 51) تنقیح المقال، ج 1، ص 381. 52) معجم رجال الحدیث، خویی، ج 6، ص 302. 53) مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 281. 54) خلاصة الاقوال: ص 165. 55) کلیات فی علم الرجال: 152. 56) شیخ طوسی در «کتاب الغیبة » در مورد ایشان می فرماید: «معلی از پیروان محکم و یا یکی از خدمتگزاران حضرت امام صادق علیه السلام بود و در پیش امام، جزء محمودین و پسندیده ها محسوب می شد و راه و روش امام را طی می کرد. مرحوم آقای خویی، از او خیلی دفاع می کند و می گوید: «هیچ مشکلی در وثاقت اش نداریم.» . رجوع شود به الغیبة، ص 347- مؤسسة المعارف الاسلامیة - ; نتایج مقیاس الهدایة، ج 7، 345. 57) اصحاب ابومسلم مروزی بودند. 58) مجمع البحرین، ج 3، ص 74. 59) الکافی، ج 8، ص 331، ح 509. 60) معجم رجال الحدیث، خویی، ج 8، ص 36. 61) الکافی، ج 8 ، ص 264، ح 383. 62) کافی، ج 8، ح 383. 63) کافی، ج 4. 64) سفینة البحار، ج 5، ص 353. 65) خلاصة الاقوال، ص 165، باب 10، شماره 479. البته آقای خویی از مبنای خود نسبت به رجال کامل الزیارات در اواخر عمرشان برگشته است. 66) معجم رجال الحدیث، خویی، ج 8، ص 37. 67) ا کمال الدین، ج 2، ص 345، ب 33، ح 31. ب - الایقاظ من الهجعة، ص 326، ب 10، ح 39. ج - بحارالانوار، ج 51، ص 146، ب 6، ح 14. 68) ا) کمال الدین، ج 1، ص 136; البرهان، ج 2، ص 24; بحارالانوار، ج 51، ص 215. ب) قصص الانبیاء، ص 98; بحارالانوار، ج 11، ص 386. 69) ا) کمال الدین، ج 2، ص 350; اثبات الهداة، ج 3، ص 459; بحارالانوار، ج 51، ص 216، نورالثقلین، ج 4، ص 125. ب) کمال الدین، ج 2، ص 34; اثبات الهداة، ج 3، ص 471. 70) ا) کمال الدین، ج 2، ص 350; دلائل الامامة، ص 251; الخرائج، ج 2، ص 936; اثبات الهداة، ج 3، ص 474; بحارالانوار، ج 51، ص 223. ب) کمال الدین، ج 2، ص 28; اثبات الهداة، ج 3، ص 258. 71) ا) کمال الدین، ج 1، ص 321، ب 31، ح 3. اعلام الوری، ص 402; کشف الغمة، ج 3، ص 32; الصراط المستقیم، ح 2، ص 238; بحارالانوار، ح 51، ص 217. ب) کمال الدین، ح 1، ص 322، ح 4 و 5; بحارالانوار، ج 51، ص 217. 72) الغیبة، نعمانی، ص 164; الامامة والتبصرة، ص 93، اثبات الوصیة، ص 226; کمال الدین، ج 1، ص 152، 326، 327، 329; دلائل الامامة، ص 291; تقریب المعارف، ص 190; کنز الفوائد، ص 175; الغیبة طوسی، ص 140 و 261; اعلام الوری، ص 403; اثبات الهداة، ج 3، ص 460، 468، 469 و 513; بحارالانوار، ج 14، ص 339; همان، ج 51، ص 216. 73) الکشی، ص 476، الرقم 904، ابوعمرو قال: سمعت حمدویه، قال: زرعة بن محمد الحضرمی واقفی; معجم رجال الحدیث، ج 4، ص 165. 74) حجر: 13. 75) المیزان، ج 12، ص 141. 76) اسراء: 77. 77) المیزان، ج 13، ص 175. 78) کهف: 55. 79) المیزان، ج 13، ص 331. 80) احزاب: 62. 81) فاطر: 43. 82) المیزان، ج 7، ص 58. 83) غافر: 85 . 84) المیزان، ج 17، ص 357. 85) احزاب: 17. 86) المیزان، ج 16، ص 332. 87) فتح: 23. 88) المیزان، ج 18، ص 312. 89) المیزان، ج 4، ص 299. 90) کمال الدین، از ص 127 به بعد; الشیعة والرجعة، ج 1، ص 280. 91) کمال الدین، ج 1، ص 127. 92) کمال الدین، ح 1، ص 135; الشیعة والرجعة، ج 1، ص 285. 93) کمال الدین، ح 1، ص 136; الشیعه والرجعة، ج 1، ص 285. 94) کمال الدین، ح 1، ص 139; الشیعه الرجعة، ص 28. 95) الشیعة والرجعة، ح 1، ص 288; الکامل فی التاریخ، ح 1، ص 54. 96) الشیعه والرجعة، ج 1، ص 288- کمال الدین، ح 1، ص 145. 97) الشیعة والرجعة، ح 1، ص 390. 98) الشیعة والرجعه، ح 1، ص 290. 99) الشیعه والرجعة، ج 1; ص 292. 100) الشیعه و الرجعة، ح 1، ص 293. 101) الشیعه و الرجعة، ج 1، ص 296. 102) الشیعه و الرجعة; ج 1، ص 296- 298. 103) الشیعه و الرجعة، ج 1، ص 299.

سلام حضرت مهدی سلام الله علیه ان شاالله بیایند چگونه حکومت جهانی اسلامی تشکیل می دهند؟ ما در جهان 5 میلیارد غیرمسلمان داریم و شاید حرف امام را قبول نکنند تکلیف چه می شود؟؟؟ آیا مسابقاتی مثل المپیک وجام جهانی فوتبال با آمدن امام زمان منحل ومنتفی می شود؟؟؟

پاسخ:
پيروان ديگر اديان و تمامي انسان ها با ديدن نشانه ها و علامت هاي امامت امام زمان (عجل الله فرجه) به او ايمان مي آورند. اما اين ايمان نه از روي جبر و به زور شمشير باشد. بلكه با دلائل و براهين عقلي و اعجازهايي عملي كه توسط آن امام صورت خواهد گرفت ناگفته نماند تعدادي از انسانهای لجوج نيز حاضر به ايمان آوردن نمي شوند و بناي جنگ و ناسازگاري با امام را مي گذارند كه امام با آنان خواهد جنگيد.
تعامل با اديان اين‌گونه است كه ابتدا بايد اديان بشري و باطل كنار گذاشته شوند و شريعت و دين واقعي نشان داده شود. در احاديث معصومان(علیهم السلام) آمده است كه ايشان سپاه خود را روانه مي‌سازد و از «غار انطاكيه»، تابوت سكينه را خارج مي‌سازند و در آن تابوت، نسخه‌اي از تورات و نسخه‌اي از انجيل وجود دارد و بر اين اساس، با اديان ديگر به احتجاج مي‌پردازند. اين روايت نكات زيادي در بردارد از جمله اينكه ايشان، محلّ اين تابوت را مي‌دانند و مسأله احتجاج براي اثبات دين حق، اهمّيت زيادي دارد؛ زيرا انسان با دليل و برهان مي‌تواند چيزي را بپذيرد و به آن اعتقاد پيدا كند.
ظهور مقدّس ايشان و حوادث مربوط به آن به اين محاجّه‌ها محدود نمي‌شود و خداوند كمك خود را مي‌فرستد. فرود آمدن حضرت مسيح (ع) و نماز خواندن پشت سر امام (ع) تنها براي تشويق مسيحيان به پيوستن به دين اسلام و امام مهدي(ع) است.
خداوند حضرت عيسي(ع) را براي اين هدف ذخيره قرار داده است؛ زيرا مسئله پيروز و چيره ساختن دين حق‌،‌ اهمّيت زيادي دارد. نكتة ديگر اينكه دين مسيحيت در حال حاضر گسترش زيادي يافته و شمار زيادي از مردم در جهان پيرو اين دين هستند و قدرت زيادي در جهان دارند. هدف اصلي امام مهدي(ع)، حكمفرما ساختن دين اسلام و تشريح احكام واقعي آن براي مردم است تا مردم آن را بپذيرند و با توجّه به اين،‌ حكومت امام مهدي(ع) در حقيقت، دوران انتقال از تشتّت و چند دستگي و رسيدن به يكپارچگي فكري و مذهبي است.
به نحوه ايمان آوردن مسيحيان با توجه به آنچه در روايات اسلامي آمده توجه نماييد.
حضرت مسيح (ع)، در دوران ظهور حضرت مهدي - عجل الله تعالي فرجه الشريف - از آسمان فرو مي آيد، قرآن مجيد مي فرمايد: "وَإِن مِّنْ أَهْلِ الْكِتَـبِ إِلاَّ لَيُؤْمِنَنَّ بِهِي قَبْلَ مَوْتِه؛ (نساء،159) و هيچ يك از اهل كتاب نيست، مگر اينكه به او قبل از مرگش ايمان مي آورد. "
طبق نظر يكي از تفاسير، منظور از آيه اين است كه تمام اهل كتاب، به حضرت مسيح، پيش از مرگ او ايمان مي آورند و اين هنگامي است كه طبق روايات اسلامي، در زمان ظهور حضرت مهدي - عجل الله تعالي فرجه الشريف - از آسمان فرو مي آيد و پشت سر حضرت نماز مي گزارد.(1)
اين مضمون را در روايتي از امام باقر(ع) نيز مي بينيم كه فرمود: "ان عيسي ينزل قبل يوم القيامة ....-؛ حضرت عيسي(ع)، قبل از روز قيامت و در دوران حضرت مهدي(عج) از آسمان فرو مي آيد و همه اهل كتاب را به پيروي از حكومت و امامت حضرت مهدي - عجل الله تعالي فرجه الشريف - فرا مي خواند و خودش هم براي اتمام حجت، پشت سر حضرت مهدي نماز مي خواند. (2)
پس حضرت عيسي(ع)در زمان حضرت مهدي - عجل الله تعالي فرجه الشريف -، دين مسيحيت را تبليغ نخواهد كرد، بلكه مردم را به دين پيامبر اسلام و پيروي از حضرت مهدي فرا مي خواند و بسياري از مسيحيان به اسلام گرويده و امام زمان(ع)ايمان مي آورند.
با ظهور حضرت بساط لهو ولعب و فسق و فجور بر چيده مي شود چنانچه اين موارد (مسابقاتی مثل المپیک وجام جهانی فوتبال) به تشخيص حضرت مصداق لهو و لعب باشد (که ظاهرا اصل آن چنین نیست) با آنها مخالفت خواهد نمود وگرنه با رفع اشکال هایی، استمرار می یابد.
براي آگاهي بيشتر رك عصر ظهور نوشته علي كوراني و دادگستر جهان نوشته ابراهيم اميني

پي نوشت ها:
1. آيت الله مكارم شيرازي و ديگران،تفسير نمونه، دارالكتب الاسلامية، ج 4، ص 204.
2. آيت الله صافي، منتخب الاثر، انتشارات حضرت معصومه(س)، ص 600.

بعد ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و برپایی عدل و داد و کشته شدن شیطان زمینه های رشد انسان ها فراهم می شود و نقل شده که عقل انسان ها بسیار رشد می کند و زمینه ی پذیرفتن حق بسیار بالا می رود در این مدینه ی فاضله دو سؤال پیش می آید:

1- باید در این شرایط شخص یا اشخاصی باشند که هنوز هدایت نشده و اقدام به شهید کردن امام زمان (عج) می کنند؟

2- انسان هایی که در آن زمان به دنیا می آیند دارای شرایط بسیار مناسب تر هستند و مانند پرندگانی هستند که می توانند به سرعت به پرواز در آیند. اما شرایط امروز ما بسیار سخت است که از همه طرف شیطان به شیوه های مختلف در صدد انحراف است. آیا این نوعی تبعیض بین ما و انسان های آن زمان نیست؟

پاسخ1:
اینکه امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) چگونه از دنیا می روند، گرچه در برخی از روایات به نوعی اشاره شده است، اما در عین حال دلیل قطعی و یقینی در دست نیست، لذا سؤال اول در گرو آن است که شهادت حضرت را از جانب عده ای پذیرفته و در نهایت بپرسیم با توجه به کامل شدن عقول از جانب مردم و کشته شدن افراد ظالم، چگونه عده ای اقدام به قتل و شهادت امام می کنند؟ و حال آنکه ظاهر برخی از روایات حاکی از آن است که امام زمان به صورت طبیعی از دنیا می رود آن چنانکه در روایات نقل شده است که امام حسين (ع) و يارانش در اواخر حيات امام زمان (عج) رجعت مي كنند و امام زمان (عج) بعد از معرفي آنها و شناخت مردم، از دنيا رحلت مي كند و امام حسين (ع) غسل و دفن حضرت را بر عهده مي گيرد. "فَإِذَا اسْتَقَرَّتِ الْمَعْرِفَةُ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ أَنَّهُ الْحُسَيْنُ (ع) جَاءَ الْحُجَّةَ الْمَوْتُ"(1) چون در دل مؤمنان استوار شود كه او حسين (ع) است اجل امام دوازدهم كه حجت است فرا رسد..."
بنابراین ظاهر این حدیث آن است که حضرت به صورت طبیعی از دنیا می رود به علاوه آنکه بر فرض پذیرش شهادت، حضرت با ظهور خود ظالمان فعلی را از بین می برد. اما احتمال وجود انسان هایی که ممکن است در آینده به دلائل مختلف از صراط مستقیم خارج شده و موجب شهادت حضرت شوند، وجود دارد از این رو در روایتی آمده که در زمان حکومت امام مهدی (عج) کسانی که زنای محصنه انجام دهند، سنگسار می شوند. کسی که از دادن زکات واجب خودداری کند، کشته می شود و این موارد حاکی از آن است در آن زمان نیز افراد متخلف و گنه کار وجود دارند.(2)
پاسخ2:
در مورد سؤال دوم باید توجه داشته باشید گرچه در عصر ظهور امام زمان(عج)، زمینه های گناه کم می گردد، ولی درعین حال به طور کلی از بین نمی رود و کم یا زیاد بودن زمینه گناه در این عالم امری ناگزیر و بر اساس ساختار عِلّی و معلولی عالم است، آنچنان که فردی در خانواده مذهبی و شرائط دینی بسیار مناسب و دیگری در یک خانواده بی دین متولد می شوند.
در این میان نکته اساسی آن است که گرچه محیط و تأثیر آن در کردار و رفتار افراد امری غیر قابل انکار است. اما همه این ویژگی ها، تنها به عنوان ابرازی برای انتخاب بهتر است و هیچگاه فرد را ملزم به انتخاب یک مسیر خاص در زندگی نمی کند از نظر جهان بینی اسلامی همه انسان‏ ها از آزادی، اختیار و قدرت بر تصمیم‏گیری برخوردارند. خودشان سرنوشت خویش را رقم می‏ زنند. بايد بر اساس عقل و دانش و درك خود به حقيقت هر چه كه باشد ايمان بياورند.
به علاوه آنکه یکی از سنّت های الهی این است که خداوند برای همه انسان ها به اقتضای داشته ها و توانایی های فکری، جسمی و محیطی و...، مسئولیت‌ها و تکالیفشان را تعیین می نماید این همان حقیقتی است که خداوند با تعابیر مختلف در قرآن به آن اشاره کرده فرموده است: "لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها" (3) خداوند هيچ كس را، جز به اندازه تواناييش، تكليف نمى‏ كند». این عدالت خداوند در مقام تشریع و تکلیف است. همچنین در مقام محاسبه و بازخواست و توقعات نیز چنین عدالتی با دقت تمام رعایت می شود: « وَ نَضَعُ الْمَوازينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيامَةِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئا؛ (4) ما ترازوهاى عدل را در روز قيامت برپا مى‏ كنيم پس به هيچ كس كمترين ستمى نمى‏ شود".
در آزمون دنیا شرایط مسابقه و میدان عمل و نوع تکلیف برای انسان ها یکسان نیست. زیرا کاملا روشن است که توان انسان ها در موقعیت های نابرابر، نابرابر خواهد بود. خداوند نیز بر اساس اختلافات و با توجه به عنصر اختیار در وجود هر انسان بر او تکلیف می کند تا در میدان مسابقه برای رسیدن به مقام قرب الهی به تلاش و کوشش بپردازد و بر اساس همین تفاوت ها است که در قیامت جزا و پاداش می دهد، هر چند در ظاهر تفاوت هایی در امتحان بندگان به نظر می آید. اما در حقیقت عدالت و یکسانی بی نظیری در جریان است؛ مانند میدان مسابقه دو و میدانی که در یک پیست دایره شکل جریان می یابد. در مسافت های متوسط مانند دو های دویست و چهارصد متر به دلیل تفاوت افراد در مسیر طی شده، خط استارت دوندگان، با هم تفاوت می کند.

پی نوشت:
1.مرحوم کلینی ،الكافي،چ دار الكتب الإسلامية، تهران، 1365 ه ش،ج 8 ص 206 .
2. ر.ک دواني،علي، مهدی موعود(ترجمه جلد سیزدهم بحارالانوار)،چ دار الکتاب الا سلامیه، تهران،بی تا .ص1113.
3.بقره (2) آیه‌286.
4.انبیاء(41)آیه 27 .

صفحه‌ها