فرشته

وَ جَعَلُواْ الْمَلَئكَةَ الَّذِينَ هُمْ عِبَادُ الرَّحْمَانِ إِنَثًا  أَ شَهِدُواْ خَلْقَهُمْ  سَتُكْتَبُ شَهَدَتهُُمْ وَ يُسَْلُون:(1) آنها فرشتگان را كه بندگان خداوند رحمانند مؤنّث پنداشتند آيا شاهد آفرينش آنها بوده اند؟! گواهى آنان نوشته مى‏شود و (از آن) بازخواست خواهند شد!

پرسشگر محترم ابتداء جواب سوال دوم شما را مي دهيم كه شما اگر خوب به اين جواب نگاه كنيد خواهيد فهميد كه فرشتگان از چه جنسي هستند:

تعبير به" عباد" در واقع جواب پندار آنها است، ولى بايد توجه داشت كه" عباد" كه جمع است، به موجودهايى كه خارج از مذكر و مؤنث باشند مانند فرشتگان نيز اطلاق مى‏شود، همانگونه كه در مورد خداوند نيز ضميرهاى مفرد مذكر به كار مى‏رود در حالى كه ما فوق همه اينها است.

قابل توجه اين كه در اين جمله" عباد" به" الرحمن" اضافه شده، اين تعبير ممكن است اشاره به اين باشد كه غالب فرشتگان مجريان رحمت خداوند و تدبير كنندگان نظامات عالم هستى كه سراسر رحمت است مى‏باشند.

اما چرا اين خرافه در ميان عرب جاهلى پيدا شد؟ و چرا هم اكنون رسوبات آن در مغزهاى گروهى باقيمانده، تا آنجا كه فرشتگان را به صورت زن و دختر ترسيم مى‏كنند، حتى به اصطلاح" فرشته آزادى" را وقتى مجسم مى‏سازند در چهره زنى با قيافه و موهاى فراوان ترسيم مى‏كنند! اين پندار ممكن است از اينجا سرچشمه گرفته باشد كه فرشتگان از نظر مستورند و زنان نيز غالبا مستور بوده‏اند، حتى در مورد بعضى از مؤنثهاى مجازى در لغت عرب نيز اين معنى ديده مى‏شود كه خورشيد را مؤنث مجازى مى‏دانند، و ماه را مذكر. چرا كه قرص خورشيد معمولا در ميان امواج نور خود پوشيده است و نگاه كردن به آن به آسانى ممكن نيست، ولى قرص ماه چنين نمى‏باشد.

يا اين كه لطافت وجود فرشتگان سبب شده كه آنها را همجنس زنان كه نسبت به مردان موجودات لطيفترى هستند بدانند، و عجب اين كه بعد از اين همه مبارزه اسلام با اين تفكر خرافى باز هم هنگامى كه مى‏خواهند زنى را به خوبى توصيف كنند مى‏گويند او يك فرشته است، ولى در مورد مردان كمتر اين تعبير به كار مى‏رود، كلمه" فرشته" نيز نامى است كه براى زنان انتخاب مى‏كنند! سپس به صورت استفهام انكارى در پاسخ آنها مى‏فرمايد:" آيا به هنگام آفرينش فرشتگان حاضر بودند و از طريق حضور خود به اين امر پى‏برده‏اند.( 2)

اين جمله (أَ شَهِدُوا خَلْقَهُمْ سَتُكْتَبُ شَهادَتُهُمْ وَ يُسْئَلُونَ ) رد ادعاى مشركين بر مونث بودن ملائكه است، مى‏فرمايد: راه عالم شدن به مذكر و مونث بوند حس است، و مشركين ملائكه را نديده‏اند تا بدانند آيا نرند يا ماده، و در هنگام خلقت ملائكه حاضر نبودند، تا به اين قسمت آگاه گردند.

پس اين كه مى‏پرسد" آيا ناظر بر خلقت ملائكه بوده‏اند" استفهامى است انكارى يعنى ناظر نبوده‏اند. و جمله" سَتُكْتَبُ شَهادَتُهُمْ وَ يُسْئَلُونَ" تهديدى به ايشان است كه بدون علم چنين حرفهايى مى‏زنند. و به زودى اين شهادت بدون علمشان در نامه اعمالشان نوشته مى‏شود و در قيامت از آن بازخواست خواهند شد(3)

و راجع به سوال اول شما هم عرض مي كنيم كه پيامبر اسلام و ائمه به عنوان مفسر و مبين قرآن به توضيح آنها مي پردازند و لزومي ندارد براي فهم آنها همه انسانها در زمان خلقت فرشتگان حاضر باشند و  لزومي ندارد و عملا هم غير ممكن است كه براي دانستن همه چيز همه حضور داشته باشند.

خلاصه آن كه مي خواهد بفرمايد شما كه ملائكه را نديده ايد و درزمان خلقت آن هم حاضر نبوده ايد چطور مي گوييد آنها مونث هستند.

پي نوشت:

1. زخرف (43) آيه 19.

2. تفسير نمونه، مكارم شيرازى ناصر، ناشر دار الكتب الإسلامية چاپ تهران،  1374 ش، نوبت اول، ج‏21، ص 29.

3. علامه طباطبايي، الميزان، ترجمه موسوى همدانى، ناشر دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسين حوزه علميه قم، 1374 ش، نوبت پنجم، ج‏18، ص  135.

چند فرشته برای حضرت مریم فرستاده شده بودند؟ وقتی قرآن درمورد باردار شدن حضرت مریم و میلاد مسیح در (سوره3-آیه 42 و 45) راجع به چند فرشته صحبت می کند اما در سوره 19-آیه 17 و 21 تنها از یک فرشته صحبت می کند.

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با مركز ملي پاسخگويي به سوالات ديني
در جواب از این اشکال گفته شده: حرف یک نفر را می‌توان به جمعی همفکر و همرأی او نسبت داد، مثل آیه:
«إذ قالوا اللهمّ إن کان هذا هو الحقّ من عندک فامطر علینا حجارةً من السماء؛(1) خدایا اگر این مطلب حق و از جانب توست، پس سنگی از آسمان بر ما فرست».
این کلام را فقط یک نفر بر زبان آورد،‌ ولی بقیه نیز این مطلب را در ذهن داشتند و به زبان حال آن را می‌گفتند و بسیاری هنوز این سخن را می‌گویند، از این رو، قرآن آن را به جمع آورده و صحیح است.
گر چه توجیه بالا در جای خود صحیح است. اما به مورد بحث نمی خورد. زیرا در مورد بحث سخن از خبر دادن و بشارت است، نه اعتقاد قلبی و عملی و زبان حال و قال؛ بنابر این، به نظر چندان درست نمی‌آید که سخن یک نفر را (که وحدت و یکی بودن او کاملاً آشکار بوده) به جمع نسبت دهیم، حتى با وجود این که جبرئیل رئیس و بقیه مرئوس هستند، ولی چون در اینجا تمثّل (نموداری) فقط از جانب جبرئیل صورت گرفته و گوینده فرد متمثل بوده ولی بقیه متمثل و آشکار نبوده اند، چندان زیبا و جالب و پذیرفتنی نیست که سخن را به او و همراهان نامریی‌اش نسبت دهیم. آری اگر همة آنان پیدا و آشکار و متمثل بودند و سخن را فقط جبرئیل (که بزرگ آنان است) گفته بود ، اسناد آن به همه منعی نداشت، ولی در اینجا متمثّل فقط جبرئیل است و همراهی ندارد یا اگر دارد، ناپیدا هستند. اسناد کلام یک فرد به جمعی که وجود ندارند یا ناپیدایند و برای ما در حکم غیر موجود می‌باشند، بلیغ و پسندیده نمی‌باشد.
دقت در آیات بالا نشان می‌دهد که دو مقام وجود داشته است:
در مقام اوّل ملائکه به حضرت مریم اخبار برگزیده شدن و بشارت فرزنددار شدن داده، برای پیدا شدن زمینه‌های تحقق این بشارت، او را به قنوت و سجود و رکوع با عابدان تشویق و ترغیب کرده‌اند. آیات آل عمران بیانگر این بشارت و حکایت از این مقام و مرحله است:
«وإذ قالت الملائکة یا مریم إنّ الله اصطفاک وطهّرک واصطفاک على نساء العالمین یا مریم اقنتی لربّک واسجدی وارکعی مع الراکعین... إذ قالت الملائکة یا مریم إنّ الله یبشّرک بکلمةٍ منه اسمه المسیح عیسى بن مریم وجیهاً فی الدنیا والآخرة ویکلّم الناس فی المهد وکهلاً ومن الصالحین...».(2)
در این مقام ملائکه بدون این که متمثل (نمودار) شوند، با مریم علیها السلام سخن گفته و اوامر خداوند را به او ابلاغ کرده و بشارت خداوند را به او رسانده‌اند.
امام مقام دوم، مقام ملاقات مریم با حضرت جبرئیل است .در این مقام که بعد از مقام اول اتفاق افتاد، حضرت مریم در خلوت بوده که ناگاه جبرئیل علیه السلام به صورت جوانی رعنا بر او ظاهر شد تا بشارت داده شده به مریم را محقق گرداند. در اینجا دیگر سخن صرفا از بشارت نیست، بلکه سخن از اهدای فرزند و تحقق وعده داده شده است.
در مقام اوّل بشارت از فرزند پسری است که مصداق کلمة‌الله است، ‌یعنی به ایجاد خداوندی بدون علل و اسباب ظاهری ایجاد می‌گردد و چون از پدری متولد نمی‌شود، به مادر منسوب است: «بکلمة منه اسمه المسیح عیسى بن مریم» ولی حضرت مریم که تا آن زمان ازدواج نکرده و با هیچ مردی خلوت نکرده، به صورت طبیعی متوجه اسباب ظاهری است و سؤال می‌کند: «ربّ أنّی یکون لی ولد ولم یمسسنی بشر؛(3) پروردگارا، چگونه مرا پسری باشد در حالی که با هیچ انسانی خلوت و آمیزش نکرده‌ام؟!»
ممکن هم هست سؤال از پدر آیندة طفل باشد، یعنی: خدایا! من که تا به حال با مردی آمیزش نداشته‌ام که پدر طفل موعود باشد، پس چه کسی پدر اوست و از چه کسی فرزنددار می‌شوم؟
اگر حضرت مریم به جزئیات بشارت دقت می‌کرد، متوجه مطلب می‌شد و دیگر نمی‌پرسید، چون در بشارت فهمانده شده بود که ایجاد فرزند با ایجاد سایر فرزندها فرق دارد. آن ظهور تام کلمة ایجاد است، بدون وساطت هیچ سببی؛ علاوه او چون به به پدر منسوب نیست، منسوب به مادر است.
احتمال هم دارد که این فرزند به صورت عادی و بعد از ازدواج ایشان متولد شود، که سؤال را پی‌گیری نکرد و به اصل بشارت قناعت نمود.
اما در مقام دوم وقتی حضرت جبرئیل به صورت یک انسان کامل الخلقة رعنا بر مریم در خلوتش وارد شد، ابتدا حضرت به گمان این که این فرد قصد بدی دارد، ترسید و او را نیز نهی از منکر کرد و هشدار داد:
«إنّی أعوذ بالرحمن منک إن کنت تقیّاً».(4)
اما وقتی سخن حضرت جبرئیل را شنید که فرستادة خداست تا به وی غلام و پسری پاک ببخشد، سؤال سابق برایش زنده شد و گفت: من که تا به حال با کسی به حلال یا حرام نزدیکی نکرده‌ام، چگونه فرزند پسری به من الآن داده می‌شود؟ در اینجا سخن از تحقق بالفعل فرزند است و او هیچ علت سابقی برای تحقق زایش سراغ ندارد. قبل از این نه به حلال و نه به حرام با کسی خلوت نداشته و آمیزش نکرده، پس چگونه فرزند حاصل می‌گردد، که حضرت جبرئیل همان جواب سابق را تکرار می‌کند.
سؤال کردن مکرّر به معنای انکار قدرت خداوند نیست، بلکه از آن جهت است که حضرت در مرحله قبل به جواب توجه دقیق نداشت و بیشتر در محتوای بشارت غرق شده بود. در این مرحله نیز وقتی از تولد فرزند خبر شنید، به طور عادی ذهنش متوجه اسباب ظاهری گشت.
بنا بر این گفتگوی ملائکه و جبرئیل با مریم در دو مقام بوده است: ابتدا ملائکه به آن حضرت بشارت فرزنددار شدن داده‌اند و ... در مرحله دوم حضرت جبرئیل بر او نمودار شده تا بشارت داده شده را محقق گرداند.
اگر در بار دوم نیز مریم مانند یک فرد بی‌خبر از چگونگی فرزنددار شدن ، می‌پرسد، بدان جهت است که در بار اوّل بیشتر به اصل بشارت توجه داشت و در جزئیات آن زیاد دقیق نشده بود و سخن از فرزنددار شدن در آینده بود و اما بار دوم وقتی از سخن از فرزند دار شدن در همان زمان را شنید، چنان این کلام و سخن و وعده عجیب و غیر عادی بود، که همه گذشته‌ها را از ذهن او پاک کرد و مانند یک فرد بی‌خبر پرسید: چگونه من که نه به حلال و نه به حرام با کسی همبستر نشده‌ام، فرزنددار می‌شوم؟ بنابر این حضرت در دو مقام بشارت شنیده ، در مقام اول از ملائکه بشارت فرزنددار شدن در آینده را شنیده و در بار دوم از جبرئیل که به صورت جوانی رعنا متمثل شده بشارت فرزنددار شدن در همان لحظه را شنیده است و سؤال حضرت در بار دوم منافاتی با اطلاع اجمالی او ندارد و تناقض نیست.

پی‌نوشت‌ها:
1. انقال (8) آیه 32.
2. آل عمران (3) آیه 42 ـ 50.
3. همان، آیه 47.
4. مریم (19) آیه18.

اگر خداوند ازرگ گردن به ما نزدیک تر است و ازهمه چیز ما آگاه است، پس وظیفه دو فرشته نویسنده اعمال ما برای چیست؟

خدا بی‌نیاز و غنی مطلق است،‌ همان طور که از هر گونه نیاز نسبت به هر چیز پیراسته است، از نیاز به فرشتگان نیز منزّه است، زیرا اوّلاً: فرشتگان مثل سایر موجودات، مخلوق و آفریده خداوند هستند. هیچ‌گاه خالق و علت به مخلوق و معلول‌اش نیازی ندارد.
دوم: قرآن کریم از فرشتگان به «بندگان با کرامت و فرمانبردار» یاد کرده و فرمود: «... بل عبادٌ مکرمون لا یسبقونه بالقول و هم بأمره یعملون؛ (1) فرشتگان بندگان ارجمندند، که در سخن بر او پیشی نمی‌گیرند، و خود به دستور او کار می‌کنند».
بر اساس این آیه فرشتگان، بندگان، فرمانبردار خداوندند. روشن است که خداوند هیچ‌گاه به موجودی که بنده و فرمانبردار اوست، نیازی ندارد.
اما اینکه چرا خداوند فرشتگان را در ساختار مدیریت عالم دارای نقش قرار داده است، سوالی است که قبل از آن باید به اصل فلسفه خلقت فرشتگان پاسخ داد؛ در خصوص فلسفه خلقت فرشتگان باید گفت:
این امر همانند خلقت سایر موجودات، ناشی از فیاضیت مطلق خداوند است، یعنی فیّاضت و بخشندگی خدا که سبب آفرینش همه موجودات شده، خلقت فرشتگان را نیز رقم زده است و از این رو که چنین موجوداتی لیاقت و امکان خلقت را داشتند خداوند ایشان را از این امر محروم نساخت.
اما این که چرا با قدرت نامحدود خداوند، برخی از کارها توسط فرشتگان انجام می‌شود، باید گفت:
همه آنچه به عنوان کارهای فرشتگان برای ما تعریف شده، نوعی ساختار کامل ارتباط موجودات با یکدیگر و نظام مندی در هستی است که در اوج و قله خویش به قدرت و اراده و علم خداوند منتهی می گردد و این بالاترین جلوه از شکوهمندی نظام آفرینش است.
خداوند در عین بی نیازی، سنت ها و قوانینی را در عالم مقرر نموده است. یکی از سنت های الهی آن است که نظام عالم را طبق اسباب و علل مقرر نموده و فرشتگان جزئی از مجموعه اسباب و علل هستند، همان گونه که تأثیر علت ها در عالم طبیعت، جزئی از نظام اسباب و عللی است که خداوند مقرر نموده است، مانند اثر دارو در شفا بخشی. وجود عوامل طبیعی، موجب نیازمندی خداوند نمی شود، پس وجود علل غیر طبیعی (از جمله فرشتگان) نشان نیازمندی خداوند نیست.
هرچند خداوند بدون واسطه هیچ فرشته ای امکان ثبت و ضبط اعمال و رفتارهای آن ها را و ... اما بر اساس ساختار خاصی که در نظام خلقت تعریف نموده و بر اساس جریان یافتن فیض گسترده الهی به موجود محدود و ناقص، فرشتگانی را در انجام این امور به عنوان واسطه قرار داده است. در عین حال چون قدرت و امکان انجام این وظایف توسط آن ها از جانب خود اوست، می توان به طور قطع انجام همه این امور را مستقیما به خداوند هم استناد داد. با توجه به این بیان سر آنچه در پرسش آمده بخوبی روشن خواهد شد.
نکته ی دیگر درباب ناظران وشاهدان اعمال این است که نه تنها خدا وفرشتگان بلکه زمین واعضا ی بدن انسان نیز ناظر و شاهد ماجرای اند ودر قیامت شهادت می دهند. قرآن کریم در این‌باره بیان روشنی دارد:
« یومئذ تحدث اخبارها بان ربک اوحی لها » (2) در چنین روزی زمین از حوادثی که در آن رخ داده است خبر می‌دهد، زیرا پرودگارش به آن وحی نموده و او را آگاه ساخته است.
در این آیه از خبر دادن زمین و گواهی او بر اعمال انسان خبر داده شده است و هم به سر به سخن آمدن زمین: « بان ربک اوحی لها » بنابراین معلوم می‌شود زمین به اذن الهی به سخن می‌آید،چه اینکه اعضا و جوارح انسان نیز به اذن الهی به سخن می‌آیند و در مورد انسان شهادت می‌دهند، قرآن کریم در این‌باره به صراحت فرمود:
« و یوم یحشر اعداء الله الی النار فهم یوزعون حتی اذا ما جاؤها شهد علیهم سمعهم و ابصارهم و جلودهم بما کانوا یعملون و قالوا لجلودهم لم شهدتهم علینا قالوا انطقنا الله الذی انطق کل شیء ؛ (3) روزی که دشمنان خدا به سوی آتش به تدریج روانه می‌شوند. در کنار آتش می‌ایستند تا وقتی همگان به سوی آن آمدند. گوش‌ها و دیدگان و پوست‌های آنان بر کارهای زشت آنان گواهی می‌دهند. آنان به پوست‌های خود اعتراض کرده که چرا بر ضرر ما شهادت دادید؟ در این لحظه از جانب شاهدان پوست‌ها پاسخ می‌شنوند که: ما را خدائی که هر موجودی را به سخن در آورده است، به سخن آورد».
بنا بر این پوست بدن و سایر اعضای بدن و زمین با زبان بی‌زبانی به اذن خداوند گویا می‌شوند و به سخن می‌آیند و درباره اعمال آدمی شهادت می‌دهند.
در اینکه از دیدگاه قرآن و روایات اسلامی، یکی از شاهدان در قیامت، مکان انجام گرفتن عمل است ،جای تردید نیست.
حال ممکن است این پرسش مطرح شود که مکان که فاقد حس و ادراک است ،چگونه می‌تواند اعمال انسان را درک نماید، و در سرای دیگر بر آن گواهی دهد؟
این نوع آیات و روایات ما را به یک حقیقت رهنمون می‌گردند و آن اینکه تمام موجودات از نوعی ادراک برخوردارند. میزان درک و آگاهی آن ها بستگی به میزان درجه وجودی شان دارد. (4)
مولوی می‌گوید:
جمله ذرات عالم در نهان با تو می‌گویند روزان و شبان
ما سمیعیم و بصیر و خوشیم با شما نامحرمان ما خاموشیم (5)
گرچه ما از درک و شعور و گویایی زمین و سایر پدیده‌های زمینی نظیر جمادات بی‌اطلاع هستیم، ولی آنان در واقع هم شنوا و بینا و هم گویا هستند. از این رو اعمال آدمیان را می‌بینند و در قیامت بر آن گواهی می‌دهند.

پی‌نوشت‌ :
1. انبیاء (21) آیه 26 و 27.
2. زلزله (99) آیه 4-5.
3. فصلت (41) آیه 20-22.
4. جعفر سبحانی منشور جاوید،نشر میقات، تهران 1369ش. ج9، ص336.
5. مثنوی معنوی، نشر اقبال تهران 1377 ش . دفتر سوم، ص403.

با سلام، آيا فرشته نكير ومنكر براي همه با قيافه هاي ترسناك مي آيند؟

پرسشگر گرامی باسلام و تشکر و تسلیت ایام عزای امام حسین (ع)
احتضار، دروازه ورود به عالم آخرت است و در لحظات احتضار، چشم برزخی انسان بینا شده و با توجه به جایگاه و مقام ایمانی اش، با صحنه های زیبا و شادی آور یا زشت و هولناک مواجه می شود. در آن لحظات محتضر امامان و ملائکه قبض روح را متناسب با وضعیت ایمانی خود می بیند. اگر مؤمن باشد، آنان را در چهره رحمت و مهر و عطوفت می بیند و اگر گناهکار و کافر باشد، در چهره قهر و غضب .
روایات زیر حکایت از این مطلب است:
ولملك الموت أعوان من ملائكة الرحمة والنقمة يصدرون عن أمره؛ (1)
امام علی فرمود:
حضرت عزرائیل یارانی از ملائکه رحمت و عذاب دارد که به امر او جان افراد را می گیرند.
من أحبني وجدني عند مماته بحيث يحب ، ومن أبغضني وجدني عند مماته بحيث يكره.(2)
ایشان فرمود:
آن که مرا دوست بدارد ، هنگام مرگ مرا در چهره ای دوست داشتنی می ببیند و آن که مرا دشمن بدارد، در چهره ای خشن و ناخوشایند .
قال رسول الله صلى الله عليه وآله :
إن هؤلاء الكاتمين لصفة رسول الله صلى الله عليه وآله والجاحدين لحلية علي ولي الله إذا أتاهم ملك الموت ليقبض أرواحهم أتاهم بأفظع المناظر وأقبح الوجوه ، (3)
رسول خدا فرمود:
کسانی که نبوت رسول الله و ولایت امیر مؤمنان را کتمان کنند و بدان کافر باشند، ملک الموت را در ترسناک ترین چهره می بینند که برای قبض روحشان می آید (و طبیعی است که مؤمنان به نبوت و ولایت بر عکس، ملک الموت را در زیباترین و شادی آورترین صورت می بینند.)
والله لا يبغضني عبد أبدا يموت على بغضي إلا رآني عند موته حيث يكره ، ولا يحبني عبد أبدا فيموت على حبي إلا رآني عند موته حيث يحب ،(4)
امام علی فرمود:
کسی که بر بغض من بمیرد، مرا در چهره ترسناکی ببیند و کسی که بر محبت من بمیرد، مرا در چهره دلربایی مشاهده کند.
و در روایات داریم که :
نکیر و منکر، دو ملکی هستند که در قبر برای سؤال از کافران می آیند و ترسناک می باشند اما برای مؤمنان دو ملک دیگر می آید که بشیر و مبشر، نام دارند و زیبا و آرامش دهنده و بشارت آورند.(5)
پی نوشت ها:
1. بحار الأنوار ، مجلسي ، ج 6 ، ص 141.
2. همان، ص 188.
3. همان،190.
4. همان،ص199.
5. اوائل المقالات، شیخ مفید، ص76.

- با توجه به اینکه ما اعتقاد داریم انسان در لحظه مرگ به وسیله عزرائیل قبض روح می شود و در روایات اومده بعضی این فرشته رو به شکل زیبا می بینند و بعضی با هیبتی ترسناک، یا در جای دیگری داریم هرکس می میره امام علی (ع) رو می بینه، مطالبی در بعضی از مجلات چاپ می شه در مورد کسانی که مرگ رو تجربه کردن و دوباره بنا بر مصلحت خدا به این دنیا برگشتن تقریبا برای همه اتفاقات مشابهی افتاده و مرگ رو بسیار راحت و خوش آیند توصیف کردن وهیچ یک صحبت از ملاقات با عزرائیل یا سختی قبض روح نمی کنن علت چیه؟

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
كيفيت قبض روح و خارج ساختن جان انسان از بدن او يكسان و برابر نخواهد بود. هريك از انسان ها به تناسب اعمال و رفتار خود شرايطي دشوار يا آسان را تجربه خواهند نمود ؛امام صادق(ع) مي فرمايد:
«هو للمؤمن کأطيب ريح يشمّه فينعس لطيبه فيقع التعب و الألم کلّه عنه؛(1) مرگ براي مؤمن مثل بوي خوشي است که آن را استشمام مي‌کند . تمام سختي و دردها از او برداشته مي‌شود».
در ادامه همين حديث آمده که از حضرت سؤال شد: اگر چنين است، پس چرا گفته مي‌شود که تحمل مرگ براي انسان از تحمل قطعه قطعه شدن با اره و يا تيغ قيچي سخت‌تر است؟ فرمود:
«مرگ براي کفار و افراد فاجر و فاسق آن گونه است، نه براي افراد صالح و مؤمن».
سدير صيرفي مي‌گويد: به امام صادق عرض کردم: آيا مؤمن از مرگ و قبض روح خود مي‌ترسد؟ فرمود:
« سوگند به خدا !هرگاه فرشته مرگ به سوي مؤمن مي‌آيد، وحشت مي‌کند، آن گاه فرشته به او مي‌گويد: اي وليّ خدا ! وحشت منما، قسم به خدايي که پيامبر را برانگيخت! نسبت به تو از پدر مهربان‌تر هستم. چشم‌هاي خود را باز نما و نگاه کن. محتضر چشم‌هاي خود را باز مي‌کند، مي‌بيند که رسول خدا، اميرمؤمنان، فاطمه زهرا، حسن و حسين و ساير ائمه عليهم السلام براي او نمودار شده‌اند. اين حال شيرين‌ترين لحظات براي اوست».(2)
پس معلوم است كه بر اساس روايات ما فرايند خروج روح از بدن و ملاقات با فرشته مرگ براي انسان هاي متفاوت خواهد بود.
اما در مورد افرادي كه به نوعي مرگ را تجربه كرده اند بايد گفت: مرگ حقيقي را تجربه نكرده، بلكه نوعي خروج روح يا به اصطلاح خلع روح را تجربه كرده اند . در نتيجه اين تجربه، ديدن لوازم و ضروريات مرگ واقعي را هم به دنبال نداشته است.
در واقع ميان روح و بدن آن ها گسست كامل و ستاندن جان صورت نگرفته است، بلكه تنها احساس كرده اند كه براي لحظه اي روح از بدن آن ها مفارقت كرده‌ و حد سوط بين دنيا و بزرزخ قرار گرفته اند.
اما اينكه همه اين افراد تجربه خوب و شيريني داشته اند ، به احتمال بالا برمي گردد ، چون تجربه ادراك تجرد روح از بدن خود، ممكن است تجربه شيريني باشد ، اما حتي در اين موارد خاص هم نمونه هايي از افراد كه داراي شرارت ها و رفتار ناشايستي بودند ، صحنه هاي هولناك و دهشتناكي نقل شده كه در برخي از فيلم هاي مربوط به اين افراد هم نقل شده است .

پي نوشت ها:
1. محجه البيضاء، ج 8، ص 256.
2.همان، ص 261.