گناه کبیره

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

با عرض سلام خدمت شما چرا از استمنا روابات از ائمه و معصومبن كم است اگر گناه كبيره است پس چرا به دلابل روشنتر منع نشده ويا بعضي مردم طوري استنباط ميكنند كه همين كار را در ايام متحل بودن انجام ميدهيم پس گناه ندارد لطفا فلسفه و دلايل قطعي و اينكه چرا گناه كبيره است بيان كنيد 19 ساله لطفا جواب را به پست الكترونيكي بنده بفرستيدsh_mufc@yahoo.com

پاسخ:
اگر مراد شما از دلائل روشن، اصل حرمت است، كه حرمت آن در روايات به صراحت بيان شده است. آن چنانكه از امام صادق (ع) فرمود: روز قیامت خداوند با شخص خودارضا گفتگو نمى‏کند و از چشم خدا مى‏افتد.(1) و يا در حديث ديگري از امام نقل شده است كه فرمود" سه گروهند كه خداى روز رستاخيز با آنان سخن نمى- گويد و به آنان نظر رحمت نمى‏فرمايد و آنها را نخواهد ستود و ايشان را عذابى دردناك است، آنان كه ريش خود را بكنند و آنان كه استمناء كنند و آنان كه با آنان لواط شده باشد(2) و در روايت ديگري از رسول خدا (ص) نقل شده است كه فرمود: کسى که خودارضایى مى‏کند، ملعون است. (3) بر اساس این روایت و مانند آن از گناهان کبیره محسوب می شود. چرا كه يكي از ملاكات گناهان كبيره، آن است كه در شرع به شدت منع شده و براي آن وعده عذاب داده باشند (4)
در واقع حرمت چنین عملی در آيات قرآن نيز بيان شده است آن چنانكه خداوند در سوره مومنون مي فرمايد" و آن ها كه دامان خود را (از آلوده‏ شدن به بى‏عفتى) حفظ مى‏كنند، تنها آميزش جنسى با همسران و كنيزانشان دارند، كه در بهره‏گيرى از آنان ملامت نمى‏شوند و كسانى كه غير از اين طريق را طلب كنند، تجاوزگرند». (5) پس هر نوع ارضاي جنسي خارج از اين محدوده عدوان و معصيت و مورد ملامت است هنگامی که از حضرت صادق (ع) در مورد استمنا مى پرسند، مى فرماید: گناه بزرگى است که خداوند در قرآن مجید از آن نهى فرموده، استمنا کننده مثل این است که با خودش نکاح (زنا) کرده باشد. اگر کسى را که چنین کارى مى کند، بشناسم، با او هم خوراک نخواهم شد. (6)
به علاوه آنكه در خصوص اين مسئله دلائل پزشكي متعددي براي منع وجود دارد و با فرض عدم بيان دلائل حرمت ا ز جانب ائمه، عقل مستقلاً آن قبيح مي شمرد كه به برخي از آنها اشاره مي كنيم:
1ـ تحریک زیاد هیپوتالاموس و در نتیجه تحریک افراطی غدد جنسی که سبب پرکاری و نامتناسب آن‏ها می‏شود، بلوغ زودرس را به دنبال دارد.
2- کاهش و تخلیه مکرر قوای جسمی و روحی به ضعف عمومی بدن و بالاخره پیری زودرس می‏انجامد.
3- به علت افزایش جریان خون در اعضای تناسلی، مغز و مراکز حساس، پیوسته دچار کاهش نسبی جریان خون می‏شود، همچنین تخلیه‏های مکرر عصبی و عدم ارضای روحی در دراز مدت، موجب ضعف عصبی و عوارض روحی می‏گردد.
4- رکود فکری، اختلاف و ضعف حافظه، کاهش اراده در کسانی که استمنا می‏کنند، دیده می‏شود.
4- ضعف بینایی و بی‏اشتهایی، و در صورت افراط، ضعف استخوانی و ناراحتی مفصلی در این افراد شایع است و....(7)
اما در مورد قسمت دوم سوال توجه داشته باشيد كه ارتباط جنسی با همسر و ارضای نیاز جنسی از طریق صحیح، هرگز چنین پیامدهایی را نخواهد داشت. در نگاه دقیق تر، تفاوت های ظریفی بین این دو روش ارضای نیاز جنسی وجود دارد. در این جا به سه مورد اشاره می کنیم:
1. استمنا، آمیزش با خود است. تحریک کننده و تحریک پذیر، یک نفر است. همین طور ایجاد کننده شرایط اوج لذت (گرم شدن، تصور لذت و...) توسط خود ارضا شونده فراهم می شود. در این جا تمام وجود فرد (در عین وحدت و یکپارچگی) باید دو پاره شود: یکی ارضا شونده و دیگری تحریک کننده. دو پاره شدن، آسیب هایی در پی دارد، از جمله اختلال در سیستم توجه و تمرکز. در مراتب بالاتر، به نوعی توهم منجر خواهد شد.
2. آن گاه که بدن انسان تأمین کننده نیاز جنسی او گردد، چون بدن همیشه همراه او است، کم کم او را در یک حالت تحریک جنسی دائم قرار می دهد؛ چون از خودش لذت می برد. این فاصله روانی اندک، وی را به سوی حالت تحریک دائمی سوق می دهد. تحریک پذیری سریع، زود و دائم جدای از آثار مخرب اجتماعی، پیامدهای جسمی زیانباری خواهد داشت.
3. چون در استمنا ارضای جنسی فقط از طریق انزال منی بدون هیچ گونه ارضای عاطفی، دیداری، شنیداری، لمسی و... حاصل می شود، ارضا به شدت ناقص، ناکام کننده و بدون معادل خارجی می باشد. ارضای ناقص، یعنی آزاد شدن 100 واحد انرژی و هزینه کردن فقط 20 تا 30 درصد آن که باقی مانده انرژی، زمینه ساز اختلالات روانی مثل اضطراب و ... می شود؛ در حالی که در ازدواج، همه این موارد منتفی می باشد.
البته توجه داشته باشيد كه استمناء براي افراد متاهل نيز داراي همان مضررات و در نتيجه حرام است مگر آنكه اين عمل به واسطه همسر وي انجام شود(8) كه در اين صورت نيز مانند صورت اولي كه در نهايت استمناء بواسطه تحريكات همسر و...انجام مي شود ، مانعي ندارد
پي نوشت ها:
1. محمدي ري شهري، محمد، میزان‏الحکمه، چ دارالحديث، قم،1387ه.ش، ج12، ص5654.
2. نيشابورى،‏فتال، روضة الواعظين و بصيرة المتعظين‏، چ رضى،‏ قم، بي تا،ص746.
3. محمدي ري شهري، محمد، میزان‏الحکمه، چ دارالحديث، قم،1387ه.ش، ج12، ص5654.
4. امام خميني،تحريرالوسيله،چ موسسه تنظيم نشر آثار امام،1421 ه ق، ج 1، ص 258
5. مومنون (23) آيه 5-7.
6.عاملي، شيخ حر، وسایل الشیعه، موسسه آل البيت، قم،1409 ه.ق، ج 18، ص 575.
7. محمديان، محمود، بلوغ تولدي ديگر، چ انجمن اولياء و مربيان، تهران، 1384ه ش. ص 58.
8. ر.ك توضیح المسائل مراجع، تهیه و تنظیم سید محمد حسن بنی هاشمی، پانزدهم، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ج 2، ص 406 م 2412.

ضمن عرض سلام وارزوي قبولي طاعات وعبادات در اين ماه پرخير و بركت به محضر شما بزرگواران اين مركز روشنگر و هدايت گر.عارضم به حضور انورتان اينجانب به دليل پرورش در يك خانواده مذهبي و معتقد هميشه در صدد رعايت و اجراي كامل اصول شرعي ومباني اخلاقي كه توسط بزرگان ديني و قران ما تبيين شده برامده ام و انهارا در تمام زواياي زندگي ام حتي المقدور بكار بسته ام.اما بعضي اوغات بصورت ناخواسته در مواجه با بعضي امور ديگران دچار مقايسه وبعضا حسد ميشوم كه باور بفرماييد شديدا از اين حالت بسيار ناپسند و مذموم كه به نقل از بزرگي به اتشي مي ماند كه اعمال ما را به خاكستر تبديل ميكند متا ثر مي شوم كه غالبا به صلوات واستغفار پناه ميبرم. عاجزانه استدعا دارم روشنگري فرماييد چگونه مي توانم براي هميشه از اين عادت ناخواسته وبسيار ناپسند كه سوهان روحم شده خلاصي يابم. با سپاس فراوان.

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
براي درمان بيماري‌هاي جسمي و روحي، قدم نخست شناخت بيماري است . اين قدم را به خوبي برداشته‌ايد و به ضعف اخلاقي و بيماري قلبي خود که حسادت است، پي برده ، به دور از خودخواهي به آن اعتراف کرده ايد. اما اين اندازه کافي نيست، بايد گام‌هاي مهم‌تري را برداريد و بکوشيد از تقويت و رشد حسادت جلوگيري کنيد که هر چه بگذرد، مبارزه با آن مشکل‌تر مي‌شود.
نپنداريد صفات زشت و از جمله حسادت را مي‌توان در مدت زمان کوتاه و با تلاش اندک از بين برد، زيرا اگر چنين بود، مبارزه با نفس را جهاد اکبر نمي‌ناميدند.
چه بسا ممکن است غلبه بر حسادت چندين ماه يا چندين سال به طول بيانجامد.
گفته¬اند: يکي از بزرگان را ديدند که از شدّت خوشحالي در پوست نمي‌گنجيد، وقتي سبب را پرسيدند گفت: چهل سال است مجاهدت کرده‌ام تا حسد را از خود ريشه‌کن سازم . اکنون ديدم که به اين کار موفق شده‌ام.(1) پس بدون يأس و نااميدي و با عزمي راسخ به ميدان نبرد با دشمن دروني قدم بگذاريد.
مبارزه با حسد دو مرحله دارد: پيشگيري و درمان. در مرحله پيشگيري، آن چه انسان را از حسادت باز مي‌دارد، عبارتند از:
1ـ توقع نداشتن؛
2ـ عفو و گذشت؛
3ـ مردم را دوست داشتن؛
4ـ خدمت گزاري؛
5ـ قدرداني؛
6ـ خوشنودي از خوش‌بختي ديگران.
اما در مرحله درمان، حسود بايد چيزهايي را بداند و کارهايي را انجام دهد، که دو بخش علم و عمل را تشکيل مي‌دهد. آن چه را که حسود بايد بداند عبارتند از:
1ـ ريشه‌هاي حسد که عبارتند از:
أ‌) عداوت: کسي که دشمني فردي را در دلش جاي دهد، هميشه آرزوي سلب نعمت از دشمن خود را دارد و از آسايش و نعمت او رنج مي‌برد.
ب‌) شرکت و خوف مزاحمت: بين دو نفري که با هم نزديک و در جهتي شريک باشند و يکي را بر ديگري امتيازي باشد، ممکن است حسادت پديد آيد، مانند حسادت بين دو برادر يا برادر و خواهر.
ت‌) تکبر و خودخواهي: کسي که خود را عزيزتر از ديگري مي‌پندارد و نمي‌تواند شاهد پيشرفت ديگري باشد، به ديگران حسادت مي‌ورزد.
ث‌) طمع و حرص: کسي که به آن چه دارد ،قانع نيست و به آن چه در دست مردم است ،چشم مي‌دوزد، حسادت مي‌کند.
ج‌) بخل شديد: گاهي بخل و چشم تنگي به حدي مي‌رسد که بخيل نمي‌تواند ديگري را در ناز و نعمت ببيند.
‍‍ـ زيان‌هاي حسادت را بداند که عبارتند از:
أ‌) ناراحتي هميشگي: امام علي(ع) مي‌فرمايد: «براي حسود آسايش نيست».(2)
ب‌) ناکامي: حسود که آرزوي گرفته شدن نعمت از ديگري را دارد، تمام عمرش را در ناکامي به سر خواهد برد، زيرا همه چيز در اختيار او نيست. امام صادق(ع) مي‌فرمايد:
«حسود قبل از آن که به ديگري ضرر برساند، به خود زيان مي‌رساند».(3)
ت‌) بيماري: حسود که اندوهگين و ناکام است، از سلامت کامل روحي و جسمي برخوردار نيست. امام علي(ع) مي‌فرمايد: «تندرستي بدن از کمي حسد است».(4) در جاي ديگر مي‌فرمايد: «حسد بدن انسان را ذوب مي‌کند».(5)
ث‌) تنهايي: کسي که نعمت را در ديگري نمي‌تواند ببيند، دشمن وي است و با اين حالت کسي او را همراهي نخواهد کرد و تنها مي‌ماند. امام علي(ع) مي‌فرمايد: «براي حسود دوستي نيست».(6)
ج‌) شکست در زندگي: حسود به جهت حسادتش کارهايي انجام مي‌دهد که با بزرگي و محبوبيت منافات دارد و موجب پستي او مي‌گردد، از اين رو نمي‌تواند موقعيت اجتماعي پيدا کند. امام علي(ع) مي‌فرمايد: «حسود به بزرگي و آقايي نمي‌رسد».(7)
ح‌) نابودي ايمان؛ امام باقر(ع) مي‌فرمايد: «همان طوري که آتش هيزم را مي‌خورد، حسد ايمان را مي‌خورد».(8)
3ـ حسود بايد بداند حسادت براي او سودي ندارد. نه مقامش را بالا مي‌برد، نه محبوبيتش را زياد مي‌کند.
4ـ حسود بايد بداند آن چه بر آن رشک مي‌برد، بر فرض اين که از دست ديگري بيرون رود، معلوم نيست که به دست او بيفتد.
5ـ حسود بايد بداند کوششي که در بيرون کردن نعمتي از چنگ کسي به کار مي‌برد، اگر همان را براي رسيدن به مقصدي به کار برد، به همان نتيجه يا بالاتر از آن خواهد رسيد.
6ـ حسود بايد بداند که جز رنج و غم و بيماري نصيبش نمي‌شود. چشم حسود از ديدن و گوشش از شنيدن و مغزش از دانستن ناراحت مي‌شود. امام صادق(ع) مي‌فرمايد: «حسود بيش از آن که زيانش به ديگري برسد، به خود زيان مي‌رساند».(9)
7ـ حسود بايد بداند حسد براي دين و دنيايش زيان دارد و در عمل با قضا و قدر الهي دشمني مي‌کند. پيامبر(ص) مي‌فرمايد: «خداوند به موسي فرمود: اي پسر عمران! مبادا به مردم حسد بري! بر آن چه به آن‌ها از فضل خود داده ام، چشمانت را به دنبال آن دراز مکن و دل خود را به دنبال آن روانه مکن، زيرا حسود دشمن نعمت من است و از قسمتي که ميان بندگانم کرده‌ام، جلو گرفته است. هر که چنين باشد، از او نيستم و او هم از من نيست».(10)
8ـ حسود بايد بداند اگر از رسيدن نعمت به ديگري ناخرسند است، از دو حال خارج نيست:
نعمت را از خدا نمي‌داند، که در اين صورت کفر ورزيده .
اگر از خدا بداند و باز ناراضي باشد، خود را مقابل خدا بلکه بالاتر از او قرار داده است، زيرا به زبان حال مي‌گويد نعمتي که خدا به او داده، بر خلاف صلاحديد من است و بايد از او گرفته شود، از اين جهت در روايات آمده که: حسد ايمان را مي‌خورد، همان طوري که آتش هيزم را مي‌خورد.(11)
9ـ حسود بايد بداند که تهيدستي و ثروتمندي و تندرستي و بيماري همه از خداست . بر اساس تدبير و مصلحت انجام مي‌گيرد. کسي که به اين مرتبه از يقين برسد، به آن چه خدا به او داده، قانع و راضي و سپاسگزار است . به کسي طمعي ندارد، تا دچار حسادت شود. نيز از تفاوت سطح زندگي خود با ديگران رنج نمي‌برد، چون آن را بر اساس حکمت الهي مي‌داند. اگر براي زندگي متحمل سختي‌ها شد، مي‌داند صبر در برابر مشکلات اجر اُخروي دارد، به طوري که همه کمبودها را جبران مي‌کند. راضي به رضاي حق بودن و تسليم در برابر اراده او شدن در درمان حسادت بسيار مؤثر است.
امام علي(ع) مي‌فرمايد: «کسي که به آن چه دارد راضي باشد، حسد دامان او را نمي‌گيرد».(12)
10ـ حسود بايد بداند دنيايي که در معرض فنا و تغيير است و در قرآن و حديث از آن مذمّت شده، ارزش حسد ورزي را ندارد. قرآن مجيد مي‌فرمايد: «زندگي دنيا درست مانند باراني است که بر کشتزار ببارد و گياه از آن روييده شده، سبز و خرّم باشد، به طوري که کافران را به شگفت آورد اما پس از آن خشک شود، پس آن را بيني که پس از سبزي و خرمي، زرد شده، پس از آن شکسته و خورد گردد».(13)
11ـ حسود بايد بداند آنچه در جهان از طرف خداوند براي انسان قرار داده مي‌شود، امتحان الهي است .امتحان گاهي با نعمت و گاهي با سلب آن است. بنابراين کسي که از طرف خداوند به او نعمت داده شده، با نعمت امتحان و آزمايش مي‌شود . آن که از او سلب شده نيز مورد آزمون الهي است. چنين نيست که نعمت داده شده، هميشه خير باشد؛ چه بسا با کفران نعمت، از رحمت خدا به دور افتاده و نعمت موجب عذاب او خواهد شد، بنابراين انسان با فهم اين مسئله از چيزي که در دست ديگران است (و يا حتي به راحتي به او داده شده) رشک و حسادت نمي‌برد. در ضمن کسي که چيزي را به راحتي و آساني به دست آورد، هيچ گاه آن لذت و سرور را در برابر کسي که به سختي به دست آورده، نخواهد داشت.
اما مرحله عملي درمان حسادت آن است که خواسته دل را زير پا بگذارد، بلکه رفتار خود را مطابق ضد آن قرار دهد، مثلاً اگر دلش مي‌خواهد از کسي بدگويي کند، زبانش را کنترل نمايد، بلکه به مدح و ستايش او بپردازد. اگر مي‌خواهد به کسي زياني برساند، از اين قصد منصرف شود.
اگر در فکر تنزل مقام رفيقش است، در ترفيع درجه او بکوشد و کار هر کس را حمل بر صحت کند. رسول خدا(ص) فرمود: «إذا حسدتَ فلا تبغ؛(14) هنگامي که رشک بردي، در پي آن مرو». يعني بر ضد خواسته خود عمل کن. البته اين عمل بر خلاف نفس است و انجام دادن آن دشوار مي‌نمايد، ولي اگر کسي همت گمارد ،مي‌تواند با قاطعيت آن را محقق سازد. کسي که خواهان اصلاح خويش است، ناگزير هزينه آن را بايد بپردازد و مرارت و تلخي و دشواري راه را تحمل کند.

پي‌نوشت‌ها:
1. محمد علي سادات، اخلاق اسلامي، ص 132.
2. بحارالانوار، ج 70، ص 252.
3. همان، ص 255.
4. نهج البلاغه، قصار 256.
5. غررالحکم، ج 1، ص 241.
6. همان، ص 223.
7. غررالحکم، ج 1، ص 255.
8. اصول کافي، ج 3، ص 416.
9. بحارالانوار، ج 70، ص 255.
10. الکافي، ج 2، ص 307.
11. همان.
12. تصنيف غررالحکم، ص 300.
13. حديد (57) آيه 20.
14. ميزان الحکمه، ج 1، ص 631.