مهدی

اسماعیلیه همانند امامیه به اصل مهدویت اعتقاد دارد ولی در موضوعات پیرامونی آن تفاوت هایی با اعتقادات شیعه امامیه دارند.
فرقه اسماعیلیه و مهدویت

پرسش:
شباهت‌ها و تفاوت‌های امامیه و اسماعیلیه درباره آموزه مهدویت چیست؟ آیا اسماعیلیه همچون امامیه با آموزه مهدویت موافق‌اند؟ آیا آن‌ها منتظر منجی هستند و آن را مهدی می‌نامند؟ آیا امام غایب در منظومه فکری اسماعیلیه مطرح شده است؟
 

پاسخ:
مهدویت و عقیده به منجی، یکی از مسائل و موضوعاتی است که نه ‌تنها بین فِرق اسلامی بلکه در بسیاری از ادیان آسمانی و غیر آن وجود دارد. با این حال در برخی از فروعات و اوصاف منجی اختلاف نظر وجود دارد. در این راستا فرقه اسماعیلیه که یکی از فرق شیعه است، به مهدویت و منجی اعتقاد دارد و از جهاتی با دیدگاه شیعه امامیه در این باب، مشترک و از جهاتی متفاوت است. در ادامه به تفصیل این مطلب را مورد بررسی قرار می‌دهیم.

نکته اول:
فرقه اسماعیلیه از همان ابتدای تأسیس تا حال حاضرعقیده به مهدویت و منجی داشته و طی ادوار مختلف و انشعابات درون فرقه‌ای، افرادی را به عنوان موعود و منجی معرفی نموده‌اند. آنچه در این باب اهمیت دارد این است که با توجه به دیدگاه‌های اندیشمندان اسماعیلیه، مهدویت پیوندی محکم و ناگسستنی با اصل امامت داشته و عقیده به آن، آموزه‌ای حیاتی برای جریان اسماعیلیه بوده است؛ به‌ طوری که این مسئله، باعث انشعابات درون فرقه‌ای اسماعیلیه شده و هرکدام، شخص مد نظر خود را منجی می‌داند.
برای نمونه: اسماعیلیان نخستین قائل به امامت اسماعیل، فرزند امام صادق (علیه‌السلام) بوده که به نامه‌ای «واقفه» و «اسماعیلیه خالص» شهرت داشتند. (1) ایشان اعتقاد داشتند اسماعیل زنده بوده و قائم منتظَر است و در جایی مخفی شده به ‌زودی ظهور خواهد کرد و جهان را پر از عدل و داد خواهد نمود. (2) ایشان اسماعیل را امام مستور دانسته و قائل به ظهور ایشان در آخرالزمان شده‌اند. (3) البته شیخ صدوق (رحمه‌الله علیه) وفات اسماعیل را با روایات و دلایل بسیاری ثابت کرده است. (4)
نمونه دیگر: عده کثیری از اسماعیلیان قائل به امامت محمد بن اسماعیل شده و عقیده دارند امام صادق (علیه‌السلام) محمد را جانشین خود ساخته (5) که به فرقه «مبارکیه» خوانده شده‌اند. (6) ایشان به روایاتی از قول امام صادق (علیه‌السلام) استناد کرده‌اند. (7)
نمونه دیگر: بعد از ظهور عبیدالله المهدی که با انکار مهدویت محمد بن اسماعیل، برای خود و اجدادش ادعای امامت کرد فرقه دیگری بنام «قرامطه» ایجاد شد که نظریه مهدویت محمد بن اسماعیل را بسط داده و او را «قائم القیامه» و مهدی موعود دانستند. (8) این فرقه، محمد بن اسماعیل را آخرین امام از دور هفتم و نیز ایشان را امام متم (9) و ناطق می‌داند. او استتار اختیار کرده و چون ظهور کند دین جدیدی می‌آورد و شریعت قبلی را نسخ می‌کند. (10) همچنین به روایاتی نیز در این زمینه استناد کرده‌اند. (11)
در مقابل این فرقه‌ها، امامیه، بنابر روایات (12) قائل به منجی و مهدی بودنِ دوازدهمین امام بوده و ایشان، نه تنها دین و شریعتی را نسخ نکرده؛ بلکه شریعت پیامبر اکرم (صلی‌الله علیه و آله) را تقویت کرده و جهان را از عدل و داد پر خواهد کرد.
با توجه به مطالب فوق می‌بینیم عقیده به مهدویت و منجی، تأثیر به سزایی در روند شکل‌ گیری افکار و عقاید اسماعیلیه داشته و محور اختلافات درون فرقه‌ای بشمار می‌رود.

نکته دوم:
منظومه فکری اسماعیلیه در باب غیبت و عقیده به انتظار و ظهور مهدی، در طول حیات این مذهب، دستخوش اختلافات درون فرقه‌ای قرار گرفته و هر کدام به سمتی روانه شدند. صحبت از این سیر تطوّر در باب غیبت، به ‌طور مفصل امکان پذیر نیست؛ اما آنچه مسلّم است اینکه، فرقه‌هایی که قبل از تشکیل دولت فاطمی وجود داشتند قائل به مستور بودن امامانشان بوده و برخی دیگر همچون فاطمیان قائل به ظهور و آشکار بودن امامان بودند. فرقه‌ای از اسماعیلیان که معاصر می‌باشند قائل به ظهور و آشکار بودن امام بوده و معتقدند امام باید زنده باشد و اگر زنده نباشد امام نیست و اگر ظاهر نباشد، در حق پیروان خود ظلم کرده است. فرمان‌های امام تا زمان حیات وی ارزشمند است و اسماعیلیان باید آن را اجرا کنند. (13) این فرقه «نزاریه قاسمیه» است که به «آغاخانیه» شهرت دارند و همه توجه خود را به امام حاضر خود معطوف داشته‌اند.
در نهایت، اسماعیلیهِ امروزه اعتقادی به انتظار برای ظهور مهدی نداشته و باورهایی که در گذشته، نسبت به ظهور و علائم مهدی وجود داشته، برای همان عصر می‌دانند. (14)

نتیجه:
یکی از باورهای حیاتی و اصلی اسماعیلیان ظهور منجی و اعتقاد به موعود است که در طول ادوار تاریخی باعث ایجاد فرقه‌های درون مذهبی شده و نیز دائماً دستخوش تغییرات فراوانی از سوی داعیان و امامان‌ شان گشته و آنچه امروزه از آنان باقی مانده، عقیده به امام ظاهر و آشکار هست.

پی‌نوشت‌ها:
1. شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، توضیح الملل، ترجمه افضل ‌الدین ترکه، تصحیح سید محمدرضا جلالی نائینی، تهران، انتشارات اقبال، 1361 ش، ج 1، ص 175؛ اشعری قمی، سعد بن عبدالله، المقالات و الفرق، تصحیح دکتر محمدجواد مشکور، تهران، مرکز انتشارات علمی فرهنگی، 1361 ش، ص 80.
2. بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، تصحیح محمد زاهد بن حسن الکوثری، قونیه، مکتب نشر الثقافه الاسلامیه، 1367 ق، ص 39.
3. حسنی رازی، سید مرتضی بن داعی، تبصره العوام فی معرفه مقالات الانام، تصحیح عباس اقبال، تهران، مطبعه مجلس، 1313 ش، ص 182.
4. شیخ صدوق، محمد بن علی، کمال‌الدین و تمام النعمه قم، مکتبه الصدوق، 1390 ق، ص 71-73.
5. ابن خلدون، ابوزید عبدالرحمن بن محمد، تاریخ، بیروت، موسسه الاعلمی للمطبوعات، 1971 م، ج 4، ص 29.
6. اشعری قمی، سعد بن عبدالله، المقالات و الفرق، ص 81.
7. برای اطلاع بیشتر ر. ک: ابن هیثم، المناظرات، تصحیح مادلونگ، لندن، موسسه مطالعات اسماعیلی، 2002 م، ص 56.
8. ابراهیم، محمد، پایان‌نامه بررسی مقایسه‌ای امامت از دیدگاه شیعه اثناعشری و اسماعیلیه، قم، مدرسه عالی امام خمینی (ره)، 1384 ش، ص 213.
9. غالب، مصطفی، تاریخ الدعوه الاسماعیلیه، بیروت، دارالاندس، بی‌تا، ص 51.
10. ابراهیم حسن، حسن، شرف طه، عبیدالله المهدی، مصر، مکتبه النهضه المصریه، بی‌تا، ص 39؛ نوبختی، ابی محمدحسن بن موسی، فرق الشیعه، تصحیح علامه سید محمدصادق آل بحر العلوم، نجف، المطبعه الحیدریه، 1355 ق، ص 74.
11. نوبختی، ابی محمدحسن بن موسی، فرق الشیعه، 72-74.
12. صافی گلپایگانی، لطف‌الله، منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر، قم، انتشارات حضرت معصومه (سلام‌الله علیها)، 1421 ش، باب 5، ص 94 و 103.
13. روحی آبادی، علیرضا، مهدویت از دیدگاه اسماعیلیان و قرمطیان، قم، فصلنامه تاریخ اسلام، سال هفتم، پاییز 1385 ش، شماره 27، ص 77.
14. همان.

 

زیدیه همانند امامیه به اصل مهدویت اعتقاد دارد ولی در موضوعات پیرامونی آن تفاوت هایی با اعتقادات شیعه امامیه دارند.
فرقه زیدیه و مهدویت

پرسش:
آیا مهدویت از باورهای شیعه امامیه است یا اینکه شیعیان زیدیه نیز مهدویت را قبول دارند؟ آیا در منظومه فکری آن‌ها، امام غایب پذیرفته شده است؟ آیا آن‌ها منتظر ظهور منجی هستند؟ امام مهدی آن‌ها چه خصوصیاتی دارد؟ درمجموع، آموزه‌های مهدویت تا چه میزانی توسط شیعیان زیدیه پذیرفته شده است؟
 

پاسخ:
اعتقاد به منجی آخرالزمان موضوعی است که نه تنها بین مذاهب اسلامی، بلکه در دایره وسیع‌تر میان ادیان آسمانی و غیر آن نیز وجود داشته و بدان اعتقاد دارند. البته اگرچه در کلیاتِ این موضوع وحدت نظر وجود داشته، اما در جزئیات و مصادیق و کیفیت آن اختلافات فراوان و پیچیده‌ای، حتی در میان فرقه‌های یک مذهب همچون شیعه دیده می‌شود. یکی از فِرق شیعی، زیدیه می‌باشد که قائل به امامت زید بن علی بوده و با توجه به منظومه فکری ایشان و نیز، صفاتی که برای امام قائل هستند، مهدی موعود را طبق آن تعریف کرده و بالطبع، تمایزات گسترده‌ای را در این سطح، با دیگر فِرق شیعی، خصوصاً امامیه، پدید آوردند. اینک به توضیحاتی در این باب اشاره می‌کنیم.

نکته اول:
اعتقاد به منجی در قالب مهدویت، از مشترکات مذاهب شیعی است. دیدگاه کلی زیدیان در زمینه مهدویت بدین گونه است که فردی از فرزندان فاطمه (س) بر زمین چیره شده و آن را پر از عدل و داد خواهد کرد. مستضعفان را عزت داده و کافران را خوار خواهد ساخت. همچنین صفاتی ازجمله فاطمی، قائم، عادل، پناه شرق و غرب و ... برای مهدی بر شمرده‌اند. (1) ملقّب شدن برخی از امامان زیدی به لقب «مهدی» همچون مهدی لدین الله محمد بن حسن بن قاسم (360 ق)، مهدی لدین الله حسین بن قاسم عیانی (404 ق) و برخی دیگر از آنان و نیز روایات فراوانی که در کتب حدیثی عالمان زیدی درباره مهدی و قائم آمده، (2) همگی گواه بر قبول و پذیرش موضوع مهدویت و منجی از سوی زیدیان هست. در باب انتظار برای مهدی نیز این روایت در کتب ایشان یافت می‌شود که هرکس که منتظر قائم اهل‌بیت (علیهم‌السلام) باشد مثل کسی است که خونش برای یاری خدا ریخته شود. (3)

نکته دوم:
با جستاری در نصب و برخی صفات امام از دیدگاه زیدیه، می‌توان منظومه فکری ایشان را در باب مهدویت ترسیم کرد و در واقع منجی گرایی آنان را در شیوه نصب و صفات امام پی گرفت. برای نمونه:
ـ نصب امام از دیدگاه زیدیه به چند راه خلاصه می‌شود که از جمله آنان، می‌توان به «نص» اشاره کرد. از نگاه ایشان نص شرط لازم و ضروری برای امامت نیست؛ بلکه شرط کمال است. (4)
ـ در صفات امام از دیدگاه زیدیه به مواردی مانند اینکه فاطمی باشد، قدرت بر خروج و جنگ داشته باشد، عالم باشد هرچند اعلم نباشد و قیام مسلحانه و موارد دیگر (5) به چشم می‌خورد. همچنین ایشان، عصمت را فقط برای پنج تن آل عبا قائل شده و برای دیگر امامان زیدی نمی‌پذیرند. (6) در باب علم لدنی نیز، علم امامان را عادی پنداشته و علم غیب را برای ایشان متصور نشدند. (7) برخی عالمان زیدیه، با تمسک به روایات در این زمینه این‌گونه نگاشته‌اند که صاحب اوصاف فوق، امام بوده و در حقیقت هرکسی که شرایط بالا را دارا بوده، می‌تواند امام باشد. (8)
دیدگاه زیدیه در باب موارد نصب و اوصاف امام می‌تواند منظومه فکری ایشان را در باب موعود تشکیل دهد. موعودی که نص، عصمت، اعلم بودن و علم لدنی برای او شرط نبوده و صِرف اینکه فاطمی، قیام مسلحانه و دعوت مردم قدرت بر جنگ و دیگر صفاتِ عمومی را داشته باشد، کفایت می‌کند!

نکته سوم:
دیگر اینکه زیدیه، هرچند روایات دال بر ائمه اثناعشر را در جوامع روایی خود نقل کرده و بعضی از آن‌ها را نیز پذیرفته‌اند، ولی به حصر امام در عدد معینی معتقد نیستند. در تفکر آن‌ها هر فردی که شرایط امامت زیدی را داشته باشد، می‌تواند به امامت زیدی نائل آید و هیچ حصری در عدد ائمه وجود ندارد. (9) این مطلب می‌تواند در پی نکته قبل باشد و تداوم امامت را در منظومه فکری ایشان مستحکم کند.
اساساً زیدیه، برخلاف امامیه، شخصی معین و مصداقی مشخص را برای موعود نپذیرفته است. مهدویت از دید ایشان مقامی دانسته شده که در هر زمان و دوره‌ای در یک انسان کامل ظهور پیدا کرده و می‌تواند هر یک از افراد بشر را شامل گردد. در حقیقت «مهدی» نزد ایشان فردی مبهم است که از پیش تعیین و مشخص نگشته و این فرد با پذیرش مهدویت خویش به برترین مصداق انسان کامل در هر دوره تبدیل می‌گردد. (10)

نکته چهارم:
ازآنجایی‌ که قیام مسلحانه (قیام بالسیف) از شرایط امامت نزد زیدیان است و این امر مستوجب حضور امام هست و نیز، با توجه به نکته قبل که شخصِ مهدی مشخص و معین نیست؛ پس امام نباید در ستر و غیبت باشد. به دیگر بیان، با توجه به منظومه فکری زیدیه، نمی‌توان پذیرفت امامی پیش از آنکه قیام به شمشیر کند، در انتظار مهیا شدن شرایط قیام باشد و در غیبت به سر برد. (11) همین مسئله باعث شده که انتظار فرج نزد زیدیان کمرنگ شود و مورد بی‌توجهی مؤلفان و اندیشمندان زیدی قرار گیرد. شاید بی‌اثر بودن قیام‌های متعدد زیدیان در عرصه اجتماعی، عاملی برای این بی‌توجهی و اکتفا کردن به ذکر چند فصل یا چند روایت باشد. (12)

نتیجه:
با توجه به مطالب فوق، زیدیه به مهدویت اعتقاد داشته و روایات نقل شده در کتب ایشان و نیز نام‌گذاری برخی امامان به «مهدی» بر این امر دلالت دارد. نصب امام و نیز صفاتی که بر امام شمرده شده، در منظومه فکری زیدیه، به ‌گونه‌ای است که هر کس که فاطمی، قیام مسلحانه و دعوت مردم، قدرت بر جنگ و دیگر صفاتِ عمومی را داشته باشد، بدون آنکه نصی وجود داشته باشد و نیز فاقد عصمت و علم لدنی هم باشد می‌تواند امام باشد. همچنین زیدیه حصری برای امامان قائل نشده و شخص معین و مشخصی را به عنوان مهدی نمی‌شناسند. همین امر سبب می‌گردد که در هر دوره‌ای، یکی از افراد بشر ادعای امامت کند. در ادامه، زیدیه به امام غایب اعتقادی نداشته و غیبت را با امامی که منتظر مهیا شدن شرایط قیام باشد، در تضاد می‌بینند و به جهت همین امر، مسئله مهدویت و غیبت مهدی، از سوی علما و اندیشمندان زیدیه مورد بی‌توجهی و یا کم ‌توجهی قرار گرفته است.

 

 

پی‌نوشت‌ها:
1. الرسی، القاسم بن ابراهیم، الاحکام فی الحلال و الحرام، صعده، مکتبه التراث السلامی، 1420 ق، ج 2، ص 468-470.
2. برای نمونه: حسن المویدی، محمد بن منصور، لوامع الانوار فی جوامع العلوم و الاثار و تراجم اولی العلم و الانظار، تحقیق محمد علی عیسی، یمن، مرکز اهل‌البیت (ع) للدراسات الاسلامیه، 1422 ق، ج 1، ص 58-66.
3. همان.
4. مفید، محمد بن محمد بن النعمان، مصنفات الشیخ المفید، ایران، الموتمر العالمی لالفیه الشیخ المفید، 1413 ق، ج 1، مقاله الزیدیه فی رأی الشیخ المفید، ص 14.
5. صبحی، احمد محمود، الامام المجتهد یحیی بن حمزه و آراوه الکلامیه، منشورات العصر الحدیث، 1410 ق، ص 147-156.
6. همان، ص 154.
7. همان، ص 155.
8. ر.ک: ابو زهره، محمد، الامام زید حیاته و عصره آراوه و فقهه، قاهره، دارالفکر العربیه، بی تا، ص 192؛ قاسمی، حمیدان بن یحیی، التصریح بالمذهب الصحیح، یمن، مرکز اهل‌البیت (ع) للدراسات الاسلامیه، 1424 ق، ص 18.
9. سلطانی، مصطفی، امامت از دیدگاه امامیه و زیدیه، قم، دانشگاه ادیان و مذاهب، 1387 ش، ص 178.
10. ر.ک: یزدانی احمدآبادی، علی، درآمدی بر جوهره چیستی و چرائی مهدویت در زیدیه، فصلنامه علمی – پژوهشی مشرق موعود، سال دوازدهم، شماره 2/45، بهار 1397 ش، ص 518.
11. بلبلی، خدیجه، پایان‌نامه تحلیل و تطبیق روایات مهدویت در فرقه‌های زیدیه، واقفیه و فطحیه، دانشگاه رازی، 1398 ش، ص 79.
12. سلطانی، مصطفی، امامت از دیدگاه امامیه و زیدیه، ص 140.
 

نظرات مختلفی درجواب این سوال وجود دارد.........

در زمان پيامبر گرامي اسلام احاديثي از ايشان نقل شده كه فرمودند :فرزندي از فرزندان من ظهور مي كند كه اسم او اسم من و كنيه او كنيه من است. امام حسن عسكري (عليه السلام) اسم فرزند خود را (م ح م د) گذارد .اما وضع به گونه اي فراهم شد كه به حسب ظاهر امام زمان را به اين نام صدا نزنند ، زيرا اين امر خطر جاني وي را  در پي داشت. به خاطر حفظ جان امام از نام بردن وي نهي شده است . در روايات نيز به همين مطالب اشاره شده است.

در اصول كافي رواياتي آمده كه از بردن نام حضرت و مشخص كردن مكان ايشان نهي كرده است.

« سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ الْعَسْكَرِيَّ ع يَقُولُ الْخَلَفُ مِنْ بَعْدِي الْحَسَنُ فَكَيْفَ لَكُمْ بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِ الْخَلَفِ فَقُلْتُ وَ لِمَ جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ قَالَ إِنَّكُمْ لَا تَرَوْنَ شَخْصَهُ‏ وَ لَا يَحِلُّ لَكُمْ ذِكْرُهُ بِاسْمِهِ فَقُلْتُ فَكَيْفَ نَذْكُرُهُ فَقَالَ قُولُوا الْحُجَّةُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ سَلَامُهُ ؛

 امام هادي عليه السلام فرمود:‌با جانشين فرزندم حسن، چگونه خواهيد بود؟ او را نخواهيد ديد و نام بردن او جائز نيست. پرسيدند: پس چگونه از او ياد كنيم؟ حضرت فرمود:‌بگوييد: حجّت آل محمد درود خدا بر او ».(1)

« عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الصَّالِحِيِّ قَالَ سَأَلَنِي أَصْحَابُنَا بَعْدَ مُضِيِّ أَبِي مُحَمَّدٍ ع أَنْ أَسْأَلَ عَنِ الِاسْمِ وَ الْمَكَانِ فَخَرَجَ الْجَوَابُ إِنْ دَلَلْتُهُمْ عَلَي الِاسْمِ أَذَاعُوهُ وَ إِنْ عَرَفُوا الْمَكَانَ دَلُّوا عَلَيْهِ؛(2)  

ابوعبدالله صالحي مي گويد: دوستان ما بعد از شهادت امام عسكري (ع) از من درخواست كردند از اسم و مكان حضرت سؤال كنم. جواب آمد: اگر آنان را بر اسم او راهنمايي كني، آن را پخش مي كنند. اگر مكان او را معيّن كني، دشمنان را به آن جا راهنمايي مي كنند.

بر همين اساس است كه برخي باور دارند در زمان غيبت كبري - به دليل اينكه جان امام در خطر نيست -بردن نام حضرت اشكالي ندارد. چون امروزه تمامي افراد نام حضرت را مي دانند حتّي علماي اهل سنّت نام ايشان را در كتاب هاي شان آورده اند.نوشتن و گفتن نام حضرت چه به طور خصوصي يا در محافل عمومي اشكالي ندارد.(3)برخي از عالمان ديني احاديثي را كه بر عدم جواز نام بردن امام زمان دلالت دارند، مخصوص دوران غيبت صغري مي‌دانند و ياد نام ايشان را در غيبت كبري جائز مي‌دانند (4).

 البته برخي ذكر نام حضرت را - در زمان غيبت كبري را - نيز جائز نمي‌دانند، زيرا در اين روايات از جمله در توقيعي (نامه) حضرت حجّت (ع) مي­فرمايد: « هر كس مرا نام ببرد، بين مردم ملعون است».( 5). در برابر اين عقيده، بعضي مي­گويند  منع توقيع مربوط به دوره غيبت صغري است.

در مجموع به نظر مي رسد بردن نام ايشان الان مشكلي ندارد ، مگر اينكه بخواهيم احتياط كنيم.

پي نوشت ها:

1. مرحوم كليني، اصول كافي،انتشارات دارالكتب الاسلاميه ، ج1 ،ص333.

2.همان.

3. مجلة‌حوزه، شمارة 70 - 71، ص 90، با تلخيص و اضافات.

4 . همان .

5. صدوق، كمال­الدين و تمام ­النعمة ، قم . مؤسسة نشر إسلامي وابسته به جماعة مدرسين ، ص.648 .