تاريخ تدوين حديث

محدوده فعاليت اين مركز پاسخگويي به شبهات ديني و قرآني است

محدوده فعاليت اين مركز پاسخگويي به شبهات ديني و قرآني است و انجام ساير تحقيقات از محدوده فعاليت اين مركز خارج است براي تحقيق درباره موضوع خود مي توانيد به كتاب «فهرستگان نسخه هاي خطي حديث و علوم حديث شيعه» كه توسط آقاي علي صدرايي خويي تأليف و توسط انتشارات دار الحديث  قم منتشر شده مراجعه نمائيد.

 کتب اربعه ومولفان آن ها عبارتند:

الکافي، تاليف ابوجعفر محمد کليني

من لايحضره الفقيه، تاليف ابوجعفر محمد بن علي بن موسي بن بابويه قمي معروف به شيخ صدوق

تهذيب و استبصار، تاليف ابو جعفر محمد بن حسن طوسي ، (1)

پي نوشت:

1. کاظم مدير شانه چي، علم الحديث، قم، دفتر انتشارات اسلامي، ص 94-98.

 

 

 

براي دريافت جزئيات معارف و احكام چاره اي جز مراجعه به روايات نداريم، زيرا خداوند بيان و تفسير و تعليم كتابش را به پيامبرش سپرده است.

به آيات زير توجه كنيد: 

«بِالْبَيِّناتِ وَ الزُّبُرِ وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُون؛ (1) ما اين ذكر [قرآن‏] را بر تو نازل كرديم، تا آنچه به سوي مردم نازل شده است براي آن ها روشن سازي و شايد انديشه كنند!».

َ «يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَة؛ (2) آن ها را كتاب و حكمت بياموزد».

قرآن بر عرب خوانده مي شد و آن ها چون به زبان خودشان بود، معنا و مفهوم آن را مي فهميدند. پس وظيفه تعليم يعني بيان شرح و تفسير و جزئيات معارف و احكام قرآن كه آنان را توان فهم و درك آن نبود يا در درك ممكن بود دچار لغزش و بدفهمي شوند.

به همين جهت  خدا در قرآن مسلمانان را موظف كرده كه آنچه پيامبر در شرح و تفسير دين بيان مي كند ، بپذيرند و بدان گردن نهند:

«ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا؛ آنچه را رسول خدا براي شما آورده بگيريد (و اجرا كنيد)، و از آنچه نهي كرده، خودداري نماييد».

اهل بيت هم به حكم روايت متواتر "ثقلين" جانشينان رسول خدا در بيان قرآن و تفسير دين مي باشند. سخن آنان مانند سخن رسول خدا حجت است. بايد از امر و نهي آنان اطاعت كرد.

متاسفانه به دلايل مختلف ساختن سخن به نام پيامبر(ص) و امامان معصوم(ع) از همان زمان پيامبر شروع شد. جريان حديث سازي در طول تاريخ  با شدت و ضعف ادامه يافت. هزاران حديث به نام پيامبر ،امامان و بزرگان دين ساخته شد و نقل گرديد. وجود روايات مختلف و گاه متناقض يكي از نتايج شوم اين نهضت نامبارك بود .

 امامان هم  در غالب اوقات در شرايط سخت خوف و خطر بودند. نمي توانستند علم خود را آشكار كنند. بسياري اوقات به دلايل مختلف مجبور مي شدند در باب معارف و احكام حقيقي عقيده خود را كتمان كرده و مطابق عقيده مقبول قدرت سخن بگويند.

پيامبر و امامان عليهم السلام و عالمان دين براي مقابله با اين جريان شيطاني و خطرناك تدابيري انديشيدند، از جمله:

رسول خدا و امامان عليهم السلام اعلام كردند چون حديث سازان احاديث دروغ فراواني را به ما نسبت داده اند، هر حديثي را به نام ما شنيديد، آن را بر قرآن عرضه كنيد؛اگر موافق قرآن بود، بپذيريد. اگر مخالف بود، به كنار نهيد، زيرا ما مخالف قرآن سخن نمي گوييم.

به دستور امامان از  صدر اسلام راويان حديث معرفي مي شدند و شيعيان بلكه مسلمانان به گونه اي تربيت مي شدند كه روايات را مستند بپذيرند، آن هم سند هاي معتبر ، يعني بايد معلوم گردد روايت را چه كساني از معصوم يا صحابي نقل مي كنند و اين افراد از نظر بررسي كنندگان شخصيت راويان حديث افراد معتبري باشند. علمي در حوزه اسلام از همان صدر اسلام پيدا شد به نام علم رجال كه شناسايي راويان حديث و نقاط قوت و ضعف آن ها را وجهه همت قرار داد و آن ها را در كتاب هاي معتبر ثبت كرد، همچنان كه علم ديگري پايه گرفت به نام علم دراية الحديث كه برسي متن روايات و نقاط قوت و ضعف آن ها را پيگيري مي كرد. عالمان بزرگ حديث شناس و راوي حديث به پالايش احاديث پرداختند. سعي كردند احاديث معتبر را در مجموعه هايي جمع آوري كنند، همچنان كه جمعي ديگر به جمع آوري و معرفي احاديث جعلي همت گماردند. بنا بر اين ما بايد به احاديثي كه افراد معتبر و شناخته شده از پيامبر و امامان نقل كرده اند و آن احاديث با اصول قراني مخالف نيستند ،بها دهيم و عمل كنيم . عمل به چنين احاديثي حكم عقل و دين است .اگر به چنين احاديثي بها ندهيم، از ديدگاه همه عاقلان كار ناپسندي كرده ايم.

نوشته ايد: " بعضي مواقع مي بينم براي صدور حكم در مورد يك مسئله از رواياتي استفاده مي شه كه صحت اون در حد يك « احتمال » هست " ، اين حرف اصلا درست نيست. دليل يك حكم از آيه يا حديث معتبر (حديثي كه از جانب افراد مورد اطمينان نقل شده است) ، بايد دلالتش بر مطلب و حكم ، قطعي (نص) يا قوي (ظاهر) باشد. اگر دلالت آن بر مطلب كم تر از ظاهر باشد، يعني احتمالات متعدد در آن راه داشته باشد، نمي توان به آن دلالت بها داد. همچنين است حكمي كه  سند دليلش ضعيف باشد، يعني در سلسله راويان آن افراد ناشناخته يا بي تقوا و دروغگو يا فاسد العقيده وجود داشته باشد. چنين روايتي را نمي توان به عنوان  دليل حكم  پذيرفت.

 گاهي دو روايت كه هر دو به لحاظ عقلي و شرعي معتبر هستند، يعني هر دو توسط افراد مورد اطمينان نقل شده و معتبرند ،با هم از لحاظ دلالت تعارض دارند. در اين جا چاره اي نيست جز اين كه يكي از آن دو روايت را مورد عمل قرار دهيم . به حكم عقل و شرع وظيفه داريم به روايتي عمل كنيم كه راويانش معتبرترند يا به دلايل معقولي برتر از آن روايت ديگر است كه در اين جهت و باز بر اساس دستورات و روايات اهل بيت (ع) بابي در  علم اصول فقه باز شده و معيارهايي براي ترجيح احاديث در زمان تعارض ارائه گرديده است.

 پيامبر و امامان اصحاب خود را به گونه اي تربيت مي كردند كه در باب نقل حديث از پيامبر و امام دقت كافي داشته و چيزي از خود به آن نيفزايند يا از آن كم نكنند. اين گونه نبوده كه به قول شما يك كلاغ و چند كلاغ شده باشد.

همچنان كه پيامبر به خود اجازه نمي داد در كلام خدا تصرف كند و كم و زياد نمايد، راويان مؤمن و مورد اعتماد نيز سعي تمام داشتند كه حتي الامكان عين كلام معصوم را بدون كم و زياد نقل كنند.

فقط افراد معدودي بودند كه توانايي داشتند كلام معصوم را نقل به معنا كرده كه اينان هم سعي داشتند كه عين معنا و مفهومي كه مد نظر امام بوده، منتقل شود، هر چند با الفاظ امام نباشد.

نقل به معنا هم فقط از اين افراد معدود كه توان درك و فهم كلام امام را داشتند ، قابل قبول بود. از بقيه نقل به معنا يك عيب به حساب آمده و سبب تضعيف روايات شان مي شد.

اگر به كتاب هاي درايه الحديث سر بزنيد، خواهيد ديد كه عالمان و محدثان براي نقل حديث چه سخت گيري ها داشتند تا سخنان معصومين بدون كم و كاست به دست ما برسد.

خوشبختانه اين احاديث از همان زمان امامان نوشته هم شد. به فاصله كمي در قالب مجموعه هاي حديثي مثل كافي و تهذيب و ... عرضه شد. با وجود نسخه هاي فراوان از اين كتب از همان ابتدا تا به حال، امكان دستبرد و تحريف احاديث نيز محدود شد.

بنا بر اين ما براي دريافت حكم اسلام علاوه بر قرآن بايد به روايات معصومين كه بيان كنندگان و شرح دهندگان قرآن هستند مراجعه كنيم و بايد به روايتي استناد كنيم كه هم از لحاظ سند معتبر باشند و هم از لحاظ دلالت دلالت صريح يا ظاهر  داشته باشند و به روايات ضعيف يا غير ظاهر نمي توان استناد كرد.

 

پي نوشت ها:

1. نحل (16) آيه 44.

2. بقره (2) آيه 129.  

اگر چه كتاب خدا حاوي مهمات احكام ديني به طور كلي است اما...

اگر چه كتاب خدا حاوي مهمات احكام ديني به طور كلي است. اما گاهي اين كليت نمي تواند بدون وساطت احاديث، تفسير آن چه را كه نياز به اداي تكليف در مرحله اجرا از ناحيه تبيين است در اختيار ما بگذارد.

علاوه در قرآن آياتي وجود دارد كه در قالب محكم و متشابه،ناسخ و منسوخ و...  است، يا آياتي وجود دارد كه نياز به تاويل يا توضيح دارد. تفسير اين گونه موارد بر عهده روايات است و اگر بخواهيم نگاهي به تاريخ پر عبرت تشكيل فرقه هاي اسلامي بيندازيم در خواهيم يافت كه كم نبودند پيروان اين عقيده انحرافي كه با وجود كتاب خدا ديگر چه نيازي به احاديث است و اصل دين خود در بردارنده همه مسايل مورد نياز بشر مي باشد! حال آن كه اولياء دين به عنوان بهترين راهنما يان،راه راست را به مردم نشان مي دادند.

اين مطلب غير قابل انكار است كه قرآن و حديث دو گوهر گران بها و دو گنج بي پايان درياي معارف اند.

 رسول گرامي اسلام صلوات الله عليه مردم را به متابعت از هر دو در حالي كه در كنار هم باشند دعوت كرده است.

ايشان فرمود:

"إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي "(1)

يعني من دو چيز گران بها در ميان شما باقي مي‏گذارم.تا زماني كه به آن دو پناهنده شويد، گمراه نخواهيد شد، كتاب نازل‏ شده خدا و عترتم كه خاندان من هستند.

در عين حال قرآن همواره به عنوان منبع سنجش نسبت به روايات معصومين سلام الله عليهم اجمعين معرفي شده است. به اين معنا كه ايشان سنجش گفتار خويش را قرآن قلمداد كرده و انتساب آن چه را با قرآن نسازد از خود سلب كردند:

"خَطَبَ النَّبِيُّ ص بِمِنًي فَقَالَ أَيُّهَا النَّاسُ مَا جَاءَكُمْ عَنِّي يُوَافِقُ كِتَابَ اللَّهِ فَأَنَا قُلْتُهُ وَ مَا جَاءَكُمْ يُخَالِفُ كِتَابَ اللَّهِ فَلَمْ أَقُلْهُ‏"(2)

يعني: اي مردم هر چه از من براي شما نقل كردند و موافق قرآن است من گفته‏ ام و هر چه براي شما نقل كردند و مخالف قرآن است من نگفته‏ ام.

بنا براين، در فقه و سنت شيعه روايات صادره از اولياي خدا همواره به عنوان مفسر و مكمل بيان احكام الهي به صورت كلي بوده است كه البته هم قرآن و هم عترت در گذشته  از برخوردهاي افراط يا تفريط گونه عجيبي به دور نبوده است به گونه اي  كه گاه قرآن فقط تنها منبع كفايت دهنده احكام الهي بوده است و گاه حديث.

و اما فراخور پرسش مورد نظر

يكي از مفسرين نوشته است:

«ان اهل السنة اخذوا بالكتاب وتركوا العترة؛ فآل ذلك الي ترك الكتاب لقول النبي(ص): "انهما لن يفترقا". ... لقوله(ص): "انهما لن يفترقا" فقد تركت الامة القرآن و العترة (الكتاب و السنة) معاً.(3) 

يعني اهل سنت كتاب را گرفته و عترت را رها كردند، در نتيجه قرآن هم كنار نهاده شد، زيرا پيامبر(ص) فرمود: قرآن و عترت جدايي ندارند، زيرا رسول خدا(ص) فرمود: آن دو از يكديگر جدا نمي شوند.

از اين رو امت اسلام، قرآن و عترت و كتاب و سنت را رها كردند.

و اما در مورد شعار انحرافي اسلام بدون حديث كه  مقصود همان قرآن بدون حديث است بايد گفت اين مطلب پيشينه اي تاريخي دارد. معروف است در زمان ارتحال پيامبر گرامي اسلام(ص) عده اي چون ابوبكر و عمر نيز بر بالين حضرت حاضر بودند و آن هنگام كه پيامبر در حال جدايي از عالم خاكي بودند در صدد بر آمدند سفارش هاي مكرر خود را مبني بر جدايي ناپذيري قرآن و عترت از يكديگر مكتوب كنند. پس قلم و دواتي طلبيدند، اما عمر در آن جلسه به طور جدي مانع اين كار شد و حتي نسبت به پيامبر صلوات الله عليه سخنان ناشايستي بر زبان راند و در ادامه اين جمله انحرافي را گفت كه "حسبنا كتاب الله " يعني كتاب خدا قرآن ما را كفايت مي كند.

شيخ مفيد اين واقعه تاسف بر انگيز را از قول ابن عباس نقل كرده است:

لَمَّا حَضَرَتِ النَّبِيَّ ص الْوَفَاةُ وَ فِي الْبَيْتِ رِجَالٌ فِيهِمْ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) هَلُمُّوا أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَاباً لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَداً فَقَالَ عُمَرُ لَا تَأْتُوهُ بِشَيْ‏ءٍ فَإِنَّهُ قَدْ غَلَبَهُ الْوَجَعُ وَ عِنْدَكُمُ الْقُرْآنُ حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ‏                    

فَاخْتَلَفَ أَهْلُ الْبَيْتِ وَ اخْتَصَمُوا فَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ قُومُوا يَكْتُبْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ مَا قَالَ عُمَرُ فَلَمَّا كَثُرَ اللَّغَطُ وَ الِاخْتِلَافُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) قُومُوا عَنِّي ...(4)‏

يعني هنگامي رحلت پيامبر(ص) فرا رسيد و در منزل حضرت مردم جمع بودند از جمله عمر بن خطاب هم بود حضرت در آن هنگام فرمود(قلم و دواتي بياوريد) مي خواهم براي شما كتابتي كنم كه بعد از آن  هيچگاه گمراه نشويد كه در اين هنگام عمر گفت چيزي نزد حضرت نياوريد اين حالت حضرت به دليل شدت تب و درد است در حالي كه نزد شما قرآن است و كتاب خدا ما را كفايت مي كند در اين هنگام سر و صدايي بر پا شد و عده اي از پي در خواست رسول خدا و عده اي موافق عمر شدند و وقتي سر و صدا بالا گرفت حضرت با ناراحتي ايشان را  از بالين خود دور كرد و اين چنين شد كه شعار غلط  و انحرافي "حسبنا كتاب الله "پاي گرفت و اهل سنت بر اين سنت پايدار ماندند.سنتي كه شيعه از آن گريزان است و آن را به هيچ عنوان قبول نمي كند

خلاصه آن كه اگر قرآن به تنهايي كافي بود مردم عرب زمان رسول خدا (ص) كه كاملا با زبان عربي آشنايي داشتند چرا از پيامبر در خواست تبيين و تفسير و توضيح مي كردند. به عنوان مثال قران دستور به اقامه نماز داده است. اما جزئيات آن را بيان نكرده حال بفرماييد طريقه اقامه نماز را از كجا و از چه كسي بايد آموخت.

پي نوشت ها:

1. ديلمي شيخ حسن،إرشاد القلوب إلي الصواب، قم، انتشارات رضي، سال 1412 ه ق، چاپ اول، ج‏1، ص132.

2. شيخ كليني، الكافي، تهران، انتشارات اسلاميه،سال 1362 ه ش، چاپ دوم، ج‏1، ص 70.

3. طباطبايي سيد محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، قم، انتشارات اسلامي،سال 1417 ه ق، چاپ پنجم، ج 5، ص 276.

4. شيخ مفيد، أمالي المفيد، قم، انتشارات كنگره شيخ مفيد، سال 1413 ه ق، چاپ اول، ص37.

كتاب هاي مهم حديثي اهل سنت موسوم به صحاح شش گانه عبارتند از :

1ـ صحيح بخاري يا (الجامع الصحيح) از ابو عبد الله محمد بن اسمعيل بخاري متوفي 256 ه.

2ـ صحيح مسلم از ابو الحسين مسلم بن حجاج قشيري نيشابوري متوفي 261 ه.

3ـ سنن ابن ماجه از محمد بن يزيد بن ماجه قزويني متوفي 273 ه.

4ـ سنن ابي داود از سليمان بن اشعث بن اسحق سجستاني متوفي 275 ه.

5ـ جامع ترمذي يا (سنن ترمذي) از ابو عيسي محمد بن عيسي بن سوره (2) متوفي 279 ه.

6ـ سنن نسائي (مسمي به مجتبي) از ابو عبد الرحمن احمد بن شعيب متوفي 303 ه.

كتب ششگانه مذكور در فوق باضافه موطأ و مسند ابن حنبل متوفي 241 ه جوامع اوليه حديث اهل سنت را تشكيل مي‏دهد. (1) اهل سنت، خود معتقدند كه صحاح سته در بردارنده همه اخبار صحيح نيست، و بدين جهت كتابهاي ديگري را به عنوان صحاح تأليف كرده‏اند، مانند: صحيح اسحاق بن خزيمه، صحيح ابي حاتم (م 354)، صحيح ابو عوانه و .. و نيز كتابهاي ديگري بدون داشتن اين عنوان تدوين شده است، مانند مستدرك حاكم نيشابوري و ..

نخستين و معتبر ترين آن ها ، كتاب صحيح بخاري است كه شامل تعداد احاديثي است كه از ديدگاه بخاري كامل‌ترين و بهترين روايات هستند.يكي از نويسند گان مي نويسد :" اين كتاب پيش برادران اهل سنت ما از اعتبار خاصي بر خور دار است و آن را تالي تلو قرآن مي دانندو تمام روايات آن را صحيح و لازم العمل مي شناسند.(2) پس از آن ، كتاب صحيح مسلم تاليف مسلم نيشابوري معتبر ترين كتاب حديثي نزد اهل سنت مي باشد.

پس از اين دو كتاب، كتاب هاي حديثي ديگري مانند سنن تِرمذي، سنن نسايي، سنن ابن ماجه و سنن ابي داود از هميت بر خور دار هستند، البته . مجموعاً كتاب هاي شش گانه حديثي اهل سنت و اولين مجموعه‌هاي حديثي آنان است كه در قرن سوم تدوين شده اند و از نظر آنان معتبر مي باشد .

دانشمندان جامعه اهل سنت نيز در طول تاريخ، به دليل اهميت صحاح سته در شناخت احكام شرعي، شرحها، پاورقيها، تعليقه‏ها و مقدمه‏ها بر آن نوشته‏اند.

در مقدمه صحيح بخاري (ط 1376) آمده است: «شروح و تعليقاتي كه بر صحيح بخاري نوشته شده حدود 59 شرح (تمام و ناتمام) است كه يازده شرح آن به چاپ رسيده»، مانند «عمدة القاري از شيخ الاسلام ابو محمد محمود بن احمد معروف به عيني (م 855)، ارشاد الساري از ابو العباس شهاب الدين احمد بن محمد معروف به قسطلاني (م 923)، فتح الباري از شيخ الاسلام ابو الفضل شهاب الدين احمد بن علي بن محمد معروف به ابن حجر عسقلاني و شرح الكرماني. هم چنين حدود 28 پاورقي و 16 مقدمه بر آن نگاشته شده است و نيز 16 نويسنده، هر كدام به سليقه خويش آن را تلخيص كرده‏اند.

شروح صحيح مسلم و سنن‏ بر صحيح محمد بن مسلم نيز مانند صحيح بخاري شروح زيادي نگاشته شده، كه مهمترين آنها شرح فاضل نووي است. نيز بر سنن نسائي شرحهاي مختلفي نوشته‏اند كه از آن جمله است: شرح ابو الحسن علي بن عبد اللَّه انصاري اندلسي و شرح حافظ جلال الدين سيوطي و بقيه سنن نيز داراي شروحي هستند

نسبت به متون تاريخي بايد دانست كه اين گونه كتاب هاي تاريخي نزد اهل سنت اعتباري به مانند صحيحين ندارند. بلكه مطالب نقل شده را بيش تر در بوته نقد قرار مي دهند

در باره كتاب تاريخ الرسل و الامم و الملوك بايد گفت :

اين كتاب ، ‌از كتاب‌هاي كهن تاريخي محسوب مي‌گردد. طبري اين كتاب را در فاصله سال‌هاي 283 ـ 290 هجري املا كرده، ‌اما بعد از آن وقايع ربيع الثاني 303 هجري بر آن افزوده است . اين كتاب به رغم اينكه از منابع كهن تاريخي به حساب مي‌آيد و مطالب مفيد و ارزشمند در آن وجود دارد، امادر سند برخي مسايل و وقايع تاريخي نيم قرن اول سيف بن عمر قرار دارد كه خود طبري نيز به او اعتماد نداشته است.

 برخي سيف بن عمر را متهم به زنادقه نموده و گزارش‌هاي وي را فاقد ارزش دانسته‌اند. همچنين جلد اول تاريخ طبري كه تاريخ جهان آفرينش تا مبعث است، پر از اخبار اسرائيلي است. درست همان طور كه در تفسير طبري نيز اسرائيليات فراوان وجود دارد. البته در اين كتاب- همان طور كه اشاره شد- مطالب مفيد زيادي وجود نيز دارد . روشن است كه معناي معتبر بودن اين نيست كه تمام مطالب ان را مي توان پذيرفت. بلكه نسبت به كتاب هاي تاريخي جزو كتاب هاي نسبتا معتبر به حساب مي آيد . (2)

اهل سنت كتاب هاي تاريخي ديگر را نيز معتبر مي دانند. در اين خصوص به كتاب: منابع تاريخ اسلام ، اثر رسول جعفريان مرا جعه فر ماييد.

پينوشت ها :

1. كاظم مدير شانه چي، علم الحديث ، ص 53 - 54 ، دفتر انتشارات اسلامي، قم، 1385، چاپ شانزدهم .

2. زين العابدين قرباني، علم حديث، ص343، قم، انتشارات انصاريان، 1382، چاپ پنجم.

3. رسول جعفريان ، منابع تاريخ اسلامي، ص 159. قم، انتشارات انصاريان ،1382 چاپ دوم.

در منابع روايي شيعه و اهل سنّت احاديث فراواني به چشم مي‌خورد كه بر ضرورت عرضة احاديث به قرآن كريم و سنجش ميزان درستي و اعتبار آن‌ها با كتاب خدا تأكيد مي‌كند

به عنوان نمونه، از رسول خدا  روايت شده است كه: « سيفشوا عني أحاديث فما أتاكم من حديثي فاقرأوا كتاب الله واعتبروه فما وافق كتاب الله فأنا قلته وما لم يوافق كتاب الله فلم أقله» (1)

 « بزودي احاديث زيادي از من رواج مي يابد، پس آنچه از احاديث من به شما رسيد قرآن را ملاحظه نماييد. آنچه موافق قرآن بود، از من است و آنچه مخالف قرآن بود، از من نيست».

در حديث ديگري مي خوانيم:« اعرضوا حديثي علي الكتاب فما وافقه فهو مني وأنا قلته »(2)  «سخن مرا به كتاب خدا عرضه كنيد آنچه موافق قرآن بود از من است و من آنرا گفته ام.»

اما مشهور علماي اهل سنت احاديث عرضه روايات بر قرآن را ضعيف مي شمارند و حتي اين أحاديث را  از مجعولات خوارج و زنادقه مي دانند.

براي مطالعه تفصيلي نظرات آنها مي توانيد به كتاب « اختصاص الشيعة في التمسّك بالقرآن الكريم » تأليف « الشيخ حسين غيب غلامي الهرساوي» نشر «مركز الابحاث العقائديه»  فصل « رأي أبناء العامة في عرض الخبر علي الكتاب» مراجعه نماييد.

پي نوشت ها:

1. طبراني، المعجم الكبير، بيروت، دار إحياء التراث العربي، 1404ق، ج12، ص 224.

2. المتقي الهندي، كنز العمال، بيروت، دار الكتب العلمية، 1419ق، ج 1، ص 111.

تاریخ حدیث شیعه تا عصر رسالت و امامت از اتصال کاملی برخوردار بوده و هیچ حلقه‎ای از آن نیفتاده است.
جوامع حدیثی

تفاوت میراث حدیث شیعه و اهل سنت در چیست؟

پاسخ:

ادوار تاریخی و میراث حدیثِ شیعه از چهار جهت با ادوار تاریخی و میراث حدیثی اهل سنت متفاوت است که عبارت‌اند از:
1. تاریخ حدیث شیعه تا عصر رسالت و امامت از اتصال کاملی برخوردار بوده و هیچ حلقه‎ای از آن نیفتاده است. به همین دلیل نخستین دوره تاریخی حدیث شیعه را نخستین نگاشته‎های حدیثی تشکیل می‎دهد، البته با این تفاوت که نخستین نگاشته‎های حدیثی اهل سنت حداقل یک سده با عصر رسالت فاصله دارد، اما نخستین نگاشته‎های حدیث شیعه با عصر رسالت و امامت کاملاً متّصل است.
2. گردآورندگان جوامع حدیثی اولیه اهل سنت آن‌ها را بر اساس سنت شفاهی فراهم آوردند. در حقیقت بخاری و مسلم از روی شنیده‎های روایی که از طریق اساتید به آنان منتقل شد به تدوین صحیحین پرداختند، اما گردآورندگان جوامع اولیه حدیثی شیعه با سنّت مکتوب روبرو بوده‎اند که ما آن را با عنوان اصول اربعمأة (اصول چهارصدگانه ) می‎شناسیم و از آن با عنوان شکل‎گیری میراث روایی شیعه در قالب اصول اربعمأة و دوره دوم از ادوار تاریخ حدیث شیعه یاد می‎کنیم. این دوره از اختصاصات تاریخ حدیث شیعه است.
3. با توجه به اتصال حلقات حدیث شیعه و نیز تکیه داشتن آن بر سنت مکتوب و نظارت اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) بر عموم مکتوبات حدیثی، پدیده وضع و جعل در مقایسه با حدیث اهل سنت، به‌صورت محدودی در حدیث شیعه راه‌یافته است. این امر پیراستن منابع روایی شیعه از احادیث جعلی را از نگاه محدّثان شیعی در مقایسه با آنچه از نگاه محدثان اهل سنت مشهود است، با ضرورت کمتری مواجه ساخته و بدین خاطر ما به دوره تنقیح جوامع روایی در تاریخ حدیث شیعه برنمی‎خوریم. هرچند تلاش‎هایی محدود؛ هم چون تدوین کتاب «الأخبار الدخیلة» از علامه شوشتری در دوران معاصر انجام گرفته و خود بر ضرورت پیراسته ساختن کامل میراث روایی شیعه پای می‎فشریم.
4. باید اذعان کرد که دانش‎های تخصصی حدیث؛ همچون اصطلاحات حدیثی، برای برخورد با بحران‎ها و ضعف‎های سندی و متنی روایات بیشتر در بستر تاریخ حدیث اهل سنت شکل گرفته و آنچه در تاریخ شیعه انجام گرفته ناظر به تحقیقات عالمان اهل سنت است و برای پر کردن خلا این دانش‎ها در فرهنگ شیعی بوده است. البته علم رجال و فقه الحدیث از این امر مستثناست. (1)

پی‌نوشت:
1. علی نصیری، حدیث شناسی، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، ج1، ص185.

از نگاه عالمان شیعه قائل شدن به نسخ تلاوت آیات به همان قائل شدن به تحریف و کم شدن قرآن برمی‌گردد که قولی باطل است.
نسخ آیات قرآن

آیا شیخ کلینی و علامه مجلسی قائل به وجود آیه رجم (سنگسار) و منسوخ شدن آن هستند؟

پاسخ:

محدث احادیثی را که از لحاظ سند به حداقل لازم از نظر او اعتبار دارند ، نقل می‌کند هر چند خودش به دلایل دیگری آن حدیث را قبول نداشته باشد مثلاً ممکن است مضمون حدیث را مخالف اصول قرآنی و روایی بداند ولی چون سند آن حدیث حداقل اعتبار را از نظر او دارد، آن را نقل می‌کند. یا احادیثی را نقل می‌کند که مضمونشان با هم منافات دارد. ولی چون هر دو حدیث منافی، سندشان حداقل اعتبار را دارد، هر دو را نقل می‌کند.
حالا این محدث گاهی در همان کتاب حدیث یا در کتابی دیگر، فقیهانه وارد بحث می‌شود و حدیثی را که خودش سند آن را دارای حداقل اعتبار می‌داند، به نقد می‌کشد و به ادله سندی یا متنی یا با قرائن دیگر آن را رد می‌کند یا اصلاً بحث فقیهانه نمی‌کند و آن را به فقیهان وامی‌گذارد.
عالمانی چون کلینی، مجلسی و... در کتاب کافی و بحارالانوار  به عنوان یک محدث سعی در جمع احادیث دارند.
البته کلینی در کافی سعی دارد روایاتی که به نظر او از سند معتبری برخوردار هستند، جمع‌آوری کند ولی مجلسی در بحارالانوار درصدد جمع‌آوری آثار منسوب به امامان است و هر خبر و حدیثی که حداقلی از اعتبار را داشته باشد، در آن کتاب جمع آورده تا بعد از او عالمان در مورد آن احادیث تحقیق کنند و معتبر و غیر معتبر را شناسایی کرده و روشن سازند.
بنابراین کلینی به عنوان یک محدث وقتی یک حدیثی را معتبر می‌داند، آن حدیث را در کتابش می‌آورد. ولی آوردن یک حدیث در کتاب کافی به معنای اعتقاد کلینی به مضمون آن حدیث نیست. زیرا همان کلینی در همان زمینه روایات و احادیث دیگر هم آورده که با این حدیث تفاوت دارد و باید آن احادیث را درمجموع دید و بررسی کرد و با توجه به مجموع آن‌ها نظر داد و اگر جایی کلینی جمع‌بندی خود از احادیث را ذکر کرده، آن جمع‌بندی را می‌توان نظر او شمرد.
ما در مورد جمع‌بندی احادیث مربوط به تحریف قرآن از نگاه کلینی اطلاع نداریم و نمی‌دانیم. آیا ایشان موضع‌گیری صریحی کرده است یا نه و ظاهراً باید ایشان موضع صریحی دال بر تحریف قرآن نگرفته باشد وگرنه مخالفان آن را در بوق و کرنا می‌کردند. بله روایاتی در کافی هست که بر تحریف و کم شدن قرآن دلالت دارد. ولی این‌ها را نمی‌توان اعتقاد کلینی شمرد. بلکه ایشان چون آن روایت را از لحاظ سندی معتبر دیده، آن را ذکر کرده همان‌گونه که روایاتی هم نقل کرده که تحریف را انکار می‌کند. ازجمله در باب حد زنا به حد رجم اشاره کرده و روایتی آورده که دلالت دارد آیه حد رجم جزو قرآن بوده است:
قال أبوعبدالله علیه‌السلام : الرجم فی القرآن قول الله عزوجل : إذا زنی الشیخ والشیخة فارجموهما البتة فإنهما قضیا الشهوة ( 1 ).
اما نمی‌توان به‌صرف وجود روایاتی در کتاب یک عالم دال بر تحریف و بودن یک آیه در قرآن که الآن وجود ندارد، آن عالم را معتقد به تحریف قرآن شمرد.
کلینی که این روایت و روایات دیگر که بر تحریف و کم شدن قرآن دلالت دارند، را نقل کرده، روایت زیر را هم آورده است:
عن ابی بصیر قال: سألت ابا عبداللَّه علیه‌السلام عن قول اللَّه عز و جل: «أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُوْلِی الْأَمْرِ مِنکمْ» فقال: نزلت فی علی بن أبی طالب والحسن والحسین علیهم السلام. فقلت له: إن الناس یقولون: فما له لم یسمّ علیاً واهل بیته علیهم السلام فی کتاب اللَّه عز و جل؟ قال: فقال: قولوا لهم: ان رسول اللَّه صلی الله علیه و آله نزلت علیه الصلوة ولم یسمّ اللَّه لهم ثلاثاً ولا أربعاً حتی کان رسول اللَّه هو الذی فسرّ ذلک لهم .... (2)
آیة اللَّه خوئی بعد از ذکر این حدیث می‏‌فرماید:
فتکون هذه الصحیحة حاکمة علی جمیع تلک الروایات وموضحة للمراد منهم وإن ذکر اسم أمیر المؤمنین علیه‌السلام فی تلک الروایات قد کان بعنوان التفسیر .... (2)
از امام صادق درباره آیه اطیعوا الله و اطیعوا الرسول پرسیدم که فرمود: درباره امامت امام علی و فرزندانش است.
پرسیدم: مردم می‌گویند: چرا خدا نام آنان را در کتابش ذکر نکرده است؟
فرمود: بگو مگر خدا که نماز را واجب کرده تعداد رکعات و این‌که هر نماز چند رکعت باشد را ذکر کرده است؟ نگر این را به بیان پیامبر واگذار نکرده است؟ در این مورد هم تفسیر و بیان مصداق‌ها به عهده رسول خدا نهاده شده است.
آیة اللَّه خوئی بعد از ذکر این حدیث می‏‌فرماید:
این روایت صحیح بر همه روایاتی که دلالت قوی و ضعیف بر تحریف و کم شدن قرآن دارند ، حاکم است و روشن می‌سازد که مراد آن روایات (برفرض صحیح بودن) و ذکر نام امام در آن‌ها از باب تفسیر و تأویل و بیان مصداق است ( و وحی و از قرآن نمی‌باشد). (3)
بنابراین وجود روایاتی که دلالت دارد آیه رجم یا مطالب دیگری در قرآن بوده که الآن نیست و به دستور خود پیامبر تلاوتشان و حکمشان نسخ شده یا بعد حذف گردیده، دلیل بر این نمی‌شود که آورنده حدیث به مضمون آن، اعتقاد هم دارد.
عالمان شیعه به اتفاق قرآن موجود را همان قرآن نازل بر رسول خدا می‌دانند که بدون کم و زیاد به دست ما رسیده و روایات دلالت کننده بر تحریف و حذف شدن قرآن را قبول ندارند و آن روایات را هر چند از لحاظ سند هم معتبر باشند، در برابر آیات و روایات دلالت کننده بر تحریف نشدن قرآن به چیزی نمی‌گیرند.
بله در اهل سنت بعضی معتقدند که این آیات در قرآن بوده و تلاوتشان نسخ شده ولی حکمشان جاری می‌باشد.
از نگاه عالمان شیعه قائل شدن به نسخ تلاوت آیات به همان قائل شدن به تحریف و کم شدن قرآن برمی‌گردد که قولی باطل است. (برای توضیح بیشتر به البیان آیت‌الله خویی باب نسخ تلاوت مراجعه کنید. )

پی‌نوشت‌ها:
1. کلینی،کافی،تهران، اسلامیه، 1367 ش، ج7، ص 177.
2. همان، ج1، ص 286.
2. خویی، البیان ،ص 231.

آنچه از بزرگان پیشین به ما رسیده، یا سینه به سینه رسیده یا توسط شاگردان و اصحاب خاص نقل شده و یا نسخه‌برداری و به‌صورت کتاب و مقاله در دسترس ما قرار گرفته است.
نقل حدیث

همه علما و دانشمندان، دارای مکتوباتی هستند و دانسته‌های خود را به‌صورت مکتوب به نسل‌های بعد منتقل نموده‌اند. حال سؤال این است که چرا ائمه (علیهم‌السلام) هیچ‌یک دارای کتاب نیستند و معمولاً افرادی سخنان ایشان را جمع‌آوری کرده‌اند؟ چرا فردی مانند امام صادق (علیه‌السلام) که شاگردان بسیاری داشته است که بعضی از این شاگردان در زمینه‌های شیمی، نجوم، ریاضی سرآمد بوده‌اند، فاقد یک کتاب در زمینه تخصصی و یا دینی می‌باشد؟ درحالی‌که می‌بینیم اکثر دانشمندان حتی در شرایط بسیار سخت مثل حضور قوم مغول در ایران به تدوین و انتشار کتاب پرداخته‌اند.

پاسخ:

آنچه که از بزرگان و دانشمندان پیشین  به ما رسیده، یا سینه به سینه رسیده یا توسط شاگردان و اصحاب خاص نقل شده و یا نسخه‌برداری و به‌صورت کتاب و یا مقاله در دسترس ما قرار گرفته است.
حتی آنچه که از دانشمندان فیزیک و شیمی و... که معاصر نیستند - با  عدم وجود امکانات چاپ و نشر - به ما رسیده (بعد از گذشت مثلاً هزاران سال) در همین حکم هستند.
کمتر کتاب و نوشته‌ای را سراغ داریم که نوشته شخص همان دانشمند و یا فیلسوف و فیزیک‌دان باشد. اکثر این مطالب نوشته‌ی شاگردان و نسخه‌برداری از دست‌نوشته‌های قبلی است که احتمالاً خود آن نسخه‌ها در اثر بلایای طبیعی و یا فرسایش و نبود انگیزه و یا نبود امکانات نگه‌داری، از بین رفته‌اند.
در مورد نوشته‌های ائمه علیهم‌السلام هم می‌توان گفت نامه‌ها و یا دست‌نوشته‌هایی بوده که نسخه‌برداری‌شده و  توسط شاگردانشان نشر داده شده است.
باوجود این‌که این بحث مربوط به 1400 سال پیش است، پرسشگر محترم التفات دارند که در آن زمان امکانات چاپ و نشر و نگه‌داری و حفظ مکتوبات در چه حدی بوده است؛ ثانیاً نظر به این‌که اکثر امامان شیعه در حصر و یا سانسور شدید دستگاه خلافت بوده‌اند، در این شرایط امکان چاپ و نشر و نگه‌داری در حد پایینی بوده است. و ثالثاً آنچه هم بوده با عنایت مخصوص حضرات خلفا (!!) سوزانده شده و یا نابود شده است!! و مابقی هم در قرون بعد یا طعمه‌ی حریق شده و یا به دست غارتگران بیگانه نابود گشته است.
و درنهایت آنچه هم از چنگ آن‌ها سالم بوده در کنج کتاب‌خانه‌های ما گرد و غبار می‌خورده که توسط دزدان معاصر - که با چراغ آمدند!! - آن‌ها را به قیمت بسیار نازل یا خریداری کردند و یا در دل شب‌های تاریک از دل خاک‌ها بیرون کشیدند و چون بسیاری از آثار باستانی‌مان به سرقت بردند و این اصلاً دلیل و مدرک نمی‌خواهد که موزه‌های لندن و فرانسه و مسکو و ... خود نمایانگر این درد ما هستند و هیچ خجالتی از بدبختی و سادگی من و شمای ساده‌دل نمی‌کشند که دهن‌کجی و افتخار هم می‌کنند!!
بله؛ بسیاری از کتاب‌های قدیمی ما مسلمین در این برهه از زمان از دست ما خارج شد و اندکی از علم ما مسلمین، در اثر غفلت خود ما به هزینه بسیار بالا و با منت بی‌شمار، هم‌اکنون به ما داده می‌شود!!!
خدا امام امت را رحمت کند و همین‌طور شهدایمان را که با نثار جان و تن، امت اسلامی را از خواب گران غفلت بیدار کردند و درنهایت خداوند توفیق و سلامتی را نصیب رهبر بزرگوار انقلاب نماید که پرچم‌دار بیداری علمی و مبارزه با استعمار کهنه و نو هستند.

اصل آن است که روایت عین عبارت معصوم است، مگر این‌که نشانه‌هایی بر نقل به مضمون وجود داشته باشد.
نقل حدیث

آیا در برخورد با یک حدیث باید متن آن را عیناً نقل معصوم بدانیم و یا اینکه چون ائمه اجازه داده بودند که افراد در صورت تحریف نشدن معنا با لفظ خودشان حدیث را روایت کنند، پس صرفاً احادیث را نقل مضمون بدانیم؟ آیا کتاب حدیثی‌ای وجود دارد که بتوان در موردش با قطعیت گفت که عین نقل معصوم را در بردارد؟

پاسخ :

معمولاً راویان حدیث سعی داشته‌اند روایت را عیناً نقل کنند. یکی از نشانه‌های اعتبار راوی قوه حفظ اوست. اگر راوی قوه حفظ قوی نداشت، به روایات او اعتبار چندانی نمی‌دادند.
از طرف دیگر، هر کس توان نقل به مضمون ندارد. نقل به مضمون از جانب راویانی جایز بوده و روایت را از اعتبار نمی‌اندازد که روایت را درک کرده و معنای آن را دریافته و با عبارت کم‌وبیش مشابه، همان معنا را به‌طور کامل یا نزدیک به کامل منتقل کنند. کسانی که فقط راوی و نقل‌کننده بوده و درایت کافی نداشتند، مجاز به نقل به مضمون نبودند. اگر در الفاظ حدیث دست می‌بردند، اقدامشان سبب ضعیف و بی‌صلاحیت شدن خودشان می‌گشت. حدیث شناسان و عالمان رجال در معرفی راویان نسبت به قوه حفظ آن‌ها و این‌که آیا روایاتشان غالباً نقل به مضمون است یا عین عبارات معصوم را نقل کرده‌اند، تذکر می‌دهند که در کتب روایی و رجالی کم‌وبیش آمده است.
اصل آن است که روایت عین عبارت معصوم است، مگر این‌که نشانه‌هایی بر نقل به مضمون وجود داشته باشد.
اما کتاب حدیثی که با قاطعیت بتوان گفت همه احادیثش نقل عین الفاظ است و نقل به معنا ندارد، در کتب روایی چنین کتابی نداریم. بله در کتاب‌هایی که خطبه‌ها یا نامه‌های امامان را نقل کرده‌اند، مثل نهج‌البلاغه یا کتاب‌هایی که دعاهای امامان را نقل کرده‌اند، مثل صحیفه سجادیه، می‌توان گفت که الفاظ امامان عیناً نقل‌شده و نقل به معنا نیست.

صفحه‌ها