فقه الحديث

 

تاريخ تدوين حديث

درايه الحديث

رجال

حديث شناسي

زيارتنامه ها

دعاها

مجموعه هاي حديثي

جوامع حديثي شيعه

چهل حديث ها

مسانيد شيعه

معجم هاي حديثي

احاديث خاص

سوالات و شبهات حديثي

سوالات و شبهات موضوعي

سحر و جادو

استخاره

نماز

اعمال

مهدويت

آداب و مستحبات

مناسبت ها

دعا

خير را در نزد گشاده‌رويان (خوش رویان)  بجوئيد، زيرا انتظار خوش عملى از آنان سزاوارتر از ترش رويان و مردمان اخمو است .

آیا عبارت «اطلُبوا الخَيرَ عِندَ حِسانِ الوُجوهِ، فإنَّ فِعالَهُم أحْرى أنْ تکونَ حُسْنا» حدیث است؟ منظور این روایت چیست؟ آیا خیر و خوبی مخصوص کسانی است که ظاهر زیبا دارند؟ لطفاً منظور آن را توضيح بفرماييد.

پاسخ:

استفاده از قرینه‌های مختلف می‌تواند به فهم بهتر از یک روایت کمک کند. یکی از مهم‌ترین قرائن، ترجمه دقیق کلمات و ترکیبات عربی است که در فهم منظور روایات تأثیر به سزایی دارد. اگر از این موارد بهره برده نشود در برخی موارد از احادیث اهل‌بیت علیهم‌السلام برداشت‌های به‌ظاهر عجیب و نادرست صورت می‌گیرد.

بررسی منبع حدیث:

عبارت مورد سؤال، درواقع روایتی است که امام رضا علیه‌السلام از طریق اجدادشان از رسول خدا صلی‌الله علیه وآله نقل کرده‌اند. متن کامل و آدرس دقیق روایت به این شرح است:

عَلِيُّ بْنُ مُوسَى اَلرِّضَا عَلَيْهِ السَّلاَمُ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ: اُطْلُبُوا اَلْخَيْرَ عِنْدَ حِسَانِ اَلْوُجُوهِ فَإِنَّ فِعَالَهُمْ أَحْرَى أَنْ تَكُونَ حَسَناً (1)

برخی در ترجمه این روایت این‌گونه گفته‌اند که خیر و خوبی را نزد «زیبا رویان» و یا «خوب رویان» جستجو کنید! اگر چنین باشد سؤال پیش می‌آید که اگر کسی در خلقت خود، صورت زیبایی نداشت اهل کار خیر نیست؟! آیا کسانی که صورت زیبایی ندارند و یا نقصی در صورت آن‌ها وجود دارد امیدی به خیر آن‌ها نیست؟!

درواقع این مشکل از ترجمه غیردقیق عبارت «حِسَانِ اَلْوُجُوهِ» به وجود آمده است؛ اما ترجمه دقیق‌تر به این صورت است:

خير را در نزد گشاده‌رويان (خوش رویان)  بجوئيد، زيرا انتظار خوش عملى از آنان سزاوارتر است از ترش رويان و مردمان اخمو. (2)

بررسی ترجمه حدیث:

برای توضیح، شایسته است اجزای این ترکیب را در کتاب‌های لغت بررسی کرد. معنای قسمت اول این ترکیب یعنی واژه «حسن» عبارت است از «هر اثر بهجت آفرین و شادی‌بخش‏» که معمولاً از خوبی و زیبایی به وجود می‌آید. (3) این خوبی و زیبای ممکن است از ظاهر و یا رفتار انسان‌ها و موجودات باشد. در مقابل حسن نیز واژگانی مانند زشتی (قبح) (4) و بدی (سوء) قرار دارد. (5) بخش دوم که واژه «وجه» است هم به معنای جلوی هر چیز است (6) و کاربرد آن برای صورت و چهره نیز به همین خاطر است که اولین چیزی که در برخورد با افراد دیده می‌شود، صورت آن‌هاست؛ بنابراین می‌شود ترکیب «حسن الوجه» را به زیبا صورتان معنا کرد.

به نظر می‌آید معنایی که از ترکیب لغوی این دو واژه به دست آمد، معنای دقیق و صحیحی نیست و با مبانی اسلام که کرامت انسان را به زیبایی سیرت می‌داند، سازگار نیست؛ اما می‌توان این عبارت را به خوش‌رویی، گشاده‌رویی و یا همان خوش‌اخلاقی که نشانه آن در چهره انسان نیز نمایان می‌شود، ترجمه کرد که دیگر مشکلی وجود نخواهد داشت و همگان اذعان دارند که امیدی بیشتری به افراد خوش‌اخلاق دارند که در کارها کمک‌رسانشان باشند. اساساً یکی از ارکان خوش‌اخلاقی همین خوش‌رفتاری است که نتیجه آن در خوش‌رویی افراد قابل‌مشاهده است. رسول خدا صلی‌الله علیه و آله نیز در توصیف ارتباط خوش‌اخلاقی و زیبایی می‌فرمایند:

لَوْ كَانَ حُسْنُ الْخُلُقِ خَلْقاً يُرَى مَا كَانَ شَيْ‏ءٌ أَحْسَنَ خَلْقاً مِنْهُ وَ لَوْ كَانَ سُوءُ الْخُلُقِ خَلْقاً يُرَى مَا كَانَ شَيْ‏ءٌ أَسْوَءَ خَلْقاً مِنْه‏ (7)

اگر حسن خلق در شکل یک آفریده تجسّم می‌کرد، معلوم می‌شد موجودی نیکوتر از آن نیست و اگر بداخلاقی در شکل یک آفریده تجسّم می‌کرد، معلوم می‌شد که زشت‌تر از آن، موجودی نیست.

درواقع منظور اصلی روایتی که در سؤال مطرح‌شده این است که برای پیشبرد کارها به‌جای افراد بداخلاق و ترش‌رو به افراد خوش‌رو و خوش‌اخلاق مراجعه کنید که امید بیشتری به آن‌ها وجود دارد. در تأیید این بیان می‌توان به افرادی اشاره کرد که ظاهر زیبایی دارند؛ اما به سبب اخلاق و برخورد تندی که از خود بروز می‌دهند، کسی از آن‌ها کمک نمی‌خواهد. انسان‌ها نیز در این مسئله ملاکی با عنوان زیبایی و زشتی را در نظر نمی‌گیرند اما خوش برخوردی و بداخلاقی را به‌عنوان یک معیار مهم پذیرفته‌اند.

جمع‌بندی:

بنابراین منظور روایت از مراجعه به افراد حسن الوجه، زیبا رویان نیست چون ارتباط خاص و حتمی بین زیبایی صورت و خوش‌رفتاری وجود ندارد، بلکه مراد روایت، امید خیر داشتن به افراد گشاده‌رو و خوش‌اخلاق است که نسبت به افراد ترش‌رو بیشتر خیرشان به دیگران می‌رسد.

پی‌نوشت‌ها:

  1. ابن‌بابویه، محمد بن على، ‏عيون أخبار الرضا علیه‌السلام، محقق / مصحح: لاجوردى، مهدى‏، تهران: نشر جهان‏، چاپ اول، 1378 ق‏، جلد ۲, صفحه ۷۴.
  2. مستفيد، حمیدرضا و غفارى، علی‌اکبر، ترجمه عيون أخبار الرضا علیه‌السلام، تهران: نشر صدوق‏، چاپ اول‏، 1372 ش‏، ج ۲، ص ۱۳۵.
  3. ر.ک: راغب اصفهانی، حسين بن محمد، مفردات الفاظ القرآن‏، بیروت-دمشق: دار القلم- الدار الشامية، چاپ اول، 1412 ق‏، ص 235.
  4. ابن منظور، محمد بن مكرم‏، محقق / مصحح: میردامادی، جمال‌الدین، بیروت: دار الفكر للطباعة و النشر و التوزيع- دار صادر، چاپ سوم، ‏1414 ق‏، ج 13، ص 114.
  5. راغب اصفهانی، حسين بن محمد، مفردات الفاظ القرآن‏، بیروت-دمشق: دار القلم- الدار الشامية، چاپ اول، 1412 ق‏، ص 235.
  6. فراهيدى، خليل بن احمد، كتاب العين‏، قم: نشر هجرت‏، چاپ دوم‏، 1409 ق‏، ج 4، ص 66.
  7. كوفى اهوازى، حسين بن سعيد، الزهد، محقق / مصحح: عرفانيان يزدى، غلامرضا، قم: المطبعة العلمية، چاپ دوم‏، 1402 ق‏، ص 26.

چگونه احادیث درست را از نادرست تشخیص دهیم؟
حديث ها از نظر اعتبار به چهار دسته كلي تقسيم مي شوند.

چگونه احادیث درست را از نادرست تشخیص دهیم؟

پرسشگر محترم با سلام و تشكر از ارتباطتان با اين مركز؛

حديث ها از نظر اعتبار به چهار دسته كلي تقسيم مي شوند. البته تقسيم بندي هاي ديگري هم وجود دارد كه تقريبا فروع همین تقسيم بندي كلي است.

احاديث از يك نظر به دو دسته تقسيم مي شوند: متواتر و غير متواتر (خبر واحد)

حديث متواتر حديثي است كه صدور آن از معصوم قطعي است و شك و تردیدی در صدور آن از معصوم وجود ندارد . البته خود متواتر تقسيم هايي دارد، ولي احاديث متواتر محدود و كم هستند و غالب احاديث غير متواتر و به اصطلاح "خبر واحد" مي باشند.

احاديث غير متواتر كه بيش تر و اكثريت قريب به اتفاق احاديث هستند ، خود به چهار دسته كلي تقسيم مي شوند:

1. خبر صحيح كه راويان آن تا معصوم افراد شناخته شده، متصل به هم و عادل و شيعه دوازده امامي مي باشند. اين نوع حديث، بهترين نوع بعد از متواتر است و در احكام فرعي حجت مي باشد.

2. خبر موثق به احاديثي گفته مي شود كه راويان آن تا معصوم متصل و شناخته شده اند و همگي مورد اطمينان و در درجه بالاي تقوا و راستگويي و...هستند، گر چه بعضي از آنان شيعه دوازده امامي نيستند.

اين روايات از لحاظ اعتبار در درجه بعد از خبر صحيح هستند.

3. خبر حسن، كه راويان شناخته شده و متصل و شيعه هستند . گر چه مدح هم شده اند، ولي وثاقت آنان يقيني نيست . از لحاظ ايمان و تقوا و راستگويي و حافظه و تقيد بر درستگويي و... مورد يقين و اطمينان نمي باشند. اين روايات كه تعدادشان بيش تر از انواع قبل است، در درجه اعتبار پايين تري از روايات قبل مي باشند.

4. روايات ضعيف كه در سند يا دلالت آن ها ضعف و ايرادي هست ،مثلا راويان تا معصوم متصل نيست و يا اصلا راويان ذكر نشده اند يا راوي بين چند نفر كه ثقه و غير ثقه اند، مشترك مي باشد يا از راوي هيچ مدح و تاييدي نرسيده و...

اين روايات كه از لحاظ تعداد بيش ترين هستند، از لحاظ درجه اعتبار از همه پايين ترند.

براي اطلاع بيش تر به كتاب هاي علوم حديث ، نصيري - دراية الحديث، مدير شانه چي  و دراية و رجال،علي صدرايي خويي مراجعه كنيد.

بنا بر این ما هم روایات متواتر و یقینی داریم ؛ هم روایات صحیح و مشهوری كه با توجه به قرائن داخلی و خارجی اطمینان به صدور آن ها از معصوم داریم.

دليل حجت بودن قول معصوم يعني روايات چيست؟
روايات معصومين (عليهم السلام) را بايد به دو دسته تقسيم نمائيم: یکی روایات پیامبر اسلام(ص) و دیگری روایات ائمه معصومین (ع)

دليل حجت بودن قول معصوم يعني روايات چيست؟ آيا اگر خود روايات بگويد روايت معصوم حجت است كافي است اين مستلزم دور نيست؟

روايات معصومين (عليهم السلام) را بايد به دو دسته تقسيم نمائيم:

يك دسته مربوط به خود پيامبر (ص) است .

 دسته ديگر مربوط به امامان معصوم (عليهم السلام).

اثبات حجيت روايات و سنت پيامبر  به وسيله روايات خود حضرت يا ساير معصومين (عليهم السلام) مستلزم دور است .حجيت سنت پيامبر  را به وسيله آيات قرآن و دليل عقلي اثبات مي كنيم.

آياتي كه دلالت بر لزوم اطاعت مطلق از رسول خدا (ص) دارد و دلايل عقلي كه دلالت بر عصمت رسول خدا  دارد ،بر حجيت روايات مأثوره از پيامبر  دلالت دارد.

از جمله اين آيات به آيه 12 سوره تغابن مي توان اشاره نمود كه خداوند متعال در اين آيه مي فرمايد:

« وَ أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُول؛

اطاعت كنيد خدا را، و اطاعت كنيد پيامبر را».

 همچنين در آيه 7 سوره حشر مي فرمايد:

«  ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا؛

 آنچه را رسول خدا براي شما آورده بگيريد (و اجرا كنيد)، و از آنچه نهي كرده خودداري نماييد».

 اين آيات و آيات متعدد ديگري از قرآن كريم دلالت بر حجيت سيره پيامبر  و لزوم تبعيت از آن دارد.(1)

اما درباره روايات مأثوره از امامان معصوم (عليهم السلام)  علاوه بر آيات قرآن و دلايل عقلي كه دلالت بر ولايت و عصمت ايشان و در نتيجه حجيت سنت ايشان دارد، به وسيله احاديث رسول خدا همچون حديث ثقلين (2)نيز مي توان حجيت روايات ايشان را اثبات نمود . اين امر مستلزم دور نيست. زيرا در اين جا به وسيله قول امامان حجيت اقوال ايشان اثبات نمي شود ،بلكه به وسيله قول رسول خدا (ص) حجيت اقوال ايشان اثبات مي شود.

از جمله آيات قرآن كه دلالت بر لزوم تبعيت از ايشان و در نتيجه حجيت سنت ايشان دارد، آيه اولي الامر است كه خداوند متعال در اين آيه مي فرمايد:

« يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ ؛ (3) اي كساني كه ايمان آورده‏ايد! اطاعت كنيد خدا را! و اطاعت كنيد پيامبر خدا و اولو الأمر [اوصياي پيامبر] را».

در روايات متعدد و معتبر، مراد از اولي الامر در آيه مذكور ائمه معصومين (عليهم السلام) دانسته شده است.

 شيخ طبرسي از جابر بن عبدالله انصاري نقل مي كند كه وقتي آيه اولي الامر نازل شد، از رسول خدا سؤال نمودم كه  ما خدا و رسول خدا را مي شناسيم . مراد از اولي الامر كيست؟

 فرمود:

« هُمْ خُلَفَائِي يَا جَابِرُ وَ أَئِمَّةُ الْمُسْلِمِينَ بَعْدِي أَوَّلُهُمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (ع) ثُمَّ الْحَسَنُ ثُمَّ الْحُسَيْنُ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الْمَعْرُوفُ فِي التَّوْرَاةِ بِالْبَاقِرِ وَ سَتُدْرِكُهُ يَا جَابِرُ فَإِذَا لَقِيتَهُ فَأَقْرِئْهُ مِنِّي السَّلَامَ ثُمَّ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ مُوسَي بْنُ جَعْفَرٍ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ مُوسَي ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ سَمِيِّي وَ ذُو كُنْيَتِي حُجَّةُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ بَقِيَّتُهُ فِي عِبَادِهِ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ ذَلِكَ الَّذِي يَغِيبُ عَنْ شِيعَتِه...‏؛(4)

 ای جابر !آن ها جانشینان و امامان مسلمانان بعد من هستند. اول آن ها علی بن ابی طالب (ع) سپس حسن و حسین و علی بن حسین و محمد بن علی كه در تورات به باقر معروف است . به زودی ای جابر! وی را ملاقات می كنی. پس سلام مرا به وی برسان . بعد از او صادق، جعفر بن محمد و سپس موسی بن جعفر و علی بن موسی و سپس محمد بن علی و علی بن محمد و حسن بن علی . سپس هم نام و كنیه من و حجت خدا در زمینش و باقیمانده الهی بین بندگانش، محمد بن حسن بن علی است . این همان كسی است كه از شیعیان خود غایب می شود...».

پي نوشت ها:

1.  براي مطالعه تفصيلي دلايل عقلي و قرآني دال بر حجيت سنت مراجعه شود به حكيم، اصول العامه، المجمع العالمي لاهل البيت(عليهم السلام)، 1418ق، ص 117.

2. « إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّي يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ ؛ (شيخ حر عاملي، وسائل الشيعه، مؤسسه آل البيت،  1409 هـ.ق، ج 27، ص 34).

 دو چيز گرانبها را در ميان شما به يادگار مي گذارم كه اگر به آن ها تمسك كنيد ،هرگز گمراه نمي شوید :كتاب خدا و عترت و اهل بيتم . اين دو هرگز از يكديگر جدا نمي شوند تا اينكه در حوض كوثر بر من وارد شوند».

3. نسا(4) آيه 59.

4. طبرسي، إعلام الوري بأعلام الهدي، دارالكتب الاسلاميه، 1390 ق، 396

در باره شرح سخنان مولاي متقيان سلام الله عليه كتاب هاي زيادي چه فارس و چه عربي و از جهات گوناگون نوشته شده است كه بعضي از جنبه تاريخ و كلامي و بعضي از منظر معنوي  و عرفاني و... مي باشد و نمي توان معيار خاصي در سنجش ارزش كه بهترين آن كدام است عرضه كرد.

با اين حال مي توانيد به  يكي از اين شرح ها  مانند پيام امام، تاليف آيت الله مكارم كه در مقايسه با ديگر شرح ها، مطالب روان  و مفيد تري دارد مراجعه كنيد.(1)

اما در باره شرح صحيفه سجاديه امام سجاد سلام الله عليه بايد گفت تاليفي از آقاي حسين انصاريان در چند جلد به قلم روان به چاپ رسيده است كه مي توانيد در كتابخانه ها جستجو كرده و آن را مطالعه كنيد.

 

پي نوشت ها:

1. آيت الله  ناصر مكارم شيرازي، پيام امام علي سلام الله عليه.

2. حسين انصاريان، ديار  عاشقان، (شرح صحيفه سجاديه)

اگر شرك نبود مي گفتيم كه شوهرانتان را بپرستيد؟

اين حديث در كتب معتبر شيعه مثل كافي و  فقيه و ... آمده است و با مباني ديني ناسازگار نمي نمايد. روايت به شرح زير است:

عن أبي عبد الله (ع) أن قوما أتوا رسول الله (ص) فقالوا : يا رسول الله إنا رأينا أناسا يسجد بعضهم لبعض فقال رسول الله (ص) : لو أمرت أحدا أن يسجد لأحد لأمرت المرأة أن تسجد لزوجها .(1)

جماعتي خدمت رسول خدا مشرف شدند و گفتند: ما گروهي را ديده ايم كه بعض آنها بعض ديگر را سجده مي كند.

رسول خدا در نهي اكيد از اين كار فرمود:

اگر به فرض محال قرار بود فردي را به سجده بر انساني فرابخوانم ، به زنان دستور مي دادم در برابر شوهرانشان سجده كنند.

سجده نهايت خضوع و تواضع و ابراز اطاعت است و اطاعت زن از مرد كه بدان در قرآن (2) و روايات (3)  بسيار دعوت شده، قوام بخش زندگي و به سود زن و مرد است.

البته اين اطاعت بايد در راستاي اطاعت از خدا باشد يعني هم بر مرد لازم است كه فرمان هايش در راستاي فرمان هاي خدا باشد و هم بر زن لازم است كه اطاعتش از مرد ، مصداق اطاعت از خدا باشد و نه براي مرد جايز است كه امرش مخالف امر خدا باشد و نه براي زن اطاعت از چنين امري پسنديده و جايز است.

در جامعه ايماني كه زن و مرد بنده خدا شده اند، مرد كه رئيس و اداره كننده خانواده است ، اگر مطاع باشد اين جامعه قوام مي يابد و زن كه بعد از مرد دومين ركن خانواده است اگر در اين اطاعت پيش قدم باشد ، فرزندان هم از او ياد گرفته و مطاع بودن مرد خانواده را مي پذيرند و موجبات دوام و استحكام خانواده و اجتماع فراهم مي گردد. 

بنا بر اين با اين كه اطاعت زن از مرد بسيار ارزشمند است. ولي با اين وجود سجده كه برترين نمود خضوع است، فقط براي خدا جايز است و براي هيچ كس ديگر جايز نيست.   

مشابه اين روايت در مورد عالمان شيعه هم وارد شده، يعني با اين كه اطاعت از اين عالمان در نهايت ارزشمندي است. ولي با اين وجود سجده براي آنان جايز نيست: 

لا ينبغي لأحد أن يسجد لأحد من دون الله يخضع له كخضوعه لله ويعظمه بالسجود له كتعظيمه لله ولو أمرت أحدا أن يسجد هكذا لغير الله لأمرت ضعفاء شيعتنا وسائر المكلفين من متبعينا أن يسجدوا لمن توسط في علوم علي وصي رسول الله (ص) ومحض وداد خير خلق الله علي (ع) بعد محمد رسول الله (ص) (4)

براي احدي جايز نيست خضوعي كه در مقابل خدا دارد، در مقابل غير خدا داشته باشد و با سجده كردن به تعظيم و بزرگداشت كسي غير از خدا اقدام كند و اگر بنا بود به كسي اجازه دهم براي غير خدا سجده كند، به ضعفاي شيعه و پيروانمان دستور مي دادم بر كساني كه واسطه علم علي - وصي رسول الله (ص)- شده اند و محبت خالصانه او را بعد از پيامبر به دل دارند ، سجده كنند .     

پي نوشت ها:

1. كليني، كافي، تهران، اسلاميه،1374 ش، ج 5، ص 508.

2. نساء (4) آيه 34.

3. ر. ك» كليني ، همان، ص 506 - 508 .

4. عاملي ، وسايل الشيعه، بيروت، دار احياء التراث العربي ، 1403ق ، ج 4 ، ص 986. 

أحاديثي درباره مسئله غناء و خوانندگي مطرب وجود دارد و موسيقي و نوازندگي هم اگر متناسب با مجالس لهو و لعب و مطرب باشد همانند حكم غنا و خوانندگي مطرب، حرام مي باشد.

متن عربي روايات مذكور به شرح ذيل است:

1. « كَسْبُ الْمُغَنِّيَةِ حَرَامٌ وَ اعْلَمْ أَنَّ الْغِنَاءَ مِمَّا قَدْ وَعَدَ اللَّهُ عَلَيْهِ النَّارَ؛ (1) در آمد آوزه خوان حرام است و بدان كه غناء از آن چيزهايي است كه خداوند وعده عذاب آتش را درباره آن داده است».

از اين حديث استفاده مي شود كه غنا جزء گناهان كبيره است زيرا وعده آتش جهنم درباره آن داده شده و طبق روايتي ديگر از امام صادق (ع) آنچه وعده آتش درباره آن داده شده باشد گناه كبيره است.

2.  از سماعة نقل است كه امام صادق (ع) فرمود: «لَمَّا مَاتَ آدَمُ (ع) وَ شَمِتَ بِهِ إِبْلِيسُ وَ قَابِيلُ فَاجْتَمَعَا فِي الْأَرْضِ فَجَعَلَ إِبْلِيسُ وَ قَابِيلُ الْمَعَازِفَ وَ الْمَلَاهِيَ شَمَاتَةً بِآدَمَ ع فَكُلُّ مَا كَانَ فِي الْأَرْضِ مِنْ هَذَا الضَّرْبِ الَّذِي يَتَلَذَّذُ بِهِ النَّاسُ فَإِنَّمَا هُوَ مِنْ ذَاكَ؛ (2) وقتي حضرت آدم (ع) درگذشت، ابليس و قابيل خوشحال شدند و او را شماتت كردند. آن گاه اين دو اجتماع كردند و به منظور شماتت حضرت آدم (ع) و ابراز خوشحالي از مرگ او، به نواختن ساز پرداختند. از آن پس هر چيزي كه در زمين از اين نوع وجود دارد كه مردم به واسط? آن لذت مي‌برند، از آن قبيل است».

3. حضرت محمد (ص) : « عن النبيّ صلي الله عليه و آله انّه قال خمسة لا ينظر الله إليهم يوم القيامة الي أن قال و المغني؛ (3) پنج طايفه هستند كه خدا با آن ها نگاه نمي كند ( توجه نمي كند ) ، يكي از آن ها خواننده است».

4. از امام رضا (ع) درباره كسب شخص آوازه خوان سوال شد. حضرت فرمودند: « قَدْ تَكُونُ لِلرَّجُلِ الْجَارِيَةُ تُلْهِيهِ - وَ مَا ثَمَنُهَا إِلَّا ثَمَنُ كَلْبٍ- وَ ثَمَنُ الْكَلْبِ سُحْتٌ وَ السُّحْتُ فِي النَّارِ؛ (4) پولي كه به مغنيه و جاريه (كنيز )مي دهند كه جاريه براي مولاي خود بخواند، مثل پولي است كه در مقابل خريد سگ مي دهند، و پول حاصل از فروش سگ، سحت ( لقمه حرام )و حرام است و سحت (حرام خور) در آتش است».

5. در روايتي از امام صادق (ع)، راجع به خريد و فروش مغنيات سؤال شد: حضرت فرمود: « شِرَاؤُهُنَّ وَ بَيْعُهُنَّ حَرَامٌ- وَ تَعْلِيمُهُنَّ كُفْرٌ وَ اسْتِمَاعُهُنَّ نِفَاقٌ؛(5) خريد و فروش آن ها حرام و آموزش دادن آن ها كفر و شنيدن آن ها نفاق است».

6. رسول خدا (ص) فرموده : «الْغِنَاءُ رُقْيَةُ الزِّنَا؛ (6)غنا مقدمه براي زنا است».

7. امام صادق (ع) مي فرمايد: « أَخْبَثُ مَا خَلَقَ اللَّهُ الْغِنَاءُ شَرُّ مَا خَلَقَ اللَّهُ الْغِنَاءُ يُورِثُ النِّفَاقَ الْغِنَاءُ ‌يُورِثُ الْفَقْرَ‌؛ (7) خبيث ترين و بدترين چيز نزد خدا عزوجل غناء است ، كه عامل نفاق و فقر است».

8. رسول خدا (ص) فرموده: « مَنِ اسْتَمَعَ إِلَي اللَّهْوِ يُذَابُ فِي أُذُنِهِ الْآنُكُ‌؛ (8)

كسي كه به موسيقي لهوي و حرام و غنا گوش دهد، در گوشش سرب مذاب ريخته مي شود».

با توجه به احاديث مذكور و ساير أحاديث و ادله بايد بگوييم كه خوانندگي و نوازندگي اگر متناسب مجالس لهو لعب و به صورت مطرب باشد مشمول صفات و آثاري كه در روايات مذكور آمده قرار مي گيرد.

البته ناگفته نماند كه اصل حرمت غنا و خوانندگي از ادله مذكور استفاده مي شود اما شرايط و موارد آن (مانند مطرب بودن و متناسب با مجالس لهو و لعب و معصيت بودن) در ساير روايات و ادله آمده و اين مجتهدين و فقهاء هستند كه با داشتن تخصص لازم براي استنباط احكام شرعي به أحاديث مراجعه نموده و مسائل شرعي را با توجه به صحت و سقم سند و دلالت روايات و ... استنباط مي كنند.

پي نوشت ها:

1. علامه مجلسي، بحارالانوار، بيروت، مؤسسه الوفاء ، سال 1404 هـ ق، ج‌76، ص 246.

2. كليني، محمد بن يعقوب، كافي، تهران، دار الكتب الإسلامية‌، 1407 ه‍ق‌، ج‌، ص 431‌.

3. بروجردي، آقا حسين طباطبايي‌، جامع أحاديث الشيعة، تهران، انتشارات فرهنگ سبز‌ ، 1429ق، ج‌22، ص 392‌.

4. شيخ حر عاملي، وسائل الشيعه، مؤسسه آل البيت، سال 1409 هـ.ق، ج‌17، ص 124.

5. همان.

6. علامه مجلسي، بحارالانوار، بيروت، مؤسسه الوفاء ، سال 1404 هـ ق، ، ج‌76، ص 247.

7. محدث نوري، مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، قم، مؤسسه آل البيت، 1408ق، ج‌13، ص 212.

8. همان، ص 222.

 

 

در پاسخ به سؤال اول شما بايد بگوييم كه طبق جستجويي كه در منابع معتبر روايي داشتيم سند معتبري براي حديث مذكور نيافتيم البته روايتي از پيامبر صلي الله عليه و آله نقل شده :مَنْ تَعَلَّمْتَ مِنْهُ حَرْفاً صِرْتَ لَهُ عَبْدا (1)" ازكسي كه حرفي بياموزي عبد او شده اي" كه احتمالا روايت مورد اشاره شما ماخوذ و برگرفته از اين روايت باشد

اما درباره مفاد اين حديث و تناقض آن با توحيد در عبادت بايد بگوييم كه عبد داراي دو كاربرد مي باشد: يك كاربرد به معناي بندگي و پرستش خداوند متعال است چنانكه در آيه 5 سوره حمد به همين معناست  و كاربرد ديگر آن به معناي بردگي مي باشد كه در روايت مذكور همين معنا مراد است ( مانند كنيه جد پيامبر كه عبد المطلب بوده ) و آنچه با توحيد در عبادت منافات دارد اين است كه كسي به اصطلاح اول خود را عبد كس ديگري بداند. اما به اصطلاح دوم چون مستلزم پرستش و عبادت نيست. لذا با توحيد در عبادت منافات ندارد.

به عبارت ديگر مراد از اين روايت ، اين است كه ازكسي كه نكته اي آموخته اي گويي برده او شده اي و اين عبارت در مقام بيان لزوم احترام به معلم مي باشد يعني مقام معلم و آموزگار آن قدر بالا است كه دانش آموز همانند برده اي كه به مولا و مالك خود احترام مي گذارد بايد حرمت وي را حفظ نمايد و اين عبارت نمي خواهد بگويد كه كسي كه نكته اي به من بياموزد معبود من و قابل پرستش و عبادت است.

بنابراين تناقضي بين مفاد روايت و آيه 5 سوره حمد وجود ندارد زيرا تناقض در جايي است كه درباره يك معنا ما دو حكم متقابل داشته باشيم اما در اينجا عبد به يك معنا استعمال نشده است.

 

پینوشت ها:

(1) بحار الأنوار "  علامه مجلسي‏ "ج 74 ص 167

 

 

 

پيامبر اكرم صل الله عليه و آله: من بعد از 8000 پيامبر مبعوث شدم

حديثي كه سؤال كرده ايد ، وجود دارد و به شرح زير است:

بعثت علي أثر ثمانية آلاف نبي (1)

عالمان در توضيح اين حديث گفته اند كه با توجه به روايات متعدد، تعداد انبياء 124 هزار بوده اند و اين كه در اين حديث 8000 يا در بعض احاديث معراج (2) تعداد آنها  4414 نفر شمرده شده، حتما تعدادي مد نظر بوده كه خصوصيتي داشته اند كه ما از آن آگاهي نداريم و گر نه طبق اخبار متعدد و معتبر تعداد آنها همان 124 هزار نفر است و اين اعتقاد قطعي شيعيان است. (3)

پي نوشت ها:

1. قصص‏الأنبياء ، جزائري ، ص 4، قم ، منشورات الشريف الرضي.

2. بحارالأنوار ، مجلسي، ج 18 ،ص ٌ318 ، هشتم، بيروت ، مؤسسه الوفا، 1403 قمري.

3. همان ، ج11، ص21 به نقل از طبرسي  و ص28 به نقل از العقائد شيخ صدوق ؛ أعلام‏الدين ، حسن بن ابي الحسن ديلمي ، ص 463.

سوال:

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَي عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الثَّقَفِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْمُعَلَّي عَنْ أَخِيهِ مُحَمَّدٍ عَنْ دُرُسْتَ بْنِ أَبِي مَنْصُورٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ لَمَّا وُلِدَ النَّبِيُّ ص ‍ مَكَثَ أَيَّاماً لَيْسَ لَهُ لَبَنٌ فَأَلْقَاهُ أَبُو طَالِبٍ عَلَي ثَدْيِ نَفْسِهِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ فِيهِ لَبَناً فَرَضَعَ مِنْهُ أَيَّاماً حَتَّي وَقَعَ أَبُو طَالِبٍ عَلَي حَلِيمَةَ السَّعْدِيَّةِ فَدَفَعَهُ إِلَيْهَا اصول كافي جلد 2 صفحه 339 روايت 27 و فرمود: چون پيغمبر صلي اللّه عليه وآله متولد شد، چند روز بي شير بود (گويا مادرش بيمار بوده يا شير نداشته است ) ابوطالب آن حضرت را به سينه خود افكند، خدا در سينه او شير جاري ساخت و تا چند روز پيغمبر از آن شير مي خورد، تا آنگاه كه ابوطالب حليمه سعديه را پيدا كرد و پيغمبر را باو داد. 

پاسخ:

گرچه اين روايت در بسياري از كتب روايي و تاريخي آمده است. اما نويسنده كتاب موسوعه التاريخ الاسلامي آن را دروغ دانسته و مي نويسد: كشي در رجالش اخبار بسياري از علي بن ابي حمزه بطائني كه از جمله راويان اين حديث است، آورده و او را متهم  به كذب كرده و گفته: لعنت خدا بر او باد . (1)

پي نوشت:

1. محمد هادي يوسفي غروي . موسوعه التاريخ الاسلامي ،ج 1 ،ص 262 .

متأسفانه به دلايل مختلف، جعل سخن به نام پيامبر(ص) و امامان معصوم(ع) از زمان پيامبر (ص) شروع شد. جريان حديث سازي، در طول تاريخ با شدت و ضعف ادامه يافت و هزاران حديث به نام پيامبر، امامان و بزرگان دين ساخته شد و نقل گرديد.

1. پيامبر و امامان  و عالمان دين براي مقابله با اين جريان شيطاني و خطرناك، تدابيري انديشيدند، از جمله:

رسول خدا و امامان(ع) اعلام كردند كه چون حديث سازان احاديث دروغ فراواني را به ما نسبت داده اند،  هر حديثي را به نام ما شنيديد، آن را بر قرآن عرضه كنيد؛ اگر موافق قرآن بود، بپذيريد و اگر مخالف بود، به كنار نهيد؛ زيرا ما مخالف قرآن سخن نمي گوييم.

2. به دستور امامان از صدر اسلام راويان حديث معرفي مي شدند و شيعيان، بلكه مسلمانان به گونه اي تربيت مي شدند كه روايات را مستند بپذيرند؛ آن هم سند هاي معتبر؛ يعني بايد معلوم گردد روايت را چه كساني از معصوم يا صحابي نقل مي كنند و اين افراد، افراد معتبري باشند و راستگو و خداترس و اهل حفظ و فهم  باشند. همچنين از دروغ بستن به خدا و پيامبر و امامان و اصحاب دوري كنند.

3. علمي در حوزه اسلام از  صدر اسلام پيدا شد به نام «علم رجال» كه شناسايي راويان حديث و نقاط قوت و ضعف آن ها را مورد توجه قرار داد و آن ها را در كتاب هاي معتبر ثبت كرد. همچنان كه علم ديگري پايه گرفت به نام علم «دراية الحديث» كه بررسي متن روايات و نقاط قوت و ضعف آن ها را پيگيري مي كرد. عالمان بزرگ حديث شناس و راوي حديث، به پالايش احاديث پرداختند و سعي كردند احاديث معتبر را در مجموعه هايي جمع آوري كنند؛ همچنان كه جمعي ديگر به جمع آوري و معرفي احاديث جعلي همت گماردند.

بنابراين، بايد به احاديثي كه افراد معتبر و شناخته شده از پيامبر و امامان نقل كرده اند و آن احاديث با اصول قرآني مخالف نيست، بها دهيم و عمل كنيم. عمل به چنين احاديثي، حكم عقل و دين است. اگر به چنين احاديثي بها ندهيم، از ديدگاه همه عاقلان كار ناپسندي كرده ايم.

با توجه به آنچه گفته شد، روايات بسياري وجود دارد كه از لحاظ سند و متن معتبرند؛ يعني هم افراد شناخته شده و مورد اطمينان آن ها را نقل كرده اند و هم متن آن ها از نظر معنا با اصول قرآني و عقلي كاملاً سازگار است. كتاب هاي حديث بسياري داريم كه بيش تر احاديث شان معتبر است، مثل كافي از كليني، و تهذيب و استبصار از شيخ طوسي، و فقيه از شيخ صدوق و...؛ اما هيچ كتاب حديثي را نمي توان معرفي كرد كه صد درصد احاديث آن معتبر باشد.

كتب حديثي اهل سنت نيز به نقل احاديث اعتقادي و تاريخي و... پرداخته كه اين احاديث حجت تعبدي نيستند و بايد با مباني و برهان هاي عقلي و تاريخي و... سنجيده شده و بر اساس آن ها قبول يا رد گردند.

اما اگر حديث روايت شده در باره فقه باشد، چنانچه افراد سلسله سند از حيث موازين رجالي معتبر باشند و مضمون روايت هم با مباني قرآني و روايي ناسازگار نباشد، مورد قبول است و بر اساس آن، فتوا داده مي شود.

البته شيعه در ابواب مختلف فقهي از امامان معصوم روايات كافي دارد و روايات اهل سنت از باب تأييد مورد استفاده واقع مي شوند. طبيعي است كه روايات اهل بيت كه همگي مستند به رسول خدا است، بر روايات اصحاب از رسول خدا مقدم است؛ زيرا اهل بيت(ع) بهتر به زير و بم روايات و شرايط صدور و قراين روشنگر معنا، اطلاع و آگاهي دارند.

 

صفحه‌ها