اخلاق

یکى از مباحث اساسى جامعه ‏شناسى بحث علل پیشرفت وانحطاط جامعه است به این معنا که چگونه یک جامعه ترقى مى‏ کند و چگونه و چرا جامعه‏ اى سقوط مى‏ کند، ناگفته نماند مفهوم پیشرفت و انحطاط روشن است و نیاز به بیان ندارد آن چه که مهم است، آن است که تفسیرى صحیح از پیشرفت و انحطاط ارائه گردد. علل و عوامل پیشرفت و انحطاط تبیین شود و روشن شود که اگر جامعه‏ اى پیشرفت کرد چگونه مى‏ توان آن پیشرفت را حفظ کرد و از سقوط و انحطاط آن جلوگیرى کرد و آن را از سقوط نجات داد. مسئله پیشرفت و انحطاط از مسائل علوم انسانى است و وقتى مى‏ توان سخن صحیح را در این رابطه بیان کرد که هم انسان شناخته شود و هم جامعه شناخته گردد و چون انسان به جهان وابسته است در صورتى مى‏ توان انسان را شناخت که جهان به خوبى شناخته گردد. وقتى انسان و جهان درست شناخته نشود انحطاط و پیشرفت جامعه نیز روشن نخواهد شد و به عبارت دیگر: تغییر پیشرفت و انحطاط جامعه به نوع جهان‏بینى بستگى دارد و چون جهان مختلف است تفسیرها از انحطاط و پیشرفت گوناگون است. انواع جهان‏ بینى دو نوع جهان‏ بینى وجود دارد: 1- جهان‏ بینى مادى 2- جهان‏ بینى الهى. جهان‏ بینى مادى هستى را مساوى ماده مى‏ داند و عالم و آدم را مادى معرفى مى‏ کند مى‏ گوید: جهان داراى آغاز و انجام مادى است، این نظام کیهانى در مرحله‏ اى ظهور مى‏ کند و سرانجام نابود خواهد شد و بعد از زوال جهان چیزى نیست، انسان نیز یک پدیده طبیعى و مادى است که با تولد ظهور مى‏ کند و با مرگ نابود مى‏ شود. تمام حیات آدمى و حقیقت انسان بین گهواره تا گور خلاصه مى‏ شود. وقتى جهان و انسان مادى باشد رابطه انسان و جهان نیز در همین مدار قرار مى‏ گیرد و تحلیل مى‏ شود. جهان‏ بینى الهى در جهان‏ بینى الهى هستى اعم از ماده است بخشى از هستى ماده و بخشى از آن مجرد و غیر مادى است. جهان نیز محدود به عالم‏ طبیعت نیست بلکه بخشى از جهان طبیعت و بخشى از آن ماوراء طبیعت است. جهان نابود نمى‏ شود بلکه جنبه جاودانه‏ اى دارد، انسان نیز داراى وجود جاودانه است. انسان یک بدنى دارد که در فاصله بین تولد و مرگ و گهواره و گور خلاصه مى‏ شود ولى جانى دارد که جنبه جاودانگى در او تأمین مى‏ کند، این روح و جان ظرف عقیده و افکار و اندیشه و ملکات نفسانى و عواطف و گرایش‏ هاى اوست و چون روح حقیقت مجرد است از بین نمى‏ رود و چون ظرف از بین نمى‏ رود، مظروف او که عقیده و افکار و ادراکات و اوصاف نفسانى باشد نیز از بین نخواهد رفت، چنان که قواعد ریاضى و قواعد مبرهن فلسفى و قوانین کلى اخلاقى هرگز از بین نمى‏ روند، روحى که این مسائل را ادراک مى‏ کند نیز یقیناً از بین نمى‏ رود، زیرا وقتى صفت پایدار بود، موصوف نیز پایدار خواهد بود. از باب مثال: اگر نقشى جاوید بود لوحى که حامل این نقش است جاوید خواهد بود، اگر معناى تقوا و عدالت و ایثار از بین نمى‏ رود، روحى که حامل این اوصاف است از بین نخواهد رفت. بر این اساس است که هیچ وقت انسان نابود نمى‏ شود. زیرا آن چه که نابود شدنى است بدن انسان است. آن چه که بین گهواره و گور خلاصه مى‏ شود جسد و جسم انسان است. اما آن چه که هویت واقعى انسان را مى‏ سازد روح اوست و روح آدمى امرى جاودانه است. و چون روح جاودانه است ارتباطش با جهان نیز جاودانه است و جهان نیز غیر از صبغه طبیعى و مادى. از صبغه ماوراء طبیعى و ملکوتى نیز برخوردار است این جنبه ماوراء طبیعى و ملکوتى عالم جاوید است. معیار پیشرفت و انحطاط در جهان‏ بینى قرآنى قرآن در تفسیر انحطاط و ترقى سبک خاصى دارد که با جهان‏ بینى و بینش آن هماهنگ است. از دیدگاه قرآن کسانى که بینش مادى دارند پیشرفت را از نظر اقتصادى به پیشرفت اقتصادى و رفاهى و از نظر سیاسى به سیاست بازى مى‏ دانند. از باب مثال وقتى که ادعاى پیشرفت و پیروزى آل فرعون را مطرح مى‏ کند پیروزى و پیشرفت را در سیاست بازى آن مى‏ داند و گفته آن‏ها را چنین نقل مى‏ کند: «قد افلح الیوم من استعلى ؛(1) هر که اهل استعلا و برترى‏طلبى بود به فلاح و رستگارى مى‏ رسد». وقتى پیشرفت مالى و اقتصادى را مطرح مى‏ کند مى‏ فرماید: «ان تکون امة اربى من امة؛(2) تمام تلاششان گروهى آن است که از نظر مسائل رفاهى و مالى برجسته‏ تر از دیگران باشد» از ثروتى برخوردار باشند که برجستگى خود را با آن نشان دهند.(3) این گروه با این ویژگى‏ ها در برابر انبیاء مى‏ ایستند و با آن‏ها مبارزه مى‏ کنند گرچه در مبارزه خود شکست خوردند یعنى این دسته با همه امکانات مالى و با همه مکر و فریب و تزویر سقوط کردند. قرآن مى‏ فرماید: «وکم اهلکنا قبلهم من قرن هم احسن اثاثاً و رئیاً؛(4) ما بسیارى را پیش از این هلاک کردیم که هم از نظر اثاث و لوازم خانگى از لوازم بیشترى برخوردار بودند و هم از نظر برخوردارى از مال و ثروت چشمگیرتر بودند»، افرادى که در دید مردم پیشرفته بودند و با چشمگیر بودن، مردم را متوجه خودشان مى‏ کردند و به عبارت دیگر: در گذشته عده‏ اى بودند که از نظر اثاث و لوازم زندگى از زیبائى برخوردار بودند و هم به لحاظ مالى در معرض رؤیت مردم بودند اما با وجود این هلاک شدند و این امکانات و ثروت آن‏ها را از سقوط و هلاکت حفظ نکرد. با این بیان روشن مى‏ شود که سعادت و پیشرفت انسانى در گرو مال و ثروت و داشتن لوازم منزل زیبا نیست. برخوردارى از این امور مشکل انسان را حل نمى‏ کند. زیرا مال و اولاد وسیله کمال و تقرب نیست چنان که فرمود: «و ما اموالکم و لا اولادکم بالتى تقربکم عندنا زلفى ؛(5) اموال و فرزندان وسیله تقرب به کمال نیست». همه آدمیان مى‏ دانند که ناقص هستند نه حیات ما، نه عمر ما، نه سلامت ما، به دست ما نیست و روزى که خطر فرا مى‏ رسد مال و فرزند انسان براى او سودى ندارد. خدا به پیامبر اسلام (ص) مى‏ فرماید: اگر مشرکین حجاز و سردمداران شرک با سیاست بازى در برابر تو صف آرایى کردند به آن‏ها بگو: ما اقوامى را از بین بردیم که این اقوام موجود یک عُشر(یک دهم) قدرت آن‏ها را نداشتند «ومابلغوا معشار ما آتیناهم ؛(6) یعنى مقتدران و قدرتمندان عصر تو بدانند کسانى قبل از آن هلاک شدند که این متمکنین یک دهم قدرت آن‏ها را ندارند». از این سخنان استفاده مى‏ شود که نه قدرت و نه سیاست بازى و نه ثروت عامل نجات و سعادت انسان نیست. در برابر این دسته انبیاء هستند که معیار فلاح و رستگارى را تزکیه نفس مى‏ دانند «قد افلح من تزکّى ؛(7) هر که اهل تهذیب روح و تزکیه جان است رستگار است» و فرمود «قد افلح من زکّیها؛(8) کسى که خود را تزکیه و تهذیب کند به فلاح و رستگارى مى‏ رسد» دلیل این مسئله آن است که انسان فقط تن و بدن نیست بلکه آدمى جانى دارد که ظرف اندیشه و اوصاف نفسانى و عواطف است و این جان مجرد است و چون جان و روح صبغه تجرد دارد با حقایقى باید آراسته گردد که با او هماهنگى داشته باشد. بر اساس آموزه‏ هاى قرآنى پیشرفت انسان معلول رشد علمى و رشد عملى است، جامعه‏ اى که خوب بفهمد و فهمیده‏ ها را خوب عمل کند پیشرفت مى‏ کند، رشد علمى به ایمان بر مى‏ گردد و رشد عملى به عمل صالح و در قرآن کریم ایمان و عمل صالح دو رکن پیشرفت هستند. در برابر عامل انحطاط انسان و جوامع به فقدان ایمان یا فقدان کارهاى خوب است جالب است که به این نکته توجه کنیم در ناحیه پیشرفت دو رکن معتبر است ولى در ناحیه انحطاط و سقوط فقدان یکى از آن‏ها کافى است و آن کار بد موجب سقوط است این کار بد چه از شخص خوب صادر شود و چه از شخص بد صادر شود یعنى اگر انسان به خدا و قیامت ایمان دارد ولى چون کار بد مى‏کند سقوط مى‏ کند و گاهى آدم بدى است که به خدا و قیامت اعتقادى ندارد او نیز سقوط مى‏ کند. با توجه به مطالب پیش گفته روشن مى‏ شود تفسیر پیشرفت و انحطاط فرد با جامعه به نوع جهان‏ بینى افراد بستگى دارد، انسانى که داراى جهان‏ بینى مادى است آن را به گونه‏ اى تفسیر مى‏ کند و انسانى که داراى جهان‏ بینى الهى است آن را به گونه دیگرى تفسیر مى‏ کند. بر اساس بینش قرآنى و جهان‏ بینى که قرآن ارائه مى‏ دهد پیشرفت جوامع و انسان‏ها در پیشرفت فکرى و اعتقادى و علمى است که از حق سرچشمه گرفته باشد و اساس آن را اعتقادات صحیح تشکیل دهد و در عمل در چارچوب آموزه‏هاى دینى عمل کند چنین جامعه در همه ابعاد اقتصادى، سیاسى و اجتماعى و فرهنگى و علمى پیشرفت خواهد کرد. حال با توجه به این مطالب به بیان علمى پیشرفت و انحطاط جامعه پرداخته مى‏ شود. عزّت در قرآن کریم عزت از مباحثى است که قرآن کریم آن را مطرح مى‏ کند، عزّت از فضائل انسانى است و خوب و ذلّت از رذایل انسانى است و بد اما در حقیقت آن بیان ویژه خود را دارد. عزّت به صلابت و نفوذ ناپذیرى است و لازمه صلابت و نفوذ ناپذیرى پیروزى است، براساس آموزه‏ هاى قرآن عزّت به این معنا پیش خداست که قرآن فرمود: «فانّ العزة لله جمیعاً»(9) و اگر خدا عزیز محض است اگر کسى خواست از عزت سهمى ببرد، چاره‏ اى ندارد که با خدا رابطه داشته باشد، آن‏ها که با خدا رابطه دارند - مانند انبیاء و شاگردان آن ها از عزّت برخوردارند «العزّة للّه و لرسوله و للمؤمنین؛(10) پیامبر عزیز است، مؤمنان عزیزند و سرّ بهره مندى آن از عزت وابستگى آن‏ها به خداست» برخى به دنبال عزّت هستند اما نمى‏ دانند که عزّت کجاست و راه آن چیست چنان چه اگر انسانى تشنه است و به دنبال آب است اول باید سرچشمه و محل وجود آب را بشناسد و در ثانى راه رسیدن به چشمه و دستیابى به آب را نیز بداند در این صورت اگر حرکت کرد و به آب رسید و از آن استفاده کرد خود را از تشنگى نجات مى‏ دهد. قرآن کریم در باره منافقان فرمود: آنان به دنبال عزّت هستند ولکن بى راه مى‏ روند زیرا عزّت واقعى پیش خداست. «ایبتغون عندهم العزّة فانّ العزّة لله جمیعاً؛(11) منافقان با کافران ارتباط برقرار مى‏ کنند آیا آن‏ها به راستى مى‏ خواهند از طریق این ارتباط به عزت برسند، در حالى که تمام عزت‏ها مخصوص خداست». زیرا عزت همواره از علم و قدرت سرچشمه مى‏ گیرد و تنها خدا علیم و قادر مطلق است ولى کفار قدرت و علمشان ناچیز است از این رو آ نها نمى‏ توانند عزت را براى شما فراهم کنند. در آیه دیگرى مى‏ فرماید: عده‏اى عزت را از راه گناه تعقیب مى‏ کنند نه از راه تقوا و لذا به آن‏ها گفته مى‏ شود از خدا پروا داشته باش، او عزت را در سایه گناه مى‏ داند «و اذا قیل له اتق الله اخذته العزّة بالاثم».(12) این آیات نشان مى‏ دهد که عزت را باید در سایه ارتباط با خدا بیابند زیرا سرچشمه عزت‏ها اوست نه کفار و بیگانگان و نه راه گناه بلکه باید با خدا رابطه برقرار کرد و از گناه پرهیز کرد. از این رو در سوره فاطر فرمود: «من کان یرید العزّة فلله العزّة جمیعاً الیه یصعد الکلم الطیّب و العمل الصالح یرفعه و الذین یمکرون السیئات لهم عذاب شدید و مکر اولئک هو یبور؛(13) کسانى که عزت مى‏ خواهنداز خدا بطلبند، زیرا تمام عزت از آن خداست (و راه وصول آن کسب عزت در پرتو عزت الهى است) سخنان پاکیزه به سوى او صعود مى‏ کند و عمل صالح را بالا مى‏برد و آن‏ها که نقشه‏ هاى سوء مى‏ کشند عذاب شدید براى آن هاست و مکر و تلاش افسادگرانه آنان نابود مى‏ شود و به جایى نمى‏ رسد». بر اساس این آیه سرچشمه عزت خداست و راه رسیدن به آن عقیده خوب، منطق خوب، اوصاف نفسانى است که به سوى خدا صعود مى‏ کند و تنها عقیده و سخن کافى نیست بلکه عمل هم لازم است زیرا عمل صالح عقیده پاک را تقویت مى‏ کند که به سوى خدا صعود کند و وقتى صعود کرد به مرکز عزت نزدیک مى‏ شود وقتى به مرکز عزت نزدیک شد پیشرفت مى‏ کند و چیزى او را زایل نخواهد کرد و پیامبر و مؤمنان با کلمات طیّب و عمل صالح به مرکز عزت نزدیک شدند. در مقابل اگر کسى از خدا فاصله گرفت در بخش عقیده دچار انحراف شد و در عمل به نافرمانى خدا مبتلا گردید ذلت به سراغ او خواهد آمد. در واقع آن چه که از منظر قرآن به صورت عزت و پیشرفت است اعتقاد و عمل است که مواردى که ذکر مى‏ شود مصادیق آن اعتقاد و عمل مى‏ باشد. عوامل پیشرفت علل و عواملى که در پیشرفت انسان و جوامع انسانى مؤثر است فراوان است برخى طبیعى است و برخى فکرى است و برخى اجتماعى و برخى روحى و معنوى که در دین از آن‏ها سخن به میان آمده است. 1- عوامل طبیعى یکى از مسائلى که در پیشرفت جوامع مؤثر است شرایط طبیعى است که آدمى در آن زندگى مى‏ کند، اگر محیط طبیعى از سلامت و امکانات طبیعى مناسب برخوردار باشد پیشرفت مى‏ کند از این رو لازم است براى زندگى سرزمینى را انتخاب کند که از شرایط خوبى برخوردار باشد، امام صادق (ع) فرمود: سرزمینى را براى زندگى انتخاب کنید که وجود سه اصل طبیعى را در آن احراز کرده باشید «لاتطیب السکنى الّا بثلاث: الهواء الطیّب و الماء الغزیر العذب و الارض الخوّاره ؛(14) زندگى در یک شهر وروستا وقتى گوارا است که اولا مردم آن منطقه داراى هواى سالم بوده و از سلامت محیط زیست برخوردار باشند، زندگى بدون هواى سالم و پاکیزه گوارا نیست، ثانیاً آب فراوان خوشگوار داشته باشند و ثالثاً زمینى داشته باشند که نرم بوده و براى باغدارى و کشاورزى و مانند آن آماده باشد». براساس این سخن آدمیان در انتخاب محل زندگى و سکونت باید به دنبال انتخاب احسن باشد و محل زیبا و مناسب را براى زندگى انتخاب کند از این رو نمى‏تواند جایى را که نیاکان او براى زندگى انتخاب کرده‏اند اما به لحاظ طبیعى و شرایط آب و هوایى براى زندگى پاکیزه مناسب نیست به دلیل زندگى نیاکان خود. تعصب داشته باشد و زندگى در همان شرائط نامناسب را ادامه دهد. اصول انسانى پیشرفت امام صادق (ع) در کنار اصول سه گانه طبیعى به سه اصل انسانى اشاره کرده است که جامعه براى بقاء و دوام نیازمند به آن سه اصل است «لایستغنى اهل کل بلد عن ثلاثة یفزع فى امر دنیاهم و آخرتهم فان عدموا ذلک کانوا همجا، فقیهٌ عالمٌ ورعٌ، و امیرٌ خیرٌ مطاعٌ و طیّبٌ بصیرٌ ثقة؛(15) هر شهرى و کشورى نیاز به سرکرده است تا مردم در امور دنیوى و اخروى خود به آن‏ها پناه ببرند و حل مشکلات خود را از آن‏ها درخواست کنند به گونه‏ اى که اگر آن جامعه فاقد این عناصر سه گانه باشد زندگى آنها انسانى نبوده و از خیر بهره‏ اى ندارند اوّل داشتن فقهاى آگاه، مدیر، مدبر، وارسته و پارسا، فقهاى دین شناس دین دار. زیرا اگر دین شناس دین دار در جامعه حضور داشته باشد هم با عمل خود و هم با سخن خویش مى‏ تواند در دل‏هاى مردم نفوذ کند. دوم: فرمان روایان و مسئولین سیاسى که هم در بینش هوشمندانه مسائل را تحلیل کنند و هم خیر خواه جامعه باشند و اگر جامعه از چنین مسئولینى بهره‏ مند باشند به طور طبیعى مردم از آن اطاعت مى‏ کنند. زیرا این دسته از مسئولین داراى پشتوانه مردمى هستند و اگر رهبران سیاسى جامعه از پشتوانه مردمى برخوردار باشند، آن جامعه شکست نخواهد خورد. جامعه هیچگاه از زر یا زور یا نیرنگ اطاعت نمى‏ کند و اگر این عوامل بر جامعه مسلط شدند تا زمانى که سلطه هست و ترس و وحشت حاکم است ممکن است چیزى گفته نشود ولى اگر روزنه ضعیفى پیدا شد آن جامعه مخالفت خود را نشان مى‏ دهد و با عوامل زرو و زور و نیرنگ برخورد مى‏ کند. سوم: پزشک حاذقى که مورد وثوق جامعه باشد، هم از نظر فنّ پزشکى از تخصص برخوردار و هم به لحاظ امانت دارى، مورد اعتماد مردم باشد. با این بیان امام صادق(ع) معناى سخن رسول اکرم (ص) روشن مى‏ شود که فرمود: «انمّا العلم ثلاثة، آیةٌ محکمة او فریضةٌ عادلة او سنةٌ قائمة؛(16) علم سه چیز است آیه محکم و فریضه عادله و سنت قائمه، در واقع علم سه رکن است. از مقایسه این سخن رسول خدا (ص) و امام صادق (ع) روشن مى‏ شود که علم تنها علم تفسیر و فقه و اصول و کلام و عرفان و حکمت نیست بلکه مراد هر علمى است که در تأمین نیاز جامعه سهم داشته باشد و همین علم است که فرا گرفتن آن بصورت واجب عینى یا کفایى واجب است و اگر امتى به این علوم آشنا شدند یعنى در بخش اعتقادات داراى عقاید خوب و محکم و مستدل بودند و در بخش اخلاقى داراى اخلاق فاضله بودند و در بخش علوم طبیعى و تجربى از بیگانه، مستغنى و بى نیاز بودند و به بیگانه نیاز نداشتند و در عمل بر اساس قسط و عدل عمل کردند آن جامعه سالم است و پیشرفت خواهد کرد. در مقابل اگر جامعه فاقد دین‏شناس دین دار و مسئولین خیرخواه مطاع و پزشک آگاه و حاذق و مورد اعتماد باشد و یا در امور خود از جهت علمى و غیر علمى به بیگانه نیاز داشته باشد سقوط خواهد کرد. عوامل پیشرفت و سقوط از منظر امام على (ع) علل پیشرفت یک امت و نشانه‏ هاى سقوط در بیانى از امیرالمؤمنین (ع) نیز تبیین شده است که به آن اشاره مى‏ شود حضرت فرمود: «یستدلّ على ادبار الدول باربع تضییع الاصول، والتمسک بالغرور، تقدیم الاراذل و تأخیر الافاضل؛(17) دولت‏ها و جوامع زمانى به انحطاط گرایش پیدا مى‏ کنند که اصول ارزشى از بین برود و نیرنگ به عنوان اصل ارزشى مورد قبول قرار گیرد، فرومایه گان سمت‏ها و مسئولیتها را به عهده گیرند و کسانى که فاضلند منزوى شوند. بنابراین اگر انسان با مطالعه دریافت اصول ارزشى در جامعه تضییع شده و تباه گردیده و نیرنگ و غرور و فریب جاى آن را گرفته و همچنین اگر پست‏ هاى حساس جامعه در اختیار فرومایگان قرار گرفته و انسان‏هاى فاضل و شریف از تصدى آن مشاغل محرومند ، مى‏ تواند استدلال کند که آن جامعه به سوى سقوط و انحطاط مى‏ رود و اگر یافت که اصول ارزشى بر ارکان جامعه حاکم است، صداقت و امانت دارى و تلاش و کوشش و عدالت و آزادى در آن جامعه برجسته است وانسان‏هاى شریف و فاضل مسئولیت‏ هاى گوناگون را به عهده دارند آن جامعه پیشرفت خواهد کرد. در بیان دیگرى امام على (ع) فرمود: «یستدل على الادبار باربع، سوء التدبیر وقبح التبذیر و قلة الاعتبار وکثرة الاعتذار؛(18) بر ادبار دولت‏ها به چهار چیز استدلال مى‏ شود 1- بدى تدبیر 2- زشتى اسراف و تبذیر 3- کمى اعتبار 4- بسیار مغرور شدن و یا بسیار پوزش خواستن». بر اساس این بیان اگر جامعه‏ اى از مدیریت خوب بهره‏ مند نباشد و گرفتار اسراف و تبذیر و ریخت و پاش مالى باشد و از حوادث درس عبرت نگیرد و براى حوادث پیش بینى نشده، چاره‏اندیشى وآینده نگرى نداشته باشد و به دلیل خطاهایى که مرتکب مى‏ شود پیوسته پوزش بطلبد یا پیوسته در دام غرور باشد. آن جامعه و دولت سقوط خواهد کرد. ولى در مقابل آن اگر جامعه از مدیریت و برنامه ریزى خوب برخوردار باشد و از اسراف و تبذیر دورى گزیند و از حوادث و رویدادها درس عبرت بگیرد و از خطاء و اشتباه بجاى عذرخواهى بعد از خطا اجتناب کند پیشرفت خواهد کرد، چنان چه همان حضرت فرمود: «حسن التدبیر و تجنّب التبذیر من حسن السیاسة؛(19) نیکویى تدبیر و دورى و اجتناب نمودن از اسراف از نیکویى سیاست است». نتیجه‏ گیرى: در این مقاله اصل مسئله پیشرفت و انحطاط مطرح شد و بیان گردید که معناى انحطاط و پیشرفت روشن است اما مهم تفسیر و بیان علل و عوامل آن است که این مسئله مهم مبتنى بر جهان‏ بینى و بینشى است که تفسیر کننده آن را تبیین و بر آن اساس علل و عوامل آن را بیان مى‏ کند سپس بر اساس جهان‏ بینى دینى به برخى عوامل طبیعى و انسانى پیشرفت و انحطاط اشاره شده است. پى‏ نوشت‏ ها: - 1. سوره طه،آیه 64. 2. سوره نحل، آیه 92. 3. واژه اربى، از ماده ربوه به معناى برآمدگى و برجستگى است، برجستگى زمین در بیابان را (ربوه) مى‏گویند. ربا نیز چون برآمدن مال بدون تلاش و کوشش است از همین ماده مشتق است. 4. سوره مریم، آیه 74. 5. سوره سبأ، آیه 37. 6. سوره سبأ، آیه 45. 7. سوره الاعلى، آیه 14. 8. سوره شمس، آیه 9. 9. سوره نساء، آیه 129. 10. سوره منافقین، آیه 8. 11. سوره نساء، آیه 129. 12. سوره بقره، آیه 206. 13. سوره زمر، آیه 10. 14. تحف العقول، انتشارات جامعه مدرسین، ص‏320. 15. همان، ص‏321. 16. اصول کافى، ج 1، ص‏32. 17. شرح غرر و درر، ج 6، ص‏450، شماره 10965. 18. شرح غرر و درر، ج‏6،ص 449. 19. همان، ج 3، ص 385. پاسدار اسلام ـ ش 298 - مهر 85

انسان همچنان که به غذا و نوشیدنى و خواب و استراحت و نظافت نیاز دارد، همین طور به تفریح و سرگرمى سالم نیز نیازمند است. و هیچ عاقلى نمى‏ تواند این نیاز فطرى و طبیعى انسان را انکار نماید. حتى حیوانات نیز از این قانون کلى استثنا نیستند ساعتى را در شبانه روز مشغول بازى و تفریح هستند از پرندگان هوا گرفته تا درندگان صحرا، از خزندگان گرفته تا موجودات و ماهیان دریا، هم صحنه ‏هاى زیبایى از تفریح و بازى را به نمایش مى ‏گذارند، حتى درنده خوترین حیوانات مانند شیر و پلنگ و گرگ، ساعتى را با فرزندان خویش در کنار هم به بازى و شادى و تفریح سپرى مى ‏کنند. انسان قطعاً در این جهت باید پیشگام باشد چرا که انسان یک موجود فولادى و یک جسم بى جان نیست که هر چه بخواهد کار کند، بلکه موجودى است داراى روح و روان، و روح نیز همچون تن و جسم خسته مى‏ شود، همانگونه که جسم با استراحت و خواب انرژى مصرف شده را تأمین مى ‏کند، روح و روان نیز با تفریح و سرگرمى سالم شارژ شده دوباره نیرو مى ‏گیرد. تجربه و گذشت زمان نیز نشان داده است که اگر انسان به کارهاى یک نواخت بدون وقفه ادامه دهد، و از سرگرمى و تفریح محروم باشد، بازده و راندمان کار بر اثر کمبود نشاط تدریجاً افت کرده، پایین مى‏ آید. و امّا بر عکس پس از ساعاتى تفریح و سرگرمى آنچنان نشاط کار و تلاش در او ایجاد مى ‏شود که کمّیت و کیفیت کار هر دو فزونى پیدا مى‏ کند، به این جهت باید گفت ساعاتى که صرف تفریح و سرگرمى سالم مى‏ شود نه تنها هدر نمى‏ رود بلکه با رفع خستگى از روح و روان عامل تقویت و پیشرفت ساعات کارى و مطالعاتى انسان مى‏ شود.(1) تفریح در قرآن‏ 1- قرآن کریم درخواست برادران را از پدر در مورد حضرت یوسف این چنین بیان مى‏ کند: «ارسله معنا غداً یرتع و یلعب و انّا له لحافظون ؛ او را فردا با ما (به خارج شهر) بفرست تا غذاى کافى بخورد،(2) و بازى و تفریح کند و ما حافظ او هستیم.»(3) وقتى برادران یوسف مسئله تفریح و گردش در صحرا و خوردن از گیاهان را مطرح کردند. حضرت یعقوب اعتراض نکرد که این عمل شایسته یک جوان موحّد و وابسته به خانواده نبوّت نیست( بلکه از جنبه امنیتى اظهار نگرانى نمود) از این بیان بخوبى استفاده مى‏ شود که به تفریح نظر مثبت داشته، بلکه امر مسلّمى بوده است در جامعه آن روز و امروز شهرنشینى، و فضاى بسته خانه‏ هاى شهرها، این نیاز را دوچندان کرده است. 2- در آیات متعددى از قرآن خداوند دستور داده در زمین سیر کنید(4) و درآن گردش کنید از جمله فرمود: «و میان آنها و شهرهایى که برکت داده بودیم، آبادی هاى آشکارى قرار دادیم و سفر در میان آن‏ها را به طور متناسب(با فاصله نزدیک) مقرر داشتیم (و به آنان گفتیم:) شب ها و روزها در این آبادی ها با ایمنى کامل، سفر و گردش کنید.»(5) 3- آیاتى که دستور مى‏ دهد در بین گیاهان گردش کنید و در کیفیت خلقت آنها دقت کنید، از جمله فرمود: «اَوَلَم یروکم انبتنا فیها من کلّ زوجٍ کریمٍ؛ آیا آنان به زمین نگاه کردند که چه قدر از انواع گیاهان پر ارزش در آن رویاندیم؟»(6) نیز فرمود: «اولم یروا انا نسوق الماء الى الارض الجرر فنخرج به زرعاً تأکل منه انعامهم و انفسهم افلایبصرون؛ آیا ندیدند که ما آب را به سوى زمین‏ هاى خشک مى‏ رانیم و به وسیله آن زراعت هایى مى‏ رویانیم که هم چهارپایانشان از آن مى‏ خورند و هم خودشان تغذیه مى‏ کنند، آیا نمى‏ بینند؟!»(7) و همین طور از انسان ها خواسته شد که به دریا نظر کنند و از انواع جنبندگان عبرت بگیرند، از جمله مى‏ فرماید: «در آفرینش آسمانها و زمین، و آمد و شد شب و روز، و کشتی هایى که در دریا به سود مردم در حرکتند، و آبى که خداوند از آسمان نازل کرده، و با آن، زمین را پس از مرگ زنده نموده، و انواع جنبندگان را در آن گسترده و (همچنین) در تغییر مسیر بادها و ابرهایى که میان زمین و آسمان مسخرند، نشانه هایى است (از ذات پاک خدا و یگانگى او) براى مردمى که عقل دارند و مى‏ اندیشند.»(8) منتهى قرآن در گردش‏ها و تفریح‏ها به دو نکته انسان را توجّه داده است . 1- تفریح، فقط گردش بدون اندیشه و تفکر، و بدون عبرت‏گیرى و پندپذیرى نباشد، انسانهایى که در صحراها و کنار دریاهاو... گردش مى‏ کنند و یا مسافرتهایى در شهرها و آثار باستانى دارند، با تفکّر و اندیشه به آن محلهاى گردشى بنگرند، و از این راه به عظمت خالق و صانع آنها پى برند. و همین طور از سرانجام شاهان و ظالمان و کاخ هاى بجاى مانده از آنها درس عبرت بگیرند. 2- تفریح، باعث آلوده شدن انسان به گناهان دیگر نشود، دشمنان تلاش دارند میادین ورزشى و تفریحى: محلّى براى آلوده کردن مردم، مخصوصاً جوان‏ها باشد، و تا حدودى به این امر موفق شده‏اند، شاهدش این است که بیشترین بى‏ حرمتى‏ ها را نسبت به مسائل دینى در پارک‏ها، کنار دریاها، و بعضى میادین ورزشى، و مسیر رفت و آمد این مکان‏ها مشاهده مى‏ کنیم. قرآن هشدار مى‏ دهد که به بهانه ورزش و تفریح و گردش، شما را نبرند، چنان که برادران یوسف به بهانه تفریح او را بردند و به داخل چاه افکندند. یکى از مفسّران در این زمینه مى‏ گوید: «همانگونه که برادران یوسف از علاقه انسان مخصوصاً نوجوان به گردش و تفریح براى رسیدن به هدفشان سوء استفاده کردند در دنیاى امروز نیز دست هاى مرموز دشمنان حق و عدالت از مسأله ورزش و تفریح براى مسموم ساختن افکار نسل جوان سوء استفاده فراوان مى‏ کنند باید به هوش بود که ابرقدرتهاى گرگ صفت در پوشش ورزش و تفریح، نقشه‏ هاى شوم خود را میان جوانان به نام ورزش و مسابقات منطقه‏ اى یا جهانى پیاده نکنند.»(9) تفریح در روایات‏ در روایات نیز به امر تفریح سالم پرداخته شده، و سفارش شده که ساعتى از زندگى را به لذّتهاى حلال و تفریح هاى سالم اختصاص دهد، على(ع) فرمود: «للمؤمن ثلاث ساعاتٍ، فساعة یناجى فیها ربّه و ساعةٌ یرمّ معاشه، و ساعةٌ یخلّى بین نفسه و بین لذّتها فیما یحلّ و یجمل و لیس للعاقل ان یکون شاخصاً الّا فى ثلاثٍ مرمّةٍ لمعاشٍ ، او خطوةٍ فى معادٍ او لذّةٍ فى غیر محرمٍ؛(10) براى مؤمن (در شبانه روز) سه وقت است، زمانى براى (نیایش) و مناجات با پروردگارش، و زمانى براى تأمین معاش زندگى‏اش، و زمانى براى واداشتن نفس به لذّت‏هایى که حلال و مایه زیبایى است. خردمند را نشاید جز آن که در پى سه چیز حرکت کند: (کسب حلال) براى تأمین زندگى، یا گام نهادن در راه آخرت، یا به دست آوردن لذّت‏هاى (حلال و) غیر حرام.» جالب این است که در برخى روایات، این جمله اضافه شده است: «و ذلک عونٌ على سائر السّاعات؛(11) این سرگرمى (و تفریح سالم) کمکى است براى سایر برنامه‏ ها» و در تعبیر دیگر دارد: «و بهذه السّاعة تقدرون على الثّلاث السّاعات؛(12) و با این ساعت (تفریح) نیرو مى‏ گیرید بر انجام وظائف اوقات دیگر». 2- در برخى روایات عقل را به درخت پربارى تشبیه نموده و ثمره آن را نشاط و شادى مى‏ داند، على(ع) فرمود: «اصل العقل القدرة و ثمرتها السّرور؛(13) ریشه عقل قدرت است و میوه آن نشاط و خوشحالى» البته شادى و نشاط نیز اخلاق خوش و نرمى مى‏ طلبد که همان حضرت فرمود: «لایستعان على السّرور الّا باللّین؛(14) بر شادى و (نشاط) نمى‏ توان دست یافت مگر با نرمى (و خوشخویى).» 3- شادى و تفریح‏هاى سالم فرصتهایى است که زمینه بهره‏ بردارى بیشتر از اوقات عمر را فراهم مى‏ کند على(ع) فرمود: «اوقات السّرور خلسةٌ؛(15) اوقات شادى فرصتهاى لطیف است.» 4- عامل آرامش و راحتى، امیرمؤمنان(ع) فرمود: «بقدر السّرور بکون التنفیص؛(16) به میزان شادى و نشاط راحتى و آرامش (فکرى) به دست مى‏ آید.» 5 - شادى (و تفریح) عامل غمزدایى است على (ع) فرمود: «السّرور یبسط النّفس و یثیر النّشاط، الغمّ یقبض النّفس و یطوى الانبساط؛(17) شادى روح انسان را باز (و بلند پرواز نموده) نشاط را مى‏ انگیزاند، غصّه نفس انسانى را در فشار قرار داده و در حصر نگاه مى‏ دارد و فضاى نشاط را مى‏ پیچد(و جمع مى‏ کند)».(18) در اسلام به مسائل تفریح تا آن جا اهمّیت داده شده که یک سلسله مسابقات راحتى با شرط بندى اجازه داده، و برخى موارد را با عنوان هاى قابل تعظیم مورد تأکید قرار داده است. الف: اسب و شتر دوانى یکى از موارد تفریحات سالم که شرط بندى و تعیین جایزه نیز در آن روا مى‏ باشد، اسب دوانى است، تاریخ نشان داده که قسمتى از این مسابقات در حضور شخص پیامبراکرم(ص) و با داورى و نظارت او انجام مى‏ گرفت، حتى گاه شتر مخصوص خود را براى مسابقه‏ اى سوارى در اختیار یاران مى‏ گذاشت. در روایتى از امام صادق(ع) چنین آمده است: «انّ النبىّ اجرى الابل مقبلةً من تبوک فسبقت الغضیاء و علیها اسامة، فجعل النّاس یقولون سبق رسول اللّه(ص) و رسول اللّه یقول سبق اسامة؛(19) هنگامى که پیامبر از تبوک بر مى‏ گشت (میان یاران خود) مسابقه شتر سوارى را مقرّر ساخت، پس غضیا(شتر معروف پیامبر اکرم(ص)) در حالى که اسامة (بن زید) بر آن سوار بود از همه پیشى گرفت، پس مردم (به خاطر این که شتر از آن پیامبر بود) صدا زدند پیامبر پیشى گرفت ولى رسول خدا(ص) مى‏ فرمود: اسامة سبقت گرفت (و برنده شد)». حضرت با جمله «سبق اسامة» فهماند که سوارکارى مهمّ است نه مرکب و چه بسا مرکب راهوارى که به دست افراد ناشى بیفتد و کارى از آن ساخته نباشد. گاه حتى خود حضرت شخصاً مسابقه مى‏ داد، از امام صادق(ع) نقل شده است که فرمود: عربى آمد نزد پیامبر اکرم(ص) و گفت آیا با این شترت با من مسابقه مى‏ دهى؟ «قال نعم فسابقه و الاعرابىّ فقال رسول اللّه انّکم رفعتموها فاحبّ اللّه ان یضعها انّ الجبال تطاولت سفینة نوحٍ(ع) و کانت جودىّ اشدّ تواضعاً بها فحبط اللّه فیها؛(20) حضرت فرمود: بلى پس اعرابى برنده شد، پیامبر اکرم(ص) آنگاه فرمود: شماها (بس که شتر مرا تعریف کردید و مبالغه نمودید) او را بالا بردید، ولى خداوند دوست مى‏ دارد، که او را پایین آورد، زیرا کوهها در طوفان نوح گردن کشى نمودند (براى فرود آمدن کشتى نوح) امّا کوه جودى بانهایت، تواضع را نشان داد، خداوند کشتى را در آن قرار داد(و این افتخار ابدى نصیب او گردید).» حتّى در مسابقه اسب دوانى و شتر دوانى، شرط بندى و تعیین جایزه مى‏ کردند: ابن لبید از انس بن مالک پرسید آیا شما در زمان رسول خدا(ص) براى مسابقه شرط بندى مى‏ کردید، گفت: آرى «راهن رسول اللّه على فرسٍ فسبق فسرّ بذلک و اعجبه؛(21) رسول خدا روى اسبى که داشت (براى مسابقه) شرط بندى کرد و مسابقه را برد و این پیروزى باعث مسرّت و اعجاب آن حضرت شد.» از امام ششم بازگو شده که جمعى از مشرکین به چراگاه‏هاى مدینه به منظور دستبرد گوسفند آمدند: منادى اهل مدینه را به کمک خواست رسول خدا(ص) صداى او را شنید براى دفع دشمن سوار اسبش شده ابوقتاده نخستین کسى بود که از یاران پیامبر به او پیوست و سپس از اصحاب به آنها پیوستند و دشمن فرار کرده بود از آنها اثرى نیافتند. ابوقتاده گوید به رسول خدا گفتم: حالا که دشمن فرار کرده اگر موافقت فرمایید از فرصت استفاده نموده مسابقه اسب دوانى برقرار نمایى، رسول خدا(ص) جواب مثبت داد مسابقه آغاز شد در نتیجه آن حضرت از همه پیشى گرفت و رو به حاضرین کرد و فرمود: من از قریش هستم و این اسب، اسب نجیب خوبى است.(22) 2- تیراندازى‏ مورد دیگر از تفریحات مجاز، مسابقه تیراندازى است. رسول خدا(ص) هم عملاً در مسابقات تیراندازى شرکت مى‏ فرمود، و هم در مورد آن سفارش مى‏ فرمود. شیخ در مبسوط آورده که روزى رسول خدا(ص) به جمعى از انصار عبور کرد که مشغول تیراندازى بودند، حضرت نیز پیشنهاد فرمود که در مسابقه تیراندازى با آنها شرکت کند و فرمود: من با گروهى که «ابن اردع» در آن است همکارى مى‏ کنم، دسته مقابل با شنیدن گفتار حضرت از تیراندازى دست کشیدند و گفتند: گروهى که رسول خدا در آن باشد هرگز مغلوب نمى‏ شوند. حضرت براى این که مسابقه تعطیل نشود، فرمود، من با هر دو گروه همکارى مى‏ کنم مجدداً مسابقه شروع شدو پیامبر اکرم(ص) با هر دو گروه تیراندازى نمود. علاوه بر شرکت عملى، در سخنان خویش نیز به این مسأله سفارش نموده است از جمله رسول خدا(ص) فرمود: «کلّ لهو المؤمن باطل الّا فى ثلاثٍ: فى تأدیبه الفرس، ورمیه عن قوسه و ملاعبته امرأته، فانّهن حق؛ هر لهو و بازى از مؤمن باطل است مگر در سه مورد: 1- در تربیت اسب (و اسب دوانى) 2- تیراندازى از کمانش (و مسابقه تیراندازى) 3- شوخى و بازى با همسرش، این سه مورد حق (و روا) است.» و امامان معصوم نیز تیراندازى مى‏ کردند، و مهارت خاصى داشتند از جمله جریان مسابقه تیراندازى امام باقر(ع) است که نقل شده هشام بن عبدالملک تصمیم گرفت مسابقه تیراندازى ترتیب داده امام را در آن مسابقه شرکت بدهد تا بلکه به واسطه شکست در مسابقه امام باقر(ع) در نظر مردم کوچک جلوه کند! به همین جهت پیش از ورود امام به قصر خلافت، عده‏اى از درباریان را واداشت نشانه‏اى نصب کرده مشغول تیراندازى شوند. امام باقر(ع) وارد مجلس شد و اندکى نشست ناگهان هشام رو به امام کرد و چنین گفت: آیا مایلید در مسابقه تیراندازى شرکت نمایید؟ حضرت فرمود: من دیگر پیر شده‏ ام وقت تیراندازیم گذشته است، مرا معذور دار، هشام اصرار و پافشارى کرد و امام را سوگند داده و همزمان، به یکى از بزرگان بنى امیّه اشاره کرد که تیر و کمان را به آن حضرت بدهد. امام دست برد و کمان را گرفت و تیرى در چلّه کمان نهاد و نشانه‏ گیرى کرد و تیر را درست به قلب هدف زد، آنگاه تیر دوم را به کمان گذاشت و رها کرد و این بار تیر در چوبه تیر قبلى نشست و آن را شکافت، تیر سوم نیز به تیر دوم اصابت کرد و به همین ترتیب نه تیر پرتاب نمود که هر کدام به چوبه تیر قبلى خورد! هشام بى اختیار گفت: آفرین برتو اى اباجعفر! تو سرآمد تیراندازان عرب و عجم هستى، چگونه مى‏ گفتى پیر شده‏ ام؟... حضرت فرمود: مى‏ دانى اهل مدینه به تیراندازى عادت دارند، من نیز در ایام جوانى مدّتى به این کار سرگرم بودم ولى بعد آن را رها کردم، امروز چون تو اصرار کردى ناگزیر پذیرفتم.(23) 3- شنا یکى دیگر از سرگرمى‏ هایى که در روایات به آن سفارش شده شنا است، پیامبر اکرم(ص) فرمود: «خیر لهو المؤمن من السّباحة، و خیر لهو المرأة المفزل؛(24) بهترین لهو و بازى مؤمن شنا کردن است و بهترین لهو و بازى زن (مؤمنه) بافندگى است.» 4- گردش در صحرا و باغات نمونه دیگر از تفریحات سالم گردش در صحرا، باغات، مزارع کشاورزى و کلّاً در فضاى سبز است. گردش در چنان محیطى غم انسان را مى‏ زداید، شاعر عرب با استفاده از روایات این جمله را گفته: ثلاثة یذهبن عن قلب الحزن‏ والماء و الخضرا و الوجه الحسن‏ سه چیز(غم را) از قلب محزون مى‏ برد، آب (و دریا) فضاى سبز و صورت (نورانى) و نیکو. این بخش نیز هم مورد سفارش معصومان قرار گرفته و هم عملاً خود حضرات از چنین تفریحى استفاده مى‏ بردند از جمله: 1- عمرو بن حریث مى‏گوید: به محضر امام صادق(ع) شرفیاب شده و او را در منزل برادرش عبداللّه پیدا کردم. عرض کردم: «جعلت فداک ما حوّلک الى هذا المنزل فقال طلب النّزهة؛(25) فدایت بشوم چه باعث شد به این جا آمدید؟ فرمود: براى تفریح نمودن.» 2- ابراهیم بن ابى محمود روایت مى‏ کند. حضرت امام رضا(ع) در جمعى از ما پرسید؟ چه نوع خورشتى بهتر و پراستفاده‏ تر است؟ جمعى گفتند: گوشت و بعضى گفتند: روغن زیتون و بعضى دیگر گفتند: روغن بهتر است، فقال (ع): لابل الملح لقد خرجنا الى النّزهة لنا و نسى الغلمان الملح فما انتفعنا شى‏ءٌ حتّى انصرفنا؛(26) پس حضرت فرمود: نه (هیچ از آنچه گفته شد نیست) بلکه نمک (مفیدترین است) براى این که روزى ما(با جمعى) براى تفریح و سیاحت(از شهر) خارج شدیم و غلامان نمک را فراموش کردند: پس از چیزى (که از خوردنى‏ ها همراه داشتیم) بهره نبردیم و استفاده نکردیم تا آنکه (همانطور) برگشتیم.» ابن سکیت مى‏گوید: «خرجنا نتنزّه اذا خرجوا الى البساتین؛ خارج شدیم براى تفریح، وقتى گفته مى‏ شود که براى (دیدن) باغات و بوستان خارج شوند.(27) موارد فوق و غیر آن نشان مى‏ دهد که یکى از موارد تفریح (و شاید بهترین مورد) رفتن به باغات و فضاى سبز اطراف شهر است، منتهى حدود شرعى مراعات شود و از کارهاى خلاف شرع پرهیز شود. امام رضا(ع) مى‏ فرماید: «از لذائذ دنیا نصیبى براى (کامیابى) خویش قرار دهید و تمنّیات دل را از راه‏هاى مشروع و حلال برآورید و (مراقبت کنید که) مردانگى و عزتتان آسیب نبیند و دچار اسراف نشوید و با این تفریحات سالم به زندگى دنیا مدد رسانید.(28) 5 - مزاح و شوخى با برادران دینى‏ از دیگر تفریحات که مجاز شمرده شده شوخى و مزاح هایى است که از نزاکت خارج نباشد. و مرز شخصیّت انسان را نیز نشکند و همین طور حدود شرعى در آن مراعات شود. در روایت آمده که: «کان یمزح و لایقول الّا حقّاً؛(29) رسول خدا(ص) مزاح مى‏ کرد و غیر از حق نمى‏ گفت.» و نمونه‏ هایى از مزاح آن حضرت در تاریخ نقل شده است: از جمله روزى به یک زنى از طایفه اشجع فرمود: پیرزن ها به بهشت وارد نمى‏ شوند، زن به گریه افتاد بلال حبشى علّت گریه را پرسید بعد از این که متوجه شد نزد رسول خدا(ص) رفت، حضرت فرمود: سیاه‏ ها هم به بهشت راه ندارند او هم شروع کرد به گریه، هر دوى آن‏ها را عبّاس عموى پیغمبر دیدار کرد و مسأله را به عرض پیامبر اکرم(ص) رساند، حضرت فرمود: پیرمردها هم به بهشت راه ندارند، او نیز ناراحت شد، سپس حضرت همه آنها را احضار کرد و فرمود: اهل بهشت همه جوان و بى مو و آراسته‏ اند و اضافه نمود که: «انّهم یدخلون الجنّة شبّاناً منورّین؛(30) آن‏ها به صورت جوان و نورانى وارد بهشت مى‏ شوند.» و همین طور بلال نیز گاهى شوخى و مزاح مى‏ کرد. و خود پیامبر اکرم(ص) نیز فرمود: «انّى لامزح ولااقول الّا حقّا؛(31) من شوخى مى‏ کنم و جز واقع و حق نمى‏ گویم.» در جاى دیگر فرمود: «المؤمن دعبٌ لعبٌ والمنافق قطب غضب؛(32) مؤمن مزاح کننده و بازى کن است منافق ترش رو و خشمگین است.» امامان معصوم نیز به این مسئله سفارش نموده‏ اند، و خود نیز گاهى مزاح مى‏ فرمودند: یونس شیبانى مى‏ گوید، امام صادق از من پرسید: «کیف مداعبة بعضکم بعضاً قلت قلیلاً، قال: هلّا تفعلوا فانّ المداعبة من حسن الخلق و انّک لتدخل بها السّرور على اخیک و لقد کان النّبى یداعب الرّجل یرید ان یسرّه؛(33) چگونه است شوخى و مزاح شما با (برادران دینى و) دیگران، گفتم: خیلى کم. فرمود: چرا(در این کار سستى و کم کارى مى‏ کنید و) انجام نمى‏ دهید. براستى شوخى و مزاح از شاخه‏ هاى حُسن خلق است و تو با این عمل شادى در قلب برادر(دینى) خود وارد کنى. رسول خدا(ص) این گونه بود که هرگاه مردى را مى‏ خواست خوشحال کند با او شوخى مى‏ کرد.» 6- تفریح در خانواده و با خانواده‏ نوعى دیگر از تفریحات سالم، تفریحاتى است که در منزل با اهل و عیال، و با همراه آنها به مسافرت رفتن و به بیرون از شهر رفتن انجام مى‏ گیرد، این بخش در سه قسمت بیان مى‏ شود. الف: همراه با خانواده در خارج از شهر و باغات‏ رفتن به تفریح گاهها همیشه مجرّدى و همراه رفقا و دوستان نباید باشد، گاه لازم است خانواده را از این تفریحات بهره‏ مند سازیم، چنان که معصومان ما این گونه بودند، اگر گاهى همراه دوستان و رفقاى خویش به تفریح مى‏ رفتند زمانى نیز دست زن و بچه را گرفته به خارج از شهر براى تفریح مى‏ رفتند. ابى بصیر از امام صادق(ع) روایت مى‏ کند، که رسول خدا(ص) روزى به در خانه فاطمه(س) آمد و او را سوار الاغ کرده و به على و حسن و حسین (علیهم السلام)هم دستور داد که از شهر مدینه همراه او خارج شوند هنگامى که از دیوارهاى شهر فاصله گرفتند سر دو راهى رسیدند رسول خدا(ص) دست راست را انتخاب کرد تا رسیدند به محلى که در آنجا درخت خرمایى وجود داشت رسول خدا(ص) گوسفندى خرید که در یکى از گوش‏ هایش نقطه‏ هاى سفید داشت و دستور داد آن را ذبح نمودند و آن را پختند.(34) ب: شوخى و بازى با همسر مورد دیگر از تفریح سالم که باید به آن توجّهى جدّى شود، و مناصب و مقام هاى علمى و سیاسى و...مانع آن نگردد توجّه ویژه به همسران و شوخى و تفریح با آنهاست. در روایت متعددى به این امر اشاره شده است که نشان دهنده اهمیت آن است از جمله: 1- رسول خدا(ص) فرمود: هر لهوى از مؤمن باطل است مگر در سه مورد، تأدیب و تربیت اسب (سوارکارى) تیراندازى «و ملاعبته امرأته؛ و بازى کردن مؤمن با همسرش، این موارد حقّند.»(35) 2- همان حضرت فرمود: «کل شى‏ءٍ لیس من ذکر اللّه لهوٌ و لعبٌ الا ان یکون اربعةً: ملاعبة الرّجل امرأته...؛(36) هر چیزى غیر از یاد خدا لهو و بازى است، جز چهار چیز (که تفریح سالم شمرده مى‏شود) شوخى و بازى مرد با همسرش، تربیت اسب، تیراندازى، و یاد دادن شنا». 3- امام باقر(ع) فرمود: «لهو المؤمن فى ثلاثة اشیاء: التّمتّع بالنساء...؛ لهو و تفریح مؤمن در سه چیز است بهره ورى و لذّت بردن از زنان، شوخى با برادران (دینى) و نماز شب.»(37) ج: بازى با کودکان‏ از جمله تفریحاتى که هم براى خود انسان مفید است و هم کودکان، بازى با کودکان و به بازى گرفتن آن‏هاست پیامبر اکرم(ص) فرمود: «من کان عنده صبىّ فلیصاب له؛(38) هر کس کودکى نزد اوست پس باید با او کودکانه رفتار کند.» چون که با کودک سرو کارت فتاد پس زبان کودکى باید گشاد حتّى شخص پیامبر اکرم(ص) با آن همه عظمت با کودکان بازى مى‏کرد، جابربن عبداللّه گوید: «دخلت على النّبىّ(ص) و الحسین و الحسن على ظهره و هو یحبثو لهما و یقول نعم الجمل جملکما و نعم العدلان انتما؛(39) بر رسول خدا وارد شدم در حالى که حسن و حسین سوار پشت رسول اللّه بودند وى پشت خود را خم کرده بود(مانند حالت رکوع) براى آن دو مى‏ فرمود: بهترین شتر، شتر شما است و بهترین سواره شما هستید.»(40) و عمربن خطاب مى‏ گوید: حسن وحسین را بر دوش رسول خدا(ص) دیدم، گفتم چه اسب خوبى دارید؟ رسول خدا(ص) فرمود: «چه سواران خوبى هستند آن دو». 7- نماز شب و ارتباط با خدا از مهمترین موارد تفریح سالم که نشاط درونى عمیق و انبساط روحى پایدار در انسان ایجاد مى‏ کند دعا و مناجات و ارتباط با خداى متعال است. او که قدرت و علم و کرم بى‏ نهایت دارد، که هر کس به دریاى رحمت و یاد او وصل شود انبساط روحى گسترده‏اى پیدا مى‏ کند، در بین ارتباطات با خدا نماز شب از جایگاه و منزلت خاصى برخوردار است. در روایت پیش گفته از حضرت باقر(ع) چنین مى‏ خوانیم: «لهو المؤمن فى ثلاثة اشیاء...و الصّلوة باللیل؛ لهو و تفریح مؤمن در سه چیز است، به ره‏ورى از زنان، شوخى با برادران و خواندن نماز شب.» راز این که نماز شب باعث نشاط درونى مى‏ شود، یکى این است که خدا نماز شب خوان‏ها را دوست مى‏ دارد و با بشاشت و نشاط و بشارت با آنها برخورد مى‏ کند، رسول خدا(ص) فرمود: «ثلاثة یحبّهم اللّه و یضحک الیهم و یستبشرون بهم... و الّذى له امرأة حسناء و فراشٌ لهن حسن فیقوم من اللیل فبذر شهوته فیذکرنى و یناجینى ولوشاء رقد؛ سه گروه را خداوند دوست مى‏ دارد و با آنها با خنده (و نشاط) برخورد نموده آنها را (به بهشت) بشارت مى‏ دهد... و کسى که براى او زن زیبایى است و بستر نرم و (گرم و) و نیکو دارد (با این حال) پس شب بر مى‏ خیزد و شهوت خویش را رها نموده مرا یاد نموده و با من مناجات مى‏ کند و (با این که) اگر مى‏ خواست مى‏ توانست بخوابد.»(41) و نکته دیگر این که نماز شب باعث صحّت و سلامتى انسان مى‏ شود، و این خود در شادى و نشاط انسان نقش دارد، على(ع) فرمود: «قیام اللیل مصحّة للبدن و مرضاةٌ للرّبّ عزّ و جلّ و تعرّض للرّحمة و تمسّک باخلاق النبییّن؛(42) برخاستن در شب (براى نماز) باعث سلامتى بدن، خشنودى پروردگار عزیز و جلیل، در معرض رحمت الهى قرار گرفتن و (باعث) چنگ زدن به اخلاق انبیاء مى‏ شود.» تذکّر این نکته ضرورى است آنچه مورد اشاره قرار گرفت نمونه‏ هایى از تفریحات سالم بود که در منابع دینى آمده و گرنه تفریحات سالم منحصر به این موارد نیست هر قوم و ملّتى متناسب با فرهنگ خویش از ورزشها و تفریحاتى برخوردارند، که اگر خلاف دستورات شرعى نباشند، و گناهى در آن انجام نگیرد مورد تأیید اسلام نیز مى‏ باشد. پى‏ نوشت‏ ها: - 1- ر ک تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازى، دارالکتب الاسلامیّه، ج 9، ص 334 ؛ شعارهاى فضیلت، محمد باقر مدرس، انتشارات سوره، اول 1374، ج 4، ص 231 با تغییر و اضافات. 2- یرتع یعنى علف خوارى از گیاهان صحرایى و شیره درختان، و به معناى فراوان خوردن نیز آمده، تفسیر نمونه، همان، ص 330، و ستاره‏هاى فضیلت، همان ص 231. 3- سوره یوسف، آیه 12. 4- سوره آل عمران، آیه 137، سوره انعام، آیه 11، سوره نمل، آیه 36. 5- سوره سبأ، آیه 17 - 18. 6- سوره شعراء، آیه 7. 7- سوره سجده، آیه 27. 8- سوره بقره، آیه 164. 9- تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازى، دارالکتب الاسلامیه، 1370، ج 9، ص 336. 10- نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتى، ص 724، حکمت 390. 11- تفسیر نمونه، ص 334، ستاره‏هاى فضیلت، همان، ص 232. 12- بحار، ج 78، ص 346، حدیث 6. 13- محمدى رى شهرى، میزان الحکمه، بیروت، دارالحدیث، دوّم، 1419، ج 3، ص 1290 روایت 8457. 14- همان، روایت 8456. 15- همان، روایت 8451. 16- همان، 8452. 17- همان، ص 1290، حدیث 8448. 18- شیخ عباس قمى، سفینة البحار، ص 596، به نقل از تفسیر نمونه، ج 9، ص 335. 19- سفینة البحار، ج 1، ص 596. 20- حرّ عاملى، وسائل الشیعه، داراحیاء التراث العربى، ج 2، ص‏517. 21- همان، ج 13، ص 346. 22- شیخ طوسى، مبسوط، بحث سبق و رمایه، به نقل از ستاره‏هاى فضیلت، همان، ص 245 - 246. 23- میزان الحکمه، همان، ج 7، ص 2804، روایت 18368. 24- محمد بن جریر بن رستم الطبرى، دلائل الامة، نجف، منشورات المطبعة الحیدریّه، 1383ه.ق، ص 105 و ر ک سیره پیشوایان، مهدى پیشوایى، ص 340 - 341. 25- میزان الحکمه، همان، ج 7، ص 2804. 26- اصول کافى، محمد بن یعقوب کلینى، ج 3، ص 36. 27- شیخ عباس قمى، سفینة البحار، ج 2، ص 584. 28- ستاره‏هاى فضیلت، همان، ج 4، ص 24. 29- بحار، ج 78، ص 346 «اجعلوا لانفسکم حظّا من الدّنیا باعطاءها ماتشتهى من الحلال و مالا ثلم المروة و الاسرف فیه و استعینوا بذلک على لهو الدّنیا.» 30- بحارالانوار، ج 16، ص 294. 31- همان، ص 294، حدیث 95. 32- همان، ج 16، ص 296. 33- همان، ج 77، ص 153. 34- همان، ج 16، ص 298؛اصول کافى، ج 2، ص 662. 35- بحارالانوار، ج 76، ص 192، حدیث 13 با تلخیص. 36- میزان الحکمه، همان، ج 7، ص 2804 و روایت 18368. 37- همان، روایت 18370. 38- همان، روایت 18367. 39- وسایل، همان، ج 15، ص 203. 40- بحارالانوار، همان، ج‏43، ص 285. 41- الدّر المنثور، ج 2، ص 383، به نقل از میزان الحکمه، همان، ج‏4، ص 1654 روایت، 10755. 42- همان، روایت 10759. پاسدار اسلام ـ ش 297 - شهریور 85

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

صفحه‌ها