كلام

اگر بدیهی است چرا فلاسفه و علمای برزگ اسلام برای آن دلیل آورده اند؟
در مجموع می توان گفت اكثر اندیشمندان اسلامی بر بدیهی بودن وجود خداوند اعتقاد دارند و به همین دلیل برهان فطرت به عنوان یك عامل تبیین و درك اصل بداهت ارائه ...

آیا وجود خدواند بدیهی است؟ اگر بدیهی است چرا فلاسفه و علمای برزگ اسلام برای آن دلیل آورده اند؟

در مجموع می توان گفت اكثر اندیشمندان اسلامی بر بدیهی بودن وجود خداوند اعتقاد دارند و به همین دلیل برهان فطرت به عنوان یك عامل تبیین و درك اصل بداهت ارائه می گردد و روشن است كه دلیل فطری وجود خداوند نوعی علم حضوری به وجود اوست كه برهان فطرت تلاش می كند فرد را در برخورداری از این علم درونی متنبه سازد ؛ در هر حال اصل بدیهی بودن وجود خداوند در نزد بشر امری مورد قبول اندیشمندان اسلامی است هرچند بر آن تصریح نكرده باشند .

 علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می فرماید:

«  قرآن كريم اصل وجود خداي تعالي را بديهي مي داند يعني عقل براي پذيرفتن وجود خداي تعالي احتياجي به برهان نمي‏بيند و هر جا از خدا صحبت كرده، عنايتش همه در اين است كه صفات او را از قبيل وحدت و يگانگي و خالق بودن و علم و قدرت و صفات ديگر او را اثبات كند.» (1)

اما در عین حال می توان گفت بدیهی بودن وجود خداوند به معنای بی معنا بودن براهین اثبات وجود خدا و بی ثمر بودن آن ها نیست زیرا هم اثبات اصل بدیهی بودن این امر و هم رسیدن به مرحله درك بداهت می تواند نیازمند به برهان باشد و به همین جهت است كه اندیشمندان اسلامی در كنار ذكر براهین اثبات خدا تاكید می نمایند كه این براهین تنبیهی هستند یعنی بداهت وجود خداوند را برای مخاطب آشكار می سازند .

به عبارت روشن تر بدیهیات از دو حال خارج نیستند یا بداهت آنان مورد تایید است كه در نتیجه مقصود و مطلوب در بدیهی حاصل است و نیازی به اثبات نمودن مدعی در آن نیست و این عین نتیجه ای است كه با اثبات یك گزاره حال می شود بلكه مقدم بر آن می باشد. و یا بداهت آنان مورد تایید فرد یا افرادی نیست كه در این صورت می توان بر بدیهی بودن این امر یا بر درستی نتیجه آن از طریق براهین تنبیهی براهینی را اقامه نمود .

با این اوصاف برهان ناپذیری در معنای خاص خود مخالف با ثابت بودن نتیجه براهین نیست و چه بسا چنین نتیجه ای از بیشترین درجه بداهت و روشنی و مقبولیت در نزد بشر برخوردار باشد .

پی نوشت :

1. علامه طباطبایی،  تفسير الميزان‏، ترجمه موسوي همداني سيد محمد باقر، دفتر انتشارات اسلامي حوزه علميه قم‏ ، قم‏  1374 ش ، ج 1 ،ص 596 .

اگر خدا نبود چه اتفاقي مي افتاد؟
اين زمينه لازم به ذكر است كه خداوند متعال اساس و ريشه كل عالم هستي مي باشد، او وجودي است كامل و بي نقص و نامحدود كه در ذات خود به هيچ كس وابسته نيست و وجودي...

وجود خدا چه منافعي براي ما دارد؟ اگر خدا نبود چه اتفاقي مي افتاد؟

 قبل از  پاسخ به سؤال اول، براي روشن تر شدن جواب ابتدا به پاسخ  سؤال دوم مي پردازيم:

در اين زمينه  لازم به ذكر است كه خداوند متعال اساس و ريشه كل عالم هستي مي باشد، او وجودي است كامل و بي نقص و نامحدود كه در ذات خود به هيچ كس وابسته نيست و وجودي مستقل دارد و ديگر موجودات از او سرچشمه مي گيرند و به او تكيه دارند و از او وجود مي گيرند، لذا هيچ موجودي بدون مشيت او به وجود نمي آيد  و هيچ اتفاقي بدون اراده او رخ نمي دهد، هر آنچه كمالات و صفات خوب است در ذات خود دارد و هر آنچه نقص و كاستي است از او دور است.

او بوجود آورنده عالم هستي است و  لذا اصلا نمي توان نبود او را فرض كرد و يا عالمي را بدون وجود خدا تصور كرد زيرا معنای اين تصور  اين است كه بايد عالمي را فرض نمود كه خالق ندارد. لذا نتيجه اين است كه هم طبق فرض بايد عالمي باشد و هم چون خالق ندارد چنين عالمي  نمي تواند وجود داشته باشد پس هم عالمي باشد و هم نباشد و اين تناقض است و وقوعش محال است. لذا ديگر جائي براي اين سؤال باقي نمي ماند كه  اگر خدا نبود چه اتفاقي مي افتاد؟

اما  در مورد سؤال اول اگر چه  از نوع اين سؤال مشخص است كه پرسشگر محترم ابتدا براي خود زندگي بدون نياز به وجود خداوند و در نبود او را تصور نموده است و اكنون برايش چنين پرسشي  بوجود آمده است كه وجود خدا چه تاثيري در اين زندگي مي تواند داشته باشد  و چه منافعي براي اين زندگي ايجاد مي كند ؟

البته پاسخ  اين پرسش از مطالب گذشته روشن مي شود كه اساسا عالم بدون خداوند به وجود نمي آيد و اكنون اگر  مشاهده مي شود عالمي هست و انساني خلق شده كه زندگي مي كند و اگر ما هستيم و زندگي مي كنيم و ...  پس قطعا خالق و خدائي داشتيم كه اين عالم و ما را و همه اشياء اطراف ما را بوجود  آورده است لذا  هر منفعتي كه در عالم تصور شود و هر فائده اي كه در اين عالم به انسان مي رسد چه بداند و چه نداند همه از جانب خداوند و به قدرت و اراده و خواست او نصيب و روزي انسان مي گردد، غذائي كه انسان ميل مي كند، لباسي كه مي پوشد،هوائي كه استنشاق مي كند، مناظر زيبائي كه مشاهده مي كند، و ...   هر لذتي كه انسان درك مي كند مخلوق خداوند و نعمتي است از جانب او كه به صورت عمومي  روزي همه انسانها اعم از مؤمن و غير مؤمن نموده است لذا با نگاه دقيق انسان هيچ چيزي از خود ندارد و هرآنچه هست از جانب خداست. اما مي توان اين سؤال را  به گونه اي ديگر نيز مطرح نمائيم و آن اين است كه به جاي پرسش اول (وجود خدا چه منافعي براي مادارد؟) بگوئيم: «اعتقاد به وجود چنين خدائي چه منافعي براي مادارد؟».

و البته  اين پرسش و  پاسخ آن مي تواند براي ترسيم زندگي بهتر و سعادتمندانه به انسان كمك شاياني نمايد، در پاسخ اين سؤال لازم به ذكر است كه ايمان و اعتقاد به وجود خداوند به عنوان خالق عالم هستي و داراي همه كمالات و صفات و اعتقاد به حكيم بودن و عادل او و هدفمند بودن او از خلقت عالم و انسان و اعتقاد به معاد و وجود عالم پس از مرگ و جهان آخرت آثار و بركات و منافع فراواني در زندگي يك انسان خدا باور دارد كه به برخي از اين تاثيرات و منافع مختصرا اشاره مي شود:

درباره منافع و آثار اجتماعي چنين اعتقادي مي توان به موارد زير اشاره نمود:

 ايجاد روحيه برابري و برادري و مساوات در جامعه /از بين رفتن تمامي امتيازات پوشالي بين انسان‏ها / حاكميّت قانون الهي بر دلها، و در اولويّت قرار ‏گرفتن مصالح جامعه /همبستگي بين ملّت‏ها /ايجاد احساس عشق و دلگرمي به آينده /از بين رفتن خودنمايي و رياكاري، حيله و حُقّه‏بازي/  عزّتمند شدن / عدالت و رعايت حقوق ديگران/ ايجاد خوش بيني به جهان خلقت / برخورداري بيش تر از «لذتهاي معنوي»/ كاهش ناراحتي هاي ناشي از حوادث طبيعي/بوجود آمدن نوعي آرامش و اطمينان كه با ياد قدرت بي پايان خداوند متعال به دست مي آيد/و ...

همه اين موارد را مي توان به عنوان پاره اي از آثار و منافع اعتقاد به وجود خداوند در زندگي انسان نام برد.

جهت مطالعه بيشتر مي توانيد به كتاب هاي زير مراجعه فرمائيد:

1. بهترین راه خدا شناسی :محمد محمدی ری شهری،انتشارات دارالحدیث.

2. در جستجوی خدا:مكارم شیرازی ،انتشارات نسل جوان.

3. راههای خداشناسی و شناخت صفات او: جعفر سبحانی، انتشارات مكتب اسلام.

4. آموزش عقاید، جلد اوّل، محمدتقی مصباح یزدی، نشر سازمان تبلیغات اسلامی، 1365ش.

5. تبیین براهین اثبات خدا، آیت الله جوادی آملی، نشر مؤسسه اسراء.

6. آموزش كلام اسلامی، محمد سعیدی مهر، جلد اوّل، نشر طه، قم.

منكرین خداوند برای انكار خدا چه دلایلی دارند؟
دلائلي كه منكرين وجود خداي مي آوردند در حقيقت شبهه هائي است كه به ذهن برخي رسيده است و به خاطر اينكه به زعم خود پاسخي براي آن نيافته اند به سمت اعتقاد به عدم...

منكرین خداوند برای انكار خدا چه دلایلی دارند؟

دلائلي كه منكرين وجود خداي مي آوردند در حقيقت شبهه هائي است كه به ذهن برخي رسيده است و به خاطر اينكه به زعم خود پاسخي براي آن نيافته اند به سمت اعتقاد به عدم وجود خداي متعال كشيده شده اند.

اساسا دليلي بر عدم خداوند اقامه نشده است و عمده اشكالات منكران در طول تاريخ در پذيرش ادله اثبات وجود خدا بوده است. البته در قرون اخير در جهان غرب برخي كوشيده اند بر اساس مباني خود دلايلي را بر عدم وجود خدا اقامه كنند كه همه آنها باطل و غيرمنطقي است. مثلا برخي گفته اند هر چيزي كه وجود دارد قابل تجربه است و خدا قابل تجربه نيست بنابراين وجود ندارد. اشكال اين استدلال در اين است كه وجود را به معني امر مادي گرفته است. برخي وجود شرور را دليل بر عدم خدا انگاشته اند كه فيلسوفان با تحليل فلسفي شر آن را پاسخ گفته اند.

اكثر دلايلي كه براي رد وجود خدا اقامه شده است ناشي از تصور نادرست مفهوم خدا(واجب الوجود) است. آنچه اينها انكار مي كنند خداي واقعي نيست، بلكه آن خدايي است كه خود در ذهن خود تصور كرده اند. همچنين بسياري از منكرين خدا به خاطر تبعيت از هواي نفس،زير بار خداباوري نمي روند. چون مي دانند كه پذيرش وجود خدا آنها را از برخي امور نفساني باز خواهد داشت. « وَ لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ آياتٍ بَيِّناتٍ وَ ما يَكْفُرُ بِها إِلاَّ الْفاسِقُونَ»؛ و به تحقيق ما آيات روشنگري به سوي تو نازل كرديم و جز فاسقان منكر آن نمي شوند.(1) و فرمود:« پس هنگامي كه آيات ما روشنگرانه به سويشان آمد، گفتند اين سحري آشكار است و با آن كه باطنشان به آن يقين داشت، از روي ظلم و تكبر و برتري طلبي آن را انكار كردند. پس ببين عاقبت مفسدان چگونه شد.»(2) يكي ديگر از علل كفر و انكار خدا به خصوص در غرب، تصوير غلطي است كه برخي اديان از خدا ارائه مي دهند خدايي كه يهود و مسيحيان و حتي برخي از فرقه هاي اسلامي معرفي مي كنند، خدايي است مخلوق نما و روشن است كه بر وجود چنين خداي بشر ساخته اي نمي توان استدلال عقلي قانع كننده اي ارائه نمود، لذا بسياري از منكرين خدا منكر چنين خدايي هستند و اگر خداي حقيقي قرآن بر آنها عرضه شود بسياري از آنها ممكن است به آن ايمان آورند. كما اينكه برخي نيز ايمان آورده اند. براي مثال جناب رژه گارودي از رهبران حزب كمونيست فرانسه بعد از آشنايي با اسلام از كمونيسم دست كشيد و مسلمان شد يا جناب دكتر لگن هاوزن- كه الان در مؤسسه امام خميني(ره) در قم مشغول تدريس هستند- ابتدا از مسيحيت دست مي كشد و مدتي بي دين مي شود، ولي بعد از آشنا شدن با مذهب تشيع به آن ايمان مي آورد. ايشان اكنون از مبلغين جدي اسلام هستند.

ريشه همه ادعاهاي منكرين وجود در قرآن مجيد بيان گرديده است و كسي تا كنون حرف جديدي علاوه بر آنكه در قرآن به آنها اشاره شده است ٰ بيان ننموده است. و البته ائمه (ع)، علما و فلاسفه اسلامي اين ادعاها را مورد نقد و بررسي قرار داده اند.

به عنوان مثال مي توانيد به بحثهاي امام صادق (ع) كه در كتاب اصول كافي، ج 1، كتاب التوحيد، مندرج است مراجعه كنيد و يا از علماي جديد كتبي چون: اصول فلسفه و روش رئاليسم، از مرحوم علامه طباطبايي با پي نوشتهاي شهيد آيت الله مطهري، يا هم چنين كتاب «فلسفه ما» تأليف شهيد آيت الله محمد باقر صدر و يا كتب و مباحث مرحوم علامه آيت الله جعفري با دانشمندان معاصر را مطالعه نماييد.

پي نوشت:

1. بقره (2)، آيه 99.

2. نمل (27)، آيات 13 و 14.

ماهیت روح خدا چیست؟
اگر مراد شما روح خداوند است باید گفت: خدا نه جسم دارد و نه روح، اما این كه خداوند در قرآن فرمود: از روح خود در او دمیدم (8) "اضافه تشریفی" است...

ماهیت روح خدا چیست؟

در ابتدا باید گفت پرسش شما مبهم است اگر مراد شما  از روح خدا همان روح القدس است و خواهان شناخت ماهیت او هستید باید گفت:

 منظور از «روح القدس» و «روح الامین» كه در چند جای قرآن آمده، فرشته وحی یا جبرئیل است كه قرآن را بر قلب پیامبر فرود آورد.

 خداوند در قرآن می فرماید: بگو روح القدس، قرآن را بر تو از جانب پروردگارت فرو فرستاد».(1)

 همچنین قرآن كریم در ضمن آیاتی، روح القدس را مؤیّد حضرت عیسی شمرده: (2)

در این آیات   منظور از «روح القدس»، فرشته وحی، جبرئیل امین است.(5)

قول دیگر درباره روح القدس آن است كه نیرویی غیبی است كه عیسی را تأیید می كرد. با  نیروی مرموز الهی، مردگان را به فرمان خداوند زنده می نمود.

 این نیروی غیبی، در اندازه‏های ضعیف‏تر در همه مؤمنان با تفاوت درجات ایمان وجود دارد. امدادهای الهی است كه انسان را در عمل به وظایف و هنگام مشكلات یاری می دهد و از گناهان باز می دارد.(6) برخی مفسران نیز «روح القدس» را در آیات مربوط به حضرت عیسی به «انجیل» تفسیر كرده‏اند.(7)

 اگر مراد شما روح  خداوند است باید گفت:  خدا نه جسم دارد و نه روح، اما این كه خداوند در قرآن فرمود:  از روح خود در او دمیدم (8)  "اضافه تشریفی" است. دلیل بر این است كه روحی بسیار با عظمت در كالبد انسان دمیده شده ،همان گونه كه خانه كعبه را به خاطر عظمتش "بیت الله" می خوانند. ماه مبارك رمضان را به خاطر بركتش "شهر الله" (ماه خدا) می نامند، زیرا می دانیم همه ماه ها و همه مكان ها از آن خدا است لیكن وقتی گفته می شود خانه خدا، یعنی خانه ای كه از نظر شرف و منزلت چنان با عظمت است كه هیچ طرف نسبتی غیر از خداوند ندارد.

بر این اساس مفهوم آیه این می شود كه در او روحی كه از نظر شرافت، اهمیت و توانمندی شما به من قابل انتساب است دمیدم.

 معنای آیه این نیست كه از وجود خود بخشی را جدا ساخته و در قالب آدمی جا سازی نموده، مقصود این است كه روح آدمی از ویژگی هایی برخوردار است كه باعث شرافت آن می شود، زیرا دارای صفت اختیار و قدرت انتخاب است كه آن را از دیگر موجودات ممتاز می سازد.

با این ویژگی انسان می تواند از ملائك برتر شود.  روح الهی است كه با استعدادهای فوق العاده ای كه در آن نهفته است، می تواند تجلّی گاه انوار خدا باشد. خداوند به او این همه عظمت بخشیده، به گونه ای كه می تواند با استفاده صحیح از زندگی  در راه الهی قدم بر دارد. تمام ابزار و امكانات و حتی عضو مادی خود را در این راه صرف نماید و از فرشتگان نیز برتر شود. (9)

   اما در باره ماهیت این پدیده الهی قران كریم در این باره فرمود: « درباره روح از تو میپرسند بگو: روح از سنخ فرمان پروردگار من است و به شما از دانش جز اندكی داده نشده است».(10)

در برخی تفاسیر ذیل این آیه،مباحثی مطرح شده كه ماهیت روح را به خوبی روشن میسازد. از مجموع قراین موجود در آیه و خارج آن استفاده میشود كه پرسش كنندگان از حقیقت روح آدمی سؤال كردند (همین روح عظیمی كه ما را از حیوانات جدا میسازد و برترین شرف ما است و تمام قدرت و فعالیت ما از آن سرچشمه میگیرد و به كمكش زمین و آسمان را جولانگاه خود قرار میدهیم و اسرار علوم را میشكافیم و به اعماق موجودات راه مییابیم).

تا آن جا كه تاریخ دانش بشری نشان میدهد، روح و ساختمان و ویژگیهای اسرارآمیز آن همواره مورد توجه دانشمندان بوده، هر دانشمندی به سهم خود كوشیده است به محیط اسرارآمیز روح گام بگذارد.

به همین دلیل نظریاتی كه درباره روح از سوی علما و دانشمندان اظهار شده، بسیار متنوع است. ممكن است علم امروز آدمی برای پیبردن به همة رازهای روح كافی نباشد، هر چند روح ما از همه چیز جهان، به ما نزدیكتر است، اما چون گوهر آن با آنچه در عالم ماده با آن اُنس گرفتهایم، تفاوت كلی دارد، نباید تعجب كرد كه از اسرار و كُنه این اعجوبه آفرینش و مخلوق ما فوق ماده آگاه نباشیم.

در هر حال روح یك حقیقت ماورای طبیعی است كه ساختمان و فعالیت آن غیر از ساختمان و فعالیت جهان ماده است. درست است كه دائماً با جهان ماده ارتباط دارد، ولی روح، ماده و دارای خاصیت ماده نیست.(11)

بسیاری از متكلمان و حكمای اسلامی دربارة روح گفتهاند: روح جوهری مجرد و غیر جسمانی است و از خواص ماده مانند مكان، زمان، جِرْم، حجم و شكل منزّه است.(12)

درهر صورت، روح، آفریده و مخلوق خدا است و مخلوق هر چه باشد، هرگز نمی تواند عین كمال خلق را داشته باشد و تجرد داشتن روح گرچه برای او كمال است؛ ولی غیر از روح فرشتگان نیز مجرد اند و مخلوق خدا هستند .

پی نوشت ها:

1. نحل(16) آیه 102.

2.شعرا(26) آیه 193. بقره(2) آیه 87 و 253. مائده(5) آیه 110.

5.سید علی اكبر قرشی قاموس قرآن، انتشارات دار الكتب الاسلامیه، طهران، 1367، ج 3، ذیل ماده روح ،ص 131 ، زمخشری  ،؛الكشاف،نشر ادب الحوزه، ج 1، ص 162 و ج 2، ص 435 - 634 ه؛ علامه آلوسی، تفسیر روح المعانی، داراحیا التراث العربی، بیروت، لبنان ، ج 1، ص 317 ،ذیل آیه 87 سوره بقره.

6. برای تفصیل بحث درباره روح ر. ك: المیزان، علامه طباطبایی،(دفتر انتشارات اسلامی)، ج 13، ص 195، ذیل آیه 84 سوره اسرا.

7. الكشاف، نشر پیشین، ج 1، ص 162.

8.  حجر(150) آیه 29.

9. مكارم شیرازی تفسیر نمونه، دار الكتب الاسلامیه، تهران، 1379 ش، ج 17، ص 78 و 79 و ج 19، ص 337.

10.  اسراء (17) آیه 84.

12.  ناصر مكارم، تفسیر نمونه،نشر دارالكتب الاسلامیه، تهران ـ 1379ش، ج 12، ص 252،

13.  محمد سعیدی مهر،  آموزش كلام اسلامی، نشر مؤسسه فرهنگی طه، قم ـ 1378ش، ج 2، ص 213.

این جمله یعنی چه؟
انسان باعقل خود است كه خدا را مي شناسد اما آنچه شما در مورد آن شنيده ايد نه تفكر در مسير اثبات خدا بلكه تفكر در ذات خدا مي باشد. آن چه انسان می‏تواند ...

اين جمله كه « خدا را با ميزان عقل خود ارزيابي مكن » یعنی چه ؟ مگر با عقل نبايد خدا را شناخت؟

انسان باعقل خود است كه خدا را مي شناسد اما آنچه شما در مورد آن شنيده ايد نه تفكر در مسير اثبات خدا بلكه تفكر در ذات خدا مي باشد. آن چه انسان می‏تواند با مراجعه به فطرت و وجدان و برهان‏های عقلی درك كند، اصل وجود خدا و صفات كمال اوست. یعنی هر انسان باشعور، وقتی این جهان وسیع را با این نظم دقیق و اسرار شگفت‏انگیز دید، به حكم فطرت و عقل می‏باید كه آفریدگاری عالم و توانا و حكیم این جهان را خلق كرده است و همین مقدار برای اصل اعتقاد به خدا كافی است.

 البته هر چه بیشتر به آثار علم و قدرت و حكمت خدا برخورد كند، یقین او محكم‏تر و خلل ناپذیرتر می‏شود.

به علاوه هر چه در عمل به انجام دستورات الهی بیشتر كوشا باشد، معرفت و شناسایی او نسبت به خدا زیادتر و محكم‏تر می‏شود تا آنجا كه امام علی(ع) می‏فرماید: "ما رأیت شیئاً الا وقد رأیت الله معه" ؛ هیچ چیز را ندیدم مگر آنكه خدا را هم با او دیدم. (1)كه یكی از معانیش این است كه یكایك موجودات دلیل بر وجود خدای متعال است.

 بنابراین، اینكه می‏گویند خدا را با دلیل و برهان بشناسید، معنایش این نیست كه به كنه ذات یا صفات او پی ببریم، بلكه همین مقدار كه به اصل وجود و صفات و كمال او پی ببریم، كافی است و سعادت دنیا و آخرت ما را تأمین می‏كند و اصولاً خدا و صفات او كه عین ذات اوست، نامحدود است و برای آن حد و انتهایی فرض نمی‏شود، ولی جز او همه‏ موجودات محدود هستند. از این جهت، هیچ كس نمی‏تواند كنه ذات و صفات او را درك كند؛ زیرا محدود نمی‏تواند نامحدود را درك كند. برای مثال همانطور كه یك كاسه گنجایش آب دریا را ندارد، بشر محدود هم نمی‏تواند به كنه ذات نامحدود خدای جهان پی ببرد.

 همین برهان در كلمات پیشوایان دین هم وارد شده است كه فرمودند: "كلّما میزتموه باوهامكم فی ادقّ معانیه فهو مخلوق مثلكم مردود الیكم" (2) یعنی هر چه در ذهن شما بیاید و آن را تصور كنید در باریك‏ترین جلوه‏ها و مفهوم‏هایش، آن خدا نیست بلكه او هم مخلوقی مثل شماست كه در وجودش احتیاج دارد و برگشت وجود او به شما است.

 اكنون كه با این برهان واضح فهمیدیم كه درك ذات خدای تعالی برای بشر محدود، ممكن نیست معنای روایاتی كه از پیامبر و ائمه(علیهم السلام) در این باره رسیده است به خوبی روشن می‏شود كه فرمودند: درباره‏ ذات خدا فكر نكنید (كه به جایی نمی‏رسید، بلكه از این راه ممكن است شیطان سوء استفاده كرده و شما را منحرف كند). اما درباره‏ نعمتها و آثار عظمت او فكر كنید (تا هر ساعت به معرفت و ایمان شما افزوده گردد). (3)

 ولی معنای این قبیل روایات این نیست كه در بحث خداشناسی وارد نشوید، بلكه همان طوری كه توضیح داده شد، بحث درباره‏ خدا و صفات او در حد خود لازم است، اما كسی نباید توقع داشته باشد كه بر كنه ذات خدای جهان پی ببرد.

براین اساس، پیشوایان دینی مردم را از تفكر در ذات الهی منع كردند ؛ به این علت كه پی بردن به كنه ذات الهی، امری محال و غیر ممكن است. از این رو تلاش در این راه، چیزی جز حیرت و سرگردانی در پی نخواهد داشت. این امر همانند آن است كه بخواهیم، تمام ابعاد یك اقیانوس بی كران را، از ساحل آن با دو چشم خود مشاهده كنیم. در واقع رسیدن به ذات نامحدود الهی و درك حقیقت آن برای ما كه موجودی محدود هستیم، امری محال و ناممكن است. برای درك یك حقیقت باید احاطه به آن یافت و احاطه موجود محدود (انسان) بر ذات نامحدود (خداوند ) محال و ناشدنی است.

خلاصه سخن: با توجّه به این كه درك كنه ذات خدا محال و غیر ممكن است و تلاش در این زمینه چیزی جز حیرت و سرگردانی در پی ندارد، بزرگان دین ما را از این امر باز داشته و به جای آن، ما را به تفكر در آثار وجودی خداوند و مطالعه نظام حاكم بر هستی دعوت كرد‏ند.

بنا براین، اندیشه آزاد است؛ ولی اندیشیدن درمورد موضوعی كه هیچ نتیجه‏ای عاید انسان نمی‏كند، كاری منطقی نیست و جز تحیر و سرگردانی ثمره ای ندارد.

پینوشتها:

1. فيض كاشاني، محسن، علم الیقین، نشر بیدار، قم، 1377 ش، ج 1 ص 49.

2. بحارالانوار، ج66، ص292.

3. اصول كافی، ج 1، ص 93.

مثل لزوم عبادت خداوند
تحول مفهوم خدا همگام با رشد شناختی كودك است. هر دوره دارای ویژگی های انحصاری است. بنابراین لازم است در هر دوره بنا به تناسب خصوصیات ذهنی و شناختی ...

چگونه باید با كودكان درباره خداوند و معارف الهی (مثلا لزوم عبادت خدا) صحبت كرد؟

تحول مفهوم خدا همگام با رشد شناختی كودك است. هر دوره دارای ویژگی های انحصاری است. بنابراین لازم است در هر دوره بنا به تناسب خصوصیات ذهنی و شناختی به فرزندان مان آموزش های دینی  را ارائه داده و از طرح و تدریس عقاید پیچیده و مشكل برای آن ها خودداری كنیم، چرا كه قادر به درك آن نبوده و چه بسا موجب بدفهمی و گریز آن ها از دین مي شود.

بر اين اساس از آن جا كه كودكان يا نوجوانان ذهن محدودي داشته و نسبت به مفاهیم انتزاعی ذهنی و منطقی كم تر رغبت و علاقه نشان مي دهند، تصور موجودي فرا مادي و غير جسم براي آن ها غير ممكن و يا مشكل است .خدا را با اشيای موجود در اطراف خود مقایسه كرده و از خدا آن چیزی را می پذیرد كه متناسب با خواسته های او و مبتنی بر مشاهدات، تجارب و یافته های شخصی اوست. به همين جهت  بهترين شيوه استفاده از تشبيه و بيان صفات و ويژگي هاي خدا از طريق مثال هاي متعدد و يا داستان است، مثلاً استفاده از موجودي مثل هوا براي گستردگي وجود خدا و يا تشبيه خدا به محبت ، گرسنگي براي غير قابل رويت بودن خدا و... بهتر است طرح بسیاری از مسائل اعتقادی تا دوره تفكر صوری به تأخیر افتاده ؛ كودك يا نوجوان به دلیل افزایش توانمندی های ذهنی و شناختی، مسائل اعتقادی را از روی تفكر و تدبر و تأمل بپذیرد.  

با همين شيوه مي توان از نقش خدا در زندگي و در نتيجه لزوم عبادت و تشكر از خدا استفاده كرد . البته قرآن در آيات متعدد از لزوم و فلسفه عبادت سخن گفته و براي پاسخ به اين پرسش  آمده:

1-چون خداوند خالق و مربّي شماست: "يا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ "(1)اي مردم! پروردگار خود را پرستش كنيد؛ آن كس كه شما، را  آفريد".

2-چون تأمین كننده رزق و روزي و امنیت شماست:"فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هَذَا الْبَیْتِ"  الَّذِی أَطْعَمَهُم مِّن جُوعٍ وَ آمَنَهُم مِّنْ خَوْفٍ؛(2)پس بايد پروردگار اين خانه را بپرستند.آن كه به هنگام گرسنگي طعام شان داد و از بيم در امان شان داشت".عبادت نوعي شكر از خدا در برابر نعمت هاي گوناگون است. حضرت سليمان (ع) مي فرمايد:"پروردگارا! شكر نعمت هايي را كه بر من و پدر و مادرم ارزاني داشته‏اي، به من الهام كن، و توفيق ده تا عمل صالحي كه موجب رضاي توست انجام دهم".(3)

3- چون معبودي جز او نیست:"إِنَّني‏ أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدْني...؛(4)من «اللَّه» هستم .معبودي جز من نيست! مرا بپرست"‏ .

4- بر طرف كننده گناهان است:" إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئات...؛(5) ...نيكي ها بدي ها را نابود مي‏كند...".

 همين نكات بايد با زباني ساده آموزش داده شود. هيچ گاه  سوالات مشكل، لزوماً پاسخ های مشكل طلب نمی كنند . مطمئناً برای این گونه سوالات جواب های و راهكارهاي  ساده اي وجود دارد. البته در اين زمينه مي توانيد از كتب زير نيز استفاده كنيد : 

1-خدا و قصه هايش ،اثر  حجت الاسلام غلامرضا ابهري ،چ بهار دل ها.

2-خداشناسی قرآنی كودكان، پاسخ به 40 پرسش كودكان و نوجوانان درباره خدا، اثر غلامرضا حیدری ابهری، چ جمال .

3-بچه رو بذار توي گهواره  خدا(روان شناسي تربيت معنوي كودك ) مهری رحمانی و حمیده رستمی، چ نسل نوانديش.

پي نوشت ها:

1. بقره (2)آيه 21 .

2. قريش(106)آيه 3 و 4 .

3. نمل(27)آيه 19.

4. طه(20)آيه 14 .

5. ابراهيم(14)آيه 8 .

چرا؟
به طور كلي شك سه قسم است: 1- شک منطقی 2- شک بیماری 3- شک حرفه ای

گاهي به وجود خدا شك مي كنم! چرا؟

به طور كلي شك سه قسم است:

1- شك منطقي؛

 گاهي مواقع ذهن انسان در باره ارتباط ميان موضوع و محمول يك قضيه مردد و براي اثبات آن وارد عمل مي شود . براي مسير علمي و براي يافتن واقع اين شك طبيعي بوده و موجب برطرف شدن احتمالات اضطراب آميز است.  به همين خاطر است كه گفته مي­شود يقين­هاي اصيل و مفيد، آن سوي پل شك و ترديد است.

 چنين شكي كه انسان را به يقين مي­رساند، مطلوب است. به مراتب بهتر از ايمان ظاهري و تقليدي و  بي اساس است.

 2- شك بيماري؛

اين شك ناشي از ناتواني ذهن از رويارويي با مدعاها، دلايل، تجزيه، تحليل و. . . در باب واقعيات است. در واقع ملاك اين بيماري وحشت ذهن از بررسي واقعيات و تفكيك آن ها از خيالات و حقيقت نماها مي­باشد. يكي از اساسي ترين مختصات شك بيماري جستجوي آسايش فكري در فرار از فعاليت هاي مغزي است. اين شك در واقع ضد معرفت مي باشد و ناپسند و بايد آن را درمان كرد.

گاهي نيز يك نوع بيماري فكري است كه انسان در هر چيزي دچار شك و ترديد شدهيا ناخواسته حتي به چيزهايي كه اعتقاد دارد، دچار شك مي­شود. سوالات گوناگون ناخواسته و به صورت تلقين شيطاني در ذهن وارد مي­شود، اين ها علائم نوعي بيماري است كه بهآن بيماري وسواس فكري مي گويند.

3- شك حرفه اي؛

برخي افراد براي نشان دادن اوج قدرت فكري خود مدعي مي شوند به مقامي از مراحل درك و شناخت رسيده­ايم كه جز شك و ترديد راهي ديگر نمي بينيم. اين در نهايت منجر به انكار اصل واقعت مي شود. فرد مبتلا مجبور به انكار هر واقعيت و باوري مي شود كه البته خود نوعي بيماري علمي است. البته با تامل علمي و بحث علمي قابل رفع است.

در اين بين آن شكي كه در قرآن مورد مذمت قرار گرفته، به شك بيماري و شك حرفه اي اشاره دارد.(1)

 بر همين اساس شك در باورها و اعتقادات مانند شك در اصل وجود خداوند اگر از نوع بيماري و يا حرفه اي باشد كه علت و ريشه  آن مشخص است و بايد ريشه آن را درمان كرد ، اما گاهي از قبيل شك منطقي است. انسان به ويژه در اوائل جواني در مورد پذيرش وجود خداوند واقعا گاهي شك مي كند. در اين موارد شك گذرگاه خوبي است، ولي توقفگاه خوبي نيست. اگر نسبت به امري شك كرد و پيرامون آن تحقيق و مطالعه و سؤال و تفكر كرد تا حقيقت را بيابد، رشد خواهد كرد و معرفت و ايمان او مستحكم خواهد شد، ولي اگر  در باره آن به تحقيق نپرداخت، به مرور زمان نسبت به آن بياعتماد مي شود و ايمانش را به آن از دست مي دهد و دچار بحران روحي و گاهي انحراف مي گردد.(2)

 اشاره به يك نكته خالي از لطف نيست كه برخي از مردم عادي كه خدا را باور دارند لكن ايمان آن ها كاملا از سر شناخت و معرفت نيست ،بلكه برخي از آن ها ايمان شان تقليدي است. برخي هنوز خودشان با تفكر و استدلال خدا را نيافته اند و فقط تحت تاثير اطرافيان به اين باور رسيدند. وقتي در يك مشكل و گرفتاري از خداوند طلب چيزي مي كنند و جواب نمي گيرند، دچار ترديد مي شوند كه البته اشاره شد.

 چنين شكي ناشي از عدم شناخت واقعي خداوند است ،زيرا مؤمن حقيقي مي داند كه خداوند قادر و حكيم بر اعطاي هر حاجتي به انسان قادر است. اما حكمت او اقتضا مي كند اين بخشش او هم در مسير رشد و كمال انسان باشد. گاهي انسان بايد علاوه بر دعا خود نيز حركتي كند و گرنه به مقصودش نمي رسد و يا در دعا اصرار كند و يا اصلا آنچه طلب مي كند، به صلاح او نيست و ... با چنين شناختي  دچار ترديد نخواهد شد.

البته شرائط خاص زماني و مكاني در انسان نيز تاثير غير قابل انكاري در بروز اين گونه شك و ترديدها دارد مانند ورود انسان به محيط بي ديني يا تشكيك و ترديد در دين مانند فضاهاي مجازي و يا محيط هاي علمي خاص؛ همچنين تمايلات دروني انسان براي انجام برخي رفتارها كه از جانب دين مذموم تلقي مي شود و مانند آن هم بسترهايي براي شكل گيري انواع شك و ترديدها در اصل وجود خدا و باورهايي از اين دست هستند.

پي نوشت ها:

1. علامه محمد تقي جعفري، شناخت از ديدگاه علمي و ديدگاه قرآن، دفتر نشر فرهنگ اسلامي تهران، ارديبهشت 1360، ص 312 - 310.

 2.آيت الله عبدالله جوادي آملي، قرآن در قرآن ( تفسير موضوعي قرآن كريم )، مركز نشر اسرا قم، چاپ اول 1378، ج 1، ص 362 - 361.

آيا این جمله صحيح است؟
در ابتدا تذكر اين نكته لازم است كه " الطرق الي الله بعدد انفاس الخلايق " حديث نيست و در متن حديثي آن را نيافتيم. البته در متون عرفاني اين جمله آمده و ظاهرا ...

آيا جمله "به تعداد انسانها راه براي رسيدن به خدا وجود دارد" صحيح است؟

در ابتدا تذكر اين نكته لازم است كه " الطرق الي الله بعدد انفاس الخلايق " حديث نيست و در متن حديثي آن را نيافتيم. البته در متون عرفاني اين جمله آمده و ظاهرا اقتباسي از آيه " يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلي‏ رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقيه؛ اي انسان، تو در راه پروردگارت رنج فراوان مي‏كشي پس پاداش آن را خواهي ديد " (1) است. لذا بايد گفت كه از اين رو، بايد گفت كه اين عبارت، عبارت مشهوري است كه اساس روايي ندارد. (2)

اما در مورد درستي آن؛ وقتي همه انسان ها رهرو راه رسيدن به خدا و ملاقات او هستند و به ملاقات هم مي رسند، پس به عدد خلايق راه رسيدن به خدا وجود دارد. اما هر راهي به يكي از اسم هاي خدا منتهي مي شود. بعضي راه ها انسان را به ملاقات وجه  قهار و منتقم خدا مي رسانند و بعضي به ملاقات وجه رحمن و رحيم و عطوف و رؤوف خدا.

اگر به ويژگيهاي راههايي كه آدميان براي شناسايي خداوند در پيش ميگيرند، دقت كنيم، ميتوان گفت: هر انساني در باب شناخت خدا راهي مخصوص به خود دارد  و هر كس او را به گونهاي مييابد و ميشناسد و از اين ديدگاه راههاي شناخت خدا بي شمار است.

حكما و متلكمان دستهبنديهاي مختلفي ارائه كردهاند كه هر كدام بر معيار خاص استوار است. براي مثال، در يك تقسيمبندي كلي راههاي شناخت خدا بر دو دستهاند:

1ـ راه استدلالي (نظري) مقصود از اين راه آن است كه آدمي با بهرهگيري از مقدمات و اصول عقلي، ادلهاي را براي اثبات وجود خدا و بر صفات و افعال او اجرا ميكند.

2ـ راه شهودي (عملي) در اين راه، آدمي از طريق تهذيب نفس و تصفيه باطن و از رهگذر سير وسلوك به جايي ميرسد كه خدا را با چشم دل مشاهده ميكند و اوصاف جمال و جلال او را مييابد.

در يك تقسيمبندي ديگر، عمدهترين راههاي شناخت خدا سه راه عقل، تجربه و راه دل است:

1ـ راه عقلي، راهي است كه در آن انسان با مددگيري از مقدمات، اصول و روشهاي كاملاً عقلي، اصل وجود خدا و اتصاف او را به  اوصاف خاص ثابت ميكند و درباره چند و چون افعال الهي به داوري مينشيند. براهين و ادله فلسفي اثبات خدا در اين بخش جاي ميگيرند.

2ـ راه تجربه: گاهي انسان به جاي بهرهگيري از اصول و قواعد عقلي صرف، نظري به جهان پيرامون خود ميكند و با مشاهده دقيق و انديشهورزي در اوصاف و روابط پديده‌‌هاي موجود در جهان، به وجود خداوند و اوصاف او مانند علم، حكمت، قدرت و... رهنمون ميگردد.

از آنجا كه اين راه بر مشاهده جهان طبيعت استوار است، راه تجربي ناميده ميشود.

ناگفته نماند كه در اين راه، رسيدن به سر منزل مقصود بدون به بكارگيري برخي روشها و اصول عقلي ممكن نيست، در نتيجه نميتوان راه تجربي را از راه عقلي كاملاً مستقل دانست.

برهان يا دليل نظم معمولاً به عنوان يك راه تجربي شناخته ميشود.

3ـ راه دل: گاه نيز آدمي با مراجعه به درون خويش و بينياز از هر گونه استدلال عقلي يا مشاهده تجربي، خدا را مييابد و از راه دل به كوي يار ميرسد.

خدايابي و خداشناسي فطري را ميتوان در اين گروه جاي داد، همچنين ميتوان كشف و شهود عرفاني و مشاهده قلبي خداوند و اوصاف جمال و جلالش را گونة ديگري براي خداشناسي از طريق دل به شمار آورد.

پي نوشت ها:

1. انشقاق(84) آيه6.

2. جهاد فرحات، بررسي سند چند حديث مشهور، ترجمه محمد قنبري، فصلنامه علوم حديث، شماره 30، زمستان 1382، ص 114 _ 135.

وقتی انسان خودش می تواند همه امور زندگی خود را اداره كند،
از ديدگاه جهان بيني اسلامي و توحيدي، هيچگاه انسان به گونه اي رها نشده كه خود همه كارها را مستقلاً انجام دهد و اتفاقاً يكي از دلائل لزوم شناخت خداوند درك همين...

وقتی انسان خودش می تواند همه امور زندگی خود را اداره كند، چه لزومی به شناخت خدا خواهد داشت؟

از ديدگاه جهان بيني اسلامي و توحيدي، هيچگاه انسان به گونه اي رها نشده كه خود همه كارها را مستقلاً انجام دهد و اتفاقاً يكي از دلائل لزوم شناخت خداوند در ك همين مطلب است كه انسان در افعال و حتي افكار خود نيازمند موجود برتري به نام خداوند است.

در واقع توحيد افعالي بيانگر اين عقيده است كه جهان هستي تنها يك فاعل حقيقي دارد و بر اساس آن جهان و هر چه در آن است [از جمله افعال انساني و ...] فعل خدا و ناشي از اراده اوست. لذا همانگونه كه موجودات در اصل وجود خود، وابسته به ذات او و عين ربط به او هستند، در تأثير و فعل خود نيز استقلالي نداشته و به او نيازمندند و هر كس هر چه دارد، از او و در حيطهء قدرت و سلطنت و مالكيت حقيقي اوست "وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمين"(1) و شما اراده نمي‏كنيد. مگر اينكه خداوند- پروردگار جهانيان- اراده كند و بخواهد."

در واقع غير خداوند، همگي موجودات و علتهاي ممكني بوده كه در نهايت به علتي مستقل ختم مي شوند. لذا گرچه در خارج علتهاي غير مستقل و تاثير گذاري آن ها را مي پذيريم. اما به ناچار اين علتهاي امكاني به علتي ختم مي شود كه خود علت چيز ديگري نبوده و همه موجودات در اصل وجود و افعال در نهايت به او نيازمندند.

البته توجه داشته باشيد اين امر بدان معنا نيست كه افعال در خارج از روي جبر صورت گرفته و تمام معلولهاي خارجي مستقيم به دست خدا انجام مي گيرد. بلكه مراد آن است كه تاثير گذاري تمام علتهاي جهان مانند گرماي آتش،تصادف و... بر اساس اراده خداوند بوده است به عبارت ديگر اراده خداوند بر آن تعلق گرفته كه افعال بر اساس علتهاي خاص خود صورت گرفته و هر معلولي علتي خاص داشته باشد و از معلولي خاص علتي خاص محقق شود مثلاً از آتش گرما صادر شود و...كه اگر اراده كلي و عمومي خداوند در اينگونه علتها نبود، به هيچ وجه علت تاثير گذار نخواهد بود.

 در مورد افعال انسان نيز گر چه همت و اراده او را در ايجاد فعل دخيل مي دانيم. اما در عين حال همين تلاش و اراده او را ناشي از اراده الهي دانسته به اين بيان كه خداوند نيز اراده كرده است كه اين انسان در اين لحظه با اختيار خود تلاش كند و در واقع همه نكته در آن است كه اراده الهي به اختيار انسان در تلاش و... تعلق گرفته است.

مثلاً پدر خانواده به صورت كلي اراده كرده است افعال بر اساس ميل و اراده فرزند شكل گيرد حال در اين قضيه هم اراده پدر دخيل است و هم اراده فرزند لذا گر چه فرزند فاعل حقيقي است و در موارد خطا فرزند محاكمه مي شود، اما اين فعل به اعتبار اذن و اراده عام پدر، به پدر نيز نسبت مي دهند چون اصل وجود فرزند و اراده و اختيار او و اجازه اعمال اراده و قدرت او همه و همه ناشي از خواست و اراده پدر بوده است.

لذا در حوادث عالم، اراده عام خداوند بر آن تعلق گرفته است كه هر سببي در كميت و كيفيت تعريف شده،تاثير گذار باشد. از يك طرف مثلاً خشكسالي  و...را به عواملي چون استفاده ناصحيح از منابع آب زير زميني يا برخي از گناهان و...نسبت مي دهند و  از طرفي اسباب  با خواست و ارداه خدا بوده و خداوند اراده كرده است كه حوادث  با علل خود تاثير گذار باشند و به همين منظور به خدا نسبت مي دهند.

خلاصه تصور آنكه بنده خود، تمام امور خود را مي گذراند، امري باطل است.

به علاوه آنكه نياز بشر تنها به نياز مادي خلاصه نمي شود نيازي هاي روحي و معنوي و اتكاء به موجود برتر در مواقع حساس و... از اموري است كه بشر به آن نياز دارد به گونه اي كه هيچگاه نمي توان عطش بشر به آنها را انكار كرد حال با اين بيان ،آيا مي توان شناخت خداوند به عنوان يگانه خالق هستي را ضروري ندانست ؟ در طول تاريخ بشر همواره با چند پرسش اساسي درگير بوده است چه كسي او را به اين جا آورده است ؟ براي چه آورده است ؟ بعد آن چه خواهد شد ؟ ما چه وظيفه اي در برابر آفريننده خود داريم ؟ و...آيا به راستي مي توان بدون شناخت خداوند به اين نياز هاي بشر پاسخ داد؟

در نتيجه لزوم شناخت خداوند هيچگاه جاي انكار و سوال ندارد و اتفاقاً آنچه جاي سوال دارد آن است كه با اين وجود ، چرا برخي افراد آن را رها كرده و از رفع اين نياز فطري غافل شده اند ؟

پي نوشت:

1. تكوير(81)آيه 29

زلزله بلاست یا یك رخداد طبیعی؟
بلا بودن یك زلزله منافاتی با حادثه طبیعی بودن آن ندارد و یك بلا ممكن است به شكل های مختلف و در قالب حوادث گوناگون طبیعی و غیر طبیعی رخ دهد؛ حوادثی نظیر آنچه ...

زلزله بلاست یا یك رخداد طبیعی؟

بلا بودن یك زلزله منافاتی با حادثه طبیعی بودن آن ندارد و یك بلا ممكن است به شكل های مختلف و در قالب حوادث گوناگون طبیعی و غیر طبیعی رخ دهد؛ حوادثی نظیر آنچه در پرسش آمده، ممكن است برای برخی امتحان و برای برخی دیگر عذاب باشد. در عین حال ممكن است  حادثه برای برخی هم كیفر باشد و هم امتحان و یا در برخی موارد تنها  بر اساس روند طبیعی باشد، یعنی امتحان و یا عذاب عامل وقوع حادثه نبوده ، بلكه بر اثر فعل و انفعالات طبیعی رخ داده باشد .

توضیح این امر آنكه به طور كلی حوادثی  كه در جهان طبیعت روی میدهد، چند گونه است:

الف) مصایب خود ساخته:

برخی بلاها به دست خود انسان ساخته میشود؛ این حوادثِ دردناك از نوع طبیعی است كه پرورده دست انسانهاست. اگر در شهری زلزله میآید و از بخشهای مستضعفنشین، هزاران قربانی میگیرد، اگر بیماری فراگیر یا قحط سالی همه گیر، تنها از افراد بینوا و از پا افتاده قربانی میگیرد، بر اثر عملكرد انسان، تحت تأثیر عوامل اجتماعی از جمله زورگویی ستمگران یا عمل نكردن به دستورهای دینی مبنی بر بهرهگیری صحیح از طبیعت، نظم، تعهد و...، است.

اگر افراد محروم همچون ثروتمندان از خانههای مقاوم در برابر حوادث برخوردار بودند و خانهها را طوری نمیساختند كه با مختصر حركتی در هم فرو ریزد،  چنین نمیشد.

در اینگونه بلایا، كافر و مؤمن یكسان تلقی میشود؛ بنابراین، طبق نظام علت و معلول كه بر عالم حاكم است، هر كس زمینههای لازم برای رویارویی با حوادث طبیعی (مثلاً زلزله برای كسانی كه روی خط زلزله زندگی میكنند) را فراهم نكند، آسیبپذیر خواهد بود.

قرآن كریم میفرماید: "إِنَّ اللَّهَ لاَ  یَظْـلِمُ النَّاسَ شَیئا وَ لَـَكِنَّ النَّاسَ أَنفُسَهُمْ یَظْـلِمُونَ ؛خداوند هیچ بر مردم ستم نمیكند؛ ولی این مردمند كه بر خویشتن ستم میكنند". (1)

ب) عاملی برای  بیداری و بازگشت:

گاهی حوادث ناخوشایند و ناگوار در زندگی انسانها رخ میدهد تا عاملی برای بیداری و  بازگشت به اصل فطرت  باشد؛ بر این اساس، زلزله می تواند گذشته از سنت طبیعی، و بلای آسمانی برای بیداری غافلان و تنبیه فاسقان یا امتحان همگان  باشد. این موضوع با طبیعی بودن و در كمربند زلزله قرار گرفتن یك شهر منافاتی ندارد، چرا كه حكمت الهی تعلق گرفته كه هر چیزی براساس علل و زمینه‏ها ضرورت پیدا كند حتی معجزه از دایره قانون علیت خارج نیست.

پ) كفاره  گناهان:

گاهی خدا برای از بین بردن آثار گناهان، برخی بلاها و مصیبتها را متوجه انسانها میكند تا به لطف و كرمش، بخشی از گناهان برخی گنهكاران را در دنیا بشوید تا پس از مرگ، گرفتار عذابهای دردناك نشوند.

ت) امتحان:

برخی بلاها برای آزمایش كردن مردم رخ میدهد؛ چرا كه یكی از سنتهای الهی است و به هیچ وجه تعطیل بردار نیست.

در قرآن كریم آمده است:

"وَ لَنَبْلُوَنَّكُم بِشَیْءٍ مِّنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِّنَ الاْمْوَا َلِ وَ الاْنفُسِ وَ الثَّمَرَ اَتِ وَ بَشِّرِ الصَّـَبِرِین؛َ

قطعاً شما را به چیزی از قبیلترس و گرسنگی و كاهشی در اموال و جانها و محصولات میآزماییم و مژده باد شكیبایان را".(2)

امتحان الهی شكل خاصی ندارد؛ گاهی در قالب فقر است. گاهی در پوشش غنا؛ گاهی به كثرت مال و اولاد است، گاهی به كاستن از آن ها.

قرآن می‏فرماید:

"نبلوكم بالشر و الخیر فتنةً؛ به خوبی و بدی شما را می‏آزماییم". (3)

در جریان وقوع  حوادث، افزون بر اعلان خطر و بیدارباش همگانی به این مطلب كه فاصله بین مرگ و زندگی بسیار كوتاه است و فواید دیگر، آزمون حس نوع دوستی و امتحان حركت در مسیر انسانیت نیز به عمل می آید.

در جریان آزمایش، هر كسی هویت خودش را نشان می دهد؛ در عده ای این حس  تقویت می‏شود و یاری‏رسانی‏ها برای روز قیامت ذخیره می‏شود .مضافاً بر این كه ملت‏ها و حكومت‏ها اظهار همدردی كرده، دولت‏ها و ملت‏ها به هم نزدیك می‏شوند و ده‏ها فواید دیگر اجتماعی و اقتصادی و روحی و معنوی كه بر وجود حوادث غم بار مترتب است.

 یكی دیگر از مهم‏ترین فوائد این گونه حوادث، درس گرفتن  جهت  رعایت اصول هندسی در ساخت و سازها و پیشگیری‏های لازم برای جلوگیری از تلفات و خسارات جبران‏ناپذیر آتی است.

 ث) برخی بلاها بر اثر گناه و خلافكاری پیش میآید. آثار وضعی عمل انسان است! این نوع بلاها نیزبه گونه ای زاییده  اندیشه و عمل خود انسان است.

قرآن كریم میفرماید:

"وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَیََّ ءَامَنُواْ وَاتَّقَوْاْ لَفَتَحْنَا عَلَیْهِم بَرَكَـَتٍ مِّنَ السَّمَآءِ وَالأَْ رْضِ وَلَـَكِن كَذَّبُواْ فَأَخَذْنَـَاهُم بِمَا كَانُواْ یَكْسِبُونَ ؛

 اگر مردمی كه در شهرها و آبادیها زندگی میكنند، ایمان آورند و تقوا پیشه كنند، درهای بركات آسمان و زمین را به روی آنها میگشاییم، ولی آنها آیات ما را تكذیب كردند، پس ما هم آنها را به مجازات اعمال شان گرفتیم". (4)

بعد از بیان این كه آنچه در عالم مادی اتفاق می افتد، بر اساس نظام علیت و معلولیت است. روشن می شود كه:

این گونه نیست كه تمام حوادث، مثل: زلزله، سیل و... كه در جهان طبیعت روی میدهد، در اثر اعمال انسان باشد، بلكه می تواند علل دیگری نیز داشته باشد، در این كه پاره‏ای از  شرور تكان دهنده برای غفلت زدایی و تأدیب است، تردیدی نداریم، چنان كه بعضی از عذاب‏ها هم كیفر كردار و ثمره اعمال مردم می‏باشد.

در توحید مفضل در خصوص یكی از حكمت‏های لرزش زمین امام صادق‏ علیه‏السلام می‏فرماید:

ای مفضل! عبرت بگیر از سرنوشت مردمی كه به وسیله زلزله‏ها با كمی زمان آن (چند ثانیه) چگونه جمعی هلاك شدند و گروهی منازل خود را ترك كرده و فرار می‏كنند!

اگر كسی بگوید: چرا زمین می‏لرزد؟ می‏گوییم: زلزله و نظائر آن موعظه و انذاری است برای مردم تا بترسند و تقوا را مراعات كرده و از معاصی كنده شوند.

سایر بلاهایی كه بر ابدان و اموال نازل می‏شود، به خاطر مصالحی است؛ اگر مردم شایسته و صالح باشند، در عوض آن، ثواب هایی برای آخرت شان ذخیره می‏شود كه هیچ چیز در دنیا با آن برابری نمی‏كند. گاهی این نوع بلاها سرعت می‏گیرد (در جوانی می‏رسد) كه به خاطر مصلحت فردی و اجتماعی است. (5)

  پی نوشت ها :

1. یونس(10) آیه  44.

2. بقره(2) آیه  155.

3. انبیا (21) آیه  35.

4. اعراف(7) آیه  96.

5. محمد باقر مجلسی،بحار،دارالاحیاء لتراث العربیه، بیروت، 1403 ق، ج 3، ص 121.

صفحه‌ها