كلام

چرا امكان ندارد كه خدای دیگری باشد كه به دنیای ما كاری نداشته باشد؟
اعتقاد به توحید و یگانگی خدا به خاطر این نیست كه اگر دو خدا باشند ، با یكدیگر نزاع و دعوا دارند، بلكه بحث بر سر این است كه اصلاً وجود دو خدا ذاتا ممكن است یا...

یكی از ادله اثبات توحید این است كه اگر دو خدا وجود داشته باشد، جهان آفرینش دچار بی نظمی خواهد شد.حال این سوال پیش می آید كه چرا امكان ندارد كه خدای دیگری باشد كه به دنیای ما كاری نداشته باشد ؟

 اولا _ اعتقاد به توحید و یگانگی خدا به خاطر این نیست كه اگر دو خدا باشند ، با یكدیگر نزاع و دعوا دارند، بلكه بحث بر سر این است كه اصلاً وجود دو خدا ذاتا ممكن است یا محال؟ در این باره ادله فراوانی نقل شده است، از جمله دركتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5»، شهید مطهری 5 برهان برای استحاله وجود دو خدا ذكر نموده ‏اند كه یكی از آنها به دو برهان مستقل تقسیم می‏ شود. براهین عبارت است از:

1- برهان رابطه وحدت عالم و یگانگی مبدأ آن،

2- برهان عدم تناهی،

3- برهان صرافت و محوضت وجود،

4- برهان تمانع،

5- برهان فرجه،

6- برهان نبوت. (1)

 ثانیا _ پرسش از وقوع هر امری فرع بر امكان عقلی آن است. اگر چیزی عقلا محال بود ، دیگر سؤال از این كه اگر واقع شود ، چه مشكل و محالی لازم می آید ، معنا نخواهد داشت. عقلا این كه 2 + 2 بشود 5 محال است. چیزی كه به خودی خود محال باشد، واقع نخواهد شد و دیگر این سؤال كه اگر واقع شود ، مستلزم چه امر محالی است، زمینه ندارد.

با توجه به این نكته اگر نحوه وجود خدا را ( چنان كه استحاله آن براهین عقلی و فلسفی تبیین می كنند)، تعقل كنیم، پی خواهیم برد كه عقلا تعدد خدا مانند جمع شدن 2 طرف نقیضین محال است. بنا بر این نكته اساسی در مقام، تصور و داشتن ادراك صحیح از خدا و واجب الوجود است. اگر در این زمینه به یك تصور درست از وجود حق نائل شویم ، معلوم می شود تعقل وجود خداوند ملازم با وحدانیت اوست ، به گونه ای كه به هیچ نحوه فرض تعدد در او راه ندارد.

 ثالثا_ برداشت از مجموعه آیات و روایات و براهین عقلی در باره وجود خدا این است كه وجودی است اولا، نامتناهی ؛

 ثانیا، كمال مطلق و دارای همه كمالات وجودی و واحد است به وحدت حقیقی، نه عددی ؛نیز محض و صرف وجود است. هیچ شریكی در او راه ندارد. در این نحوه وجود عقلا تعدد محال است. هر یك از مفاهیم چهارگانه فوق حد وسط یك برهانی است بر این مدعی كه به صورت فشرده به بعضی اشاره می كنیم.

 1_كثرت فرع بر محدودیت است. آن جا كه محدودیت نیست، كثرت و تعدد معقول نیست. واجب الوجود وجود مطلق و بی نهایت است. همان طور كه وجود دو عالم جسمانی غیرمتناهی كه از نظر ابعاد غیر متناهی باشند تصور ندارد، زیرا با نبودن حد و مرزی برای عالم جسمانی هر چه را به عنوان عالم دیگر فرض كنیم، عین همین عالم خواهد بود ، نه عالمی دیگر ، هم چنین اگر وجودی را مطلق و غیرمتناهی تشخیص دادیم كه وجود حق این گونه است. چون هرگونه حد و قید مساوی با مقهوریت است و حال آن كه خدا« هو الله الواحد القهار». (2)

دیگر فرض وجود مطلق دیگر كه در عرض او باشد و بتوان آن را دوم این وجود فرض كرد، امكان ندارد.

 همان طور كه با فرض لا یتناهی بودن عالم جسمانی امكان كثرت و نفوذ منتفی است، با فرض وجود مطلق غیر متناهی نیز امكان وجود مطلق دیگری منتفی است. بله وجودات متناهی كه شأن و جلوه ای از خدا و در طول او و معلول هستند، نه در عرض او اشكال ندارد ، زیرا كل عالم جلوه ذات حق است.

 2_اگر دو خدا فرض كنیم ، باید بین آن ها تمایز باشد، زیرا با نبود هرگونه تمایز فرض دو بودن منتفی است. حال با دو احتمال مواجهه هستیم:

ا) یكی از آن دو كامل مطلق و دیگری ناقص و فاقد بعضی كمالات است. در این صورت فقط همان كامل مطلق خداست و این احتمال به وحدت می انجامد.

ب) هر یك از دو خدای مفروض دارای كمالی باشد كه دیگری فاقد آن است. در این صورت هیچ یك خدا نیستند. چون هر یك ناقص بود و ناقص طبق فرض نمی تواند خدا باشد.

دوم: مستلزم تركیب هر دو از وجدان كمال و فقدان كمال است اما در خدا تركیب راه ندارد.

 اگر بگوید احتمال سومی هم هست كه هر یك دارای تمام كمالات باشد می گوییم :دیگر دوئیت معنا ندارد ، چون تمایزی در بین نیست. (3)

با توجه به این نكته ها به روشنی به دست می آید كه فرض دو خدا و دو قایم به ذات محال است. فرض خدایی كه به ما و عالم ما كاری نداشته باشد، فرض وجود بی خاصیت و عبث و بی فیض است ، در حالی كه خدا فیاض و واجب الوجود مطلق و وجودش واجب و عدمش محال است.

پی نوشت ها:

1. مطهری، مجموعه آثار، ج 6 ، نشر صدرا ، 1377 ش، ص154.

2. زمر (39) آیه 4.

3. صادقی، نتایج كلامی حكمت صدرایی ، نشر بوستان كتاب، قم، 1389 ش، ص80.

علم در حال پيشرفت است
توجه داشته باشيد كه هر برهاني در زمينه خداشناسي مسووليت خاصي بر عهده دارد و داراي محدوده خاصي است و بيش از آن را نمي توان از يك برهان خاص انتظار داشت...

چون ما علت نظم را نمي دانيم آن را به خدا نسبت می دهيم. علم در حال پيشرفت است و ممكن است در آينده اي دور يا نزديك دانشمندان علت علمي آن را كشف كنند .

توجه داشته باشيد كه هر برهاني در زمينه خداشناسي مسووليت خاصي بر عهده دارد و داراي محدوده خاصي است و بيش از آن را نمي توان از يك برهان خاص انتظار داشت. متكلّمان الهى با طرح برهان نظم در صدد آن اند تا اثبات نمايند كه نظم جهان طبيعت حاكى از دخالت عقل و شعور در پديد آمدن ‏آن است و هرگز اين نظم را نمى‏توان به عامل ناآگاه منسوب ساخت. امّا اين كه عامل دانا و توانا چه كسى است، واجب الوجود است يا ممكن الوجود، فناپذير است يا فناناپذير، اين برهان از پاسخ گفتن به آن ناتوان است.

اين برهان با اثبات نظم حاكم بر جهان، ناظمي آگاه و حكيم را اثبات مي كند كه خالق اين نظم است. هر برهانى پيامى ويژه اي دارد و چه بسا يك ‏برهان، بخشى از مدّعا را ثابت كند، نه همه آن را.

پس از آن كه از برهان وجوب و امكان و ديگر براهين عقلى، منتهى گشتن سلسله‏ هستى‏هاى امكانى به واجب‏الوجود بالذات را اثبات كردند و روشن شد كه نظم حاكم برطبيعت، فعل و كار اوست، آنگاه از برهان نظم براى اثبات صفات كمال او، مانند علم وقدرت و حيات و حكمت، بهره مى‏گيريم.

به هر حال، نبايد از كاربرد اين برهان، كه به روشنى دخالت عقل و شعور را در آفرينش‏نظم ثابت مى‏كند، غفلت كرد؛ زيرا نتيجه مزبور در ابطال عقيده مادّي گرايان كافى است و اين خود يكى از اهداف بلند حكيمان الهى است. در مورد شما هم اين قضيه صادق است.

چرا كه اولا تا چيزي ثابت نشده است نمي توان به براهين اثبات شده فعلي خدشه وارد كرد. هر زمان چنين مساله اي به روشني اثبات شد، آنگاه در حواشي آن بحث خواهيم كرد. ثانيا اگر منظور از دليل علمي دليل مادي باشد بايد گفت كه علت مادي فاقد شعور و آگاهي است و نمي تواند خالق اين همه نظم در دنيا باشد. 

براي مطالعه بيشتر ر.ك: براهين اثبات وجود خدا در فلسفه غرب، عليرضا جمالي نسب و محمد محمدرضايي، مركز مطالعات و تحقيقات اسلامى، قم.

از نظر علمي و ديني وجود خدا را براي من اثبات كنيد
منظور شما از علم و دين چندان روشن نيست ، زيرا مرتبه اثبات خداوند قبل از پذيرش هر ديني است . وقتي به دنبال اثبات خداوند مي رويم كه داراي ديني نباشيم ، زيرا ...

از نظر علمي و ديني وجود خدا را براي من اثبات كنيد

منظور شما از علم و دين چندان روشن نيست ، زيرا مرتبه اثبات خداوند قبل از پذيرش هر ديني است . وقتي به دنبال اثبات خداوند مي رويم كه داراي ديني نباشيم ، زيرا بعد از توحيد و نبوت نوبت به وحي و دستورات ديني و معارف درون اديان مي رسد .

اما در مورد علم بايد گفت: يقينا منظور شما علوم تجربي نمي تواند باشد ،زيرا علوم تجربي محدوده معيني دارند كه  ماده و امور مادي باشد ، در نتيجه قابليت بحث و بررسي در مورد امور ماورای ماده و مجرد از ماده را ندارند. در نتيجه با علم تجربي محض هم نمي توان خداوند را ثابت كرد ، هر چند علوم تجربي كمك شاياني به عقل در اثبات خداوند مي نمايند .

در واقع مهم ترين ابزار اثبات خداوند عقل و براهين عقلي است كه البته در محدوده علوم عقلي مانند فلسفه تعريف مي شود ، اما در زمره علوم تجربي نيست ، ولي در عين حال در تبيين مقدمات خود از علوم بسيار كمك مي گيرد ؛ پس بخشي از براهين اثبات خدا كه در متون ديني هم مورد اشاره قرار گرفته اند، وابسته و آميخته با شواهد و قرائن علوم تجربي هستند . مي توان گفت كه اثبات خداوند به نوعي مرتبط با علوم و دانش هاي تجربي است .

البته در زمینه اثبات وجود خدا، براهین بسیاري وجود دارد . كتاب های زیادي در این زمینه تألیف شده است . اگر علاقه‏مند به بیان ساده و روان و در عین حال استدلال محكم و منطقي هستید، كتاب آفریدگار جهان، تألیف آیت‏الله ناصر مكارم شیرازي و نیز كتاب خدا را چگونه بشناسیم، از همین مؤلف را به شما پیشنهاد مي‏كنیم.

در مورد اثبات وجود خدا ما به بیان یك برهان در این زمینه اكتفا مي‏كنیم . شما را به كتاب های فوق ارجاع مي‏دهیم.

* برهان نظم:

خداپرستان براي اثبات خداي جهان به دلایل فراواني استدلال كرده‏اند. در میان دلایل آن ها روشن‏ترین و قانع‏كننده‏ترین دلیلي كه جلب نظر مي‏كند «برهان نظم» است. زیرا این برهان هم عقل را قانع مي‏كند و هم وجدان را راضي مي‏سازد . از این جهت همیشه مورد توجه دانشمندان و عالمان دینی بوده است.

 این برهان بر دو پایه اساسي قرار دارد:

1ـ در هر گوشه‏اي از این جهان پهناور آثار نظم و دقت و قانون و هدف به چشم مي‏خورد.

2- هر دستگاه یا مجموعه ای چنین باشد ، سازنده آن موجودی عالم و عاقل است.

اكنون به توضیح این دو مقدمه توجه فرمایید.

پایه اول: در هر گوشه‏اي از جهان پهناور، دستگاه‏هاي منظم و سازمان‏هاي مرتب به چشم مي‏خورد. برنامه و حساب و قانون حتي بر كوچك ترین اجزای عالم حكومت مي‏كند ؛ جهان هستي درهم و برهم نیست . همه موجودات و حوادث در یك مسیر معین سیر مي‏كنند و یك نوع ارتباط و هماهنگي خاصي در میان تمام اجزا و موجودات عالم هستي مشاهده مي‏شود كه در اولین نظر محسوس است.

براي روشن شدن این حقیقت توجه شما را به نكات زیر جلب مي‏كنیم.

1- بررسي اجمالي برخي از عظمت و نظم كرات و سیارات:

حركت سیارات یكي از شواهد بارز نظم است كه روي یك حساب منظم و دقیق و به طور یكنواخت در حركتند. به طوري كه طي هزاران سال كم ترین تغییري در وضع آن ها دیده نمي‏شود. خسوف و كسوف دلیل خوبی بر این ادعا است، زیرا مي‏توان وقوع آن ها را از سال‏ها قبل دقیقا پیش‏بیني كرد . این خود به خوبي حكایت مي‏كند كه گردش سیارات چقدر منظم و دقیق است.

 به طور كلي در هر 18 سال و 11 روز 43 مرتبه كسوف و 28 مرتبه خسوف صورت مي‏گیرد. پس از گذشتن این مدت باز كسوف و خسوف در اوقات معین تكرار مي‏شود. یعني در هر 18 سال و 11 روز خورشید و ماه و زمین در وضع متناسبي، مشابه جریان قبل قرار مي‏گیرند.

2- نگاهي گذرا به نظم در كوچك ترین ذرات عالم:

 مطالعه در عالم «بي‏نهایت كوچك» اتم‏ها درس‏هایي به ما مي‏آموزد كه ما را به خداوند «بي‏نهایت بزرگ» راهنمایي كرده، به عظمت و قدرت و علم بي‏پایان او آشنا مي‏سازد.

در این جا كافي است كه ما چهار قسمت را كه بیش از همه جلب توجه مي‏كند و هر كدام نمونه بارزي از علم و قدرت آفریننده اتم مي‏باشد، مورد مطالعه قرار دهیم:

1- نظم اتم‏ها:

 104 عنصري كه تاكنون كشف شده ، همه داراي یك قاعده منظم و ترتیب مخصوصي مي‏باشد كه تعداد الكترون‏هاي آن ها به ترتیب از یك شروع شده ، تدریجا روی نقشه منظم و واحدي بالا مي‏رود. به طوري كه توانسته‏اند تمام آن ها را دسته‏بندي كرده و تحت یك جدول (معروف به جدول مندلیف) تنظیم كنند.

2- تعادل نیروي جاذبه و دافعه:

دو «بار» مخالف الكتریسیته همواره یكدیگر را جذب مي‏كنند، یعني اگر یك جسم كه حامل الكتریسیته مثبت است ، با دیگري كه داراي الكتریسیته منفي است ، نزدیك شود، آن دو جسم به سوي یكدیگر حركت كرده و همدیگر را در آغوش مي‏فشارند و جرقه‏اي كه باید نام آن را برق عشق گذارد ، می جهد.

روي این حساب، الكترون‏ها كه داراي بار منفي و پروتون‏ها كه حامل بار مثبت هستند ، باید به فوریت یكدیگر را جذب كنند و این گردش‏هاي پرهیجان جاي خود را در دل اتم‏ها به سكون مرگباري بدهند. بدیهي است اگر چنین مي‏شد، جهان وضع دیگري به خود مي‏گرفت، ولي هرگز چنین حادثه‏اي در جهان اتفاق نیافتاده و نخواهد افتاد . این، روي یك حساب كلي دقیق و پایداري مي‏باشد كه این تعادل عجیب و نظم شگفت‏انگیز را در درون اتم به وجود آورده است.

رمز این مطلب در این است كه یك نظم و حساب معیني در اندرون اتم حكومت مي‏كند كه نگهدار و پدیدآورنده این تعادل است، یعني یك قوه دیگري كه در اثر گردش دوراني الكترون‏ها به دور هسته تولید مي‏شود و آن را قوه گریز از مركز مي‏نامند ،قوه جاذبه هسته مركزي را تعدیل مي‏بخشد.

«قوه گریز از مركز» كه در اثر حركت دوراني به وجود مي‏آید و قدرت آن متناسب با سرعت حركت مي‏باشد، همواره جسم متحرك را از هسته مزبور به عقب مي‏راند . از طرفي هم هسته مركزي با قوه جاذبه كه در اثر نزدیكي دو «بار» الكتریكي تولید شده، الكترون‏ها را به شدت به طرف خود مي‏كشاند.

اكنون فكر كنید كه براي حفظ موجودیت اتم باید سرعت سیر الكترون‏ها به اندازه‏اي باشد كه قوه دافعه متولد شده از آن، درست به اندازه قوه جاذبه و جوابگوي آن باشد . اگر كوچك ترین تجاوزي از این حد و قانون معین رخ دهد ، دستگاه اتم از كار خواهد افتاد، یعني اگر كمي قوه گریز از مركز زیادتر شود، الكترون‏ها به زودي فرار كرده و اتم تجزیه مي‏شود .

اگر این تعادل به نفع قوه جاذبه به هم بخورد، اجزای اتم به زودي به هم نزدیك شده و از كار خواهد افتاد . به این ترتیب دستگاه اتم از بین خواهد رفت. فكر كنید تنظیم این حساب دقیق در آن محیط فوق‏العاده كوچك چه كار مشكلي است .

3- نیروي فوق‏العاده اتم:

هسته اتم كه از ذرات پروتون و نوترون تشكیل یافته است، داراي یك نیروي فوق‏العاده عظیمي مي‏باشد كه در دل هسته اتم نهفته است . به عبارت صحیح‏تر این ذرات چیزي جز «نیرو و انرژي متراكم» نیستند. وقتي این نیرو از هسته اتم آزاد مي‏شود ، تولید یك انرژي عظیم مي‏كند كه آثار خارق‏العاده‏اي به وجود مي‏آورد. ولي با این همه، این نیروي بزرگ به طور اسرارآمیزي در درون ذرات بي‏نهایت كوچك هسته اتم مهار شده و آزاد كردن آن به این سادگي و آساني هم امكان‏پذیر نیست، بلكه براي این منظور احتیاج به ماشین‏هاي عظیم الكتریكي دارد.

حال فكر كنید اگر این دیو دیوانه به زودي مي‏توانست زنجیر خود را پاره كرده و اتم را منفجر سازد ، چقدر زندگي در این جهان خطرناك و مشكل بود .

مطالعات این نكات توحیدي درباره ساختمان دقیق اتم و ابعاد و نظم اسرارآمیزي كه در هر قسمت از آن به كار رفته و نیروي فوق‏العاده‏اي كه در دل آن نهفته است ، ما را به یك منبع عظیم قدرت و علم كه به وجود آورنده آن است، راهنمایي مي‏كند.

راستي آیا ممكن است این همه دقایق و اسرار نظامي را كه در وجود یك موجود بي‏نهایت كوچكي به كار رفته است ، معلول علل و عواملي دانست كه كاملًا از آن ها بي‏اطلاع و بي‏خبر مي‏باشد و از عقل و شعور هیچ بهره ندارد؟

پایه دوم: سازماني با این نظم و دقت نمي‏تواند معلول تصادف و اتفاق باشد، یعني یك سلسله علل فاقد عقل و شعور آن را ایجاد كرده باشند. از این دو مقدمه (عالم منظم است و نظم آن بدون فاعل عاقل حكیم ممكن نیست). چنین نتیجه مي‏گیریم كه جهان داراي مبدئي دانا و توانا است كه این سازمان عظیم را طبق نقشه و هدف خاصي ایجاد كرده و رهبري مي‏كند.

ادر اين خصوص علاوه بر كتاب هايي كه ذكر شد ،مي توانيد به كتاب هاي زير هم مراجعه نماييد :

- توحید ؛ تالیف شهید مطهری( از بهترین كتاب ها در این زمینه كه دارای بیان قوی و علمی در خصوص براهین مشهور اثبات خداوند است)

- خدا و علم (در برخی چاپ ها "خدا و دانش") اثر فیلسوف مشهور ژان گیتون و برادران بوگدانف ، منتشر شده توسط دفتر نشر تبلیغات اسلامی ، اثری مفید و خواندنی در پذیرش اصل خداست.

منظور از فطرت كه یكی از راه های شناخت خداوند است، چیست؟
بر اساس آموزه‌هاي وحياني، فطرت توحيدي امري همگاني است. همه آدميان بر آن مفطور و مخلوقند از اين رو قرآن كريم فرمود: « فطرت خداوند كه همه مردم بر آن هستند.

منظور از فطرت كه یكی از راه های شناخت خداوند است، چیست؟

بر اساس آموزههاي وحياني، فطرت توحيدي امري همگاني است. همه آدميان بر آن مفطور و مخلوقند از اين رو قرآن كريم فرمود: « فطرت خداوند كه همه مردم بر آن هستند. (1)

از امام صادق (ع) در ذيل اين آيه نقل شده: «فطرهم جميعا علي التوحيد» (2) ايشان را همگي بر توحيد خلق كرد.

از رسول خدا نقل شده: «كل مولود يولد علي الفطره حتي يكون ابواه يهودانه و ينصرانه و يمجسانه» (3) هر نوزاد بر فطرت توحيد زاده ميشود تا اين كه پدر و مادر او را يهودي يا نصراني يا مجوسي بار آورند.

از اين گونه آموزههاي متعالي به دست ميآيد كه فطرت توحيدي همگاني است. همه آدميان بر فطرت خداپرستي خلق ميشوند، ولي شرايط گوناگون باعث ميگردد كه از فطرت الهي و خداپرستي خارج شده و در مسير خلاف فطرت سير كنند، چون فطرت موجب سلب اختيار از انسان نميشود. انسان مختار است كه بر  فطرت اولي خود كه خدا پرستي و توحيد است سير نمايد و يا از آن عدول كند. بنابراين خداشناسي و خداپرستي هر دو امري فطري است. فطرت گواه بر آن است. انسان فطرتا گرايش به توحيد و يكتاپرستي دارد. اين خواست در فطرت همه انسانها نهفته است.

 وقتي ما ميگوييم يك خواست فطري در نهاد ما هست كه ميخواهد در مقابل خدا خضوع و پرستش كند، بدين معنا است كه انسان دنبال موجودي ميگردد كه كامل مطلق باشد. اگر خضوعهايي در مقابل ديگران مي كند، از اين جهت است كه مطلوب خودش را نيافته و گم شدهاش را پيدا نكرده است و دنبال مطلوب بدلي مي گردد، معشوق حقيقياش را پيدا نكرده . اگر معشوق بهتري و كاملتري بيابد، تدريجا معشوق اولي را فراموش ميكند. اگر ملاك عشق زيبايي بوده است، اگر معشوق زيباتري بيابد، به تدريج آن انس و دلبستگي را نسبت به معشوق اول از دست ميدهد و به سراغ دومي مي رود، باز اگر كامل تر از او پيدا كند، همين حالت را دارد. پس اين ها مطلوب حقيقي نيستند، بدلي هستند. آنچه فطرتش دنبال ميكند، كامل مطلق است كه هيچ عيبي ندارد، هيچ كمبودي ندارد، كمال فوق او تصور نميتوان كرد. جمالي بالاتر از او امكان ندارد، اگر او را يافت ، ديگر دست از او برنميدارد، او مطلوب حقيقي است، ارضاي حقيقي اين خواست فقط با پرستش الله تامين ميشود، پس در فطرت انسان شناختي نسبت به او وجود دارد ، هر چند ضعيف است و ما در اثر ضعف، اشتباه در تطبيق و مصداق پيدا ميكنيم. (4)

بنابراين خداشناسي و خداخواهي و خداپرستي حتي در نهاد و وجود و فطرت كفار وجود دارد، ولي آن ها راه فطرت را گم كرده و مصداق معبود، معشوق خود را به اشتباهي برگزيدهاند. 

 در باب فطري بودن خداپرستي و شناخت فطري خداوند جاي سخن بسيار است كه آوردن همه مطالب مربوطه از ظرفيت پاسخنامه بيرون است، ولي تاكيدا بايد گفت: اگر همگان بتوانند توجه شان از ماوراي خود قطع كنند و به درون و نهان خانه وجودشان بپردازند ، خواهيد دانست كه رابطه خاصي با مبدا هستي دارد كه معرفت و پرستش او ضرورت انكار ناپذير دارد، از اين رو سالكان و عارفان راستين معتقدند: سير عرفاني و راه رسيدن به معرفت شهودي و قلبي بر اين اساس است كه توجه انسان به درون متمركز شود و انسان در عمق دلش رابطهاي خود را با خدا بيابد.

شخص به حضور امام صادق عرض كرد: خدا را به من چنان معرفي كن كه گويي او را ميبينم .حضرت از او سوال كرد آيا هيچ وقت از راه دريا مسافرت كردهاي؟ گفت: آري.

فرمود: اتفاق افتاده است كه كشي  در دريا بشكند؟ عرض نمود: بلي اتفاقا در سفري چنين قضيهاي واقع شد. حضرت فرمود: به جايي رسيدي كه .... از همه چيز قطع اميد شوي و خود را مشرف به مرگ بيابي؟ عرض كرد: بلي چنين شد.

حضرت فرمود: در آن حال اميدي به نجات داشتي؟ عرض كرد: آري. حضرت فرمود: در آن جا كه وسيلهاي براي نجات تو وجود نداشت، به چه كسي اميدوار بودي؟ آن شخص متوجه شد كه در آن حال گويا دل او با كسي ارتباط داشته ، در حدي كه گويي او را ميديده است. (5)

اين روايت به خوبي نشان ميدهد كه فطري بودن معرفت الهي و خداپرستي حقيقت انكارناپذير است. نداي فطرت در نهان خانه دل همگان بلند است، ولي بر اثر غفلت و توجه به امور مادي زندگي اكثر مردم از آن غافلاند، ولي بر اثر رخدادي پرده و حجابهاي غفلت كنار زده شده و همگان متوجه آن حقيقت مي گردند. از اين رو در قرآن كريم فرمود:

 خداوند  از همه فرزندان آدم پيمان گرفت كه به ربوبيت يگانه او باور داشته باشند. آنان هم بر اين پيمان الهي شهادت دادهاند. (6)

 در جاي ديگر تصريح نمود: «چون در كشتي نشينند، خدا را با اخلاص ميخوانند، و چون خدا آن ها را به خشكي رساند و نجات دهد ،باز مشرك ميشوند. (7)

از اين آيه به دست مي آيد كه حتي مشركان به خداوند در فطرت و باطن خود باور دارند، كه به هنگام احساس خطر خالصانه او را ميخوانند، ولي وقتي در آسايش شدند، به او شرك ميورزند.(8)

پينوشتها: 

1. روم (30) آيه 30.

2. اصول كافي، ج 2، ص 12، كتاب الايمان و الكفر، باب فطرت خلق بر توحيد ،حديث 3، نشر دار الكتب الاسلاميه، تهران، بيتا.

3. عوالي اللئالي، ج 1، ص 35، فصل چهارم، حديث 18،  مطبعه سيد الشهدا، قم، 1403 ق.

4. معارف قرآن، ص 35، نشر موسسه آموزش و پژوهشي امام خميني، قم 1380 ش.

5. توحيد صدوق، ص 231، انتشارات مكتبه الصدوق، تهران، 1388 ش.

6. اعراف (7) آيه 172.

7. عنكبوت (29) آيه 65.

8. معارف قرآن ص 26، تا ص 46، نشر موسسه آموزش و پژوهشي امام خميني، قم، 1380 ش.

چرا بعضی از انسانها منكر خدا و برخی دیگر مادی گرا و ... هستند؟
فطري بودن اعتقاد به خداوند به معناي آن است كه خداوند در وجود انسان ويژگي خاصي قرار داده كه انسان بر اساس آن قادر به شناخت وي مي باشند. البته ظهور فطرت و ...

با توجه به این كه خداجویی و خداپرستی فطری است، چرا بعضی از انسانها منكر خدا  و برخی دیگر مادی گرا و ... هستند؟

فطري بودن اعتقاد به خداوند به معناي آن است كه خداوند در وجود انسان ويژگي خاصي قرار داده كه انسان بر اساس آن قادر به شناخت وي مي باشند. البته ظهور فطرت و كاركردهاي خارجي آن متفاوت بوده و ممكن است برخي را از طرقي ديگري به خداوند برساند. اما مهم اين نوع خصوصيت و ويژگي است كه خداوند در وجود انسان مقرر كرده و ما از آن با عنوان فطرت ياد مي كينم اما پذيرفتن اين مطلب به معناي آن نيست كه اين امر،در همه حالات ظهور و بروز داشته باشد؛ مانند علاقه به زيبايي كه گاهي با اشتغال به امور ديگر مورد غفلت قرار ميگيرد. اعتقاد و گرايش به خدا و دين، فطري وذاتي انسان است؛ امّا عدول از فطرت و متجلي نشدن آثار آن به خاطر عوامل گوناگوني است كه به برخي از آنها اشاره مي كنيم

الف : گرايشهاي حيواني و مادي

گرايش انسان به راحت طلبي، هوسراني، بيبندوباري، فرار از مسؤوليت، تماميّت و رياستطلبي و دنيا گرايي اگر به وسيله قوه عقل كنترل نشوند، انسان را به حيواني خطرناك تبديل ميكنند كه فطرت و عقل، كارايي خود را از دست ميدهد و به تعبير قرآن، انديشه او از كار ميافتد آنچنانكه در سوره قيامه به اين امر اشاره كرده و مي فرمايد:" بَلْ يُريدُ الْإِنْسانُ لِيَفْجُرَ أَمامَه"(1) (انسان شك در معاد ندارد) بلكه او مى‏خواهد (آزاد باشد و بدون ترس از دادگاه قيامت) در تمام عمر گناه كند

ب : خطا در تطبيق

خيلي از انسانها به اقتضاي فطرت خداگرايي به سوي معبود سوق داده ميشوند؛ اما موجودات ديگري را جايگزين خدا ميكنند و به راحتي متوجه اشتباه خود نميشوند مثلاً گروهي بت، و گروهي موجودات ديگر را  همان خداي واقعي مي دانند.

پ  : شبهات علمي

برخي از منكران خدا و كساني كه در آثار خود، دين و آموزههاي آن را نقد و انكار كرده‌‌اند، به اين جهت بوده كه از نظر فكري و علمي اقناع نشدهاند و براي آنها شبهاتي پديد آمده است كه پاسخ آنها را پيدا نيافتهاند؛ بدين سبب، همان شبهات منشأ اين شده كه دين و خداگرايي را غيرعلمي و غيرعقلاني دانسته، منكر آن باشند، نظير شبهاتي كه حس گرايان به آن دچار شدهاند و ميگويند: هر چه را با حواس ادارك نكنيم، وجود ندارد يا اگر هر چيزي علتي و خالقي دارد، علت و خالق خدا كيست.

 ت : سابقه و گذشته دين

بعد از نهضت رنسانس و مدرنيسم، دنياي غرب، پيشرفت و تمدن و شكوفايي و حيات دوباره خود را معلول رها شدن از محدوديتها و اسارتو پايبندي به دين دانسته و ظلمت و عقب افتادگي دوران قرون وسطا را به سلطه يافتن و مواضع كليسا و مسيحيت نسبت دادند و اينگونه به همه انسانها القاء شد كه راهي براي شخصيت يافتن انسان، پويايي و تمدن، خردورزي و پيشرفت علمي، برچيده شدن خشونت و جايگزيني مدارا و زندگي مسالمت آميز وجود ندارد، مگر اينكه خود را از پايبندي به دين آزاد سازيد.

ث:عوامل اجتماعي

يكي ديگر از علل خمود فطرت و شكوفا نشدن ذاتيات انسان، عوامل محيطي و اجتماعي است. تاثير محيط و اوضاع اجتماعي چه در هدايت و رشد و شكوفايي فطريات و چه در سركوب آن غير قابل ترديد است و بسياري از مردم به سمت و سويي گرايش دارند و ميروند كه دستگاههاي تبليغاتي و فرهنگ اجتماعي و عوامل محيطي براي آنها تعيين و ترسيم كردهاند و دنباله رو خواص و نخبگان خود هستند و بديهي است كه اگر نخبگان و كارگردانان عوامل محيطي و اجتماعي منافع و موقعيت خويش را در دين ستيزي وفاصله مردم از مذهب و دين بدانند، با بهره گيري از همه امكانات كاري ميكنند كه آنها از دين فاصله بگيرند.

البته عوامل ديگري نيز وجود دارد كه براي رعايت اختصاز از ذكر آنها خود داري مي كنيم.

پي نوشت:

1. قيامه(75) آيه 5

اگر بدیهی است چرا فلاسفه و علمای برزگ اسلام برای آن دلیل آورده اند؟
در مجموع می توان گفت اكثر اندیشمندان اسلامی بر بدیهی بودن وجود خداوند اعتقاد دارند و به همین دلیل برهان فطرت به عنوان یك عامل تبیین و درك اصل بداهت ارائه ...

آیا وجود خدواند بدیهی است؟ اگر بدیهی است چرا فلاسفه و علمای برزگ اسلام برای آن دلیل آورده اند؟

در مجموع می توان گفت اكثر اندیشمندان اسلامی بر بدیهی بودن وجود خداوند اعتقاد دارند و به همین دلیل برهان فطرت به عنوان یك عامل تبیین و درك اصل بداهت ارائه می گردد و روشن است كه دلیل فطری وجود خداوند نوعی علم حضوری به وجود اوست كه برهان فطرت تلاش می كند فرد را در برخورداری از این علم درونی متنبه سازد ؛ در هر حال اصل بدیهی بودن وجود خداوند در نزد بشر امری مورد قبول اندیشمندان اسلامی است هرچند بر آن تصریح نكرده باشند .

 علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می فرماید:

«  قرآن كريم اصل وجود خداي تعالي را بديهي مي داند يعني عقل براي پذيرفتن وجود خداي تعالي احتياجي به برهان نمي‏بيند و هر جا از خدا صحبت كرده، عنايتش همه در اين است كه صفات او را از قبيل وحدت و يگانگي و خالق بودن و علم و قدرت و صفات ديگر او را اثبات كند.» (1)

اما در عین حال می توان گفت بدیهی بودن وجود خداوند به معنای بی معنا بودن براهین اثبات وجود خدا و بی ثمر بودن آن ها نیست زیرا هم اثبات اصل بدیهی بودن این امر و هم رسیدن به مرحله درك بداهت می تواند نیازمند به برهان باشد و به همین جهت است كه اندیشمندان اسلامی در كنار ذكر براهین اثبات خدا تاكید می نمایند كه این براهین تنبیهی هستند یعنی بداهت وجود خداوند را برای مخاطب آشكار می سازند .

به عبارت روشن تر بدیهیات از دو حال خارج نیستند یا بداهت آنان مورد تایید است كه در نتیجه مقصود و مطلوب در بدیهی حاصل است و نیازی به اثبات نمودن مدعی در آن نیست و این عین نتیجه ای است كه با اثبات یك گزاره حال می شود بلكه مقدم بر آن می باشد. و یا بداهت آنان مورد تایید فرد یا افرادی نیست كه در این صورت می توان بر بدیهی بودن این امر یا بر درستی نتیجه آن از طریق براهین تنبیهی براهینی را اقامه نمود .

با این اوصاف برهان ناپذیری در معنای خاص خود مخالف با ثابت بودن نتیجه براهین نیست و چه بسا چنین نتیجه ای از بیشترین درجه بداهت و روشنی و مقبولیت در نزد بشر برخوردار باشد .

پی نوشت :

1. علامه طباطبایی،  تفسير الميزان‏، ترجمه موسوي همداني سيد محمد باقر، دفتر انتشارات اسلامي حوزه علميه قم‏ ، قم‏  1374 ش ، ج 1 ،ص 596 .

اگر خدا نبود چه اتفاقي مي افتاد؟
اين زمينه لازم به ذكر است كه خداوند متعال اساس و ريشه كل عالم هستي مي باشد، او وجودي است كامل و بي نقص و نامحدود كه در ذات خود به هيچ كس وابسته نيست و وجودي...

وجود خدا چه منافعي براي ما دارد؟ اگر خدا نبود چه اتفاقي مي افتاد؟

 قبل از  پاسخ به سؤال اول، براي روشن تر شدن جواب ابتدا به پاسخ  سؤال دوم مي پردازيم:

در اين زمينه  لازم به ذكر است كه خداوند متعال اساس و ريشه كل عالم هستي مي باشد، او وجودي است كامل و بي نقص و نامحدود كه در ذات خود به هيچ كس وابسته نيست و وجودي مستقل دارد و ديگر موجودات از او سرچشمه مي گيرند و به او تكيه دارند و از او وجود مي گيرند، لذا هيچ موجودي بدون مشيت او به وجود نمي آيد  و هيچ اتفاقي بدون اراده او رخ نمي دهد، هر آنچه كمالات و صفات خوب است در ذات خود دارد و هر آنچه نقص و كاستي است از او دور است.

او بوجود آورنده عالم هستي است و  لذا اصلا نمي توان نبود او را فرض كرد و يا عالمي را بدون وجود خدا تصور كرد زيرا معنای اين تصور  اين است كه بايد عالمي را فرض نمود كه خالق ندارد. لذا نتيجه اين است كه هم طبق فرض بايد عالمي باشد و هم چون خالق ندارد چنين عالمي  نمي تواند وجود داشته باشد پس هم عالمي باشد و هم نباشد و اين تناقض است و وقوعش محال است. لذا ديگر جائي براي اين سؤال باقي نمي ماند كه  اگر خدا نبود چه اتفاقي مي افتاد؟

اما  در مورد سؤال اول اگر چه  از نوع اين سؤال مشخص است كه پرسشگر محترم ابتدا براي خود زندگي بدون نياز به وجود خداوند و در نبود او را تصور نموده است و اكنون برايش چنين پرسشي  بوجود آمده است كه وجود خدا چه تاثيري در اين زندگي مي تواند داشته باشد  و چه منافعي براي اين زندگي ايجاد مي كند ؟

البته پاسخ  اين پرسش از مطالب گذشته روشن مي شود كه اساسا عالم بدون خداوند به وجود نمي آيد و اكنون اگر  مشاهده مي شود عالمي هست و انساني خلق شده كه زندگي مي كند و اگر ما هستيم و زندگي مي كنيم و ...  پس قطعا خالق و خدائي داشتيم كه اين عالم و ما را و همه اشياء اطراف ما را بوجود  آورده است لذا  هر منفعتي كه در عالم تصور شود و هر فائده اي كه در اين عالم به انسان مي رسد چه بداند و چه نداند همه از جانب خداوند و به قدرت و اراده و خواست او نصيب و روزي انسان مي گردد، غذائي كه انسان ميل مي كند، لباسي كه مي پوشد،هوائي كه استنشاق مي كند، مناظر زيبائي كه مشاهده مي كند، و ...   هر لذتي كه انسان درك مي كند مخلوق خداوند و نعمتي است از جانب او كه به صورت عمومي  روزي همه انسانها اعم از مؤمن و غير مؤمن نموده است لذا با نگاه دقيق انسان هيچ چيزي از خود ندارد و هرآنچه هست از جانب خداست. اما مي توان اين سؤال را  به گونه اي ديگر نيز مطرح نمائيم و آن اين است كه به جاي پرسش اول (وجود خدا چه منافعي براي مادارد؟) بگوئيم: «اعتقاد به وجود چنين خدائي چه منافعي براي مادارد؟».

و البته  اين پرسش و  پاسخ آن مي تواند براي ترسيم زندگي بهتر و سعادتمندانه به انسان كمك شاياني نمايد، در پاسخ اين سؤال لازم به ذكر است كه ايمان و اعتقاد به وجود خداوند به عنوان خالق عالم هستي و داراي همه كمالات و صفات و اعتقاد به حكيم بودن و عادل او و هدفمند بودن او از خلقت عالم و انسان و اعتقاد به معاد و وجود عالم پس از مرگ و جهان آخرت آثار و بركات و منافع فراواني در زندگي يك انسان خدا باور دارد كه به برخي از اين تاثيرات و منافع مختصرا اشاره مي شود:

درباره منافع و آثار اجتماعي چنين اعتقادي مي توان به موارد زير اشاره نمود:

 ايجاد روحيه برابري و برادري و مساوات در جامعه /از بين رفتن تمامي امتيازات پوشالي بين انسان‏ها / حاكميّت قانون الهي بر دلها، و در اولويّت قرار ‏گرفتن مصالح جامعه /همبستگي بين ملّت‏ها /ايجاد احساس عشق و دلگرمي به آينده /از بين رفتن خودنمايي و رياكاري، حيله و حُقّه‏بازي/  عزّتمند شدن / عدالت و رعايت حقوق ديگران/ ايجاد خوش بيني به جهان خلقت / برخورداري بيش تر از «لذتهاي معنوي»/ كاهش ناراحتي هاي ناشي از حوادث طبيعي/بوجود آمدن نوعي آرامش و اطمينان كه با ياد قدرت بي پايان خداوند متعال به دست مي آيد/و ...

همه اين موارد را مي توان به عنوان پاره اي از آثار و منافع اعتقاد به وجود خداوند در زندگي انسان نام برد.

جهت مطالعه بيشتر مي توانيد به كتاب هاي زير مراجعه فرمائيد:

1. بهترین راه خدا شناسی :محمد محمدی ری شهری،انتشارات دارالحدیث.

2. در جستجوی خدا:مكارم شیرازی ،انتشارات نسل جوان.

3. راههای خداشناسی و شناخت صفات او: جعفر سبحانی، انتشارات مكتب اسلام.

4. آموزش عقاید، جلد اوّل، محمدتقی مصباح یزدی، نشر سازمان تبلیغات اسلامی، 1365ش.

5. تبیین براهین اثبات خدا، آیت الله جوادی آملی، نشر مؤسسه اسراء.

6. آموزش كلام اسلامی، محمد سعیدی مهر، جلد اوّل، نشر طه، قم.

منكرین خداوند برای انكار خدا چه دلایلی دارند؟
دلائلي كه منكرين وجود خداي مي آوردند در حقيقت شبهه هائي است كه به ذهن برخي رسيده است و به خاطر اينكه به زعم خود پاسخي براي آن نيافته اند به سمت اعتقاد به عدم...

منكرین خداوند برای انكار خدا چه دلایلی دارند؟

دلائلي كه منكرين وجود خداي مي آوردند در حقيقت شبهه هائي است كه به ذهن برخي رسيده است و به خاطر اينكه به زعم خود پاسخي براي آن نيافته اند به سمت اعتقاد به عدم وجود خداي متعال كشيده شده اند.

اساسا دليلي بر عدم خداوند اقامه نشده است و عمده اشكالات منكران در طول تاريخ در پذيرش ادله اثبات وجود خدا بوده است. البته در قرون اخير در جهان غرب برخي كوشيده اند بر اساس مباني خود دلايلي را بر عدم وجود خدا اقامه كنند كه همه آنها باطل و غيرمنطقي است. مثلا برخي گفته اند هر چيزي كه وجود دارد قابل تجربه است و خدا قابل تجربه نيست بنابراين وجود ندارد. اشكال اين استدلال در اين است كه وجود را به معني امر مادي گرفته است. برخي وجود شرور را دليل بر عدم خدا انگاشته اند كه فيلسوفان با تحليل فلسفي شر آن را پاسخ گفته اند.

اكثر دلايلي كه براي رد وجود خدا اقامه شده است ناشي از تصور نادرست مفهوم خدا(واجب الوجود) است. آنچه اينها انكار مي كنند خداي واقعي نيست، بلكه آن خدايي است كه خود در ذهن خود تصور كرده اند. همچنين بسياري از منكرين خدا به خاطر تبعيت از هواي نفس،زير بار خداباوري نمي روند. چون مي دانند كه پذيرش وجود خدا آنها را از برخي امور نفساني باز خواهد داشت. « وَ لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ آياتٍ بَيِّناتٍ وَ ما يَكْفُرُ بِها إِلاَّ الْفاسِقُونَ»؛ و به تحقيق ما آيات روشنگري به سوي تو نازل كرديم و جز فاسقان منكر آن نمي شوند.(1) و فرمود:« پس هنگامي كه آيات ما روشنگرانه به سويشان آمد، گفتند اين سحري آشكار است و با آن كه باطنشان به آن يقين داشت، از روي ظلم و تكبر و برتري طلبي آن را انكار كردند. پس ببين عاقبت مفسدان چگونه شد.»(2) يكي ديگر از علل كفر و انكار خدا به خصوص در غرب، تصوير غلطي است كه برخي اديان از خدا ارائه مي دهند خدايي كه يهود و مسيحيان و حتي برخي از فرقه هاي اسلامي معرفي مي كنند، خدايي است مخلوق نما و روشن است كه بر وجود چنين خداي بشر ساخته اي نمي توان استدلال عقلي قانع كننده اي ارائه نمود، لذا بسياري از منكرين خدا منكر چنين خدايي هستند و اگر خداي حقيقي قرآن بر آنها عرضه شود بسياري از آنها ممكن است به آن ايمان آورند. كما اينكه برخي نيز ايمان آورده اند. براي مثال جناب رژه گارودي از رهبران حزب كمونيست فرانسه بعد از آشنايي با اسلام از كمونيسم دست كشيد و مسلمان شد يا جناب دكتر لگن هاوزن- كه الان در مؤسسه امام خميني(ره) در قم مشغول تدريس هستند- ابتدا از مسيحيت دست مي كشد و مدتي بي دين مي شود، ولي بعد از آشنا شدن با مذهب تشيع به آن ايمان مي آورد. ايشان اكنون از مبلغين جدي اسلام هستند.

ريشه همه ادعاهاي منكرين وجود در قرآن مجيد بيان گرديده است و كسي تا كنون حرف جديدي علاوه بر آنكه در قرآن به آنها اشاره شده است ٰ بيان ننموده است. و البته ائمه (ع)، علما و فلاسفه اسلامي اين ادعاها را مورد نقد و بررسي قرار داده اند.

به عنوان مثال مي توانيد به بحثهاي امام صادق (ع) كه در كتاب اصول كافي، ج 1، كتاب التوحيد، مندرج است مراجعه كنيد و يا از علماي جديد كتبي چون: اصول فلسفه و روش رئاليسم، از مرحوم علامه طباطبايي با پي نوشتهاي شهيد آيت الله مطهري، يا هم چنين كتاب «فلسفه ما» تأليف شهيد آيت الله محمد باقر صدر و يا كتب و مباحث مرحوم علامه آيت الله جعفري با دانشمندان معاصر را مطالعه نماييد.

پي نوشت:

1. بقره (2)، آيه 99.

2. نمل (27)، آيات 13 و 14.

ماهیت روح خدا چیست؟
اگر مراد شما روح خداوند است باید گفت: خدا نه جسم دارد و نه روح، اما این كه خداوند در قرآن فرمود: از روح خود در او دمیدم (8) "اضافه تشریفی" است...

ماهیت روح خدا چیست؟

در ابتدا باید گفت پرسش شما مبهم است اگر مراد شما  از روح خدا همان روح القدس است و خواهان شناخت ماهیت او هستید باید گفت:

 منظور از «روح القدس» و «روح الامین» كه در چند جای قرآن آمده، فرشته وحی یا جبرئیل است كه قرآن را بر قلب پیامبر فرود آورد.

 خداوند در قرآن می فرماید: بگو روح القدس، قرآن را بر تو از جانب پروردگارت فرو فرستاد».(1)

 همچنین قرآن كریم در ضمن آیاتی، روح القدس را مؤیّد حضرت عیسی شمرده: (2)

در این آیات   منظور از «روح القدس»، فرشته وحی، جبرئیل امین است.(5)

قول دیگر درباره روح القدس آن است كه نیرویی غیبی است كه عیسی را تأیید می كرد. با  نیروی مرموز الهی، مردگان را به فرمان خداوند زنده می نمود.

 این نیروی غیبی، در اندازه‏های ضعیف‏تر در همه مؤمنان با تفاوت درجات ایمان وجود دارد. امدادهای الهی است كه انسان را در عمل به وظایف و هنگام مشكلات یاری می دهد و از گناهان باز می دارد.(6) برخی مفسران نیز «روح القدس» را در آیات مربوط به حضرت عیسی به «انجیل» تفسیر كرده‏اند.(7)

 اگر مراد شما روح  خداوند است باید گفت:  خدا نه جسم دارد و نه روح، اما این كه خداوند در قرآن فرمود:  از روح خود در او دمیدم (8)  "اضافه تشریفی" است. دلیل بر این است كه روحی بسیار با عظمت در كالبد انسان دمیده شده ،همان گونه كه خانه كعبه را به خاطر عظمتش "بیت الله" می خوانند. ماه مبارك رمضان را به خاطر بركتش "شهر الله" (ماه خدا) می نامند، زیرا می دانیم همه ماه ها و همه مكان ها از آن خدا است لیكن وقتی گفته می شود خانه خدا، یعنی خانه ای كه از نظر شرف و منزلت چنان با عظمت است كه هیچ طرف نسبتی غیر از خداوند ندارد.

بر این اساس مفهوم آیه این می شود كه در او روحی كه از نظر شرافت، اهمیت و توانمندی شما به من قابل انتساب است دمیدم.

 معنای آیه این نیست كه از وجود خود بخشی را جدا ساخته و در قالب آدمی جا سازی نموده، مقصود این است كه روح آدمی از ویژگی هایی برخوردار است كه باعث شرافت آن می شود، زیرا دارای صفت اختیار و قدرت انتخاب است كه آن را از دیگر موجودات ممتاز می سازد.

با این ویژگی انسان می تواند از ملائك برتر شود.  روح الهی است كه با استعدادهای فوق العاده ای كه در آن نهفته است، می تواند تجلّی گاه انوار خدا باشد. خداوند به او این همه عظمت بخشیده، به گونه ای كه می تواند با استفاده صحیح از زندگی  در راه الهی قدم بر دارد. تمام ابزار و امكانات و حتی عضو مادی خود را در این راه صرف نماید و از فرشتگان نیز برتر شود. (9)

   اما در باره ماهیت این پدیده الهی قران كریم در این باره فرمود: « درباره روح از تو میپرسند بگو: روح از سنخ فرمان پروردگار من است و به شما از دانش جز اندكی داده نشده است».(10)

در برخی تفاسیر ذیل این آیه،مباحثی مطرح شده كه ماهیت روح را به خوبی روشن میسازد. از مجموع قراین موجود در آیه و خارج آن استفاده میشود كه پرسش كنندگان از حقیقت روح آدمی سؤال كردند (همین روح عظیمی كه ما را از حیوانات جدا میسازد و برترین شرف ما است و تمام قدرت و فعالیت ما از آن سرچشمه میگیرد و به كمكش زمین و آسمان را جولانگاه خود قرار میدهیم و اسرار علوم را میشكافیم و به اعماق موجودات راه مییابیم).

تا آن جا كه تاریخ دانش بشری نشان میدهد، روح و ساختمان و ویژگیهای اسرارآمیز آن همواره مورد توجه دانشمندان بوده، هر دانشمندی به سهم خود كوشیده است به محیط اسرارآمیز روح گام بگذارد.

به همین دلیل نظریاتی كه درباره روح از سوی علما و دانشمندان اظهار شده، بسیار متنوع است. ممكن است علم امروز آدمی برای پیبردن به همة رازهای روح كافی نباشد، هر چند روح ما از همه چیز جهان، به ما نزدیكتر است، اما چون گوهر آن با آنچه در عالم ماده با آن اُنس گرفتهایم، تفاوت كلی دارد، نباید تعجب كرد كه از اسرار و كُنه این اعجوبه آفرینش و مخلوق ما فوق ماده آگاه نباشیم.

در هر حال روح یك حقیقت ماورای طبیعی است كه ساختمان و فعالیت آن غیر از ساختمان و فعالیت جهان ماده است. درست است كه دائماً با جهان ماده ارتباط دارد، ولی روح، ماده و دارای خاصیت ماده نیست.(11)

بسیاری از متكلمان و حكمای اسلامی دربارة روح گفتهاند: روح جوهری مجرد و غیر جسمانی است و از خواص ماده مانند مكان، زمان، جِرْم، حجم و شكل منزّه است.(12)

درهر صورت، روح، آفریده و مخلوق خدا است و مخلوق هر چه باشد، هرگز نمی تواند عین كمال خلق را داشته باشد و تجرد داشتن روح گرچه برای او كمال است؛ ولی غیر از روح فرشتگان نیز مجرد اند و مخلوق خدا هستند .

پی نوشت ها:

1. نحل(16) آیه 102.

2.شعرا(26) آیه 193. بقره(2) آیه 87 و 253. مائده(5) آیه 110.

5.سید علی اكبر قرشی قاموس قرآن، انتشارات دار الكتب الاسلامیه، طهران، 1367، ج 3، ذیل ماده روح ،ص 131 ، زمخشری  ،؛الكشاف،نشر ادب الحوزه، ج 1، ص 162 و ج 2، ص 435 - 634 ه؛ علامه آلوسی، تفسیر روح المعانی، داراحیا التراث العربی، بیروت، لبنان ، ج 1، ص 317 ،ذیل آیه 87 سوره بقره.

6. برای تفصیل بحث درباره روح ر. ك: المیزان، علامه طباطبایی،(دفتر انتشارات اسلامی)، ج 13، ص 195، ذیل آیه 84 سوره اسرا.

7. الكشاف، نشر پیشین، ج 1، ص 162.

8.  حجر(150) آیه 29.

9. مكارم شیرازی تفسیر نمونه، دار الكتب الاسلامیه، تهران، 1379 ش، ج 17، ص 78 و 79 و ج 19، ص 337.

10.  اسراء (17) آیه 84.

12.  ناصر مكارم، تفسیر نمونه،نشر دارالكتب الاسلامیه، تهران ـ 1379ش، ج 12، ص 252،

13.  محمد سعیدی مهر،  آموزش كلام اسلامی، نشر مؤسسه فرهنگی طه، قم ـ 1378ش، ج 2، ص 213.

این جمله یعنی چه؟
انسان باعقل خود است كه خدا را مي شناسد اما آنچه شما در مورد آن شنيده ايد نه تفكر در مسير اثبات خدا بلكه تفكر در ذات خدا مي باشد. آن چه انسان می‏تواند ...

اين جمله كه « خدا را با ميزان عقل خود ارزيابي مكن » یعنی چه ؟ مگر با عقل نبايد خدا را شناخت؟

انسان باعقل خود است كه خدا را مي شناسد اما آنچه شما در مورد آن شنيده ايد نه تفكر در مسير اثبات خدا بلكه تفكر در ذات خدا مي باشد. آن چه انسان می‏تواند با مراجعه به فطرت و وجدان و برهان‏های عقلی درك كند، اصل وجود خدا و صفات كمال اوست. یعنی هر انسان باشعور، وقتی این جهان وسیع را با این نظم دقیق و اسرار شگفت‏انگیز دید، به حكم فطرت و عقل می‏باید كه آفریدگاری عالم و توانا و حكیم این جهان را خلق كرده است و همین مقدار برای اصل اعتقاد به خدا كافی است.

 البته هر چه بیشتر به آثار علم و قدرت و حكمت خدا برخورد كند، یقین او محكم‏تر و خلل ناپذیرتر می‏شود.

به علاوه هر چه در عمل به انجام دستورات الهی بیشتر كوشا باشد، معرفت و شناسایی او نسبت به خدا زیادتر و محكم‏تر می‏شود تا آنجا كه امام علی(ع) می‏فرماید: "ما رأیت شیئاً الا وقد رأیت الله معه" ؛ هیچ چیز را ندیدم مگر آنكه خدا را هم با او دیدم. (1)كه یكی از معانیش این است كه یكایك موجودات دلیل بر وجود خدای متعال است.

 بنابراین، اینكه می‏گویند خدا را با دلیل و برهان بشناسید، معنایش این نیست كه به كنه ذات یا صفات او پی ببریم، بلكه همین مقدار كه به اصل وجود و صفات و كمال او پی ببریم، كافی است و سعادت دنیا و آخرت ما را تأمین می‏كند و اصولاً خدا و صفات او كه عین ذات اوست، نامحدود است و برای آن حد و انتهایی فرض نمی‏شود، ولی جز او همه‏ موجودات محدود هستند. از این جهت، هیچ كس نمی‏تواند كنه ذات و صفات او را درك كند؛ زیرا محدود نمی‏تواند نامحدود را درك كند. برای مثال همانطور كه یك كاسه گنجایش آب دریا را ندارد، بشر محدود هم نمی‏تواند به كنه ذات نامحدود خدای جهان پی ببرد.

 همین برهان در كلمات پیشوایان دین هم وارد شده است كه فرمودند: "كلّما میزتموه باوهامكم فی ادقّ معانیه فهو مخلوق مثلكم مردود الیكم" (2) یعنی هر چه در ذهن شما بیاید و آن را تصور كنید در باریك‏ترین جلوه‏ها و مفهوم‏هایش، آن خدا نیست بلكه او هم مخلوقی مثل شماست كه در وجودش احتیاج دارد و برگشت وجود او به شما است.

 اكنون كه با این برهان واضح فهمیدیم كه درك ذات خدای تعالی برای بشر محدود، ممكن نیست معنای روایاتی كه از پیامبر و ائمه(علیهم السلام) در این باره رسیده است به خوبی روشن می‏شود كه فرمودند: درباره‏ ذات خدا فكر نكنید (كه به جایی نمی‏رسید، بلكه از این راه ممكن است شیطان سوء استفاده كرده و شما را منحرف كند). اما درباره‏ نعمتها و آثار عظمت او فكر كنید (تا هر ساعت به معرفت و ایمان شما افزوده گردد). (3)

 ولی معنای این قبیل روایات این نیست كه در بحث خداشناسی وارد نشوید، بلكه همان طوری كه توضیح داده شد، بحث درباره‏ خدا و صفات او در حد خود لازم است، اما كسی نباید توقع داشته باشد كه بر كنه ذات خدای جهان پی ببرد.

براین اساس، پیشوایان دینی مردم را از تفكر در ذات الهی منع كردند ؛ به این علت كه پی بردن به كنه ذات الهی، امری محال و غیر ممكن است. از این رو تلاش در این راه، چیزی جز حیرت و سرگردانی در پی نخواهد داشت. این امر همانند آن است كه بخواهیم، تمام ابعاد یك اقیانوس بی كران را، از ساحل آن با دو چشم خود مشاهده كنیم. در واقع رسیدن به ذات نامحدود الهی و درك حقیقت آن برای ما كه موجودی محدود هستیم، امری محال و ناممكن است. برای درك یك حقیقت باید احاطه به آن یافت و احاطه موجود محدود (انسان) بر ذات نامحدود (خداوند ) محال و ناشدنی است.

خلاصه سخن: با توجّه به این كه درك كنه ذات خدا محال و غیر ممكن است و تلاش در این زمینه چیزی جز حیرت و سرگردانی در پی ندارد، بزرگان دین ما را از این امر باز داشته و به جای آن، ما را به تفكر در آثار وجودی خداوند و مطالعه نظام حاكم بر هستی دعوت كرد‏ند.

بنا براین، اندیشه آزاد است؛ ولی اندیشیدن درمورد موضوعی كه هیچ نتیجه‏ای عاید انسان نمی‏كند، كاری منطقی نیست و جز تحیر و سرگردانی ثمره ای ندارد.

پینوشتها:

1. فيض كاشاني، محسن، علم الیقین، نشر بیدار، قم، 1377 ش، ج 1 ص 49.

2. بحارالانوار، ج66، ص292.

3. اصول كافی، ج 1، ص 93.

صفحه‌ها