اخبار

مسجد خانه خدا در زمین، (1) مرکز وحی، (2) منبع فیوضات معنوی و برکات گوناگون برای نمازگزاران و جامعه اسلامی است . ..

مسجد خانه خدا در زمین، (1) مرکز وحی، (2) منبع فیوضات معنوی و برکات گوناگون برای نمازگزاران و جامعه اسلامی است . بی گمان مکانی که چنین جایگاهی نزد خداوند دارد، حضور در آن، آثار فراوانی را خواهد داشت و بدون تردید شامل حال مکلفان و حاضران در مسجد اعم از زن و مرد نیز خواهد بود .

آثار حضور در مسجد چنان متنوع است که به سختی می توان پیرامون تمامی آنها سخن گفت; چنانکه در یکی از احادیث امام علی علیه السلام، برای حضور در مسجد هشت اثر برشمرده شده است:

«من اختلف الی المسجد اصاب احدی الثمان; اخا مستفادا فی الله، او علما مستطرفا او آیة محکمة او یسمع کلمة تدل علی هدی، او رحمة منتظرة، او کلمة ترده عن ردی، او یترک ذنبا خشیة او حیاء; (3) کسی که به مسجد رفت و آمد می کند، یکی از منافع هشتگانه نصیب او می شود: برادری مفید و با ارزش در راه خدا، یا علم و دانش نو، یا دلیل و برهان محکم [برای تثبیت عقاید]، یا کلماتی که موجب هدایت شود [می شنود]، یا رحمت مورد انتظاری [شامل حال او می شود]، یا مواعظی که او را از فساد و گناه باز دارد، [می شنود،] یا به خاطر ترس یا حیا و آبروی خود گناهی راترک می کند .»

برخی از آثار حضور در مسجد را می توان به شرح زیر مورد مطالعه قرارداد:

1 . آثار عبادی

از مساجد به عنوان خانه های خدا در زمین (4) و نیز خانه های متقیان (5) و مؤمنان (6) یاد شده است . این عنوان به خوبی ماهیت عبادی مسجد را نشان می دهد; اینکه مسجدها، اولا و اساسا برای ایجاد ارتباط بین بنده و معبود او واعلام بندگی و عبودیت برای آفریدگار بنا می شوند . بر این اساس نیز اصلی ترین اثر حضور در آن در بعد عبادی خواهد بود: «واقیموا وجوهکم عند کل مسجد وادعوه مخلصین له الدین کما بداکم تعودون » ; (7) «[هنگام عبادت و] در هر مسجدی به سوی او توجه کنید و او را بخوانید و دین [خود] را برای او خالص کنید . همچنان که در آغاز شما راآفرید، بار دیگر در رستاخیز باز می گردید .»

2 . آثار علمی

کارکرد علمی مسجد در عصر رسول خدا صلی الله علیه و آله و توصیه های ائمه علیهم السلام در این باره، ما را با یکی دیگر از آثار حضور در مسجد آشنا می سازد . رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «کل جلوس فی المسجد لغو الا ثلاثة: قرائة مصل او ذکر الله او سائل عن علم; (8) هر نشستنی در مسجد بیهوده است، مگر اینکه برای سه کار باشد; خواندن قرآن، ذکر خدا، پرسش از علم .»

3 . آثار اجتماعی

مسجد به عنوان یک مرکز دینی برای عموم، نقش اساسی در شکل گیری اجتماعات مسلمین دارد . از این جهت بطور طبیعی مسجد می تواند کارکرد اجتماعی نیز داشته باشد . حضور زنان و مردان و تبادل اخبار و اطلاعات اجتماعی، جویا شدن از احوال هم و احوال مسلمین، تنها بخشی از این ظرفیت بزرگی است که مساجد دارند . در این مکانها مؤمنان فرصت می یابند با جمعی آشنا شوند که از نظر دین و عبودیت با آنان همرنگ هستند و توان ایجاد گروههای اجتماعی هماهنگ را دارند . بنابراین آنان می توانند از بین اهل مسجد برادران یا خواهران مناسبی، از حیث دینی، برای خود بیابند که طبعا آثار آن در ابعاد اجتماعی بروز خواهد کرد .

امام صادق علیه السلام فرمود: «لا یرجع صاحب المسجد باقل من احدی ثلاث خصال: . . . واما اخ یستفیده فی الله; (9) اهل مسجد به کمتر از یکی از سه چیز از مسجد بر نمی گردد [که یکی از آنها] دوستی است که از او در مسیر خدا استفاده می کند .»

زنان و مردان با حضور در مساجد، می توانند از یک اجتماع سالم دینی بهره مند شوند .

طبق روایتی که از امام علی علیه السلام نقل شد، تاثیرات رفتاری که حضور در مسجد برجای می گذارد، می تواند جامعه دینی را از فساد و گناه پاک کرده و مسلمین را به سمت یک جامعه سالم هدایت کند:

«او کلمة ترده عن ردی او یترک ذنبا خشیة او حیاء; یا کلماتی می شنود که او را از فساد و گناه باز می دارد . و یا به خاطر ترس [از خدا] یا حیا و آبرو، گناهی را ترک می کند .»

بر این اساس حضور در مسجد، می تواند نقش بازدارنده در ارتکاب جرایم و گناهان نیز داشته باشد .

4 . آثار سیاسی

مسجد همواره در کنار کارکرد اجتماعی، عبادی و معنوی خود، کانون سیاسی در جامعه مذهبی نیز بوده است . این موضوع چه در زمان پیامبر و چه در زمان خلفاء و امام علی علیه السلام و دیگران قابل پیگیری است و نمونه های فراوانی درباره آن می توان ذکر کرد .

در این دوران نه تنها آثار سیاسی حضور مردان در مسجد بلکه آثار سیاسی حضور زنان در مسجد نیز مشهود است . که حضور حضرت فاطمه علیها السلام در مسجد و دفاع وی از حق ولایت علی علیه السلام، یکی از آنهاست . همچنین سخنرانی حضرت زینب در مسجد که از مسلمات تاریخی است . (10) این اثر را در انقلاب اسلامی نیز می توان به خوبی مشاهده کرد .

تربیت سیاسی که در مسجد ارائه می شود، به دلیل ماهیت مذهبی آن می تواند نسلی را پدید آورد که پشتوانه جامعه دینی باشند و در برابر حوادث سیاسی هوشیاری لازم را داشته باشند . از این رو حضور زنان در کنار مردان در مسجد ضروری می باشد، چرا که اگر زنان از حضور در این مکان محروم شوند، در واقع این تربیت بطور ناقص انجام خواهد شد . در حالی که بانوان به دلیل تاثیر عمیق تر بر فرزندان و نقش تربیتی خود، در صورت برخورداری از تربیت سیاسی مسجد، بلوغ سیاسی را بطور شگفت انگیزی افزایش خواهند داد .

5 . آثار روحی و اخلاقی

فضای مسجد، نورانی و الهی است . چنانچه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز در حدیثی به آن اشاره فرموده است: «ما جلس قوم فی مسجد من مساجد الله تعالی یتلون کتاب الله [و] یتدارسونه بینهم الا تنزلت علیهم السکینة وغشیتهم الرحمة وذکرهم الله فیمن عنده; (11) قومی [با یکدیگر] در مسجدی از مساجد خداوند متعال برای تلاوت و آموختن قرآن ننشینند; مگر آن که آرامش برایشان نازل و رحمت الهی شامل حال آنها شود . و خداوند از آنها در میان کسانی که نزد او هستند یاد می کند .»

در حدیث دیگری از آن حضرت می خوانیم که فرمود: «من کانت المساجد بیته ضمن الله له بالروح والراحة والجواز علی الصراط; (12) هر کس که مسجدها خانه اش باشد، خداوند آسایش و آرامش و عبور از صراط را برای او ضمانت می کند .» و این گونه است که مؤمن در مسجد، به مانند ماهی در دریا می ماند .

اطمینان و آسایش حاصل از حضور در مسجد، توانایی انجام صحیح وظایف و تکالیف شرعی دیگر را نیز بدست خواهد داد .

در این زمینه این نکته را نیز یادآور می شویم که به دلیل لطافتهای روحی و تاثیر پذیری عاطفی شدید در بانوان، نیاز به حضور برای کسب آرامش الهی و قلبی، درباره آنان بیشتر احساس می شود .

از نظر اخلاقی نیز وضع به همین ترتیب است; زیرا زنان به دلیل اینکه بیشتر عمر خود را در خانه ها صرف خانه داری و تربیت فرزندان می کنند و بارها در مشکلات مختلف در تنگنا قرار می گیرند، بیشتر از مردان نیازمند آرامش و یافتن محلی برای کسب راحتی روانی هستند . و البته در فضایی به نام مسجد که اساس آن بر نورانیت، عبودیت و ارتباط خالق و مخلوق است، امکان فراهم شدن آن بیشتر است . ویژگیهایی که در جماعت هست، در غیر آن نیست .

امام صادق علیه السلام فرمود: «کان ابی اذا حزنه امر جمع النساء والصبیان ثم دعا وامنوا; هرگاه پدرم از چیزی غمگین می شد، زنها و بچه ها را فرا می خواند و دعا می کرد و آنها آمین می گفتند .»

6 . آثار معنوی و اخروی

در روایات از ثوابها و اجرهای متعدد برای حاضران در مساجد، فراوان یاد شده است از جمله:

1 . «ان فی التوراة مکتوبا: ان بیوتی فی الارض المساجد فطوبی لمن تطهر فی بیته ثم زارنی فی بیتی وحق علی المزور ان یکرم الزائر; (13) در تورات نوشته شده است که [خداوند می فرماید:] مسجدها خانه های من در زمین هستند . خوشا به حال کسی که خود را در خانه اش تمیز کند و در خانه من به زیارتم بیاید و حق زائر این است که میزبان او را محترم شمارد .»

2 . قال رسول الله صلی الله علیه و آله: «المساجد سوق من اسواق الآخرة قراها المغفرة وتحفتها الجنة; (14) مساجد بازاری از بازارهای آخرتند . آمرزش [و بخشش] از وسایل پذیرایی آنها است و هدیه آنها بهشت است .»

3 . قال رسول الله صلی الله علیه و آله: «سبعة یظلهم الله فی ظله یوم لا ظل الا ظله: . . . رجل قلبه متعلق بالمسجد اذا خرج منه حتی یعود الیه; (15) هفت گروه در قیامت مورد توجه خدا قرار می گیرند . . . [که از جمله آنهاست،] شخصی که وقتی از مسجد خارج می شود تا زمان برگشت، توجه اش به مسجد باشد .»

4 . قال الصادق علیه السلام: «لا یرجع صاحب المسجد باقل من احدی ثلاث خصال: اما دعاء یدعو به یدخله الله به الجنة واما دعاء یدعوا به فیصرف الله عنه به بلاء الدنیا . . . ; اهل مسجد به کمتر از یکی از سه ویژگی باز نمی گردد: یا دعایی می کند که خداوند به برکت آن، او را به بهشت می برد، یا دعایی می کند که به سبب آن بلای دنیا را از او دور می کند و یا . . .»

این همه نشان می دهد، حضور در مسجد، علاوه بر آثار دنیوی، از جنبه اخروی و کمالات معنوی نیز - به عنوان عاملی تاثیرگذار - مورد توجه است . نقل است که شیخ الرئیس ابوعلی سینا برای ابو سعید ابوالخیر نوشت: چه لزومی دارد، مردم همه در مسجد اجتماع کنند، با اینکه خداوند از رگ گردن به انسان نزدیکتر است . هرجا که باشی اگر رابطه ات با خدا برقرار باشد، نتیجه خواهی گرفت . وی در پاسخ نوشت: اگر چند چراغ در یک جا روشن باشد، اگر یکی از آنها خاموش شد، چراغهای دیگر روشن است، ولی اگر همان چراغها هر کدام در یک اطاق باشد، اگر یکی از آنها خاموش شد، آن اتاق در تاریکی فرو خواهد رفت . انسانها نیز این گونه اند; بعضی گناهکارند، اگر تنها باشند، شاید موفق به کسب فیوضات الهی نشوند، ولی اگر در جمع باشند، شاید خداوند به برکت افراد دیگر، آنها را هم مشمول برکات خود سازد . (16)

نکته:

هرچند در تمام ثمرات حضور در مسجد، زنان و مردان مشترک اند و تبعیض بین آنها به چشم نمی خورد، اما نکته ای وجود دارد که اطلاع از آن، موجب درک مطلوب بودن حضور بانوان است . حقیقت این است که بانوان فرصت بیشتری در اختیار دارند بر خلاف مردان که اغلب عمر آنان را موضوع تامین معاش اشغال می کند . همچنین، همبستگی و دلبستگی بین زنان بیشتر از مردان است و آنان قدرت انتقال و سرعت انتقال بیشتری نسبت به مردان دارند و در تبادل اطلاعات دینی، سیاسی، اخلاقی و اجتماعی موفقتر هستند . و نیز به دلیل لطافت روحی و صافی قلب و عاطفه مادری و همسری توان تاثیرگذاری بیشتری در خانواده دارند . از این جهت است که حضور آنان در مسجد، می تواند کل فضای خانواده و به دنبال آن جامعه را دگرگون کند . از سوی دیگر، ویژگیهای اخلاقی و سلیقه ای بانوان به گونه ای است که آنان می توانند خدمات بیشتر و بهتری برای مسجد ارائه کنند .

پی نوشت:

1) مستدرک الوسایل، ج 3، ص 213 و 359 .

2) کنزالعمال، ج 7، ص 448 .

3) وسایل الشیعه، ج 3، ص 480 .

4) مستدرک الوسایل، ج 3، ص 313 .

5) همان، ص 359 .

6) کنز العمال، ج 7، ص 650 .

7) اعراف/29 .

8) بحارالانوار، ج 77، ص 86; وسایل الشیعه، ج 3، ص 86 .

9) وسایل الشیعه، ج 3، ص 477 .

10) برای مطالعه بیشتر پیرامون حضور سیاسی زنان در مساجد رجوع کنید به بلاغات النساء، بانوانی مثل سوده همدان و . . . .

11) مستدرک الوسایل، ج 3، ص 363 .

12) همان، ج 3، ص 554 .

13) وسایل الشیعة، ج 3، ص 482 .

14) مستدرک، ج 3، ص 361; بحارالانوار، ج 81، ص 4; امالی طوسی، ص 139 .

15) وسایل الشیعة، ج 3، ص 481 .

16) داستانها و پندها، ج 9، ص 58 .

 

چهارمین دوره آموزشی کارشناسان مرکز ملی پاسخگویی اصفهان با عنوان «مهارت های ارتباط مؤثر در پاسخگویی» با حضور ریاست محترم مرکز ملی پاسخگویی قم برگزار شد

حجت الاسلام و المسلمین استاد علی مخدوم رئیس مرکز ملّی پاسخگویی به سؤالات دینی در این کارگاه که دو روز به طول انجامید عنوان داشت: در دامنۀ علوم و مطلق علم و آگاهی، دو شکل از دانایی در نظر گرفته می­ شود، یکی دانش­ هایی که جنبۀ نظری دارد و دیگری دانش­ هایی که جنبۀ مهارتی دارند.

وی در ادامه به یکی از ویژگی ­های این مهارت اشاره کرد و افزود: مهارت از جنس دانستن نیست، از جنس توانستن است و توانستن، آدمی را بالا می­ برد و این امر مستلزم ممارست و تمرین است و باید بدانیم عمر مهارت بسیار کوتاه است و با بکارگیری هوشمندانه و تمرین، مهارت رشد می­ کند.

وی ایجاد ظرفیت را به عنوان دومین ویژگی مهارت عنوان کرد و تصریح کرد: ایجاد ظرفیت بیشتر است، به این شکل که ما فعالیتی که تاکنون انجام می­ داده ایم به نحو دیگر و یا شرایط دیگری و با عمق بیشتر انجام می­ شود و نتیجه آن این است که اگر تاکنون یک مهارت داشته­ ایم، حال مهارت­ ها افزایش پیدا کرده و قابلیت من بیشتر خواهد بود.

حجت الاسلام و المسلمین مخدوم افزود: زندگی امروز ما توأم با ارتباط است و ارتباط از مؤلفه­ های اصلی زندگی انسان به شمار می­ رود که اگر ارتباط از زندگی انسان گرفته شود زندگی مختل خواهد شد و پاسخگویی دینی نوعی از ارتباط است.

وی تأکید کرد: فرآیند پاسخگویی، فرایندی ارتباطی است که در آن مبدأ پاسخگو، پیام محتوای پاسخ و مقصد، مخاطب است و هدف شناساندن و یا بازشناسی یک پدیده از سوی مبلغ به مخاطب است و این ارتباط باید به نحو مؤثر اتفاق بیفتد.

رئیس مرکز ملّی پاسخگویی به سؤالات دینی ارتباط مؤثر را پروژه ­ای دانست که نیازمند طراحی و برنامه ریزی است و اگر در یک ارتباط بازیگر مذاکره نباشید با انتخاب خود بازیچه آن قرار می­ گیرید.

وی در ادامه به مهارت­ های ارتباط مؤثر اشاره کرد و خاطر نشان شد: ارتباط مؤثر تنها راه انتقال اطلاعات، پیش شرط هرنوع آموزش، تنها راه بروز احساسات و تنها راه راهنمایی و کمک واقعی به دیگران است و این ارتباط نیازمند تکنیک و مهارت است.

حجت الاسلام و المسلمین مخدوم گفت: اوّلین قدم در پاسخگویی مؤثر این است که شناخت واقعی از مسأله داشته بایم، مشکل مخاطب را کشف و به طور دقیق راه حل ارائه دهیم، چرا که یکی ازشایع ترین مشکلات، عدم فهم مسأله و شروع به پاسخگویی است و راه حل آن صبر در فهم و تحلیل مسأله است.

وی راه حل دیگر در فهم مسأله مخاطب را تلاش برای غلبه بر احساسات بیان کرد و گفت: بر احساسات خود غلبه نمایید و تا جایی که ابهام دارید شروع به پاسخ ننمایید و بدانید نخستین برداشت ما از سوال بهترین برداشت نیست و با تأمل بیشتر پاسخ کاملتر ارائه نمایید.

رئیس مرکز ملّی پاسخگویی به سؤالات دینی با بیان این که حقیقت از موضع محبت و اقتدار را یکی دیگر از این مهارت­های در ارتباط مؤثر در پاسخگویی می باشد اذعان داشت: محبت به معنی مهربانی ساده، صمیمانه و اقتدار به معنی رعایت حسن خلق در عین قاطعیت و حفظ اصول است و این یعنی با مخافت یا بدگویی مخاطب مهربانی کنید.

وی اظهار کرد: سومین مهارت، رعایت تعادل در برخورد می باشد و کارشناسان پاسخگو باید در پاسخگویی از ورود به مصادیق فردی، قومی و گروهی پرهیز کنند.

 

حجت السلام و المسلمین مخدوم از عدم تمرکز بر نکات منفی به عنوان چهارمین مهارت خبر داد و گفت: وجود نقطه منفی در افراد خیلی طبیعی است امّا تمرکز بر آن مشکل است چرا که تمرکز بر نکات منفی علاوه بر بازدارندگی مانع از شناخت واقعی و ارتباط مؤثر خواهد شد.

وی ادامه داد: مراقب خطای ذهنی خود باشید چرا که توجیه یک سخن و یا تصمیم اشتباه، آن را به سخن و تصمیم درست تبدیل نمی­ کند که این از مهارت­های ارتباط مؤثر در پاسخگویی است.

رییس مرکز ملّی پاسخگویی به سؤالات دینی عنوان داشت: همه کارشناسان باید مراقبت قضاوت(ظن) در مورد دیگران باشند، چون قضاوت کردن مانع مشاهده درست واقعیت و محبت صادقانه است و مورد قضاوت قرار گرفتن برای مخاطب آزار دهنده است.

وی به هفتمین مهارت ارتباط مؤثر در پاسخگویی اشاره کرد و بیان داشت: به مخاطب نشان دهید سخن گفتن با وی برای شما جذاب است، چرا که برقراری هر ارتباطی مستلزم گوش دادن دقیق است و سخن گفتن نوعی احتیاج است ولی گوش دادن نوعی هنر است و هر ارتباط حتی اشتباه یک فرصت است.

حجت السلام و المسلمین مخدوم گفت: هشتمین مهارت در پاسخگویی این است که هویت­ های افراد به عنوان ابعاد شخصیتی او مانند جنسیت، تحصیلات و موقعیت در نظر گرفته شود تا درک کاملتری از او داشته باشیم.

وی با بیان این که روی مشکل پرسشگر تمرکز شود و نه بر روی خود شخص چرا که در این حالت حس بدی به او دست می دهد را به عنوان نهمین مهارت بیان کرد و افزود: کارشناس باید با مخاطبین خود همدلی داشته باشد نه همدردی و بی تفاوتی، همدلی به ما می فهماند مخاطب در کجاست و ما در چه موقعیتی هستیم و این به ما فرصت می دهد تا به او آدرس داده و وی را کمک کنیم.

رئیس مرکز ملّی پاسخگویی به سوالات در پایان گفت: آخرین مهارت ارتباط مؤثر در پاسخگویی این است که در پاسخگویی به دنبال مقصر نباشید چرا که اگر به دنبال مقصر باشید نه تنها مشکل را حل نمی کنید بلکه شرایط را سخت می کنید، یافتن و یا نیافتن مقصر کمکی به حل مشکل نمی کند و فقط می تواند روند یافتن راه حل را به تأخیر بیندازد.

فرآوری: زهرا اجلال
انسان موجودی است که حقیقت او را عقل و علم تشکیل می دهد و همین مسأله موجب شرافت انسان شده و او را تا مقام خلافت الهی پیش برده است.

در آیات قرآنی از جمله آیه ۳۰ و ۳۱ سوره بقره هنگامی که از شرافت و کرامت انسانی به عنوان خلیفه یاد می شود، به این نکته توجه داده شده که این سلطه انسان بر دیگر موجودات و لزوم اطاعت و تبعیت آنها از انسان در گرو علم انسان است که خداوند به انسان بخشیده است و حتی فرشتگان مقرب نیز از آن علوم بی بهره اند.
كسى كه مى‏ خواهد گناه نكند حتماً باید به زمینه‏ هاى گناه توجه كند، وقتى آنها را شناخت به پیشگیرى و درمان آنان بپردازد.
انسان با علم و بهره گیری از عقل یعنی همان تعقل و خردورزی است که می تواند به شرافت و کرامت فعلیت بخشد و خلافت خود را تثبیت نماید، وگرنه عدم بهره گیری از عقل و علم به معنای باقی ماندن در نقص خواهد بود. 
فقدان علم و عقل در هر انسانی او را از مقام شرافت و کرامت انسانی  ساقط می کند و او را حتی پست تر از چارپایان می سازد. (اعراف، آیه ۱۷۹؛ فرقان، ۴۴) این گونه است که سازه ای ناقص از خود به وجود می آورد و به دوزخ فراق می رود و هنگامی که فرشتگان عذاب  از علت ورود به دوزخ می گویند، بر پایه همان کشفی که در هنگام مرگ رخ می دهد و به علم شهودی نسبت به خود و جهان می رسد (ق، آیه ۲۲)،‌ می گوید که از علم دیگران بهره نبرده و گوش به حرف های عالمان و عاقلان ندادیم و تعقل و خردورزی نداشتیم. (ملک، آیه 10)

جهل و حماقت؛ زمینه ی گناه
در بحث گناه و گناه شناسی که از موضوعات بسیار مهم است، شناخت «زمینه ‏هاى گناه» مهم است؛ چنانكه گفته‏ اند: 
 باران كه در لطافت طبعش خلاف نیست‏ 
در باغ لاله روید و در شوره‏ زار خس‏
 كسى كه مى‏ خواهد گناه نكند حتماً باید به زمینه‏ هاى گناه توجه كند، وقتى آنها را شناخت به پیشگیرى و درمان آنان بپردازد.
 كمبود ویتامین‏ ها در بدن، انسان را آماده پذیرش میكرب‏ ها مى‏ كند و یا بیمارى‏ ها را پرورش و گسترش مى‏ دهد، پس باید این كمبودها جبران گردد تا زمینه پذیرش و همچنین زمینه پرورش بیمارى‏ ها از بین برود. بنابراین باید «زمینه شناس و زمینه زدا» باشیم. مثلاً اگر در منزل چاه فاضلابى زمینه‏ ساز انواع پشه‏ ها مى ‏باشد سمپاشى بیهوده است باید چاه را پر كرد.
 در بررسى زمینه‏ هاى گناه  مى‏ توان امور بسیارى را نام برد كه هر یك با كمیت و كیفیت خاصى زمینه ‏ساز هستند. در اینجا یکی از مهم ترین زمینه ها را با هم مروری خواهیم داشت.
كسى كه مى‏ خواهد گناه نكند حتماً باید به زمینه‏ هاى گناه توجه كند، وقتى آنها را شناخت به پیشگیرى و درمان آنان بپردازد.

زمینه ‏هاى فرهنگى و تربیتى گناه
جهل و حماقت ، زمینه گناه را در انسان به وجود آورده و او را به سوى گناه مى ‏كشاند. جهل به خدا، جهل به هدف از آفرینش، جهل به قوانین خلقت، جهل به زشتى گناه و آثار آن.
 چنان كه یك فرد جاهل و بى‏ سواد غذاى آلوده به میكرب را بر اثر جهل به آسانى مى ‏خورد، ولى یك دكتر میكرب شناس، هرگز آن را نمى ‏خورد.
 در دوران جاهلیت  كه گناهان گوناگون، سراسر زندگى مردم را گرفته بود، بیشتر بر اثر جهل و حماقت بود. براى توضیح به این آیات توجه كنید:
«قالوا یا موسى‏ اِجعَل لَنا اِلهاً كما لَهم آلِهة قالَ إنّكم قَوم تَجهَلون» (اعراف،38)
 «بنى اسرائیل به موسى گفتند: براى ما معبودى (از بت) قرار بده چنان كه آنها (بت پرستان) معبودانى (از بت) دارند. موسى گفت: شما جمعیتى جاهل و نادان هستید.»
از زبان حضرت لوط علیه السلام خطاب به قومش مى‏ خوانیم: ءَاِنّكم لَتَاتون الرّجال شَهوةً مِن دُونِ النِّساء بل انتم قوم تجهلون؛ آیا شما به جاى زنان، به سراغ مردان، از روى شهوت مى‏ روید؟ شما قومى جاهل هستید. (نمل،55)
و در آیه 89 سوره‏ یوسف مى‏ خوانیم: قالَ هَل عَلِمتُم ما فَعَلتُم بِیُوسُفَ و اَخیهِ اِذ اَنتُم جاهِلُون؛ یوسف (به برادران خود) گفت: آیا دانستید كه با یوسف و برادرش (بنیامین) چه كردید؟ آنگاه كه جاهل بودید.
 از این آیات به روشنى استفاده مى‏ شود كه جهل و نادانى یكى از زمینه ‏هاى گناهان است.

منابع:
كتاب گناه شناسى، محسن قرائتى
سایت حوزه

فرآوری: حجت الاسلام تیموری
فقها با توجه به آیات و روایات، حیوانات را به سه دسته تقسیم نموده اند: حلال گوشت، حرام گوشت و مکروه. این احکام از میان حیوانات خشکی، آبزی و پرندگان بوده ...

حیوانات حرام گوشت:
فقها با توجه به آیات و روایات، حیوانات را به سه دسته تقسیم نموده اند: حلال گوشت، حرام گوشت و مکروه. این احکام از میان حیوانات خشکی، آبزی و پرندگان بوده و برای حلال و حرام بودن هر یک فهرست و معیارهایی مشخص نموده اند.
گوشت تمام حیوانات آبزی حرام است به استثنای دو مورد: ماهی پولک دار و میگو. بنابراین حیواناتی مانند: لاک پشت، خرچنگ، مارماهی، حلزون، قورباغه، ماهی بدون پولک، عروس دریایی، کوسه و... حرام گوشت هستند
حیوانات خشکی:
حیوانات حرام گوشتی که در خشکی زندگی می کنند، عبارتند از:
حیوانات نجس: بدن تمام حیوانات زنده پاک است به استثنای دو مورد سگ و خوکی که در خشکی زندگی می کنند که تمامی اجزای این دو حیوان نجس است و از حیوانات حرام گوشت نیز می باشند.
حیوانات درنده:
گوشت تمام حیوانات درنده مانند: شیر، ببر، پلنگ، گرگ و مطلق گربه سانان، حرام است.
میمون ها:
انواع میمون ها از جمله بوزینه ها و شامپانزه ها حرام گوشت هستند و استثنائی در آن وجود ندارد.
حشرات: آن چه جزء حشرات به حساب می آید مانند: مگس، پشه، سوسک و... در فقه شیعه حرام می باشد و تنها ملخ استثنا شده است.
پرندگانی که چینه دان دارند، حلال گوشت و الا حرام گوشت هستند. * پرندگانی که در پشت ساق پا ناخن دارند، حلال و الا حرام هستند. * پرندگانی که سنگدان دارند، حلال و الا حرام هستند.
خرگوش و موش:
خرگوش ها و موش ها با تمام اقسام و انواعشان حرام می باشند و هیچ استثنائی در این مورد وجود ندارد.
سوسمارها:
گوشت تمام حیواناتی که از خانواده سوسمارها به شمار می روند، مانند: مارمولک، تمساح، بزمجه، سمندر و... حرام است.
پرندگان:
مقصود از پرندگان، حیواناتی هستند که دارای بال می باشند؛ اعم از این که بتوانند پرواز کنند یا نتوانند؛ بنابراین پرندگانی از قبیل: مرغ و خروس، شترمرغ، کبک و مانند این ها، اگر چه نمی توانند پرواز کنند ولی حلال گوشت هستند و معیار در حلال بودن سایر پرندگان را فقهای بزرگوار چنین بیان کرده اند:
حیوانان آبزی:
گوشت تمام حیوانات آبزی حرام است به استثنای دو مورد: ماهی پولک دار و میگو. بنابراین حیواناتی مانند: لاک پشت، خرچنگ، مارماهی، حلزون، قورباغه، ماهی بدون پولک، عروس دریایی، کوسه و... حرام گوشت هستند.
* پرندگانی که چینه دان دارند، حلال گوشت و الا حرام گوشت هستند. * پرندگانی که در پشت ساق پا ناخن دارند، حلال و الا حرام هستند. * پرندگانی که سنگدان دارند، حلال و الا حرام هستند.
پرندگانی که هنگام پرواز بیشتر بال می زنند و کمتر بال های خود را صاف نگه می دارند، حلال و الا حرام هستند.
 پرندگانی که «پنجه» دارند و به وسیله آن شکار می کنند، حرام هستند مانند: عقاب، کرکس، کلاغ (انواع آن)، جغد، شاهین و... که در برخی تعابیر فقهی از این گونه پرندگان به سباع (درنده) تعبیر شده است. 
________________________________________
منابع
(1)- تحریرالوسیله، ج 2، ص 155.
(2)- همان، ص 157.
مجموعه فقه و زندگی «اغذیه فروشان» سید جعفر ربانی (پژوهشکده امر به معروف و نهی از منکر)

فرآوری: زهرا اجلال
گناهان کوچک و بزرگی که در این دنیا انجام می ‌گیرد زندگی اخروی را با مشکل رو به ‌رو می ‌کند اما آنچه انسان را امیدوار نگه می ‌دارد، رحمت الهی است ...

خداوند در آیات قرآن کریم در باب حق الناس می فرماید: «یا أیّها الّذین آمنوا لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَیْنَكُمْ بِالْباطِلِ»؛ ای كسانی كه ایمان آورده‌ اید اموال یكدیگر را از طرق نامشروع و غلط و باطل نخورید.» (نساء، 29)؛ یعنی، هرگونه تصرف در مال دیگری كه بدون حق و بدون مجوز منطقی و عقلانی بوده باشد ممنوع شناخته شده است.
در جایی دیگر می فرماید: «لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَیْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ؛ اموالتان را میان خودتان به ناحق نخورید.» (بقره/188)
و به هنگام نكوهش از قوم یهود و ذكر اعمال زشت آنان می ‌فرماید: «...وَ أَكْلِهِمْ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ...؛ آنان در اموال مردم بدون مجوز و به ناحق تصرف می ‌كردند. (همان، 161) (ناگفته پیداست كه مراد از اكل و خوردن، در این آیه كنایه از هرگونه تصرف است خواه به صورت خوردن معمولی باشد یا پوشیدن و یا سكونت و یا غیر آن و چنین تعبیری در زبان فارسی نیز رایج است.)
اگر انسان نگران این است که اگر برود به طرف بگوید من غیبتت را کردم شر بیشتری به پا شود لازم نیست ما بگوییم. استغفار کنیم توبه کنیم ولی کار خوبی است خیرات هم بدهیم برایشان به فقرا بدهیم بگوییم ثوابش باشد برای کسانی که غیبتشان کردیم. خیلی خوب است.
در جایی مى ‏فرماید: «وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفینَ؛ واى به حال آن هایى كه كم فروشى  مى‏ كنند.» (مطففین/1) این کم کاری شامل همه ی انسان ها از آن طلبه و روحانی كه روی منبر می رود و وقت مردم را با حرف های بی اساسش می گیرد می شود تا کارمند اداره ای كه دیر مى ‏آید، کار مردم را راه نمی اندازد یا امروز و فردا می کند یا كارگر یا آن استاد دانشگاهی که بى مطالعه سر كلاس می رود و همه و همه مى‏ شود؛ حق الناس كار به روحانى و كارگر و كشاورز ندارد، همه ى ما مى ‏توانیم به نوعی گرفتار حق الناس بشویم.
یکی دیگر از مصادیق حق الناس حفظ آبروی افراد است که با غیبت از بین رفته و اعضا نسبت به هم بدبین خواهند شد.
خداوند در سوره حجرات صفاتی را به عنوان مقدمه غیبت برشمرده است. در آیه 11 از این سوره مبارکه می ‌خوانیم: «یَأَیهُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اجْتَنِبُواْ کَثِیرًا مِّنَ الظَّنّ‏ إِنَّ بَعْضَ الظَّنّ‏ إِثْمٌ  وَ لَا تجَسَّسُواْ وَ لَا یَغْتَب بَّعْضُکُم بَعْضًا أَیحُبُّ أَحَدُکُمْ أَن یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ  وَ اتَّقُواْ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَّحِیمٌ»؛ اى اهل ایمان، از بسیار پندارها در حق یکدیگر اجتناب کنید که برخى ظنّ و پندارها معصیت است و نیز هرگز (از حال درونى هم) تجسس مکنید و غیبت یکدیگر روا مدارید، هیچ یک از شما آیا دوست مى ‏دارد که گوشت برادر مرده خود را خورد؟ البته کراهت و نفرت از آن دارید (پس بدانید که مَثل غیبت مومن به حقیقت، همین است) و از خدا پروا کنید، که خدا بسیار توبه پذیر و مهربان است.
بنابراین، هرگونه تجاوز، تقلب، کم کاری، غش، معاملات ربوی، رشوه، خرید و فروش اجناسی كه فایده منطقی و عقلانی در آنها نباشد، خرید و فروش وسایل فساد و گناه، غیبت و ریختن آبروی مؤمن در تحت حق الناس و مصادیق آن قرار دارند.
بدترین نوع حق الناس
بدترین نوع حق الناس این است كه آدم حق كسى را بخورد و طرف هم نتواند كارى بکند: «إِیَّاكَ وَ ظُلْمَ مَنْ لَا یَجِدُ عَلَیْكَ نَاصِراً إِلَّا اللَّهَ» (كافى، ج‏2، ص‏331) بترس از این كه به كسى ظلم كنى كه یارى ندارد غیر از خدا.

تأثیر حق الناس در قیامت
روایت داریم: «مَنْ ظَلَمَ مَظْلِمَةً أُخِذَ بِهَا فِی نَفْسِهِ أَوْ فِی مَالِهِ أَوْ فِی وُلْدِهِ» (كافى، ج‏2، ص‏332) اگر كسى به گردنش حق الناس باشد، مال مردم و آبروى مردم را بدرد و... خدا انتقام مى ‏گیرد، یا از خودش، یا از مالش، یا از بچه هایش.
امام صادق علیه السلام فرمودند: «إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ» (فجر/14) خدا در كمین گاه است. در ادامه امام فرمود: در صراط جاىی است كه هیچ كس نمى ‏تواند عبور كند مگر این كه حق مردم را بدهد. (كافى، ج‏2، ص‏331)

تأثیر حق الناس در زندگی
روایت داریم: «مَنْ ظَلَمَ مَظْلِمَةً أُخِذَ بِهَا فِی نَفْسِهِ أَوْ فِی مَالِهِ أَوْ فِی وُلْدِهِ» (كافى، ج‏2، ص‏332) اگر كسى به گردنش حق الناس باشد، مال مردم و آبروى مردم را بدرد و... خدا انتقام مى ‏گیرد، یا از خودش، یا از مالش، یا از بچه هایش. 
پیامبر اکرم صلی الله و علیه وآله می فرمایند: در قیامت بنده‌ ای که کار خوب بسیار دارد، در حالی که خوشحال است وارد محشر می ‌شود، ناگهان مردی می ‌رسد و می ‌گوید: خداوندا! این شخص در دنیا به من ظلم کرده است، پس، از کارهای نیک او گرفته می‌ شود و به آن مظلوم داده می‌ شود تا جایی که حسنه‌ ای باقی نمی ‌ماند و چون فرد دیگری می ‌آید و حقش را طلب می‌ کند، از گناهان او برداشته به بدهکار می ‌دهند تا جایی که جهنم بر او واجب می ‌شود. (نهایه‌ البدایه، ج 2، ص 55)
امام باقر (علیه السلام) می ‌فرماید: اول قطره من دم الشهید کفاره لذنوبه الا الدین فان کفارته قضاوه؛ اولین قطره از خون شهید کفاره همه گناهان اوست به جز دین و بدهی که کفاره و جبران آن پرداخت بدهی و دین است. (شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 183)

ردّ مظالم برای حق الناس های مالی
بدترین نوع حق الناس این است كه آدم حق كسى را بخورد و طرف هم نتواند كارى بگند: «إِیَّاكَ وَ ظُلْمَ مَنْ لَا یَجِدُ عَلَیْكَ نَاصِراً إِلَّا اللَّهَ» (كافى، ج‏2، ص‏331) بترس از این كه به كسى ظلم كنى كه یارى ندارد غیر از خدا.
ما وقتی به کسی بدهکار هستیم، اگر طلبکارمان را می‌شناسیم که باید به خودش طلبمان را بپردازیم. اگر خودش از دنیا رفته و وارثانش هستند، باید به وارثش بپردازیم.
اما اگر به کسانی بدهکار هستیم که به آن‌ ها دسترسی نداریم و آنها را نمی‌ شناسیم و نمی ‌توانیم پیدا کنیم، در این صورت فرمودند انسان حتما باید با اجازه‌ی مجتهد رد مظالم بدهد. یعنی مبلغی که به آن شخص بدهکار است به فقیر صدقه بدهد به نیت صاحبش. حتما با اجازه ‌ی مجتهد مثل سهم امام و سهم سادات که باید با اجازه‌ ی مجتهدین باشد. چون آنها بیشتر به موارد نیاز اشراف دارند.
حتما باید به فقیر داده شود نه کارهای خیر. فقیر هم یعنی کسی که خرج درآمد یک سالش را نداشته باشد. هشتش گرو نهش باشد. این فقیر است.

رد مظالم غیبت
ما احیاناً غیبت کسی را کردیم می‌شود رد مظالم کرد یا نه؟ مشهور فقها می‌فرمایند مخصوصاً اگر انسان نگران این است که اگر برود به طرف بگوید من غیبتت را کردم شر بیشتری به پا شود لازم نیست ما بگوییم. استغفار کنیم توبه کنیم ولی کار خوبی است خیرات هم بدهیم برایشان به فقرا بدهیم بگوییم ثوابش باشد برای کسانی که غیبتشان کردیم. خیلی خوب است.

منابع:
برنامه سمت خدا؛ بیانات حجت الاسلام قمی
اندیشه قم
سایت حوزه

فرآوری: زهرا اجلال
وقتی پوست دست یا صورت شما خشک و خشن می شود چه می کنی؟ سمباده می کشی؟ سوهان می کشی؟ سنگ پا می کشی؟ نه! چرا؟ چون این ها همه زبر و خشک و خشن اند ...

یوسف علیه السلام اگر زیبا بود یکی از زیبایی های او نرمش و انعطاف او در برابر برادران خود بود. شما ببینید برادران یوسف با وجود آنکه در نهایت عجز و ناتوانی و ذات و زبونی بودند چه جسارت تلخ و بزرگی به یوسف کردند و یوسف نیز که در اوج قدرت و توانایی و عزت و وقار بود کوچکترین رفتار با ایشان نکرد بلکه نرم و ملایم برخورد کرد.
برادران وقتی پیمانه در بار بنیامین پیدا شد گفتند: قَالُوا إِنْ یَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ
گفتند: اگر او دزدی کرده، برادرش نیز، پیش از این دزدی کرده بود یعنی اگر امروز بنیامین دزدی می  کند، کار تازه ای نیست، بلکه ریشه دار است و مادرزادی؛ چون او برادری به نام یوسف داشت که او هم دزد بود!(این تهمت به یوسف علیه السلام داستانی دارد.) (77، یوسف)
در اینجا به مادر یوسف توهین می شود و هم  به برادرش و به خودش هم نسبت ناروای سرقت و دزدی می دهند ...
امروز که یوسف بر تخت نشسته است او را محسن خطاب کرده و نیکوکار می بینند و این همان یوسفی است که در زندان نیز او را چنین یاد می کردند که تو نیکوکاری و این نشان می دهد که این بالا و پایین ها یوسف را هرگز بالا و پایین نکرد؛ درست مثل گل که هر کجا باشد کار خود را می کند خواه بالای قله اورست و یا در عمق دره های هیمالیا؛ هر کجا که باشد همان بوی خوش را دارد.
در بیان داستان پیامبر و اخلاق ایشان می فرماید: فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِی الأمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ: به رحمت  الهی ، با آنان نرمخو و پرمهر شدی. اگر تندخو و سخت  دل  بودی  بی  شك  از پیرامون  تو پراكنده  می  شدند، از آنان  درگذر و برایشان  آمرزش  بخواه  و در كارها با آنان  مشورت  كن  و چون  تصمیم  نهائی  را گرفتی  بر خدا توكل كن كه خداوند، توكل  كنندگان را دوست می دارد. (159، آل عمران)
این جا می تواند برای من و شما یک تذکر و ترمزی باشد که مراقب کلاممان در هنگام عصبانیت ، هنگامی که دیگران رفتار خشونت آمیز،توهین و بی ادبی در برابر ما دارند باشیم که اگر می خواهیم همچون یوسف علیه السلام ماندگار باشیم، و خود را پیرو سنت رسول خدا صلی الله و علیه وآله می دانیم، باید اخلاق یوسف گونه و مدارا  داشت.
این مدارا به  عنوان مکمل ایمان مطرح شده است چرا که کسی که مدارا می  کند در واقع آستانه تحمل خود را در مقابل رفتارها، اعمال، تصورات و تفکرات دیگران بالا می برد و به عبارت دیگر وقتی این ظرفیت بالا می رود یعنی دارد بر نفس خودش غلبه پیدا می  کند و ایمان یعنی بالا بردن درجات الهی انسان، تقوا  یعنی انسان را به قدرتی برساند که خودش را باز بدارد لذا همان  گونه که خود ایمان و تقوا دو عامل بالا برنده مدارا هستند، مدارا نیز مکمل ایمان و تقواست.
مدارا صرف نظر كردن از دنیا و مقام خود براى اصلاح دین یا دنیاى مردم است، مدارا یعنى نسبت به افراد كم ظرفیّت و كج فهم و فرارى، عفو و اغماض داشته باشیم تا جذب مكتب شوند.
باید اهل مدارا و عفو و تغافل و سعه صدر و گذشت بود و تا می توان از خطای دیگران گذشت، همچون یوسف كه برادران خطاكار خود را پس از پشیمانى توبیخ نكرد و فرمود: « لا تَثْریبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ...» (سوره یوسف، آیه 92) و بدین وسیله مردم را زیر پوشش محبت خود به اسلام و دین جذب کرد نه با بی اخلاقی از هرچه اسلام و دین و دینداری است طرد کرد.
در بیانی پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود: «بعثتُ بمداراة الناس» (نهج  الفصاحة، حدیث 1093) من مبعوث شدم كه با مردم مدارا كنم.
 همچنین فرمود: «انّ اللّه امرنى بمداراة الناس كما امرنى باقامة الفرائض» (نهج  الفصاحه، حدیث 677) خداوند به من امر كرده كه با مردم مدارا كنم، همان گونه كه امر نموده واجبات و نمازهاى واجب را انجام دهم.
 و در جاى دیگر فرمودند: «انّا معاشر الانبیاء اُمرنا ان نكلّم الناس على قدر عقولهم» (كافى، ج 1، ص 23) ما پیامبران مأموریّت داریم طبق عقل و فهم مردم با آنان سخن بگوئیم.
هر حرف دلی بازگو کردنی نیست
مدارا به عنوان مکمل ایمان مطرح شده است چرا که کسی که مدارا می کند در واقع آستانه تحمل خود را در مقابل رفتارها، اعمال، تصورات و تفکرات دیگران بالا می برد و به عبارت دیگر وقتی این ظرفیت بالا می رود یعنی دارد بر نفس خودش غلبه پیدا می  کند و ایمان یعنی بالا بردن درجات الهی انسان، تقوا  یعنی انسان را به قدرتی برساند که خودش را باز بدارد لذا همان  گونه که خود ایمان و تقوا دو عامل بالا برنده مدارا هستند، مدارا نیز مکمل ایمان  و تقواست.
فَأَسَرَّهَا یُوسُفُ فِی نَفْسِهِ وَلَمْ یُبْدِهَا: یوسف جواب آن سخن در دل پنهان داشت و هیچ اظهار نکرد. و با خود گفت: قَالَ أَنْتُمْ شَرٌّ مَکَانًا: شما در وضعی بدتر هستید. (77 یوسف)
همین  جا از یوسف بیاموزیم که هر سخنی را که در دل داریم بر زبان نیاوریم.
کسانی که هر چه  در دل و ذهن دارند بیرون می ریزند غیرقابل تحمّل می شوند.
این زمین چرا قابل تحمل است؟ چون آنچه دارد در دل خود فرو برده است و گرنه اگر زمین آنچه در دل داشت بیرون می ریخت امروز هرگز برای ساکنان خود قابل تحمل نبود.
همین که خدا بداند کافی است
آنگاه حضرت یوسف فرمودند: وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا تَصِفُونَ: و خدا نسبت به آنچه می گوید آگاه تر است. (77، یوسف)
یعنی همین که او می داند و دانای بر همه امور است من را آرام می کند.
یادش بخیر! وقتی توی حیاط مدرسه بودیم و به جان هم می افتادیم همین که می دیدیم ناظم پشت دریچه ایستاده و از دور ناظر است آرام می شدیم و دست از پا خطا نمی کردیم  و می گذاشتیم حریف هر کاری که دلش می خواهد بکند و هر چه او جسارت  و گستاخی اش بیشتر می شد، ما دلخوش تر بودیم. البته این نه به آن معنا بود که ما نیز صورت را آماده می کردیم تا او سیلی هایش را بنوازد بلکه معقول و منطقی برخورد می کردیم.
بالا و پایین های روزگار، یوسف را هرگز بالا و پایین نکرد
قَالُوا یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ إِنَّ لَهُ أَبًا شَیْخًا کَبِیرًا فَخُذْ أَحَدَنَا مَکَانَهُ إِنَّا نَرَاکَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ؛ گفتند: ای عزیز، او را پدری است سالخورده یکی از ما را به جای او بگیر، که از نیکوکارانت می بینیم. (78، یوسف)
و تو ببین امروز که یوسف بر تخت نشسته است او را محسن خطاب کرده و نیکوکار می بینند و این همان یوسفی است که در زندان نیز او را چنین یاد می کردند که تو نیکوکاری و این نشان می دهد که این بالا و پایین ها یوسف را هرگز بالا و پایین نکرد؛ درست مثل گل که هر کجا باشد کار خود را می کند خواه بالای قله اورست و یا در عمق دره های هیمالیا؛ هر کجا که باشد همان بوی خوش را دارد.

منابع:
درس هایی از قرآن؛ حجت الاسلام قرائتی
باران حکمت؛ حجت الاسلام رنجبر
سایت حوزه

سید حسین سیدی
سوالی که ذهن خیلی از خداجویان مسلمان را مشغول نموده است؛ دانستن میزان رضایت خداوند از آنهاست. می دانیم که یکی از القاب امام هشتم ــ که تولدش را در پیش رو داریم

شکی نیست که خشنودی خدا از امام رضا (علیه السلام) بخاطر بندگی آن امام همام، نسبت به خدای بزرگ است، ما پیروان آن امام رئوف (البته امام، معصوم است و ما غیر معصوم) هم با ابراز بندگی خود بدرگاه خدا ــ که در ایمان به خدا و انجام عمل صالح، خلاصه می شود ــ می توانیم در پی کسب رضای خدا باشیم.

از کجا بدانیم خدا از ما راضی است؟
حضرت عیسی ‌بن ‌مریم به حواریین فرمود: کاری کنید که نزد خدا محبوب گردید و به خدا نزدیک شوید. گفتند: ای روح ‌الله! چگونه در نزد خدا محبوب شویم و به او نزدیک گردیم؟ گفت: با بغض اهل گناه، و با دشمنی ایشان، رضای الهی را طلب کنید!»
حضرت علی (علیه السلام) در کلامی گهربار می فرماید: «مَنْ‏ أَرَادَ مِنْكُمْ‏ أَنْ‏ یَعْلَمَ‏ كَیْفَ‏ مَنْزِلَتُهُ‏ عِنْدَ اللَّهِ‏ فَلْیَنْظُرْ كَیْفَ مَنْزِلَةُ اللَّهِ مِنْهُ عِنْدَ الذُّنُوبِ كَذَلِكَ مَنْزِلَتُه‏؛[2] هر کس از شما که می خواهد جایگاه و منزلت خود را در نزد خداوند بداند،‌ پس باید ببیند که جایگاه و منزلت خداوند در آن هنگام که به گناهی می رسد چگونه است. جایگاه او نزد خداوند تبارک و تعالی، به همان مقدار است که جایگاه خداوند در نزد او است.»
پیام این حدیث این است که اگر ما اوامر الهی را مخلصانه بجا بیاوریم و از اطاعت الهی سر نپیچیم؛ باید بدانیم که رضایت الهی را بدست آورده ایم. شکی نیست که باید در تمام زندگی اینگونه باشیم؛ تا به رضوان الهی و بهشت او در آییم.
اگر انسان، دوستی داشته باشد، تمام سعی خود را برای راضی نگه داشتن او ـــ با توجه داشتن به خواسته های او ــ بکار می برد، آنگاه از طرف مقابل هم همین خواسته ها را دارد. خلاصه وقتی در دوستی های زمینی و دنیایی (با بی اعتباری های دنیا و دوستی هایش) رضایت طرفینی حرف اول را می زند؛ درباره آخرت که سرای جاوید است به طریق اولی باید رضایت طرفینی حرف اول را بزند.
اتفاقاً در حدیث داریم که دین انسان به مانند برادر انسان (بالاتر از دوست) است که باید نسبت به او توجه کامل داشته باشی.
امیرالمومنین علی (علیه السلام) به کمیل بن زیاد فرمودند: «أَخُوكَ دِینُكَ فَاحْتَطْ لِدِینِكَ‏ بِمَا شِئْت‏؛[3]دین تو مانند برادر توست، پس نسبت به دینت تا می توانی جانب احتیاط را نگه دار(محکم کاری نسبت به فرائض دینی)»
عوامل کسب رضایت خداوند
حالا به عواملی چند که باعث کسب رضایت الهی می شود اشاره می کنیم.
1ــ ایمان و عمل صالح
هیچ كس مشمول رضاى خدا نمی ‌شود مگر با اطاعت او و اطاعت پیامبرش و اطاعت ائمه از آل محمد صلى ‌اللَّه علیه ‌و آله .
در آیات پایانی سوره بینه می خوانیم: كسانى كه ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، بهترین مخلوقات (خدا) یند! * پاداش آنها نزد پروردگارشان باغ هاى بهشت جاویدان است كه نهرها از زیر درختانش جارى است؛ همیشه در آن مى‏ مانند! (هم) خدا از آنها خشنود است و (هم) آنها از خدا خشنودند؛ و این (مقام والا) براى كسى است كه از پروردگارش بترسد. [4]
بی تردید رضایت خدای بزرگ جز با عمل به دستوراتش میسر نیست، دستوراتی که با شناخت مقام خداوند و ترس از عقوبت او، و همچنین اطاعت از اهل بیت (علیهم السلام) امکان پذیر خواهد بود. حضرت صادق سلام ‌الله ‌علیه در عصر خویش رساله ‌ای مفصل برای شیعیان می ‌نویسند و برای شهرهای مختلف نسخه‌ ای از آن را می ‌فرستند. شیعیان نیز آن را در سجاده ‌های خویش قرار می‌داده‌ اند و پس از نماز آن را مرور می‌کرده ‌اند. در این رساله آمده است: و بدانید كه هیچ كس مشمول رضاى خدا نمی ‌شود مگر با اطاعت او و اطاعت پیامبرش و اطاعت ائمه از آل محمد صلى ‌اللَّه علیه ‌و آله .
2ــ تبری
در روایتی آمده است که رسول خدا (صلی ‌الله‌ علیه ‌و آله) فرمود: حضرت عیسی ‌بن ‌مریم به حواریین فرمود: کاری کنید که نزد خدا محبوب گردید و به خدا نزدیک شوید. گفتند: ای روح ‌الله! چگونه در نزد خدا محبوب شویم و به او نزدیک گردیم؟ گفت: با بغض اهل گناه ، و با دشمنی ایشان، رضای الهی را طلب کنید!» [6]
در روایتی امام رضا علیه السلام در باب ویژگی شیعیان می فرمایند: قال الامام الرّضا - علیه السلام - : شیعَتُنا المُسَّلِمُونَ لاِمْرِنا، الْآخِذُونَ بِقَوْلِنا، الْمُخالِفُونَ لاِعْدائِنا، فَمَنْ لَمْ یَكُنْ كَذلِكَ فَلَیْسَ مِنّا: امام رضا- علیه السلام - فرمود: شیعیان ما كسانی هستند كه تسلیم امر و نهی ما باشند، گفتار ما را سرلوحه زندگی ـ در عمل و گفتار ـ خود قرار دهند، مخالف دشمنان ما باشند و هر كه چنین نباشد از ما نیست. [جامع أحادیث الشّیعه، ج 1، ص 171، ح 234]
شاید کسی فکر کند: بغض دشمنان الهی، همان اطاعت از خداست، بله در این شکی نیست، ولی زمانی هست که انسان اطاعت الهی را گردن می نهد اما با دشمنان خدا سر جنگ و ستیز نداشته و با آنها مشکلی ندارد. مشکل اصلی دنیای اسلام، هم دقیقاً همین است که بعضی کشورهای مسلمان، شاید کم و بیش احکام اسلام را اجرا کنند (اطاعت از خدا و پیامبر)، ولی با دشمنان خدا و اسلام، مشکل چندانی ندارند. این موضوع سبب بوجود آمدن جنگ های خانمان سوزی در جهان اسلام شده است.
3ــ رضایت به تقدیرات الهی
حضرت علی (علیه السلام) در کلامی گهربار می فرماید: «مَنْ‏ أَرَادَ مِنْكُمْ‏ أَنْ‏ یَعْلَمَ‏ كَیْفَ‏ مَنْزِلَتُهُ‏ عِنْدَ اللَّهِ‏ فَلْیَنْظُرْ كَیْفَ مَنْزِلَةُ اللَّهِ مِنْهُ عِنْدَ الذُّنُوبِ كَذَلِكَ مَنْزِلَتُه‏؛[2] هر کس از شما که می خواهد جایگاه و منزلت خود را در نزد خداوند بداند،‌ پس باید ببیند که جایگاه و منزلت خداوند در آن هنگام که به گناهی می رسد چگونه است. جایگاه او نزد خداوند تبارک و تعالی، به همان مقدار است که جایگاه خداوند در نزد او است.»
از امیرالمؤمنین علیه‌ السلام نیز نقل شده است که حضرت فرمود: «عَلَامَةُ رِضَا اللَّهِ سُبْحَانَهُ عَنِ الْعَبْدِ رِضَاهُ بِمَا قَضَى بِهِ سُبْحَانَهُ لَهُ وَ عَلَیْه‏؛[7] نشانه رضایت خدای سبحان از بنده، رضایت بنده از آن چیزی است که خداوند برای او مقدر کرده است، چه خوشایند او و چه ناخوشایند او باشد»‌ 
البته وجود این احادیث و احادث مشابه، منافاتی با تلاش و کوشش انسان برای تغییر سرنوشت خودش ندارند: «اَنَّ اللَّهَ لَمْ یَكُ مُغَیِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلى‏ قَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ أَنَّ اللَّهَ سَمیعٌ عَلیمٌ؛[انفال/53] خداوند، هیچ نعمتى را كه به گروهى داده، تغییر نمى ‏دهد؛ جز آنكه آنها خودشان را تغییر دهند؛ و خداوند، شنوا و داناست.»
انسانی که دست روی دست بگذارد و بگوید: هر چه پیش آید خوش آید، هر چه تقدیر باشد همان می شود؛ این فرد خود را فریب داده است.
کسانی هستند که از خدا شاکی هستند و مدام شکوه می کنند که ای کاش خدایا! اینگونه می شد و ای کاش اینگونه نمی شد، بدون اینکه فکر کنند واقعاً به نفع آنها است یا نه، در حالی که می باید صبر را چاشنی کار کنند: «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ‏ مِنَ‏ الْأَمْوالِ‏ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرینَ؛[بقره/155]و البته شما را به پاره‏اى از سختى ‏ها چون ترس و گرسنگى و نقصان اموال و نفوس و آفات زراعت بیازماییم، و صابران را بشارت و مژده بده.»
بنابراین اگر انسان از برخی تقدیرات الهی  گله‌ مند باشد و آرزو کند که ای کاش این‌ گونه نشده بود باید بداند که خدا هم به همین میزان از او ناراضی است.
سخن آخر
شاه کلید بدست آوردن رضایت الهی، اطاعت از او و فرستادگان او در روی زمین (اهل بیت) است، اطاعتی که پایبندی انسان را به ایمان به خدا و عمل صالح را تقویت کند. حضرت علی (علیه السلام) یک راهکار عملی در این زمینه به ما نشان می دهد که: اگر می خواهی بدانی مقام و جایگاه خود را نزد خدا بدانی (خدا چقدر از تو راضی است)، بنگر که جایگاه و ابهت خدا، موقع گناه، نزد تو چقدر است.

پی نوشت ها:
[1]. بحارالانوار، ج‏49، ص 4.
[2]. بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج‏10 ص 95.
[3]. الأمالی (للمفید)،  ص  283 
[4]. آیات 7 و 8 سوره مبارکه بینه
[5].  بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج‏75 ، ص222
[6]. بحار الأنوار (ط - بیروت) ،ج‏74 ، ص 147 
[7]. شرح آقا جمال خوانسارى بر غرر الحكم و درر الكلم، ج‏4 

فرآوری: محمد باعزم
بعد از امام موسی بن جعفر علیه السلام مقام امامت به پسرش حضرت ابوالحسن علی بن موسی الرضا علیه السلام رسید، چرا که او در فضایل سرآمد همه ی برادران...
 ویژگیهای زندگی امام رضا علیه السلام

بعد از امام موسی بن جعفر علیه السلام مقام امامت به پسرش حضرت ابوالحسن علی بن موسی الرضا علیه السلام رسید، چرا که او در فضایل سرآمد همه ی برادران و افراد خانواده اش بود و در علم و پرهیزکاری بر دیگران برتری داشت و همه ی شیعه و سنی بر برتری او اتفاق نظر دارند و همگان آن حضرت را به تفوق بر دیگران در جهت علم و فضایل معنوی می شناسند. به علاوه پدر بزرگوارش امام کاظم علیه السلام بر امامت او بعد از خودش تصریح فرموده و اشاراتی نموده که درباره ی هیچ یک از برادران و افراد خانواده ی او، چنین تصریح و اشاراتی ننموده است.
حضرت رضا علیه السلام به سال 148 هجری (یازدهم ذیقعده یا ٦) در مدینه چشم به این جهان گشود، و در طوس خراسان در ماه صفر (1) سال 203 هجری در سن 55 سالگی از دنیا رفت(2) مادر آن حضرت «ام البنین» نام داشت که ام ولد بود. مدت امامت او و مدت سرپرستی او از امت، بعد از پدرش بیست سال بود.
چند نمونه از دلایل امامت حضرت رضا علیه السلام
1 - تصریح و اشارات امام کاظم علیه السلام بر امامت رضا علیه السلام، این مطلب را جمع کثیری نقل کرده اند از جمله اصحاب نزدیک و مورد اطمینان و صاحبان علم و تقوا و فقهای شیعیان (امام کاظم علیه السلام) که به نقل آن پرداخته اند، عبارتند از: داوود بن کثیر رقی، محمد بن اسحاق بن عمار، علی بن یقطین، نعیم قابوسی و افراد دیگر که ذکر آنان به طول می انجامد. «داوود رقی» می گوید: به ابا ابراهیم (امام کاظم علیه السلام) عرض کردم: فدایت شوم! سن و سالم زیاد شده و پیر شده ام، دستم را بگیر و از آتش دوزخ مرا نجات بده، بعد از تو صاحب اختیار ما (یعنی امام ما) کیست؟ آن حضرت اشاره به پسرش امام رضا علیه السلام کرد و فرمود: «هَذَا صَاحِبُکُمْ مِنْ بَعْدِی امام شما بعد از من این پسرم می باشد».
بعد از امام موسی بن جعفر علیه السلام مقام امامت به پسرش حضرت ابوالحسن علی بن موسی الرضا علیه السلام رسید، چرا که او در فضایل سرآمد همه ی برادران و افراد خانواده اش بود و در علم و پرهیزکاری بر دیگران برتری داشت و همه ی شیعه و سنی بر برتری او اتفاق نظر دارند و همگان آن حضرت را به تفوق بر دیگران در جهت علم و فضایل معنوی می شناسند.
2 - محمد بن اسحاق می گوید: به ابوالحسن اول (امام کاظم علیه السلام) عرض کردم: آیا مرا به کسی که دینم را از او بگیرم، راهنمایی نمی کنی؟
در پاسخ فرمود: «(آن راهنما) این پسرم علی علیه السلام است» روزی پدرم (امام صادق علیه السلام) دستم را گرفت و در کنار قبر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برد و به من فرمود: «پسر جان! خداوند متعال (در قرآن) می فرماید: ( ٦ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَهً ٦)؛ من در روی زمین جانشین و حاکمی قرار خواهم داد، (3) خداوند وقتی سخنی می گوید و وعده ای می دهد، به آن وفا می کند».
3 - نعیم بن صحاف می گوید: من و هشام بن حکم و علی بن یقطین در بغداد بودیم، علی بن یقطین گفت: در حضور عبد صالح (امام کاظم علیه السلام) بودم، به من فرمود: «ای علی بن یقطین! این علی، سرور فرزندان من است، بدان که من کنیه ی خودم (یعنی ابوالحسن) را به او عطا کردم». و در روایت دیگر آمده است که: هشام بن حکم (پس از شنیدن این سخن از علی بن یقطین) دستش را بر پیشانی خود زد و گفت: راستی چه گفتی؟ (او چه فرمود؟!)
علی بن یقطین در پاسخ گفت: «سوگند به خدا! آنچه گفتم امام کاظم علیه السلام فرمود». آنگاه هشام گفت: «سوگند به خدا! امر امامت بعد از او (امام هفتم) همان است (که به حضرت رضا علیه السلام واگذار شده است)».(4)

پی نوشت ها:
(1).آخر ماه صفر.
(2).عمر شریف آن حضرت به طور دقیق، 54 سال و سه ماه و نوزده روز بود.
(3).ارشاد مفید، ج 2، ص 180
(4). نگاهی بر زندگی دوازده امام ( علیهم السلام )، ص4

به غیر از اهدافى كه مامون در مورد ولایتعهدى حضرت اظهار كرد، براى كنترل امام رضا علیه السلام نیز نگهبانان و جاسوس هایى را گمارد تا اخبار امام را به وى برسانند.

تقارن 29 صفر 1421 ه. ق سال روز شهادت ثامن الحجج حضرت امام رضا علیه السلام با 14 خرداد 1379 ه. ش سال روز حلت حضرت امام خمینى علیها السلام (1) و سال امام على علیه السلام - اعلام شده از سوى مقام معظم رهبرى (2)- از ویژه گى خاصى بررخودار است.
امام رضا علیه السلام در سال 148 ه. ق در مدینه چشم به جهان گشود و در سن 55 سالگى مسموم و در سال 202 به شهادت رسید (3) و در سناباد مشهد كنونى به خاك سپرده شد. (4)
پدرش امام موسى بن جعفر علیهما السلام و مادرش مشهور به خیزران، اروى (5) ، نجمه، ام البنین و تكتم (6) بوده است.
نقش انگشتر امام رضا علیه السلام «ما شاء الله ولا حول ولا قوة الا بالله » بوده است. (7)
هدف مامون از ولایتعهدى
مامون با تظاهر به تشیع (8) - در صدد رفع مشكلاتى بود كه از ناحیه ى علویون - از آغاز خلافت - بر سر راهش قرار گرفته بود او در این مبارزه، گام به گام حركت كرد و در آخرین مرحله، تحمیل «ولایتعهدى » به امام رضا علیه السلام بود.
مامون در برابر اعتراضى كه در مورد ولایتعهدى امام علیه السلام بر او شد چنین پاسخ داد:
«این مرد [امام رضا علیه السلام] كارهاى خود را از ما پنهان كرده و مردم را به امامت خود مى خواند ما او را بدین جهت ولى عهد قرار دادیم كه مردم را به خدمت ما بخواند و به خلافت ما اعتراف نماید و در ضمن شیفتگان ایشان بدانند كه او آن چنان كه ادعا مى كند، نیست؛ و این امر (خلافت) شایسته ما است نه او! و همچنین ترسیدیم، اگر او را به حال خود بگذاریم در كار ما شكافى به وجود آورد كه نتوانیم آن را پر كنیم و اقدامى علیه ما بكند كه تاب مقاومتش را نداشته باشیم. اكنون كه در رابطه با وى این شیوه را پیش گرفته و در كار او مرتكب خطا شده و خود را با بزرگ كردن او در لبه ى پرتگاه قرار داده ایم، نباید در كار وى سهل انگارى كنیم. بدین جهت باید كم كم از شخصیت و عظمت او بكاهیم تا او را پیش مردم به صورتى در آوریم، كه از نظر آنها شایستگى خلافت را نداشته باشد، سپس در باره ى او چنان چاره اندیشى كنیم كه از خطرات او كه ممكن بود متوجه ما شود جلوگیرى كرده باشیم ». (9)
«ابا صلب هروى » نیز در خصوص واگذارى ولایتعهدى به على بن موسى الرضا علیه السلام مى گوید:
«ولایتعهدى را به امام واگذاشت، تا به مردم نشان دهد كه او چشم به دنیا دارد و بدین ترتیب، موقعیت معنوى خود را پیش آن ها از دست بدهد». (10)
به غیر از اهدافى كه مامون در مورد ولایتعهدى حضرت اظهار كرد، براى كنترل امام رضا علیه السلام نیز نگهبانان و جاسوس هایى را گمارد تا اخبار امام را به وى برسانند. (11)
عكس العمل امام رضا علیه السلام در برابر پیشنهاد ولایتعهدى
اولین واكنش امام هشتم علیه السلام نسبت به پیشنهاد مامون در خصوص ولایتعهدى، این بود كه از آمدن به خراسان سرباز زد چرا كه آمدن او به «مرو» یك پیروزى سیاسى براى مامون به حساب مى آمد. (12)
كلینى از «یاسر خادم » و «ریان بن صلت » نقل كرده است: وقتى كار امین پایان یافت و حكومت مامون استقرار یافت، نامه اى به امام علیه السلام نوشته و از او خواست تا به خراسان بیاید، ولى امام هرگز به درخواست او جواب مساعد نمى داد (13) مامون در سال 200ه. ق نامه ها و پیك هاى متعدد به مدینه، حضور حضرت رضا علیه السلام فرستاد و آن حضرت را با تاكید و تشدید به خراسان دعوت كرد (14) در حدیث آمده است: مامون از نوشتن نامه در این رابطه دست بردار نبود. (15)
تا این كه «رجاء بن ابى الضحاك » را مامور كرد كه امام علیه السلام را به این مسافرت مجبور كند. (16)

پی نوشت :

1) تقویم روز شمار 1379، 14 خرداد 1379.
2) سخنرانى معظم له به مناسبت تحویل سال نو 1379.
3) تاریخ اهل البیت، ص 83، سید محمد رضا حسینى.
4) بر شطى از حماسه و حضور، ص 365.
5) همان، ص 123.
6) سیره الائمة الاثنى عشر، ج 2 ص 342، هاشم معروف حسنى.
7) بحار الانوار، ج 49 ص 2.
8) مروج الذهب، ج 3 ص 417- ابن اثیر، ج 6 ص 408.
9) عیون اخبار الرضا، ج 2 ص 167- 168 به نقل از حیات فكرى سیاسى امامان شیعه، ج 2 ص 74، رسول جعفریان.
10) همان، ص 241.
11) حیاة السیاسة للامام الرضا علیه السلام، ص 214.
12) حیات فكرى و سیاسى امامان شیعه، ج 2 ص 78، سال 1371.
13) همان، ص 77.
14) سوگنامه ى آل محمد، ص 112، محمد محمدى اشتهاردى.
15) اصول كافى، ج 1 ص 448- مسند الامام الرضا، ج 1 ص 64.
16) حیات فكرى و سیاسى امامان شیعه، ص 78.

منبع : ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره4.

عبدالکریم پاک نیا
فلسفه پوشش و حجاب اسلامي از مهم‏ترين موضوعاتي است كه امروزه در جامعه اسلامي ما مطرح است و تشريح حكم اسلامي حجاب و پاسخ به شبهات آن براي تمام مبلغان گرامي ضروري

طليعه

فلسفه پوشش و حجاب اسلامي از مهم‏ترين موضوعاتي است كه امروزه در جامعه اسلامي ما مطرح است و تشريح حكم اسلامي حجاب و پاسخ به شبهات آن براي تمام مبلغان گرامي ضروري است. به اين سبب ما در آستانه ولادت امام هشتم علیه السلامبه شرح دو سخن حكيمانه امام رضا علیه السلام در اين باره مي‏پردازيم:
فلسفه عفاف و حجاب
محمّد بن سنان مي‏‏گويد: حضرت امام رضا علیه السلام در جواب سؤالات من، نامه‏اي برایم ارسال داشتند كه در فرازي از آن فرموده بودند: «حُرِّمَ النَّظَرُ إِلَي شُعُورِ النِّسَاءِ الْمَحْجُوبَاتِ بِالْأزْوَاجِ وَ غَيْرِهِنَّ مِنَ النِّسَاءِ لِمَا فِيهِ مِنْ تَهْيِيجِ الرِّجَالِ وَ مَا يَدْعُوا التَّهْيِيجُ اِلَی الْفَسَادِ وَ‌ الدُّخُولِ فِيمَا لَا يَحِلُّ وَ لَا يَحْمِلُ [يَجْمُلُ] وَ كَذَلِكَ مَا أشْبَهَ الشُّعُورَ إِلَّا الَّذِي قَالَ اللهُ تَعَالَي وَ الْقَوَاعِدُ مِنَ‌ النِّسَاءِ اللَّاتِي لَا يَرْجُونَ نِكَاحاً فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُنَاحٌ أنْ يَضَعْنَ ثِيَابَهُنَّ غَيْرَ الْجِلْبَابِ وَ لَا بَأسَ بِالنَّظَرِ إِلَی شُعُورِ مِثْلِهِنَّ.» (1)
«نگاه كردن به موهاي زنان شوهردار وغیرشوهردار، حرام است؛ زيرا اين نگاه، مرد را تهييج و تحريك مي‌كند. و تهييج، شخص را به فساد و داخل شدن در حرام و اعمال ناپسنديده مي‌كشاند و همچنين است حكم نگاه به غير مو،‌ [كه نگاه مرد به آنها حلال نيست،] مگر در موردي كه حق‌تعالي [در قرآن، آن را استثنا كرده و] فرموده است: ‏(وَ الْقَوَاعِدُ مِنَ‌ النِّسَاءِ اللَّاتِي لَا يَرْجُونَ نِكَاحاً فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُنَاحٌ)؛ «بر زنان سالخورده كه از ولادت و عادت بازنشسته، اميد ازدواج ندارند باكي نيست كه لباسهايشان را غير از چادر بر زمين بگذارند و اشكالي ندارد كه به موهاي مثل اين زنان نگاه شود.»

عامل ترغيب زنان به حجاب و عفاف
روزي حسن بن جهم به محضر امام رضا علیه السلام‌ مشرف شد. وي متوجه شد كه حضرت، ظاهري آراسته دارد و خضاب (2) هم كرده است. با تعجب پرسيد: «خضاب كرده‌ايد؟» امام فرمود: «نَعَمْ بِالْحِنَّاءِ وَ الْكَتَمِ أَمَا عَلِمْتَ أَنَّ فِي ذَلِكَ لَأَجْراً إِنَّهَا تُحِبُّ أَنْ تَرَى مِنْكَ مِثْلَ الَّذِي تُحِبُّ أَنْ تَرَى مِنْهَا يَعْنِي الْمَرْأَةَ فِي التَّهْيِئَةِ وَ لَقَدْ خَرَجْنَ نِسَاءٌ مِنَ الْعَفَافِ إِلَى الْفُجُورِ مَا أَخْرَجَهُنَّ إِلَّا قِلَّةُ تَهْيِئَةِ أَزْوَاجِهِنَّ؛ (3) بله، با حنا و برگ نيل خضاب كرده‌ام؛ مگر نمي‌داني كه اين كار، سودي فراوان دارد؛ از جمله آنكه همسر تو دوست دارد در تو همان زيبايي و آراستگي را ببيند كه تو دوست داري در او ببيني، و زناني [در اقوام گذشته] از دايره عفت، بيرون رفتند و فاسد شدند. و چنين نشدند، مگر به دليل كم‌توجهي شوهرانشان به آرايش خود.»
حضرت رضا علیه السلامدر سخن ديگري در همين باره فرمود: «أَنَّ نِسَاءَ بَنِي إِسْرَائِيلَ خَرَجْنَ مِنَ الْعَفَافِ إِلَى الْفُجُورِ مَا أَخْرَجَهُنَّ إِلَّا قِلَّةُ تَهْيِئَةِ أَزْوَاجِهِنَّ؛ (4) زنان يهود از عفت بيرون رفتند و فاسد شدند، و چنين نشدند مگر به دليل كم‌توجهي شوهران به آرايش و نظافت خود.»
و نيز فرمود: «وَ قَالَ إِنَّهَا تَشْتَهِي مِنْكَ مِثْلَ الَّذِي تَشْتَهِي مِنْهَا؛ (5) همسرت از تو همان را مي‌خواهد كه تو از او توقع داري.»
با توجه به سخن امام رضا علیه السلام معلوم مي‌شود كه هدف دين از ضروري دانستن حجاب، حذف زمينه‌هاي فساد است. همچنين بايد مرد و زن مسلمان، مسائل جنسي خود را منحصر به كانون گرم خانواده قرار دهد؛‌ وگرنه جامعه از سلامت جنسي برخوردار نخواهد بود.
مهم‌ترين دستاوردهاي حجاب
1. آرامش رواني
اسلام تدابيري براي تعديل و رام كردن غريزه جنسي انديشيده است و در اين باره، هم براي زنان و هم براي مردان،‌ تكليف معين كرده است. يك وظيفه مشترك براي زن و مرد، مربوط به نگاه كردن است: (قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ .... قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ ....)؛ (6) «به مؤمنین بگو که چشمهایشان را [از نامحرم] ببندند و فروج خود را [از حرام] حفظ کنند. و به زنان مؤمن هم بگو که چشمهایشان را [از نامحرم] ببندند و فروجشان را [از حرام] نگه دارند.» خلاصه‌ اين دستور، آن است كه زن و مرد نامحرم نبايد به يكديگر خيره شوند، نبايد چشم‌چراني كنند، نبايد نگاه‌هاي مملوّ از شهوت به يكديگر بدوزند، نبايد به قصد لذت بردن به يكديگر نگاه كنند. يك وظيفه هم خاص زنان مقرر فرموده است و آن، اين است كه بدن خود را از مردان بيگانه پوشيده دارند و در اجتماع به جلوه‌گري و دلربايي نپردازند، با هيچ شكل، رنگ و بهانه‌اي،‌ كاري نكنند كه اسباب تحريك مردان بيگانه را فراهم كنند.

زدست ديده و دل،‌ هر دو فرياد
هر آنچه ديده بيند دل كند ياد
روح بشر، فوق‌العاده تحريك‌پذير است. اشتباه است كه گمان كنيم تحريك‌پذيري روح بشر، محدود به حد خاصي است و از آن پس، آرام مي‌گيرد. در نتيجه، حجاب را مي‌توان،‌ يكي از عوامل مهم آرامش روحي و رواني زن و مرد دانست. همچنان‌كه قرآن شريف، آرامش روحي و رواني و سكينه قلبي را در انحصار زوجين در كانون گرم خانواده مي‌داند و مي‌فرمايد: ‏(هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُن)؛ (7) «زنان پوشش شما و شما پوشش زنان هستید.»

2. استحكام پيوند خانوادگي
بی‏شك، هر چيزي كه باعث تحكيم پيوند خانوادگي و صميميت رابطه زوجين شود براي كانون خانواده مفيد است و در ايجاد آن بايد حداكثر كوشش مبذول شود؛ برعكس، آنچه باعث سستي روابط زوجين و دلسردي آنان شود به حال زندگي خانوادگي، زيان‏بار است و بايد با آن مبارزه كرد. اختصاص يافتن استمتاعات و التذاذهاي جنسي به محيط خانوادگي و در كادر ازدواج مشروع، پيوند زن و شوهر را محكم مي‌سازد و باعث اتصال بيش‏تر زوجين به يكديگر مي‌شود.
مسئله مهم ديگر، ايجاد پاك‌ترين و صميمي‌ترين عواطف بين زوجين و برقرار ساختن يگانگي و اتحاد كامل در كانون خانواده است. تأمين اين هدف، وقتي ممكن است كه زوجين از هرگونه استمتاع از غير همسر يا همسران قانوني چشم بپوشند، مرد چشم به زن ديگر نداشته باشد و زن نيز درصدد تحريك و جلب توجه كسي جز شوهر خود نباشد و اصل ممنوعيت هر نوع كاميابي جنسي در غير چارچوب خانواده حتي قبل از ازدواج هم رعايت شود و اين مهم با رعايت اصل قرآني حجاب و عفاف،‌ ميسر است.

3. استواري اجتماع
پوشاندن بدن به استثناي وجه و كفّين،‌ مانع هيچ‌گونه فعاليت فرهنگي يا اجتماعي يا اقتصادي نيست، آنچه باعث فلج كردن نيروي اجتماع است آلوده كردن محيط كار به لذتجويي‌هاي شهواني است.
آيا پسر و دختري در محيط جداگانه‌اي تحصيل كنند و یا در يك محيط درس بخوانند دختران بدن خود را بپوشانند و هيچ‌گونه آرايشي نداشته باشند بهتر درس مي‌خوانند و فكر مي‌كنند و به سخن استاد گوش مي‌دهند يا وقتي كه كنار هر پسري، يك دختر آرايش كرده با دامن كوتاه نشسته باشد؟ آيا اگر مردي در خيابان،‌ بازار، اداره، كارخانه و ... با قيافه‌هاي محرّك و مهيّج زنان آرايش كرده مواجه باشد بهتر سرگرم كار و فعاليت مي‌شود يا در محيطي كه با چنين مناظري روبه‌رو نشود؟ بنابراين اگر مسئله حجاب، جدي گرفته و كاملا رعايت شود، جامعه استوار و پابرجا خواهد بود و هرگز متزلزل نخواهد شد و زن و مرد با آرامش خاطر به مسئوليت‌ها و رسالت خود عمل خواهند كرد.

4. حفظ احترام زن
مرد از نظر جسماني و فكري بر زن تفوّق دارد و زن در اين دو مورد در برابر مرد، قدرت مقاومت ندارد؛ ولي زن از طريق عاطفي و قلبي، هميشه تفوّق خود را بر مرد ثابت كرده است. حريم نگه داشتن زن، ميان خود و مرد يكي از وسايل مرموزي بوده است كه زن براي حفظ مقام و موقعيت خود در برابر مرد از آن استفاده كرده است.
اسلام، زن را تشويق كرده است كه از اين وسيله استفاده كند؛ به‌ويژه تأكيد كرده است كه زن، هر اندازه متين‌تر،‌ باوقارتر و عفيف‌تر حركت كند و خود را در معرض نمايش براي مرد نگذارد، بر احترامش افزوده مي‌شود.
در آيات سوره احزاب پس از آنكه توصيه مي‌كند زنان خود را بپوشانند، مي‌فرمايد: ‏(ذلِكَ أَدْنى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْن)؛ «این نزدیک‏تر است به اینکه شناخته شوند و مورد اذیّت قرار نگیرند.» يعني رعايت حجاب ـ‌ براي اينكه به عفاف شناخته شوند و معلوم شود خود را در اختيار مردان بيگانه قرار نمي‌دهند ـ‌ بهتر است و در نتيجه، فاصله گرفتن و حشمت آنها، مانع مزاحمت افراد سبكسر و هوسران مي‌شود. (8) پس بهره ديگر رعايت حجاب اسلامي، حفظ عزت و شخصيت زن در اجتماع است. به همين دليل است كه اهل‏بيت علیهم السلام در پاسداري از اين اصل قرآني، همواره تلاش مي‌كرده‌اند و از پاسداران حجاب و عفاف، نهايت تجليل را مي‌فرمودند: نمونه‌اي از آن را در ذيل با هم مي‌خوانيم.
بعد فرمودند: اين،‌ بانويي است كه در دوره بي‌حجابي [رضاخان پهلوي] هفت سال از خانه بيرون نيامده است، مبادا نامحرم، او را ببيند!»

كلام حضرت زهرا علیها السلام
حضرت علي علیه السلام‌ سخن معروف حضرت زهرا علیها السلام را اين‌گونه روايت مي‌فرمايد: با جمعي از اصحاب در محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله نشسته بوديم. پيامبر صلی الله علیه و آله به ما رو كرد و فرمود: «أَخْبِرُونِي أَيُّ شَيْ‏ءٍ خَيْرٌ لِلنِّسَاءِ؛ به من خبر دهيد كه خير و سعادت زن در چيست؟» كسي پاسخي نگفت تا اينكه متفرّق شديم، و من به خانه آمدم و به حضرت زهرا علیه السلام گفتم: پيامبر صلی الله علیه و آلهچنين سؤالي از ما كرده است.
حضرت زهرا علیها السلام فرمود: پاسخ سؤال رسول خدا صلی الله علیه و آلهاين است كه «خَيْرٌ لِلنِّسَاءِ أَنْ لَا يَرَيْنَ الرِّجَالَ وَ لَا يَرَاهُنَّ الرِّجَال؛ بهترين دستور براي زنان آن است كه نه آنها مردان نامحرم را بنگرند و نه مردان نامحرم آنها را ببينند.»
به محضر مقدس رسول خدا صلی الله علیه و آله‌بازگشتم و عرض كردم: پرسيديد: «چه چيز براي زنان، بهتر است؟» پاسخش اين است كه براي ايشان بهترين چيز، آن است كه نه مردان نامحرم، آنها را بنگرند و نه آنها مردان نامحرم را ببينند. پيغمبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمود: «اين پاسخ از كيست؟» عرض كردم: «از حضرت فاطمه علیها السلام» پيغمبر صلی الله علیه و آلهخوشحال شد و فرمود: «إِنَّ فَاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّي؛ (9) همانا كه فاطمه علیه السلام پاره تن من است.»

تقدير امام زمان علیه السلام از صاحبان عفت
آيت الله سيد باقر مجتهد سيستاني پدر آيت الله سيد علي سيستاني در مشهد مقدس براي آنكه به محضر امام زمان علیه السلام شرفياب شود ختم زيارت عاشورا در چهل جمعه هر هفته در مسجدي از مساجد شهر آغاز مي‌كند. ايشان فرمود: در يكي از جمعه‌هاي آخرين، ناگهان شعاع نوري را مشاهده كردم كه از خانه نزديك آن مسجدي كه من در آن،‌ مشغول زيارت عاشورا بودم مي‌تابيد. حال عجيبي به من دست داد، از جاي برخاستم و به دنبال آن نور به آن خانه رفتم. خانه كوچك و فقيرانه‌اي بود. از درون خانه، نور عجيبي مي‌تابيد.
در زدم، وقتي در را باز كردند، مشاهده كردم حضرت ولي عصر، امام زمان علیه السلام در يكي از اتاق‌هاي آن خانه تشريف داشتند و در آن اتاق، جنازه‌اي را مشاهده كردم كه پارچه‌اي سفيد، روي آن كشيده بودند. وقتي من وارد شدم و اشك‌ريزان سلام كردم. حضرت به من فرمودند: چرا اينگونه دنبال من مي‌گردي و رنجها را متحمّل مي‌شوي؟ مثل اين باشيد (اشاره به آن جنازه كردند) تا من دنبال شما بيايم! (10)

مثالي روشن براي حجاب
روزي يك زن مسيحي با شوهرش نزد يكي از علما آمد و گفت: «من مسايلي را از اسلام فهميده‌ام و از دستورها و قوانين مترقي آن در حيرتم و به آن علاقه‌مندم؛ ولي به دليل يكي از دستورهاي آن، هنوز به اسلام نگرويده‌ام و درباره آن با شوهرم و عدّه‌اي از مسلمانان، بحث كرده‌ام كه متأسفانه پاسخ قانع‌كننده‌اي نشنيده‌ام. اگر شما بتوانيد مرا قانع كنيد من به دين اسلام مشرف مي‌شوم و مسلمان خواهم شد.» او پرسيد: «آن دستور، كدام است؟!»
زن مسيحي گفت: «دستور حجاب. چرا اسلام، حجاب را براي زن لازم دانسته است و چرا به او اجازه نمي‌دهد كه مثل مرد بدون حجاب از خانه بيرون بيايد؟ سپس بنا كرد به ايراد و انتقاد كردن، كه حجاب،‌ مانع رشد و ترقي زنان و سبب عقب‌ماندگي در جامعه است.»
آن عالم پس از شنيدن انتقادهاي وي، پاسخ داد: «آيا شما تا كنون به بازار جواهرفروشي رفته‌ايد؟»
گفت: «آري.» پرسيد: «چرا جواهرفروشان، طلا و ساير جواهرات گرانبهاي خود را در ويترين شيشه‌اي مي‌گذارند و درب آن‌ را قفل مي‌كنند؟» گفت: «براي اينكه دست دزدان، خيانتكاران و سارقان به آنها نرسد.»
در اينجا آن عالم ديني به زن مسيحي رو كرد و اظهار داشت: «فلسفه حجاب، نزد ما مسلمانها همين است كه زن، گُلي خوشبو است... زن، گوهر و ياقوت گرانبهاست و چون جنس لطيف زن هم مانند طلا و جواهرات است، بايد آن را از دست خيانتكاران و دزدان عِفت و ناموس محافظت كرد و از چشم تبهكاران و اهل فساد حفظ كرد.
آري دخترم... دستور حجاب در اسلام به اين دليل است كه زن از دست خيانتكاران در امان باشد؛ زيرا بدين طريق بدنش پوشيده و زينتهايش مستور است و مردم از او چيزي نمي‌بينند و در او طمع نمي‌كنند و نظرشان را جلب نمي‌كند؛ بلكه از او حساب مي‌برند و حيا مي‌كنند. همه اينها به دليل حجاب است، آن خانم مسيحي فكري كرد... و سپس با چهره‌اي گشاده گفت: «من تا به‌حال اين‌گونه نشنيده بودم... شما بسيار جالب بيان كردي و اكنون، اسلام را مي‌پذيرم.» (11)
در اينجا چند شبهه را درباره حجاب به اختصار بررسي مي‌كنيم:

انزواي نيمي از جامعه
مهم‏ترين شبهه‌اي كه همه مخالفان حجاب در آن» متفقند و به عنوان يك ايراد اساسي بر مسئله حجاب ذكر مي‌كنند اين است كه زنان، نيمي از جامعه را تشكيل مي‌دهند؛ اما حجاب، سبب انزواي اين جمعيت عظيم مي‌شود و به‌طور طبيعي، آنها را از نظر فكري و فرهنگي به عقب مي‌راند؛ به‌ويژه در دوران شكوفايي اقتصاد كه احتياج زيادي به نيروي فعال انساني است از نيروي زنان در حركت اقتصادي هيچ‌گونه بهره‌گيري نخواهد شد و جاي آنها در مراكز فرهنگي و اجتماعي نيز خالي است. به اين ترتيب، آنها به صورت يك موجود مصرف كننده و سربار جامعه درمي‌آيند.

پاسخ
آنها كه به اين منطق متوسل مي‌شوند، از چند امر به كلي غافل شده يا تغافل كرده‌اند؛ زيرا:
اولا: چگونه حجاب اسلامي، زن را منزوي مي‌كند و از صحنه اجتماع دور مي‌سازد؟ اگر در گذشته لازم بود ما زحمت استدلال در اين موضوع را بر خود هموار كنيم امروز بعد از انقلاب اسلامي هيچ نيازي به استدلال نيست؛ زيرا با چشم خود، گروه گروه از زناني را مي‌بينيم كه با حجاب در همه جا حاضرند، در اداره‌ها، در كارگاهها،‌ در راهپيماييها، در راديو و تلويزيون، در بيمارستانها و مراكز بهداشتي، به‌ويژه در مراقبتهاي پزشكي براي مجروحان جنگي، در آموزش و پرورش و دانشگاه و سرانجام در صحنه جنگ و پيكار با دشمن.
ثانيا: آيا اداره خانه و تربيت فرزندان برومند و ساختن انسانهايي كه در آينده بتوانند با بازوان تواناي خويش، چرخهاي عظيم جامعه را به حركت در آورند، نقش اجتماعي زن را نشان نمي‌دهند؟
آنها كه اين رسالت عظيم زن را كار مثبت محسوب نمي‌كنند، از نقش خانواده و تربيت در ساختن يك اجتماع سالم و آباد و پربركت، بي‌خبرند.
آنان مي‌پندارند راه صحیح‌ اين است كه زن و مرد ما همانند زنان و مردان غربي، اول صبح، خانه را به قصد ادارات،‌ كارخانه‌ها و مانند آن ترك كنند و بچه‌هاي خود را به شير‌خوارگاهها بسپارند و يا در اتاق بگذارند و در را روي آنها ببندند و طعم تلخ زندان را از همان زمان كه غنچه ناشكفته‌اي هستند به آنها بچشانند. غافل از اينكه با اين عمل، شخصيت آنها را در هم مي‌كوبند و كودكاني بي‌روح و فاقد عواطف انساني بار مي‌آورند كه آينده جامعه را به خطر خواهند انداخت. (12)

محدوديت بانوان
ايراد ديگري كه به اصل حجاب مي‌كنند اين است كه حجاب، يك لباس دست و پاگير است و با فعاليتهاي اجتماعي به‌ويژه در عصر ماشينهاي مدرن سازگار نيست. يك زن باحجاب،‌ خودش را حفظ كند يا چادرش را و يا كودكش را؟!
پاسخ
اين ايراد كنندگان از يك نكته غافل‌اند و آن اينكه حجاب هميشه به معناي چادر نيست؛ بلكه به معناي پوشش زن است،‌ حال آنجا كه با چادر امكان‌پذير است چه بهتر و آنجا كه نشد به پوشش قناعت مي‌شود.
زنان كشاورز و روستايي ما،‌ به‌ويژه زناني كه در برنجزارها،‌ کار کاشت و برداشت محصول برنج را بر عهده‌ دارند،‌ عملاً به اين پندارها پاسخ داده‌اند كه يك زن با داشتن حجاب اسلامي در بسياري از موارد، حتي بيش‏تر و بهتر از مرد كار مي‌كند، بي‌آنكه حجابش مانع كارش شود.

حريص‌تر شدن مردان
ايراد ديگر اينكه مي‌گويند حجاب از اين نظر كه ميان زنان و مردان فاصله‌ مي‌افكند طبع حريص مردان را آزمندتر مي‌كند و به جاي اينكه خاموش كننده‌ باشد آتش حرص، آنها را شعله‌ورتر مي‌سازد كه «الانسان حریص علي ما منع!»

پاسخ
اين مغلطه،‌ با مقايسه زنان با حجاب كنوني با زنان در دوران رژيم طاغوت پاسخ داده مي‌شود. آن روز، هر كوي و برزن، مركز فساد بود، در خانواده‌ها بي‌بند و باري عجيبي حكمفرما بود، آمار طلاق،‌ بسيار زياد بود، و هزاران بدبختي ديگر وجود داشت.
نمي‌گوييم امروز همه اينها ريشه‌كن شده است؛ اما بدون شك، کم‏تر شده و اگر به خواست خدا وضع به همين صورت ادامه يابد و ساير نابسامانيها نيز سامان يابد، جامعه ما از نظر پاكي خانواده‌ها و حفظ ارزش زن به مرحله مطلوب خواهد رسيد. (13)

با توجه به نكات پيش‌گفته، اهميت سخن امام رضا علیه السلام درباره حجاب و رعايت عوامل عفاف كاملاً نمايان مي‌شود. اين مقال را با كلامي درباره عاشورا و حجاب به پايان مي‌بريم:

زينب كبري علیها السلام پاسدار عفاف
حضرت زينب علیها السلام درپاسداري از عفت و عصمت، سرآمد دختران روزگار بود. وي با الهام از پيام آسماني قرآن و طبق آموزه‌هاي پيامبر صلی الله علیه و آلهو اهل‏بيت علیهم السلام حجاب و عفت را مانند گوهري ارزشمند براي يك زن مسلمان مي‌دانست و بر اين باور بود كه زن، هنگامي به خداي خود نزديك‌تر است كه خود را از معرض ديد مردان بيگانه ـ به غير موارد ضروري ـ حفظ كند. او از مادرش آموخته بود: «لَيسَ شَيءٌ خَيراً لِلمَرأَةِ مِن اَن لاَ يَرَاهَا الرَّجُلُ وَلاَ تَرَاهُ؛ (14) چيزي براي زن نيكوتر از اين نيست كه مرد [نامحرم] او را نبيند و او هم مرد [نامحرم] را نبيند.»

براي همين، دختر جوان زهرا علیها السلام خود را كاملاً از ديد نامحرمان مي‌پوشاند.
يحياي مازني يكي از اهالي مدينه مي‌گويد كه من در مدينه و در همسايگي امير مؤمنان، علي علیه السلام بودم و منزل من، پهلوي منزلي بود كه زينب، دختر علي علیه السلام در آنجا زندگي مي‌كرد. به خدا سوگند! هيچ‌گاه كسي، قد و قامت او را نديد و صداي او را هم نشنيد. او هرگاه مي‌خواست به زيارت جدّ بزرگوارش پيامبر خدا صلی الله علیه و آله برود، در دل شب و به همراه پدرش اميرمؤمنان علیه السلام و برادرانش حسن و حسين علیهما السلام مي‌رفت. علي علیه السلام درباره تشرف اين‌گونه زينب علیه السلام به امام حسن علیه السلام مي‌فرمود:
«اَخْشَي اَنْ يَنْظُرَ اَحَدٌ اِلَي شَخْصِ اُخْتِكَ زَيْنَبُ؛ (15) بيم دارم كه كسي به اندام خواهرت زينب نگاه كند.»

نداي عفاف در مجلس يزيد
زينب كبري علیها السلامدر مجلس بيداد يزيد به اهميت حجاب اشاره مي‌كرد و با نداي رسا اعلام فرمود كه آيا معناي عدالت در قاموس اهل باطل اين است كه فرزند طلقا (آزادشدگان) زنان و كنيزان خود را در پس پرده و حجاب نگه دارند؛ اما دختران رسول خدا صلی الله علیه و آله را هتك حرمت كنند و آنان را در كوچه و بازار به عنوان اسير جنگي بگردانند؟! آري اين توقع بيجايي است كه زينب كبري علیها السلام از فرزند هند جگرخواره داشته باشد.
حضرت مي‌فرمايد: «أَمِنَ الْعَدْلِ يَا ابْنَ الطُّلَقَاءِ تَخْدِيرُكَ حَرَائِرَكَ وَ إِمَاءَكَ وَ سَوْقُكَ بَنَاتِ رَسُولِ اللَّهِ سَبَايَا قَدْ هَتَكْتَ سُتُورَهُنَّ وَ أَبْدَيْتَ وُجُوهَهُنَّ تَحْدُو بِهِنَّ الْأَعْدَاءُ مِنْ بَلَدٍ إِلَى بَلَدٍ وَ يَسْتَشْرِفُهُنَّ أَهْلُ الْمَنَاهِلِ وَ الْمَنَاقِلِ وَ يَتَصَفَّحُ وُجُوهَهُنَّ الْقَرِيبُ وَ الْبَعِيدُ وَ الدَّنِيُّ وَ الشَّرِيفُ لَيْسَ مَعَهُنَّ مِنْ رِجَالِهِنَّ وَلِيٌّ وَ لَا مِنْ حُمَاتِهِنَّ حَمِي؛ اي پسر آزاد شدگان (كساني كه جدمان پيامبر صلی الله علیه و آله در فتح مكه اسيرشان كرد و سپس آنان را آزاد كرد) آيا اين عدالت است كه تو زنان و كنيزان خود را پشت پرده بنشاني؟ و دختران رسول خدا صلی الله علیه و آله را به صورت اسير به اين سو و آن سو بكشانی؟ پوشش آنان را دريدي و روي آنان را گشودي تا دشمنان، آنان را از شهري به شهر ديگر ببرند و بومي و غريب، به آنها چشم بدوزند و نزديك و دور، شريف و غيرشريف، چهره آنان را بنگرند. از مردان آنها سرپرستي نمانده و براي ايشان حمايت‌كننده‌ و كمك‌كننده‌اي باقي نمانده است.» (16)

  پی نوشت :

1) علل الشرايع، شيخ صدوق، نشر داوري، قم، ج 2، ص 565، باب علة تحريم النظر إلي شعور النساء.
2) آنچه كه موي سر و صورت يا پوست بدن را با آن رنگ كنند مثل حنا يا وسمه و يا ساير لوازم آرايشي كه انسان ظاهرش را زيبا و گلگون كند.
3) مكارم الأخلاق، حسن طبرسي، نشر شريف رضي، ص 81، الفصل الثالث في الخضاب.
4) همان، ص 80.
5) همان.
6) نور / 30 و 31.
7) بقره / 187.
8) با استفاده از: مجموعه آثار، استاد شهيد مطهري، ج 19، ص 436، بخش سوم: فلسفه پوشش در اسلام.
9) وسائل الشيعه، شيخ حرّ‌ عاملي، مؤسسة آل البيت علیهم السلام ، قم، ج 20، ص 67.
10) گوهر صدف، دفتر تحقیقات مسجد علی بن حسین علیه السلام . نشر سازمان چاپ و نشر وزارت ارشاد، 1374 ش، ص 48.
11) خواهرم حجاب سعادت است، محمدابراهیم موحد قزوینی، نشر لسان الصدوق، 1384 ش، ص14.
12) تفسير نمونه، جمعي از نويسندگان، نشر دار الكتب الاسلامية، تهران، 1374.
13) تفسير نمونه، ناصر مکارم شیرازی، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1374 ش، چ اوّل، ج 14، ص449.
14) مناقب اميرالمؤمنين علیه السلام ، محمد كوفي، نشر مجمع إحياء الثقافة الإسلامية، قم، ص 210.
15) وفيات الائمة، جمعي از نويسندگان، نشر دار البلاغة،‌ بيروت، ص 435.
16) نگاهي به خطبه‌هاي حضرت زينب علیها السلام ، عبد‏‏الكريم پاك‌نيا تبريزي، نشر فرهنگ اهل‏بيت علیهم السلام ، قم، بخش سوم.

منبع : ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره133 .

صفحه‌ها