گناه

اگر یکی از اعضای خانواده گناهی را انجام دهد و دست از آن گناه ...
امام علي (ع) مي‏ فرمايد: «المعصية تمنع الاجابة؛ (1) گناه مانع اجابت دعا است» و گناه كردن در مكان خاصي در بركت آن محل اثر دارد ولي از نوشته شما كه گفتيد ...

اگر یکی از اعضای خانواده گناهی را انجام دهد و دست از آن گناه یا گناهان برندارد (حتی با اصرار خانواده) آیا این می‌تواند عاملی برای عدم استجابت دعای دیگر اعضای خانواده شود. مثلاً اگر یکی از اعضای خانواده چندان اهل نماز نبوده و ترسی از دیدن فیلم‌های تحریک آمیر و مستهجن نداشته باشد و در کل خیلی پایبند به مسائل دینی نباشد آیا چوب آن را دیگر اعضای خانواده (که حتی اهل نماز شب هم هستند) می‌خورند و مانع بالا رفتن دعای آن‌ها می‌شود؟
با تشکر

پاسخ:

پرسشگر گرامي اين درست است كه گناه مانع اجابت دعا است. امام علي (ع) مي‏ فرمايد: «المعصية تمنع الاجابة؛ (1) گناه مانع اجابت دعا است» و گناه كردن در مكان خاصي در بركت آن محل اثر دارد ولي از نوشته شما كه گفتيد (دست از آن گناه يا گناهان برندارد. (حتي با اصرار خانواده) و در انتها گفتيد خانواده حتي اهل نماز شب هم هستند) معلوم است كه اهل خانواده وظيفه تذكر را رعایت می‌کنند و متدين هستند؛ و بايد بدانيد اثرات بد گناه براي افرادي است كه در مقابل گناه بی‌تفاوت‌اند و تذكر نمی‌دهند، ولي موردي را كه گفتيد چون خانواده تذكر می‌دهند و اهل عبادت و نماز شب هستند، اين گناهان اثري در دعاي آن‌ها ندارد. بلكه دعاي اين افراد شايد سبب هدايت آن فرد بشود و نبايد در اين زمينه كوتاهي كنند.
نكته پاياني اين است كه اين خانواده بايد بررسي كنند كه مشكل اين فرد چيست آيا نياز به همسر دارد كه فيلم مستهجن می‌بیند؟ آيا دوستان ناباب دارد؟ بسياري از اوقات علاوه بر تذكر بايد از راه‌های عملي براي حل مشكل استفاده كنيد. اگر نياز به همسر دارد در اين زمينه اقدام كنيد و اگر دوستان ناباب دارد دوستان خوب را جايگزين كنيد.
در صورت نياز در نامه‌های بعدي دراین‌باره بيشتر براي ما بنويسيد تا راهنمايي دقیق‌تری صورت گيرد.
پی‌نوشت:
1. غررالحکم و درر الكلم، عبدالواحد بن محمد التميمي، في جزء واحد، مكتب الإعلام الإسلامي - قم، 1366 ه. ش، ص 193.

گونه امام علی (علیه السلام) از حضرت خضر تعلیم می‌گیرد؟
پيرامون دعاي كميل گفته‌شده كه اين دعاي خضر بوده كه حضرت به كميل تعليم داده است نه این‌که خود حضرت از خضر تعلیم‌یافته است ...

در دعای کمیل:

 اولاً چگونه امام علی (علیه السلام) از کسی که خود از او اعلم و افضل است (خضر) تعلیم می‌گیرد؟

ثانیاً آنجا که می‌گوید فتجاوزت بما جری...ولک الحمد...

1-چرا یک فرد باید تقصیر گناهی که به اختیار خود آن را انجام داده به گردن قضا و قدر بیندازد؟

2-این‌که فردی گناه کرده جای استغفار دارد یا حمد و سپاس؟

پاسخ:

اولاً: پيرامون دعاي كميل گفته‌شده كه اين دعاي خضر بوده كه حضرت به كميل تعليم داده است نه این‌که خود حضرت از خضر تعلیم‌یافته است.
ثانیاً: برفرض اينكه امیرالمؤمنین (ع) از كسي همچون خضر دعايي بياموزد به معناي افضل و اعلم بودن خضر نخواهد بود. چنانچه در روايات داريم كه پيامبر خاتم (ص) گاه از جبرئيل مطلبي را می‌آموخت؛ اما قطعاً پيامبر از جبرئيل اعلم و افضل بوده است چون‌که ارتباط با عالم غيب و دريافت معارف الهي گاه باواسطه صورت می‌پذیرد و از طريق واسطه به انبیاء و اولياء می‌رسد و اين بدان معنا نيست كه واسطه‌ها از جهت مقام بالاتر هستند.
این‌گونه مناجات كردن و عرض حال نمودن در پيشگاه پروردگار يك نوع اقرار است و اظهار عقايد است. اقرار به اينكه اختيار و انتخاب‌های ما انسان‌ها پيچيده در مقدرات الهي است. هيچ فعلي از ما رخ نمی‌دهد. چه خوب و چه بد الا اينكه در مجراي تقديرات الهي رقم می‌خورد. درواقع هنگامی‌که انسان با اختيار تمام خود مقدمات يك فعلي را فراهم كرده و اسباب علل يك معلولي را تكميل می‌کند چه اينكه معلول عمل خيري باشد و چه شري همه اين مراحل در ظرف مقدرات الهي رقم می‌خورد اگر خدا اراده نمی‌کرد كه دست‌وبال بشر در تمام اين مراحل باز باشد هیچ‌گاه مقدمات فعلش به نتيجه نمی‌رسید. درنتیجه اين اظهار و اقرار فرار از عمل نيست و متهم كردن مقدرات خدا نيست. بلكه اقرار به توحيد است و این‌که خدايا تو در همه حال باتدبیری كه در نظام احسن به جريان انداخته‌ای به من فرصتي داده‌ای تا به كمالات خود نائل آيم ولي من با عمل اختياري خود در همين مجري تقصير کرده‌ام.
اما پيرامون پرسش آخر بايد گفت:
اولاً: در عبارت دعا، نسخه بدلي وجود دارد كه می‌فرماید: «فلک الحجه علی فی جمیع ذلک» يعني بجاي حمد كلمه «حجة» آمده است در اين صورت معني واضح و روشن است معناي عبارت: خدايا در جميع اين حالات تو علیه من حجت داري و من هيچ دليل حجتي براي اين تقصيرات ندارم.
ثانیاً: برفرض اينكه كلمه «الحمد» در دعا آمده باشد معنا این‌گونه خواهد بود: در این‌که خداوند اين مقام و منزلت را دارد كه در همه اين حالات آگاه به حال ما بوده است حضرت را وا‌داشته است كه ابتدا پروردگار را تحمید و سپاس گويد آنگاه به عذرخواهی و اقرار به تقصير بپردازد.

آيا بيماران صعب‌العلاج در آن دنيا مجازات می‌شوند؟
امام صادق عليه السّلام در روایت دیگر فرمود: در بهشت مقامى است كه هيچ بنده‏ اى به آن نرسد، جز با بلائى كه (در دنيا) به بدنش رسد.

آيا بيماران صعب‌العلاج در آن دنيا مجازات می‌شوند؟

پاداش و مجازات در آخرت معيار و ملاك خاص خود را دارد كه در قرآن و روايات معصومين (ع) بدان پرداخته‌شده است كه در يك جمله كوتاه می‌شود به ايمان و عمل صالح اشاره كرد. اگر كسي ايمان به خدا و روز جزاء نداشته باشد در آخرت هيچ بهره‌ای ندارد. البته اگر عمل خيري و یا خدمتي به بشريت كرده باشد بدون توقع از كسي خداوند پاداش او را به‌گونه‌ای در همين دنيا می‌دهد (1)؛ اما براي انسان مؤمن كه اهل عمل نيز هست در آخرت بهره‌های فراواني وجود دارد. حال اگر همين مؤمن در دنيا گرفتار بلا و يا مصيبتي و يا بيماري سختي بوده كه با صبر و بردباري عمر خود را گذرانده، قطعاً در آخرت در سايه صبر بر همين بلا خداوند به او پاداش ويژه عنايت می‌کند. چنانچه در روايت داريم كه. امام صادق (ع)(در توجيه نقصهاي بدني مانند نابينايي و ناشنوايي) تأكيد ميفرمايند كه: خداوند در آخرت به چنين اشخاصي در صورت بردباري و صبر، چنان پاداش اعطا ميكند كه اگر ميان بازگشت به دنيا و تحمل دوباره همين مصائب و باقي ماندن در آخرت مخير باشند، بازگشت به بلايا را انتخاب می‌کنند تا اجرشان افزوده گردد. (2) امام صادق عليه السّلام  در روایت دیگر فرمود: در بهشت مقامى است كه هيچ بنده‏ اى به آن نرسد، جز با بلائى كه (در دنيا) به بدنش رسد.(3) بنابر این روایت کسی که به سبب بیماری در دنیا آزموده شود  گناهانش بخشیده شده در نتیجه در آخرت در جایگاه رفیعی قرار خواهد گرفت.

 

پی‌نوشت ها:

1. ناصر مكارم شيرازي. یک‌صد و هشتاد پرسش و پاسخ، دار الكتب الإسلامية ص: 370-371.

2. مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، موسسه الوفاء، بيروت، 1404 ق، ج 3، ص 71.

3. كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق‏ ،الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 255، دار الكتب الإسلامية

، تهران.

در بسياري از مواقع انسان ها عالم به گناه هستند؛ ولي هنگام ارتكاب گناه خود را به غفلت زده و گناه را مرتكب مي شوند

در حالي كه در اصل شيطان وسيله غفلت و اضلال را فراهم كرده است؛ ولي اين كار مطابق با ظاهر آيات الهي كه شيطان عامل گناه شده و آن ها را به فراموشي افكنده تا موجب تبرئه انسان ها  شود نمي شود، زيرا اگر فراموشي واقعي به انسان دست دهد به گونه اي كه هنگام ارتكاب گناه هيچ توجهي به زشتي آن نداشته باشد، مثل آدمي مي ماند كه در خواب كاري را انجام مي دهد، در آن صورت اصلا گناهي را مرتكب نشده است.

خداي متعال فرمود:

"اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ أُولئِكَ حِزْبُ الشَّيْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطانِ هُمُ الْخاسِرُونَ"؛(1)

شيطان بر آنان مسلّط شده و ياد خدا را از خاطر آنها برده، آنان حزب شيطان اند! بدانيد حزب شيطان زيانكاران اند!

 در اين صورت مقصر به فراموشي انداختن و غفلت انسان ها، اگر چه  شيطان است، ولي اين خود انسان است كه با آمادگي قبلي كه براي خودش فراهم كرده موجب غرور و فراموشي از حقايق و انحراف از مسير هدايت شده است و بايد عذاب شود.

و اما در مورد القاي فراموشي از طرف شيطان به انسان،آيات بسياري در قرآن نقل شده است كه پرداختن به همه آن از حوصله پاسخ خارج است با اين حال به نقل مختصري در اين باره بسنده مي كنيم:

آن چه در ميان آيات الهي در مورد انتساب فراموشي به شيطان آن هم نه براي افراد عادي بلكه براي انبياي الهي شده است ( البته بنا به اعتقاد بعضي از مفسرين كه سهو و فراموشي را براي پيامبران الهي مادامي كه منجر به تعارض با رسالت آنان نشود جايز مي دانند) اين فراموشي موجب ارتكاب گناه از طرف ايشان نشده است بلكه به مصلحت و تقدير الهي چنين فراموشي هايي در دل ايشان ايجاد و تنبه به آن؛ موجب هوشياري بيشتر آنان شده،در نتيجه گناهي صورت نگرفته بلكه حداكثر  به ترك اولي انجاميده است. (2)

اما اين مطلب ارتباطي با عمل شيطان مبني بر اين كه با القاء غفلت و فراموشي در دل بندگان خدا آنان را به طرف گناه بكشد، ندارد. مثلا فرد گناهكاري بخواهد گناهي را كه مرتكب مي شود به فراموشي خود نسبت دهد نمي تواند بر اين گمان باشد كه هنگام ارتكاب گناه، شيطان عامل اصلي بوده و او را از ياد خداي متعال غافل كرده در نتيجه هنگام مواخذه نزد پروردگارش، عذر تقصير آورد و شيطان را عامل خطاي خويش معرفي كند!

هيچ گناهكاري نمي تواند هنگام گناه فراموش كار باشد ( وگرنه به او گنه كار نمي گويند ) زيرا اگر قبل از انجام هر كاري فراموشي به او دست دهد،گناه هم نبايد بكند. انسان خطا كار با عنايت و قصد قبلي اسباب گناه را براي خود فراهم مي كند و از همان ابتدا به مقصد شيطاني اش با علم قبلي توجه مي كند و آن گاه عزم جزم كرده به طرف گناه مي رود.البته آخرين لحظه قبل از وقوع عمل چون هيچ اميدي به بازگشتش نيست، شيطان ماموريت اصلي خود را آغاز مي كند و پرده اي به وسعت غفلت، ميان ديدگان فرد گناه كار و حقايق مي كشد تا فرد فريب خورده به مقصد نهايي اش برسد و گناه را مرتكب شود.

قرآن در مورد امت هاي سابق بر زمان پيامبر فرمود:

"فَلَوْ لا إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا تَضَرَّعُوا وَ لكِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ ما كانُوا يَعْمَلُونَ"؛ (3) 

پس چرا هنگامي كه عذاب ما به آنها رسيد زاري نكردند؟ زيرا دلهايشان را قساوت فراگرفته و شيطان اعمالشان را در نظرشان آراسته بود.

 توضيح حديث چنين  است كه:

 شيطان مسايل دنيوي را نزد افرادي كه اين آمادگي را داشتند و دارند از قبل تا آخرين روز حيات دنيا به زينت و زيبايي آراسته مي كند. نتيجه زيبايي امور دنيوي، مجذوب شدن و دل بستگي انسان هاي ضعيف به آن است  و نتيجه دلبستگي به چنين اموري؛ غفلت و فراموشي ياد خدا و باقي ماندن در كفر و ظلم و شرك است. 

امام صادق سلام الله عليه فرمود:

شيطان به لشكريانش گفت: اگر در سه كار بر آدمي‏زاده مسلط شويد، ديگر باكي ندارم و هر عملي بكند مورد قبول درگاه خدا نيست: بزرگ شمردن كار خير، فراموشي گناه، و خودپسندي. (4)

به گفته معصوم سلام الله عليه، فراموشي و غفلت انسان از خدا  نتيجه تسلط شيطان بر انسان است.

پي نوشت ها:

1. سوره مجادله آيه 19.

2. براي دريافت اطلاعات بيشتر به آيات 68 سوره انعام كه  خطاب به پيامبر گرامي اسلام صلوات الله عليه  و آيه 42 سوره يوسف كه در مورد يوسف پيامبر و  آيه 63 سوره كهف كه در مورد موساي پيامبر و هم سفرش يوشع نبي  (به گفته روايات) مي باشد، به همراه تفاسير مربوط مراجعه كنيد.

3. سوره انعام آيه 43 .

4. جنتي احمد، نصايح، انتشارات الهادي،  ص 148 .

واژه ذنب هميشه به معناي مخالفت با امر مولوي و ترك واجب و ارتكاب حرام نيست

واژه ذنب هميشه به معناي مخالفت با امر مولوي و ترك واجب و ارتكاب حرام نيست ،بلكه به معناهاي ديگر هم به كار مي رود.  علامه طباطبايي در تفسير الميزان مي نويسند:

"ذنب" سه گونه تصور مي شود:

يك ، ذنب قانوني(وضعي)در جايي كه  قانوني وضع شده و مخالفتش حرام است. (گناه شرعي كه با عصمت منافات دارد ، به همين معنا است يعني مخالفت با قانون و امر و نهي خدا)

دو ، ذنب اخلاقي و آن اين است كه انسان عملي را مرتكب شود كه با مكارم اخلاقي منافات داشته باشد ،‌هر چند كه از نظر شرعي حرام نباشد ،يعني عملي كه آثار وضعي نامطلوبي در روح انسان باقي مي گذارد .(اين گناه هم با مقام عصمت منافات دارد)

سه ، بالاتر از اين دو ، ذنبي است  در مقام محبت كه تخلف از قانون نيست و موجب رذيلت اخلاقي هم نمي شود ، ولي مقتضاي مقام محبت نيست ،زيرا اقتضاي محبت اين است كه دوستدار نسبت به محبوب ،كمال انقياد و اطاعت را داشته باشد . تمام توجهش به محبوبش باشد . در هيچ حالي از او غفلت نكند . همّش اين باشد كه ببيند خواسته محبوبش چيست؟ آن را انجام دهد و اصلا توجهي به غير محبوبش نداشته باشد.

پيامبران ديني و اولياي الهي اگر تخلفي از مقتضاي اين مقام انجام دهند و توجهي به غير محبوب شان كنند، با اين كه مستحق كيفر نمي شوند و گناه اصطلاحي نكرده اند، ولي چون از مقام قرب دور مي شوند ،آن را براي خود گناه و سنگين تر از دو گناه قبل تلقي مي كنند و در مقام استغفار از آن گناه بر مي آيند.

بنا بر اين نسبت دادن گناه به پيامبران يا اولياي الهي به معناي ارتكاب محرمات عمومي (و ارتكاب حرام و ترك واجب و محرمات اخلاقي ) كه ترك آن وظيفه همه مردم است ، نيست ،  بلكه معنايي  است مخصوص خود آن مقام و براي شخصي كه به آن درجه از بينش رسيده است . به مقامي رسيده كه انتظاري فوق العاده از او مي رود و كارهايي كه براي ديگران جايز و مباح و چه بسا پسنديده است ، براي او گناه و ناپسند مي شود . حتي چنين گناهي (با اين كه ترك واجب و ارتكاب حرام و رذيله اخلاقي  نيست) چه بسا عظمتش بيش از محرماتي باشد كه مردم مرتكب مي شوند . معصوم اگر مرتكب چنين ذنبي (ذنب در مقام محبت)شود ،بيش تر از يك نفر عامي كه محرمات عادي را مرتكب مي شود، احساس گناه مي كند. خداوند هم بيش از گناه فرد عادي بر او سخت مي گيرد:«حسنات الابرار سيئات المقربين" .نيكي هاي ابرار براي مقربين گناه محسوب ميشود

پيامبر اسلام افضل انبيا بودند . بي شك بالاترين قرب را داشتند .لازمه بالاترين مقام اين است كه وظايف سنگين تري داشته باشد .ايشان ترسان بودند كه از عهده آن وظايف برنيايند .

كوچك ترين توجه به غير خدا را گناه محسوب مي كردند . روزي هفتاد بار استغفار مي كردند. بنا بر اين منظور از گناه ، انجام محرمات شرعي و يا حتي مكروهات نيست ، بلكه انجام كارهايي است كه با مقام محبت منافات دارد.(1)

اين مراتب ذنب و گناه است به تناسب مراتب افراد و مراتب تخلف.

اما گاهي كاري به هيچ كدام از جهات فوق "گناه و ذنب " نيست ،ولي جامعه با توجه به اعتقادات و اخلاق و قانون حاكم آن كار را "ذنب و گناه" مي شمارد.

در داستان حضرت موسي عليه السلام آمده است كه يك فرد قبطي ظالم را كه با يكي از بني اسرائيل مظلوم و مقهور درگير شده بود ،به قتل رسانيد . به همين جهت از مصر فرار كرد. هنگامي كه از طرف خدا، مامور به دعوت فرعونيان شد، عرض كرد: «ولهم علي ذنب فاخاب ان يقتلون‏» (2)

اين كه حضرت فرموده : «و لهم علي ذنب‏»(نفرمود لله علي ذنب )  طبق نظر فرعونيان گفته و منظور اين است كه ايشان مرا قاتل و گنهكار مي‏دانند و مي‏ترسم كه به عنوان قصاص مرا بكشند.

جمله "ليغفر لك الله ما تقدم من ذنبك و ماتأخر"(3) نيز همين گونه است ،يعني با فتح مكه همه گناهان گذشته و آينده تو از نظر مشركان ، بخشيده شد  . خدا ديگر گناهي در نظر آنان براي تو نگذاشته است.علامه طباطبايي ذيل اين آيه شرح مي دهد:

قيام رسول خدا(ص) به دعوت مردم و نهضت  حضرت عليه كفر، قبل از هجرت و ادامه آن تا بعد از هجرت در مدينه و جنگ هايي كه بعد از هجرت با مشركان به راه انداخت ،  داراي آثار شوم و دردآور و مصداقي براي كلمه «ذنب» در نظر مشركان بود . معلوم است كه كفار قريش تا وقتي  كه شوكت و نيروي خود را محفوظ داشتند، هرگز پيامبر(ص) را مشمول مغفرت خود قرار نمي دادند. خون هايي كه از بزرگان آنان ريخته شده بود، از ياد نمي بردند . تا از راه انتقام و محو رسم و سنت پيامبر(ص) كينه هاي خود را تسكين نمي دادند، دست بردار نبودند. اما خدا با فتح مكه و يا فتح حديبيه - كه آن نيز منتهي به فتح مكه شد - شوكت و نيروي كفار قريش را از آنان گرفت . در نتيجه گناهاني كه رسول خدا(ص) در نظر مشركان داشت، پوشانيد و  حضرت را از شر قريش ايمني داد.

پس مراد از كلمه «ذنب» تبعات بد و آثار خطرناكي است كه دعوت رسول الله(ص) از ناحيه كفار و مشركان به بار مي آورد . اين آثار از نظر لغت «ذنب» است كه در نظر آنان، حضرت را مستحق عقوبت مي ساخت؛ همچنان كه موسي(ع) در جريان كشتن آن جوان قبطي، خود را گناهكار معرفي نمود: «و لهم علي ذنب فاخاف ان يقتلون». اين معناي گناهان گذشته (ما تقدم من ذنبك) رسول(ص) است.

اما گناهان آينده «ما تأخر» عبارت است از خون هايي كه بعد از هجرت از بزرگان قريش ريخت.  اما مغفرت خدا نسبت به گناهان  حضرت، عبارت است از پوشاندن آن ها و ابطال عقوبت هايي  كه به دنبال دارد؛ يعني، قدرت، شوكت و عظمت كفار قريش را از آنان گرفت. مويد اين معنا، جمله «و يتم نعمته عليك... و ينصرك الله نصراً عزيزاً»است.

حضرت رضا(ع)  مي فرمايد: در نظر مشركان عرب هيچ كس گناهكارتر و گناهش عظيم تر از رسول خدا(ص) نبود؛ براي اين كه آن ها 360 خدا داشتند . رسول خدا  همه آن ها را از خدايي انداخت و مردم را به اخلاص خواند. اين در نظر آن ها بسيار سنگين و عظيم بود و گفتند :« آيا آن همه خدا را يكي كرده ، خيلي شگفت آور است. بزرگان شان براي تحريك مردم به راه افتادند كه برخيزند و از خدايان دفاع كنيد كه اين وظيفه اي است مهم، ما چنين چيزي را در هيچ كيشي نشنيده ايم . اين جز سخني خود ساخته نيست».

اين جا است كه وقتي خدا مكه را براي پيامبرش فتح كرد، مي فرمايد: «انا فتحنا لك فتحاً مبيناً....»؛يعني،  فتح آشكار را برايت كرديم تا ديگر در صدد آزارت بر نيايند . همين طور هم شد. بعد از فتح مكه عده اي مسلمان شدند و برخي از مكه فرار كردند . كساني كه ماندند، قدرت بر انكار توحيد نداشتند و با دعوت مردم آن را مي پذيرفتند. پس با فتح مكه گناهاني كه رسول خدا(ص) نزد مشركان مكه داشت، آمرزيده شد؛ يعني، ديگر نتوانستند دست از پا خطا كنند. (4)

 دقت در آيه اول و دوم مويد مطالب فوق است . اگر ذنب را به معناي گناهي كه در ذهن ماست بگيريم، هيچ تناسبي بين آيه اول و دوم نيست .مي فرمايد ما پيروزي آشكاري را نصيب تو كرديم تا گناهان تو را ببخشيم .ما به تو نعمت  پيروزي داديم تا گناه تورا ببخشيم .آگر ذنب به معناي گناه در نزد ما بود بايد بفرمايد ما به تو بلا يا مشكلات داديم تا كفاره گناه تو شود 

مطلب ديگر اين كه ده ها آيه در قرآن داريم كه عصمت پيامبر را به طور صريح  اثبات مي كند . اين آيه اجمال دارد . اجمال اين آيه هم با صراحت آيات ديگر بر طرف مي شود .

پي نوشت ها:

1. طباطبايي ، الميزان ، ترجمه موسوي همداني ، پنجم ، قم ، انتشارات اسلامي ، 1374 ش ، ج6 ، ص 522- 524.

2.شعراء (26) آيه 14.

3. فتح (48) آيه 2.

4. ترجمه الميزان ،  ج18 ، ص 382.

 

 

 

 

 

گناهان فطرت را مدفون مي كند. اما نمي تواند آن را محو و نابود كند.

گناهان فطرت را مدفون مي كند. اما نمي تواند آن را محو و نابود كند. از اين رو طبق آياتي از قرآن انسان هميشه بايد به رحمت الهي اميدوار باشد.

 آيه فوق در واقع دعوت به توبه است . به انسان ها هشدار مي دهد كه بياييد از گناهان خود دست برداريد و توبه كنيد، چون ادامه گناه و اعمال زشت اثرش آن است كه صفا و جلاي نفس را تيره كرده ، به آن نقش و صورتي مي‏دهد كه از درك و فهم حق مانع مي‏گردد.

" كَلَّا بَلْ رانَ عَلي‏ قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ ؛(1)گناهان مانند زنگ و غباري شد كه روي جلا و صفاي دل هاشان را گرفت، و آن دل ها را از تشخيص خير و شر كور كرد .سرانجام كار كساني كه مرتكب گناهان مي‏شوند، اين است كه آيات خدا را تكذيب نموده و آن را استهزا نمايند.

" زنگ بودن گناهان بر روي دل هاي آنان" عبارت شد از حائل شدن گناهان بين دل ها، و بين تشخيص حق . با اين توضيح از آيه  سه نكته استفاده مي‏شود:

اول : اعمال زشت نقش و صورتي به نفس مي‏دهد، و نفس آدمي را به آن صورت در مي‏آورد.

دوم : اين نقوش و صورت‏ها مانع آن است كه نفس آدمي حق و حقيقت را درك كند، و ميان آن و درك حق حائل مي‏شود.

سوم : نفس آدمي بر حسب طبع اوليش صفا و جلايي دارد . با داشتن آن حق را درك مي كند و از باطل تشخيص مي دهد ،  نيز خير را از شر تميز مي‏دهد:" وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها" (2)

 سوگند به نفس آدمي و آن كس كه آن را منظم ساخته، سپس خير و شر را به او الهام كرده است.(3)

 در آيه ديگر مي فرمايد : ان الله يغفر الذنوب جميعا ؛(4) اگر كسي از گناه خود بر گردد و توبه كند، گر چه گناهان فراواني انجام داده باشد ،خدا  تمامي آن ها را مي بخشد .

در آيه اميدبخش ديگري مي فرمايد : و لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكافِرُونَ ؛(5) از رحمت الهي هيچ گاه مايوس نشويد" كه قدرت او  فوق همه مشكلات و سختي ها است ، چرا كه تنها كافران بي‏ايمان كه از قدرت خدا بي‏خبرند، از رحمتش مايوس مي‏شوند.

بنابراين گناهان فطرت را محو و نابود نمي كند. به همين خاطر  گناهكار نبايد از رحمت الهي نااميد باشد.آيه فوق دعوت به توبه مي كند . آيات ديگر نيز  تاكيد فراوان دارند كه  گناهكار نبايد از رحمت الهي نااميد باشند،  گرچه گناه زياد كرده باشد ،بلكه بايد در صدد راه چاره اي برآيد و از گناه خود برگردد .

 پي نوشت ها:

1. نساء(4) آيه 18.

2. شمس(91) آيه 7 و 8.

3. ترجمه تفسير الميزان ،ج 1،ص267.

4. زمر(39) آيه 53 .

5. يوسف(12) آيه 87.

 

 

 

 

 

 

 

پاسخ پرسش اول : پيامبر اسلام (ص) و امامان، نه تنها از گناه معصوم هستند، بلكه از آنچه اصطلاحاً ترك اولي نام دارد نيز معصوم مي باشند؛ در حالي كه برخي انبياء ترك اولي داشتند. يعني چهارده معصوم به هيچ عنوان حتي در امور عادي نيز خطا و اشتباه نمي كنند و به تعبيري اگر واقعاً قصد كشتن مگسي داشته باشند، به هيچ عنوان خطا نمي كنند و ادله بر عصمت مطلق آنها دلالت دارد كه البته برخي از اين دلائل عقلي و برخي مانند آيه تطهير و...نقلي است و چه بسا دليلي صرفاً ناظر به بخشي از درجه عصمت باشد كه بخش ديگر آن بواسطه دليل ديگر اثبات شود. (1) اما پاسخ پرسش دوم : فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ بِالْعَشِيِّ وَ الْإِبْكارِ: (2) پس (اي پيامبر!) صبر و شكيبايي پيشه كن كه وعده خدا حقّ است، و براي گناهت استغفار كن، و هر صبح و شام تسبيح و حمد پروردگارت را بجا آور! با توجّه به ادلّه قطعي و محكمي كه بر عصمت پيامبر ( و حتي عدم قبول پذيرش ترك اولي ) داريم ، گناهي كه در اين آيه به پيامبر (ص) نسبت داده شده ، ظاهرش قطعاً مراد نيست . بدين خاطر چاره نداريم كه از ظاهر آيه صرف نظر كرده و يكي از احتمالات زير را درباره آن قبول كنيم : 1 ـ پيامبر (ص) كارهايي را در ارتباط با خلق خدا انجام مي داد و به امور آنان رسيدگي مي كرد ، حتي گاهي دعوت كودكان را رد نمي كرد و به تقاضاهاي كودكانه آنان پاسخ مثبت مي داد، اين ها همه، گرچه عبادت عظيم و طاقت فرسايي براي حضرتش بود، امّا او آن ها را يك نوع فاصله و جدايي ، بين خود و خدايِ خويش مي ديد و از اين باب كه « حَسَناتُ الأَبْرارِ سَيِّئاتُ الْمُقَرَّبينَ (3) كارهاي خوب نيكان ، گناهان بار يافتگان حريم قدس است. آن توجّهات و رسيدگي ها را نوعي گناه و كوتاهي براي خود به حساب مي آورد . بدين جهت مقيّد بود روزي صد بار استغفار كند مي فرمودند: إِنَّهُ لَيُغانُ عَلي قَلْبي حَتَّي أَسْتَغْفِرَ فِي اليَوْمِ مِأَةَ مَرَّة : (4) تا روزي صد بار استغفار نگويم دلم آرام نمي گيرد و خاطرم آسوده نمي گردد . و تا استغفار نمي كرد آرام نمي گرفت و خدا هم با توجّه به اين حالت پيامبر (ص) به او دستور استغفار براي آنچه او براي خود گناه مي داند، مي دهد .گرچه از نظر خدا گناهي به شمار نمي آمد. مي فرمودند: إِنَّهُ لَيُغانُ عَلي قَلْبي حَتَّي أَسْتَغْفِرَ فِي اليَوْمِ مِأَةَ مَرَّة : (4) تا روزي صد بار استغفار نگويم دلم آرام نمي گيرد و خاطرم آسوده نمي گردد . 2 ـ اين دستور به پيامبر (ص) از اين جهت بود كه امّت پيامبر(ص)، به اهميّت استغفار و نقش والاي آن در توفيقات مادّي و معنويِ خويش پي ببرند و با تأسّي به حضرتش براي گناهان و لغزش هاي خود استغفار كنند تا از عذاب خداوند در دنيا و آخرت نجات يابند و به سعادت ابدي دست پيدا كنند. مخصوصاً كه اكثر مردم مقيّد بودند كه هر كاري پيامبر (ص) مي كند آن ها هم همان را انجام دهند. لذا خدا به پيامبرش چنين خطاب مي كند تا ديگران از او درس بگيرند.(5) آن بزرگوار از برترين مصداق عباد صالح خدايند كه به اوج نهايي تقوا، دست يافته اند و تمام اوصافِ ممتاز بندگانِ مخلص و با تقوا در وجود پاكشان شكل گرفته است كه يكي از آن ها استغفارِ در سحرگاهان و مناجاتِ با خداي عالميان است. 3 ـ گناه يك جمعيتي كه معتقد به مكتب خاصّي هستند خواه ناخواه به نام صاحب آن مكتب تمام مي شود هر چند او آنان را از آن برحذر داشته باشد. خدا هم در اين آيه ، گناه امّت پيغمبرش را به او نسبت داده و مي فرمايد: « براي گناهت استغفار كن » يعني اي پيامبر اگر نجات امّتت را مي طلبي ، براي گناهان آنان طلب آمرزش نما تا به اين واسطه شفاعت تو را در حق ايشان بپذيريم. پي نوشت ها: 1. خميني، روح الله، آداب الصلوه، چ موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، بي تا، ص 60. 2. غافر(40 ) آيه 55. 3. علامه مجلسي، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ناشر: اسلاميه‏، تهران‏ ، سال چاپ: مختلف‏، نوبت چاپ: مكرر، ج‏25، ص 205. 4. همان، ص 204. 5. مكارم شيرازي، تفسير نمونه،ناشر دار الكتب الإسلامية، تهران ، 1374 ش ، نوبت اول ، ج‏21، ص 453

فرآوری: زهرا اجلال
انسان موجودی است که حقیقت او را عقل و علم تشکیل می دهد و همین مسأله موجب شرافت انسان شده و او را تا مقام خلافت الهی پیش برده است.

در آیات قرآنی از جمله آیه ۳۰ و ۳۱ سوره بقره هنگامی که از شرافت و کرامت انسانی به عنوان خلیفه یاد می شود، به این نکته توجه داده شده که این سلطه انسان بر دیگر موجودات و لزوم اطاعت و تبعیت آنها از انسان در گرو علم انسان است که خداوند به انسان بخشیده است و حتی فرشتگان مقرب نیز از آن علوم بی بهره اند.
كسى كه مى‏ خواهد گناه نكند حتماً باید به زمینه‏ هاى گناه توجه كند، وقتى آنها را شناخت به پیشگیرى و درمان آنان بپردازد.
انسان با علم و بهره گیری از عقل یعنی همان تعقل و خردورزی است که می تواند به شرافت و کرامت فعلیت بخشد و خلافت خود را تثبیت نماید، وگرنه عدم بهره گیری از عقل و علم به معنای باقی ماندن در نقص خواهد بود. 
فقدان علم و عقل در هر انسانی او را از مقام شرافت و کرامت انسانی  ساقط می کند و او را حتی پست تر از چارپایان می سازد. (اعراف، آیه ۱۷۹؛ فرقان، ۴۴) این گونه است که سازه ای ناقص از خود به وجود می آورد و به دوزخ فراق می رود و هنگامی که فرشتگان عذاب  از علت ورود به دوزخ می گویند، بر پایه همان کشفی که در هنگام مرگ رخ می دهد و به علم شهودی نسبت به خود و جهان می رسد (ق، آیه ۲۲)،‌ می گوید که از علم دیگران بهره نبرده و گوش به حرف های عالمان و عاقلان ندادیم و تعقل و خردورزی نداشتیم. (ملک، آیه 10)

جهل و حماقت؛ زمینه ی گناه
در بحث گناه و گناه شناسی که از موضوعات بسیار مهم است، شناخت «زمینه ‏هاى گناه» مهم است؛ چنانكه گفته‏ اند: 
 باران كه در لطافت طبعش خلاف نیست‏ 
در باغ لاله روید و در شوره‏ زار خس‏
 كسى كه مى‏ خواهد گناه نكند حتماً باید به زمینه‏ هاى گناه توجه كند، وقتى آنها را شناخت به پیشگیرى و درمان آنان بپردازد.
 كمبود ویتامین‏ ها در بدن، انسان را آماده پذیرش میكرب‏ ها مى‏ كند و یا بیمارى‏ ها را پرورش و گسترش مى‏ دهد، پس باید این كمبودها جبران گردد تا زمینه پذیرش و همچنین زمینه پرورش بیمارى‏ ها از بین برود. بنابراین باید «زمینه شناس و زمینه زدا» باشیم. مثلاً اگر در منزل چاه فاضلابى زمینه‏ ساز انواع پشه‏ ها مى ‏باشد سمپاشى بیهوده است باید چاه را پر كرد.
 در بررسى زمینه‏ هاى گناه  مى‏ توان امور بسیارى را نام برد كه هر یك با كمیت و كیفیت خاصى زمینه ‏ساز هستند. در اینجا یکی از مهم ترین زمینه ها را با هم مروری خواهیم داشت.
كسى كه مى‏ خواهد گناه نكند حتماً باید به زمینه‏ هاى گناه توجه كند، وقتى آنها را شناخت به پیشگیرى و درمان آنان بپردازد.

زمینه ‏هاى فرهنگى و تربیتى گناه
جهل و حماقت ، زمینه گناه را در انسان به وجود آورده و او را به سوى گناه مى ‏كشاند. جهل به خدا، جهل به هدف از آفرینش، جهل به قوانین خلقت، جهل به زشتى گناه و آثار آن.
 چنان كه یك فرد جاهل و بى‏ سواد غذاى آلوده به میكرب را بر اثر جهل به آسانى مى ‏خورد، ولى یك دكتر میكرب شناس، هرگز آن را نمى ‏خورد.
 در دوران جاهلیت  كه گناهان گوناگون، سراسر زندگى مردم را گرفته بود، بیشتر بر اثر جهل و حماقت بود. براى توضیح به این آیات توجه كنید:
«قالوا یا موسى‏ اِجعَل لَنا اِلهاً كما لَهم آلِهة قالَ إنّكم قَوم تَجهَلون» (اعراف،38)
 «بنى اسرائیل به موسى گفتند: براى ما معبودى (از بت) قرار بده چنان كه آنها (بت پرستان) معبودانى (از بت) دارند. موسى گفت: شما جمعیتى جاهل و نادان هستید.»
از زبان حضرت لوط علیه السلام خطاب به قومش مى‏ خوانیم: ءَاِنّكم لَتَاتون الرّجال شَهوةً مِن دُونِ النِّساء بل انتم قوم تجهلون؛ آیا شما به جاى زنان، به سراغ مردان، از روى شهوت مى‏ روید؟ شما قومى جاهل هستید. (نمل،55)
و در آیه 89 سوره‏ یوسف مى‏ خوانیم: قالَ هَل عَلِمتُم ما فَعَلتُم بِیُوسُفَ و اَخیهِ اِذ اَنتُم جاهِلُون؛ یوسف (به برادران خود) گفت: آیا دانستید كه با یوسف و برادرش (بنیامین) چه كردید؟ آنگاه كه جاهل بودید.
 از این آیات به روشنى استفاده مى‏ شود كه جهل و نادانى یكى از زمینه ‏هاى گناهان است.

منابع:
كتاب گناه شناسى، محسن قرائتى
سایت حوزه

بايد به گونه ای همسر انتخاب كرد كه با يكديگر همشأن و متناسب و به اصطلاح كُفْو باشند و به زبان ساده تر با يكديگر جور درآيند اگر اين شرط تأمين شود و اين هماهنگی و
ازدواج

جواني كه نمي‌تواند ازدواج كند، چگونه خود را از خطرات دور سازد؟ آيا دير ازدواج كردن گناه نيست؟

مطمئناً غريزه جنسي از نيرومندترين غرايز در وجود انسان است كه خداوند آن را در وجود وي قرار داده و اهداف و مصالح خاصي نيز بر آن مترتب است. به خاطر وجود همين غريزه نيرومند است كه انسان گرايش به جنس مخالف مي يابد و با همه مشكلاتي كه وجود دارد يا تصور مي شود، به ازدواج روي مي آورند و حاضرند بسياري از سختي ها و مشكلات را به خاطر آن تحمّل كنند يا برخود هموار نمايند و از بسياري از خواسته هاي خود يا خودخواهي ها بكاهند. در توضيح المسائل آمده: اگر كسي به جهت زن نداشتن به گناه مي افتد، بر او واجب است ازدواج كند.

در بسياري مواقع عدم امكان ازدواج، مشكل بودن آن از طرف خودمان است، يعني دختران يا پسراني كه مي خواهند ازدواج كنند، سخت گيري هاي بي موردي دارند كه با توجه به اهميت اين مسئله بايد تعديل شده و آرزوها و خواسته ها را كمتر نمايند. بعضي از مشكلات مربوط به فرهنگ جامعه است يا از طرف پدر و مادر و خواسته هاي غير منطقي كه دارند، تحميل مي شود و يا به نوعي در ذهن اشخاص القا مي شود كه رفع اين مسائل نيز نياز به تلاش جوانان دارد تا زمينه هاي مناسب و مساعد را آماده سازند.

در هر حال جوانان هستند كه بايد براي خود چاره اي بينديشند كه آيا خويش را تسليم گناه با همه عواقب و دور شدن از رحمت الهي كنند، يا اين كه زمينه و شرايط ازدواج را فراهم آورندو يا اگر در مدتي كه اين زمينه فراهم نيست، عفت و پاكدامني را پيشه سازند، در عين حال كه به فكر ايجاد زمينه و آمادگي هستند. پيامبر اسلام فرمود: "از گروه جوانان، هر يك از شما كه قدرت ازدواج دارد، حتماً اقدام كند، زيرا بهترين وسيله است كه چشم را از نگاه هاي آلوده و عورت را از بي عفتي محافظت مي كند".(۱)

در عين حال قرآن مجيد راه مقابله با طغيان غريزه جنسي را در صورت فراهم نبودن زمينه ازدواج، عفت پيشگي و يا خويشتن داري در امور جنسي مي داند و مي فرمايد: "آن ها كه وسيله ازدواج ندارند، بايد عفت پيشه كنند تا خداوند آنان را به فضلش بي نياز كند".(۲) البته اين امر، نياز به مقاومت دارد كه در روايات به عنوان جهاد اكبر مطرح شده است.

تسهيل كنترل غريزه جنسي در گرو اموري است:

۱ـ طرد افكار شيطاني: مشكل ترين مرحله رويارويي با انحراف جنسي، سالم سازي انديشه و پرهيز از افكار شهوي است. امام علي(ع) مي فرمايد: "كسي كه در اطراف گناه بسيار بينديشد، سرانجام به آن كشيده خواهد شد".(۳)

۲ـ پر كردن اوقات فراغت با مطالعه، تفريح، مسافرت و غيره.

۳ـ كنترل چشم: نگاه راهبر دل و دام شيطان و بذر شهوت است. براي مهار غريزه جنسي بايد از ديدن آن چه كه ميل جنسي را تحريك مي كند خودداري كرد. امام علي(ع) مي فرمايد: "بهترين عامل رو گرداني از شهوات، فروبستن چشم ها است".(۴)

۴ـ عدم آميختگي زن و مرد: همنشيني زن و مرد و همسخن شدن و خلوت كردن با يكديگر زمينه لغزش را فراهم مي كند.

۵ـ كم خوري: يكي ديگر از راه هاي كنترل غريزه جنسي، دوري از پرخوري است. از اين رو در روايات اسلامي از روزه داري به عنوان عامل تعديل غريزة جنسي ياد شده است.

پيامبر اكرم(ص) مي فرمايد: "اي جوانان، هر يك از شما قدرت ازدواج دارد، ازدواج كند و اگر قدرت ندارد روزه بگيرد، زيرا روزه گرفتن براي كنترل شهوت مفيد است".(۵)

۶ـ يكي از راه هاي آرام كردن طوفان غريزه جنسي در انسان، ورزش و فعاليت بدني است، زيرا ورزش مقدار فراواني از انرژي هاي بدني و فكري انسان را به خود اختصاص مي دهد و از مسايل ديگر كم مي كند.

۷ـ آخرت گرايي: توجه به پاداش اخروي دربارة كساني كه دامن خود را از گناه پاك داشته اند. امام علي(ع) مي فرمايد: "كسي كه به بهشت علاقه دارد، خواهش هاي نفس و شهوات را فراموش كند".(۶)

۸ـ ياد مرگ: رسول خدا(ص) اصحاب خود را درباره مرگ بسيار سفارش مي كرد و مي فرمود: "زياد مرگ را ياد كنيد، زيرا ياد مرگ شكننده لذات نفساني و مانع ميان تو و شهوات است".(۷)

علاوه برآنچه گفته شد بايد اين امور را رعايت كند:

۱- خود را از محيطها و موقعيتهاي تحريك آميز دور نگه دارد و از خلوت گزيني اجتناب ورزد؛

۲- از پوشيدن لباسهاي تنگ و چسبنده خودداري ورزيده و از تماس و لمس نمودن اعضاي بدن خود ياديگران شديداً دوري گزيند؛

۳- از نگاه به نامحرم و چشم چراني خودداري ورزد؛

۴- تخيلات و تفكرات خود را كنترل كند و بداند هر آن چه به ذهن و انديشه اش مي گذرد، خداوند به آن آگاه است و در اين زمينه مسئوليت دارد و بايد تنها به عقل و قوانين شرعي كه تأييد مي كنند بينديشد تا رستگار شودزيرا تخيّلات و تصوّر درباره مسايل جنسي و شهوت آلود منجر به تحريك هاي مداوم گرديده و نيروي حيات رااز بين برده و انسان را از مسائل حقيقي و واقعي زندگي باز مي دارد؛

۵- با توجه به اينكه دوران جواني، دوران پر شور و حساس عمر به حساب مي آيد، شايسته است كه جوان با برنامه ريزي دقيق براي اوقات شبانه روزي به ياري كار و تلاش مداوم در زمينه هاي تحصيلي و علمي و مطالعاتي و كارهاي ذوقي و تفريحي حداقل زمان لازم را به خوابيدن اختصاص دهد و زماني به بستر رود كه خواب بر او مستولي شده و زود به خواب رود؛

۶ -با اشتغال به مطالعه كتب سودمند و مراجعه به كتابخانه ها در اوقات فراغت، زمينه موفقيت تحصيلي آينده خود را فراهم سازد؛

۷- در تيم ها و گروه هاي ورزشي شركت فعال داشته باشد و نيز در فعاليت هاي تربيتي، فرهنگي و مذهبي شركت كنيد؛ زيرا اين اشتغالات در افزايش ايمان و توفيق در ترك معاصي به وي كمك مي كند.

فعاليتهاي سالم و جهت دار سودمند، مقدار فراواني از انرژي هاي جوان را به خود اختصاص مي دهد و از تحريكهاي جنسي و شهوت انگيز جلوگيري مي نمايد، چرا كه مبتلايان به اين عادت زشت، بيشتر ميل به گوشه گيري دارند. شركت در فعاليت هاي تربيتي و اجتماعي و گروه هاي قرآن در مساجد و كتاب خانه ها وتماس با افراد مؤمن و پاك در تقويت روحيه و ايمان اين گونه جوانان بسيار مؤثر است؛

۸- رفت و آمد با دوستان خوب و مؤمن، نماز اول وقت، نماز با جماعت، پرهيز از دوستان و رفقاي بي بند وبار و منحرف؛

۹ -قبل از خوابيدن وضو بگيرد و سوره هاي قل اعوذ و آية الكرسي را بخواند؛

۱۰- اگر مي تواند هفته اي يك يا دو روز را روزه بگيرد؛

۱۱- در برنامه غذايي خود دقت كند و از مداومت در مصرف بعضي از خوردني هاي محرك و مقوّي وشهوت برانگيز خودداري كند؛

۱۲- تمايل ها و افكار خود را از توجه به خويشتن به سوي ازدواج و زندگي آينده معطوف سازد و بداند كه دير يا زود ازدواج مي كند و بايد آمادگي كامل داشته باشد؛

۱۳- همواره با ذكر و ياد خدا اُنس و الفت داشته باشد. خداوند در آيه ۲۸سوره رعد مي فرمايد: آگاه باشيدكه تنها با ياد خدا قلب ها آرامش مي يابد و هر كس از ياد خدا فاصله بگيرد زندگاني بر او سخت و دشوار خواهدشد. (۸)

پي‌نوشت‌ها:

۱. مكارم الاخلاق، ص ۱۰۰.

۲. نور (۲۴) آيه ۳۳.

۳. غررالحكم، ج ۵، ص ۳۲۱.

۴. همان، ج ۶، ص ۱۶۴.

۵. بحارالانوار، ج ۱۰۰، ص ۲۲۰.

ابتدا باید از آباد بودن آخرتمان به اندازه کافی مطمئن شویم، سپس طلب مرگ کنیم، البته اگر می توانیم آخرت را بیش از پیش آباد کنیم باید دعایمان درخواست عمر طولانی از
مرگ

آیا آرزوی مرگ گناه است؟

پاسخ اجمالی:

طلب مرگ به خودی خود گناه نیست، اما باید دقت کرد علت طلب مرگ چه می تواند باشد؟ اگر طلب مرگ برای رهایی از مشکلات و سختی های موجود است، آیا اعمال ما به گونه ای بوده که مرگ مرحله ای برای رسیدن به آرامش و رهایی از آن مشکلات باشد یا اینکه نیاز است تا جایی که می توانیم از مزرعه دنیا برای آخرتمان سود بیشتری ذخیره کنیم؟

پاسخ تفصیلی:

گاهی انسان به خاطر ضعف، ناامیدی و ناتوانی و بی‌حوصله شدن طلب مرگ می‌کند و شکیبایی و پایداری را در مقابل سختی‌ها و کشاکش‌های روزگار از دست داده است و از این جهت مرگ را کانون آرامش و رهایی خود می‌بیند، چنین کسی باید خوب دقت کند، که آیا اعمالش به گونه ای بوده است که مرگ برای او کانون آرامش و رهایی باشد؟ یا اینکه فقط تلاش می کند از چاله ای که در آن افتاده، بیرون بیاید، اگر چه خروج از چاله فرو افتادن در چاه باشد!

از این روست که مولای متقیان علی (ع) می فرمایند: «وَأَكْثِرْ ذِكْرَ الْمَوْتِ وَمَا بَعْدَ الْمَوتِ، وَلاَ تَتَمَنَّ الْمَوْتَ إِلاَّ بِشَرْط وَثِیق؛ [۱] بسیار به یاد مرگ و منزلهاى پس از آن باش، امّا هرگز آرزوى مرگ مكن مگر آنگاه كه صددرصد به رضایت الهى مطمئن باشى.»

طبیعتا مومن، با مرگ از زندان به بوستانی آباد وارد می شود. امام حسین (ع) می فرمایند: «دنیا زندان مؤمن و بهشت كافر است! مرگ براى مؤمنین یك پلى میباشد كه كه ایشان بوسیله آن وارد بهشت خود میشوند و براى كفار یك پلى میباشد كه بواسطه آن داخل جهنم خود میگردند.»[۲] بنابراین برای مومن مرگ خواستنی و دوست داشتنی است، حضرت علی (ع) می فرمایند: «پسر ابى طالب مانوس‌تر است بمرگ از كودك به پستان مادرش.»[۳]

و قرآن نیز، طلب مرگ را معیار و محکی برای اثبات ادعای جایگاه عالی در نزد خدا بیان می کند: «إِن زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِیَاءُ لِلَّهِ مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُاْ المْوْتَ إِن كُنتُمْ صَادِقِینَ؛ [جمعه/۶] اگر مى‌پندارید كه شما دوستان خدایید نه مردم دیگر، پس آرزوى مرگ كنید اگر راستگویید (تا به جوار رحمت و نعمت دوست برسید)»

پس با این معیار، روشن می شود که ابتدا باید از آباد بودن آخرتمان به اندازه کافی مطمئن شویم، سپس چنین ادعایی کنیم و البته اگر می توانیم آخرت را بیش از پیش آباد کنیم، باید دعایمان درخواست عمر طولانی از خدای متعال باشد. چون دنیا مانند مزرعه‌ای است که در آن کشت نمود، تا در آخرت محصولی برای برداشت داشته باشیم. و برای داشتن محصول بیشتر، باید کشت بیشتری داشته باشیم. و از همین جهت عمر طولانی برای اولیاء الهی خواستنی است:

حضرت علی (ع) می فرمایند: «دنیا محل سجده پیامبران مى‌باشد، و وحى خداوند بر زمین فرود آمده است، فرشتگان در دنیا نماز گزارده‌ اند و دوستان خداوند در زمین سكونت كرده و در آن به تجارت پرداخته‌ اند، آنها در دنیا كسب رحمت كردند و بهشت را سود بردند.»[۴] با این نوع دیدگاه نباید کم طاقتی کرد، و تا آن جا که می توان باید از این بازار سود بیشتری به دست آورد. و مذمت بی جای دنیا، و کم طاقتی عمل درستی نیست.

البته کسی که از دست دادن مطامع دنیوی و امور مادی سبب شده، که دچار ناامیدی شود و طلب مرگ کند، او مرگ را انتقال به باغ و بوستان نمی داند. بلکه مرگ را پوسیدن می داند و تصور می کند که راه نجات او در این است! اما هیهات هیهات که مرگ پوسیدن نیست. بلکه صرفا یک انتقال است. انتقالی که خوب یا بد بودنش در گرو اعمال ماست. و آن کس که از دست دادن مطامع دنیوی آنچنان او را به ناامیدی می کشاند، که طلب مرگ می کند، نمی تواند انتقال خوبی داشته باشد. و باید از مرگ گریزان باشد. چون چنین کسی دل در گرو دنیای فریبنده دارد که او را فرسنگ ها از نجات دور کرده است.

[۱]. نامه ۶۹ نهچ ابلاغه.

[۲]. بحار الأنوار، ج‌۴۴، ص: ۲۹۷.

[۳]. بحار الأنوار، ج‌۷۱، ص: ۵۷.

[۴]. بحار الأنوار، ج‌۷۰، ص: ۱۰۰.

صفحه‌ها