اصطلاحات حديثي

محمد بن حسن حر عاملي كتاب الجواهر السنية را راجع به كليات حديث قدسي نوشته كه چنين مي‏گويد:

اين امر بر كسي پوشيده نيست كه كلام حق تعالي نسبت به همه كلام هاي بشري برتر و بالاتر است. چه بسا، نورهاي هدايت و ارشاد بشر از آن كلمات مي‏تابند و دل هاي آنان را روشن مي‏نمايند. همان طوري كه نورهاي خورشيد و ستارگان سطح زمين را روشن مي‏سازند. و با همين كلام خداوندي بود كه خورشيد پر نور هدايت از افق نبوت تابيدن گرفته است. بنا بر اين، اين كلمات الهي و پيامبر و امامان شايسته آن هستند كه كمر همّت بست تا دل هاي انسانها به آنها توجه كامل نمايند و فهم ها براي درك آنها آماده باشند. اين بود كه من هم قسمتي از آن كلام ها را كه علماي نيكوكار از ائمه اطهار و آنها هم از پيامبر برگزيده الهي و پيامبر(ص) هم از ذات مقدّس الهي نقل كرده، در اين كتاب جمع آوري كردم كه معروف به «احاديث قدسي» است. منتها من نديدم كه احدي از اصحاب ما آنها را در يك كتاب جمع آوري و نشر كرده باشد. لذا علاقمند شدم من نخستين كسي باشم كه آنها را در يك كتاب زيبا جمع كرده باشم. بنا بر اين، اين كتاب شامل مهمترين منابع احكام الهي است كه با مواعظ بليغ خود جلوي افكار شيطاني را بگيرد و از بين ببرد، و به دليل داشتن جنبه استدلال و برهان متين و قوي بر ساير كتابها امتياز دارد و نسبت به ساير كتابها از اين جهت برتري دارد كه برادر قرآن است. من از همه آن احاديث، همين مقدار را توانستم گرد آوري و در اين كتاب جمع كنم، و آن را به نام «جواهر سينه در احاديث قدسيه» نام‏گذاري نمودم.

و آن را طبق ترتيب پيامبراني كه به آن سخن مخاطب شده‏اند، به ابوابي(13 باب ) مرتب نمودم. كه اميدوارم با ياري خداي بزرگ به پايان برسانم. لازم به تذكر است آنچه را كه داخل آن ابواب پيامبران نبوده‏اند، طبق خبر دهندگان از خداوند يعني امامان (عليهم السلام) در آخر كتاب جداگانه قرار دادم. و احاديثي درفضيلت حضرت علي(ع) و امامان از فرزندانش (عليهم السلام) و دستور الهي در باره امامت آنها را هم جمع آوري كرده. و آنها را در دو باب به نام  ابواب الائمه گنجاندم.(1 )

لهذا  آمار دقيق اين احاديث قدسي مشخص نيست و شما براي دريافت  آمار تقريبي اين احاديث قدسي مي توانيد به اين كتاب و ابواب مختلف آن مراجعه نماييد.

پي نوشت:

1.  محدث عاملي،الجواهر السنية (كليات حديث قدسي‏)ترجمه  كاظمي خلخالي زين العابدين،‏ناشر انتشارات دهقان،‏چاپ تهران،‏سال 1380 ش،‏نوبت چاپ سوم‏،ص9.

فرق‌هاي ‌بين‌ قرآن‌ و حديث‌ قدسي ‌عبارتند از:

1ـ الفاظ‌ قرآن‌ عين ‌وحي ‌است‌، ولي ‌در حديث ‌قدسي ‌ممكن‌ است ‌نقل‌ به ‌مضمون‌ باشد؛ يعني‌ پيامبر مطالب‌ قدسي‌ را به ‌الفاظ‌، خود گفته‌ باشد.

2ـ آيات، ‌احكام‌ خود را دارد، مثلاً بي‌وضو نمي‌توان ‌به ‌آن ها دست ‌زد يا نمي‌توان ‌آن ‌را نجس‌ كرد و اگر نجس ‌شد، بايد فوراً پاك ‌كرد، ولي‌ حديث ‌قدسي ‌آن‌ احكام‌ را ندارد مگر اين‌ ك ه‌كلمة ‌الله‌ يا سائر اسماي ‌مباركه ‌در حديث ‌قدسي‌ باشد.

3ـ در الفاظ‌ حديث‌ قدسي‌، تحدي‌ و اعجاز نيست‌، ولي ‌قرآن ‌معجزه‌ است ‌و ديگران را به مبارزه و تحدي طلبيده است.

4ـ قرائت ‌نماز جز به ‌قرآن ‌صحيح‌ نيست‌.

5ـ منكر قرآن‌ كافر‌ شمرده‌ مي‌شود، ولي ‌اگر كسي ‌منكر حديث ‌قدسي‌شود، كافر نيست‌.

 

حديث قدسي كلامي است كه پيامبر از زبان خدا نقل مي كند

حديث قدسي كلامي است كه پيامبر از زبان خدا نقل مي كند و آن را يا خداوند در معراج، در آن تشرف  اختصاصي به قلب او القا كرده يا جبرئيل يا ملكي ديگر به او ابلاغ كرده است و پيامبر آن مطالب را از قول خدا نقل مي كند؛ مثل اين كلام رسول خدا كه مي فرمايد:

«سمعت جبرئيل يقول: سمعت الله جل جلاله يقول : لا إله إلا الله حصني فمن دخل أمن من عذابي؛ (1) از جبرئيل شنيدم كه خداوند مي فرمود: "لا اله الاّ الله" دژ استوار من است و هر كس در آن وارد شود، از عذاب من در امان است».

اين معاني بر قلب پيامبر نازل مي شد و پيامبر اين معاني را با الفاظ خود بر مردم ابلاغ مي كرد و اين سخنان پيامبر كه به خدا منسوب مي كرد؛ مانند بقيه سخنان ايشان، توسط ديگران شنيده مي شد و نقل مي گرديد و همچنان كه سخناني جعل كرده و به ايشان منسوب مي كردند ، به همين صورت هم سخناني به عنوان حديث قدسي نقل مي كردند و به ايشان منسوب مي نمودند. از اين رو احاديث چه قدسي و چه غير قدسي بايد با موازين تطبيق داده شود و در صورت همراستايي قبول گردد.

قرآن وحي خاص خدا و كتاب نهايي هدايتگر بشر است كه اراده خدا بر اين قرار گرفته كه تا آخر عمر بشر سالم از تحريف در جامعه بماند تا حجت بر بندگان تمام باشد و چون حجت خداست بايد هميشه سالم از تحريف باشد.  از اين رو خداوند عوامل مختلف عادي و غير عادي بر انگيخته تا بدان ها اراده اش را محقق سازد و حجتش را حفظ كند. ولي احاديث قدسي مانند ديگر احاديث پيامبر شرح و تبيين و تفصيل قرآن است و اگر تحريف هم شوند، با وجود قرآن، دين ضربه اي نمي خورد.

پي نوشت ها:

1. شيخ صدوق، توحيد، قم ، انتشارات اسلامي، ص 25. 

كلمه مُرْسل از حيث لغوي، از «إرسال الدابه» به معناي رها نمودن و برداشتن قيد و بند از چهارپا آمده است

كلمه مُرْسل از حيث لغوي، از «إرسال الدابه» به معناي رها نمودن و برداشتن قيد و بند از چهارپا آمده است و در اصطلاح، به حديثي گفته مي شود كه راوي آن از معصوم (ع) روايتي را نقل مي كند؛ در حالي كه محضر معصوم را درك نكرده، اعم از اين كه واسطه هايي كه در سلسله سند ذكر نكرده، يك نفر باشد يا بيش تر و در سلسله سند واسطه را اصلا ذكر نكرده باشد يا اين كه با عبارات مبهمي همچون «عن رجل» يا «عن بعض اصحابنا» بيان كرده باشد.

اين معناي عام مرسل بود كه اين معنا شامل مرفوع و موقوف و معلق و مقطوع و معضل در تقسيمات حديثي مي باشد.

اما معناي خاص مرسل اين است كه يكي از تابعين (كساني كه پيغمبر را درك نكرده اند، ولي صحابه را درك كرده‏اند) روايتي را از رسول خدا (ص) نقل كند؛ بدون اين كه واسطه را ذكر كند؛ مثلا سعيد بن مسيب كه از تابعان است، بگويد كه پيامبر خدا اين چنين گفته است. (1)

البته معناي متداول اين اصطلاح مرسل، همين معناي خاص است. (2)

كتاب آشنايي با علوم حديث، نوشته علي نصيري را جهت استفاده شما معرفي مي كنيم.

پي نوشت ها:

1. جديدي نژاد، محمد رضا، معجم مصطلحات الرجال والدرايه، انتشارات دارالحديث، ص 1552.

2. نصيري، علي، آشنايي با علوم حديث، ناشر انتشارات مركز مديريت حوزه علميه قم، چاپ چهارم، سال 1383ش، ص 188.

حديث غريب به حديثي مي گويند كه متن آن شامل لفظي خاص و مشكل و پيچيده باشد كه به خاطر كمي استعمال دور از فهم باشد.(1)

حديث غريب به حديثي مي گويند كه متن آن شامل لفظي خاص و مشكل و پيچيده باشد كه به خاطر كمي استعمال دور از فهم باشد.(1)

همچنين به حديثي كه آن را فقط يكي از راويان روايت كرده باشد حديث غريب مي گويند.(2)

پي نوشت:

1. حسيني قزويني، محمد، المدخل الي علم الرجال و الدرايه، انتشارات موسسه ولي عصر، ص191.

2. همان.

 

علماي شيعه در علم حديث، احاديث را از حيث ميزان اعتبار و حجيت دسته بندي كرده اند

حديث صحيح در ميان انواع روايات در عالي‏ترين درجه اعتبار و حجّيت قرار دارد و همگان در پذيرش آن اتفاق نظر دارند.

از نظر علماي علم حديث شيعه حديثي صحيح است كه: تمامي سلسله‌ سند آن تا معصوم متصل باشد و راويان آن در تمام طبقات ثقه و دوازده امامي باشند.(1)

بنابراين نسخه خطي بودن يا صحابه پيامبر بودن يا پست و مقام داشتن و غيره در ميزان اعتبار يا عدم اعتبار احاديث نقشي ندارد، بلكه راوي كه از لحاظ اخلاقي مورد اطمينان بوده و اهل كذب نبوده و از نظر اعتقادي دوازده امام را قبول داشته، اگر در سند حديث باشد آن حديث صحيح و معتبر است.

اما اينكه احاديثي كه از ائمه اطهار رسيده تا چه اندازه صحيح هستند، نمي توان دقيق مشخص كرد. زيرا اولا مباني رجالي علماي حديث مختلف است و مثلا ممكن است يك نفر فلان راوي را ثقه بداند و يك نفر ثقه نداند. ثانيا علماي علم حديث به احاديثي هم كه تمام راويان آن ثقه هستند ولي دوازده امامي نيستند عمل كرده و آن را معتبر مي دانند يا بعضي احاديث ضعيف را بخاطر عمل علما معتبر مي دانند ولي با همه اينها در مذهب شيعه چهار كتاب معتبر روايي از قدما( كافي، من لايحضره الفقيه، تهذيب الاحكام و استبصار) و چهار كتاب معتبر روايي از متاخرين( وسائل الشيعه، بحار الانوار، مستدرك الوسائل و الوافي)وجود دارد كه بيشتر احاديث اين كتب معتبر و قابل اعتماد است.

بعد از رحلت پيامبر اكرم(ص) بحث منع تدوين حديث و جعل حديث توسط خلفا رواج يافت و به برخي صحابه و مسلمانان پول مي دادند تا حديث بر عليه امير المومنين(ع) و فرزندانشان جعل كنند و اين كار به دستور خلفا انجام مي گرفت.

اما بعضي داستان ها و قصه هايي كه در بعضي منابع تاريخي و تفسيري اسلام آمده بر خلاف عقل و موازين قطعي اسلام است و به اسرائيليات معروف است. زيرا اين قبيل مطالب به دست يهوديان صدر اسلام كه مسلمان شده اند مانند كعب الاحبار وارد كتب اسلامي شده است مانند بعضي مطالب كه در مورد داستان حضرت سليمان نقل شده و اين بدان جهت است كه علماي يهود با كتب تورات و داستان هاي انبياء گذشته آشنايي داشتند و بعضي مسلمانان تفسير اين آيات را از آنان سوال مي كردند و آنها هم آنچه كه در تورات بوده را نقل مي كردند و همين طور به تدريج اين داستان ها به متون اسلامي راه پيدا كرده است. آيت الله مكارم بعد از نقل يكي از اين موارد درباره آن چنين مي نويسد:«چنين به نظر مي رسد كه اين گونه افسانه‏ها كه به پاره‏اي از كتب اسلامي نيز راه يافته از ساخته‏هاي بني اسرائيل است كه معمولا از آنها به عنوان اسرائيليات نام مي برند، شاهد اين سخن اين است كه در متن تورات فعلي نيز نمونه‏اي از اين افسانه‏ها بچشم مي خورد.»(2)

ولي تفكيك اين مطالب ناموزون و دروغي با مطالب و تفسير صحيح قرآن با مراجعه به متن قرآن و تفاسير معتبر و صحيح آسان است و چنين نيست كه بگوييم يهوديان در دين اسلام تحريف شديد ايجاد كرده اند.

پي نوشت ها:

1. نصيري، علي، آشنايي با علوم حديث، مركز مديريت حوزه علميه قم، ص24و25.

 2. مكارم شيرازي، تفسير نمونه، انتشارات اسلاميه، ج‏4، ص 340.  

قرآن اصالت و واقعيت دارد و در جاي خود- با دلايل متقن - اثبات شده است

 قرآن اصالت و واقعيت دارد .در جاي خود- با دلايل متقن - اثبات شده است كه قرآن كلام خدا  و محتواي مطابق با واقع مي باشد ، از اين رو است كه يكي از منابع مهم احكام، دستورات و قوانين الهي قرآن مي باشد. نكته قابل دقت اينكه در برخي آيات از قصه هاي قرآني به عنوان" حق" ياد شده كه به معناي واقعيت است.در قرآن مسايل افسانه اي وجود ندارد. قرآن در آيات متعددي ضمن بيان داستان‌ها، روي اين موضوع تأكيد مي‌كند كه اين داستان‌ها حقايقي است كه براي شما بيان مي‌شود:

 إنّ هذا لهو القصص الحقّ (1) ؛ اين داستان حقيقت است.

نحن نقص نبأهم عليك بالحقّ (2) ؛ داستان آنان را كه حقيقت دارد ، براي تو نقل كرديم.

نتلو عليك من نبأ موسي وفرعون بالحقّ؛(3) داستان موسي و فرعون كه حقيقت دارد ، براي تو بيان كرديم.

 قرآن پژوهان نيز يكي از ويژگي‌هاي داستان‌هاي قرآن را حق و راستين بودن آن ها دانسته‌اند، در حالي كه تمامي قصه‌هاي ديگر عالم، آميخته با خيال و دروغ و افسانه است، چون اگر چنين نباشد، زيبايي خود را از دست مي‌دهند، ولي زيبايي قصه‌هاي قرآن به جهت حقانيت و اعجاز آن هاست.(4)، مهم تر از همه اينكه قـرآن تـصـريـح دارد الفاظ و عبارات قرآن و ساختار آن ، از آن خدا است و با دست وحي انجام گـرفـتـه است .عـلاوه بر آن در قرآن از كتاب الهي به عنوان كلام اللّه  ياد شده :

و ان احد من المشركين استجارك فاجره حـتي يسمع كلام اللّه .

 يريدون ان يبدلوا كلام اللّه .

 در حديثي نيز آمده : هو كلام اللّه. (5)

 همين طور احاديث و مسايل تاريخي واقعيت و اصالت دارند ، به عبارت ديگر خيلي از مسايل تاريخي از طريق تواتر به ما رسيده و از مسلمات هستند و اين مطالب در منابع معتبر آمده اند ، البته برخي از موضوعات تاريخي تحريف شده و برخي نيز واقعيت ندارند ، اما بدان معنا نيست كه همه مسايل تاريخي واقعيت و اصالت ندارند . اگر اين طور بود ، تدوين ده ها كتاب در باره تاريخ انبيا، اقوام وملل ، و امامان معنا نداشت.

 احاديث نيز واقعيت دارند ، بدين معنا كه آنچه را معصومان گفته اند ،مطابق با واقع هستند، از اين رو است كه يكي از منابع مهم احكام ،روايات مي باشند.اگر  احاديث واقعيت نداشتند ، استباط احكام از روايات معنا نداشت . فقها نمي توانستند از آن ها احكام را استنباط نمايند. از همه مهم تر اين كه خود معصومان سفارش نمودند كه كلام و گفتار ما براي شما حجت است و آن ها را الگوي زندگي خود قرار دهيد. اين امر مبتني بر واقع بودن روايات مي باشد . همچنين براي روايات تقسم بندي هايي وجود دارد - از جمله روايات صحيح و مجعول ، روايت قوي و ضعيف  (6) . تقسيم بندي نشان از واقعي بودن بعضي روايات دارد. به خاطر تقسيم بندي روايات است كه در علم رجال معيارهايي براي تشخييص روايت ضعيف از غير ضعيف و نادرست از درست وجود دارد. اگر روايات واقعيت نداشت ،وجود معيارها بي معنا بود،  وجود اختلاف در روايات معنايش اين نيست كه احاديث واقعيت و اصالت ندارد. علل اختلاف روايات را بايد در عوامل ديگر جستجو نمود . البته يكي از علل اختلاف وجود روايات مجعول است ، اما بدان معنا نيست كه همه آيات و روايات واقعيت ندارند . براي آگاهي بيش تر به كتاب علم حديث از زين العابدين قرباني مراجعه نمائيد .

پي‌نوشت‌ها:

1. آل عمران (3) آيه 62.

2. كهف (18) آيه 13.

3. قصص (28) آيه 3.

4. دانشنامه قرآن و قرآن پژوهي، خرمشاهي، ج 2، ص 1767.

5.محمد هادي معرفت ، علوم قر آني ، ص47 ، قم ،موسسه فر هنگي  التمهيد،1384، چاپ ششم

6. زين العابدين قرباني، علم الحديث ، ص 109،قم،انتشارات انصاريان،1424ه ؛

كاظم مدير شانه چي، علم الحديث ، ص 179به بعد ، قم، دفتر انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين، چاپ شانزدهم

حديث، در لغت به معناي هر چيز نو و تر و تازه است (1) و بر اين اساس، به شخص كم سن و سال «حديث السن» گفته مي شود.

واژه حديث، با توجه به عنصر معنايي خود (تري و تازگي داشتن) دو كاركرد لغوي دارد كه عبارت ند از گفتار و رخداد.

به گفتار از آن جهت حديث مي گويند كه به جهت صدور تدريجي هر بند و بخش آن نسبت به گذشته از تري و تازگي برخوردار است.

و إطلاق حديث به رخدادها نيز به دليل صدور تدريجي و نو به نو شدن آن ها در مقايسه با رويدادهاي پيشين است.

اما درباره إصطلاح حديث كه شايع ترين اصطلاح در علم حديث است، بايد بگوييم كه درباره حوزه و دامنه مفهومي آن از جهات مختلف اختلاف شده است؛ اما تعريفي كه به نظر ما جامع همه آن ها مي باشد، عبارت است از:

«گفتار غير قرآني خداوند، معصومان [أعم از پيامبر (ص) و ائمه (عليهم السلام) و حضرت زهرا (س)]، صحابه، تابعان و حكايت فعل و تقرير ايشان».

با توجه به مقدمه مذكور، بايد بگوييم از آن جا كه عنصر معنايي حديث با كردار، گفتار و تقرير رسول خدا (ص) گره خورده است، بسيار طبيعي است كه پيدايش حديث را همزمان با آغاز رسالت آن حضرت بدانيم؛ هر چند به دليل شرايط زماني و محدوديت هاي موجود در دوران سيزده ساله مكه، كم تر مي توان نشاني از اهتمام به حديث يافت؛ زيرا توجه مسلمانان در آغازين روزهاي بعثت به آشنايي با اصل رسالت و معارف بنيادين اسلام و چگونگي مقابله با مشركان معطوف بوده است و با هجرت پيامبر (ص) به مدينه و تشكيل حكومت اسلامي، فضاي مناسب براي توجه دادن مسلمانان به ارزش حديث در كنار قرآن فراهم آمد. از اين رو، آنچه در تاريخ از اهتمام رسول خدا (ص) و مسلمانان به ثبت و نشر حديث گزارش شده، بيش تر ناظر به همين دوره است.

اما بعد از رحلت پيامبر (ص) بي مهري ها و مخالفت هاي زيادي نسبت به حديث پيامبر (ص) انجام گرفت و با ممانعت خلفا با كتابت حديث، صدمات جبران ناپذيري به اين ميراث فرهنگي مسلمانان وارد آمد.

پس از رحلت پيامبر (ص)، متأسفانه اين منبع سرشار اسلامي از سوي گردانندگان‏ دستگاه خلافت مورد بي‏مهري قرار گرفت و حتّي سوزانده شد. اين سياست تا زمان خلافت عمر بن عبدالعزيز، يعني اواخر قرن نخست هجري دنبال شد. در نتيجه، فضاي فرهنگي جامعه اسلامي از عطر روح ‏بخش سخنان رسول خدا (ص) و جانشينان آن حضرت تهي گشت.

منع كنندگان از نقل و تدوين حديث براي توجيه سياست خود، گاه مسئله بيم اختلاط احاديث با آيات قرآن، و گاه بيم رها كردن قرآن و اشتغال به غير آن را مطرح مي‏كردند؛ ولي عملكرد و حتي سخنان آنان، بيانگر اين است كه انگيزه اصلي آن ها از منع نقل و كتابت حديث، صرفاً يك انگيزه سياسي بود و مرتبط با مسائل حكومتي مي‏شد.

در مقابل مكتب خلافت، مكتب امامت همواره سعي در نشر احاديث پيامبر (ص) به‏ عنوان ميراثي گران قدر داشت و بر تدوين و كتابت آن براي بهره ‏برداري آيندگان تأكيد مي‏ورزيد. از اين رو، تاريخ حديث شيعه تا عصر رسالت و امامت از اتصال كاملي برخوردار بوده و هيچ حلقه اي از آن نيفتاده است. گرد آورندگان جوامع حديثي اوليه اهل سنت، احاديث را بر اساس سنت شفاهي فراهم آوردند. در حقيقت، بخاري و مسلم از روي شنيده هاي روايي كه از طريق اساتيد به آن ها منتقل شد، به تدوين صحيحين پرداختند؛ اما گردآورندگان جوامع اوليه حديثي شيعه، با سنت مكتوب رو به رو بوده اند كه ما آن را به عنوان اصول اربعمأة (چهار صد اصل) مي شناسيم و اين، از اختصاصات تاريخ حديث شيعه است. (2)

 

پي نوشت ها:

1. فراهيدي، خليل بن احمد‌، كتاب العين، قم، نشر هجرت، 1410ق، ج ‏3، ص 177.

2. براي مطالعه بيش تر ر.ك: نصيري، علي، آشنايي با علوم حديث، قم، مركز مديريت حوزه علميه قم، 1382ش، فصل اول تا چهارم.

ممكن است بتوان اين گونه ميان روايات معصومين سلام الله عليهم اجمعين،جمع كرد كه اين اولين ها در عبارات ايشان، مجموعه اعمالي باشد كه در اولويت سوال قرار دارند (و لزومي هم ندارد كه محدود به چهار عمل باشد،) به عنوان اولين پرسش ها و در مجموعه اي واحد و با يك نگاه بعد از مردن و يا هنگام قيامت مطرح مي شوند، زيرا كه بيانات معصوم در زمان هاي مختلف فراخور سوال و يا حال و وضع مجلس و مخاطب يا مخاطبين مطرح مي شد. گاهي به عنوان اولين عمل كه نماز در اولويت بود و گاهي به  عنوان اولين اعمال كه باز هم به طور معمول نماز اولين بود،مطرح مي شد و اين گونه عبارات جاي بحث و مناقشه ندارد و با اندك دقتي مي توان آن را فهميد.

علاوه بر اين،در مجموعه عبادات و تكاليف، نماز برترين عبادت و نماد عبوديت است. عملي كه انجام آن به طور موكد مورد توجه شرع مقدس اسلام قرار دارد به طوري كه در بيان اولياي خدا به عنوان ستون دين معرفي شده است. پيامبر گرامي اسلام صلوات الله عليه فرمود: الصّلاة عمود الدّين.(1)يعني نماز ستون (خيمه) دين است.ايستادگي و بقاي هر خيمه اي به وجود ستون آن است و هر مقدار كه ستون مستحكم تر باشد بقاي خيمه تضمين بيشتري مي يابد.

در اهميت نماز همين بس كه اين تكليف شيرين و پر معناي الهي اولا در هيچ حالي ترك نمي شود، و ثانيا انجامش در شبانه روز به صورت پنج وقت بر بندگان خدا واجب است،تكليفي كه مشابه ندارد و همواره در شبانه روز صورت مي گيرد. به همين خاطر است كه نماز حتي اگر در مجموعه اي از تكاليف هم قرار گيرد،باز هم به عنوان اولين تكليف مورد سوال قرار مي گيرد و با اين توضيح به نظر مي آيد پاسخ سوال داده شده است. 

و اما در ادامه به دو حديث در مورد  اهميت نماز به تنهايي و يك حديث در مورد سوال از چند واجب كه نماز پش قراول آن با پيش فرض ايمان و قبولي ولايت است،توجه مي كنيم:

1.پيامبر صلوات الله عليه فرمود:

اوّل ما افترض الله علي امتي الصلوات الخمس، و اوّل ما يرفع من اعمالهم، الصلوات الخمس، و اوّل ما يسال عنهم،الصلوات الخمس:

يعني: نخستين چيزي كه خداي متعال بر امتم واجب كرد،نمازهاي پنج گانه است و اولين چيزي كه از كارهاي آنان به سوي خدا بالا مي رود، نماز هاي پنج گانه است و نخستين چيزي كه در باره آن از امتم حسابرسي مي شود، نمازهاي پنج گانه مي باشد.(2)

ْامام صادق سلام الله عليه از قول پيامبر گرامي اسلام نقل فرمود:

2. أَوَّلُ مَا يُسْأَلُ الْعَبْدُ إِذَا وَقَفَ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَنِ الصَّلَاةِ فَإِنْ زَكَتْ صَلَاتُهُ زَكَي سَائِرُ عَمَلِهِ وَ إِنْ لَمْ تَزْكُ لَمْ يَزْكُ عَمَلُهُ‏ (3)

يعني:اولين چيزي كه از او سؤال مي‏شود نماز است. اگر نمازش پاك بود، ساير اعمالش نيز پاك خواهد بود. و اگر نمازش پاك نبود، ساير اعمالش نيز پاك نخواهد بود.

3.و باز حضرت درمورد نماز و ديگر عبادات كليدي و محوري كه مورد سوال قرار مي گيرند، فرمود:

إِنَّ أَوَّلَ مَا يُسْأَلُ عَنْهُ الْعَبْدُ إِذَا وَقَفَ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ جَلَّ جَلَالُهُ عَنِ الصَّلَوَاتِ الْمَفْرُوضَاتِ وَ عَنِ الزَّكَاةِ الْمَفْرُوضَةِ وَ عَنِ الصِّيَامِ الْمَفْرُوضِ وَ عَنِ الْحَجِّ الْمَفْرُوضِ وَ عَنْ وَلَايَتِنَا أَهْلَ الْبَيْتِ فَإِنْ أَقَرَّ بِوَلَايَتِنَا ثُمَّ مَاتَ عَلَيْهَا قُبِلَتْ مِنْهُ صَلَاتُهُ وَ صَوْمُهُ وَ زَكَاتُهُ وَ حَجُّهُ وَ إِنْ لَمْ يُقِرَّ بِوَلَايَتِنَا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ جَلَّ جَلَالُهُ لَمْ يَقْبَلِ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْهُ شَيْئاً مِنْ أَعْمَالِهِ (4) يعني:

روز قيامت اولين چيزي كه از بنده سؤال مي شود، نمازهاي واجب، زكات واجب، روزه واجب،حج واجب و از ولايت ما خانواده است. اگر اقرار بولايت ما كرد و بر همين اعتقاد مرد، نماز و روزه و زكات و حج او قبول مي‏شود. اما اگر اقرار به ولايت ما نكرد در پيشگاه پروردگار هيچ يك از اعمالش را قبول نخواهد كرد.

البته در بعضي از كتاب ها نوشته شده است كه به اقتضاي بعضي از اخبار، در عقبات صراط (يعني روز قيامت) از هفت چيز سؤال مي‏ كنند:

در عقبه اول از ايمان خالص سوال مي كنند، يعني توحيد پروردگار كه اعتقاد به لا اله الا اللّه از روي اخلاص است.

در عقبه دوم از نماز كه عمود دين  است سوال مي كنند.

در عقبه سوم سؤال از زكات و خمس سوال مي كنند كه از مهم ترين واجبات الهيّه‏اند.

در عقبه چهارم  از روزه سوال مي كنند.

در عقبه پنجم  از حج بيت اللّه  سوال مي كنند.

در عقبه ششم  از طهارت ثلاث (سه گانه) وضو ، غسل و تيمّم سوال مي كنند.

در عقبه هفتم كه شديد تر از تمام عقبات است، از مظالم مردم سوال مي كنند و حق تعالي قسم ياد كرده كه از ظلم هيچ ظالمي نگذرد مگر كه حق مظلوم را از ظالم بستاند.(5)

البته بنا به ظاهر روايت، نماز در مرحله دوم قرار گرفته است، اما چنين جاي توجيه دارد، چون ايمان امري قلبي است،پس ثمره آن در اعضا و جوارح ظاهر مي شود، كه باز هم نماز اولين و بالاترين عمل جوارحي انسان مسلمان بعد از اقرار به توحيد و ايمان به حق است.

مساله بعد آن كه قيامت پنجاه موقف و ايستگاه دارد و ممكن است هر كدام از اين روايات مربوط به يكي از اين موقف ها باشد مثلا در يك موقف اول از نماز پرسيده شود در موقف ديگر اول از عمر انسان سوال مي شود و ...

پي نوشت ها:

1.پاينده ابوالقاسم، نهج الفصاحة مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلوات الله عليه،تهران، انتشارات دنياي دانش، چاپ چهارم سال 1382 ه.ش، ص 551

2.احسان بخش صادق، آثار الصادقين،قم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، چاپ اول، سال 1370 ه.ش،ج 11 ص 80 به نقل از كتاب كنز العمال،جلد هفتم، ص 276 .

3.شيخ صدوق، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال،قم ،انتشارات دار الرضي،سال 1406 ه.ق،چاپ اول، ص 230.

4.مجلسي محمد باقر، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار،تهران،انتشارات اسلاميه،چاپ مكرر، ج‏27، ص 168.

5. حسيني شاه عبد العظيمي حسين،تفسير اثنا عشري،تهران،انتشارات ميقات،چاپ اول، سال 1363 ه. ش، ج‏14، ص 222.

تواتر این است که خبر واحد از حالت ظنی خارج و به یقین برسد. زیرا وقتی تعداد راویان به حدی برسد که تبانی آنها بر دروغ ممتنع باشد، یقین به صدور روایت پیدا می‌شود.
حدیث متواتر

یکی از بحث‌های حدیثی (و قرآنی)، این است که اگر دو سند در ناسازگاری با هم باشند، و برای مثال از یک طرف یک حدیث صحیحی داشته باشیم که آیه‌ای را به قرآن نسبت بدهیم و در مقابل قرآن را خالی از آن ببینیم، با استناد به تواتر قرآن، حدیث صحیح را خبر واحد یا آحاد دانسته، رها می‌کنیم. یا اگر یک صحابی سوره‌ای را از قرآن نداند، با توجه به اجماع اصحاب بر قرآنی بودنش، نظر آن صحابی را رها می‌کنیم و به اصطلاح تواتر بر آحاد و اجماع بر خبر واحد اولویت دارد. ولی به نظر می‌رسد این استدلال تداعی‌گر مغالطه توسل به اکثریت است که نظر اکثریت بر اقلیّت برتری داده می‌شود.

با توجه به این توضیح، تفاوت استدلال فوق با مغالطه توسّل به اکثریت چیست؟

پاسخ:

هدف استدلال، اثبات مطابقت یک گزاره با عالم واقع و حقیقت است و از آنجا که سنخ گزاره‌ها با هم تفاوت دارد روش اثبات آنها نیز تفاوت دارد. صدق و مطابقت گزاره تجربی به‌وسیله استقراء و ضمیمه نمودن قیاسی پنهان (1) قابل اثبات است و صدق یک گزاره عقلی با استناد به قیاسی که مقدمات آن بدیهی یا منتهی به بدیهی هستند کشف می‌گردد. حال اگر در مقام اثبات صدق گزاره‌ای به جای به‌کارگیری روش صحیح، به نظر اکثریت مردم متوسل شویم دچار مغالطه شده‌ایم. مانند اینکه بگوییم زمین صاف است چون اکثر مردم آن را صاف می‌دانند.
حال باید ببینیم روایت متواتر از سنخ کدامیک از علوم است. روایت در صدد نقل یک سخن خاص از شخصی خاص است. شنیدن سخن یک شخص به دو صورت مستقیم و غیر مستقیم ممکن است. در صورت مستقیم هیچ گونه واسطه و راویی وجود ندارد و ما به گوش‌های خود سخنی را از شخصی می‌شنویم و در این حالت که جزء محسوسات است شکی در صدور آن سخن از شخص مورد نظر نداریم. اما در صورت غیر مستقیم، شخصی به عنوان واسطه و راوی مطلبی را برای ما نقل می‌کند. روشن است که هر اندازه تعداد واسطه‌ها و روایانی که یک مطلب را از شخص مورد نظر نقل می‌کنند بیشتر باشد احتمال دروغ بودن آن مطلب کمتر می‌شود و اگر تعداد راویان به حدی برسد که تبانی آنها بر دروغ و امکان خطا در آنها آنها ممتنع باشد انسان یقین می‌کند که آن مطلب از شخص مذکور صادر شده است. چنانکه در علوم تجربی نیز هر اندازه استقراء ما کامل‌تر باشد نتیجه تجربی آن استوارتر می‌گردد. بنابراین در این سنخ از گزاره‌ها ما به دنبال کشف صدور یک مطلب از یک شخص هستیم و لذا ناچاریم به شنیده‌های دیگران و راویان مراجعه کنیم. در اینجا نمی‌توانیم با قیاس عقلی یا تجربه و آزمایش صدور یک مطلب از یک شخص را کشف کنیم. بلکه باید مستقیماً و یا با واسطه سخن شخص را بشنویم.
ممکن است کسی سؤال کند که چه لزومی دارد برای کشف صدور یک روایت از معصوم تواتر خبر لازم باشد. بلکه اگر یک خبر واحد از سوی راویان معتبر هم نقل شود باز هم صدور یک مطلب از امام معصوم کشف می‌شود؟ بنابراین اکثریت و تواتر در اینجا چه نقشی دارد؟
نقش تواتر در اینجا این است که خبر واحد را از حالت ظنی خارج می‌سازد و به مرتبه یقین می‌رساند. زیرا وقتی تعداد راویان به حدی برسد که تبانی آنها بر دروغ و امکان خطا در آنها آنها ممتنع باشد، یقین به صدور روایت پیدا می‌کنیم. ولی در صورتی که شخص واحدی خبری را به ما برساند. گرچه احتمال و ظن به صدور آن پيدا مي كنيم. اما هيچ گاه يقين به صدور آن پيدا نمي كنيم.

پي نوشت ها:
1. ر.ك: كتاب المظفر، محمد رضا، المنطق، قم، مؤسسة النشر الإسلامي، بي تا، ص 330 .

صفحه‌ها