دانش تاريخ

احترامات ویژه‌ای که به امام خمینی گذاشته می‌شود مستقل از منشأ الهی نیست و به دلیل پیروی بیشتر ایشان در علم و عمل از اهل‌بیت علیهم‌السلام است.

پرسش:

چرا آیت‌الله خمینی را مقدس می‌کنند و از او قدیس می‌سازند؟ چرا مانند ائمه به او امام می‌گویند و پیشوند «امام» و پسوند «سلام الله علیه» برای او می‌تراشند؟ همچنین برای ایشان یک مقبره عظیم و البته مخالف مشی ساده‌زیست ایشان _ آن هم به ‌صورت تجملاتی _ در حد ائمه اطهار علیهم‌السلام می‌سازند و زیارت‌نامه تدوین می‌کنند. طرفداران ایشان، مخالفت با حتی یک نظر ولی ‌فقیه را مخالفت با اصل ولایت فقیه و در نتیجه مخالفت و دشمنی با رسول‌الله و خدا تلقی می‌کنند (چون مدعی هستند که ولایت یک غیر معصوم، همان ولایت رسول‌اللهِ معصوم است). آیا با این اعتقاد، نقد و بررسی آرا و افکار یک غیر معصوم که سرنوشت میلیون‌ها نفر در دستان اوست ممکن می‌شود؟

پاسخ:
مقدمه:
یکی از مسائل پر سابقه در حکومت دینی، قدسی سازی و ایجاد تقدس برای حاکم در جامعه اسلامی است. هر جا حکومتی به نام دین و خدا باشد، با انتساب حاکم و فرامین وی به خداوند، متمردین و حتی منتقدین، در مقابل و دشمنی با خود خداوند تعریف می‌شوند. این عمل برای مشروعیت بخشی یا تقویت مشروعیت حاکم مورد استفاده بوده است. در طول تاریخ خلفا و حکام اسلامی، خطاها و حتی جنایات احتمالیِ نظری و عملی حکمرانان تا جایی نادیده گرفته می‌شد که قتل امام معصوم نیز به دلیل مقابله با حاکم و خلیفه مسلمین نه جایز، بلکه واجب و موجب تقرب به خدا شمرده می‌شد. حال در عصر حاضر آیا این همه القاب و عناوین و بارگاه و ... برای امام خمینی نیز در این راستا است؟ و در مورد ایشان نیز چنین امری رخ داده است؟
در پاسخ به این سؤال، ابتدا باید معنای تقدس را بررسی ‌کنیم و ببینیم که اصولاً آیا انسانی می‌تواند مقدس باشد؟ ویژگی‌های امر مقدس، عظمت و تعالی و برتری از عالم طبیعت است و فاصله پر ناشدنی میان خالق و مخلوق، هیبت‌انگیز و موجب پیدایش حالت خوف و خشیت در انسان است، به نحوی که در برابر او نه چون و چرایی روا می‌دارد و نه نقص فرمانی می‌کند. خداوند، اصل و ارزش و حقیقت هستی است به نحوی که همه حیات را پوشانده و به زندگی معنا می‌دهد. به همین علت، تمام خوبی‌ها را دارد و پر جذبه و دلرباست. در نتیجه‌ی دلربائی و زیبایی مطلقش، حالت شوق و رجا را در انسان برمی‌انگیزد و به سوی اوامر و نواهی جذب می‌کند. (1) البته منشأ قداست نیز خدا است. انسان، زمان و یا مکان به‌ خودی خود مقدس نیستند، اما می‌تواند به حالت قدسی نزدیک شود یا حالت قدسی بگیرد. از نظر فرد دین‌دار، برخی زمان‌ها و مکان‌ها و اشیاء و انسان‌ها، به جهت ارتباط خاص با خدا، تقدس ویژه‌ای کسب می‌کنند. زمان‌هایی که تجلی خاص خداوند در آن‌ها اتفاق افتاده (مانند شب‌های قدر، ماه رمضان، عید فطر و قربان و غیره) و مکان‌هایی که خداوند در آن‌ها تجلی ویژه‌ای داشته، قداست و حرمت بیشتری می‌یابد (مانند کوه طور، مکه معظمه، مدینه، کربلا، مقتل شهدای اسلام...) و انسان‌های برگزیده که مخاطب خاص الهی بوده و تلاش بیشتری برای دریافت تجلیات الهی داشته‌اند (مانند پیامبران، ائمه اطهار، شهدا، علمای اسلام و...) و همین طور متون و کلماتی که محل تجلی خداوند هستند (مانند آیات قرآن کریم) و یا بر دل اولیاء و انبیاء تابیده‌اند (مانند احادیث قدسی و کلمات نورانی پیامبر صلی‌الله علیه و آله و ائمه علیهم‌السلام) همه و همه قداست و احترام ویژه‌ای خواهند یافت.
از آنجا که امام خمینی به قول شهید آیت‌الله صدر؛ ذوب در اسلام و فرامین الهی بود و فقیهی باتقوا و شجاع بود و در مقابل طاغوت و ستمگران و ابرقدرت‌های خارجی ایستاده بود، این قداست برای وی نزد جامعه مذهبی ایران ایجاد شد؛ به عبارت دیگر از احترام ویژه‌ای که رنگ و لعاب روحانی و معنوی الهی دارد، برخوردار شد.
اما آیا اگر کسی یا چیزی مقدس بود، لزوماً معصوم هم هست؟ پاسخ، منفی است. در کلام شیعی، معصومین مشخص هستند و در فرض سؤال ما شامل فقها مانند امام خمینی نمی‌شوند. (2)
امام خمینی هم نه ‌تنها به چنین امری قائل نبود، بلکه به صراحت و به‌صورت آشکار به شکستن این تلقی‌ها اقدام می‌کرد: «مسئولیت من هم گردن‏‎ ‎‏شماست؛ شما هم گردن من است. اگر من پایم را کج گذاشتم، شما مسئولید اگر نگویید‏‎ ‎‏چرا پایت را کج گذاشتی؟ باید هجوم کنید، نهی کنید که چرا»؟(3)
ایشان در توضیح این مطلب، حتی حرف از برخورد قهری امت داشته است: «در صدر اسلام هست که عمر وقتی که گفت - در منبر بود - که اگر من یک کاری کردم شماها چه بکنید. یک عربی شمشیرش را کشید گفت ما با این، با این شمشیر راستش می‌کنیم. باید این طور باشد. باید مسلمان این طور باشد که اگر - هر که می‌خواهد باشد، خلیفه مسلمین و عرض بکنم هر که می‌خواهد باشد - اگر دید پایش را کنار گذاشت، شمشیرش را بکشد که پایت را راست بگذار». (4) در جای دیگر ایشان به صراحت بیان کرده است که «خدا می‌داند که شخصاً برای خود ذره‌ای مصونیت و حق و امتیاز قائل نیستم. اگر تخلفی‏‎ ‎‏از من هم سر زند مهیای مؤاخذه‌ام». (5)
امام خمینی همواره از رفتار طاغوتی یا همراه با فخر فروشی بر حذر بود و حتی از تمجیدهای اطرافیان کراهت داشت و با قاطعیت برخورد می‌کرد. وی معتقد بود که این‌گونه تعریف‌ها موجب غفلت و فاجعه در انسان، غرور و انحطاط فکری و روحی، انباشته شدن گرفتاری‌های نفسانی و ... می‌شود. (6)
ایشان در عمل هم بارها از اینکه برای ایشان بیش از حد قداست بتراشند، با شدت نهی می‌کرد. برای مثال، وقتی دانشجویان خارج از کشور می‌خواستند با بنی‌صدر به خاطر اهانات وی به امام و نظریات ایشان در باب ولایت فقیه در نشریه «انقلاب اسلامی در هجرت» برخورد کنند، از طریق مرحوم خسرو شاهی از امام کسب تکلیف کردند و امام پاسخ داد که: «... جنابعالی آن‌ها را برای من فرستاده بودید و من بخشی از آن‌ها را خواندم. آنجا اولاً به من ناسزا می‌گوید. ثانیاً ولایت فقیه را به آن نحوی که ما می‌گوییم قبول ندارد. حالا اگر کسی به من ناسزا بگوید و یا ولایت فقیه را قبول نداشته باشد، می‌شود او را به قتل رساند؟! این‌ها که جزو اصول دین نیستند که اگر کسی منکر آن‌ها شد مرتد بشود و البته شما می‌دانید گروهی از فقهای پیشین و فعلی همین امر را با این عمومیت که ما می‌گوییم قبول ندارند. به هر حال جنابعالی نهی کنید». (7)
ایشان در مسائل شرعی، تقلید از خود را معیار برخورد اداری نمی‌دانست؛ روزی در جلسه‌ای با امام خمینی درباره گروهی از افراد صحبت شد، امام گفت: از ایـن گروه، افرادی که من می‌شناسم کاملاً مذهبی هستند. شخصی به ایشان عرض کرد: آنان شما را قبول ندارند. امام بدون کوچک‌ترین ناراحتی گفتند: قبول نداشته باشند، من که جزو اصول دین نیستم که اگر قبول نکنند، بگویم ایمانشان ناقص است. در جلسه‌ای دیگر با امام خمینی شخصی گفت: «چرا این قضات دادگستری را که در میان مردم قضاوت می‌کنند، بیرون نمی‌ریزید؟ این‌ها که آدم‌های فاسقی هستند. امام فرمودند: چرا غیبت می‌کنید؟ از کجا فهمیدید این‌ها فاسق‌اند؟ او گفت: آن‌ها ریش خود را با تیغ می‌تراشند! امام پرسیدند: از کجا می‌دانید ریش تراشیدن را حرام می‌دانند تا فاسق شوند؟ گفت: شما فرموده‌اید که احتیاط واجب آن است که ریش را با تیغ نتراشیم. امام فرمودند: از کجا فهمیدید که آن‌ها مقلّدین من هستند و از دیگران تقلید نمی‌کنند»؟(8)
همچنین در مورد این جمله که «ولایت فقیه همان ولایت رسول‌الله است» باید بدانیم که ولایت امام خمینی یا ولایت فقیه، هم‌عرض ولایت رسول‌الله نیست. این جمله به این معنا نیست که ولی فقیه به عنوان نائب عام، هم‌¬طراز و هم مقام و در عرض معصومین علیهم‌السلام است، بلکه منظور آن است که با همان مسائلی که رسول‌الله صلی‌الله علیه و آله در اداره جامعه اسلامی مواجه بود، فقیه جامع‌الشرایط هم در عصر غیبت با آن مسائل مواجه است. لذا همان اختیارات و اعمال ولایتی که در 1400 سال پیش لازم بوده، الآن هم لازم است. وگرنه اگر ولایت‌ فقیه را محدود به مسائلی خاص یا امور حسبیه کنیم، باید آن امور از مسلمین که آن‌ها را در ید فقیه نمی‌دانیم، معطل بماند. امام خمینی در توضیح این مطلب در کتاب بیع خود می‌نویسد: «فقیه همه اختیارات امام [معصوم] علیه‌السلام را دارا هست، مگر آن که دلیلی قائم شود که اختیاری که برای امام ثابت است به دلیل جهات شخصی معصوم است نه جهت ولایت و حکومت و یا اگر مربوط به امور حکومتی و سیاسی است اختصاص به معصوم دارد مانند آن چه در جهاد ابتدایی مشهور است». (9)
بنابراین امام خمینی برای خود حالت یک قدیس که خود و کلامش چونان وحی منزل است، قائل نبود. لذا در رابطه با مسائلی که یاران و بازماندگان در مورد ایشان با این عناوین خاص دارند، باید گفت که لقب امام، به‌ صورت واضح برای هم‌‌ردیفی با معصومین و ائمه هدی علیهم‌السلام نیست. امام به معنای رهبر و مقتدا است و صفتی است به‌ عنوان کسی که در ابتدا قرار می‌گیرد و سایرین به او اقتدا می‌کنند (مانند امام جماعت). در میان اعراب شیعی، استفاده از پیشوند امام بسیار متداول است مانند خطاب قرار دادن امام موسی صدر.
در مورد لقب «سلام‌الله» هم با یک قدسی سازی کاذب مواجه نیستیم. درست است که سلام‌الله معمولاً برای اهل‌بیت عصمت و طهارت بکار می‌رود؛ اما در راستای شاخص شدن امام خمینی در علم و عمل در پیروی از مکتب اهل‌بیت، برای ایشان چنین احتراماتی قائل شده‌اند و نه به‌ صورت مستقل از آن مکتب.
شهید آیت‌الله سعیدی نقل می‌کند که «روزی آیت‌الله میلانی هنگامی که نزدشان نام امام خمینی برده شد فرمودند: سلام‌الله‌علیه... عده‎ای به آیت‌الله اعتراض کردند. ایشان فرمودند: ساکت باشید فلانی! این جا مسئله تقلید در بین نیست که گفته شود فلانی اعلم است یا من؟ این جا بحث رهبری است و چنین نیست که هر مجتهدی لیاقت رهبری داشته باشد. لیاقت رهبری را تنها فقیه سیاستمداری داراست که عالم به زمان خویش باشد و در راه خدا از ملامت ملامتگران هراس نداشته باشد و اکنون این مشخصات در کسی جز آیت‌الله خمینی نیست». (10)
در مورد نگارش زیارت‌نامه برای امام نیز بایستی گفت که وقتی زیارت‌نامه حاوی مطالب خلاف واقع نباشد و به معصوم نسبت داده نشود، صرفاً به زبان عربی بیان شدن زیارات برای اموات، بدعت یا قدسی سازی نیست. مضمون این زیارت‌‌نامه‌ نیز طلب آمرزش و مغفرت و سلام و درود بر آن فرد محترم و مرحوم است که از زبان زائر گفته می‌شود. چنانکه آیت‌الله‌العظمی جوادی آملی بیان داشت: «الآن کاملاً در کنار مزار امام و مرقد امام می‌گوییم «أشهد أنّک قد أقمت الصلاه و آتیت الزکاه و أمرت بالمعروف و نهیتَ عن المنکر و أقمت الحج» حج را او اقامه کرد. مگر در حج سخن از برائت از مشرکین بود، مگر «مرگ بر آمریکا» در کنار گوشِ مزدوران آمریکا مقدور بود؟ این را امام زنده کرد، حج را اقامه کرد». (11)
ساخت مقبره و مزار بزرگ و هم‌‌طراز معصومین هم جدای از اینکه مخالفان و موافقان جدی دارد، مشمول این نکته مهم است که زیارتگاه بیشتر برای زوار و زائرین ساخته می‌شود و نه برای خود متوفا. در واقع با این مطلب نمی‌توان ساده‌زیستی خود فرد را زیر سؤال برد یا در تضاد دید. چنانکه اهل‌بیت علیهم‌السلام در اوج ساده‌زیستی دارای زیارتگاه‌های عظیم هستند که با اقبال روزافزون مؤمنین و زائران، گسترش آن مقابر لازم به نظر می‌رسد.
در مورد امام خمینی هم به این عنوان که ایشان با برپایی حکومت اسلامی شیعی قدم بزرگی در مبارزه با طاغوت و مستکبران عالم و برافراشتن پرچم اسلام و حمایت از مستضعفین عالم برداشته است، این بنا به معنای گرامیداشت این هویت و از باب تعظیم شعائر الهی و در خدمت مردم مشتاق زیارت ایشان است.
اما اینکه این مسائل، موجب شود که راه نقد و تبیین مشی و نظر امام خمینی و هر فقیهی مسدود شود، نه ناشی از مشی و نظر ایشان و نه ناشی از سیره اسلام است؛ بلکه نتیجه خرده‌فرهنگ‌های ما و اعمال سلیقه در باب این مسائل است.
نتیجه:
از یک طرف قرار نیست امور مقدس، با سبک‌‌انگاری و عدم تعظیم و تکریم، تحقیر شوند و از طرف دیگر هم قرار نیست وقتی برای امری قداست قائل شدیم، لزوماً آن را معصوم و وحی مُنزل بپنداریم؛ به عبارت دیگر یکسان پنداری قدسیت با عصمت و حتی سلب حقوق شهروندی در نقد و مطالبه‌گری از حاکم، غلط و خلاف سیره و بیان صریح امام خمینی است؛ اما احترامات ویژه‌ای که به امام خمینی گذاشته می‌شود مستقل از منشأ الهی نیست و به دلیل پیروی بیشتر ایشان در علم و عمل از اهل‌بیت علیهم‌السلام و شاخص شدن وی در این زمینه است.
کلیدواژه:
اندیشه سیاسی، امام خمینی، تقدس، قدسی سازی.
پی‌نوشت‌ها:
1. هادی صادقی، در‌آمدی بر کلام جدید، قم، نشر معارف و کتاب طه، چاپ اول، بهار ۱۳۸۲، ص 63.
2. ر.ک: عبدالحسین خسرو پناه، کلام جدید، قم، مرکز مطالعات و پژوهش‌های فرهنگی حوزه، 1379 ش.
3. روح‌الله خمینی، صحیفه امام، ج 8، ص 487.
4. روح‌الله خمینی، صحیفه امام، ج 8، ص 6.
5. روح‌الله خمینی، صحیفه امام، ج 21، ص 282.
6. ر.ک: روح‌الله خمینی، صحیفه امام، ج 6، ص 281- ج 12، ص 343- ج 20، ص 394.
7. به نقل از سید هادی خسروشاهی، ماهنامه فرهنگی یادآور، سال اول، شماره اول، خرداد 1387، ص 108.
8. به نقل از نشریه دوست (هفته‌نامه کودکان ایران) شماره 202، 31 شهریور 84.
9. روح‌الله خمینی، کتاب¬البیع، قم، انتشارات اسماعیلیان، 1368 ش، جلد 2، ص 497.
10. سعید عباس زاده، آیت‌الله میلانی، مرجع بیدار، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، مرکز چاپ و نشر، 1375 ش، ص ۱۳۳.
11. درس خارج تفسیر قرآن _ 22/02/1388.
 

ویژه نامه  امام خمینی به صورت کتاب الکترونیکی با عنوان  تبیین کلام، سیره و قیام امام (پرسش و پاسخ های مرتبط با حضرت امام خمینی رحمة الله عليه) تولید و منتشر شده است برای مطالعه به آدرس  https://my.pasokhgoo.ir/library مراجعه نمایید.

امام خامنه‌ای: امام خمینی (ره) با انقلاب خود ارزش‌های فراموش شده اسلام را‏‎ ‎‏احیا کردند و گرد و غبار غفلت را از چهره واقعی اسلام زدودند.
خدمات امام خمینی ره

پرسش:

اگر ممکنه کمی از خدمات امام نسبت به اسلام رو بفرمایید؟

پاسخ:

مقدمه:

علمای اسلام در عصر غیبت از جایگاه و نقش ویژه‌ای بر خوردارند و بر اساس روایت پیامبر صلی‌الله علیه و آله، از انبیاء بنی‌اسرائیل نیز برترند. این جایگاه ویژه مسئولیت آن‌ها را نیز در قبال اسلام سنگین‌تر از دیگران می‌کند. امام راحل (ره) به عنوان بنیان‌گذار انقلاب اسلامی به عنوان یکی از علمای طراز اول دوران خود تأثیر قابل توجهی از خود بر جای گذاشته است؛ که در این سؤال در دو بخش متفاوت خدمات ایشان نسبت به اسلام و همچنین تأیید انقلاب اسلامی از منظر آیات و روایات مورد پرسش قرار گرفته است.

در پاسخ به بخش نخست سؤال باید گفت که خدمات امام (ره) به مسلمانان و جهان بشریت بسیار پرتعداد بوده که در ادامه فقط به اختصار به تعدادی از آن‌ها اشاره می‌گردد:

1. احیاء دین مبین اسلام

مهم‌ترین خدمت امام (ره) به اسلام، احیاء دین مبین اسلام بود. اقدامات مؤثری که حضرت امام خمینی (ره) در راستای اعتلای اسلام داشتند، چیزی فراتر از حد خدمات هست بلکه به تعبیری از بیانات امام خامنه‌ای بر می‌آید که امام خمینی (ره) اسلام را احیا کردند. چرا که قبل از آن از دین اسلام یک برداشت حداقلی در حد انجام تکالیف شخصی جهت جلب رضای خدای متعال بود و حال آن که بیشترین وظایف برای مسلمان واقعی در عرصه جمعی و اجتماعی تعریف شده و عبادات و وظایف فردی هم کمک کننده و به نتیجه رساننده همان اهداف اجتماعی از اسلام هستند. آن مقداری که اسلام در زمینه‌های حکومتی احکام و دستورالعمل دارد، در زمینه فردی به آن اندازه نیست، از این جهت ایشان بعد اصلی اسلام را احیا کردند و دین را از حالت انزوا خارج و به بطن جامعه کشاندند.

رهبر معظم انقلاب نیز در مواردی به نقش امام (ره) اشاره نموده‌اند:

-«قرائت‌های مختلف و ناقص اسلام همچون اسلام آمریکایی و انگلیسی و سلفی گری و اسلام رحمانی تو سری خور و اسلامی که به ‌جز آداب فردی ناظر به جنبه اجتماع نبود را کنار زد؛ نیاز است قبل از بیان خدمات حضرت امام درباره‌ی شخصت امام خمینی از زبان مقام معظم رهبری که در زمان مبارزات علیه رژیم شاهنشاهی و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران جزو نزدیک‌ ترین افراد به ایشان بودند چند کلمه‌ای را بشنویم». (1)

-«اولاً درباره‌ی شخصیت حضرت امام واقعاً نمی‌شود حرف زد. وقتى وارد بشویم، راجع به ابعاد شخصیت این عزیزِ دوران و یادگار پیغمبران حرف بزنیم، میدانیم که ناقص خواهد ماند و کامل نخواهد شد؛ وقت‌های زیاد، انسان‌های بزرگ، زبان‌های گویا لازم است تا بتوانند حیطه‌بندى کنند عظمت این شخصیت را. لذا در آن‌ باره که من نمی‌خواهم واقعاً صحبت کنم، ماها کوچک ‌تر از آن هستیم، امّا این را می‌خواهم عرض بکنم که اگر ما این مجموعه را _نظام جمهورى اسلامى و این انقلاب بزرگ و جهانى و این رستاخیز عظیمى که در دنیا به وجود آمده و رستاخیز عظیم‌ترى که در درون انسان‌ها به وجود آمده و این تحوّلى که مس‌ها را طلا کرده_کلمه‌ی طیّبه و شجره‌ی طیّبه بدانیم که هست، ریشه‌ی این شجره‌ی طیّبه، همین شخصیت عظیمى است که همه‌ چیز از او رویید. او بود که این درخت مبارک را رویاند. در روزگارى همه‌چیز بود، [امّا] او نبود و ما هیچ‌چیز نداشتیم؛ همین ایران بود، همین ملّت بود، همین موقعیت جغرافیایى بود، همین فقه بود، همین قرآن بود، همین نهج‌البلاغه بود، امّا او نبود، اگر او به‌عنوان یک شروع‌کننده و رهبر ‌-قبل از شروع نهضت-کار خودش را آغاز نکرده بود، [لذا] هیچ‌چیز نبود، هیچ‌چیز نداشتیم، روزبه‌روز عقب‌تر می‌رفتیم، روزبه ‌روز بیشتر توى سرمان می‌خورد و روزبه ‌روز بیشتر شخصیت ما هضم می‌شد. بعد او پدید آمد، قدم درصحنه گذاشت، مثل وجودى که ماهیات را هستى می‌بخشد، تحقّق می‌بخشد، مثل خورشیدى که می‌تابد و اشیاء را آشکار می‌کند، مثل روحى که به کالبدى دمیده می‌شود و اجزاى آن کالبد را زنده می‌سازد، ما را زنده کرد، ما را نمایان کرد، ما را به حرکت درآورد. آن‌وقت ارزش جغرافیایى ما، ارزش تاریخى ما، فرهنگ گذشته‌ی ما، قرآن ما، نهج‌البلاغه‌ی ما، انسان ما و ملّت ما به کارمان آمد. او کلید بود؛ او ریشه‌ی این درخت بود».

-«حقیقتاً در بین علمای دین - تا آن‌ جایی که ما شناخته‌ایم - از عصر اول، از دوران بعد از غیبت صغری تا امروز، ما هیچ‌کس را مثل امام، به این برازندگی و به این برجستگی سراغ نداریم. همه‌ی آن‌هایی که بودند، انصافاً از ایشان کوچک‌ تر بودند. البته از لحاظ علمی، مؤسسان و مجتهدان بزرگ هستند؛ اما در مجموع جهات، آن چیزی که یک شخصیت را به وجود می‌آورد، از شیخ مفید و سیّد مرتضی و محقق و علامه و دیگران و دیگران تا برسد به میرزای شیرازی و بقیه‌ی علما، انصافاً هیچ کدام با این بزرگوار قابل مقایسه نبودند. ایشان یک عالَم دیگری بود؛ یک دریای عمیق و یک اقیانوس ناشناخته بود. خدای متعال می‌دانست که او چه قدر عمیق و حاوی غرایب است». (2)

2. ارائه اسلام ناب

اسلام امام اسلام ذلت نبود و اسلام کودنی و بیکار ماندن ظرفیت‌ها نبود و اسلامی بود که اطاعت از آن اسلام باعث حیات برای مسلمانان می‌شود که به تعبیر قرآن، یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا استَجیبوا لِلَّهِ وَلِلرَّسولِ إِذا دَعاکُم لِما یُحییکُم ۖ ...؛ سوره انفال آیه 24 «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! دعوت خدا و پیامبر را اجابت کنید هنگامی که شما را به سوی چیزی می‌خواند که شما را حیات می‌بخشد»!

اسلام امام اسلامی بود که اطاعت از آن اسلام ناب باعث احیاء نفوس می‌شود و مقدمه تشکیل حیات طیبه هست. به فرموده مقام معظم رهبری «ایشان آرزوی انبیای اولوالعزم که تشکیل حکومت بود را محقق کردند جمهوری اسلامی، امانتِ تاریخىِ انبیای عظام الهی است. آرزوی موسی و عیسی و آرزوی همه اولیا و ائمّه بزرگوار ماست که امروز تحقّق پیدا کرده است؛ ولو ناقص». (3)

3. عمومی کردن حقایق اسلام

نقش دیگر امام (ره) این بود که حقایق اسلام و تعالیم اساسی آن را برای به سطح عامه مردم تسری دادند؛ آن معارف بلند و عظیمی که علمای مجاهد سالیان متمادی با ریاضت‌ها و مجاهدت‌های فراوان به آن مقامات عالیه رسیده بودند با بستری که حضرت امام (ره) فراهم کردند، بودند جوانانی که راه 100 ساله سیر سلوک و رسیدن به مقام قرب پروردگار را یک‌ شبه طی کردند و این‌ها به خاطر فهم جدیدی بود که مردم از اسلام پیدا کرده بودند و در بستر کارهای جمعی نصرت الهی شامل حالشان می‌شد و سنت‌های الهی مثل «یَدُ اللهِ مَعَ الجَماعَه»(4) و یا «وَالَّذینَ جاهَدوا فینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا». (5)

این سُبل های خدای متعال و دست قدرت خدا بود که مردم را همراهی و هدایت می‌کرد و نفوس را تهذیب می‌داد که نمونه‌های بارز آن در جنگ دفاع مقدس به وفور یافت می‌شود از بنا (6) گرفته تا دکترای فیزیک (7) و یا جوانی که پهلوان کشتی (8) بود و یا شهردار (9) یک شهر و یا کسی که ابتدئاً عکاس و خبرنگار جنگ بود و سپس استراتژیست نظامی لقب گرفت. (10) همه در رده اولیای الهی قرار گرفته بودند و کلامشان مثل کارکشته‌های مسیر سیر سلوک پر مغز و پرمحتوا و نافذ بود.

مقام معظم رهبری در این خصوص می‌فرمایند «امام تعالیم اسلام را برای مردم بیان کردند؛ معنای حکومت را بیان کردند؛ معنای انسان را بیان کردند و برای مردم تشریح کردند که چه بر آن‌ها می‌گذرد و چگونه باید باشند. حقایقی را که اشخاص جرئت نمی‌کردند بگویند، ایشان به‌طور صریح نه به شکل درون گوشی، نه به شکل شب‌نامه، نه آن طوری که گروه‌ها و احزاب به صورت بسته و سلول‌های حزبی و برای کادرهای حزبی بیان می‌کنند روان، آسان، در فضا، برای عموم مردم بیان کردند». (11)

4. احیا ارزش‌های فراموش شده اسلام

امام (ره) اسلام را احیاء کرد که یکی از لوازم احیاء اسلام، احیای ارزش‌های اسلامی است. ارزش‌هایی که سال ها فراموش شده بود. رهبر معظم انقلاب در این خصوص فرمودند: «امام خمینی (ره) با انقلاب خود ارزش‌های فراموش شده اسلام را‏‎ ‎‏احیا کردند و گرد و غبار غفلت را از چهره واقعی اسلام زدودند؛ و اسلام‏‎ ‎‏حقیقی را نمایان ساختند؛‏ قیام امام خمینی (ره)، برای برقراری نظام دینی بود که برگرفته از متون اصیل اسلامی بود که بر اساس آن، جد و‏‎ ‎ جهد و ثابت قدمی یک نوع مسئولیت و تکلیف دینی به حساب می‌آمد؛ و‏‎ ‎‏کسانی که در این راه با جان نثاری و فداکاری به ملکوت اعلا می‌پیوستند‏‎ ‎‏لقب شهید به خود می‌گرفتند؛ و مقام آن‌ها در حد شهدای صدر اسلام‏‎ ‎‏محسوب می‌شد». (‏12)

5. تولید ادبیات دینی

تولید ادبیات دینی نیز از دیگر خدمات امام (ره) به اسلام بود. به اعتقاد رهبر معظم انقلاب: ابتکار عمل امام خمینی (ره) در استفاده و به کارگیری مفاهیم‏ امام‏‎ ‎‏خمینی (ره) علاوه بر تألیف کتاب ‏‏حکومت اسلامی ‏‏در سخنرانی‌ها و‏‎ ‎‏خطبه‌های خود، اصطلاح‌ها و تعبیرهای زیبایی را به کار برده‌اند که برگرفته‏‎ ‎‏از قرآن و احادیث بود، مانند استکبار جهانی، مستضعفان، امت اسلامی،‏‎ ‎‏مترفین، ایام‌الله، حزب‌الله، شیطان بزرگ، طاغوت، جبار و غیره ایشان به‏‎ ‏این اصطلاح‌ها مفاهیم جدید و سیاسی و اجتماعی بخشیدند تا جایی که‏‎ ‎‏اصطلاح‌های انقلابی امام خمینی (ره) علاوه بر تشکیل یک ادبیات‏‎ ‎‏خاص، بر حالت‌ها و واقعیت‌ها اثر بسیار زیادی بر جای نهاد. به این ترتیب‏‎ ‎‏ایشان در عین حالی که عالم دینی و اندیشمند مذهبی بودند، نهایت سعی‏‎ ‎‏و تلاش خود را جهت برقراری نظام اسلامی به کار بردند. (13)

6. ایجاد حرکت اسلامی در مقابل استکبار جهانی

تقابل جبهه حق و باطل همواره در طول تاریخ مطرح بوده است؛ که متأسفانه در اغلب موارد، جبهه حق در انزوا قرار داشته و در مقابل حرکت جریان باطل، اقدامی انجام نمی‌داده است. امام (ره) این ایستادگی در برابر زیاده خواهی های جبهه استکبار و ایجاد حرکت در برابر آن‌ها بود به فرموده مقام معظم رهبری: «امروز ما شاهد تکرار تاریخ هستیم، در اوان اسلام دو ابرقدرت یعنی امپراتوری روم و ایران وجود داشتند که بر اثر جنگ‌های خونین خسروپرویز و هرتل، رهبران این دو ابرقدرت، محیطی پر از ظلم و ستم ایجاد شده بود و مردم در سخت‌ترین شرایط و مصائب می‌زیستند؛ اما خداوند با ارسال ناجی، بشر را از چنگال ستمکاران و مکر و نیرنگ شان رهایی بخشید. این دو امپراتور به عبرت‌های تاریخی مبدل شدند و بشریت آزاد، عدل و برابری برقرار و آسایش و امنیت حاکم، اطمینان و آرامش در سرزمین اسلام برقرار شد و مؤمنان با حکمت خداوند شاد شدند؛ و مستضعفان به حکومت رسیدند. (14) امام خمینی (ره) در برهه‌ای از زمان آمدند که همه جا پر از جور، فساد و ستم شده بود و انسان‌های مستضعف جانشان به لبشان رسیده بود و در حالتی پر از ترس و وحشت از دو ابرقدرت به نام های اتحاد شوروی کمونیستی از سویی و امپراتوری شیطان بزرگ از سویی دیگر به سر می‌بردند. خداوند چنین اراده کرد که طعم ذلت و ننگ و خواری را به آن‌ها بچشاند و آن‌ها را نابود و شکست خورده سازد. مردی خدایی از امت اسلامی با بانگ بلند ندا زد که: نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی؛ و یک جنبش اسلامی نیرومند را در ایران ایجاد کرد که راه هرگونه طغیان و انحراف را بر آن‌ها بست؛ به طوری که مجال فعالیت را بر خود ندیدند! امام خمینی (ره) با خضوع و ویژگی‌های منحصر خود، سنت رسول‌الله صلی‌الله علیه و آله و اصحاب بزرگوار و اهل‌بیت مکرم علیهم‌السلام را زنده کردند به طوری که ترس از نیروهای شیطان را از دل و جان مستضعفان بیرون کردند؛ و این امر تنها شامل جهان اسلام نشد؛ بلکه تمام جهان بشری را در برگرفت». (15)

7. تحقق وحدت کلمه در امت اسلامی

تحقق وحدت کلمه در امت اسلامی از دیگر خدمات امام (ره) به اسلام بوده که رهبر انقلاب آن را خدمتی درخور تحسین نامیدند: «یکی از بزرگ‌ترین خدمات در خور تحسینی که امام خمینی (ره) به امت محمد صلی‌الله علیه و آله کردند تلاش‌های زیاد ایشان در جهت حل اختلافات بین مسلمانان به ویژه بین اهل تسنن و شیعه بوده است. طبق گفته ایشان این اختلافات، برگرفته از نیرنگ‌ها و دسیسه‌های دشمنان اسلامی در جوامع اسلامی است که البته نقش توطئه گران بین‌المللی را هم نباید نادیده گرفت». (16)

8. غربت زدایی از اسلام و کارآمد کردن دین

کارآمد سازی دین و خروج آن از انزوا و غربت، از دیگر نقش‌های امام (ره) بود. رهبر معظم انقلاب در این خصوص می‌فرمایند: «هنر بزرگ و خدمت بی‌بدیل امام خمینی (ره) این بود که اسلام را از غربت درآورد». (17) «امام بزرگوار ما به اسلام و مسلمین قوّت و عزت بخشید. امام بزرگوار با این انقلاب، مسلمانان را نشاط بخشید و اسلام را زنده کرد». (18)

9. مردمی نمودن دین

رهبران و حاکمان کشور در زمان طاغوت، مردم را عوام می‌پنداشتند و عرصه را برای تصمیم‌گیری آنان بر امورات کشور تنگ کرده بودند. ولی بعد انقلاب امام (ره) به عنوان رهبر نظام سیاسی مردم را باور کرد و به مردم اعتماد واقعی داشت و کارها را به خود مردم می‌سپرد، او نیروی لایتنهی مردم را شناخت و کشف کرد و به آن‌ها جرئت عرض اندام و قدرت اتکا به نفس در مقابل دشمنان این سرزمین را عطا کرد و مردم را مصداق قومی کرد که خدای متعال در مقابل مذمت ارتداد گران از دین در وصف قوم جدید برخاسته می‌فرماید: «...فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّهٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّهٍ عَلَى الْکَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلَا یَخَافُونَ لَوْمَهَ لَائِمٍ ذَلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ؛ (19) به زودى خدا گروهى [دیگر] را می‌آورد که آنان را دوست می‌دارد و آنان [نیز] او را دوست دارند [اینان] با مؤمنان فروتن [و] بر کافران سرفرازند در راه خدا جهاد می‌کنند و از سرزنش هیچ ملامتگرى نمی‌ترسند این فضل خداست آن را به هر که بخواهد می‌دهد و خدا گشایشگر داناست». (20)

پی‌نوشت‌ها:

1. مقام معظم رهبری (مدظله‌العالی) 1368/04/28

2. مقام معظم رهبری (مدظله‌العالی) ۱۳۷۰/۰۵/۳۰.

3. مقام معظم رهبری (مدظله‌العالی)15/10/1373.

4. نهج‌البلاغه، خطبه 127.

5. سوره عنکبوت، آیه 69.

6. شهید عبدالحسین برونسی.

7. شهید دکتر چمران.

8. شهید ابراهیم هادی.

9. شهید مهدی باکری.

10. شهید حسن باقری.

11. مقام معظم رهبری (مدظله‌العالی) 10/11/1395.

12. داستانی ‌بیرکی علی، امام خمینی (ره) و بازسازی تفکر اسلامی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره) 1380، ص 122.

13. همان.

14. داستانی ‌بیرکی علی، امام خمینی (ره) و بازسازی تفکر اسلامی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره) 1380، ص 151.

15. همان.

16. همان.

17. مقام معظم رهبری (مدظله‌العالی) 15/03/1370.

18. مقام معظم رهبری (مدظله‌العالی) 14/03/1370.

19. سوره مائده، آیه شریفه 54.

20. سوره مائده، آیه 54 ترجمه فولادوند.

این کار در اصل با هدف از بین بردن آثاری بود که حافظه تاریخی مردم بر علیه بنی‌امیه را همیشه زنده می‌کرد.
حمزه سید الشهدا

پرسش:

آیا درست است که معاویه در زمان خلافتش قبر حمزه سیدالشهدا را نبش کرد؟ دلیل این کار و واکنش اهل ‌بیت و مردم چه بود؟

پاسخ:

مقدمه:

در طول تاریخ مستکبران ‌و طاغوت‌ها سعی می‌کردند تا آثاری که روحیه دین‌داری و آزادگی در مردم‌ را زنده می‌کنند یا نابود کنند و یا زمینه دسترسی مردم به آن آثار را محدود کنند. یکی از بزرگ‌ ترین طاغوت‌های تاریخ معاویه بن ابی سفیان بود که تمام سعی و همت خود را برای پیشبرد نقشه‌های شیطانی خود در جامعه اسلامی را بکار گرفت. یکی از این اقدامات تصمیم به تخریب قبور شهدای احد بود.

متن:

در سال 49 هجری و پس از گذشت 46 سال از جنگ اُحد و در دوران ریاست معاویه بن ابوسفیان، از طرف او دستور صادر شد که در اُحد قناتی حفر و مجرای آن را در کنار و یا داخل قبور شهدا قرار دهند و با آماده شدن قنات، منادی در مدینه اعلان کرد: «افرادی که در احد شهید دارند برای در امان ماندن اجساد و قبور آنان از نفوذ و جریان آب، این قبور را نبش و اجساد شهدا را به محل دیگر انتقال دهند». بر اساس این دستور به نبش قبور شهدا اقدام گردید، از جمله قبر حمزه (ع) و عمرو بن جموح و عبدالله پدر جابر شکافته شد، عمّال معاویه با تعجّب مشاهده کردند که این اجساد تر و تازه مانده‌اند؛ به گونه‌ای که گویی دیروز دفن گردیده‌اند. حتّی لباس‌ها و قطیفه ها و علف‌هایی که آنان را پوشش می‌داد با همان وضع باقی است و کوچک ‌ترین تغییری در آن‌ها رخ نداده است؛ به طوری که وقتی بیل کارگر به پای حضرت حمزه خورد، خون جاری گردید و یا آنگاه که دست یکی از شهدا که در روی زخم پیشانی‌اش قرار داشت، برداشته شد خون جاری گردید و این کرامت شهدا موجب شد که عمّال معاویه از تصمیم خود منصرف شده، قبور شهدا را به حال خود بگذارند. (1)

هدف معاویه چه بود؟!

هدف معاویه از حفر این قنات و جاری ساختن آن از کنار یا از داخل قبور شهدا که به دستور مستقیم وی انجام می‌گرفت این بود که با انتقال اجساد شهدا به نقاط مختلف و محو آثار و قبور آنان، یک مشکل سیاسی ـ اجتماعی را که فکر او را دائماً به خود مشغول ساخته بود حل نماید؛ زیرا علی رغم تبلیغات فراوانی که به نفع او و بر ضد اهل ‌بیت، به ویژه بر ضد امیر­مؤمنان، علی (علیه‌السلام) در سراسر کشور اسلامی انجام می‌گرفت، سالانه هزاران زائر که از نقاط مختلف وارد مدینه می‌شدند، با حضور در کنار قبر حمزه و شهدای احد، صحنه این جنگ و جنایت‌های ابوسفیان و هند و شخص معاویه در به شهادت رسانیدن این شهدا و مُثله کردن آنان و شکافتن سینه حمزه و جویدن جگر او و به طور کلی برافراشتن پرچم جنگ بر ضد اسلام و قرآن به وسیله خاندان معاویه در اذهان زنده می‌شد و همه جنایات آنان را تداعی می‌کرد و این وضع برای معاویه قابل تحمّل نبود و لذا تصمیم گرفت اجساد این شهدا را که به عقیده او پس از گذشت بیش از چهل سال به‌ جز یک مشت استخوان پوسیده از آنان باقی نیست، به دست بازماندگان خود این شهدا به نقاط مختلف منتقل و پراکنده کند و اثر قبرها را محو سازد تا احد و جنگ آن در اثر عدم حضور مسلمانان در این نقطه، به فراموشی سپرده شود. آری برای اجرای این سیاست بود که معاویه دستور حفر قنات و عبور دادن آن، از محل دفن شهدا را صادر کرد و تا نبش قبر آنان، این سیاست به خوبی پیش رفت، ولی با کرامت شهیدان و سالم بودن اجسادشان مواجه گردید و برای جلوگیری از تبلیغات منفی بر ضد او و به طور اجبار اجساد شهدا در همان محل به خاک سپرده شدند. (2)

متأسفانه در منابع تاریخی خبری از اعتراض و برخورد مردم با عمال حکومت معاویه ذکر نشده است. به نظر می‌رسد این سکوت ناشی از این بود که معاویه همیشه کارهای خویش را تحت ظاهری دینی انجام می‌داد. در این مسئله نیز معاویه بحث دسترسی منطقه احد به آب را بهانه قرار داد و اینکه تنها با تخریب قبور شهدای احد می توان آب را به این منطقه رساند بهانه‌ای شد برای اینکه دستور تخریب قبور را صادر کند. همین توجیه سبب گردید تا عده زیادی از مردم که در آن دوره هنوز از خبث نیت معاویه خبر نداشتند انجام این کار را به مصلحت جامعه بدانند و از دیگر سو جمع قلیلی از مؤمنان که مخالف این کار بودند توانی برای مقابله و ایستادگی در برابر این توطئه شوم را نداشتند. این احتمال هم که عده‌ای اعتراض کرده باشند، بعید نیست اما در تاریخ گزارش نشده است، چه بسا دستگاه حکومت اموی مانع نشر بازخورد این مسئله در جامعه و نقل آن شده باشد.

نتیجه:

معاویه در سال ۴۹ هجری قمری به بهانه انتقال آب به منطقه احد دستور تخریب قبور شهدای احد را داد. این کار در اصل با هدف از بین بردن آثاری بود که حافظه تاریخی مردم بر علیه بنی‌امیه را همیشه زنده می‌کرد، اما بعد از تخریب قبور شهدای احد و مشاهده اجساد سالم این شهدا به خصوص حضرت حمزه معاویه نه تنها به هدف خود نرسید، بلکه اخبار مربوط به جنایات و مخالفت‌های پدر و مادر او بیشتر در اذهان زنده شد.

کلید واژه:

معاویه، تخریب قبور شهدای احد، حضرت حمزه.

معرفی منبع جهت مطالعه بیشتر:

مقاله: «حرم حضرت حمزه (علیه‌السلام) در بستر تاریخ»، نوشته محمدصادق نجمی، منبع: میقات حج 1379 شماره 33.

مقاله: «نبش قبور شهدا و صحابه از سنت‌های معاویه» قابل دسترسی در سایت موسسه تحقیقاتی ولی‌عصر.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱. ابن شبه، تاریخ المدینه، ج 1، ص 133؛ طبری، تاریخ، ج 2، ص 319؛ ابن اشعث، محمد بن محمد، الجعفریات، تهران، مکتبه نینوی، بی‌تا، ص 206؛ ابن ‌جوزی حنبلی، جمال‌الدین عبدالرحمن بن علی، المنتظم فی تاریخ الملوک والامم، بیروت، دار صادر، ۱۳۵۸؛ ج ۳، ص ۱۸۳. «استُصرخنا عَلی قَتلانا یومَ اُحد یَومَ حَفَر معاویه العین فوجدناهم رطابا یتثنّون فأصاب المسحاه رجْلَ حمزه فطار منها الدّم».

۲. نجمی، محمدصادق، حرم حضرت حمزه (ع) در بستر تاریخ، فصلنامه، میقات حج 1379 شماره 33.

حضرت دارای کتاب بودند و گزارش‌های متعددی این مطلب را تأیید می‌کند؛ همچنین بسیاری از آثار علمی شاگردان حضرت، از ایشان است.

پرسش:

پرسیدند، امام جعفر صادق که بود؟

گفتند: بنیان‌گذار فقه شیعه و از "عالم"‌ترین امامان شیعه.

پرسیدند، اگر ایشان خیلی "علم" داشته، آیا کتابی که نگارش ایشان باشد و میزان "علم" وی را آشکار سازد موجود هست؟

گفتند: نه خودشان کتابی ننوشته‌اند، ولی بیش از شش هزار (؟) دانشجو داشته‌اند.

پرسیدند، پس چرا کتابی ننوشته‌اند؟

از ارسطو که بیش از دو هزار سال پیش می‌زیسته کتاب ارغنون و از افلاطون کتاب ١٢جلدی جمهوریت به‌جامانده که میزان علم آن‌ها را آشکار می‌سازد. چطور در مورد ایشان این‌گونه نیست؟

گفتند: خلفای ظالم وقت اجازۀ نگارش به ایشان نمی‌داده‌اند.

پرسیدند، پس با این جو اختناق چگونه شش هزار دانشجو داشته‌اند؟

گفتند: نمی‌‌دانیم!

ولی از امام صادق احادیث بسیاری به‌جامانده است!

گفتند در کجا آمده؟

 جواب دادند، در کتاب بحارالانوار شیخ‌الاسلام علامه محمدباقر مجلسی و چند کتاب دیگر.

پرسیدند، مجلسی در چه قرنی می‌زیسته؟

گفتند: حدوداً ٤ قرن پیش. پرسیدند او از کجا به "علم" امام رسیده، درحالی‌که حدود ٩ قرن بینشان فاصله بوده و کتابی از امام هم در دسترس ایشان و دیگران نبوده؟

یا مثل نهج‌البلاغه که گفته می‌شود گفتار حضرت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام است و نگارنده آن محمد بن حسین بن موسی معروف به سید رضی است درحالی‌که چهارصد سال بعد از حضرت علی علیه‌السلام می‌زیسته؟

از کجا فرمایشات ایشان را جمع‌آوری کرده‌اند؟ الآن که فلش مموری موجود است هیچ تضمینی نیست که بتوان اطلاعات داخلش را چهل سال حفظ کرد! چهار صدسال که جای خود دارد!

گفتند: زیادی کنجکاوی مکن و همان‌طور که پژوهشگر بزرگ احمد کسروی سؤالات ساده‌تری را پرسش کرد ولی فداییان اسلام دعوت صریح آقای کسروی را برای بحث و گفتگو رد کردند و سپس ایشان را، با دفتردارشان در محل (کاخ دادگستری تهران) تکه‌پاره و نابود کردند متوجه باش که ریختن خون تو نیز حلال می‌شود...

و همین شد که سکوت کردم...

پاسخ:

مقدمه:

شناخت جایگاه و منزلت علمی یک فرد در بستر تاریخ از طرق گوناگون امکان‌پذیر است. مراجعه به آثار عملی برجای‌مانده یا گزارش‌شده از آن شخص، بررسی شاگردان وی و آثار آن‌ها، بررسی نظر اندیشمندان و عالمان هم‌عصر وی و بعدازآن و بررسی تأثیر اندیشه‌های وی در پیشرفت علم در عصر حضور فرد و در دوره‌های بعد، برخی از راه‌هایی است که می‌توان با بررسی آن‌ها به اندیشمند و عالم بودن یک فرد در دوران گذشته زندگی می‌کرده، یقین آورد.

متن:

نگاهی به آثار علمی امام صادق علیه‌السلام و یاران ایشان و دیدگاه دیگر عالمان و اندیشمندان هم‌عصر با آن حضرت و بعد از ایشان درباره شخصیت علمی و آثار برجای‌مانده از ایشان می‌تواند بخشی از حقیقت علمی ایشان را ثابت کند.

سید محسن امین در کتاب اعیان الشیعه 24 اثر علمی را که به امام صادق علیه‌السلام نسبت داده‌شده است ذکر کرده است. (1) برخی از این آثار عبارت‌اند از:

1-کتابی در توحید که به خاطر نام روایتگر آن توحید مفضل نام دارد.

2-رساله آن حضرت خطاب به یارانش. کلینی این رساله را در آغاز روضه کافی به سند خود از اسماعیل بن جابر از ابوعبدالله علیه‌السلام نقل کرده است: امام صادق علیه‌السلام این رساله را برای اصحاب خود مرقوم داشت و به آن‌ها دستور داد که آن را به یکدیگر درس دهند و در آن نظر کنند و آن را فراموش نکنند و بدان عمل کنند. اصحاب نیز این رساله را در جایگاه عبادت خود در خانه‌هایشان گذارده بودند و چون از کار فراغ می‏یافتند آن را می‏خواندند.

3-نامه امام صادق علیه‌السلام به نجاشی والی اهواز که به نام رساله عبدالله بن نجاشی شهرت دارد.

4-رساله‏ ای از آن حضرت که صدوق در کتاب خصال آن را ذکر کرده و سندش را به امام صادق علیه‌السلام رسانیده است. این نامه حاوی احکام اسلامی است.

علاوه بر این آثار امام صادق علیه‌السلام به‌عنوان یک عالم، شاگردان فراوانی را تربیت کرد. شیخ طوسی در کتاب رجال خود نام حدود ۳۲۰۰ نفر را که از علم امام صادق علیه‌السلام استفاده کرده‌اند نام‌برده است. (2) شیخ مفید در کتاب الارشاد تعداد این افراد را چهار هزار نفر بیان می‌کند. (3) ابن عقده که خود یک زیدی مذهب بود در کتاب خود نام این 4000 نفر را ذکر کرده بود که متأسفانه کتاب وی به دست ما نرسیده است. (4)

بسیاری از نویسندگان اصول اربعمائه (اصول چهارصدگانه شیعه)، به‌عنوان مهم‌ترین منابع کتاب‌های حدیثی هم چون کافی کلینی و من لایحضره الفقیه شیخ صدوق از شاگردان امام صادق علیه‌السلام بودند. (5) علاوه بر این امام صادق علیه‌السلام سعی می‌کردند تا شاگردان مستعدشان در یک علم صاحب تخصص شوند؛ به‌عنوان نمونه در کتاب رجال کَشّی گزارشی درباره مناظره شاگردان امام صادق علیه‌السلام نقل‌شده است که گواهی بر این مطلب است. (6) طبق این روایت حُمران بن اَعیَن در علوم قرآنی، اَبان بن تَغلِب در ادبیات عرب، زُراره در فقه و مؤمن الطّاق و هِشام بن سالم در کلام تخصص داشته‌اند. (7) برخی دیگر از شاگردان امام صادق علیه‌السلام که درزمینه­ی کلام تخصص داشتند، عبارت‌اند از حُمران بن اَعیَن، قیس ماصِر و هشام بن حَکَم. (8)

علاوه بر این امام صادق علیه‌السلام شاگردان فراوانی از¬ اهل سنت داشت ازجمله نام کسانی هم چون ابوحنیفه، مالک بن انس به‌عنوان دو تن از ائمه مذاهب چهارگانه اهل سنت – یعنی حنفی و مالکی – در زمره این شاگردان ذکرشده‌اند. (9) برخی از نویسندگان اهل سنت حضور مالک بن انس در مدینه و استفاده از درس کسانی چون امام صادق علیه‌السلام را از عوامل رشد علمی او بیان کرده‌اند. (10)

علاوه بر این امام صادق علیه‌السلام به اعتراف بزرگان اهل سنت نزد آنان از جایگاه بالایی برخوردار بوده است. به‌عنوان نمونه: ابوحنیفه (متوفای 150 ق) از پیشوایان اهل سنت، امام صادق علیه‌السلام را فقیه‌ترین و داناترین فرد در میان مسلمانان می‌دانست. (11) از مالک بن انس (۱۷۹ ق) نقل‌شده است: از جهت فضل، علم و عبادت و ورع، هیچ چشم و گوشی برتر از جعفر بن محمد ندیده و نشنیده است. (12) ابن ابی الحدید (زنده تا ۶۵۶ ق) به‌عنوان یکی از عالمان اهل سنت بیان کرده است: علماء اهل سنت ازجمله پیشوایان فقهی آنان چون ابوحنیفه، احمد بن حنبل و شافعی باواسطه یا بی‌واسطه شاگرد امام صادق علیه‌السلام بوده‌اند و ازاین‌رو فقه اهل سنت در فقه شیعه ریشه دارد. (13) ابن حجر عسقلانی از قول ابن حبان (متوفای ۳۵۴ ق) درباره امام صادق علیه‌السلام می‎گوید: «مارأیت أفقه من جعفربن محمّد» فقیه‌تر از جعفربن محمد کسی را ندیدم وی از سادات اهل‌بیت است که فقیه و علیم و فاضل بود و به سخنش نیازمند بودیم و در روایت دیگری آمده است که وی تنها کسی بود که همه فقها و علما و فضلا محتاج و نیازمند سخنش بودند. (14) شهرستانی (متوفای ۵۴۸ ق) یکی دیگر از علمای بزرگ اهل سنت در کتاب الملل و النحل درباره شخصیت امام صادق علیه‌السلام می‎نویسد: «جعفر بن محمدصادق، دارای علم و حکمت فراوان و دارای زهد و تقوای کامل بود مدت‌ها در مدینه بود و شاگردان شیعه خود را آموزش می‌داد. دانش و آگاهی او در فرهنگ و مذهب فوق‌العاده بود و اطلاعات کاملی از مسائل فلسفه داشت». (15)

در کنار آنچه به نقل از عالمان مسلمان در عظمت علمی امام صادق علیه‌السلام ذکر شد؛ سخنان و مطالب متعددی از سوی مستشرقانی که زندگانی و دوره امام صادق علیه‌السلام را موردمطالعه و ارزیابی قرار داده‌اند نقل‌شده است که در این بخش دو نمونه از این موارد ذکر می‌گردد:

دونالد سن در خصوص علم و تدریس امام صادق علیه‌السلام می‌گوید: «از توصیفاتی که در مورد اکرام مهمانان از سوی امام جعفر صادق علیه‌السلام در باغ زیبایش در مدینه و استقبال وی از مردم با همه اختلاف مذاهب و آرای‌شان می‌خوانیم، برای ما آشکار می‌شود که آن حضرت یک مدرسه شبه سقراطی داشته است». (16) هاجسن یکی از تاریخ نویسان غربی درباره امام صادق علیه‌السلام نوشته است: «او در مقام مرجع و عالم در حدیث و احتمالاً در فقه، آرام و خاموش در مدینه می‌زیست. در اسناد سنی با احترام از او یاد می‌شود. او با اکثریت غیر شیعی قطع رابطه آن‌چنانی نداشت؛ به‌گونه‌ای که حتی می‌توان بعضی از پیروان شیعی او را در اسناد اهل تسنن مشاهده کرد». (17)

در کنار آنچه پیرامون سخنان اندیشمندان پیرامون عظمت علمی امام صادق علیه‌السلام توجه به این نکته‌ای که در ادامه ذکر خواهد شد گواهی است که سیره علمی امام صادق علیه‌السلام سبب تحولات شگرفی در مباحث علمی گردید. مطالعات صورت گرفته در مورد سیره علمی امام جعفر صادق علیه‌السلام بازگوکننده این مطلب است که ایشان بر شناسایی دانش، اکتساب و خلق دانش، توسعه دانش، توزیع دانش، بهره‌گیری از دانش مفید، حفظ و نگهداری دانش، ارزیابی و بازخورد گیری دانش تأکید داشتند؛ و از مطالعه سیره قولی و عملی ایشان به دست می‌آید که آن حضرت دارای الگویی خاص از مدیریت دانش بودند که از همین طریق توانسته‌اند به آموزش شاگردان بسیار کارآمد در علوم مختلف، تولید علم و نوآوری و تولید سرمایه انسانی توفیق یابند (18) و همین امر سبب گردید که تأثیرات علمی ایشان در میان تمام مسلمانان مشهود باشد.

نتیجه‌:

با توجه به آنچه در مورد شخصیت و جایگاه عملی امام صادق علیه‌السلام در ابعاد مختلف بیان شد بطلان سخن کسانی که می‌گویند امام صادق علیه‌السلام چون کتاب نداشته است، پس نمی‌توان به او عالم گفت ثابت گردید؛ چراکه اولاً برخلاف گفته این افراد حضرت دارای کتاب بودند و گزارش‌های متعددی این مطلب را تأیید می‌کند؛ ثانیاً آن حضرت شاگردان فراوانی داشتند که بسیاری از آن‌ها دارای آثار علمی بودند که این آثار برگرفته از اندیشه‌های امام صادق علیه‌السلام بود؛ ثالثاً دیگر عالمان هم‌عصر با آن حضرت و بعدازآن بر عظمت شخصیت علمی امام صادق علیه‌السلام اقرار کرده‌اند و درنهایت سیره علمی حضرت در مدیریت دانش سبب گردید که ما شاهد تحولات شگرف در پیشرفت علمی جهان اسلام و به‌صورت خاص در بین شیعیان آن حضرت باشیم که ثمرات این پیشرفت علمی اکنون در کتاب‌های عالمان و اندیشمندان شیعی و غیر شیعی بازتاب یافته است.

 کلیدواژه:

امام صادق علیه‌السلام، پیشرفت علم، تمدن اسلامی.

 معرفی کتاب جهت مطالعه بیشتر:

امام صادق علیه‌السلام از دیدگاه اهل سنت، نویسنده: مهدی لطفی، ناشر و تهیه‌کننده: مرکز پژوهش‌های اسلامی صداوسیما. قابل‌مطالعه در لینک ذیل:

http://pajuhesh.irc.ir/product/book/show/id/1057

الامام الصادق علیه‌السلام و المذاهب الاربعه، نوشته اسد حیدر. این کتاب با عنوان امام صادق علیه‌السلام و مذاهب چهارگانه، به زبان فارسی ترجمه‌شده است، ناشر: دارالتعارف.

زندگانی امام صادق جعفر بن محمد، نویسنده: سید جعفر شهیدی، ناشر: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.

پیشوای صادق، نویسنده: سید علی حسینی خامنه‌ای، ناشر: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.

مقاله:

امام صادق علیه‌السلام از دیدگاه خاورشناسان، نویسنده: محمد احسانی،

منبع:

سیمای تاریخ - زمستان 1389 - شماره 3 (24 صفحه - از 75 تا 98) قابل دانلود از لینک ذیل:

https://ebookshia.com/books/view/8046

پی نوشت ها:

1. امین، سید محسن‏، اعیان الشیعه، بیروت‏، دارالتعارف، 1403 ق، ج 1، ص 669-668.

2. طوسی، محمد بن الحسن، رجال الطوسی، ت صحیح جواد قیومی اصفهانی، قم، دفتر نشر اسلامی، چاپ سوم، ۱۳۷۳ ش، ص ۱۵۵-۳۲۸.

3. مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، قم، المؤتمر العالمی لألفیه الشیخ المفید، ۱۳۷۲ ش، ج ۲، ص ۲۵۴.

4. قمی، عباس، الکنی و الالقاب، طهران، مکتبه الصدر، چاپ پنجم، ۱۴۰۹ ق، ج ۱، ص ۳۵۸.

5. پاکتچی، احمد، «جعفر صادق علیه‌السلام، امام»، تهران، دایره المعارف بزرگ اسلامی، ج ۱۸، مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۸۹ ش، ص ۱۸۷.

6. همان، ص ۱۹۹.

7. کشی، رجال الکشی- اختیار معرفه الرجال، ت صحیح شیخ طوسی و حسن مصطفوی، مشهد، مؤسسه نشر دانشگاه مشهد، چاپ اول، ۱۴۰۹ ق، ص ۲۷۵-۲۷۷.

8. پاکتچی، همان، ص ۱۹۹.

9. ابن حجر الهیتمی، احمد بن محمد، الصواعق المحرقه علی اهل الرفض و الضلال و الزندقه، تحقیق عبدالرحمن بن عبدالله الترکی، بیروت، مؤسسه الرساله، ۱۴۱۷ ق، ج ۲، ص ۵۸۶.

10. شکعه، مصطفی، ال ائمه الاربعه، قاهره، دارالکتاب، چاپ چهارم، ۱۴۱۸ ق، ج ۲، ص ۸.

11. ذهبی، محمد بن احمد، تذکره الحفاظ، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۹ ق، ج ۱، ص ۱۲۶.

12. ابن شهر آشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، قم، علامه، چاپ اول، ۱۳۷۹ ش، ج ۴، ص ۲۴۸.

13. ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبه الله، شرح نهج‌البلاغه، قم، مکتبه آیه الله المرعشی النجفی، ۱۳۸۵ ق، ج ۱، ص ۱۸.

14. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، دار صادر، بیروت، ج ۲، ص 104.

15. شهرستانی، عبدالکریم، الملل و النحل، تخریج محمد بـن فـتح ﷲ بدران، قاهره، مکتبه الانجلو المصریه، بی تا ص 147.

16. دونالدسن، دوایت. م، عقیده الشیعه، ترجمه به عربی، مصر، مـکتبه لخـانجی و مطبعتها، ص 142.

17. جمعی از نویسندگان، تصویر امامان شیعه در دایره المعارف اسلام «ترجمه و نقد»، قم، مؤسسه شیعه شناسی،1385 ش، ص 287.

18. علوی، محمد، «مدیریت دانش در سیره امام صادق علیه‌السلام»، معارف اسلامی و مدیریت، دوره 4، شماره 7، بهار و تابستان 1397، صفحه 35-58.

اصل حضور تشیّع در ایران و هم شکل‌گیری نهاد روحانیت (هرچند نه با این نام) و هم مراجعه مردم به فقهای شیعه (تقلید) قرن‌‏ها قبل از صفویه نیز مطرح بوده است.

پرسش:

شبهه‌ای منسوب به امیرحسین خنجی درباره تاریخچه تشیع در ایران و روحانیت و مرجعیت در عصر صفویه و ابداع عنصر «تقلید» و تعارض آن با فرهنگ ایرانی و نقش مرحوم کرکی در فضای مجازی نشر یافته است، به این شبهه از جهت تاریخی چگونه پاسخ دهیم؟

پاسخ:

پیشینه تشیع در ایران، به قرن نخست هجری و اوایل ورود اسلام به ایران باز می‌گردد؛ هرچند گسترش و فراگیر شدن آن در میان ایرانیان، امری تدریجی بوده است. مرجعیت و تقلید نیز امری عقلایی و از باب رجوع جاهل به عالم (رجوع غیر متخصص به متخصص)، همواره وجود داشته است؛ هرچند نهاد مرجعیت و سازمان روحانیت به شکل امروزی، به مرور توسعه و تکامل یافته است. این نهاد در عصر صفوی، علاوه بر نفوذ معنوی و جایگاه اجتماعی، از پشتوانه قدرت سیاسی نیز برخوردار شد و کسانی چون محقق کرکی (م 940 ھ) از این موقعیت، برای گسترش تشیع بهره بردند؛ اما این‏ها به معنای تحمیلی بودن تشیع و تعارض آن با فرهنگ ایرانی نیست.

برای توضیح بیش‏تر، توجه به چند نکته ضروری است:

1 _ نگاهی به کتاب «قزلباشان در ایران» تألیف امیرحسین خنجی

امیرحسین خنجی، نویسنده‌ای پرکار و پرتألیف بود. قلمی روان و خوش‌خوان داشت و به موضوعات مختلف و متنوعی نیز پرداخته و آثارش نیز از طریق فضای مجازی، به وفور در دسترس است؛ اما آثار او روشمند و تحقیقی نیست و به عنوان یک اثر تحقیقی نمی‌توان بر آن‌ها اعتماد کرد. با این‏که اکثر آثار او جنبه تاریخی دارند؛ ولی او همچنان در قامت یک فرد کاملاً غیر متخصص در تاریخ ظاهر شده و خطاهای تاریخی فراوانی در آثار او به چشم می‌خورد. با نگاهی به رویکرد کلی او در آثار تاریخی‌اش، این گمان تقویت می‌شود که خطاهای تاریخی او، همیشه از سر سهو نیست و گاه عامدانه و با انگیزه‌های خاص، مطالب خلاف واقعیت را به عنوان حقایق تاریخی جلوه می‌دهد و یا به مطالب سست و بی‌اعتباری استناد می‌کند که خود نیز می‌داند قابل اعتماد نیستند.

در همین کتاب «قزلباشان در ایران»، موارد متعدّدی از ادّعاهای بی سند و گزافه‌‌هایی به اسم تاریخ به چشم می‌خورد. وی البته در مواردی بسیار اندک، اسنادی هم در پاورقی آورده که برخی از آن‏ها نادرست است؛ یعنی مطلبی که ادّعا کرده، در منبع مذکور، وجود ندارد. گاهی نیز با نقل قول‌های غیردقیق مواجهیم و گویی مطلبی را عمداً یا سهواً تغییر داده است.

اما مهم‌ترین اشکالی که به روش کار خنجی وارد است، گزینش هدفمند و غیر منصفانه گزاره‌های تاریخی است؛ یعنی حتی در آن جا که با مطلبی تاریخی مواجهیم، در می‌یابیم که او با رویکردی خاص، تک گزاره‌هایی را از لا به لای متون تاریخی بر کشیده و به گونه‌ای کناره هم چیده که مدعای خود را اثبات کند. گاه، یک دروغ تاریخی را چنان قاطعانه و مکرر در مطالب کتاب گنجانده که فرد غیرمتخصص، می‌پندارد از مسلّمات تاریخی است!

امیرحسین خُنجی در مجموع، کتابی پدید آورده که هرچند خوش قلم و جذاب و روان است، بسیاری از مطالب آن و مخصوصاً رویکرد کلی حاکم بر کتاب، نیازمند پالایش و بررسی است. از این‌رو، دانشمندان و اهل فضل، این کتاب را نیز همانند بسیاری دیگر از آثار او، هرگز جدّی نگرفته‌اند و از باب «إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرامًا»(1) از کنار آن گذشته‌اند.

2 _ پیشینه روحانیت شیعه

روحانیت شیعه، قدمتی به اندازه تاریخ تشیّع دارد. از همان زمان حضور ائمّه، گروهی از اصحاب آن حضرات به تعلیم و تعلّم در محضر ایشان یا تحت نظارت ایشان اشتغال داشتند و با آغاز دوران غیبت، به ویژه بعد از دوران غیبت صغری، فقها و محدثان شیعه به عنوان نوّاب عامّ امام زمان، عهده‌دار امور دینی مردم شدند. از آن جمله‌اند: احمد بن محمّد بن خالد برقی (م 274 ﻫ.ق)، صفّار قمی (م 290 ﻫ.ق)، علی بن ابراهیم قمی (اوایل قرن چهارم)، محمّد بن مسعود عیاشی (م 320 ﻫ.ق)، محمّد بن یعقوب کلینی (م 329 ﻫ.ق)، شیخ صدوق (م 381 ﻫ.ق)، شیخ مفید (م 413 ﻫ.ق)، سیّد مرتضی (م 436 ﻫ.ق) و برادرش سید رضی، شیخ طوسی (م 460 ﻫ.ق)، ابوالفتوح رازی (متوفای اواسط سده ششم) فضل بن حسن طبرسی (م 548 ﻫ.ق) و صدها تن دیگر که همگی قرن‌ها قبل از دوران صفویه می‌زیسته‌اند و تألیفات و کتب ‌شان و نیز مقابر و آثارشان آن قدر فراوان و مشهور است که نیاز به گفتن ندارد. با این حساب، این ادّعا که شاهان صفوی نهاد روحانیت را تأسیس کرده‌اند، سخنی گزاف و مضحک است.

بله؛ اگر بحث درباره تعبیر «روحانی» باشد، ممکن است حق با خنجی باشد که معتقد است این تعبیر تا قبل از دوران صفویه، برای هیچ پیامبر یا امام یا عالمی به کار نرفته است. (2) بحث ما بر اسم و عنوان نیست؛ بلکه بحث بر سر ماهیت نهادی اجتماعی است که متکفل تعلیم و تعلم امور دینی بوده و کوشیده خلأ حضور «امام معصوم» را با مراجعه به منابع دینی پر کند و به نیازهای فکری و اعتقادی و مذهبیِ جامعه دین‌دار و پیرو اهل‌بیت علیهم‌السلام پاسخ بگوید. گروهی که چنین وظیفه‌ای را برای خود قائل بوده‌اند، در شهرهای مختلفی چون بغداد، کوفه، حلّه، قم، اصفهان، مشهد و… از دیرباز حضور داشته‌اند و انسجام و انتظام تدریجی آنان به پیدایش نهادی انجامید که «امروزه» آن را «سازمان روحانیت شیعه» می‌نامیم. پس آنچه در دوران صفویه رخ داد، اختراع یک سازمان جدید نبود؛ بلکه حمایت و توسعه نهادی بود که قرن‌‏ها قدمت داشت. با حمایت شاهان صفویه از تشیّع و در پی همکاری‌هایی میان حکومت و روحانیت، تشیّع در ایران رسمیت یافت و به تبع آن، روحانیت شیعه نیز از نفوذ بیش‌تری برخوردار شد.

3 _ روحانیت شیعه در ایران

خنجی برای اثبات ادعای خود مبنی بر وارداتی و غیر اصیل بودن تشیع در ایران، در ادعایی بس عجیب می‌گوید: «هیچ کدام از فقیهان تشیع دوازده امامی تا پیش از صفویه، ایرانی نبوده‌اند». (3) وی کلینی را یمنی تبار مقیم عراق دانسته؛ در حالی که به گواهی تاریخ و بنا بر اسناد موجود، وی ایرانی‌الاصل و زاده یکی از روستاهای ری به نام «کُلین»(4) بوده و امروزه قبر پدرش نیز در این روستا شناخته شده و معروف است. خنجی حتی شیخ صدوق را عرب یمنی تبار دانسته؛ در حالی که وی نیز اصالتاً ایرانی بوده و نام ایرانی جدش (بابویه) بهترین دلیل بر این سخن است. صدوق اهل قم بود و مقبره پدرش در مرکز شهر قم نزدیک حرم حضرت معصومه (سلام‌الله علیها) قرار دارد و به «ابن‌بابویه» معروف است. وی شیخ طوسی و طبرسی را نیز عرب تبار دانسته؛ در حالی که شیخ طوسی اهل طوس خراسان و شیخ طبرسی نیز اهل تفرش بوده است. از دیگر علمای بزرگ شیعه در طول تاریخ، می‌توان به ابن قولویه قمی (صاحب کتاب کامل الزیارات)، برقی (صاحب کتاب المحاسن)، صفار قمی (صاحب بصائر الدرجات) اشاره کرد که شرح حال هر کدام از آن‏ها در کتب تراجم و رجال و نیز در منابع تاریخ حدیث و تاریخ فقه، در دسترس است.

خنجی حتی فقهای عصر صفوی را نیز بالجمله غیر ایرانی دانسته و این نیز ادعایی عجیب است؛ چراکه برای نمونه، مقدس اردبیلی اهل آذربایجان و علامه مجلسی اهل و زاده اصفهان بوده‌اند.

4 _ سابقه تشیع در ایران

خنجی برای اثبات این ‏که روحانیت شیعه و همه مقولات وابسته به آن، اختراع صفویان و علمای لبنانی است، ادعای عجیب و مضحک دیگری را در جای جای کتاب مطرح و بر آن پافشاری کرده است و آن این‏ که: در ایران تا قبل از دولت صفوی، جز در قم و کاشان، خبری از تشیع اثنی عشری نبوده است. او با این‏که به شدت مدعی است بر تاریخ ایران تسلط دارد و مخالفان خود را به ناآگاهی از تاریخ متهم می‌کند، فراموش کرده که دست کم از خاندان آل بویه (اهل گیلان) و سربداران یاد کند! حضور تشیع اثنی عشری در ایران قبل از صفوی، شواهد بسیاری دارد و از آن جمله است وجود مراکز شیعه‌نشین در شهرهای مختلف ایران، مانند: ری، آوه، بیهق، همدان، اهواز، آذربایجان، بُست، کابل، هرات و مرو. حتی برخی اصحاب ائمه نیز ایرانی بوده‌اند و القاب ایرانی آنان بهترین شاهد بر این مدّعا است.

برای آگاهی بیش‏تر در این باره، بنگرید به:

ـ تاریخ تشیع در ایران، به قلم رسول جعفریان؛

ـ سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمه علیهم‌السلام، به قلم محمدرضا جباری (در این کتاب، شواهد متعددی از حضور وکلای ائمه در مراکز شیعه ‌نشین ایران در عصر حضور ائمه علیهم‌السلام ارائه شده و می‌دانیم وکلا در صورتی در یک مکان مستقر می‌شدند که تعداد شایان توجهی از شیعیان اثنی عشری در آن جا حضور می‌داشتند).

5 ـ اجتهاد و تقلید

به ادعای خنجی، تقلید از فقها در میان شیعیان، در دوره صفویه شروع شده و پی از آن مطرح نبوده است؛ بلکه از باب «الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَه‏»(5) «تا پیش از دوران صفوی مسلمانان ایـران آموختـه بودنـد کـه عقایـد و باورهـا را بشنوند و بسنجند و بهترینش را برگزینند». (6) این در حالی است که پیشینه تقلید، به زمان حضور معصومان علیهم‌السلام بازمی‌گردد که ائمه شیعیان را به مراجعه نزد بزرگان از اصحابشان توصیه می‌کردند. در عصر غیبت کبرا نیز فقهایی مانند شیخ صدوق و شیخ مفید و شیخ طوسی و ابن ادریس و دو شهید اول و ثانی (که همگی قبل از عصر صفویه می‌زیسته‌اند)، محل مراجعه شیعیان برای بیان احکام دینی بودند و اصولاً تقلید یعنی همین «مراجعه غیرمتخصص به متخصص». خنجی با عبارت ‌پردازی‌های رندانه، کوشیده است تقلید را در مقابل تفکر قرار دهد؛ در حالی که رجوع غیر متخصص به عالم و متخصص، امری عقلایی و هیچ منافاتی هم با تفکر ندارد.

ادعای دیگر خنجی، این است که «ادعای نیابت امام غایب» نخستین بار توسط مرحوم محقق کرکی و با هدف نفوذ بر شاه صفوی و تسلط بر ایرانیان مطرح شده؛ در حالی که بر اساس توقیع شریف امام عصر (عجل الله فرجه)، (7) فقیهان عادل در دوره غیبت کبرا، قرن‌ها قبل از محقق کرکی نایبان عام امام عصر بوده‌اند.

خنجی مسئله «ولایت‌فقیه» را نیز از اختراعات عصر صفوی دانسته است. این نیز سخنی باطل است. در آثار فقهای شیعه، اشارات و احکام بسیاری مطرح شده که نشان می‌دهد اجمالاً قائل به ولایت فقها در برخی امور بوده‌اند؛ هرچند درباره حدود و دامنه اختیارات فقها اختلاف نظر داشته‌اند. منتها، در بسیاری از موارد، از اصطلاح «ولایت فقیه» استفاده نکرده‌اند و چون تا قبل از صفویه، مجالی برای تحقق ولایت فقیه نمی‌یافتند، درباره حدود و جوانب آن نیز مستقلاً بحث نمی‌کردند. دیدگاه فقها در این زمینه را باید در ابواب دیگر فقهی مانند بحث قضا و جهاد جست.

برای آشنایی بیش‏تر با این بحث، بنگرید به:

ـ حکومت اسلامی در اندیشه فقیهان شیعه، تألف محمدکاظم رحمان ستایش؛

ـ تحوّل گفتمان سیاسی شیعه در ایران، تألیف جملیه کدیور.

برای آشنایی با تاریخچه اجتهاد و تقلید و نقدها و نظرها در این باره نیز بنگرید به:

ـ تاریخ و عقاید اخباریگری، نوشته ابراهیم بهشتی.

6 ـ لزوم نقد صفویه

آنچه گذشت، به معنای تأیید همه کارهای شاهان صفوی نیست. تاریخ، سرشار از حکایات تلخی است که نشان می‌دهد بسیاری از شاهان صفوی و مزدوران آنان، به نام دین و با ادعای دفاع از مذهب حق، تندروی‌‏ها و حتی جنایاتی نیز مرتکب می‌شده‌اند. این کارها هرگز مورد تأیید فقها و علما نبوده و نیست؛ اما خنجی و برخی از همفکران او، با بزرگ‌نمایی و تأکید بر برخی از این گزارش‌‏ها، اصل تشیّع را نشانه می‌روند و گویی همه بدی‌‏ها و خشونت‌های شاهان صفوی و عمال آنان را یکسره به پای تشیع می‌نویسند. شرط انصاف، نه این است!

نتیجه:

خلاصه این‏ که: هیچ تاریخ‌ پژوه منصفی نمی‌تواند منکر گسترش تشیّع در ایران در عصر صفوی شود. روحانیت شیعه نیز در این دوران، نفوذ سیاسی و اجتماعی بالایی یافت و همین هم باعث تعمیق بسیاری از زوایای اندیشه سیاسی شیعه در آثار فقهای شیعه شد؛ ولی این همه در بستری رخ داد که از قرن‌‏ها پیش فراهم شده بود. هم اصل حضور تشیّع در ایران و هم شکل‌گیری نهاد روحانیت (هرچند نه با این نام) و هم مراجعه مردم به فقهای شیعه (تقلید) و هم اعتقاد به نیابت فقها از امام غایب و نیز بسیاری دیگر از مؤلفه‌های اعتقادی و سیاسی تشیع اثنی عشری، قرن‌‏ها قبل از صفویه نیز مطرح بود؛ و در این دوران، توسعه و تعمیقی چشمگیر یافت؛ و البته هیچ یک از این سخنان به معنای دفاع از همه اقدامات شاهان صفوی و اعمال آنان نیست.

کلید واژه:

 تاریخ مرجعیت، روحانیت در شیعه، نقد امیرحسین خنجی، تشیع صفوی، تشیع در ایران.

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره فرقان، آیه 72. این تعبیر، در وصف اهل ایمان است که هرگاه به کار یا سخنی لغو برمی‌خورند، بزرگوارانه از کنار آن می‌گذرند.

2. ر.ک: خنجی، امیرحسین، قزلباشان در ایران؛ نقش قزلباشان صفوی در تاریخ ایران زمین، نسخه الکترونیک منتشر شده در وبگاه ایران تاریخ، ص 272 _ 273.

3. خنجی، همان، ص 276. نیز ر.ک: صفحات و قبل و بعد آن.

4. این روستا که در 38 کیلومتری جنوب ری واقع شده، در تقسیمات کشوری کنونی، جزو توابع بخش فشافویه شمرده می‌شود.

5. سوره زمر، آیه 18؛ یعنی: بندگان خوب خدا کسانی هستند که به سخن گوش فرا مى‏دهند و بهترین آن را پیروى مى‏کنند.

6. خنجی، همان، ص 284.

7. صدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن حسین بن بابویه، کمال‌الدین و تمام النعمه، قم، دارالکتب الاسلامیه، چاپ دوم، 1395 ھ.ق، ج 2، ص 483.

کمک امام علی علیه‌السلام به افراد فقیر به‌واسطه کثرت گزارش‌هایی که در کتاب‌های معتبر شیعه و سنی نقل‌شده است قابل تشکیک نیست.

پرسش:

چطور امام علی هر شب شیر در خانه فقرا می‌برد؟ ظروف یک‌بار مصرف که نبوده تو چی می‌برده هر شب؟ باعقل جور در نمیاد. تازه تو ظرف‌های فلزی هم اگر به فرض بگیریم می‌برده شبی ده تا خونه ام که به صورت ناشناس شیر برده باشه سالی بیش از ۳۰۰۰ تا ظرف باید می‌خرید؟! بعدم طبق روایت‌های شیعیان که میگه ناشناس می‌برده شبانه پس یعنی نمی‌رفته ظرفشم پس بگیره! یعنی کارخونه مسگری هم داشت از پس این‌ همه ظرف بر نمی‌آمد.

پاسخ:

مقدمه:

امام علی علیه‌السلام و دیگر ائمه طاهرین علیه‌السلام اهتمام و جدیت فراوانی برای کمک به نیازمندان و رفع نیازهای اولیه زندگی آن‌ها، داشتند. این کمک‌ها گاهی به‌صورت علنی و آشکار و گاهی هم مخفیانه و به‌صورت ناشناس صورت می‌گرفت. بااین‌وجود برخی افراد مغرض سعی دارند بابیان برخی مطالب بی‌اساس نسبت به این موضوع تشکیک کنند بدون توجه به اینکه این مسئله با توجه به کثرت گزارش‌هایی که پیرامون این موضوع در منابع شیعه و سنی نقل‌شده است قابل تشکیک نیست. در ادامه به‌صورت خاص سیره امام علی علیه‌السلام در کمک به فقرا و نیازمندان بیان خواهد شد.

متن:

امام علی علیه‌السلام بعد از حدود 25 سال از رحلت پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله در دوره‌ای به حکومت رسید که به‌واسطه سیاست‌های مالی غلط خلفای گذشته و به‌صورت خاص عثمان فاصله طبقاتی عجیبی در بین مردم شکل‌گرفته بود. (1) لذا امیرالمؤمنین علیه‌السلام در طول حکومت خویش سعی کردند تا این تبعیض را از بین ببرند (2) و در کنار آن فقر مطلق را ریشه‌کن کنند. (3) آن حضرت در کنار پیگیری این امر مهم، اقدامات فردی خویش در کمک به فقیران و ایتام را که از دوران حیات نبوی (4) و تحت تأثیر تربیت آن حضرت انجام می‌دادند پیگیری می‌کردند که گزارشات فراوانی پیرامون این‌گونه اقدامات حضرت در منابع تاریخی و حدیثی اهل سنت و شیعه نقل‌شده است. در ادامه برخی از این گزارش‌ها نقل خواهد شد:

1. روزی علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام متوجه شد زنی در کوچه مشک آبی را به‌زحمت به دوش می‌کشد. مشک را از زن گرفت و برایش به خانه برد. در طول راه از حالش جویا شد. زن گفت: «علی شوهرم را به جبهه فرستاد و او را کشت. اکنون چند بچه یتیم دارم و چون تنگدستم، به‌ناچار برای مردم کار می‌کنم».

وقتی به در خانه‌ی زن رسیدند، امام مشک را به او تحویل داد و به خانه رفت. فردای آن روز حضرت با کیسه‌ای مملو از نان و غذا بر دوش گرفت و به سمت خانه آن زن حرکت کرد. بعضی از یارانش خواستند به او کمک کنند ولی او فرمود: «روز قیامت چه کسی حاضر است بار مرا بکشد؟» وقتی به خانه‌ی زن رسید، در زد و فرمود: «من همان بنده خدا هستم که دیروز در بردن مشک کمکت کردم. برای بچه‌هایت غذا آورده‌ام.» زن در را باز کرد و گفت: «خدا از تو راضی شود و خودش میان من و علی بن ابیطالب قضاوت کند.» حضرت وارد شد و فرمود: «من دوست دارم ثوابی به دست بیاورم. تو یا نان بپز یا بچه‌ها را آرام کن.» زن جواب داد: «من با پختن نان آشناترم. تو بچه‌ها را سرگرم کن تا من نان بپزم.» امام گوشت پخت و زن هم نان پخت. امام در دهان بچه‌ها گوشت و خرما گذاشت و فرمود: «پس سعی کن علی بن ابیطالب را حلال کنی.» سپس کنار آتش تنور آمد و صورتش را نزدیک برد و فرمود: «یا علی، حرارت آتش را بچش! این کیفر آن‌کسی است که حق بیوه‌زنان و یتیمان را ضایع کند.» در این هنگام زن دیگری که امام را می‌شناخت وارد شد و با دیدن این صحنه به زن صاحب‌خانه گفت: «وای بر تو! این امیرالمؤمنین علی است.» زن با دستپاچگی نزد امام آمد و گفت: «یا امیرالمؤمنین، از کاری که کردم، بسیار خجالت می‌کشم.» امام فرمود: «نه خیر. من باید به دلیلی کوتاهی‌ای که در حقت داشتم، از تو خجالت بکشم». (5)

2. محمد بن الصمه از طریق پدرش از عموی خود نقل کرده است: شبی در مدینه، مردی را دیدم که مشکی بر دوش و کاسه غذایی در دست گرفته بود و می‌گفت: ای خدای من که صاحب‌اختیار و آفریدگار و پناه دهنده مؤمنانی، قربانی امشب مرا بپذیر، به چیزی جز آنچه در این کاسه دارم و آنچه بر دوش کشیده‌ام به شبانگاه درنیامده‌ام و تو خود میدانی که من علیرغم شدت گرسنگی و تشنگی، به خاطر تقرّب به تو و هدیه به پیشگاهت آن را از خود دریغ داشتم. ای پروردگار من! پس‌روی مرا برنگردان و دعایم را بپذیر! به او نزدیک شدم تا آنکه او را شناختم، ناگهان متوجه شدم که او علی بن ابی‌طالب بود؛ سپس به سراغ مردی رفته و اطعامش نمود. (6)

3. قنبر غلام امام علی علیه‌السلام نیز نقل کرده است: علی علیه‌السلام در شبی از شب‌ها عبورش به خانه زنی بینوا افتاد که کودکان خردسالش از گرسنگی گریان بودند و خواب به چشمانشان نمی‌آمد. این منظره تأثرانگیز، قلب مهربان و آکنده از محبت آن جناب را عمیقاً لرزاند؛ چراکه آن زن برای خاموش نمودن کودکانش و مشغول نمودن آن‌ها و به خواب کردنشان، دیگی که جز آب، چیزی در آن نبود، بر اجاق نهاده بود و آن‌ها را بدین‌وسیله تسلّی می‌داد که پس از لحظاتی چند، غذایشان آماده خواهد شد.

امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام بااطلاع از وضع رقت‌بار آن گرسنگانِ بی‌پناه، به همراه قنبر خدمت‌گزار خاص خود، مقداری خرما، روغن و نان در همیانی گذاشته و به دوش کشید و به سمت منزل آن زن به راه افتاد. قنبر عرض کرد: آقایم! این کار را به من واگذارید! فرمود: نه من اولی ترم به حمل غذای بینوایانِ تهیدست. همین‌که به در خانه آن‌ها رسید، از آن زن اجازه خواست. زن اجازه ورود داد و در را گشود. حضرت علی علیه‌السلام شخصاً متصدی سازمان‌دهی غذا گردید و مقداری برنج، روغن و آب را در دیگ ریخت و زمانی نه‌چندان طولانی در انتظار آماده شدنِ غذا گذرانید. پس از حاضر شدن غذا، کودکان را برای صرف غذا فراخواند. کودکان با خوشحالی به خوردن غذا مشغول گردیدند. پس از صرف غذا، برای سرگرمی و شادمانیِ بیشتر آنان، درحالی‌که کودکان را دور خویش جمع کرده بود، در صحن منزل صدای گوسفند از خود درمی‌آورد و دور می‌زد و آن‌ها را می‌خنداند.

قنبر که این منظره را به چشم خود دید، عرض کرد: مولای من، در این شب حالت غیر منتظرهای از شما دیدم که از علت آن آگاه نشدم و آن این بود که چرا مانند گوسفند بع بع می‌کردید، درحالی‌که برایم روشن بود که چرا شخصاً غذا را به شانه می‌کشیدی؛ زیرا آن برای تقرّب به خدا و تحصیل ثواب است.

امام علی علیه‌السلام فرمود: زمانی که به خانه این زن وارد شدم، کودکانش از گرسنگی گریان بودند. خواستم در حال خارج شدن، علاوه بر تناول طعام، آن‌ها را خرسند و شادمان نمایم و راهی برای این عمل خداپسندانه، جز با این وسیله ندیدم؛ ازاین‌رو با این حالت آنان را خوشحال کردم. (7)

گزارش‌های فراوان دیگری نیز در مورد چگونگی کمک امام علی علیه‌السلام به ایتام و فقرا نقل‌شده است که بیان تمام آن‌ها در این نوشته امکان‌پذیر نیست؛ (8) اما برخی مغرضین در صفحه‌های مجازی سعی کرده‌اند با بیان برخی شبهات در این موضوع تشکیک کنند؛ مانند شبهه‌ای که با این جمله شروع می‌شود: «چطور امام علی هر شب شیر در خانه فقرا می‌برد»؟ نویسنده این شبهه بدون ذکر اینکه در کدام کتاب موثق شیعی یا سنی این گزارش نقل‌شده است کلامش را ادامه داده است «ظروف یک‌بارمصرف که نبوده تو چی می‌برده هر شب؟...» در مورد این شبهه اولاً باید گفت چنین گزارشی در هیچ‌کدام از منابع شیعی و سنی نقل نشده است؛ ثانیاً فرضاً که چنین گزارشی هم نقل‌شده باشد چه کسی گفته که بردن شیر به درب خانه فقیران نیازمند به ظرف یک‌بارمصرف و بقیه ملزوماتی است که نویسنده این شبهه ذکر کرده است. اگر نویسنده این شبهه با تاریخ زندگانی مردم در عصر امام علی علیه‌السلام آشنا بود می‌دانست که بردن شیر با مشک به درب خانه مردم بدون هیچ مشکلی امکان‌پذیر بود علاوه بر اینکه در آن دوره در خانه افراد فقیر نیز ظروفی از سنگ و چوب وجود داشت که حضرت می‌توانست هنگام مراجعه به درب منزل این افراد شیر را در ظروف آن‌ها بریزند، اما در مورد فقیرانی که خانه و ظرف نداشتند امام علی علیه‌السلام با بردن یک ظرف کوچک سنگی یا چوبی می‌توانست شیر بنوشاند و بعدازآن با شستن ظرف به فقیر دیگری شیر بدهد. لذا در انتها این مطلب را متذکر شد که ای‌کاش نویسنده این شبهه به‌جای این قلم‌فرسایی کمی به عقل و منطق مراجعه می‌کرد تا بطلان چنین شبهه‌ای برایش کاملاً روشن می‌شد.

نتیجه:

کمک امام علی علیه‌السلام به افراد فقیر به‌واسطه کثرت گزارش‌هایی که در کتاب‌های معتبر شیعه و سنی نقل‌شده است قابل تشکیک نیست. در مورد شبهه‌ای که در این سؤال ذکرشده است باید گفت اولاً چنین مطلبی در هیچ منبع معتبر شیعی یا سنی نقل نشده است؛ ثانیاً برفرض درست بودن این گزارش مطالبی که در ادامه نوشته است به‌هیچ‌عنوان درست نیست چراکه بردن شیر با یک عدد مشک امکان‌پذیر است؛ در خانه افراد فقیر ظروف چوبی و سنگی موجود بود و در صورت عدم وجود ظرف نیز حضرت با بردن یک ظرف کوچک سنگی یا چوبی می‌توانست به تمام افراد شیر بدهد چراکه بعد از نوشیدن شیر توسط هر فقیری حضرت می‌توانستند ظرف را با مقدار کمی آب شستشو دهند و بعد به فقیر دیگر شیر بنوشانند.

کلیدواژه:

سیره امام علی علیه‌السلام؛ کمک به فقیران و ایتام؛ نوشاندن شیر

معرفی منبع جهت مطالعه بیشتر:

کتاب: سیره اقتصادی امام علی (علیه‌السلام)، نوشته سید رضا حسینی قابل‌مطالعه در لینک ذیل: https://library.tebyan.net/fa/Viewer/Text/75631/0

پی‌نوشت‌ها:

1. در همین زمینه مراجعه به لینک ذیل در مورد سیاست‌های مالی عثمان مناسب است: https://www.adyannet.com/fa/book/5571

2. در همین زمینه مراجعه به مقاله ذیل مناسب است: «تدابیر، ارتقاء و توسعه اقتصادی در سیره امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام»، نوشته رمضان محمدی و یاسر آقا محمدی، پژوهشنامه علوی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، دو فصل‌نامه علمی پژوهشی، سال نهم، شماره اول، بهار و تابستان 1397. قابل دانلود از لینک ذیل https://elmnet.ir/article/2200272-13932

3. امام علی علیه‌السلام در توصیف اقدامات خویش در رفع فقر مطلق این‌ گونه بیان داشتند: «ما أَصْبَحَ بِالْکُوفَهِ أَحَدٌ الاَّ ناعِماً، اِنَّ أَدْناهُمْ مَنْزِلَهً لَیَأْکُلُ مِنَ البُرِّ وَ یَجْلِسُ فِى الظِّلِّ وَ یَشْرَبُ مِنْ ماءِ الفُراتِ؛ همه مردم کوفه از رفاه برخوردار هستند. پایین‏ترین آن‌ها (فقیرترین) نان گندم مى‏خورند و سرپناه مناسب دارند و از آب سالم (فرات) مى‏نوشند». ابن شهرآشوب مازندرانى، محمد بن على، مناقب آل أبی طالب علیهم‌السلام (لابن شهرآشوب) - قم، چاپ: اول، 1379 ق ج 2، ص 99.

4. نمونه‌های متعددی از کمک امام علی علیه‌السلام به فقیران و مستمندان در دوره حیات پیامبر اکرم صلی‌الله و علیه و آله در منابع نقل شده است که برخی از آن‌ها سبب نزول آیاتی در شأن وی گردید مانند آیه 55 سوره مائده که بعد از حاتم بخشی امام علی علیه‌السلام در رکوع نازل گردید و آیه 8 سوره انسان که بعد از بخشش غذای خود و خانواده شان به فقیر و یتیم و اسیر نازل گردید.

5. مجلسى، محمدباقر بن محمدتقی، بحارالانوار (ط - بیروت) - بیروت، چاپ: دوم، 1403 ق، ج 41، ص 52.

6. ابن شهرآشوب، همان، ج٢، ص ٧٦.

7. علامه حلى، حسن بن یوسف بن مطهر، کشف الیقین فی فضائل امیرالمؤمنین علیه‌السلام - تهران، چاپ: اول، 1411 ق، ص ١١٥.

8. در همین زمینه مطالعه مقاله خدمت‌ رسانی در سیره و گفتار امیرالمؤمنین علیه­السلام در لینک ذیل مناسب است:

https://khl.ink/f/17414

به نقل از امام حسن علیه‌السلام: هنگامی‌که حضرت علي علیه‌السلام در محراب عبادت قرار گرفت چند نفر به او حمله‏ ور شدند و ابن‏ ملجم ضربتي بر آن حضرت فرود آورد

پرسش:

آيا حضرت اميرالمؤمنين  علیه السلام در محراب به شهادت رسيدند يا نزديك مسجد؟ 

پاسخ:

براي روشن شدن محل دقيق شهادت حضرت اميرمؤمنان علي علیه‌السلام بايد به بررسي گزارشات تاريخ پرداخت. قبل از بررسي اين موضوع،اشاره‌ای به چگونگي ماجرا مناسب است:

 اميرمؤمنان علیه‌السلام در سحرگاه شب نوزدهم ماه رمضان سال چهلم هجرت، طبق معمول براي اقامه نماز جماعت صبح از خانه به مسجد كوفه روانه شد. آن شب باز كردن درِ خانه كه از چوب خرما بود براي آن حضرت دشوار گرديد، آن بزرگوار در را از جاي بيرون آورد و كنار گذاشت و اين شعر را خواند:

اُشْدُدُ حَيازيَمكَ لِلْمَوْتِ    فَاِنَّ الْمَوْتَ لاقيكا

وَ لا تَجْزَعْ مِنَ الْمَوْتِ       اِذا حَلَّ بواديكا(1)

 كمربند و سينه خود را براي مرگ ببند، زيرا مرگ تو را ديدار خواهد كرد، و از مرگ اندوهناك مباش و بي تابي مكن در وقتی‌که در خانه تو فرود مي‏آيد.

 آنگاه به‌سوی مسجد حركت كرد. اول دو ركعت نماز خواند و سپس بالاي بام رفت تا اذان بگويد. با صداي بلند اذان گفت كه صدايش به گوش تمام ساكنان كوفه مي‏رسيد، سپس از بام پايين آمد و به محراب رفت و مشغول نماز نافله صبح شد، وقتی‌که خواست سر از سجده اولِ ركعتِ اول بردارد، در آن تاريكي، ابن ملجم آن‌چنان شمشير بر فرق مقدس آن حضرت زد، كه فرق سر آن بزرگوار تا نزديكي پيشاني شكافته شد.

  امام علي علیه‌السلام در اين هنگام گفت: «بِسْمِ الله وَ بِالله وَ عَلي مِلَّة رَسُول الله فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبة، به نام خدا و براي خدا و بر دين رسول خدا، به خداي كعبه سوگند رستگار شدم». سپس مقداري از خاك محراب را برداشت و روي زخم سرش پاشيد و اين آيه را خواند:«مِنْها خَلَقْناكُمْ وَ فِيها نُعيدُكُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُكُمْ تارَةً اُخْري(2): ما شمارا از خاك آفريديم و در آن بازمی‌گردانیم و از آن نيز بار ديگر شمارا بيرون مي‏آوريم».(3)

 در اين لحظه جبرئيل بين زمين و آسمان فرياد زد: «تَهَدَّمَتْ وَ الله اَرْكانُ الْهُدي، وَانْطَمَسَتْ اَعْلامُ التُّقي وَانْفَصَمَتْ الْعُرْوَة الْوُثْقي، قُتِلَ ابْنُ عَمِّ الْمُصْطَفي، قُتِلَ عَلِيُّ الْمُرْتَضي، قَتَلَهُ اَشْقَي الاْشْقيأِ : سوگند به خدا استوانه‏هاي هدايت، ويران شد، و نشانه‏هاي بزرگ تقوي تاريك گرديد، و دستگيره محكم ايمان شكسته شد، پسرعموی مصطفي صلی الله علیه و آله كشته شد، علي مرتضي كشته شد، او را شقي‏ترين اشقيا كشت.(4)

در رابطه با مكان دقيق ضربت خوردن امام علي علیه السلام،هرچند برخي از منابع بدون اشاره به مكان اين جنايت، فقط به ضربت ابن ملجم بر فرق امام علي علیه‌السلام اشاره‌کرده و برخي هم به‌طور مطلق مسجد را محل وقوع اين جنايت معرفي کرده‌اند، ولي برخي از منابع هم محراب مسجد را محل ضربت خوردن امام علي علیه‌السلام معرفي کرده‌اند، كه به برخي از اين منابع اشاره می‌کنیم:

 1. مرحوم علامه مجلسي؛ با نقل حديثي از امام علي بن موسی‌الرضا علیه‌السلام مي‏نويسد: هنگامی‌که ابن ملجم - لعنْ الله عليه - بر سر مبارك علي علیه‌السلام ضربت شمشير را مي‏خواست وارد سازد با خود همدستي داشت كه ضربت او به ديوار برخورد كرد، اما ابن‏ملجم درحالی‌که علي علیه‌السلام در سجده بود، ضربتي بر فرق مبارك آن حضرت وارد ساخت.(5)

 2. در ضمن زيارت جامعه ائمه معصومين از قول امامين صادقين علیهمااسلام آمده است: «و انتم بين صريع في المحراب قد فلق السيف هامته»(6) و بعضي از شما اهل‌بیت علیه‌السلام در محراب عبادت به زمين افتاده درحالی‌که شمشير زهرآلود فرق مباركش را شكافته است.

 اين دليل ديگري است كه امير مؤمنان علي علیه‌السلام در محراب عبادت به شهادت رسيده است.

 3. مقدسي در كتاب البدء و التاريخ ضمن بيان چگونگي ضربت خوردن امام علي علیه‌السلام از زبان امام حسن علیه‌السلام می‌نویسد: هنگامی‌که حضرت علي علیه‌السلام در محراب عبادت قرار گرفت چند نفر به او حمله‏ور شدند و ابن‏ملجم ضربتي بر آن حضرت فرود آورد.(7)

4. مفسر معروف ابوالفتوح رازي در تفسير خود نقل می‌کند: علي علیه‌السلام در نخستين ركعت از نمازي كه ابن ملجم او را ضربت زد، يازده آيه از سورۀ انبياء را تلاوت كرد.(8)

5. دانشمند معروف اهل تسنّن سبط بن جوزي می‌نویسد: هنگامی‌که علي علیه‌السلام در محراب قرار گرفت، چند نفر به او حمله كردند و ابن ملجم ضربتي بر آن حضرت فرود آورد.(9)

 پی‌نوشت‌ها:

 1.مروج الذهب، المسعودي (م 346)، تحقيق اسعد داغر، قم، دار الهجرة، چ دوم، 1409ق. ج2، ص417.

2. سوره طه، آيه55.

3. فروغ ولايت،آیت‌الله جعفر سبحاني،انتشارات صيحه،ص697؛ به نقل از كشف الغمة،ج1،ص584.3.

4. بحار الأنوار، علامه مجلسي، انتشارات اسلامية، تهران، 1363 ش‏،ج‏42،ص:282.

5. بحارالانوار، ج 42، ص281.

6. المزار الكبير، محمد بن مشهدي‏(م610 ق‏)،انتشارات قيوم، قم، 1419 ق‏. بحارالانوار، ج‏99،ص:166.

7. البدءوالتاريخ، مطهر بن طاهر المقدسي (م 507)، بور سعيد، مكتبة الثقافة الدينية، بي تا. ج‏5، ص232.

8. فروغ ولايت، ص697، به نقل از تفسير ابوالفتوح رازي، ج4، ص425.

9. همان به نقل از تذكرة الخواص، ص177.(چاپ نجف).

سيره نبوی در جنگ بدر بر اين بوده است كه مانع از آب خوردن كفار نشوند.

پرسش:

لطفاً دیدگاه صحیح تاریخی در رابطه با پر کردن چاه‌ها در جنگ بدر به دست مسلمانان را توضیح دهید

پاسخ:

ابتدا باید بررسی شود كه آیا پیامبر صلّی الله علیه و آله  در جنگ بدر چاه‌های آب را تصاحب كردند یا نه؟! و در صورت دستیابی به آن چاه‌ها، آیا آن‌ها را پُر كردند و با این كار مانع آب خوردن دشمنان خود شدند یا نه؟!

در بعضی از کتاب‌های تاریخی، روایتی نقل‌شده كه مضمونش این است:

یكی از اصحاب پیامبر صلّی الله علیه و آله  به نام «حباب بن منذر» به وی پیشنهاد كرد كه لشكر اسلام را در كنار یكی از چاه‌های بدر فرود آورد و بقیه چاه‌ها را پر كند تا لشكر كفار قریش آبی برای مصرف نداشته باشند. پیامبر  صلّی الله علیه و آله  رأی او را پذیرفت و عملی كرد.(1)

اما این نقل تاریخی، مورد اختلاف مورخان است. در همین كتاب در جای دیگر پیرامون جنگ بدر می‌گوید: كفار قریش خواستند از چاه‌های بدر آب‌بردارند كه مسلمین مانع شدند، در این هنگام پیامبر  صلّی الله علیه و آله به مسلمین خطاب كرد و فرمود: مانع آب خوردن كفار نشوید و آن‌ها را رها كنید.(2)

این دو نقل تاریخی باهم سازگاری ندارد؛ زیرا اگر پیامبر  صلّی الله علیه و آله راضی به پُر كردن چاه‌های بدر بود، معنی نداشت كه از مسلمین بخواهد، مانع آب خوردن كفّار قریش نشوند. مگر این‌که بگوییم: (بنابر پذیرش هر دو نقل) از نقل دوم استفاده می‌شود كه، آنچه در نقل اول آمده است (تصاحب كردن یک چاه و پر كردن بقیه چاه‌ها)، بدین سبب بوده است كه چاه‌ها در اختیار مسلمین باشند. اگر كفار آبی خواستند، با اجازه مسلمین آب بخورند؛ یعنی هدف پیامبر این بود كه فقط چاه‌ها در اختیار آن‌ها باشد نه این‌که مانع آب خوردن كفار هم شوند.

تا اینجا بنابر پذیرش تصاحب و پر كردن چاه‌های بدر، مطلب را بررسی كردیم؛ اما برخی از مورخین معاصر اصل قضیه را نپذیرفته‌اند. علامه سید جعفر مرتضی عاملی دلایلی را بر ردّ اصل ماجرا اقامه می‌كند و در آخر نتیجه‌گیری می‌كند كه اساساً چاه‌های بدر در اختیار مسلمین نبوده است.(3)

یكی دیگر از محققان معاصر می‌گوید:

این قضیه با آیات قرآن منافات دارد چراکه آیات الهی خبر می‌دهند از اینكه آبی در دسترس مسلمین نبوده است. لذا از خداوند طلب آب كردند و خداوند به‌عنوان امداد غیبی برای آن‌ها بارانی فرستاد كه از چند جهت نافع به حال مسلمین بود.(4)

تا اینجا از دید محققان تاریخ، مسئله را بیان كردیم. مفسران قرآن هم دراین‌باره مطالبی گفته‌اند، امین الاسلام طبرسی و علامه طباطبایی در ذیل آیه 11/ انفال، اتفاق‌نظر دارند كه چاه‌های بدر در اختیار مشركان قریش بوده است. در آیه 11/ انفال می‌خوانیم:

یاد آرید هنگامی را كه خواب سبكی كه مایه آرامش از سوی خدا بود، شمارا فراگرفت؛ و آبی از آسمان برایتان فرستاد تا شمارا به رحمت خود با آن پاك كند؛ و پلیدی شیطان را از شما دور سازد؛ و دل‌های شمارا محكم و گام‌ها را با آن استوار دارد.

این دو بزرگوار در ذیل همین آیه شریفه می‌گویند:

مشركان قبل از مسلمانان بر آب تسلط پیدا كردند و مسلمانان گرفتار تشنگی شدند و شیطان وسوسه‌شان كرد كه شما خود را از اولیای خدا می‌دانید، درحالی‌که مشركان بر آب مسلط‌اند؛ پس‌ازآن باران به حد كافی آمد و علاوه بر تطهیر آنان از حدث و خبث، زمین رملی و شن زار زیر پایشان نیز مستحكم شد.(5)

همچنین در تفسیر كشاف نقل‌شده كه چاه‌های آب در منطقه بدر در اختیار كافران بود و آنان زودتر از مسلمانان آنجا را گرفته بودند و مسلمانان در چائی بودند كه آب نبود و بعد از ورود به منطقه بدر ناگهان با نیروهای دشمن روبرو شدند.(6) در تفسیر صافی نیز آمده كه: مشركان بر آب مسلط شدند.(7)

با توجه به آنچه گفته شد، نتیجه می‌گیریم كه؛ اولاً‌، در اصل قضیه تردید وجود دارد؛ چون از دیدگاه تاریخی، مطلب خیلی واضح نیست و نقل‌های دیگری نیز وجود دارد كه دلالت می‌كند بر اینكه سیره نبوی در جنگ بدر بر این بوده است كه مانع از آب خوردن كفار نشوند. ثانیاً، بنا به نظر مفسّران (كه تمام توجه آن‌ها به آیات الهی است و قضیه را صرفاً ازنظر قرآن بررسی می‌کنند) چاه‌های بدر در اختیار كفار قریش بوده است. مسلمین اگر آبی در دست داشته‌اند به‌واسطه همان بارانی بوده كه خداوند برای آن‌ها فرستاده است. ثالثاً، آنچه كه از بستن آب به‌وسیله پیامبر مشهور شده تنها یك قول است كه آن‌هم در جای دیگر همان كتاب مخالفش نقل‌شده، لذا هیچ مفید

 فایده نبوده و این قول باطل است.

 

پی‌نوشت‌ها:

1. ر.ك المغازی، بیروت، مؤسسة للاعلمی للمطبوعات، چاپ سوم، 1409، ج 1، ‌ص 53 ـ 54؛ و ر.ك. سیرة ابن هشام، دارالكتاب العربی، 1418، ج 2، ص 263.

2. ر.ك. المغازی، ج 1، ‌ص 61.

3. ر.ك. مرتضی عاملی، سید جعفر، الصحیح من سیره النبی الاعظم، دارالهادی، دارالسیره، چاپ چهارم، 1415، ج 5، ص 29 ـ 30.

4. ر.ك. جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام، سیرة رسول خدا، انتشارات دلیل، چاپ اول،1380، ج 1، ص 493 ـ 494.

5. ر.ك. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، دارالاحیاء التراث العربی،‌ مؤسسه التاریخ العربی، 1412، ج 4، ص 250؛ و ر.ك. طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، مؤسسه اسماعیلیان، ج 9، ص 22.

6. كشاف، ج 2، چاپ چهار جلدی، ص 223 در ضمن آیه 42 سوره انفال.

7. تفسیر كشاف، ج 1، چاپ دو جلدی، ص 640, در تفسیر آیه 12 سوره انفال.

امام حسن مجتبي علیه السلام نسبت به دردمندان و تيره بختان جامعه بسيار دلسوز بودند، و با خرابه ‌نشينان دردمند و اقشار مستضعف و كم‌درآمد همراه و همنشين مي‌شدند

پرسش:

چرا به امام حسن مجتبي علیه السلام،كريم اهل بيت مي گويند؟

پاسخ:

امام حسن مجتبي علیه السلام نسبت به دردمندان و تيره بختان جامعه بسيار دلسوز بودند، و با خرابه ‌نشينان دردمند و اقشار مستضعف و كم‌درآمد همراه و همنشين مي‌شدند و دردِ دلِ آن‌ها را با جان و دل مي‌شنيدند و به آن ترتيب اثر مي‌دادند، و در اين حركت انسان‌دوستانه جز خداوند را مدّنظر نداشتند. هيچ فقير و مسكيني از در خانه ي حضرت نااميد برنگشت و حتّي خود ايشان به سراغ فقرا مي‌ رفتند و آن‌ها را به منزل دعوت مي ‌كردند و به آن‌ها غذا و لباس مي‌دادند.(1)

امام حسن مجتبي علیه السلام تمام توان خويش را در راه انجام امور نيك و خداپسندانه به كار مي‌گرفت و اموال فراواني در راه خدا مي ‌بخشيد. مورّخان و دانشمندان در شرح حال زندگاني پر افتخار ايشان، بخشش‌هاي بي‌سابقه و انفاق‌هاي بسيار بزرگ و بي‌ نظيري ثبت كرده‌ اند. آن حضرت در طول عمر خود دو بار تمام اموال و دارايي خود را در راه خدا خرج كردند و سه بار نيز ثروت خود را به دو نيم تقسيم كردند و نصف آن را در راه خدا به فقرا بخشيدند.(2)

روايت شده كه روزي امام حسن علیه السلام بر جمعي از مساكين گذشت كه پاره‌اي چند از نان خشك ها را بر روي زمين گذاشته ‌اند و مي ‌خورند، چون نظر ايشان به آن حضرت افتاد از امام دعوت كردند و حضرت از اسب پياده شدند و فرمودند:« خدا متكبّران را دوست نمي‌دارد»و با ايشان نشستند و از طعام ايشان تناول كردند و سپس از همه ي مساكين خواستند كه براي صرف غذا به خانه ي حضرت بروند و حضرت با غذاهاي خوب از ايشان پذيرايي نموده به همه ي آنها لباس¬هاي مناسب هديه دادند.(3)

 بسياري از فضائل است كه گاهي از امام حسن علیه السلام روايت مي‌شود و گاهي از امام حسين علیه السلام و اين ناشي از شباهت آن دو بزرگوار است. روايت فوق هم در مورد هر دو امامعلیه السلام نقل شده است.

روايات تاريخي مربوط به بخشش¬هاي آن حضرت فراوان مي باشد كه ذكر تفصيلي آنها مناسب اين نوشته نيست. وقتي از خود امام پرسيدند، چرا هرگز سائلي را نااميد برنمي‌گردانيد؟ فرمودند:«من هم سائل درگاه خداوند هستم و مي‌خواهم كه خدا مرا محروم نسازد و شرم دارم كه با چنين اميدي سائلان را نااميد كنم. خداوندي كه عنايتش را به من ارزاني مي‌دارد، مي‌خواهد كه من هم به مردم كمك كنم».(4)

به خاطر اين بخشندگي‌ها و كارهاي نيكي كه از سوي امام حسن مجتبي علیه السلام در مسير خير، احسان و كمك به طبقات درمانده و نيازمند انجام مي‌گرفت آن حضرت را كريم اهل بيت لقب داده اند.و با توجه به كرامت ‌ها و بخشش‌ هاي كم‌ نظير و گاهي بي‌ نظير آن امام بزرگوار لقب «كريم» برازنده آن حضرت است.

معرفي منابع، جهت مطالعه بيشتر:

- تحليلي از زندگاني سياسي امام حسن مجتبي علیه السلام ترجمه كتاب «الحياة السياسية للإمام الحسن علیه السلام » ، علامه سيّد جعفر مرتضي عاملي، مترجم محمّد سپهري.

- امام حسن علیه السلام الگوي زندگي، حبيب الله احمدي.

- حسن كيست، فضل الله كمپاني.

- حقايق پنهان، احمد زماني.

پي نوشت ها:

1. زماني، احمد، حقايق پنهان، نشر دفتر تبليغات اسلامي، قم، چاپ اوّل

2. سيوطي، تاريخ الخلفا، مكتبة المثني، بغداد، 1383ق.ص190. تاريخ يعقوبي،منشورات المكتبة الحيدرية، نجف، 1384ق، ج2، ص215.

3. مجلسي، محمد باقر، جلاء العيون، نشر انتشارات علميه اسلاميه، 

4. قرشي، باقر شريف، زندگاني امام حسن علیه السلام ، ترجمه ي فخر الدين حجازي، تهران: نشر بعثت، چاپ اوّل، 

 

امام حسن (علیه السلام) نيز رفتار و گفتار فرزندان خود را زير نظر داشت. در صورتي مشكل ايجاد مي‌شد به آنان تذكر مي‌داد و آنان را راهنمايي مي‌نمود.

پرسش:

رفتار امام مجتبی علیه السلام با فرزندانش چگونه بود؟

پاسخ:

امام حسن علیه السلام در برخورد با فرزندان خود از شيوه‌ها و اصول تربيتي متعدد استفاده مي‌نمود، از جمله:

1.اميد سازي

يكي از اصول مهم تربيت اميد سازي است، بدين معنا كه جوانان را تشويق و ترغيب نمايم كه آينده درخشان داريد . در آينده يكي از شخصيت‌هاي موفق خواهي بود. اين امر موجب مي‌گردد كه جوان با تلاش بيش تر سختي را تحمل كند تا به اهداف بلند دست يابد. امام حسن علیه السلام نيز فرزندان خود را اميدوار مي‌نمود . امام  فرزندان و خواهر زادگان خود را جمع مي‌كرد و به آنان مي‌فرمود: «  اكنون نونهالان ما هستيد، ولي در آينده‌اي نزديك بزرگان قوم ديگري خواهيد شد. پس علم بياموزيد و هر كدام از شما توانستيد درسي را حفظ كنيد، آنان را بنويسيد و به خانه ببريد.(1)

2 .نظارت و مراقبت

يكي ديگر از شيوه‌هاي برخورد با فرزندان نظارت بر رفتار و گفتار فرزندان مي‌باشد. از اين رو در اسلام سفارش شده است  والدين بر رفتار و گفتار فرزندان خود نظارت كنند كه فرزندان  با چه كساني رفت و آمد دارند . چه كساني را به عنوان دوست خود انتخاب مي‌نمايند.

امام حسن علیه السلام نيز رفتار و گفتار فرزندان خود را زير نظر داشت. در صورتي مشكل ايجاد مي‌شد به آنان تذكر مي‌داد و آنان را راهنمايي مي‌نمود. از اين رو امام به يكي از فرزندان خود سفارش نمود كه دوستان خوب انتخاب كند . بداند كه با چه كساني رفت و آمد مي‌نمايد. امام خطاب به يكي از فرزندان خود فرمود: « با كسي برادري مكن مگر اين كه بداني كجا رفت و آمد مي‌كند . از چه خانواده‌اي است. هر گاه خوب از احوال او با خبر شدي و معاشرت با او را پسنديدي، با او بر اساس گذشت از لغزش‌ها و برادري  در تنگي‌ها برادري كن » . (2)

3.مشورت با فرزندان

از ديگر شيوه‌هاي برخورد امام  با فرزندان، مشورت با آنان مي‌باشد. امام  ضمن توصيه به اين شيوه پسنديده تربيتي، در موارد مختلف با فرزندان خود مشورت مي نمود ،بدين وسيله عزت نفس و خودباوري را در آنان تقويت مي‌كرد.

روزي معاويه بن خديج به عنوان خواستگار دختر امام به منزل حضرت آمده بود. امام  فرمود:

« ما دختران خود را بدون نظر خواهي و مشورت با خودشان شوهر نمي‌دهيم . در امر ازدواج آنان اقدامي نمي‌كنيم » . (3)

هم‌چنين امام  به فرزندان خود احترام مي‌گذاشت .به آنان اظهار محبت مي‌نمود.  در امر ازدواج آنان اهميت مي‌داد.  آنان را در جلسات (اعم از جلسات علمي ... ) شركت مي‌داد.

پي‌نوشت ها:

1.بحار الانوار، ج2، ص153 .

2.تحف العقول عن آل الرسول (ص)، ابن شعبه حراني، ص233،چ جامعه مدرسين .

3.فضايل الخمسه من الصحاح السته، مرتضي فيروز آبادي، ج4، ص84،چ اسلاميه .

 

صفحه‌ها