معاد شناسي

چرا انسان می میرد؟
پاسخ در سه محور بیان می شود: 1-زندگی این دنیا مقدمه آخرت قرار داده شده است 2-روح انسان با مرگ به سوی وطن اصلی‏اش، قدمی بزرگ برمی‏دارد

چرا انسان می میرد؟

پاسخ در سه محور بیان می شود:

الف) انسان برای زندگی ابدی و كامل و بدون نقص آفریده شده و زندگی این دنیا مقدمه آخرت قرار داده شده است، تا در قالب این جسم به كمال و لیاقت زندگی در آن جهان برسد و با عبادت استحقاق آن درجات را پیدا كند. وقتی به كمال رسید، چون زندگی جاوید و بدون محدودیت و نقص در این جهان مادی و محدود و در این بدن مادی ممكن نیست، با مرگ ،روح به جانی دیگر منتقل میشود كه ظرفیت روح را داشته باشد و همه نعمت‏هایش ابدی و جاودان باشد . مرگ، فانی و نابود شدن نیست، بلكه انتقال از جایی به جای دیگر است. مرگ نسبت به دنیا مرگ است، اما نسبت به عالم برزخ و قیامت، حیات و زنده شدن است.

یك مثال، مطلب را ساده می‏كند. وقتی نطفه انسان در رحم مادر شكل گرفت، زمان لازم برای كمال این نطفه و طفل نه ماه است و بعد از نه ماه باید به مكانی و زمانی مناسب با مرحله نهایی كمال؛ یعنی، دنیا منتقل شود .دیگر نگه داشتن او در مكان اول به مصلحت و نفع او نیست.پس او اگرچه از شكم مادر بیرون رفته ودیگر اجازه حضور در آن مكان را ندارد، اما در دنیا تولد یافته است. با این نگاه مرگ خود نعمتی الهی و مطابق حكمت است.  از دیگاه قرآن مرگ نیستی و نابودی نیست وخداوند كسی را از بین نمیبرد . قرآن كریم از مرگ با عنوان "توفّی" یاد كرده است(1).

این واژه در لغت، به معنای گرفتن چیزی به طور تمام و كمال است. در زبان عربی، هر گاه كسی چیزی را به كمال و تمام و بدون هیچ كم و كاستی دریافت كند، از این كلمه استفاده می‏شود (2).

قرآن می‏فرماید: (اللَّهُ یتَوَفَّی الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا فَیمْسِك الَّتِی قَضَی عَلَیهَا الْمَوْتَ وَیرْسِلُ الْأُخْرَی إِلَی أَجَلٍ مُسَمّی؛ (3)"خدا روح مردم را هنگام مرگشان به تمامی باز می‏ستاند،  [ نیز] روحی را كه در [ موقع ]خوابش نمرده است می‏گیرد. پس آن [ نفسی‏] كه مرگ را بر او واجب كرده، نگه می‏دارد و آن دیگر [ نفس‏ها] را تا هنگامی معین [ به سوی زندگی دنیا ]باز پس می‏فرستد".

در این آیه، هم از مرگ و هم از خواب - كه شباهتی به مرگ دارد - به "توفی" و سپس به "امساك" نگهداشتن، تعبیر شده ؛  علاوه بر آنكه مرگ را وصفی برای روح شمرده ؛ یعنی، روح به وسیله مرگ، بدن مادی را ترك كرده و وفات می‏كند.

 از این آیه و مشابه آن استفاده می‏شود مرگ، تحویل گرفتن است؛ یعنی، آدمی هنگام مرگ با تمام شخصیتش - كه روح او است - در اختیار مأموران الهی قرار می‏گیرد و آنان انسان را دریافت می‏كنند.

بنا بر این: اوَلاً، مرگ از دیدگاه اسلام، نیستی و نابودی نیست؛ بلكه انتقال از عالمی به عالم دیگر بوده ؛ روز مرگ، روز بازگشت به خدا و سوق به سوی او است. (4)

ثانیاً، از آن جایی كه روح از عالم مجردات بوده و از موطن اصلی خود، به نظام مادی و دنیای خاكی آمده است، با مرگ به سوی وطن اصلی‏اش، قدمی بزرگ برمی‏دارد. به دنیا آمدن جنبه موقتی از حیات انسان است تا در این عرصه ،گوهر وجود خود را نمایان سازد كه آیا گوهری نیك از خود به نمایش میگذارد یا گوهری زشت و ناپسند.

انسان آمیخته  از یك اصل و یك فرع است. اصل، "روح" و فرع، "بدن" آدمی است. روح كه حقیقت اصلی انسان است، از عالم مجردات بوده وبه عالم مادی هبوط كرده است؛ اما بدن خاكی از عالم طبیعت و ماده بوده و با حقیقت روح - كه از عالم مجردات است - بیگانه می‏باشد. از آن جایی كه انسان از ابتدای خلقتش روی زمین به سوی خداوند در حركت است،(یا ایها الانسان انك كادح الی ربك كدحا فملاقیه)؛ "ای انسان! حقا كه تو به سوی پروردگار خود به سختی در تلاشی و او را ملاقات خواهی كرد." (5)، با "مرگ" سرفصل خاصی از این حركت را در سیر به سوی خداوند، شروع می‏كند و بر اساس آن، جدایی میان روح مجرد و بدن خاكی می‏افتد و با مرگ، روح به منزلی از منزل‏هایی كه در مسیر حركتش به سوی وطن اصلی و اولی خود وجود دارد، بر می‏گردد.

امام صادق(ع) این حقیقت را چنین توضیح می‏دهد:

"... و به این ترتیب انسان از دو شأن دنیا و آخرت خلق شده است. هنگامی كه خداوند این دو شأن را باهم گرد آورد، حیات انسان در زمین مستقر می‏شود؛ زیرا حیات از شأن آسمان به شأن دنیا نزول كرده است. هنگامی كه خداوند میان آن دو شأن مفارقت ایجاد كند، آن مفارقت، "مرگ" است. در آن حال، شأن آخرت به آسمان باز خواهد گشت. بنابراین حیات در زمین و مرگ در آسمان است. این بدین جهت است كه در هنگام مرگ، میان روح و جسد [ مادی‏]، جدایی ایجاد می‏شود؛ روح به قدس اولی بازگردانده می‏شود و جسد در همان زمین باقی می‏ماند؛ زیرا كه از شأن دنیا است". (6)

بنا بر این، مرگ "بازگشت فرع به اصل و سرآغاز صعود و عروج روح است؛ نه انهدام، نابودی و نیستی".

 

پینوشتها:

1. نساء (4)، آیه 97؛ انفال (8)، آیه 50؛ سجده (32)، آیه 11؛ اعراف (7)، آیه 37؛ غافر (40)، آیه 77؛ مائده (5)، آیه 117؛ نحل (16)، آیه 28، 23 و 70؛ یونس (10)، آیه 46 و 104؛ رعد (13)، آیه 40؛ زمر (39)، آیه 42؛ محمد(47)، آیه 27

2. فرهنگ بزرگ جامع نوین، نشر مركز فرهنگ جامع  تهران  مجلد 2 (3 - 4) ص 1723.

3. زمر (39)، آیه 42

4. قیامت (75)، آیات 26 و 30

5. انشقاق (84)، آیه 6

6. محمد باقر مجلسی ، بحارالانوار، نشر دار الا حیا  التراث العربی، بیروت 1403 ق ، ج 6، ص 117، ح 4.

7. همان، ج 79، ص 171.

8. همان.

9. امالی الشیخ الطوسی، منشورات مكتبةالداوری، قم ص 184؛ صدوق معانی‏الأخبار، نشر ، مؤسسة اعلمی، بیروت، ص 143.

10. بحارالأنوار، همان، ص 174، ح 8.

11. معانی‏الأخبار، همان، ص 287.

12. علامه طباطبایی،شیعه در اسلام نشر دار الكتب الاسلامیه، تهران 1348ش.، ص 101.

13. نقل از :  امام خمینی چهل حدیث نشر مؤسسه آثار امام خمینی، 1378ش.، ص 461.

معاد مربوط به چه موجوداتی است؟
از آيات و روايات بر مي آيد كه علاوه بر انسان، ديگر موجودات نيز داراي حشر و معاد هستند.

معاد مربوط به چه موجوداتی است؟

آنچه مسلم است، معاد انسان است كه از خلال هزاران آيه و روايت قابل دريافت است. دلايل عقلي بر لزوم معاد نيز همين امر را ثابت مي نمايد؛ اما از آيات و روايات بر مي آيد كه علاوه بر انسان، ديگر موجودات نيز داراي حشر و معاد هستند. در مورد جنیان نیز گفته شده است كه آن ها به واسطه اختیار ذاتی، موظف به حسابرسی و بررسی اعمال دنیایی خود خواهند بود. برخی از آن ها به بهشت خاص خود و برخی به جهنم خواهند رفت؛ چنان كه در قرآن ذكر شده: «وَتَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ لأَمْلأنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ»؛ (1) «و وعده پروردگارت [چنین‏] تحقّق پذیرفته است [كه:] البتّه جهنّم را از جنّ و انس یكسره پر خواهم كرد.»

اما به غیر از جنیان، آیاتی در قرآن كریم به حشر حیوانات نیز اشاره دارد، از جمله: «ما من دابة فی الارض ولا طائر یطیر بجناحیه الاّ امم امثالكم ما فرطنا فی الكتاب من شیء ثم الی ربّهم یحشرون»؛ (2) «هیچ جنبندهای در زمین و هیچ پرندهای كه با دو بال خود پرواز میكند نیست، مگر این كه امتهایی مانند شما هستند. ما هیچ چیز را در این كتاب فرو گذار نكردیم. سپس همگی به سوی پروردگارشان محشور میشوند».

«و اذا الوحوش حشرت»؛ (3) «و زمانی كه حیوانات وحشی محشور شوند». وحوش، جمع وحش است. وَحش، حیوانی است كه هرگز با انسانها انس نمیگیرد. ظاهر آیه از این جهت كه در سیاق آیات توصیف كننده قیامت قرار دارد، بیانگر این است كه حیوانات وحشی هم در روز قیامت مانند انسانها محشور خواهند شد.

اصولاً ملاك حشر در انسان، جز وجود نوعی از زندگی ارادی و شعوری نیست. با تفكر عمیق در مراحل زندگی حیوانات و در نظر گرفتن حالات مختلفی كه هر نوع از حیوانات در مسیر زندگی به خود میگیرند، روشن میشود كه حیوانات نیز مانند آدمیان تا اندازه ای از موهبت اختیار برخوردارند. همچنین آن ها دارای سطحی از فهم و شعورند. در روایات نیز میتوان مطالبی را یافت كه برخی از آنها از درجاتی از تكلیف برخوردارند. (4)

در جمع بندي مي توان گفت كه معيار و ميزان حشر و معاد و حضور در عالمي ديگر، برخورداري از روح مجرد و غير مادي است. این روح، عامل بقا و ادامه حيات بعد از فناي جسم است. ضمن این كه لازمه عقلي معاد، داشتن نوعي اختيار و حق انتخاب است تا در نتيجه آن، نوعي حسابرسي و رقم خوردن سرنوشت براي فرد وجود داشته باشد.

البته بايد دانست كه آگاهی و اطلاعات ما از مسئله معاد و كم وكیف آن، بسیار اندك است. نمی توان به درستی و دقت در خصوص این امر و تفاوت معاد و حشر انسان و دیگر موجودات، اظهار نظر نمود؛ اما در جمع بندی می توان به این نكته رسید كه مهم ترین تفاوتی كه ممكن است در بین موجودات دارای حشر و معاد وجود داشته باشد، به حقیقت درجات اختیار و ادراك آن ها بر می گردد؛ یعنی اگر سطح اراده و ادراك و اختیار انسان بالاتر از دیگر موجودات در نظر گرفته شود، او معادی متعالی تر و دقیق تر و دارای محاسبه ای عمیق تر در پیش رو خواهد داشت. اين مطلب، به معناي عدم برخورداري ديگر موجودات مختار، از حشر و معاد نيست.

پینوشتها:

1.  هود (11) آیه 119.

2. انعام (6) آیه 38.

3. تكویر (81) آیه 5.

4. عروسي حويزي، علي بن جمعه، تفسیر نورالثقلین، اسماعيليان، 1415ه.ق، ج 1، ص 715 و 716

معاد مربوط به چه موجوداتی است؟
از آيات و روايات بر مي آيد كه علاوه بر انسان، ديگر موجودات نيز داراي حشر و معاد هستند.

معاد مربوط به چه موجوداتی است؟

آنچه مسلم است، معاد انسان است كه از خلال هزاران آيه و روايت قابل دريافت است. دلايل عقلي بر لزوم معاد نيز همين امر را ثابت مي نمايد؛ اما از آيات و روايات بر مي آيد كه علاوه بر انسان، ديگر موجودات نيز داراي حشر و معاد هستند. در مورد جنیان نیز گفته شده است كه آن ها به واسطه اختیار ذاتی، موظف به حسابرسی و بررسی اعمال دنیایی خود خواهند بود. برخی از آن ها به بهشت خاص خود و برخی به جهنم خواهند رفت؛ چنان كه در قرآن ذكر شده: «وَتَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ لأَمْلأنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ»؛ (1) «و وعده پروردگارت [چنین‏] تحقّق پذیرفته است [كه:] البتّه جهنّم را از جنّ و انس یكسره پر خواهم كرد.»

اما به غیر از جنیان، آیاتی در قرآن كریم به حشر حیوانات نیز اشاره دارد، از جمله: «ما من دابة فی الارض ولا طائر یطیر بجناحیه الاّ امم امثالكم ما فرطنا فی الكتاب من شیء ثم الی ربّهم یحشرون»؛ (2) «هیچ جنبندهای در زمین و هیچ پرندهای كه با دو بال خود پرواز میكند نیست، مگر این كه امتهایی مانند شما هستند. ما هیچ چیز را در این كتاب فرو گذار نكردیم. سپس همگی به سوی پروردگارشان محشور میشوند».

«و اذا الوحوش حشرت»؛ (3) «و زمانی كه حیوانات وحشی محشور شوند». وحوش، جمع وحش است. وَحش، حیوانی است كه هرگز با انسانها انس نمیگیرد. ظاهر آیه از این جهت كه در سیاق آیات توصیف كننده قیامت قرار دارد، بیانگر این است كه حیوانات وحشی هم در روز قیامت مانند انسانها محشور خواهند شد.

اصولاً ملاك حشر در انسان، جز وجود نوعی از زندگی ارادی و شعوری نیست. با تفكر عمیق در مراحل زندگی حیوانات و در نظر گرفتن حالات مختلفی كه هر نوع از حیوانات در مسیر زندگی به خود میگیرند، روشن میشود كه حیوانات نیز مانند آدمیان تا اندازه ای از موهبت اختیار برخوردارند. همچنین آن ها دارای سطحی از فهم و شعورند. در روایات نیز میتوان مطالبی را یافت كه برخی از آنها از درجاتی از تكلیف برخوردارند. (4)

در جمع بندي مي توان گفت كه معيار و ميزان حشر و معاد و حضور در عالمي ديگر، برخورداري از روح مجرد و غير مادي است. این روح، عامل بقا و ادامه حيات بعد از فناي جسم است. ضمن این كه لازمه عقلي معاد، داشتن نوعي اختيار و حق انتخاب است تا در نتيجه آن، نوعي حسابرسي و رقم خوردن سرنوشت براي فرد وجود داشته باشد.

البته بايد دانست كه آگاهی و اطلاعات ما از مسئله معاد و كم وكیف آن، بسیار اندك است. نمی توان به درستی و دقت در خصوص این امر و تفاوت معاد و حشر انسان و دیگر موجودات، اظهار نظر نمود؛ اما در جمع بندی می توان به این نكته رسید كه مهم ترین تفاوتی كه ممكن است در بین موجودات دارای حشر و معاد وجود داشته باشد، به حقیقت درجات اختیار و ادراك آن ها بر می گردد؛ یعنی اگر سطح اراده و ادراك و اختیار انسان بالاتر از دیگر موجودات در نظر گرفته شود، او معادی متعالی تر و دقیق تر و دارای محاسبه ای عمیق تر در پیش رو خواهد داشت. اين مطلب، به معناي عدم برخورداري ديگر موجودات مختار، از حشر و معاد نيست.

پینوشتها:

1.  هود (11) آیه 119.

2. انعام (6) آیه 38.

3. تكویر (81) آیه 5.

4. عروسي حويزي، علي بن جمعه، تفسیر نورالثقلین، اسماعيليان، 1415ه.ق، ج 1، ص 715 و 716.

آیا عذاب قبر جسمانی است یا روحانی ؟
عذاب‌ها هم می‌تواند روحی باشد و هم جسمی، همان گونه كه در دنیا بعضی از سختی‌ها و عذاب‌ها روحی و برخی دیگر جسمی و بدنی‌اند

آیا عذاب قبر جسمانی است یا روحانی ؟

ابتدا باید بدانید كه منظور از قبر در تعابیر دینی همان عالم برزخ است و مراد از عذاب قبر هم فشارهای اولیه است كه بر فرد در هنگام ورود به آن عالم وارد می آید نه فشار و عذابی كه در نزد عوام گمان می شود بر جسم فرد در مقبره و یا گور او وارد می شود .

روح انسان پس از فرا رسیدن مرگ و پایان زندگی دنیا وارد عالم برزخ میشود،  در آن جا در جسم لطیفی قرار میگیرد كه از بسیاری از عوارض جسم مادی بركنار است، ولی از آن نظر كه شبیه جسم مادی عنصری دنیایی است، به آن بدن مثالی یا قالب مثالی گویند كه نه كاملاً مجرد است و نه مادی محض، بلكه دارای یك نوع تجرد برزخی است.(1)

عذابها هم میتواند روحی باشد و هم جسمی، همان گونه كه در دنیا بعضی از سختیها و عذابها روحی و برخی دیگر جسمی و بدنیاند اما در هر حال احساس درد و عذاب جسمی (خواه مادی، یا مثالی و یا اخروی ) با وجود روح و همراه بودن با روح، معنا دارد. اگر جسمی خواه مادی، یا مثالی، روح با آن نباشد، احساس درد و عذاب نمیكند. اما این كه بدن انسان در آخرت چگونه است، آیا عیناً  بدن دنیایی است و هم چنین عذاب آن به چه گونه است، محل اختلاف است.

 از آیات استفاده میشود كه انسان در آخرت، معاد جسمانی و لذت و عذاب جسمی دارد.

از جمله :  برای ما مثالی زد و آفرینش خود را فراموش كرد و گفت : چه كسی استخوانها را زنده میكند، در حالی كه پوسیده، بگو: همان كسی آن را زنده میكند كه نخستین بار آفرید و او به هر مخلوقی آگاه است.(2)

برای اطلاع بیش تر میتوانید به كتاب نفیس پیام قرآن، ج 5 و 6 اثر آیت اللّه ناصر مكارم شیرازی مراجعه فرمایید.

 

 پینوشتها:

1. ناصر مكارم شیرازی، پیام قرآن، نشر مدرسه امیر المومنین قم ، ج 5 ص 463و 464.

2. یس (36) آیه 78و 79.

فلسفه ی اصلی قیامت چیست؟
قرآن كريم در اين باره مي‏فرمايد:«كتب علي نفسه الرّحمة ليجمعنّكم الي يوم القيامة لا ريب فيه»

فلسفه ی اصلی قیامت چیست؟

قيامت تجلّي‏گاه رحمت، حكمت و عدل الهي است. قرآن كريم در اين باره مي‏فرمايد:

«كتب علي نفسه الرّحمة ليجمعنّكم الي يوم القيامة لا ريب فيه» (1) خداوند رحمت را بر خود لازم نموده است، به تحقيق در روز قيامت كه ترديدي در آن نيست، شما را جمع خواهد نمود.

 

رحمت از صفات كمال الهي است و مفاد آن اين است كه خداوند بر آورنده‏ي نياز موجودات است، و هر يك از آنها را به سوي كمال كه شايستگي آن را دارد هدايت كرده و به آن نايل مي‏سازد.(2) آفرينش انسان با ويژگي‏هايي كه دارد به روشني بر شايستگي انسان نسبت به حيات ابدي دلالت مي‏كند. پس بايد سراي ديگري وجود داشته باشد كه حيات ابدي، انسان در آن تحقق يابد.

 

قيامت مقتضاي حكمت الهي نيز هست، زيرا اگر جهان طبيعت كه ملازم با تغيير و حركت است، به نقطه‏اي نرسد كه قرار و ثبات بر آن حكم فرماست، جهان به غايت خود نخواهد رسيد، و فعل بدون غايت از خداوندي كه حق مطلق و حكيم است، محال است. چنان كه مي‏فرمايد: «أفحسبتم أنّما خلقنا كم عبثا و انّكم الينا لا ترجعون؛ آيا گمان كرديد شما را بيهوده آفريده‏ايم، و بسوي ما باز نمي‏گرديد؟(3)»

 

در جاي ديگر، پس از بيان اين كه خداوند آسمان‏ها و زمين و آنچه در آنها است را بيهوده نيافريده است، از قيامت سخن گفته و فرموده است «انّ يوم الفصل كان ميقاتهم اجمعين؛ روز جدايي (حق از باطل) وعده‏گاه همه آنهاست!».(4)

 

فلسفه‏ي ديگر قيامت اين است كه عدل الهي در مورد نيكوكاران و بدكاران و مؤمنان و كافران به طوركامل تحقق يابد، چرا كه در هم آميختگي و به هم پيوستگي زندگي افراد بشر در دنيا مانع از تحقق كامل عدل الهي در مقام جزا و مكافات است، از اين روي، لازم است سراي ديگر باشد، كه زمينه‏ي تحقّق عدل جزايي و كيفري الهي به طور كامل فراهم گردد. قرآن كريم در اين باره مي‏فرمايد:

«ام نجعل الّذين آمنوا و عملوا الصّالحات كالمفسدين في الأرض، ام نجعل المتّقين كالفجّار»(5) آيا مؤمنان و صالحان را با مفسدان در زمين، و پرهيزگاران را با تبهكاران يكسان قرار خواهيم داد؟ نيز مي‏فرمايد: «أفنجعل المسلمين كالمجرمين مالكم كيف تحكمون»(6) آيا تسليم شوندگان در برابر فرامين الهي را چون مجرمان قرار خواهيم داد، چگونه داوري مي‏كنيد؟

 

بنابراین می توان گفت كه از آن جایی كه دنیا قابلیت و شأنیت امور برشمرده شده در بالا را ندارد و شرایط برای تحقق آن كافی نیست، قیامت تحقق می یابد تا به این امور به طور كامل رسیدگی شده و حق مطلب چنان كه شایسته و بایسته است ادا شد.

 

 

پي‏نوشت‏ها:

1. انعام(6) آیه١٢.

2. علامه طباطبایی، سيدمحمدحسين، تفسیر المیزان، دارالكتب الاسلاميه،1379ق، ج٧،ص25.

3. مؤمنون(23)آیه ١١٥.

4. دخان(44)آیه ٤٠.

5. ص(38) آیه ٢٨.

6. قلم(68) آیه ٣٥-٣٦

دلایلی عقلانی بر اثبات جهان
دلایل مختلفی برای اثبات عقلی معاد اقامه می شود كه برخی از آن ها ارائه می گردد : 1-آفرینش خلقت بی هدف نیست 2-...

 دلایلی عقلانی بر اثبات جهان دیگر بیاورید؟

دلایل مختلفی برای اثبات عقلی معاد اقامه می شود كه برخی از آن ها ارائه می گردد :

1-نظام آفرینش بیهوده و بی هدف نیست. خدا جهان را به گونهای آفریده است كه بیش ترین خیر و كمال ممكن بر آن مترتب شود . بدین ترتیب صفت حكمت اثبات میشود كه مقتضای آن این است كه مخلوقات را به غایت و كمال لایق به خودشان برساند، ولی از آن جا كه جهان مادی دارای تزاحمات است ؛ خیرات و كمالات موجودات مادی با یكدیگر تعارض پیدا میكند. مقتضای تدبیر حكیمانهای الهی این است كه به صورتی آن ها را تنظیم كند كه مجموعاً خیرات و كمالات بیش تری بر آن ها مترتب شود.

 جهان دارای نظام احسن می باشد،  به همین جهت است كه انواع عناصر و كمیت و كیفیت و فعل و انفعالات و حركات آن ها طوری تنظیم شده كه زمینه آفرینش گیاهان و جانوران و در نهایت زمینه آفرینش انسان كه كاملترین موجودات  جهان است، فراهم شود . اگر جهان مادی طوری آفریده شده بود كه پیدایش و رشد موجودات زنده را ناممكن میساخت ،خلاف حكمت بود.

با توجه به این كه انسان، دارای روح قابل بقا است و میتواند دارای كمالات ابدی و جاودانی گردد، آن هم كمالاتی كه از نظر مرتبه و ارزش وجودی، قابل مقایسه با كمالات مادی نیست. اگر حیات او منحصر به  حیات دنیوی محدود باشد، با حكمت الهی، سازگار نخواهد بود، مخصوصاً با توجه به این كه حیات دنیوی، توأم با رنجها و سختیها و ناگواریهای فراوان است . غالباً تحصیل یك لذت بدون تحمل این همه رنج و زحمت فراهم نمیشود ،به طوری كه حسابگران را به این نتیجه میرساند كه تحمّل این همه رنج و ناخوشی برای دستیابی به لذایذ محدود نمی ارزد . از همین محاسبات است كه گرایش به پوچی و بیهودگی پدید میآید  حتي كسانی را كه با وجود علاقه شدید فطری به زندگی به سوی خودكشی میكشاند.

 اگر زندگی انسان جز این نبود كه پیوسته زحمت بكشد و با مشكلات طبیعی و اجتماعی دست و پنجه نرم كند تا لحظاتی را با شادی و لذت بگذراند و آن گاه از فرط خستگی به خواب رود تا هنگامی كه بدنش آمادگی فعالیت جدید را پیدا كند و مجدداً تلاش كند تا مثلاً لقمه نانی به دست آورد و لحظهای از خوردن آن لذت ببرد ، چنین تسلسل زیانبار و ملالآوری را عقل نمیپسندید و به گزینش آن فتوا نمیداد.

 نتیجه منطقی چنین نگرشی به زندگی انسان جز پوچگرایی نخواهد بود.  یكی از غرایز اصیل انسان، حبّ به بقا و جاودانگی است كه دست آفرینش الهی در فطرت او به ودیعت نهاده است . حكم نیروی محرك فزایندهای را دارد كه او را به سوی ابدیت سوق میدهد . همواره بر شتاب حركتش میافزاید، اكنون اگر فرض شود كه سرنوشت چنین متحركی جز این نیست كه در اوج شتاب حركت به صخرهای برخورد كند و متلاشی شود، آیا ایجاد آن نیرو فزاینده با چنین غایت و سرنوشتی متناسب خواهد بود؟

پس وجود چنین میل فطری، هنگامی با حكمت الهی سازگار است كه زندگی دیگری جز این زندگی محكوم به فنا و مرگ در انتظار او باشد.

با توجه به این دو مطلب به این نتیجه میرسیم كه میباید زندگی دیگری برای انسان ورای این زندگی محدود دنیوی وجود داشته باشد تا مخالف حكمت الهی نباشد . میتوان میل فطری به جاودانگی را مقدمه دیگری قرار داد . به ضمیمه حكمت الهی آن را برهان دیگری به حساب آورد.

2-دلیل دیگر در این باب برهان عدالت است. در این جهان انسانها در انتخاب و انجام كارهای خوب و بد آزادند،از یك سو كسانی یافت میشوند كه تمام عمر خود را صرف عبادت خدا و خدمت به بندگان او میكنند . از سوی دیگر تبهكارانی دیده میشوند كه برای رسیدن به هوسهای شیطانی خودشان، بدترین سمت و زشت‌‌ترین گناهان را مرتكب میگردند.

 هدف از آفرینش انسان در  جهان و مجهز ساختن او به گرایشهای متضاد و به نیروی اراده و انتخاب و به انواع شناختهای عقلی و نقلی و فراهم كردن زمینه برای رفتارهای گوناگون و قرار دادن وی بر سر دو راهیهای حقیقت و باطل و خیر و شرّ این است كه در معرض آزمایشهای بیشمار، واقع شود .

مسیر تكامل خود را با اراده و اختیار برگزیند تا به نتایج اعمال اختیاری و پاداش و كیفر آن ها برسد. سراسر زندگی دنیا برای انسان، آزمایش و ساختن و پرداختن هویت انسانی خویش است  حتي در آخرین لحظات زندگی هم معاف از آزمایش و تكلیف و انجام وظیفه نیست.

اما میبینیم كه در  جهان، نیكوكاران و تبهكاران به پاداش و كیفری كه درخور اعمالشان باشد نمیرسند . چه بسا تبهكارانی كه از نعمتهای بیش تری برخوردار بوده و هستند.  زندگی دنیا ظرفیت پاداش و كیفر بسیاری از كارها را ندارد، مثلاً كسی كه هزاران شخص بیگناه را به قتل رسانیده است، نمیتوان او را جز یك بار قصاص كرد و سایر جنایاتش بیكیفر میماند، در صورتی كه مقتضای عدل الهی این است كه هر كس كوچك ترین كار خوب یا بدی انجام دهد ، به نتیجه آن برسد.

پس همچنان كه  جهان، سرای آزمایش و تكلیف است ،باید جهان دیگر باشد كه سرای پاداش و كیفر و ظهور نتایج اعمال باشد . هر فردی به آنچه شایسته است، نایل گردد تا عدالت الهی تحقق عینی یابد.(1)

پینوشت:

1. محمد تقی مصباح، آموزش عقاید، ص 264 ـ 266، نشر بین الملل، 1381ش

در قرآن، گاهى خداوند كارهایى را به خودش نسبت مى ‏دهد و گاهى همان كار را به دیگرى...
مرگ انسان به دست كیست؟!

هنگام مرگ به گفته ی قرآن، نفس ماست که از ما گرفته می شود. یادمان باشد هیچ کاری در هستی انجام نمی شود مگر با اجازه خداوند و منطبق بر سنت الله (قوانین آفرینش) باشد حتی پیامبران برگزیده خداوند که برای هدایت بشر فرستاده می شوند فقط باید آنچه را خدا دستور می دهد به مردم بگویند و مطابق فرامین خدا عمل نمایند؛ مثلا روح الامین  که قرآن را بر سینه پیامبر نازل می کند با اجازه خداوند است و پیامبر اجازه هیچ دخل و تصرفی را از جانب خود در کلام وحی ندارد: (سوره 40 غافر آیه 78) وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلًا مِّن قَبْلِکَ مِنْهُم مَّن قَصَصْنَا عَلَیْکَ وَمِنْهُم مَّن لَّمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ وَمَا کَانَ لِرَسُولٍ أَن یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّـهِ فَإِذَا جَاءَ أَمْرُ اللَّـهِ قُضِیَ بِالْحَقِّ وَخَسِرَ هُنَالِکَ الْمُبْطِلُونَ: و البته رسولانی را از قبل تو فرستادیم و از آنها کسی است که داستانش را برای تو نقل کردیم و از آنها کسی است که داستانش را برای تو نقل نکردیم و در شان و شایسته ی هیچ رسولی نیست که آیه ای را بیاورد مگر با اجازه ی خدا و وقتی دستوری از جانب خدا به حق گذرانده شود ( اجازه ی آوردن آیه ای داده شود) و آنجاست که کسانی که به مسیر باطل می رفتند زیان می کنند.

می میرید با اجازه خدا!

و تنها خداست که می میراند و زنده می کند و خلق می کند و روزی می دهد و شفا می دهد و هدایت می کند و هر یک از این ها را که بخواهد توسط رسولان و فرشتگانش به انجام می رساند.

و هیچ کس نمی میرد مگر با اجازه خدا ! (سوره 3 آل عمران آیه 145): وَمَا کَانَ لِنَفْسٍ أَن تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّـهِ کِتَابًا مُّؤَجَّلًا وَمَن یُرِدْ ثَوَابَ الدُّنْیَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَمَن یُرِدْ ثَوَابَ الْآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْهَا وَسَنَجْزِی الشَّاکِرِینَ: و نبوده است کسی بمیرد (کسی نمی تواند بمیرد) مگر با اجازه خدا و کتابی است زمان دار و هر کس می خواهد پاداش دنیا را از آن به او می دهیم و آن کس که می خواهد پاداش آخرت را از آن به او می دهیم و به زودی شاکران را پاداش می دهیم.
بنابراین آنچه که رسولان خدا انجام می دهند همه از جانب خداست و در این کار ماموریت دارند (سوره 32 سجده آیه11) قُلْ یَتَوَفَّاکُم مَّلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ: بگو فرشته ی مرگ شما را متوفی می کند (جانتان را به تمامی میگیرد) همان کسی که بر شما وکیل شده سپس به سوی پروردگارتان باز گردانده می شوید.
و قرآن به روشنی بیان می کند گرفتن جان انسان ها  برعهده ی یک نفر نیست و فرشتگان، رسولانی هستند که برای گرفتن جان های کسانی که هنگام مرگشان فرا رسیده است به سوی آنها فرستاده می شوند تا جانشان را بستانند.
و تنها خداست که می میراند و زنده می کند و خلق می کند و روزی می دهد و شفا می دهد و هدایت می کند و هر یک از این ها را که بخواهد توسط رسولان و فرشتگانش به انجام می رساند.

کلام آخر:

نبوده است کسی بمیرد (کسی نمی تواند بمیرد) مگر با اجازه خدا و کتابی است زمان دار و هر کس می خواهد پاداش دنیا را از آن به او می دهیم و آن کس که می خواهد پاداش آخرت را از آن به او می دهیم و به زودی شاکران را پاداش می دهیم.

در قرآن، گاهى خداوند كارهایى را به خودش نسبت مى ‏دهد و گاهى همان كار را به دیگرى، مثلاً در مورد گرفتنِ جان انسان، یك جا مى ‏فرماید: «اللّه یتوفّى الانفس» (سوره زمر، آیه 42) خدا، جان مردم را مى ‏گیرد. 
و در جاى دیگر مى ‏فرماید: «یتوفّاكم ملك الموت» (سوره سجده، آیه 11) ملك الموت «عزرائیل»، جان مردم را مى ‏گیرد.
و جایى دیگر مى‏فرماید: «تَوفّته رُسُلنا» ( سوره انعام، آیه 61) فرشتگان، جان مردم را مى‏ گیرند. 
هر سه تعبیر قابل قبول است. 
در بعضی آیات بیان می کند که فرشتگان جان ‏ها را مى ‏گیرند و به عزرائیل تحویل مى ‏دهند و عزرائیل جان ‏ها را به خدا تحویل مى ‏دهد. 
شاید هم این گونه باشد: جان افراد عادى را فرشتگان مى ‏گیرند، جان افراد برجسته را عزرائیل مى ‏گیرد و جان اولیاى الهى  را خداوند مى ‏گیرد. 
همان ‏گونه كه قرآن درباره اهل بهشت تعبیرهاى مختلفى دارد؛ یك جا مى ‏فرماید: «یسقیهم ربّهم» (سوره انسان، آیه 21) خداوند آنان را سیراب مى ‏كند. در جاى دیگر مى‏ فرماید: «یُسقَون فیها كأساً» (سوره انسان، آیه 17) اینها از طریقى سیراب مى‏ شوند و نامى از خداوند برده نشده است.
در همه ی این بیانات نکته ی اساسی و مهم این است که بدانیم هیچ کاری در هستی انجام نمی شود مگر با اجازه خداوند و منطبق بر سنت الله (قوانین آفرینش) باشد حتی پیامبران برگزیده خداوند که برای هدایت بشر فرستاده می شوند فقط باید آنچه را خدا دستور می دهد به مردم بگویند و مطابق فرامین خدا عمل نمایند.

منابع:
سایت حوزه
بیانات حجت الاسلام قرائتی

صرف ادعای شیعه بودن باعث نجات آدمی نمی شود بلکه ایمان و التزام قلبی و باور به اعتقادات مذهب حقه (تشیع) لازم است.
شیعه

یکی از سوالاتی که همیشه مطرح می شود در خصوص حدیثی از امام صادق(ع) است که بر اساس آن شیعیان وارد دوزخ نخواهند شد. این مساله همیشه محل بحث و سوال بوده اما پاسخ به آن چیست؟

حدیثی که از امام صادق ـ علیه السلام ـ در این باب وارد شده این است که راوی می گوید به امام صادق ـ علیه السلام ـ گفتم: شنیدم که می گفتی همه شیعیان برغم آنچه در آنهاست (گناهانی که دارند) در بهشت جای دارند. فرمود: به تو راست گفتم. بخدا سوگند که همه آنها در بهشت جای دارند. گفتم: فدایت شوم گناهان، بسیارند و بزرگ! فرمود: اما در قیامت همگی شما با شفاعت پیامبر که خواسته اش برآورده می شود و یا جانشینش در بهشت خواهید بود امّا بخداوند سوگند که من در برزخ بر شما می ترسم. گفتم برزخ چیست؟ فرمود: همان قبر است از هنگام مرگ تا روز قیامت. [1]

با توجه به این روایت پس از قیامت و محاسبه اعمال هیچ شیعه ای از شیعیان داخل جهنم نمی شود بلکه به شفاعت وجود مقدس رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ یا یکی از امامان معصوم ـ علیهم السلام ـ مشمول عنایات الهی قرار می گیرد و اهل نجات خواهد شد.

حال در اینجا دو پرسش اساسی به ذهن می آید اولاً مراد از شیعه چه کسانی هستند ثانیاً شفاعت به چه معنایی است و آیا مطلقاً شامل حال شیعیان می شود یا شرائطی هم دارد.

ابتدا می پردازیم به پرسش اول که مراد از شیعه چه کسانی هستند. برای پاسخ به این پرسش مراجعه می کنیم به متون روایی خود و از خود روایات اهل بیت ـ علیهم السلام ـ تعریف شیعه و یا اوصاف شیعیان را بدست می آوریم.

1. امام رضا ـ علیه السلام ـ می فرماید: شیعیان ما تسلیم امر ما هستند و به فرمایشات ما عمل می کنند با دشمنان ما مخالفند پس هر کس این گونه نباشد از ما نیست. [2]

2. جابر جعفی گفت: امام محمدباقر ـ علیه السلام ـ فرمود:

ای جابر آیا کافی است برای کسی که ادعای تشیع داردبگوید که دوستدار ما اهل بیت است؟ بخدا سوگند شیعة ما نیست مگر آن کسی که تقوای خدا را رعایت کند و از او اطاعت نماید. [3]

3. امام باقر ـ علیه السلام ـ فرمود: (عذرتراشی نکنید در معاصی خدا) و رأیهای باطل را متابعت نکنید (که ما شیعه هستیم و انتساب به اهل بیت اسباب نجات ماست) «بخدا قسم که نیست شیعة ما مگر کسی که اطاعت خدای تعالی کند. »[4]

پس، از منظر روایات اهل بیت ـ علیهم السلام ـ شیعه کسی است که ملتزم به دستورات آنان باشد و در عمل هم فردی کوشا باشد. در همین جا سؤال دیگری مطرح می شود آن اینکه اگر شیعه تنها کسانی باشند که مطیع فرمان خدا و اهل تقوی و عمل صالح هستند دیگر چه نیازی به شفاعت هست به عبارت دیگر آنچه باعث نجات این گونه افراد می شود همان ایمان و عمل صالحشان می باشد.

برای رسیدن به پاسخ این پرسش لازم است بپردازیم به معنای شفاعت و شرائط آن که در پرسش دوم مطرح کردیم.

حقیقت شفاعت چیزی نیست جز وصول رحمت و مغفرت و فیض پروردگار به بندگانش از طریق اولیاء و برگزیدگان از عبادش.

همانگونه که خداوند متعال هدایتش را از طریق انبیاء و نخبگان از بندگان به عموم مردم در دنیا ارزانی می کند همچنین مغفرتش را به سوی گنهکاران از طریق همین انسانهای وارسته در روز قیامت ارسال می کند. [5]

و اما شرائط شفاعت شوندگان، آیا هر کسی مشمول شفاعت اولیاء دین قرار می گیرد یا تحت شرائط خاصّی انسانهای گنهکار موفق به شفاعت پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ یا یکی از امامان معصوم ـ علیهم السلام ـ می شود.

شرائط شفاعت شوندگان:

1. شرک بخدا نداشته باشد.

2. از روی اخلاص شهادت به وحدانیت حق داشته باشد.

3. معتقد به پیامبران و روز رستاخیز و آنچه که خدا بر پیامبرانش نازل فرموده است.

4. شفاعت رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ را تکذیب نکنند.

5. نماز را خفیف نشمرد.

حال اگر کسی با ایمان بخدا (و حفظ امورات فوق) از دنیا برود ولو مبتلا به معاصی و گناهانی هم باشد که موفق به توبه نشده است ولی بواسطه داشتن گوهر «ایمان» جهنمی نخواهد بود البته بار سنگین گناهان او بوسیله مصائب دنیا و سختیهای برزخ و مواقف آغازین رستاخیز سبک می گردد و اگر با این ها از آلودگی گناهان پاک نشد به وسیله شفاعت از عذاب دوزخ نجات می یابد. [6]

پس با توجه به مطالب بیان شده باید اینچنین پاسخ نهایی را داد که:

صرف ادعای شیعه بودن باعث نجات آدمی نمی شود بلکه ایمان و التزام قلبی و باور به اعتقادات مذهب حقه (تشیع) لازم است و در عمل هم باید فردی مطیع بود حال اگر شیعه ای پیدا شد که در ایمان و باور قلبی معتقد بخدا و رسول و امامان معصوم است و در عمل هم بی اعتناء به فرامین الهی نیست ولی گرفتار خیلی رذایل اخلاقی است، تا موقعی که این صفات ناپسند او را از ایمان و باور قلبی اش خارج نمی کند و در حال مرگ با ایمان از دنیا می رود قابلیت دارد که در روز قیامت شفاعت اولیاء دین شامل حال او شود چون بواسطة گوهر ایمان در قلب او این قابلیت را دارد که مورد شفاعت قرار گیرد ولو معاصی کثیری از او صادر شده باشد.

پس اگر کسی مدّعی است شیعه دوازده امامی است ولی امر نماز را خفیف می شمرد ولو به ظاهر محبت اهل بیت هم در دل داشته باشد و با آن حال از دنیا برود اینچنین شخصی قابل برای شفاعت شدن نیست چون از شرائط قابلیت برای شفاعت شدن این است که آدمی مؤمن به خدا و پیامبر و هر آنچه که بر او نازل شده باشد و نماز را خفیف نشمرد و فرض این است که اینچنین آدمی در امر نماز کوتاهی کرده و این مسأله مهم را خفیف شمرده است.

در نتیجه روایت امام صادق ـ علیه السلام ـ اینچنین معنی می شود.

هیچ شیعه ای به جهنم نمی رود. با آن تعریفی که از شیعه بیان شد. شیعیان دو دسته می شوند شیعه ای که عملش او را بهشتی می کند و شیعه ای که برای بهشتی شدنش عملش کافی نیست و با انضمام شفاعت بهشتی می شود. پس شیعیان چه از گروه اول باشند و چه از گروه دوم جهنم نخواهند رفت اما عذاب و عقاب بر گنهکاران شیعه در برزخ حتمی است (البته اگر در دنیا یا هنگام جان کندن با مکافات و عذاب گناهانشان پاک نگردند) چرا که ائمه قول و وعدة شفاعت در برزخ را به ما نداده اند و به عهده ما و خدا گذاشته اند.

همچنین در این زمینه لازم است به روایتی از امام باقر ـ علیه السلام ـ نیز توجه کرد که خطاب به جابر می فرماید:

«. . . ای جابر جز با اطاعت و فرمانبرداری از خدای متعال تقرّب به او حاصل نمی شود با ما (آل محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ) بَرات رهایی از دوزخ نیست و هیچ یک از شما بر خدا حجّتی ندارد، هر کس مطیع خداست ولی و دوستدار ماست و هر کس نافرمانی خدا را نماید با ما دشمن است. ولایت ما اهل بیت جز با عمل (به فرامین الهی) و پرهیز (از معاصی) بدست نمی آید. »[7]

 

برای مطالعه بیشتر به کتاب های ذیل مراجعه فرمایید:

1. معاد در قرآن، تفسیر موضوعی، ج 5، آیت الله جوادی آملی.

2. منشور جاوید، ج 8، آیت الله سبحانی.

3. عدل الهی. شهید مرتضی مطهری.

4. معاد، محسن قرائتی.

پی نوشت ها:

[1]. فروع کافی، کلینی، ج 3، ص 242، کتاب الخبائز، ح 3، دارالکتب الاسلامیه، 1367 هـ ش.

[2]. شیخ صدوق، صفات الشیعه،ص 18، انتشارات زراره، چاپ اول، 1379.

[3]. شیخ صدوق، صفات الشیعه، ص 38.

[4]. کلینی، اصول کافی. ج 2، ص 73، ح1، دارالکتب الاسلامیه، تهران 1388 هـ ق.

[5]. ر. ک. سبحانی، جعفر، الالهیات، ج 4،ص 344، مؤسسه امام صادق، چاپ پنجم، سال 1423 هـ ق.

[6]. ر. ک: سبحانی، جعفر الالهیات، ج 4، ص 347-348.

ر. ک: مصباح یزدی، محمدتقی،آموزش عقاید، ص 481، ناشر شرکت چاپ و نشر بین الملل سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ پنجم، بهار 1380.

[7]. صفات الشیعه، شیخ صدوق، ص 40.

در برخی از شب و روزها و بعضی از زمانها زمینه برای استجابت دعا و طلب بخشش از خداوند متعال بیشتر است که از جملۀ آنها شب قدر و نیز روز عرفه است.
شب قدر

 آیا اینکه می گویند هر کس در شب قدر بیدار بماند و دعای جوشن کبیر بخواند یا در عرفه دعای عرفه بخواند و حالتی به او دست دهد، همه گناهان او پاک می شود، صحت دارد؟

پاسخ: مستفاد از روایات بخشیده شدن گنهکاران در تمامی شب و روزهاست. اما در برخی از شب و روزها و بعضی از زمانها زمینه برای استجابت دعا و طلب بخشش از خداوند متعال بیشتر است که از جملۀ آنها شب قدر و نیز روز عرفه است.(۱) البته به شرط آن که گنهکاران توبه حقیقی کنند و رابطه بین خود و خدا را اصلاح کنند. حقیقت توبه، پشیمانی از گناه و قصد و عزم جدی برای ترک آن است. امام علی(ع) می فرماید: «توبه به دل پشیمان شدن و به زبان آمرزش خواستن و به اندام ترک نمودن است.»(۲)

اگر کسی به این حالت دست یافت، حقیقت توبه در او محقق شده است. در این صورت خداوند گناهان او را خواهد بخشید، قرآن مجید در یکی از آیات مى فرماید:  کسانى که توبه کردند و به اصلاح کارهاى فاسد خود پرداختند و آن… در این صورت توبه آن‏ها را مى پذیرم و من بسیار عذرپذیر و قبول کننده توبه و مهربانم.(۳) چه کسى در وفاى به عهد راستگوتر از خداوند است؟ قرآن مجید وعده داده که خداوند توبه را از بندگانش مى پذیرد.(۴)

آری، توبه حقیقی و خالص که قرآن از آن به «توبۀ نصوح» یاد می کند، در کنار اهتمام به جبران گذشته و انجام کارهای خیر، موجب محو آثار گناه می گردد. حضرت امام صادق(ع) می فرماید: «هنگامی که بنده ای توبة نصوح (حقیقی) کرد، مواهب و نعمت های کم نظیر الهی را متوجه خود می سازد و اولین اثرش آن است که محبوب نزد خدا می شود. دوم: خداوند در دنیا و آخرت گناهان او را می پوشاند». راوی  سؤال کرد: چگونه خدا پرده پوشی می کند، فرمود: «هر چه از گناهان که دو فرشتة موکّل بر او، برایش نوشته اند، از یادشان ببرد،  به اعضای بدن، فرمان می دهد که گناهان او را پنهان کنید، به نقاط زمین و هر کجایی که گناهکار توبه کننده گناه کرده است، دستور می دهد که گناهان او را پنهان کنید و آثار آن را پاک می کند. پس توبه کننده در حالی خدا را در قیامت ملاقات می کند که هیچ چیزی به ضرر او و بر گناهانش گواهی و شهادت دهنده نیست».(۵)

گناهکارى که به گناه خویش اعتراف دارد و از آن پشیمان است و عزم جدّى بر ترک گناه و جبران گناهان گذشته از حق النّاس و حق اللَّه دارد،باید به قبولى توبه خویش و رحمت و مغفرت خداوند امیدوار باشد.

شایان ذکر است خواندن دعای جوشن کبیر و امثال آن در شب قدر و... برای تحقق توبه لازم نیست. اما از آن جایی که در این دعا و امثال آن، اسماء اعظم الهی وارد شده است، خواندن این دعا، انسان را به اجابت خواسته اش نزدیک تر می کند. و از آنجایی که خداوند، لطف و رحمت خود را در این شب مضاعف می گرداند، بیداری و دعا در این شب ، بیشتر از شبهای دیگر موثر خواهد بود.

پی نوشت ها:

۱. شيخ حر عاملى، وسائل الشيعة، مؤسسه آل البيت عليهم‏السلام، قم، ۱۴۰۹ ه.ق  ۱۳۶۵ ه.ش، ج۱۰، ص ۳۵۸.

۲. محمد محمدي ري‌شهري، ميزان الحكمه، دار الحديث، ۱۴۱۶ ه.ق، ج ۲، ص ۹۹۷، ماده "ذنب".

۳. بقره آیه ۱۶۰.

۴. شوری آیه۲۵.

۵. ثقه الاسلام کلینی، اصول کافی، شرح و ترجمه حاج سید جواد مصطفوی، انتشارات اسلامیه، ج ۴، ص۱۶۴.

با سلام و احترام بدین وسیله به اطلاع کارشناسان محترم دینی می رسانم که بعد از توضیح زیر چند سوال دارم که به شرح زیر می باشد:

در بامداد روز شنبه از شبکه اول سیما فیلمی با عنوان «نسیمی از حقیقت» با روایت تجربه مرگ تقریبی دانیون که جوانی مردم آزار و خشن و جنایتکار که بیش از بیست سال عضو ارتش آمریکا بوده و در ویتنام جنایات زیادی انجام داده است نمایش داده شد که به دلیل برق گرفتگی برای چند ساعت عملا می میرد و به زبان خودش در این چند ساعت تمام جنایاتی که از کودکی تا بزرگی انجام داده مشاهده می کند و بابت آنها همان عذابی که قربانیان او متحمل شده اند متحمل می شود و عذاب می کشد و پس از آن بیش از یکصدو پنجاه جعبه در جلو وی باز می شود که به زبان خودش حوادثی در آن نمایش داده شده بود که بعد از زنده شدن طی چندین سال آنها را در این دنیا می بیند که از جمله آنها می توان به جنایات اسرائیل و یا انفجار اتمی روسیه اشاره کرد. پس از زنده شدن به شدت تحت تاثیر قرار می گیرد و کلیه کارهای بد را کنار می گذارد و به انسانی خوب تبدیل می شود که یکی از کارهای خوب او کمک به سالمندان می باشد و این کار را طی چهارده سال انجام می دهد. تا اینکه این شخص باز هم به دلیل انکه در زمان برق گرفتکی دیواره قلبش نازک شده بود دچار خونریزی از قلب می شود و باز هم به همین دلیل برای بار دوم برای مدتی می میرد با این تفاوت که بار دوم که می میرد تمام کارهای نیکی که طی مدت چهارده سال گذشته انجام داده است می بیند و به نوعی خود را در بهشت و در جای خوب و پر از نور مشاهده می کند به نحوی که حاضر نبوده باز زنده شود و به دنیای زمینی باز گردد. لینک مربوط به دانلود و مشاهده این فیلم در سایت تبیان به شرح زیر می باشد که می توانید جهت اطلاع بیشتر خودتان شخصا فیلم را نگاه کنید.

http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=77644&categoryID=13180

سوالات من:

1- در حالیکه ما اعتقاد داریم اگر گناهی حتی کوچک انجام دهیم قصاص بعد از مرگ خیلی شدیدتر از قصاص در این دنیا است و برای مدت زیادی ادامه دارد چگونه شخصی که هزاران انسان بی گناه به ویژه زن و کودکان را قتل و عام کرده برای چند ساعت می میرد و تمام بدی هایی که انجام داده را می بیند و برای آنها مجازات می شود و باز زنده می شود و پس از آن اقدام به انجام کارهای نیک و کمک به دیگران می کند و چهارده سال بعد که باز به طور موقت می میرد هیچ خبری از مجازات نبوده و خود را در جاهای نورانی و بهشتی مشاهده می کند؟ آیا این شخص بابت سال های متمادی عمر خود که انواع گناهان را انجام داده است و از سوی دیگر هیچ مناجاتی هم با خدا نداشته دیگر مجازات نمی شود؟ و فقط چند ساعت مجازات می شود؟

2- چرا خدا اسرار غیب این جهان و جهان اخرت را به این چنین اشخاص گنهکار و غیر مسلمان نشان می دهد و این چنین اشخاصی را باز زنده می کند که فرصت داشته باشند بدون آنکه کارهای دینی خاصی انجام دهند گناهان خود را با کمک به دیگران جبران کنند اما گاهی اوقات از وضعیت مسلمانانی از ان دنیا خبر می گیریم که به دلیل انجام یک گناه کوچک در این دنیا ، بعد از مرگ به شدت در حال عذاب هستند. (از آن جمله انها می توان به فیلم هائی که در زمان افطار در ماه مبارک رمضان نمایش داده می شود اشاره کرد که مسلمانان را در برزخ و در وضعیت خیلی بدی نشان می دهد) پس مزد این همه مناجات با خدا و نمازی که ما مسلمانان شب و روز می خوانیم و روزه هائی که می گیریم و قرآنی که در مدت روز و ماه و سال می خوانیم و کوششی که می کنیم خود را تا حد ممکن از گناه دور نگه داریم چه می شود؟ و چرا باید عذاب ما مسلمانان حتی از عذاب اشخاصی مانند شخص بالا که الگوئی از جنایت بوده بیشتر باشد؟ قبلا از پاسخ شما تشکر می کنم. خدانگهدار

پاسخ 1- با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
در مورد مساله تجربه موقت مرگ و مسائل پيرامون آن مدت هاست كه در مجامع علمي مباحث گوناگون مطرح شده و ارتباط نزديك اين مساله با باورهاي ديني باعث وارد شدن اين مباحث به مقوله الهيات و علم كلام و حوزه روح و برزخ و معاد شده است.
در اين خصوص سال هاست كه آثار گوناگون قلمي تاليف شده و در حوزه رسانه نيز فيلم هاي مستند و غير مستندي توليد شده است كه فيلم مورد اشاره شما نسخه بازسازي شده و تغيير يافته يكي از اين مستندهاي زيباست.
آنچه در خصوص پرسش شما قابل ذكر است اين است كه:
اوّلاً صحت و سقم آنچه در اين مستندات ارائه شده است، حتي بر فرض صداقت گزارشگران اين تجربيات مرگ موقت، قابل ارائه در هيچ مجمع علمي نيست و اين گزارشات همانند خواب هايي كه انسان ها مي بينند به معناي انطباق آنچه رويت شده با واقعيت هاي عالم ديگر نيست؛ در واقع آنچه در اين مرگ هاي موقت ديده مي شود مي تواند چيزي از قبيل خواب هايي باشد كه اكثر ما در زمان هاي گوناگون مي بينيم و در عين برخورداري اين روياها از نكات عجيب و حتي به ظاهر واقعي، لزوما نمي توان آن ها را عين واقعيت دانست.
ثانياً: آنچه در اين وضعيت تجربه مي شود نوعي تجربه موقت عالم برزخ است و عالم برزخ عالمي متفاوت از جزئيات عالم آخرت و آنچه ما از معاد مي دانيم است؛ طبق آنچه از قرآن و سنت استفاده مي‌شود، انسان در فاصله ميان مرگ تا روز قيامت و رستاخيز عمومي يك زندگاني محدود و موقتي دارد كه برزخ و واسطه ميان حيات دنيا و حيات آخرت است. در واقع، روح انسان پس از مرگ، به عالم برزخ وارد مي‌شود؛ چنان‌كه در قرآن در مورد احوال مردگان تصريح شده: «مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى‏ يَوْمِ يُبْعَثُون؛ (1) پشت سر آنان برزخى است تا روزى كه برانگيخته شوند.»
ما معتقديم انسان‌ها در عالم برزخ از جهت اعتقاداتي كه داشته و اعمال نيك و بدي كه در اين دنيا انجام داده‌اند، مورد بازپرسي اجمالي قرار مي‌گيرند و متناسب با عملكردشان در دنيا، به سر مي‌برند؛ اگر فرد از نيكان بود، از سعادت و نعمت و جوار پاكان و مقربان درگاه خدا برخوردار مي‌شود و اگر از بدان بود، در نقمت و عذاب و مصاحبت شياطين و پيشوايان گمراه برزخ را مي‌گذارند. (2)
به علاوه كه طبق برخي منابع نقلي برزخ براى همه يكسان نمى ‏باشد؛ گروهى در عالم برزخ حيات آگاهانه‏ اى دارند؛ اما گروه ديگر، همچون افرادى هستند كه به خواب فرو مى‏ روند و گويى در قيامت از خواب خود بيدار مى‏ شوند و هزاران روز را ساعتى مى‏ پندارند.»(3)
در نتيجه تجربه برزخ يك تجربه خاص و موقتي و البته متفاوت از تجربه قيامت و محاسبه دقيق اعمال است و چه بسا بتوان گفت وضعيتي كه فرد ميت در ابتداي ورود به عالم برزخ با آن مواجه مي شود خيلي نزديك به وضعيتي است كه در زندگي دنيايي از جهت نيكوكاري يا بدكاري داشته و اگر به اقتضاي رفتارهاي بد خود صحنه هاي وحشتناكي را تجربه كرده است به اين معني نيست كه اين عذاب گنهان او بوده و بعدا در آخرت مجازاتي را نخواهد ديد.
يا اگر در نتيجه توبه عملي و تغيير رويكرد و رفتار نيكوكاري را پيشه كرده، آنچه از وضعيت خوب و خوشايند در برزخ مي بيند به معني رقم خوردن همين وضعيت ايده آل در قيامت براي او نخواهد بود و داستان قيامت و محاسبه دقيق اعمال به جاي خود باقي خواهد بود.
البته در مورد اين كه اين افراد اهل ايمان و بندگي خدا بوده يا نبوه اند بحث مفصل ديگري مطرح است و مي توان احتمال داد كه بخشي از اين افراد به دليل ناآشنايي با حقيقت دين حق و عدم امكان منطقي دست يابي به حقيقت ايمان و شناخت دين حق، در زمره مستضعفان فكري محسوب شده و محاسبه اعمال آنان بر مبناي اعتقادات و باورهايي است كه در دين خود حق مي دانند و به آن قلباً پايبند هستند، گرچه بر اين فرض نيز جايگاه بهشتي اين افراد قبال مقايسه با مومناني كه دين حق را يافته و بر مبناي آن عمل كرده اند نيست.

پي‌نوشت‌ها‌:
1. مومنون(23)، آيه 100.
2. علامه طباطبايي، شيعه در اسلام، نشر دار الكتب الاسلاميه، تهران، 1348ش، ص 100 ـ 101.
3. آيت الله مكارم شيرازي، تفسر نمونه، دارالكتب الاسلاميه، تهران، 1374، ج 16، ص 483.
-------------------------------------

پاسخ 2- با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
البته در اين كه اين امرو در زمره اسرار عالم باشد ترديد وجود دارد، اما در هر حال دليلي وجود ندارد كه خداوند برخي حقايق را در اختيار انسان هاي گوناگون نگذارد و زمينه هدايت و رهيافت همگان به سمت حقيقت را فراهم نياورد؛ چنان كه در قرآن بيان شده خداوند چنين فرصت هايي را در اختيار برخي افراد قرار مي دهد و حتي انسان هاي كافر و دور از ايمان نيز در مواردي با ديدن خواب هاي عجيب زمينه هدايت خود و يا ديگران را به دست مي آورند.
مثلا خواب عجيب فرعوم مصر (1) كه به نجات حضرت يوسف و رسيدن او به مقام و مكنت اجتماعي و هدايت توده مردم انجاميد يكي از اين نمونه هاست و نبايد توقع داشت اگر فردي فرعون مصر شد نبايد امكان درك برخي حقايق را دارا باشد. در مورد افراد مورد نظر در اين مستند نيز به خوبي مشاهده مي شود كه ماجرايي كه براي ايشان رخ داده زمينه توجه و تذكر و هدايت بسيار از افراد را فراهم آورده و كم نبوده اند افرادي كه با مشاهده اين فيلم يا خواندن كتاب هايي كه در اين خصوص نوشته شده در مسير زندگي خود تغييرات جدي و مهمي ايجاد كرده اند.
اما در عين حال نبايد تصور كرد كه آنچه اين افراد در زندگي مجدد خود انجام مي دهند به معني پاك شدن همه گناهان قبلي بوده، بلكه محاسبه اعمال خداوند ضوابط و قواعد خود را دارد و - با رعايت تفاوت هايي كه ممكن است در انسان ها وجود داشته باشد - اصل محاسبه دقيق و حساب شده با تفكيك حق الله و حق الناس انجام مي شود و نبايد اين مرحله خطير را امري ساده و ابتدائي تصور كرد.
البته در همه اين مراحل رحمت و لطف خداوند نيز شامل حال بندگان خواهد بود، ولي در عين اين كه نمي توان فيلم ها و سريال هاي ماه رمضان در اين خصوص را معيار نوع برخورد الهي با بندگان دانست، اما اصل اين محاسبه با دقت و ظرافت خاصي اعمال مي شود و ذره اي ظلم به احدي نخواهد شد، چنان كه قرآن تاكيد مي كند: «به اندازه رشته باريك ميان هسته خرما به كسي ظلم نمي نمايد.» (2)
در پايان تاكيد مي كنيم چنان كه در پيشتر ذكر شد بر فرض سعادت و نجات و رهايي برخي از اين افراد از عذاب اخروي، به هيچ وجه نمي توان جايگاه ايشان را همانند يك مسلمان مومن و عامل به دستورات ديني دانست كه در مسير بندگي خداوند دين حق را شناخته و به آموزه هاي آن به دقت عمل كرده است.

پي نوشت ها:
1. يوسف (12) آيه 43.
2. نساء (4) آيه 124.

صفحه‌ها