پاسخ ارائه شده به سؤالِ یک پرسشگر با مشخصات خاص است. در صورتی که سؤال یا ابهامی برای شما ایجاد شده از طریق درگاه های پاسخگویی پیگیری فرمائید.
هنگامي كه پروردگار تو به فرشتگان گفت: من در روي زمين جانشين و حاكمي قرار خواهم داد. فرشتگان گفتند آيا كسي را در زمين قرار مي‏دهي كه فساد و خونريزي كند؟

«وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ»(1)؛ هنگامي كه پروردگار تو به فرشتگان گفت: من در روي زمين جانشين و حاكمي قرار خواهم داد. فرشتگان گفتند آيا كسي را در زمين قرار مي‏دهي كه فساد و خونريزي كند؟ ما تسبيح و حمد تو را به جا مي‏آوريم، پروردگار فرمود: من حقائقي را مي‏دانم كه شما نمي‏دانيد.

به نظر مي رسد سوال شما اين است كه خداوند چه نيازي داشت تا انسان را خليفه و جانشين خودش در روي زمين قرار دهد و حكمت و فلسفه اينكه انسان جانشين خداوند است، چيست؟

آيت الله جوادي آملي كه مفصل درباره اين آيه و خلافت خداوند توضيح داده اند به فلسفه جعل خليفه از طرف خداوند هم پاسخ داده اند و چنين آورده اند:

چرا خداوند براي عمارت زمين و تدبير انسان‏ها و تكميل نفوس و اهداف ديگر، بي‏واسطه اقدام نمي‏كند و براي خود جانشين نصب مي‏كند؟

برخي مفسّران در پاسخ پرسش مزبور گفته‏اند: علت جعل خليفه و نصب واسطه، قصور و ناتواني و ضعف مردم و كامل نبودن قابليت آنان از دريافت بي‏واسطه فيض است؛ چنان كه بشر بودن واسطه و رسول و فرشته نبودن او نيز از همين بابت است و اگر بنا بود فرشته‏اي پيامبر شود باز هم در صورت انسان ظاهر مي‏گشت.

بر اساس همين نكته است كه حتي پيامبران نيز در تلقّي وحي با هم متفاوتند؛ يعني چون ظرفيت‏ها و استعدادهاي آنان با هم متفاوت است همگان در همه وقت نمي‏توانند چون موساي كليم(ع) در ميقات و چون پيامبر اكرم (ص) در معراج، بدون واسطه با خدا سخن بگويند، بلكه عدّه‏اي از طريق خواب يا الهام و گروهي ديگر از طريق نزول ملك و حتّي خود موساي كليم و نيز نبي مكرّم اسلام در غالب يا اغلب موارد، از طريق نزول ملك، وحي و پيام الهي را دريافت مي‏كنند.

نصب خليفه گاهي بر اثر ناتواني كسي است كه خليفه قرار مي دهد و گاهي بر اثر ناتواني كسي است كه خليفه مي شود؛ قسم اوّل در جايي تصور دارد كه قرار دهنده خليفه، بر اثر غيبت يا ناتواني و ضعف نتواند به كارهاي خود رسيدگي كند و چنين چيزي نسبت به خداوندي كه دائم الحضور است و هيچ‏گونه ضعفي درباره او تصور نمي‏شود، معنا ندارد. پس آنچه در مورد خلافت از خدا متصوّر است قسم دوم، يعني ناتواني و ضعف قابل(انسان ها) است؛ به اين بيان كه، فيض خداي سبحان گرچه نسبت به همه موجوداتْ دائمي است، اما غالب آنها به ويژه موجودهاي زميني توان آن را ندارند كه بي‏واسطه فيض و احكام و علوم و معارف الهي را دريافت كنند، بلكه نيازمند به واسطه‏اي هستند كه با زبان آنان آشنا و براي آنان محسوس و ملموس باشد.

پي نوشت ها:

1. بقره(2) آيه30.

2. جوادي آملي، عبدالله، تسنيم، انتشارات اسراء، ج3، ص 128.