إعجاز قرآن

در اشعاراو آیه های96 انبیاء،1ضحی،59صافات،1،29،31و46قمر عینا وجود دارد؟
این كه عبارت حقی بر زبان انسان یا موجودی رانده شود و خدا بازگوید یا سخن او نقل شود و ابطال گردد ، هیچ ایرادی ندارد و ركنی را مورد ضربه قرار نمی دهد.

گفته می شود شخصی به نام إمرءالقیس كه شاعر بوده و سی سال پیش از تولد پیامبر(ص) فوت كرده و در اشعار او آیه های 96 انبیاء،1ضحی،59صافات ،1،29،31و46قمر عینا وجود دارد آیا این مطلب صحیح است؟

این كه عبارت حقی بر زبان انسان یا موجودی رانده شود و خدا بازگوید یا سخن او نقل شود و ابطال گردد ، هیچ ایرادی ندارد و ركنی را مورد ضربه قرار نمی دهد.

آیاتی كه نام برده اید به شرح زیر هستند:

حَتَّي إِذا فُتِحَتْ يَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ هُمْ مِنْ كُلِّ حَدَبٍ يَنْسِلُون

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ وَ الضُّحي‏

[أَ فَما نَحْنُ بِمَيِّتينَ ] إِلاَّ مَوْتَتَنَا الْأُولي‏ وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبينَ

إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ صَيْحَةً واحِدَةً فَكانُوا كَهَشيمِ الْمُحْتَظِر

فَنادَوْا صاحِبَهُمْ فَتَعاطي‏ فَعَقَر

اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ

بَلِ السَّاعَةُ مَوْعِدُهُمْ وَ السَّاعَةُ أَدْهي‏ وَ أَمَر

اما در مورد ادعای شما كه اینها در اشعار امرء القیس آمده :

1. این كه در جایی خوانده باشيد بدون این كه مأخذ خود را معرفی كنید تا اعتبار یا بی اعتباری اش معلوم شود ،  ارزشی ندارد زیرا ادعا بايد بر اساس دليل باشد . اگر در جایی چنین ادعایی شده ، لطفا مأخذ را معرفی كنید تا بررسی كنیم كه ارزش و اعتبار دارد یا نه؟ (از اين به بعد دقت داشته باشيد هر حرفي را بدون دليل نپذيريد ) اشعار امرء القیس كه این آیات در آنها آمده را بفرستید. ما در كتب چنین چیزی نیافتیم و اگر شما در جایی دیده اید كه شعری از او با آیه ای یكسان است ، برای ما هم بفرستید.  

بله، بعض از مستشرقین بعض اشعار از شعرای جاهلی یافته اند كه از لحاظ معنا یا از لحاظ وزن با بعض آیات قرآن شباهت نزدیك دارد، از این رو گفته اند این آیات اقتباس از آن اشعار است .

مثلا در شعر امرء القیس آمده:

دنت الساعة و انشق القمر عن غزال صاد قلبي و نفر

آنها گفته اند آیه "اقتربت الساعه و انشق القمر اقتباس از این شعر است و مشابه این مورد چندین مورد دیگر بر شمرده اند . (1)

اگر كمی دقت شود با وجود تشابه بین این دو جمله ، تفاوت بسیار است و نمی توان آن را اقتباس نامید زیرا شعر امرء القیس بر مبنای تخیل شاعرانه است و می گوید: از این كه زنی غزال مانند و زیبا قلبم را شكار كرد و كریخت، قیامت نزدیك شد و ماه شكافت.

ولی آیه اخبار از حقیایقی است كه همه مشاهده كرده اند و پیامبر خبر داده است یعنی شكافته شدن ماه و دلالت این واقعه بر نزدیكی قیامت كه بعد از نبوت خاتم و دوره این دین می رسد .

2. بر فرض كه جمله هایی از قرآن در سخن فردی عینا آمده باشد ، مانعی ندارد هم چنان كه خود قرآن هم عباراتی در حد بعض ، یك یا چند آیه را از افراد مختلف

نقل می كند.

این كه عبارت حقی بر زبان انسان یا موجودی رانده شود و خدا بازگوید یا سخن او نقل شود و ابطال گردد ، هیچ ایرادی ندارد و ركنی را مورد ضربه قرار نمی دهد.

بله قرآن اعلام كرده كه سخن خداست و اگر باور ندارید كه سخن خداست ، به تنهایی یا به كمك هم سخنی مثل آن (2) یا ده سوره (3) یا حداقل یك سوره (4) مثل سوره های قرآن (خواه از سوره های كوچك باشد و خواه از سوره های بزرگ) بیاورید . اگر قبل از قرآن مانند یك سوره از سوره های قرآن بر زبان انسانی رفته باشد ، این به نوعی اعلام غیر خدایی بودن قرآن است اما گفتن عباراتی از قرآن توسط انسان هایی قبل از نزول قرآن هیچ عیب و ایرادی ندارد. 

در قرآن از زبان منافقان آمده:

يَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنا إِلَي الْمَدينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَل (5)

یا از زبان انسان هایی دعاهای زیر حكایت شده است:

فَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا وَ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ (6)

و ...

3. اما در مورد آیات بالا ؛ قرائنی حكایت دارد كه امرء القیس نمی توانسته آنها را گفته باشد زیرا :

آیه اولی در باره "یأجوج و مآجوج " و از نشانه های قیامت است كه او نه از یأجوج و مأجوج خبر داشته و نه به قیامت معتقد بوده و نه از نشانه های قیامت كه از علم غیب است ، آگاهی داشته است.

مورد دوم یا او با عبارت "بسم الله..." كلمه "والضحی" را گفته یا بدون آن.این كلمه به تنهایی قسمی است كه باید با مورد قسم بیاید تا معنا پیدا كند و به تنهایی معنایی ندارد.

عبارت "بسم الله ..." هم در عرب جاهلیت سابقه نداشته است.

آیه سوم هم عبارتی است كه با توجه به آیه قبل كه درون كروشه آورده ایم معنا می یابد و در باره قیامت و سخن كافران در انكار معاد است و اگر چنین كلمه ای گفته باشد ، گر چه بعید نیست ، اما ایرادی ندارد.

عبارت چهارم سخن خداست از عذابی كه بر قوم صالح نازل كرده و گفتن این عبارت توسط كسی غیر خدا نادرست و مصداق دروغ و ادعای نابجا و خنده دار است

عبارت پنجم سخن قوم صالح است كه یاور خود را فراخواندند و او هم آمد و شتر صالح را پی كرد. گفتن این جمله توسط او باید مناسبتی داشته باشد . كجا و كی و به چه مناسبتی گفته است؟

عبارت ششم در مورد "شق القمر" است و بعد از وقوع و انكارش نازل شده و گفتن آن توسط فردی كه آن زمان زنده نبوده، ممكن نیست.

آیه آخر هم خبر دادن راجع به قیامت است كه از غیب می باشد و جز خدا نمی تواند از غیب و قیامت خبر دهد.

پی نوشت ها:

1. عمر بن ابراهیم رضوان ،  آراء المستشرقین حول القرآن الكریم ، ریاض ، دار الطیبه ، 1413 ق ، ج 1 ، ص 265 به بعد.

2. همان ، آیه 22-24.

3. طور (52) آیه 34.

4. هود (11) ایه 13.

5. منافقون(63) آیه 8.

6.بقره (2) آیه 200-201.

7. بقره (2) آیه 23.

در اشعار او آیه های 96 انبیاء،1ضحی،59صافات ،1،29،31و46قمر وجود دارد؟
این كه عبارت حقی بر زبان انسان یا موجودی رانده شود و خدا بازگوید یا سخن او نقل شود و ابطال گردد ، هیچ ایرادی ندارد و ركنی را مورد ضربه قرار نمی دهد.

ولي واژه آيه به معني آيات قران و بينه نيز به معني برهان و دليل نيز هست
يكي از راهها و روشها براي فهم مقصود خداوند در آيات قرآن، توجه به قرايني است كه در خود آيات قرآن است و توجه به صدر و ذيل آيه و سياق آيه. يعني بايد ديد موضوع و...

گاهي گفته مي شود كه قرآن آيات و بيّنات را به جاي معجزه به كار مي برد

و آنها را به حضرت محمد هم نسبت داده

ولي واژه آيه به معني آيات قران و بينه نيز به معني برهان و دليل نيز به

كار رفته است.

از كجا بدانيم منظور قرآن در آن آيات از بينات و آيات، حتما معجزه بوده است؟

يكي از راهها و روشها براي فهم مقصود خداوند در آيات قرآن، توجه به قرايني است كه در خود آيات قرآن است و توجه به صدر و ذيل آيه و سياق آيه. يعني بايد ديد موضوع و بحث آيه در مورد چه چيزي است و از قرائني كه در خود آيه يا در آيات ديگر وجود دارد به معناي اصلي كلمه يا عبارت، رسيد. در  مورد سوال هم درست است بعضي جاها منظور از «آيات و بينات» معجزه است و بعضي جاها منظور معناي لغوي و اصطلاحي آنها مراد است. به عنوان نمونه در بعضي آياتي كه خطاب به پيامبر اكرم(ص) است، منظور از «آيات بينات» هم آيات قرآن است كه بر پيامبر اكرم(ص) نازل شده است به قرينه «انزلنا اليك» كه در قبل از آن قرار دارد و هم معجزات و نشانه هاي ديگر ايشان منظور است: «وَ لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ آياتٍ بَيِّناتٍ وَ ما يَكْفُرُ بِها إِلاَّ الْفاسِقُونَ»(1)؛ و هر آينه آيتهاي روشن- آيات قرآن و ديگر نشانه‏ها و معجزه‏ها- به تو فروفرستاديم و جز بدكاران نافرمان به آنها كافر نشوند.

يا در جاي ديگر آمده است: «هُوَ الَّذي يُنَزِّلُ عَلي‏ عَبْدِهِ آياتٍ بَيِّناتٍ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ وَ إِنَّ اللَّهَ بِكُمْ لَرَؤُفٌ رَحيمٌ (2)؛ او كسي است كه آيات روشني بر بنده‏اش [محمد] نازل مي‏كند تا شما را از تاريكيها به سوي نور برد و خداوند نسبت به شما مهربان و رحيم است.

در بعضي آيات ديگر كه عبارت «آيات بينات» درباره انبياء ديگر به كار رفته معلوم است كه منظور آيات قرآن نيست بلكه منظور معجزان و دلايل نبوت خود آنها است. به عنوان نمونه درباره سرزمين مكه و معجزات آن آمده است:

«فيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ إِبْراهيمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً»(3)؛ در آن، نشانه‏هاي روشن، (از جمله) مقام ابراهيم است و هر كس داخل آن [خانه خدا] شود در امان خواهد بود.

يا درباره معجزات حضرت موسي(ع) آمده است: «وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسي‏ تِسْعَ آياتٍ بَيِّناتٍ فَسْئَلْ بَني‏ إِسْرائيلَ إِذْ جاءَهُمْ...»(4)؛ ما به موسي نه معجزه روشن داديم پس از بني اسرائيل سؤال كن آن زمان كه اين (معجزات نه گانه) به سراغ آنها آمد (چگونه بودند)؟

درباره حضرت زكريا هم منظور از «آيه» معجزه و نشانه است: «قالَ رَبِّ اجْعَلْ لي‏ آيَةً قالَ آيَتُكَ أَلاَّ تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَةَ أَيَّامٍ إِلاَّ رَمْزاً وَ اذْكُرْ رَبَّكَ كَثيراً وَ سَبِّحْ بِالْعَشِيِّ وَ الْإِبْكارِ»(5)؛ گفت: پروردگارا، براي من نشانه‏اي قرار ده. فرمود: نشانه‏ات اين است كه سه روز با مردم، جز به اشاره سخن نگويي و پروردگارت را بسيار ياد كن، و شبانگاه و بامدادان [او را] تسبيح گوي.

درباره حضرت صالح نيز منظور از «آيه» معجزه آن حضرت است: «وَ يا قَوْمِ هذِهِ ناقَةُ اللَّهِ لَكُمْ آيَةً فَذَرُوها تَأْكُلْ في‏ أَرْضِ اللَّهِ وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذابٌ قَريبٌ»(6)؛ اي قوم من اين «ناقه» خداوند است، كه براي شما نشانه‏اي است بگذاريد در زمين خدا به چرا مشغول شود هيچ گونه آزاري به آن نرسانيد، كه بزودي عذاب خدا شما را خواهد گرفت.

بنابراين مصداق «آيات و بينات» در قرآن كريم هم مي تواند معجزات و دلايل نبوت انبياء باشد و هم مي تواند آيات قرآن كه بر پيامبر(ص) نازل شده، باشد. و اينكه از كجا بدانيم منظور از «آيات و بينات» حتما معجزه بوده است را بايد با مراجعه به قرائني كه در خود آيات يا آيات ديگر وجود دارد، تشخيص داد. مثل اينكه وقتي «آيات و بينات» درباره پيامبران پيشين غير از حضرت محمد(ص) به كار رفته، قطعا آيات قرآن منظور نيست چون آيات قرآن فقط بر پيامبر اكرم(ص) نازل شده است، بلكه معجزات و دلايل نبوت خود آنها مراد است.

پي نوشت ها:

1. بقره(2)آيه99.

2. حديد(57)آيه9.

3. آل عمران(3)آيه97.

4. اسراء(17)آيه101.

5. آل عمران، آيه41.

6. هود(11)آيه64.

چگونه با أدلّه عقلی می توان ثابت كرد قرآن كلام خداوند است؟
وجود قران دلالت می كند كه از جانب خداست. غیر خدا را توان بر انشای چنین كتابی نیست. با صراحت تمام هم اعلام كرده كه از جانب خداست. پیامبر و غیر پیامبر را در ...

چگونه با أدلّه عقلی می توان ثابت كرد قرآن كلام خداوند است؟

ثابت كردن خدایی بودن قرآن:

  وجود قران دلالت می كند كه از جانب خداست. غیر خدا را توان بر انشای چنین كتابی نیست. با صراحت تمام هم  اعلام كرده كه از جانب خداست. پیامبر و غیر پیامبر را در ایجاد آن دخالتی نیست . خود را آیت خدایی شمرده و اعلام كرده اگر در خدایی بودن  قرآن  شك دارید و مرا ساخته بشر  می دانید و معتقدید و مدعی هستید كه بشر را توان انشای چنین كتابی هست، پس یك سوره مثل سوره های من  بیاورید و به جامعه عرضه كنید و در معرض قضاوت سخن شناسان قرار دهید.

با وجود آن كه دشمنان از صدر اسلام  در صدد  بودند كه آسمانی بودن قرآن را انكار كنند و آن را ساخته ذهن پیامبر یا دیگران معرفی كنند ،ولی نتوانستند به مبارزه طلبی قرآن پاسخ دهند و تا ابد هم نخواهند توانست. الان سرسخت ترین دشمن اسلام ، یهودیان صهیونیست هستند كه از تمام امكانات شان برای نابودی اسلام استفاده می كنند، لیكن تاكنون نتوانستهاند حتی یك سوره مثل قرآن را بنویسند.

قرآن مجید از جهات گوناگون معجزه  است. خدایی بودن خود را فریاد می زند. دو نمونه را ذكر میكنیم :

یكی جنبه فصاحت و بلاغت است. قرآن از فصاحت و بلاغتی برخوردار است كه از عهده بشر خارج است. از این رو عرب جاهلی كه  در فصاحت و بلاغت و  شعر و ادب تخصص بلكه نبوغ داشت، وقتی در برابر قرآن قرار گرفت و در فصاحت آن دقت كرد، به معجزه بودن آن پی برد و اظهار عجز و ناتوانی نمود. به سبب اعجاز فصاحتی قرآن ، عدهای از آنان وحی بودن قرآن را پذیرفته و نبوت پیامبر اسلام را تصدیق نمودند .بقیه نیز گر چه ایمان نیاوردند، ولی هماوردی نكردند .عجز خود را از آوردن حتی سوره ای كوچك فریاد زدند. این خود بزرگ ترین دلیل بر آسمانی بودن قرآن است. ثابت میكند كه آوردن كتابی مثل قرآن از دایره قدرت بشر بیرون است. بنا براین  قرآن  بهترین گواه بر آسمانی بودن خویش است.

 همه قبول دارند رسول خدا (ص) امی یعنی درس نخوانده ( نه بيسواد )  بود، ولی با وجود این، كتابی آورد كه پر است از معارف عقلی و دقایق علمی و فلسفی، به طوری كه این كتاب افكار فلاسفه و دانشمندان را به خود جلب كرده و متفكران شرق و غرب عالم را مبهوت و متحیر ساخته است.

امی و درس ناخوانده بودن پیامبر و بیگانه بودن محیط زندگی شان از  دانش روز و ناتوانی او از مراحل ابتدایی خواندن و نوشتن كه معلوم همگان بود ، بهترین دلیل بر این است كه قران محصول فكر و فهم ایشان یا تعلیم گرفته از دیگران نبوده است . پیامبر پیش هیچ كسی زانوی شاگردی به زمین نزده است. از هیچ كس تعلیم نگرفته و قبل از بعثت هیچ سخن و كلامی شبیه قرآن از او شنیده نشده و این معارف و آیات به ناگاه بر زبان او جاری شد.

قرآن  بر این موضوع تكیه كرده و آن را یكی از نشانه های آسمانی بودن خود شمرده است:

و ما كنت تتلوا من قبله من  كتاب و لا تخطه بیمینك اذا لارتاب المبطلون؛(1)

تو پیش از نزول قرآن هیچ نوشته ای را نمی خواندی و با دست راست خود (كه وسیله نوشتن است)نمی نوشتی . اگر قبلا می خواندی و می نوشتی ، یاوه گویان شك و تهمت به وجود می آوردند.

و كذلك اوحینا الیك روحا  من امرنا ما كنت تدری ما الكتاب و لا الایمان؛ (2)

ما قرآن را كه روح و حیات است ،از امر خود بر تو وحی كردیم .تو قبلا نمی دانستی نوشته  و ایمان چیست.

این آیات صراحت دارد كه پیامبر قبل از نزول قرآن با خواندن و نوشتن و معارف بلند قرآن بیگانه بوده ، این ها نه تراوش ذهن او ،بلكه نازل شده از جانب خداوند حكیم است.

دلیل محكم دیگر بر وحی بودن و آسمانی بودن قرآن این است كه پیامبر مومن و خدا ترس و راستگو بود . در این ایمان و خداترسی و راستگویی هیچ شكی نیست. چنین كسی هیچ گاه به خود اجازه نمی دهد تراوش فكر و ذهن خود را به خدا و آسمان نسبت دهد زیرا یقین دارد كه نسبت دادن مطلبی به خدا،  افترا به خدا و بزرگ ترین گناه است. با قهر خدا مواجه خواهد شد . هیچ قدرتی نیست تا او را از قهر خدا برهاند.

 اگر افرادی غیر از پیامبر بودند، ممكن بود به خود این جرات را بدهند كه مطالب ساخته ذهن و روح خود را به خدا نسبت دهند تا بهتر مقبول خلق گردد ،ولی از مومن بی نظیری چون پیامبر با آن مرحله خداترسی چنین كاری محال است .

 قرآن افترا و نسبت دادن چیزی را  به خدا  بزرگ ترین گناهان می شمارد :

و من اظلم ممن افتری علی الله كذبا ؛(3)

 چه كی ستمكارتر از كسی است كه به دروغ چیزی به خدا ببندد؟!

 از زبان پیامبر اعلام می كند كه  از خدا چنان ترسی دارد كه هیچ گاه چیزی بر خدا نمی بندد، زیرا می داند كسی نمی تواند نگهدار او از قهر خدا باشد:

قل ان افتریته فلا تملكون لی من الله شیئا ؛(4)

بگو اگر آن را به خدا بسته باشم ، نمی توانید در قبال خدا مالك و نگهدار من باشید.

با توجه به دلایلی كه گذشت نمی توان گمان كرد قرآن از  از جانب غیر خدا باشد.

پی نوشت ها:

1. عنكبوت(29)،آیه 48.

2 .شوری(42)،آیه 52.

3. انعام(7)،آیه 21 و آیات فراوان دیگر.

4.احقاف(46)،آیه 8.

چرا نمي شود از قرآن بعنوان سحر و جادو نام برد؟
قرآن در ديدگاه مسلمانان معجزه است. معجزه به لحاظ ماهوي با سحر و جادو تفاوت دارد، از همين روي با شناختن تفاوت دو نوع خارق العاده يعني سحر و معجزه، مي توان به ...

چرا نمي شود از قرآن بعنوان سحر و جادو نام برد؟

قرآن در ديدگاه مسلمانان معجزه است. معجزه به لحاظ ماهوي با سحر و جادو تفاوت دارد، از همين روي با شناختن تفاوت دو نوع خارق العاده يعني سحر و معجزه، مي توان به محصول سحر نبودن قرآن پي برد.

براي جدا سازي اين دو نوع خارق العاده راه هايي است كه مجموعاً مي تواند اطمينان بخش و رهگشا باشد.

1. كارهاي مرتاضان و ساحران نتيجه مستقيم آموزش و تمرين است.

آنان در پرتو تعليم و تمرين طولاني به چنين كاري دست مي يازند. سحر و جادو براي خود آموزش ويژه اي دارد. اگر چنين دوره هايي را نبينند، با انسان معمولي كوچك ترين فرق ندارند، در حالي كه پيامبران نه سابقه تعليم و تمرين دارند و نه در برابر كسي براي آموزش زانو مي زنند، بلكه كارهاي آنان كاملاً ابداعي و بي سابقه است . تاريخچه زندگي آنان بر اين مطلب گواهي مي دهد.

موسي بن عمران به هنگام بازگشت از مدين به مصر به مقام رسالت مبعوث گرديد . معجزه الهي به نام عصا، به او داده شد(1). هرگز در انديشه خود چنين كاري را تصور نمي كرد.

حضرت مسيح بدون اين كه در دانشكده پزشكي نزد استادان درس بخواند و بدون اين كه در اين قسمت به تمرين بپردازد، با معجزات شگفت انگيزي مانند زنده كردن مردگان و شفا بخشيدن نابينايان مادر زاد توانمند (2)گرديد.

سخناني كه در قرآن آمده است و نحوه بيان آن ها طبق شهادت تاريخ ،پیش از ادعاي نبوت از طرف حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم سابقه نداشت. هيچ فردي از مكه و غير مكه اين گونه سخنان را از ايشان نشنيده بود.

همچنين ايشان به شهادت تاريخ فردي امي يعني درس نخوانده بود . با توجه به معاني بلندي كه در قرآن آمده است، نمي توان باور كرد كه يك فرد درس نخوانده و مكتب نديده بتواند از نزد خود مطلبی بسازد.

بنابراين سحر و جادو بودن قرآن از طرف پيامبر منتفي است. تاريخ غير از پيامبر هم كسي ديگر را به عنوان آورنده قرآن به ما معرفي نمي كند . پس احتمال جادو و سحر بودن آن منتفي است.

2. از آن جا كه كارهاي مرتاضان و ساحران، محصول تحصيل و تدريس است، تمام آن ها قابل مبارزه و معارضه است. چون كارهاي آنان، شيوه خاصي دارد، افراد مستعد مي توانند از آن طريق به آن كارها دست يابند.

در حالي كه قرآن هزار و چهارصد سال همه مردم را از انس و جن به مبارزه طلبيده و ادعا كرده است كه اگر كسي ( از جادوگران و ساحران وشاعران و... چه از انسان ها و چه از اجنه ،چه به تنهائي و چه به ياري يكديگر ) بتواند مثل قرآن يا حتي ده سوره مثل قرآن و يا سوره اي مثل آن  بياورد، حرف خود را پس مي گيرد. باطل بودن خود را اعتراف

 مي كند. آن گونه كه ما در تاريخ شاهد آن هستيم، در طول اين مدت با وجود اينكه بسياري از افراد تلاش در اين زمينه كردند و انجمن هاي علمي و ادبي هم تشكيل دادند، ولي همه عاجز از رسيدن به اين مقصود بودند و قرآن همچنان بدون معارض باقي مانده است.

به همین دلیل چون كارهاي آنان محصول آموزش است و اين راه به روي همگان باز است، در زندگي ساحر و مرتاض«تحدي» و مبارز طلبي نيست، در حالي كه پيامبران از روز نخست تحدي و مبارز طلبي كرده و با عاجز كردن ديگران حقانيت خود را اثبات نموده اند، قرآن با ندايي بلند در باره معجزه جاويدان پيامبر مي گويد:

 ...لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْض ظَهِيراً ؛(3)

هرگز  نمي توانند مانند آن را بياورند ، هر چند يكديگر را كمك كنند.

موسي بن عمران در ميدان مبارزه كارهاي ساحران را كوچك شمرد و فرمود:

 ...ما جِئْتُمْ بِهِِ السِّحْرُ إِنَّ اللّهَ سَيُبْطِلُهُ ....(4)؛

آنچه آورده ايد، از سنخ سحر است و خدا از طريق اعجاز آن را باطل مي كند».

وقتي سحر آنان باطل شد، نخستين كساني كه به وي گرويدند، ساحران بودند، زيرا با تبحري كه در فن سحر داشتند، اذعان پيدا كردند كه كار خارق العاده موسي از سنخ سحر نيست. از مبدأ ديگري سرچشمه مي گيرد .علت غلبه اعجاز بر سحر اين است كه ساحران بر نيروي محدود انساني تكيه مي كنند، در حالي كه پيامبران از نيروي نامحدود خدا كمك مي گيرند. وضع محدود در برابر نامحدود روشن است.

اعرابي كه شعرهاي سحر آميز مي گفتند، وقتي در مقابل زيبائي كلمات و آيات قرآن قرار مي گرفتند، نسبت به آن خاضع مي شدند . شاهد اين ادعا فوج عظيم مسلمانان صدر اسلام است كه با شنيدن آيات قرآن ، پي به الهي بودن آن و فوق بشري بودن آن پيدا كرده و ايمان آوردند. مگر آناني كه از دست كشيدن اعتقادات باطل براي آن ها ضرر مالي و مقامي داشت. براي همين در مقابل شهادت عقل و وجدان خود، منكر حقانيت قرآن مي شدند و ايمان نمي آوردند و آن را جادوي جادوگران مي خواندند.

4. پيامبران و ساحران از نظر هدف و انگيزه كاملاً متمايز مي باشند.

آموزگاران الهي به خاطر متحول كردن مردم و آشنا ساختن آنان به مبدأ و معاد و آراستن جامعه انساني به فضايل اخلاقي دست به چنين كاري مي زنند، در حالي كه انگيزه مرتاضان و جادوگران، كاملاً مادي است. يا طالبان زر و زيورند و يا خواهان مقام و شهرت مي باشند.

 مي توانيد اين مطلب را از آيات قرآن استخراج كنيد. آيات قرآن آيا انسان ها را به سوي فضيلت و معرفت و استفاده از عقل و پيشرفت در علم و اخلاقيات حسنه دعوت مي كند يا به سوي رذائل اخلاقي ؟

همچنين مي توانيد سيره پيامبر را در تاريخ ببينيد كه آيا پيامبر قرآن را عاملي براي اندوختن مال بيش تر و استفاده بيش تر از دنيا قرار داد  يا در راه دعوت مردم به خداپرستي و رسيدن به فضائل اخلاقي حتي از بسياري از پيشنهادات مالي و مقامات دنيوي چشم پوشيد و همه  آن ها را رد كرد ؟ پيشنهاد بزرگان مكه در برابر پيامبر كه حضرت با جمله معروف خود كه « اگر ماه را در يك دست و خورشيد را در دست ديگر من قرار دهيد تا از دعوت خود دست بردارم، هرگز چنين نخواهم كرد » پاسخ آن ها را داد، مي توانست عقل و هوش از سر هر ساحر و جادوگري كه سحر و جادويش براي رسيدن به اين گونه مسائل است ، ببرد و او را تسليم خواسته هاي مخالفان خود كند.

 تمام سختي هائي كه ايشان با مسلمانان در راه خدا ، در طول مدت سه سال در شعب ابي طالب و سيزده سال در مكه و ده سال با جنگ هاي مختلف و محاصره هاي اقتصادي و سياسي و اجتماعي در مدينه تحمل كردند، كه هيچ ساحري و جادوگري ( با توجه به اين كه قصد او از اين كارها رسيدن به راحتي و نعمت ها و لذت هاي دنيوي است ) حاضر به تحمل يك درصد آن ها نمي باشد.

5. همين طوري كه پيامبران و ساحران از نظر انگيزه با هم متمايز مي باشند و از نظر روحيه و اخلاق و ملكات در دو قطب مخالف قرار دارند، پيامبران و دارندگان كرامات، انسان هاي والا و وارسته اي هستند كه در پرونده زندگي آنان، نقطه تاريك و زننده وجود ندارد، در حالي كه پرونده ساحر و مرتاض خلاف آن را نشان مي دهد.(5)

 اين حقيقت را  مي توانيد با مراجعه به سيره پيامبر كه در تاريخ مسلمانان و حتي غير مسلمانان وجود دارد بيابيد كه همگي آن ها به فضيلت هاي اخلاقي پيامبر شهادت و گواهي داده اند.(6)

 

منابع برای مطالعه بیش تر:

1- منشور جاوید ج 10، آیت الله جعفر سبحانی

2- مجموعه آثار، ج4 بخش نبوت ، بحث معجزه ، مرتضی مطهری.

 

 

پی نوشت ها:

1. قصص(28) آيه 31.

2. آل عمران(3) آيه 49.

3. اسراء(17) آيه 88.

4. يونس(10) آيه 81.

5. منشور جاويد، قم ،موسسه امام صادق عليه السلام ،1383هـ.ش ، ج10، ص311 ـ 315.

6.  جان ديون پورت ، عذر تقصير به پيشگاه محمد( صلي الله عليه و آله و سلم ) موسسه فرهنگي جهان رايانه كوثر.

چرا نمي توانيم سوالات خود را از متن آن استنباط كنيم؟
« ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْ ءٍ»(1) يعني ما در اين كتاب چيزي را از قلم نيانداخته ايم .

اگر قرآن جامع همه علوم دنيوي و اخروي مي باشد، چرا ما نمي توانيم به عنوان يك شخص عادي سوالات خود را از متن آن استنباط كنيم؟

قرآن كريم جامع ترين و كامل ترين كتاب آسماني است كه براي هدايت بشر به سوي كمال نهايي نازل شده است و از آن جا كه كتابي جهاني و جاوداني است، مشتمل بر تمام مسائلي است كه براي هدايت بشر به سوي صراط مستقيم لازم است: « ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْ ءٍ»(1) يعني ما در اين كتاب چيزي را از قلم نيانداخته ايم .

 در جاي ديگر مي فرمايد: «وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ ء»(2) يعني ما اين كتاب را بر تو نازل كرديم تا بيانگر همه چيز باشد.

 قرآن كريم همة علوم و دانستني هايي كه براي رسيدن به سعادت ابدي، انسان لازم دارد، بيان كرده است. اما معناي اين آيات با توجه به قرائن و شواهدي كه وجود دارد، اين نيست كه همه علومي كه بشر آن ها را به عنوان علم مي شناسد، مثل فيزيك و شيمي و رياضيات و . . . در قرآن بيان شده باشد، چون آشنايي با همة اين علوم و فنون براي رسيدن انسان به سعادت ابدي و كمال نهايي لازم نيست.

علامه طباطبايي هم در توضيح « تبيانا لكل شئ » مي فرمايند:  تبيان به معناي بيان است، و چون قرآن كريم كتاب هدايت براي عموم مردم است و جز اين كار و شاني ندارد. لذا ظاهرا مراد از" لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ" همه آن چيزهايي است كه برگشتش به هدايت باشد از قبيل معارف حقيقي مربوط به مبدأ و معاد و اخلاق فاضله و شرايع الهي و قصص و مواعظي كه مردم در اهتداء و راه يافتنشان به آن محتاجند، و قرآن تبيان همه اينها است (نه اينكه تبيان براي همه علوم هم باشد).(3)

علاوه بر اينكه همين احكام و معارفي هم كه در قرآن بيان شده، حتي احكام فقهي به صورت كلي در بعضي آيات آمده و جزئيات و بيان مفصل آنها به عهده مفسرين واقعي قرآن يعني پيامبر و امامان معصوم عليهم السلام گذاشته شده است. بعضي معارف در بعض آيات به صورت كلي آمده و شرح و تفصيل آن به آيات ديگر واگذار شده و بعض احكام و معارف به صورت ضمني بيان شده و بعضي آيات ناسخ آيات ديگر هستند و بعضي مقيُّد يا شرط بعض ديگرند و براي درك و فهم معارف و احكام به صورت كامل و دقيق لازم است ناسخ و منسوخ و مطلق و مقيد و ... شناخته شود و بايد فرد مقدمات لازم را فراگيرد. طبيعي است كه با توجه به مطالب فوق نمي توان انتظار داشت كه هر فردي مستقيم به قرآن مراجعه كند و جواب سؤالات خود را بيابد.

بله افراد با تهيه مقدمات لازم مي توانند به اين توانايي برسند، ولي بدون كسب مقدمات لازم انتظار بجايي نيست .

مگر هر انساني مي تواند با مراجعه به كتاب هاي پزشكي جواب سؤالات پزشكي خود را بيابد؟ طبيعي است كه بايد سالها تحصيل كند و مقدمات لازم را كسب نمايد تا بتواند با مراجعه به كتاب هاي پزشكي جواب سؤالات خود را بيابد.

پي نوشت ها:

1. انعام(6) آيه 38.

2. نحل(16) آيه 89.

3. طباطبايي، محمد حسين،الميزان (ترجمه)، ج‏12، ص 469

آیا قرآن قابل مقایسه با كتاب حافظ است؟
إعجاز قرآن كریم ابعاد مختلفی دارد كه ابتدا به مهمترین ابعاد إعجاز قرآن به اختصار اشاره نموده و سپس به مقایسه قرآن با اشعار حافظ می پردازیم.

چرا قرآن اعجاز است ؟ و آیا قابل مقایسه  با كتاب حافظ است؟

إعجاز قرآن كریم ابعاد مختلفی دارد كه ابتدا به مهمترین ابعاد إعجاز قرآن به اختصار اشاره نموده و سپس به مقایسه قرآن با اشعار حافظ می پردازیم.

از جمله مهمترین ابعاد اعجاز قرآن موارد زیر را می توان نام برد:

الف: فصاحت و بلاغت قرآن:

یكی از وجوه إعجاز قرآن كریم فصاحت و بلاغت آیات قرآن كریم است. «فصاحت» به معناي شيوايي كلمات و رواني تلفظ آن‏ها و گوش نواز بودن سخن، و «بلاغت» به معناي رسايي و گويايي و دقت تعابير در فهماندن مقصود است‏.

پرداختن دانشمندان علوم قرآن و مفسران سخن‏سنج و اديب به بيان جنبه‏هاي مختلف فصاحت و بلاغت قرآن، ما را از ورود در اين وادي و توضيح اين بُعد از اعجاز قرآن بي‏نياز مي‏سازد؛ چنانكه شهادت اديبان بزرگ عرب از صدر اسلام تاكنون، بر فوق توان بشر بودن فصاحت و بلاغت قرآن، بهترين دليل خدايي بودن قرآن از اين جهت است.

ب: هماهنگی و عدم اختلاف در محتوای قرآن

قرآن طي 23 سال بر پيامبر (ص) نازل شده و پيامبر آيات را بر مردم خوانده است كه آثار تكامل تدريجي (در صورت بشري بودن قرآن) بايد در آن مشاهده شود؛ پيامبر طي اين 23 سال در شرايط و اوضاع احوال فردي، اجتماعي، اقتصادي و سياسي بسيار متفاوت و فراز و نشيب‏ها و تحولات بسيار ناهمگوني قرار داشت؛ هم چنين آيات شريف قرآن در سفر و حضر، در جنگ و صلح در شرايط عادي و بحراني بر پيامبر نازل شده است. اين خصوصيات نيز زمينه را براي تأثير پذيري دروني و بروني انديشه‏هاي پيامبر (ص) از عوامل مختلف فراهم مي‏سازد. با توجه به مسائل مذكور، روشن مي‏شود كه آوردن كتابي با اين ويژگي‏ها در چنين شرايط و اوضاعي، از سوي يك انسان با آن ويژگي‏هاي جدايي ناپذير و اختلاف آفرين، ملازم با پديد آمدن ناهماهنگي زياد خواهد بود در حالی كه هیچگونه ناهماهنگی بین آیات قرآن وجود ندارد و تناقضات ظاهری با اندكی تأمل قابل رفع است و لذا هماهنگي آیات قرآن، نشان معجزه بودن و از سوي خدا بودن آن است. چنانكه خداوند متعال در قرآن كریم فرموده:« أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً»(1) « آيا با تدبر در قرآن نمي‏نگرند [تا دريابند كه‏] اگر از سوي غير خدا مي‏بود، ناهماهنگي بسيار در آن مي‏يافتند.»

ج: امی بودن آورنده:

یكی دیگر از وجوه اعجاز قرآن كه درآيات قرآن نیز برآن تاكيد شده، درس ناخوانده و به مكتب نرفته بودن پيامبر اكرم(ص) است. اين موضوع در چند آيه مطرح شده است.

یكی از آیاتی كه اعجاز قرآن را با تكيه بر این مطلب مورد اشاره قرار مي‏دهد چنين است:

« وَ ما كُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتابٍ وَ لاتَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذاً لَارْتابَ الْمُبْطِلُونَ»(2) « و تو هرگز پيش از اين كتابي نمي‏خواندي، و با دست خود چيزي نمي‏نوشتي، مبادا كساني كه در صدد (تكذيب و) ابطال سخنان تو هستند، شك و ترديد كنند.»(3)

بعد از ذكر وجوه مذكور در مقایسه قرآن كریم با كتاب حافظ باید بگوییم كه گرچه أشعار حافظ نیز از حیث ادبی دارای فصاحت و بلاغت است اما تفاوت های عمده ای با قرآن كریم دارد كه به مهمترین آنها اشاره می كنیم:

1.آیات قرآن كریم از سوی شخصی آورده شده كه سواد خواندن و نوشتن را نداشته و مكتب نرفته بوده، چنانكه خود حافظ گفته:

نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت*** به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد.

2.فصاحت و بلاغت قرآن كریم به گونه ای است كه همانند آن قابل ارائه از سوی بشر نیست و معجزه است. اما اشعارحافظ این حالت را ندارند و همانند آوری در اشعار حافظ ممكن است و خود حافظ هم ادعای معجزه  بودن اشعار خود را ندارد.

به عبارت دیگر ممكن است كتاب هاي ديگري وجود داشته باشند كه از جهت ارزش ادبي با ديوان حافظ قابل مقايسه باشند و بلكه در بعضي جهات بالاتر از آن باشند، چنان كه اشعار و نثر سعدي در باب موعظه قوي تر از حافظ است و مثنوي و معنوي مولوي در بعد عرفاني با ديوان حافظ قابل مقايسه است و به عقيده بعضي از علما اشعار عرفاني ابن فارض كه به عربي سروده شده قابل مقايسه با اشعار حافظ و بلكه قوي تر از آن است.

3.اشعار حافظ گرچه دارای مضامين عالي است اما طبق اعتراف خود حافظ از قرآن اقتباس شده و به بركت قرآن به چنین مقاماتی رسیده، چنانكه سروده:

صبح خيزي و سلامت طلبي چون حافظ*** هر چه كردم همه از دولت قرآن كردم

پی نوشت ها:

1. نساء (4) آیه 82.

2. عنكبوت(29) آیه 48.

3. ر.ك: آيت الله مصباح يزدي،قرآن ‏شناسي، قم، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني‏، 1380 ش، ج‏1، ص 107 تا ص 188 و معرفت، محمد هادي، علوم قرآني، قم، موسسه فرهنگي التمهيد، 1386ش، ص 356

پيامبر ادعا كرده كه مانند پيامبران پيشين از جانب خدا به رسالت مبعوث شده است...

پيامبر ادعا كرده كه مانند پيامبران پيشين از جانب خدا به رسالت مبعوث شده است. قرآن، وحي خدا به او براي ابلاغ به مردم است. اين كتاب را به عنوان معجزه و دليل بر خدايي بودن و نبوت خود ارائه كرده است. 

قرآن مجيد از جهات گوناگون خدايي بودن خود را فرياد مي زند:

- قرآن از فصاحت و بلاغتي برخوردار است كه از عهده بشر خارج است. از اين رو، عرب جاهلي كه  در فصاحت و بلاغت و  شعر و ادب تخصص، بلكه نبوغ داشت، وقتي در برابر قرآن قرار گرفت و در فصاحت آن دقت كرد، به معجزه بودن آن پي برد، اظهار عجز و ناتواني نمود. به سبب اعجاز فصاحتي قرآن، عده‌اي از آنان وحي بودن قرآن را پذيرفته و نبوت پيامبر اسلام را تصديق نمودند. بقيه نيز گر چه ايمان نياوردند، ولي هماوردي نكردند. عجز خود را از آوردن حتي سوره اي كوچك فرياد زدند. اين، خود بزرگ ترين دليل بر آسماني بودن قرآن است. ثابت مي‌كند كه آوردن كتابي مثل قرآن از دايره قدرت بشر بيرون است. بنا بر اين، قرآن بهترين گواه بر آسماني بودن خويش است.

- همه قبول دارند كه رسول خدا (ص) امي، يعني درس نخوانده بود؛ ولي با وجود اين، كتابي آورد كه پر است از معارف عقلي و دقايق علمي و فلسفي؛ به طوري كه اين كتاب افكار فلاسفه و دانشمندان را به خود جلب كرده و متفكران شرق و غرب عالم را مبهوت و متحير ساخته است.

امي و درس ناخوانده بودن پيامبر و بيگانه بودن ايشان و محيط زندگي شان از دانش روز و ناتواني او از مراحل ابتدايي خواندن و نوشتن كه معلوم همگان بود، بهترين دليل بر اين است كه قران محصول فكر و فهم ايشان يا تعليم گرفته از ديگران نبوده است. پيامبر پيش هيچ كسي زانوي شاگردي به زمين نزده است. از هيچ كس تعليم نگرفته است. قبل از بعثت نيز هيچ سخن و كلامي شبيه قرآن از او شنيده نشده و معارف و آيات به ناگاه بر زبان او جاري شد.

قرآن بر اين موضوع تكيه كرده و آن را يكي از نشانه هاي آسماني بودن خود شمرده است:

"و ما كنت تتلوا من قبله من  كتاب و لا تخطه بيمينك اذا لارتاب المبطلون؛ (1) پيش از نزول قرآن، هيچ نوشته اي را نمي خواندي و با دست راست خود (كه وسيله نوشتن است) نمي نوشتي. اگر قبلا مي خواندي و مي نوشتي، ياوه گويان شك و تهمت به وجود مي آوردند".

"و كذلك اوحينا اليك روحا  من امرنا ما كنت تدري ما الكتاب و لا الايمان؛ (2) قرآن را كه روح و حيات است، از امر خود بر تو وحي كرديم. پيش از اين، نمي دانستي نوشته و ايمان چيست".

اين آيات صراحت دارد كه پيامبر قبل از نزول قرآن با خواندن و نوشتن و معارف بلند قرآن بيگانه بوده، اين ها نه تراوش ذهن او، بلكه نازل شده از جانب خداوند حكيم است.

- دليل محكم ديگر بر وحي بودن و آسماني بودن قرآن و اين كه حتي آيه اي از آن از جانب شخص پيامبر نمي باشد، اين است كه پيامبر مؤمن و خداترس و راستگو بود. در اين ايمان و خداترسي و راستگويي حضرت، هيچ شكي نيست. چنين كسي هيچ گاه به خود اجازه نمي دهد تراوش فكر و ذهن خود را به خدا و آسمان نسبت دهد؛ زيرا يقين دارد كه نسبت دادن مطلبي به خدا، افترا به خدا و بزرگ ترين گناه است و با قهر خدا مواجه خواهد شد و هيچ قدرتي نيست تا او را از قهر خدا برهاند.

 اگر افرادي غير از پيامبر بودند، ممكن بود به خود اين جرأت را بدهند كه مطالب ساخته ذهن و روح خود را به خدا نسبت دهند تا بهتر مقبول خلق گردد؛ ولي از مؤمن بي نظيري چون پيامبر با آن مرحله خداترسي چنين كاري محال است.

 قرآن، افترا و نسبت دادن چيزي را به خدا بزرگ ترين گناهان مي شمارد:

"و من اظلم ممن افتري علي الله كذبا؛ (3) چه كي ستمكارتر از كسي است كه به دروغ چيزي به خدا ببندد؟"

از زبان پيامبر اعلام مي كند كه  از خدا چنان ترسي دارد كه هيچ گاه چيزي به خدا نسبت نمي دهد؛ زيرا مي داند كسي نمي تواند نگهدار او از قهر خدا باشد:

"قل ان افتريته فلا تملكون لي من الله شيئا؛ (4) بگو اگر آن را به خدا بسته باشم، نمي توانيد در قبال خدا مالك و نگهدار من باشيد".

با توجه به دلايلي كه گذشت، هر فرد منصفي يقين مي يابد كه قرآن نازل شده از غيب و از نزد عالم مطلق است.

پيش بيني قرآن هم با پيش بيني هاي ديگران، تفاوت دارد. ايرانيان كه مجوس بودند، با روميان كه مسيحي بودند، جنگ و نزاع داشتند. در زمان بعثت پيامبر در مكه، روميان در جنگ با ايرانيان شكست خوردند. در همان ساعت شكست خوردن، پيامبر كه در مكه بود و هيچ ارتباطي با ميدان جنگ روم و ايران كه صدها فرسنگ دور تر بود، نداشت، به اراده خدا، از پيروزي ايرانيان خبر داد. در ضمن، قاطعانه خبر داد كه ظرف سال هاي آينده (كم تر از 10 سال آينده) روميان پيروز مي شوند.

چنين دقيق و روشن از غيب خبر دادن، جز از جانب خدا و متصل به غيب محال است. چنين پبشگويي روشن و صريحي، از غير مؤمنان متصل به غيب محال مي باشد.

البته پيشگويي، مختص به پيامبران نيست؛ بلكه انسان هاي مؤمن هم مي توانند از غيب به اراده خدا خبر دهند يا انسان هاي غير مؤمن با ارتباط به اجنه يا طرق ديگر، از بعضي اخبار غيبي خبردار مي شوند؛ ولي هيچ گاه  خبر دادن خود را نشانه و دليل نبوت نمي شمرند و دليل نبوت هم نيست. خبر دادن از غيب، زماني دليل نبوت است كه با ادعاي نبوت همراه باشد و خبر دهنده، اخبار خود را نشانه نبوت خود قلمداد كند و ديگران به چنان خبر دادني فرابخواند.

 

پي نوشت ها:

1. عنكبوت (29)، آيه 48.

2. شوري (42)، آيه52.

3. انعام (6)، آيه 93.

4. احقاف (48)، آيه 8.

ایا معجزه قران همان صرف ونحو  عربیست یا گسترده تراز ان است؟

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
اعجاز قرآن، گسترده تر از صرف و نحو عربي يا بلاغت و فصاحت‌ آيات آن است.
به دو صورت مي توان از اعجاز قرآن سخن گفت.
1- براي هر شخص به گونه اي اعجاز قرآن نمايان مي شود. بدين صورت که شخص بر اثر مطالعه يا بر اثر حوادثي که در زندگي او پيش مي آيد، به مسايلي در قرآن برخورد نمايد که اين مسايل به شکل اعجاز گونه براي او نمود يابد. راه فهميدن اعجاز، شخصي است و نسبت به افراد مختلف مي­تواند متفاوت باشد. در زمان پيامبران گذشته که اعجاز صادر مي­شد، مانند اژدها شدن عصا، يا شفاي بيماران و زنده شدن مردگان، کساني بودند که حتي با ديدن آن ها نمي توانستند قدرت اعجاز گونه آن را درک نمايند و به همين خاطر به آن پيامبر ايمان نمي­آوردند.
2-راه دوم ، بيان معنا و شرايط کلي معجزه است تا قرآن با آن معنا و شرايط تطبيق داده شود. اين روش عمومي بوده و معيارها کلي و قابل فهم براي همه است.
پس ابتدا بايد معنا و حقيقت اعجاز و معجزه و شرايط آن ذكر شود تا ببينيم آيا اين شرايط در قرآن موجود است.
وقتي مي توانيم درباره قرآن و معجزه بودن آن اظهار نظر کنيم که سخن شناس و آگاه به حقيقت اعجاز و گونه هاي آن باشيم.
حقيقت اعجاز اين است كه مدّعي نبوت، عمل خارق العاده‌اي را انجام دهد و ديگران را براي انجام همانند آن دعوت كند اما از آوردن مانند آن عاجز و ناتوان باشند.(1)
قيود و شرايط مذكور در قرآن مجيد ديده مي شود، يعني پيامبر اسلام با معجزه قرآن ادعاي نبوت كرد . مردم را به هماوردي (تحدّي) فرا خواند تا جايي كه حاضر شد كافران تنها يك سوره بياورند و از تمام جهانيان براي ساختن سوره كمك بگيرند.(2) چهارده قرن است كه اين ندا در گوش جهانيان طنين انداز است، ولي كسي نتوانسته است در صحنه مبارزه گام بگذارد يا موفق شود.
اعجاز قرآن منحصر در اعجاز لفظي نيست، بلكه جنبه هاي متعددي را شامل مي شود.

برخي از وجوه اعجاز قرآن
1- اعجاز طريقي:
يعني قرآن كه معارف والا و معاني بلند و سخنان حكيمانه و دانش هاي مختلف در آن جمع شده، توسط شخصي آورده شده که حتي خواندن و نوشتن را نمي دانست.
بر اين اساس قرآن مجيد روي كلمه «امّي» در مورد پيامبر تكيه كرده و خطاب به پيامبر مي فرمايد: "پيش از اين كتابي نمي خواندي و چيزي با دست خود نمي نوشتي تا مايه ترديد و شك گمراهان گردد".(3)
2- اعجاز بياني:
شيوه سخن گفتن قرآن طوري است كه با آن چه بشر تاكنون شنيده و گفته، تفاوت زياد دارد. هيچ کلامي در زيبايي ظاهر و شيريني بيان به پاي قرآن نمي‌رسد. آنچه علماي ادب از آن به فصاحت و بلاغت تعبير مي كنند، در بالاترين مقياس در قرآن وجود دارد. قرآن داراي سبك خاصي است كه نظير آن يافت نمي شود. از اين رو "وليد بن مغيره" که از بزرگ‌ترين اديبان زمان جاهليت بود، در مورد قرآن گفت: "از محمد سخني شنيدم كه نه شباهت به گفتار انسان‏ها دارد و نه پريان. گفتار او شيريني خاصي دارد". اما او براي خنثي كردن تأثير قرآن گفت: بگوييد پيامبر ساحر است.(4)
نظم آهنگ الفاظ و صراحت و قاطعيت، متانت و عفّت بيان معاني، همه نشان دهنده زيبايي و هنر قرآن مجيد است.
يك آيه از قرآن، ابن مقفع، اديب معروف را به زانو درآورد و آن آيه "يا ارض ابلعي ماءك..."(5) مي باشد، زيرا در عين اختصار ماجراي طوفان نوح را با تعبيرات كوتاه و بسيار پر معني شرح مي دهد. به گفته بعضي از محقّقان 23 نكته از صنايع ادبي در همين آيه جمع است.(6)
يكي از صاحب نظران مي گويد: يك حرف از قرآن در جايگاهش معجزه است، زيرا آن حرف، كلمه‏اي را كه در آن واقع شده، نگاه مي دارد و آن كلمه آيه را و آن آيه، آيات بسيار را و همين راز اعجاز جاوداني قرآن است.(7)
3- اعجاز معنايي:
قرآن از نظر محتوا و معنا نيز معجزه است، چون به شكل بسيار زيبايي مسائل اعتقادي را مطرح كرده و خداوند را به زيباترين وجه توصيف كرده است.
همچنين آياتي از قرآن همخوان با قواعد علمي امروز است، مانند جاذبه عمومي، آفرينش جهان، حركت زمين، حركت منظومه شمسي، زندگي در كرات ديگر، زوجيت گياهان، زوجيت عمومي و علل نزول باران.(8) اين حقايق در گذشته براي بشر ناشناخته بوده و برخي از موارد همچنان مجهول است.
موريس بوكاي در كتاب "مقايسه‏اي ميان تورات، انجيل و قرآن و علم" پس از تطبيق آيات قرآن با دستاوردهاي علمي مي گويد: "چگونه مي توان از تطبيق قرآن با جديدترين فرآورده‏هاي علمي بشر در شگفت فرو نرفت و آن را اعجاز به حساب نياورد؟!"
جالب آن كه در مفاد آيات قرآن كوچك‏ترين اختلافي وجود ندارد و اين يكي ديگر از نشانه‏هاي اعجاز قرآن در بخش اعجاز معنايي است. قرآن مجيد به اين حقيقت اشاره كرده: "آيا در باره قرآن نمي انديشند كه اگر از سوي غير خدا بود، اختلافات فراواني در آن مي يافتيد؟".(9)
گونه‌هاي ديگر اعجاز:
4- اعجاز در پيشگويي‏هاي تاريخي مانند غلبه روم بر ايران. ‏
5- اعجاز در بيان رخدادهاي تاريخي پيشين.
6- جامع بودن دانش‏هاي مختلف. قرآن كتاب حقوقي يا اخلاقي و يا كلامي و اعتقادي نيست، نيز تاريخي و بلاغي نمي‌باشد . در رشتة خاص علمي نيست اما در عين حال، همه اين دانش‏ها را در خود جمع كرده است.

براي مطالعه بيشتر به كتاب‏هاي ذيل مراجعه كنيد:
كتاب تفسير نوين، محمد تقي شريعتي.
قرآن و آخرين پيامبر، ناصر مكارم شيرازي.
برهان رسالت، جعفر سبحاني.
وحي و نبوت، شهيد مطهري.
تفسير الميزان، جلد ا، علامه طباطبايي.
در ارتباط با روشن شدن راز جاودانگي اعجاز قرآن مي توانيد به اين لينك مراجعه كنيد : http://www.porsojoo.com/fa/node/3665

پي نوشت‏ها:
1.جعفر سبحاني، الهيات و معارف اسلامي، ص 262.
2. بقره (2) آيه 23.
3.عنكبوت (29) آيه 48.
4. مجمع البيان، ج 9، ص 387.
5. هود (11) آيه 44.
6. مكارم شيرازي، پيام قرآن، ج 8، ص 122.
7. محمد تقي شريعتي، تفسير نوين، قسمت مقدمه، ص 52.
8. پيام قرآن، ج 8، ص 190 - 180.
9. نساء (4) آيه 82.

منظور خداوند از اینکه میفرماید .اگر میتوانید یک ایه مثل قران بیاورید.چیست؟

سلام و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز
قرآن فرموده :"اگر باور نداريد که قرآن از جانب خداست و آن را بافته خود پيامبر يا بافته ديگران مي دانيد و مي گوييد بشر مي تواند مانند آن بياورد، پس کتابي همانند قرآن يا ده سوره مانند سوره هاي قرآن يا يک سوره مانند سوره هاي قرآن بياوريد"(مضمون چند آيه)
هيچ جا نفرموه يک آيه مانند آيه هاي قرآن بياوريد.
سوره مجموع چند آيه است که به هم پيوسته اند . پيامي را با استحکام و شايستگي ابلاغ مي کنند . از ابتداي نزول تا به حال قرآن مخالفان و منکران را به آوردن يک سوره حتي به اندازه کوتاه ترين سوره قرآن( سوره کوثر که فقط يک سطر است)دعوت کرده ، تا به امروز فرد يا جمعي نتوانسته بافته اي ارائه دهد که توان رقابت با سوره هاي قرآن از ديد سخن شناسان منصف را داشته باشد. بافته اي که هم مطلب مفيد و حقي ارائه دهد و هم از استحکام و اتقان کلامي برخوردار بوده و بتواند با سوره هاي قرآن شانه به شانه بزند.

صفحه‌ها