حجت الاسلام والمسلمین مهدی پیشوایی

آيا آيين وهابيت توسط ابن تيميه بنا شده است؟ با توجه به اين كه ابن تيميه چندين قرن قبل از محمد عبدالوهاب زندگي مي كرده است چگونه مي شود آن ها را به ابن تيميه نسبت داد؟
ابن تيميه در واقع پدر معنوي وهابيان است. او در قرن هفتم و هشتم در شام زندگي مي كرده است. او افكاري را در آن زمان مطرح كرد و اختلافاتي با علماي اهل سنت آن زمان پيدا كرد. اختلاف نظر او در برخي مسايل از جمله در دو مساله بود:
أ.    در تفسير آيه «الرحمن علي العرش استوي» كه بيان مي دارد خداي رحمان بر عرش مستولي شده است. ابن تيميه گفت كه خدا بر عرش نشسته است. عرش را هم تخت معنا كرد و استوي را به معناي قعد (نشستن) معنا كرد. وهابي ها و سلفي ها و حنبلي ها، الان هم همان حرف را مي زنند. آن ها خدا را جسم مي دانند و معتقدند خدا بر عرش نشسته است و زماني كه تكان مي خورد تخت او مانند جير جير صدا مي كند.
ب.    ابن تيميه به حديثي كه منقول و منسوب به رسول خدا (ص) است استناد مي كند ولي معنايي كه او از آن استفاده كرد مقصود نيست. در اين حديث آمده است: «لاتشد الرحال الا علي ثلاث مساجد: مسجدي هذا، مسجد الحرام و مسجد ايليا»؛ يعني سفر روا نيست مگر به قصد سه مسجد، مسجد من، مسجد الحرام و مسجد الاقصي در شام . اگر كسي براي زيارت اين سه مسجد برود مشكلي نيست ولي براي زيارت قبر پيامبر جايز نيست. تحريم كرد و علما بر آشفتند و او را محاكمه كردند و به مصر تبعيد كردند. او از مصر برگشت و با فتواي علماي حنفي و شافعي و مالكي حاكم وقت شام او را زنداني كرد و در زندان مرد.
رديه هاي اوليه اي كه بر افكار او نوشته شد، به وسيله همين علما نوشته شده است. به عنوان مثال، تقي الدين سبكي كتابي با نام «شفاء السقام في زيارة خير الانام» نوشته است. يكي از قضات آن زمان بنام قاضي اخناعي كه فقيه هم بود رديه اي بر او نوشت.
به همين دليل كه علما و بزرگاني در آن منطقه حضور داشتند با مرگ ابن تيميه حرف هايش نيز مرد. شاگرد باسوادي بنام ابن قيم جوزيه داشت كه تلاش هايي كرد و با تمام تلاش هاي او، ابن تيميه، بايگاني شد و در كتابخانه ها ماند. تا آن كه در قرن دوازدهم هجري شخصي بنام محمد بن عبد الوهاب در درعيه كشور سعودي كه آن زمان كشور مستقلي نبود پيدا شد و با خواندن آثار ابن تيميه، تحت تاثير افكار او قرار گرفت و آن را مبنا قرار داد و مردم را متهم به شرك و كفر و بدعت كرد و موارد اختلاف را توسعه داد.
او بحث اصلي را توحيد و شرك و ايمان و كفر قرار داد. اين افراد، غير از خودشان را مشرك و كافر مي دانند و غير از اين گزينه از تعاليم اسلام چيزي نمي دانند. شهيد مطهري درباره خوارج مي گويد آن ها كفر و ايمان را به مناسبت حكميت مطرح كردند و دايره ايمان را تنگ كردند و گفتند هر كس بيرون دايره است كافر است. محمد بن عبد الوهاب و خوارج زمان نيز اين گونه اند.
آن ها مي گويند: هر كس بقعه بالاي قبر بزرگان ساخت شرك است، نماز خواندن كنار قبر، سفر براي زيارت قبر اولياء و انبياء، توسل به انبياء و اولياء، شفاعت خواستن در دنيا از بزرگان و صالحان و موارد ديگر شرك است. هم اكنون نيز مانند ابن تيميه، خدا را مجسم مي دانند. اين ها اين افكار را از ابن تيميه گرفتند و از اين جهت است كه مي گويم ابن تيميه پدر معنوي آن ها بوده است.

کد امنیتی
سوال امنیتی
لطفا پاسخ سوال را بنویسید.