سلام،خیلی وقته که دچار اضطراب و استرس شده ام،به کوچکترین اتفاقی این حالت در من بوجود می آیدو برای مدت طولانی آزارم می دهد.گاهی حتی دلیل اضطرابم را یادم می رود و باید کلی تمرکز بگیرم و فکر کنم تا یادم بیاید که چرا مضطربم.گاهی افکار وسواس گونه هم به سراغم می آید که بیشتر آزارم می دهند.با توجه به اینکه یک دختر شش ماهه دارم و می ترسم این اضطراب به او نیز منتقل شود،لطفا راهنماییم کنید.نمیخواهم درمان دارویی کنم چون هم از داروی شیمیایی خوشم نمی آید و هم نمیخواهم همسرم بداند.

با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
خواهر گرامي؛ قطعا حل مشكل شما با مراجعه به متخصص روانشناس باليني و انجام مصاحبه تشخيصي قابل پي گيري است. لذا از همين جا مي خواهيم تا در اولين فرصت با مراجعه به متخصص مربوطه از شديد شدن هرگونه اختلال اضطرابي جلوگيري كنيد.
همچنين براي ما مشخص نيست علت اينكه تمايل نداريد همسرتان از اين قضيه مطلع شوند چيست! اگر ايشان مرد با ظرفيت و دلسوزي است حتما اين مسئله را با او در ميان بگذاريد تا با همكاري او نزد متخصص برويد. احتمالا عدم اطلاع او از مراجعه شما به متخصص، ضرري به مراتب بيشتر خواهد داشت. مصرف دارو نيز در صورت تشخيص متخصص الزامي است هر چند اگر تمايل نداشته باشيد به متخصص مي گوييد و او نيز اگر اضطراري نباشد، دارو را از برنامه درماني شما حذف مي كند. البته بايد بدانيد كه درمان هاي شناختي رفتاري در بسياري از موارد بدون نياز به هر گونه دارويي اثربخش بوده و هستند. پس بي جهت مراجعه به متخصص را به عقب نيندازيد.
در ادامه به نكات ذيل توجه كنيد:
1. وسواس فكري به فكرهاي ثابت و تصاوير ذهني اشاره دارد كه به دفعات مكرر ذهن آگاه فرد را، خودسرانه، مورد تهاجم و تاخت و تاز قرار مي دهند. وقتي فرد گرفتار فكر وسواسي مي شود مي كوشد در برابر آن مقاومت كند و آن را از خود دور سازد. اما اگر موفق به پرهيز از آن شود باز هم به فاصله كوتاهي گرفتار آن مي شود.
2. ورود افكار مختلف به ذهن امري عادي است. ولي اين ما هستيم كه زمان و نحوه ورود آنها را تعيين مي نماييم و ياآنها را كاسته يا توسعه مي دهيم. پرنده لجام گسيخته خيال چون چكاوكي است كه هر دم بر سرشاخساري نشسته و به سرعت به شاخه ديگر پرواز مي كند و اين انسانها هستند كه شاخسار ها را گسترش داده يا هرس مي كنند.
3. افكاري كه به ذهن ما وارد شده و باعث اضطراب ما مي شوند؛ از دو حال خارج نيستند: 1. يا واقعا خطرناك اند2. و يا ما آنها را خطرناك قلمداد نموده ايم. كه ميزان حالات دوم بيشتر است. يعني خيلي اوقات ما دچار خطاي شناختي شده و صرف اينكه فكر نابجا, يا تصوير شخصي در ذهنمان مي آيد گمان مي كنيم در واقعيت هم همين امر در حال انجام بوده به همين خاطر به سرعت آشفته شده و احساس وحشت و ناراحتي وجودمان را گرفته و در پي از بين بردن آنها دست به يكسري اقدامات عملي و يكسري افكار ضد آنها مي زنيم تا آنها را فراموش كنيم. بعد از اين كار ( اقدامات عملي و افكار متضاد افكار اوليه) كمي احساس راحتي و آرامش مي نماييم. ولي زماني نمي گذرد كه دوباره همان تصاوير با شدت بيشتري به ما هجوم مي آور ند و ما مجبور به تكرار آن چرخه معيوب مي شويم .نتيجه اين كار, گرفتار شدن در يك وسواس فكري است كه دائم ما را آزار مي دهد. در حالي كه اگر از همان ابتدا «فكر» را از «واقعيت» متمايز مي نموديم و صرف وجود« فكر» ما را به وحشت نمي انداخت دچار اين چرخه معيوب نمي شديم.
4. در صورتي كه اين اختلال درمان نشود، اكثر مبتلايان علايم آن را تا حدي در زندگي خود همراه خواهند داشت. اگرچه دوره هايي نيز وجود دارند كه علايم اين اختلال تخفيف مي يابند و عملكرد مبتلايان بهنجار مي شود، با اين حال هيچ گاه علائم كاملا از بين نمي رود. بعضي از افراد دوره هايي فاقد هرگونه علائم را پشت سر مي گذارند، اما پس از مدتي، علائم دوباره پيدا مي شوند. و در تعداد كمي از افراد، علائم شديدتر مي شود. اما به خاطر داشته باشيد كه اين دورنماي ناخوشايند تنها نشان دهنده وضعيت درمان نشده اختلال وسواس است. بنابراين اگر متخصص تشخيص داد مبتلا به اين اختلال هستيد در صدد حل ريشه اي آن باشيد.
موفق باشید.