‌پيامبرِ‌ مدارا و قاطعيت‌
‌‌سيدغلامحسين‌ حسيني‌
‌‌اشاره‌ :
مقاله، از مدارا و صلابت‌ - و هر يك‌ در جايگاه‌ خود - دفاع‌ مي‌كند، و پس‌ از ذكر نمونه‌هائي‌ از امر به‌ مدارا و تسامح‌ اسلامي‌ در قرآن‌ كريم، احاديث‌ پيامبر(ص) و اهلبيت(ع)، به‌ نمونه‌هائي‌ از موضعگيري‌هاي‌ قاطع‌ و صلابت‌ اسلامي‌ در قرآن‌ و سنت، اشاره‌ مي‌كند.
"مدارا" و "صلابت"، هر دو از سيرة‌ پيامبر(ص) و تعاليم‌ قرآن‌ كريم‌ به‌ شمار آمده‌ و در حيات‌ سياسي‌ و اجتماعي‌ پيامبر(ص) چه‌ در فقدان‌ قدرت‌ و حكومت، و چه‌ پس‌ از تشكيل‌ حكومت‌ و كسب‌ اقتدار، در گفتار و رفتار ايشان‌ استمرار داشته‌اند.(1) "مُدارا" در لغت، به‌ معني‌ نرمش‌ و ملاطفت‌ و رفق‌ با مردم‌ و چشمپوشي‌ از خطاي‌ آنان‌ است‌ و در روايات‌ اسلامي‌ نيز به‌ همين‌ معنا بكار رفته‌ است.
در بررسي‌ قرآن‌ كريم‌ و روايات‌ و سيره‌ پيشوايان‌ دين‌ به‌ دست‌ مي‌آيد كه‌ "مدارا و نرمش" و "رأفت‌ و رحمت"، اصل‌ جاري‌ اسلامي‌ و ارزش‌ مسلم‌ قرآني‌ و از عوامل‌ گسترش‌ اسلام‌ در شبه‌ جزيره‌ عربستان‌ و جهان‌ بوده‌ است. ابتدا بايد بررسي‌ كرد كه‌ ظرف‌ جريان‌ مُدارا و نرمش‌ بعنوان‌ اصل‌ ارزشي‌ اسلام‌ كجاست؟ آيا يك‌ اصل‌ مطلق‌ است؟ و آيا همه‌ جا حتي‌ در اصول‌ و قوانين‌ ديني‌ جاري‌ است؟ اين‌ اصل، بي‌شك‌ نمي‌تواند مطلق‌ باشد و حتماً‌ حدودي‌ دارد كه‌ اجراي‌ آن‌ فراتر از اين‌ حدود، آن‌ را تبديل‌ به‌ يك‌ پديدة‌ ضدارزشي‌ يعني‌ مداهنه‌ و مصانعه‌ و سازشكاري‌ در حق‌ مي‌گرداند. همانگونه‌ كه‌ ترك‌ اين‌ اصل‌ در مرز خويش‌ نيز به‌ ناهنجاري‌ "خشونت" مي‌انجامد. از آيات‌ و روايات‌ به‌ دست‌ مي‌آيد كه‌ مُدارا در مسائل‌ شخصي‌ و نيز مسائل‌ اجتماعي‌ كه‌ در تقابل‌ با حقوق‌ ديگران‌ نيست‌ و در كيفيت‌ ترويج‌ اسلام‌ و ارزشهاي‌ ديني، توصيه‌ شده‌ اما در مسائل‌ اصولي‌ دين‌ و اجراي‌ حدود و احكام‌ ديني، نرمش‌ كاملاً‌ مذموم‌ و ناروا است‌ و سهل‌انگاري‌ در اينگونه‌ مسائل، به‌ پديده‌اي‌ مذموم‌ بنام‌ "ادهان‌ و مُداهنه" منجر مي‌شود كه‌ مورد نهي‌ شديد اسلام‌ است‌ و اگر به‌ تضييع‌ حقوق‌ ديگران‌ [= حق‌الناس] بيانجامد نيز "معاونت‌ در ظلم" بشمار مي‌رود.
اينك‌ به‌ نمونه‌اي‌ مختصر از آيات‌ و روايات‌ و سيرة‌ اوليأ ديني‌ در خصوص‌ مدارا و نيز قاطعيت‌ و صلابت، اشاره‌ مي‌كنيم:
‌قرآن‌ و مُدارا:
قرآن‌ كريم‌ در توصيه‌ به‌ مدارا در مواردي‌ كه‌ به‌ تضييع‌ حقوق‌ و حدود شرعي‌ نينجامد، از جمله‌ فرموده‌ است:
‌1)‌ ‌فبما رحمةٍ‌ من‌ الله‌ لِنتَ‌ لهم‌ ولو كنتَ‌ فظاً‌ غليظ‌ القلبِ‌ لانفضوا من‌ حولك‌ فاعف‌ عنهم‌ واستغفرلهم‌ و شاورهم‌ في‌الامر فاذا عزمت‌ فتوكل‌ علي‌الله‌ ان‌ الله‌ يحب‌ المتوكلين.(2)
(به‌ رحمت‌ الهي، با آنان‌ نرمخو و پرمهر شدي. اگر تندخو و سخت‌دل‌ بودي‌ بي‌شك‌ از پيرامون‌ تو پراكنده‌ مي‌شدند، از آنان‌ درگذر و برايشان‌ آمرزش‌ بخواه‌ و در كارها با آنان‌ مشورت‌ كن‌ و چون‌ تصميم‌ نهائي‌ را گرفتي‌ بر خدا توكل‌ كن‌ كه‌ خداوند، توكل‌كنندگان‌ را دوست‌ مي‌دارد.)
در اين‌ آيه‌ به‌ يك‌ صفت‌ لازم‌ در رهبري‌ اسلامي‌ يعني‌ گذشت‌ و نرمش‌ و انعطاف‌ در برابر كساني‌ كه‌ تخلفي‌ از آنها سر زده‌ و بعد پشيمان‌ شده‌اند اشاره‌ شده‌ است.(3)
2)‌ ‌لقدجأكم‌ رسولٌ‌ من‌ أنفسكم‌ عزيزُ‌ عليه‌ ما عنتم‌ حريصٌ‌ عليكم‌ بالمؤ‌منين‌ رؤ‌فٌ‌ رحيمٌ.(4)
(بي‌شك‌ براي‌ شما پيامبري‌ از خودتان‌ آمد كه‌ بر او دشوار است‌ اگر شما در رنج‌ بيفتيد، به‌ سعادت‌ شما حريص‌ و نسبت‌ به‌ مؤ‌منان، دلسوز و مهربان‌ است.)
‌3)‌ ‌فلعلك‌ باخعٌ‌ نفسك‌ علي‌ آثار هم‌ اًن‌ لم‌ تُؤ‌منوا بهذا الحديث‌ أسَفاً.(5)
(بسا اگر ايمان‌ نياورند، تو جان‌ خود را از اندوه‌ در پيگيري‌ مصالح‌ مردم، تباه‌ كني.)
‌4)‌ ‌... فلاتذهب‌ نفسك‌ عليهم‌ حسراتٍ‌ ان‌الله‌ عليمٌ‌ بما يصنعون.(6)
(مبادبا حسرتي‌كه‌ براي‌مردم‌ مي‌خوري‌ جانت‌ را بدهي‌ و خداوند به‌ آنچه‌ مي‌كنند دانا است.)
اين‌ قبيل‌ آيات‌ بيانگر يكي‌ ديگر از شرايط‌ رهبري‌ و حاكمان‌ اسلامي‌ يعني‌ "دلسوزي‌ و رأفت‌ نسبت‌ به‌ امت" است. پيامبر اكرم(ص) براي‌ هدايت‌ بشريت‌ عشق‌ مي‌ورزيد و براي‌ اجراي‌ اين‌ هدف، شب‌ و روز مجاهدت‌ مي‌كرد و در نهان‌ و آشكار، در اجتماع‌ و انفراد، تبليغ‌ دين‌ مي‌كرد و از هدايت‌ نشدن‌ گروههائي‌ از مردم، رنج‌ مي‌برد و اين‌ عاليترين‌ درجه‌ رأفت‌ و مهرباني‌ نسبت‌ به‌ امت‌ است.
‌5)‌ ‌و ما ارسلناك‌ الارحمةً‌ للعالمين(7)
(و تو را جز رحمتي‌ براي‌ جهانيان‌ نفرستاديم).
‌6)‌ ‌محمدٌ‌ رسول‌الله‌ والذين‌ امنوآمعه‌ اشدآء علي‌الكفار رحمآء بينهم...(8)
(محمد(ص) پيامبر خداست‌ و كساني‌ كه‌ با اويند، با كافران، سختگير و با يكديگر مهربانند).
‌7)‌ ‌و ان‌ احدٌ‌ من‌ المشركين‌ استجارك‌ فأجره‌ حتي‌ يسمع‌ كلام‌ الله‌ ثم‌ ابلغه‌ مأمنه‌ ذلك‌ بانهم‌ قومٌ‌ لايعلمون(9)
(اگر يكي‌ از مشركان‌ از تو پناه‌ خواست‌ پناهش‌ ده‌ تا كلام‌ خدا را بشنود، سپس‌ او را به‌ مكان‌ امنش‌ برسان، چرا كه‌ آنان‌ نادانند).
‌8)‌ ‌وانذر عشرتك‌ الاقربين‌ و اخفض‌ جناحك‌ لمن‌ اتبعك‌ من‌المؤ‌منين. (10)
(خويشان‌ نزديك‌ را هشدار ده‌ و براي‌ آن‌ مؤ‌مناني‌ كه‌ تو را پيروي‌ كرده‌اند، بال‌ خود را فرو گستر).
‌9)‌ ‌واخفض‌ جناحك‌ للمؤ‌منين (11)
(و بال‌ خويش‌ براي‌ مؤ‌منان‌ فرو گستر).
‌10)‌ ‌خذالعفو و أمُربالعرف‌ واَ‌عرض‌ عن‌ المشركين(12)
(گذشت‌ پيشه‌ كن‌ و به‌ كار پسنديده، فرمان‌ ده‌ و از نادانان‌ رخ‌ برتاب).
از آيات‌ قرآن‌ به‌ خوبي‌ روشن‌ مي‌شود كه‌ پيامبر گرامي‌ اسلام‌ مأمور به‌ نرمش‌ و مُدارا با مردم‌ بوده‌اند.
‌حديث‌ و "مُدارا"
اصل‌ مدارات‌ و رأفت‌ در روايات‌ اسلامي‌ بسيار مورد توجه‌ قرار گرفته‌ است‌ و شامل‌ ابوابي‌ چون‌ باب‌ مدارات، باب‌ رفق، باب‌ تراحم‌ و تعاطف‌ [= مهرباني‌ نسبت‌ به‌ يكديگر]. و باب‌ معاشرت‌ و ابواب‌ ديگري‌ نيز به‌ دلالت‌ التزامي، همين‌ اصل‌ را تأييد مي‌نمايند چون‌ باب‌ اهتمام‌ به‌ امور ديگران، باب‌ حلم‌ و بردباري، باب‌ كظم‌ غيظ، باب‌ عفو و چشم‌پوشي‌ از لغزش‌ ديگران، باب‌ احترام‌ و تكريم‌ و ارزش‌ نهادن‌ به‌ بزرگان‌ و مؤ‌منان‌ و... (رجوع‌ شود به‌ كتاب‌ شريف‌ كافي، ج‌ 2).
در اينجا تنها به‌ چند روايت‌ از پيامبراكرم(ص) بسنده‌ مي‌نماييم:
1)‌ ‌قال‌ رسول‌الله(ص): أمرني‌ ربي‌ بمداراة‌ الناس‌ كما أمرني‌ بأدأ الفرائض (13)
(پروردگارم‌ مرا به‌ مدارا و نرمي‌ با مردم‌ دستور فرمود، همچنان‌كه‌ به‌ انجام‌ واجبات‌ امر فرمود.)
2)‌ ‌قال‌ رسول‌الله(ص): مُداراة‌ الناس‌ نصف‌ الايمان‌ والرفق‌ لهم‌ نصف‌ العيش(14)
(مهرباني‌ و سازگاري‌ با مردم، نيمي‌ از ايمان‌ است، و نرمي‌ با آنان، نيمي‌ از بركت‌ زندگي.)
3)‌ ‌جأ جبرئيل(ع) الي‌ النبي‌ (ص) فقال: يا محمد، ربك‌ يقرئك‌ الس‌لام‌ و يقول‌ لك‌ دارخَلقي (15)
(جبرئيل‌ نزد پيامبر(ص) آمد و عرض‌ كرد: پروردگارت‌ به‌ تو سلام‌ مي‌رساند كه‌ با بندگانم‌ مُدارا كن.)
و از امام‌ صادق(ع):
يحق‌ علي‌المسلمين‌ الاجتهاد في‌التواصل‌ و التعاون‌ علي‌ التعاطف‌ والمواساة‌ لااهل‌ الحاجة‌ و تعاطف‌ بعضهم‌ علي‌بعض‌ حتي‌ تكونوا كما امركم‌ الله‌ عزوجل‌ "رحمأ بينهم" متراحمين، مغتمين‌ لما غاب‌ عنكم‌ من‌ امرهم‌ علي‌ ما مضي‌ عليه‌ الانصارعلي‌ عهد رسول‌الله(ص).(16)
(سزاوار است‌ براي‌ مسلمانان‌ كه‌ در پيوند با يكديگر و كمك‌ بر مهرورزي‌ و در محبت‌ و رسيدگي‌ به‌ نيازمندان‌ و عطوفت‌ نسبت‌ به‌ هم، كوشا باشند. چنان‌ باشيد كه‌ خداي‌ فرمود "رحمأ بينهم" و در غياب‌ مسلمانان، دلسوزشان‌ باشيد آنگونه‌ كه‌ انصار در عصر رسول‌ خدا(ص) بوده‌اند).
‌سيره‌ پيامبر (ص) و مدارا
پيامبر اسلام‌ به‌ عنوان‌ پيام‌آور وحي‌ الهي‌ و رهبر و مقتداي‌ خلق‌ عالم، افزون‌ بر بيان، در عمل‌ نيز مظهر رحمانيت‌ و رحيميت‌ و اهل‌ مدارا بوده‌اند. البته‌ اين‌ سياست‌ تسامح‌ و مُدارا مربوط‌ به‌ همان‌ موارد مجاز در امور شخصي‌ و برخي‌ مسائل‌ اجتماعي‌ است. وقتي‌ پيامبر اكرم(ص) در مكه‌ براي‌ دعوت‌ مردم‌ به‌ خداپرستي‌ ظهور كرد، با عكس‌العمل‌ شديد مواجه‌ گشت؛ و قريش‌ از هيچ‌گونه‌ آزار و شكنجه‌ و افترائات‌ و اهانت‌ دريغ‌ نورزيدند و او را فردي‌ كذ‌اب، ساحر، مجنون‌ و... معرفي‌ مي‌كردند و وقتي‌ اين‌ اعمال‌ سخيف‌ را به‌ اوج‌ مي‌رساندند، عكس‌العمل‌ پيامبر(ص) اين‌ بودكه:
"اللهم‌ اغفرلقومي‌ بانهم‌ لايعلمون".(17)
"بار الها قوم‌ مرا مورد رحمت‌ و مغفرت‌ خويش‌ قرار ده، زيرا اينان‌ حقيقت‌ را نمي‌دانند."
از اين‌ مهمتر رفتار مهربانانه‌ و انعطاف‌ پيامبر(ص) با مردم‌ در هنگام‌ اقتدار سياسي‌ است‌ كه‌ نمونه‌اي‌ از آن‌ در روز فتح‌ مكه‌ متجلي‌ گشت. در آن‌ روز سرنوشت‌ كه‌ پس‌ از سالياني‌ جهاد و مشقت، مكه‌ را فتح‌ كرد و آنان‌ را به‌ زانو درآورد، مي‌توانست‌ انتقام‌ آزارها و اهانت‌ها و قتل‌ و غارت‌ها بگيرد اما پيامبر(ص) فرمان‌ عفو عمومي‌ صادر نمود و از تقصير همگان، جز چند نفر كه‌ بيش‌ از حد، معاند و پليد بوده‌ و از ائمة‌ كفر به‌ حساب‌ مي‌آمدند، نگذشت. در روز فتح‌ مكه، هنگام‌ ورود سپاه‌ اسلام‌ با تجهيزات‌ كامل‌ و آرايش‌ خاص‌ به‌ شهر مكه، سعدبن‌ معاذ از بزرگان‌ صحابه‌ و افسران‌ سپاه‌ پيامبر رجزهائي‌ با اين‌ مضمون‌ خواندكه:
امروز روز نبرد است‌
امروز جان‌ و مال‌ شما حلال‌ شمرده‌ مي‌شود
قلب‌ عطوف‌ و مهربان‌ پيامبر(ص) از شنيدن‌ اين‌ اشعار، سخت‌ غمگين‌ گشت‌ و جهت‌ تنبيه‌ آن‌ افسر، او را از مقام‌ فرماندهي‌ عزل‌ نمود و پرجم‌ را به‌ پسر وي، قليل‌بن‌ سعد سپرد.(18) اين‌ مهرباني‌ براي‌ مردم‌ مكه، كه‌ سالها با آن‌ حضرت‌ خصومت‌ ورزيده‌ و با او جنگ‌ها نموده‌ بودند، عجيب‌ مي‌نمود و نسيم‌ ملايم‌ عطوفت، آنان‌ را به‌ عفو رهبر بزرگ، اميدوار ساخت‌ و دلها را به‌ پذيرش‌ اسلام، متمايل‌ ساخت.
از ديگر نمونه‌ها مي‌توان‌ به‌ عفو "صفوان‌ بن‌اميه" اشاره‌ نمود. صفوان‌ از جمله‌ سران‌ مشركان‌ مكه‌ و آتش‌افروزان‌ جنگهاي‌ متعدد عليه‌ پيامبر(ص) بوده‌ است. او مسلماني‌ را در مكه‌ در برابر ديدگان‌ مردم‌ به‌ دار آويخته‌ بود و از اين‌ روي‌ پيامر(ص)، خون‌ او را حلال‌ شمرده‌ بود اما از ترس‌ مجازات‌ به‌ جده‌ گريخت‌ زيرا اطلاع‌ يافته‌ بود كه‌ نامش‌ در ليست‌ ده‌ نفري‌ كه‌ پيامبر، آنان‌ را از عفو عمومي‌ استثنأ نموده‌ و حكم‌ اعدامشان‌ را صادر كرده، وجود دارد.
عمروبن‌وهب، پسرعموي‌صفوان‌از پيامبر(ص) درخواست‌ عفو و گذشت‌ از او را كرد و پيامبر(ص)، صفوان‌ را عفو نمود. صفوان‌ باور نمي‌كرد كه‌ عفو شده‌ است‌ مگر اينكه‌ از رسول‌ خدا(ص) نشانه‌اي‌ دال‌ بر عفوش‌ بياورند، و پيامبر(ص)، عمامه، يا پيراهن‌ خويش‌ را به‌ عنوان‌ نشانه‌ دادند و او برگشت. وقتي‌ صفوان، چشمش‌ به‌ پيامبر"ص" افتاد، عرض‌ كرد: به‌ من‌ دو ماه‌ مهلت‌ دهيد تا درباره‌ اسلام‌ تحقيق‌ كنم.
پيامبر(ص) فرمود به‌ تو چهار ماه‌ مهلت‌ مي‌دهم‌ كه‌ درباره‌ اسلام‌ تحقيق‌ كني‌ و مسلمان‌ شوي.
صفوان‌ بعدها مي‌گفت: هيچ‌كس‌ به‌ اين‌ نيك‌ نفسي‌ نمي‌تواند باشد مگر اينكه‌ پيامبر باشد و گواهي‌ مي‌دهم‌ كه‌ خدايي‌ جز خداي‌ يكتا نيست‌ و او رسول‌ خدا است؛ و مسلمان‌ شد.(19)
‌-2 صلابت، قاطعيت‌ و نفي‌ سازشكاري‌
گفتيم‌ كه‌ اصل‌ در اسلام‌ و سيره‌ معصوم(ع)، رأفت‌ و نرمش‌ است. اما گاه‌ نيز صلابت‌ و قاطعيت‌ بدون‌ هيچ‌ تسامح‌ و گذشت، ضروري‌ است. اگر قاطعيت‌ و سخت‌گيري‌ و به‌ اصطلاح‌ خشونت‌ نسبت‌ به‌ دشمنان‌ و منافقان‌ و متخلفان‌ نباشد، طمع‌ دشمنان‌ نسبت‌ به‌ چنين‌ ملتي‌ تحريك‌ مي‌گردد و بزهكاري‌ در جامعه‌ زياد مي‌شود، زيرا بزهكاران، احساس‌ امنيت‌ كامل‌ نموده‌ و در خلأ خشونت‌ قانوني، امنيت‌ ملي‌ جامعه‌ را بر هم‌ زده‌ و باعث‌ سلب‌ آسايش‌ مردم‌ مي‌شوند، عدالت‌ تأمين‌ نشده‌ و فساد و بيعدالتي‌ فراگير مي‌شود. پس‌ از باب‌ رحمت‌ به‌ مردم، سخت‌گيري‌ و خشونت‌ لازم‌ مي‌شود. از اين‌ رهگذر است‌ كه‌ شريعت‌ اسلامي، دعوت‌ به‌ صلابت‌ و قاطعيت‌ و عدم‌ مداهنه‌ فرمودند و برخي‌ احكام‌ شاق‌ و قاطع، وضع‌ كردند پس‌ اين‌ قوانين‌ نيز از باب‌ رحمت‌ به‌ كل‌ امت‌ تشريع‌ گشته‌ همانند جر‌احي‌ عضوي‌ فاسد كه‌ براي‌ صحت‌ بدن، ضروري‌ است.
بايد دقت‌ كرد كه‌ اين‌ قاطعيت‌ و سخت‌گيري‌ و خشونت‌ در قانون‌ اسلام‌ كه‌ در سيرة‌ پيامبر(ص) و اولياي‌ بزرگ‌ و معصومين‌ عليهم‌السلام‌ متجلي‌ گرديده، نسبت‌ به‌ چه‌ گروههاو افرادي‌ است؟ بنظر مي‌رسد كه‌ بتوان‌ چنين‌ دسته‌بندي‌ را جهت‌ تعيين‌ موارد اعمال‌ خشونت‌ مشروع، ارائه‌ كرد:
-1 مشركين؛‌ ‌‌ ‌-2 منافقين؛‌ ‌‌ ‌-3 متخلف
و بزهكاران‌
اينك‌ نمونه‌اي‌ از آيات‌ و روايات‌ و سيره‌ عملي‌ پيامبر(ص) را در اين‌ مبحث‌ مرور كنيم:
‌قرآن، صلابت‌ و قاطعيت
‌1) فاذا انسلخ‌ الاشهر الحرُم‌ فاقتلوا المشركين‌ حيث‌ وجد تموهم‌ و خذوهم‌ و احصروهم‌ و اقعدوالهم‌ كل‌ مرصد... .(20) اين‌ آيه‌ (آيه‌ سيف‌ و شمشير)، سخت‌ترين‌ دستورها را در مقابله‌ با مشركان‌ صادر نموده‌ و مشتمل‌ بر چهار حكم‌ شديد و خشن‌ است: بستن‌ راهها، محاصره‌ كردن، اسير ساختن‌ و در نهايت، كشتن‌ مشركان.
اين‌ چهار حكم‌ به‌ صورت‌ تخييري‌ نيست‌ بلكه‌ با درنظر گرفتن‌ شرايط‌ محيط‌ و زمان‌ و مكان‌ و اشخاص‌ موردنظر، بايد عملي‌ گردد. اگر تنها با بستن‌ راه‌ و محاصره‌ نمودن‌ و يا اسير گرفتن، آنان‌ در فشار قرار گيرند از اين‌ راه‌ بايد وارد شد. و اگر چاره‌اي‌ جز قتل‌ و كشتن‌ آنها نبود، آنگاه‌ قتل‌ هم‌ جايز و مجاز مي‌گردد.(21)
‌2)‌ ‌فلاتطع‌ الكافرين‌ و جاهِدهُم‌ جهاداً‌ كبيراً.(22)
(پس‌ از كافران‌ فرمان‌ مَبر و بدين‌ قرآن‌ با آنان‌ جهاد كن، جهادي‌ بزرگ).
‌3)‌ ‌يا ايهاالنبي‌ اتق‌الله‌ ولاتطع‌ الكافرين‌ والمنافقين.(23)
(اي‌ پيامبر، از خدا پروا بدار و كافران‌ و منافقان‌ را فرمان‌ مبر).
فلاتُطع‌ المكذبين.
(از دروغزنان، فرمان‌ مبر)
وَ‌ دو‌ لوتدهن‌ فيدهنون.
دشمنان‌ دوست‌ دارند كه‌ نرمي‌ (روغن‌مالي‌ = ماستمالي) كني‌ تا نرمي‌ كنند.
ولا تطع‌ كل‌ حلافٍ‌ مهين(24)
(و از هر قَسَم‌ خورندة‌ فرومايه‌اي‌ فرمان‌ مبر).
يعني‌ آنان‌ دوست‌ دارند كمي‌ تو از دين‌ خود مايه‌ بگذاري، و اندكي‌ هم‌ آنان‌ از دين‌ خويش‌ مايه‌ بگذارند و هر يك‌ دربارة‌ دين‌ خويش‌ مسامحه‌ روا داريد تا سازش‌ كنيد(25)
خداي‌ حكيم، هم‌ در اين‌ آيات‌ و همچنين‌ در آيات‌ 73/75 سورة‌ اسرأ و آيات‌ ديگري‌ به‌ شدت‌ تمام، پيامبر گرامي‌ را از سازش‌ و مُداهنه‌ با كفار و مشركان‌ نهي‌ نموده‌ است.
و ان‌ كادوا ليفتنونك‌ عن‌الذي‌ اوحينا اليك‌ لتفتري‌ علينا غيره‌ و اذاً‌ لاتخذوك‌ خليلاً‌ ولولا أن‌ ثبتناك‌ لقد كدت‌ تركن‌ اليهم‌ شيئاً‌ قليلاً. اذاً‌ لاذقناك‌ ضعف‌ الحيوة‌ و ضعف‌ الممات‌ ثم‌ لاتجدولك‌ علينا نصيراً.
(و همانا نزديك‌ بود كه‌ تو را از آنچه‌ به‌ تو وحي‌ كرديم‌ بلغزانند و بگردانند تا بر ماجز آن‌ را كه‌ وحي‌ كرديم، ببندي‌ و آنگاه‌ تو را به‌ دوستي‌ خود گيرند. و اگر نه‌ آن‌ بود كه‌ تو را استوار داشتيم، نزديك‌ بود كه‌ اندكي‌ به‌ آنان‌ گرايش‌ كني. آنگاه، در صورت‌ گرايش‌ - تعداد دو چندان‌ عذاب‌ در اين‌ زندگي، و دو چندان‌ پس‌ از مرگ‌ مي‌چشانديم‌ و آنگاه‌ براي‌ خويش‌ در برابر ما ياوري‌ نمي‌يافتي).
اين‌ آيات‌ با تأكيد فراوان‌ هشدار مي‌دهد كه‌ مبادا وسوسه‌هاي‌ گروههاي‌ مشركان‌ و آنان‌ كه‌ به‌ دين، معتقد نيستند، در مسلمانان‌ و مؤ‌منان، ضعف‌ و سستي‌ به‌ مسائل‌ ديني‌ ايجاد كند و روحيه‌ آنان‌ را در مسائل‌ و مباني‌ ديني‌ تضعيف‌ نمايد و هشدار مي‌دهد كه‌ بايد با قاطعيت‌ تمام‌ با آنان‌ مبارزه‌ كرد و مجازات‌ كمترين‌ انعطاف‌ در مقابل‌ مشركان‌ و بي‌دينان، عذاب‌ مضاعف‌ در دنيا و سراي‌ ديگر است.
امروزه‌ نيز مسلمانان‌ نبايد مفتون‌ تبليغات‌ ضدديني‌ دشمنان‌ و دوستانِ‌ به‌ ظاهر مسلمان‌ گردند و نسبت‌ به‌ دين‌ و مباني‌ ديني، سُست‌ و منفعل‌ سياست‌ آنان‌ گردند و تسامح‌ و تساهل‌ نشان‌ دهند.
فاصبر لحكم‌ ربك‌ و لا تطع‌ منهم‌ آثماً‌ اوكفوراً. (26)
(در برابر فرمان‌ پروردگارت‌ شكيبايي‌ كن‌ و از آنان‌ هيچ‌ گنه‌ پيشه‌ يا ناسپاسي‌ را فرمان‌ مبر.)
فأعرض‌ عن‌ من‌ تولي‌ عَن‌ ذكرنا ولم‌ يُرد الا الحيوة‌ الدنيا.(27)
(از هر كس‌ كه‌ از ياد ما روي‌ برتافته‌ و جز زندگي‌ دنيا را خواستار نبوده‌ است، روي‌ برتاب).
اتبع‌ ماأوحي‌ اليك‌ من‌ ربك‌ لااله‌الا‌هو وأعرض‌ عن‌المشركين.(28)
(از آنچه‌ از پروردگارت‌ به‌ تو وحي‌ شد پيروي‌ كن. هيچ‌ معبودي‌ جز او نيست. و از مشركان‌ روي‌ برگردان)
‌4) ولاتركنوا الي‌الذين‌ ظلموا فمستكم‌ النار و مالكم‌ من‌ دون‌ الله‌ من‌ اوليأ ثم‌ لاتنصرون.(29)
(به‌ كساني‌ كه‌ ستم‌ كردند مگراييد و بر ظالمان‌ تكيه‌ ننماييد كه‌ موجب‌ شود آتشي‌ شما را فراگيرد و در برابر خدا براي‌ شما دوستاني‌ نخواهد بود و سرانجام‌ ياري‌ نخواهيد شد.)
اين‌ آيه‌ به‌ عنوان‌ يك‌ وظيفه‌ قطعي‌ فرموده‌ است‌ كه‌ در امور عقيدتي، سياسي، نظامي‌ و اقتصادي‌ و فرهنگي، به‌ ظالمان‌ و ستم‌پيشگان، تكيه‌ و اعتماد و همكاري‌ و دوستي‌ نكنيد.
بنابراين‌ مُداهنه‌ و ركون‌ به‌ ستمگران، باعث‌ سقوط‌ به‌ آتش‌ عذاب‌ است. افزون‌ بر اين‌ آيات‌ فراوان‌ ديگري‌ نيز وجود دارد كه‌ دستور به‌ جهاد و مجاهده‌ در راه‌ خدا با مشركان‌ و اهل‌ كتاب‌ و منافقان‌ را صادر نموده‌ است‌ و نيز آيات‌ و رواياتي‌ كه‌ توبيخ‌ و سرزنش‌ از افرادي‌ مي‌كند كه‌ از شركت‌ در جهاد با دشمنان‌ دين، براي‌ احيأ دين‌ خدا سرباز مي‌زنند وجود دارد. از مجموع‌ اين‌ آيات‌ بدست‌ مي‌آيد كه‌ مُداهنه‌ در دين‌ و احكام‌ ديني، صحيح‌ نيست‌ و از اهل‌ معصيت‌ و گناهكاران‌ و مشركان‌ و ...، بايد اعراض‌ و تبر‌ي‌ جُست‌ و نسبت‌ به‌ آنان‌ بايد قاطعيت‌ به‌ خرج‌ دادند نه‌ تساهل‌ و تسامح.
‌قاطعيت‌ و عدم‌ مُداهنه‌ در روايات‌
در جوامع‌ روايي‌ نيز احاديث‌ فراواني‌ در زمينه‌ قاطعيت‌ و عدم‌ مُداهنه‌ و ابراز خشم‌ و اعمال‌ خشونت‌ نسبت‌ به‌ دشمنان‌ و بزهكاران‌ وارد شده‌ كه‌ برخي‌ از اين‌ احاديث‌ به‌ دلالت‌ مطابقي‌ و به‌ صراحت‌ لفظي، دال‌ بر اين‌ مطلب‌ است‌ و برخي‌ ديگر به‌ دلالت‌ التزامي‌ و تضمني، و ما تنها به‌ نمونه‌اي‌ از اين‌ احاديث‌ اشاره‌ مي‌كنيم:
- در باب‌ "الحُب‌ في‌الله‌ والبغض‌ في‌الله" (30)، احاديثي‌ آمده‌ دال‌ بر اينكه‌ "بغض‌ و خشم، در مواردي، لازم‌ و ضروري‌ است. البته‌ نه‌ خشم‌ و كينه‌توزي‌ ماد‌ي‌ بلكه‌ خشم‌ و قاطعيتي‌ كه‌ در راه‌ خدا و براي‌ اجراي‌ احكام‌ الهي‌ و احقاق‌ حقوق‌ شرعي‌ مردم‌ باشد.
- در باب‌ "الأ‌مربالمعروف‌ و النهي‌ عن‌ المنكر نيز امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر، مراحلي‌ دارد كه‌ مآلأ‌به‌ برخورد فيزيكي‌ و ضرب‌ و جرح‌ و حتي‌ قتل‌ مي‌انجامد. گفتني‌ است‌ كه‌ اين‌ مرحلة‌ از امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر به‌ دستور حاكم‌ شرع‌ اسلامي‌ بايد باشد و بدون‌ اذن‌ و فرمان‌ ديني‌ نمي‌شود. خشونت‌ در شرع‌ مقدس، روي‌ مصالح‌ و عللي‌ تجويز شده‌ و تعيين‌ حدود و ثغور آن‌ يك‌ بحث‌ فقهي‌ است(31)
- در باب‌ "الغيرة‌ والحمية" (32) نيز رواياتي‌ بيانگر اين‌ است‌ كه‌ فرد مسلمان‌ در مسائل‌ ديني‌ و... بايد غيرت‌ و خشم‌ بورزد و واكنشهاي‌ صريح‌ و شديد و البته‌ عادلانه‌ نشان‌ دهد.
بعنوان‌ نمونه‌ علي‌ عليه‌السلام‌ فرمود:
"لا ترخصوا لانفسكم‌ فتد هنوا و تذهب‌ بكم‌ الرخص‌ مذاهب‌ الظلمة‌ فتهلكو ولاتداهنو في‌الحق‌ اذا ورد عليكم‌ و عرفتموه‌ فتخسروا خسراناً‌ مبيناً.(33)
(بندگان‌ خدا! به‌ خويشتن، اجازه‌ مداهنه‌ و لاابالي‌گري‌ ندهيد كه‌ شما را به‌ ستم‌ مي‌كشاند. آن‌ گاه‌ كه‌ حق‌ را شناختيد و حق‌ به‌ شما روي‌ آورد و نياز به‌ ياري‌ شما دارد، هرگز مداهنه‌ و سستي‌ نكنيد.)
و نيز فرمود:
لايقيم‌ امرالله‌ سبحانه‌ الامن‌ لايصانع‌ و لايضارع‌ ولايتبع‌المطامع.(34)
(فرمان‌ خدا را برپاي‌ نمي‌دارد مگر كسي‌ كه‌ در حق، مدارا نكند و سازش‌ نكند و در پي‌ طمعها نتازد.)
‌قاطعيت‌ و صلابت‌ در سيرة‌ پيامبراكرم(ص)نقل‌ شده‌ است‌ كه:
كان‌ النبي(ص) اذا غضب‌ احمر وجهه‌
و در روايت‌ ديگر است‌ كه:
حنف‌ لونه‌ و اسود.(35)
يعني‌ پيامبر، وقتي‌ براي‌ خدا و عدالت، غضب‌ مي‌فرمود رنگ‌ چهره‌اش‌ تغيير مي‌يافت‌ و عكس‌العمل‌ شديد مي‌ورزيد.
اينك‌ به‌ چند نمونه‌ از رفتار قاطع‌ و پرصلابت‌ پيامبراكرم(ص) در برخورد با متخلفان‌ و عاصيان‌ توجه‌ كنيم:
هنگامي‌ كه‌ پيامبر(ص) براي‌ جنگ‌ با روميان‌ به‌ تبوك‌ مي‌رفتند، سه‌ نفر از مسلمانان‌ به‌ نامهاي‌ از شركت‌ در جنگ‌ و از روي‌ تنبلي‌ و سُستي‌ و دنياطلبي‌ سر باز زدند اما به‌ هنگام‌ بازگشت‌ پيامبر از جنگ‌ تبوك، جهت‌ عذرخواهي‌ خدمت‌ آن‌ حضرت‌ رسيدند اما برخلاف‌ انتظار، مورد غضب‌ و بي‌مهري‌ پيامبر قرار گرفتند و پيامبر(ص)، حتي‌ يك‌ كلمه‌ با آنان‌ سخن‌ نگفت‌ و به‌ مسلمانان‌ دستور فرمود كه‌ هيچ‌ كس‌ با آنان‌ سخن‌ نگويد بگونه‌اي‌ كه‌ حتي‌ زنان‌ و فرزندان‌ آنان‌ به‌ محضر پيامبر(ص) آمدند و اجازة‌ جدايي‌ از آنها را خواستار شدند. متخلفان‌ در محاصره‌ شديد اجتماعي، قرار گرفته‌ بودند و فضاي‌ شهر مدينه‌ با آن‌ وسعت‌ براي‌ آنان‌ تنگ‌ شده‌ بود بگونه‌اي‌ كه‌ مجبور شدند براي‌ نجات‌ از اين‌ خواري‌ و رسوايي، مدينه‌ را ترك‌ گويند و به‌ كوههاي‌ اطراف‌ پناه‌ برند و مدتي‌ طولاني‌ در كوهها به‌ سر بردند و به‌ دعا و نيايش‌ و توبه‌ به‌ درگاه‌ خدا روي‌ آوردند تا اينكه‌ سرانجام‌ آيه‌ شريفه: "وعلي‌الث‌لاثة‌ الذين‌ خلفوا حتي‌ ضاقت‌ عليهم‌ الارض‌ بما رحبت‌ و ضاقت‌ عليهم‌ انفسهم‌ وظنوا ان‌ لاملجأَ‌ من‌ الله‌ الا‌ اليه‌ ثم‌ تاب‌ عليهم‌ ليتوبوا ان‌الله‌ التواب‌ الرحيم" نازل‌ شد و توبه‌ آنان‌ را پذيرفت. پيامبر اكرم(ص) در مقابل‌ متخلفان، هيچ‌ نرمشي‌ نشان‌ نداد و با كمال‌ قاطعيت‌ با آنان‌ برخورد نمود. يعني‌ چنان‌ بر آن‌ سه‌ تن‌ تنگ‌ گرفتند كه‌ تمام‌ زمين‌ با همة‌ وسعتش، جائي‌ براي‌ آنان‌ نداشت‌ و جان‌شان‌ به‌ لب‌ رسيد.
از جمله‌ مواردي‌ كه‌ مُداهنه‌ و سهل‌انگاري‌ در آن‌ جايز نيست، حق‌الناس‌ است، چه‌ حقوق‌ شخصي‌ افراد و چه‌ حقوق‌ عمومي‌ و بيت‌المال‌ كه‌ هيچ‌كس‌ حق‌ سازش‌ در اين‌ امور را ندارد. حتي‌ رئيس‌ حكومت‌ و يا امام‌ مسلمين‌ نيز حق‌ تصرف‌ و يا تضييع‌ حقوق‌ مسلمين‌ و بيت‌المال‌ آنان‌ را بجز صرف‌ در امورات‌ جامعه‌ و خود مردم‌ ندارد. پيامبر مكرم(ص) و امامان‌ معصوم‌ عليهم‌السلام‌ در مسئله‌ بيت‌المال‌ و حق‌الناس‌ بسيار حساس‌ و دقيق‌ بودند و در مسئله‌ شخصي‌ حتي‌ استفاده‌ از يك‌ شمع‌ بيت‌المال‌ را هم‌ جايز نمي‌دانند.(36)
در سيره‌ نبي‌اكرم(ص) نيز به‌ خوبي‌ مشهود است‌ كه‌ آن‌ حضرت‌ در مورد اموال‌ عمومي‌ و حق‌الناس‌ سخت‌گير و قاطع‌ و با صلابت‌ بوده‌اند و هيچگاه‌ در آن‌ باره‌ مداهنه‌ و سستي‌ به‌ خرج‌ نداده‌اند.
روز حركت‌ از سرزمين‌ خيبر، به‌ رزمنده‌اي‌ كه‌ مأمور بستن‌ كجاوه‌ها بود، تيري‌ اصابت‌ كرد و جان‌ سپرد. تحقيقات‌ مأموران‌ اطلاعاتي‌ دربارة‌ علت‌ قتل‌ به‌ جايي‌ نرسيد. همگي‌ گفتند: بهشت‌ بر او گوارا باد. اما پيامبر(ص) فرمود: با شما هم‌عقيده‌ نيستم، زيرا عبايي‌ كه‌ او بر تن‌ دارد از غنايم‌ و بيت‌المال‌ است‌ و او آن‌ عبا را به‌ خيانت‌ برده‌ است‌ و روز رستاخيز به‌ صورت‌ آتش‌ او را احاطه‌ خواهد كرد. از اين‌ روي‌ پيامبر اكرم(ص) بر جنازه‌ او نماز نخواند.(37)
پيامبر (ص) در طول‌ بيست‌ و سه‌ سال‌ نبوت‌ و رسالت، هيچگاه‌ بر سراصول‌ و مباني‌ دين‌ و بر سر اجراي‌ احكام‌ با هيچ‌كس‌ سازش‌ و مداهنه‌ نكرد. پس‌ از غزوه‌ تبوك‌ در سال‌ نهم، نمايندگان‌ قبيله‌ هوازن‌ براي‌ پذيرش‌ اسلام، اظهار تمايل‌ نمودند و لكن‌ شروطي‌ را نيز ذكر كردند كه‌ از جمله‌ آن‌ معافيت‌ از حكم‌ "نماز" بوده‌ است. اما پيامبر با قاطعيت‌ و بدون‌ هيچ‌ تساهل‌ و سازشكاري‌ به‌ آنان‌ فرمود:
"لاخير في‌دينٍ‌ لاصلاة‌ معه."
ديني‌ كه‌ در نماز نباشد ارزش‌ و سودي‌ ندارد. (38)
همچنين‌ در اجرا، حدود الاهي‌ نيز پيامبر، ذره‌اي‌ تسامح‌ و معامله‌ نمي‌كردند زيرا جرم‌هائي‌ كه‌ به‌ هتك‌ حرمت‌ خانواده‌ و اجتماع‌ و آبروي‌ انسانها، هتك‌ عفت‌ عمومي، اختلال‌ در نظام‌ اجتماعي، سُست‌ شدن‌ مباني‌ اعتقادي‌ مردم‌ و.... مي‌انجامد از موضوعاتي‌ است‌ كه‌ نمي‌توان‌ به‌ سادگي‌ از كنار آنها عبور كرد، پيامبر اكرم(ص) ضمن‌ تشريع‌ و قانونگذاري‌ وحياني‌ اين‌ احكام، خود نيز از مجريان‌ سرسخت‌ اين‌ فرامين‌ الهي‌ بوده‌ و هيچگاه‌ بر سر اين‌ احكام‌ نوراني، نرمش‌ به‌ خرج‌ نداده‌اند و در حدود و قوانين‌ الهي. فاطمة‌ خزومي‌ با فاطمه‌ محمدي(س) براي‌ اجراي‌ احكام‌ در دادگاه‌ عدل‌ نبوي‌ يكسانند. زني‌ از اشراف‌ قريش‌ به‌ نام‌ فاطمه‌ مخزومي، مرتكب‌ سرقت‌ شد. رسول‌ خدا(ص) دستور داد حد‌ الهي‌ را درباره‌ او جاري‌ كنند. قبيلة‌ بني‌ مخزوم‌ ناراحت‌ شده‌ و كوشيدند به‌ هر وسيله‌اي، مانع‌ اجراي‌ حد شوند.
اُسامة‌ بن‌ زيد كه‌ مورد توجه‌ رسول‌ خدا(ص) بود از ايشان‌ تقاضاي‌ عفو كرد. اما حضرت‌ سخت‌ ناراحت‌ شده‌ و فرمود: آيا دربارة‌ حدي‌ از حدود خدا شفاعت‌ مي‌كني؟ سپس‌ از جا حركت‌ كرد و ضمن‌ خطبه‌اي‌ فرمود:
"اي‌ مردم! علت‌ اينكه‌ ملتهاي‌ قبل‌ از شما هلاك‌ شدند اين‌ بود كه‌ اگر فرد بلندپايه‌اي‌ از آنان‌ جرم‌ مي‌كرد او را به‌ مجازات‌ نمي‌رساندند اما اگر از مردم‌ ضعيف‌ و ناتوان‌ و گمنام، كسي‌ خلاف‌ مي‌كرد، حكم‌ خدا را دربارة‌ وي‌ اجرا مي‌كردند. سوگند به‌ خدا، اگر [بر فرض‌ محال] دخترم‌ فاطمه‌ نيز دست‌ به‌ چنين‌ كاري‌ بزند حكم‌ خدا را دربارة‌ او اجرا مي‌كنم‌ و در برابر قانون‌ خدا، فاطمه‌ مخزومي‌ با فاطمه‌ محمدي‌ يكسان‌ است."(39)
پيامبر در اجرأ عدالت‌ و احكام‌ اسلام، هرگز مماشات‌ و سهل‌انگاري‌ نفرمود. امام‌ علي(ع) طي‌ مأموريتي‌ از ناحيه‌ پيامبر(ص) جهت‌ دعوت‌ مردم‌ يمن‌ به‌ اسلام، به‌ آن‌ سرزمين‌ سفر نمود و هنگام‌ مراجعت، از مردم‌ نجران، پارچه‌هاي‌ حرير را به‌ عنوان‌ جزيه‌ و ماليات‌ كه‌ طبق‌ پيمان‌ روز مباهله‌ مشخص‌ شده‌ بود، گرفت‌ و سوي‌ مدينه‌ حركت‌ نمود، در بين‌ راه‌ از حركت‌ پيامبر(ص) براي‌ شركت‌ در مراسم‌ حج، اطلاع‌ يافت‌ و بدين‌ جهت‌ فرماندهي‌ سربازان‌ را به‌ يكي‌ از افسران‌ سپرد و خود به‌ سرعت‌ حركت‌ كرد تا نزديكي‌ مكه‌ به‌ خدمت‌ پيامبر(ص) رسيد. پس‌ از گفتگو با آن‌ حضرت، مأموريت‌ يافت‌ به‌ سوي‌ نيروهاي‌ خود بازگردد و آنها را به‌ مكه‌ بياورد. وقتي‌ امام‌ علي(ع) به‌ ميان‌ سربازان‌ خويش‌ بازگشت، ملاحظه‌ فرمود كه‌ پارچه‌هاي‌ حرير را ميان‌ خويش‌ تقسيم‌ كرده‌ و به‌ عنوان‌ لباس‌ احرام، مورد استفاده‌ قرار داده‌اند. علي(ع) از اين‌ تصميم‌ جانشين‌ خويش‌ سخت‌ ناراحت‌ شد و او را مورد بازخواست‌ قرار داد. او در پاسخ‌ گفت‌ كه‌ با اصرار سربازان‌ مواجه‌ شدم‌ و اين‌ پارچه‌ها را به‌ عنوان‌ امانت‌ به‌ آنان‌ سپردم‌ تا پس‌ از مراسم‌ حج‌ از آنان‌ پس‌ بگيرم. علي(ع) فرمود: تو چنين‌ اختياري‌ نداشتي. آنگاه‌ دستور داد كه‌ تمام‌ پارچه‌ها را پس‌ گرفته‌ و بسته‌بندي‌ نمايند، از اين‌ فرمان‌ قاطع‌ و سخت‌ علي(ع)، گروهي‌ كه‌ از عدالت، رنج‌ مي‌بردند، به‌ پيامبر(ص) شكايت‌ جُستند و از رفتار علي(ع) ابراز ناراحتي‌ نمودند.
پيامبر(ص) اين‌ پيام‌ را به‌ شاكيان‌ رساند:
"ارفعوا أالسنتكم‌ عن‌ عليٍ‌ فانه‌ خشنٌ‌ في‌ذات‌الله‌ عزوجل، غير مُداهنٍ‌ في‌ دينه"
زبان‌ از بدگويي‌ علي(ع) برداريد كه‌ او در اجراي‌ دستور خدا، بي‌پروا و سخت‌گير است‌ و اهل‌ سازش‌ و مداهنه‌ در دين‌ خدا نيست.(40)
مي‌بينيم‌ كه‌ رفتار و سيرة‌ پيشوايان‌ معصوم(ع) در دين‌ خدا و اجراي‌ احكام‌ الهي، هرگز سازگاري‌ و سازش‌ با احدي‌ را بر نمي‌تابد و دين‌ خدا را با هيچ‌ چيز مصالحه‌ نمي‌كنند. كساني‌ كه‌ در مكتب‌ علي(ع) تربيت‌ شدند نيز چنين‌ بودند. در انقلاب‌ مردم‌ كوفه‌ عليه‌ عثمان، برخي‌ بزرگان‌ كوفه‌ همانند مالك‌ اشتر نخعي، يزيدبن‌ قيس‌ لرجي، حُجربن‌ عدي‌ كندي، سليمان‌ من‌ صررخزاعي‌ و... نامه‌اي‌ به‌ عثمان‌ نوشته‌اند كه‌ در آن‌ آمده‌ است:
"فاننا لن‌ نصالحك‌ علي‌البدعة‌ و ترك‌ السنة" (41)
(ما هرگز بر سر بدعت‌هائي‌ كه‌ گذاردي‌ و ترك‌ سنت‌ و سيره‌ پيامبر(ص) با تو مصالحه‌ و مدارا نخواهيم‌ كرد.)
باشد كه‌ سيرة‌ محمدي‌ و علوي‌ "عدم‌ مداهنه‌ در دين" در همه‌ ما پديد آيد و رسوخ‌ يابد.

پی نوشت ها:
1. سيره‌ در اصطلاح‌ به‌ آن‌ بخش‌ از رفتار و روش‌ عملي‌ هر شخص‌ گفته‌ مي‌شود كه‌ از حالت‌ وحدت‌ و يكبار يا چند بار محدود انجام‌ گرفتن‌ بيرون‌ آمده‌ باشد و به‌ مرحله‌ تكثر و مداومت‌ رسيده‌ باشد، و به‌ صورت‌ يك‌ سبك‌ و متد درمده‌ باشد. با اين‌ بيان‌ مي‌توان‌ گفت‌كه: ‌سيره‌ پيامبر(ص)، قسمتي‌ از رفتار علمي‌ و روش‌ آن‌ حضرت‌ است‌ كه‌ در مسير زندگي‌ فردي‌ و اجتماعي‌ به‌ آن‌ مداومت‌ مي‌نمود. ولي‌ سنت‌ عبارت‌ است‌ از نقل‌ و قول‌ و تقرير آن‌ حضرت‌ كه‌ ممكن‌ بود مداومتي‌ در انجام‌ و بيان‌ آنها نداشته‌ باشد.
2. آل‌ عمران‌ / 159.
3. تفسير نمونه‌ /3/142.
4. توبه‌ / 128.
5. كهف‌ / 6.
6. فاطر / 8.
7. انبيأ / 107.
8. فتح‌ / 29.
9. توبه‌ / 6.
10. شعرأ / 214 و 215.
11. حجر / 88.
12. اعراف‌ / 199.
13. کافی ، کلینی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1365ش،11:1. / 2 / 117 حديث‌ 4.
14. همان، حديث‌ 5.
15. همان، حديث‌ 2
16. همان، 175، حديث‌ 4.
17. بحارالانوار، 98/167.
18. فروغ‌ ابديت، 2/337. عبد الملك بن هشام الحميرى المعافرى، السيرة النبوية، تحقيق: مصطفى السقا و ابراهيم الأبيارى و عبد الحفيظ شلبى، بيروت، دار المعرفة، بى تا ، 4/49.
19. كتاب المغازى ، تحقيق: مارسدن جونس، بيروت، مؤسسة الأعلمى، ط الثالثة، 1409/1989 ‌ /2/853 . سيره‌ ابن‌ هشام‌ /4/60
20. توبه‌ / 4.
21. تفسير نمونه‌ / /7 292-293. الميزان‌ /9/156.
22. فرقان‌ / 52.
23. احزاب‌ / 1.
24. قلم‌ / 10-8.
25. الميزان‌ /19/371.
26. امتنان‌ / 24.
27. نجم‌ / 10-8.
28. انعام‌ / 106.
29. هود / 113.
30. الكافي‌ 2/127-124.
31. جواهرالكلام‌ 21/352 "كتاب‌ الأ‌مر بالمعروف‌ والنهي‌ عن‌ المنكر".
32. مظاهري، الاخلاق، ‌ 459-445.
33. بحارالانوار 77/291.
34. نهج‌البلاغه‌ / حكمت‌ 110.
35. طبرسي، مكارم‌اخلاق ‌ 1/54.
36. بحارالانوار / 41.
37. سيره‌ابن‌ هشام،همان،‌ 3/353 و 354 فرغ‌ ابديت‌ 2/261.
38. سيره‌ ابن‌هشام،همان‌، 4/185.
39. سيره‌ ابن‌هشام‌،همان، 4/185.
40. بحارالانوار 21/385 و 41، ص‌ 116-115.
41. أبو محمد أحمد بن اعثم الكوفى، كتاب الفتوح، تحقيق: على شيرى، بيروت، دارالأضواء، ط الأولى، 1411/1991. ‌ 2/181.