مصطفی سلیمانی
در آمد
از مهمترین حوادث تاریخ صدر اسلام، جریان «فتح مکه» در سال هشتم هجرت[ابن هشام، السیرة النبویة، ج4، ص24]می­باشد که نقطه عطفی در تاریخ اسلام به شمار می­رود. این فتح بزرگ كه ریشه­های آن را باید در صلح حدیبیه جستجو نمود، بیست و دو ماه بعد از آن صلح سرنوشت­ساز اتفاق افتاد.[واقدی، محمد بن سعد؛ طبقات الكبری، ج2، ص102] بر پایه این صلح هر قبیله­ای می توانست در عهد و پیمان محمد(ص) و یا قریش باشد. بر این اساس پس از امضاء صلح­نامه، خزاعیانِ حاضر در جلسه خود را در عهد و پیمان پیامبر(ص) دانستند. آنان پیش از اسلام نیز از هم­پیمانان بنی­هاشم به شمار می­رفتند. طایفه بنی­بکر از(کنانیان قریش) نیز پیمان خود را با قریشیان اعلام کردند.

نقض پیمان حدیبیه توسط مشرکان:
صلح نامۀ حدیبیه، در سال ششم هجری میان پیامبر اسلام و نمایندۀ مشرکان امضاء شد. این پیمان، با توجه به آثار و نتایج درخشانش، پیروزی به شمار می آمد، چنانکه سورۀ فتح در بازگشت از حدیبیه، بر پیامبر نازل شد[طبقات الکبری، ج2، ص104] و در آغاز این سوره، چنین آمده است: «انا فتحنا لک فتحاً مبیناً».[سورۀ فتح، آیۀ1] و خداوند، این صلح را فتح آشکار اعلام کرد و در ادامه، با ابراز رضایت از بیعت کنندگان با پیامبر در حدیبیه –که به بیعت رضوان شهرت یافت-، پاداش آنان را «فتح قریب» دانسته است.[پیامبر أعظم، سیره و تاریخ، پرسش ها و پاسخهای دانشجویی، شمارۀ 24، ص121]

پیامبر و پیروان ایشان به مواد این قرارداد پایبند و وفادار بودند تا آنکه در این سال قرارداد حدیبه به وسیله قریشیان نقض شد و بدین صورت این قرارداد از اعتبار ساقط شد و زمینه برای فتح مکه آماده گردید. واقعه از این قراراست که پس از انعقاد قرارداد حدیبیه در سال ششم هجرت قبیلۀ خزاعه به پیمان پیامبر درآمدند و قبیلة «بنی‌بکر بن کلاب» که هم مرز خزاعه و از دشمنان دیرینۀ آنان بودند با قریش هم پیمان شدند. میان بنی‌بکر و خزاعه از زمان جاهلیت عداوت‌های بسیاری بر جای مانده بود. درسال هشتم نیز در میان آنان درگیری به وجود آمد. به این صورت که بنی‌بکر شبانگاهی در نزدیکی مکه وکنار آبی به نام «وتیر» بر خزاعه حمله کردند و جمعی را کشتند قریش در این جنگ هم پیمان خود یعنی قبیلۀ‌ بنی‌بکر را علیه خزاعه یاری نمود و آنان را تجهیز و تسلیح کرد و حتی برخی از قریشیان چون صفوان بن امیه و عکرمة بن ابی جهل و سهیل بن عمرو شبانه به یاری بنی‌بکر آمدند تا آنکه کسی آنان را نشاسد. و بدین طریق صلح حدیبه از جانب قریش زیر پا نهاده شد چراکه قریشیان علیه هم پیمانان مسلمین به توطئه پرداخته بودند.

بنی خزاعه، شکست خورده خود را به زمین حرم و به خانۀ بزرگی از بزرگان بنی خزاعه به نام «بدیل بن ورقاء» رساندند. «عمروبن سالم خزاعی» با چهل تن به سمت مدینه روانه شد و از پیامبر تقاضای یاری نمود. او ضمن قصیده‌ای به پیامبر چنین گفت:
ان قریشاً اخلفوک الموعدا و نقضوا میثاقک المؤکدا
هم بیتونا بالوتیر هجدا و قتلونا رکعاً و سجدا
ترجمه: قریش با تو خلف وعده کردند و میثاق مؤکدشان را شکستند و شب‌هنگام در کنار آب وتیر بر ما حمله بردند و ما را در حال رکوع و سجود به قتل رساندند.
او برای تحریک عواطف و روح سلحشوری مسلمین مدام تکرار می‌کرد: «قتلنا و قد اسلمنا.» ما را کشتند درحالیکه اسلام آورده‌ایم. پیامبر رو به وی کرد و فرمود: «نصرت یا عمروسالم.» ای عمرو تو را یاری خواهم داد.
«بدیل بن ورقاء» نیز با چند تن از بنی خزاعه روانۀ مدینه شد. پیامبر به آنها وعدۀ یاری داد و فرمود: «لانصرت ان لم انصر خزاعه.» اگر خزاعه را یاری نکنم، یاری نشوم. چیزی نگذشت که پیامبر سبب اصلی این جریان یعنی قریشیان را سرکوب کرد و بساط ظالمانۀ قریش و پرستش بتهایی را که بر جسم و روح مکیان حکومت می‌کردند، در هم پیچید.
قریشیان پس از این جریان از عمل خود پشیمان شدند، چراکه علیرغم آنکه تصور می‌کردند این حملۀ شبانه پوشیده می‌ماند، عمل آنان و کمکشان به بنی‌بکر بر ضد خزاعه و در نتیجه نقض عهد آنان آشکار شد و زمینه را برای لشگرکشی مسلمین به سمت مکه فراهم کرد. از این رو ابوسفیان آنان را مذمت و سرزنش کرد و گفت: «من به چنین کاری راضی نبودم.» چیزی نگذشت که قریشیان ابوسفیان را برای تمدید پیمان حدیبیه به مدینه فرستادند. پیش از آمدن او پیامبر به یارانش خبر داده بود که: «می‌بینم ابوسفیان از قریش به سوی شما می‌آید تا صلح حدیبه را تمدید کند و به زودی بدیل بن ورقاء را در راه می‌‌بیند.» و همین گونه نیز شد. او در راه «بدیل بن‌ ورقاء» را که به سمت مکه باز می‌گشت ملاقات نمود.
ابوسفیان پس از ورود به مدینه به خانۀ دختر مسلمان خود- ام حبیبه- که اکنون همسر رسول خدا بود رفت. پس از ورود او به خانۀ ام حبیبه بر فرشی که مخصوص پیامبر خدا بود نشست اما دخترش آن را از زیر پای ابوسفیان جمع کرد و گفت: «این فرش رسول خداست و تو به علت شرک و بت‌پرستی پلیدی و ناپاک و نشاید برآن بنشینی.» او با پیامبر ملاقات نمود. پیامبر به او فرمود: «آیا علیه مسلمین توطئه و پیمان شکنی کرده‌اید؟» او گفت: «نه» پس فرمود: «اگر پیمان را نشکسته‌اید، ما بر سر پیمان خود هستیم.»
ابوسفیان نزد ابوبکرو عمر رفت و از آنان خواست تا قریش را پناه دهند و نزد رسول خدا وساطت کنند اما آن دو دست رد برسینۀ او زدند. به نزد علی رفت. او نیز گفت: «ما در تصمیمی که پیامبر می‌گیرد، مداخله نمی‌کنیم.» او این بار متوجه فاطمه شد و از او خواست تا حسنین قریش را پناه دهند. که جواب شنید: «این کار مربوط به پیامبر است و فرزندان من چنین موقعیتی ندارند.»
حرکت سپاه به سمت فتح مکه و نجات کعبۀ ابراهیمی:
ابوسفیان ناامید به مکه بازگشت. اکنون هنگام آن فرارسید که محمد به آرزوی دیرینۀ خود یعنی فتح مکه و نجات کعبۀ ابراهیمی و ازبین بردن بتهایی که در تمام این مدت با پرستش و تقدیس آنها مبارزه می‌کرد، جامۀ عمل پوشد و مرکز بت‌پرستی و شرک را در جزیرة‌العرب برچیند. تا این مدت از او شایسته نبود که ولو به قیمت فتح مکه پیمان خویش را بشکند، اما خداوند هرگاه که پیروزی فرد یا مکتبی را اراده کند، موانع را از سر راهش بر می‌دارد. پیامبر دستور جهاد داد. به مردم فرمود که آمادۀ سفر شوند. از قبایل مسلمان اطراف و خارج از مدینه نیز طلب یاری نمود. در اوایل ماه رمضان لشکری عظیم در مدینه جمع شد که مدینه تا به آن روز به خود ندیده بود. همچنین به امر پیامبر عده‌ای از زنان نیز همراه لشکر بودند. البته نه برای جنگ و شمشیر زدن بلکه به منظور اعمال جانبی نبرد چون تهیۀ آتش و پرستاری بیماران و مراقبت مجروحان. پیامبر از همسران خود نیز ام‌سلمه و میمونه را به همراهی آورده بود.
تاریخ جنگ‌های پیامبر نشان می‌دهد که هدف ازاین جنگ‌ها نه انتقام و نابودی دشمن و قتل و غارت بوده است ونه ترویج آئین و شریعت با استفاده از شمشیر. بلکه هدف پیامبر از غزوات و سریه‌هایی که در طول سال‌های پس از هجرت ترتیب داد این بود که توطئه‌ها و دشمنی‌های قبایل و افرادی که قصد مقابله با اسلام را دارند، سرکوب شوند و موانعی که قدرتها و سران شرک و کفر در برابر مردم ایجاد می‌کردند، برداشته شود تا مردمان بتوانند به دور از فشار بت‌پرستان و توطئه‌ها و دشمنی‌های سودپرستان زورمدار و مبلغین و مروجین جهالت و جاهلیت، با اسلام آشنا شوند و همین آشنایی آنان با اسلام سبب جذب آنان به این آئین آسمانی شود، چرا که آن را منطبق بر فطرت می‌یافتند. لذا پیامبر می‌کوشید همیشه دشمنان را با رعایت اصول احتیاط غافلگیر نماید تا بدون مقاومت و خونریزی تسلیم شوند و از عناد با اسلام و مقابله با نشر شریعت الهی دست بردارند.
در این نبرد و لشکرکشی نیز پیامبر تمام این اصول احتیاط و غافلگیری را به کاربرد تا پیش از آنکه قریش بفهمد، مسلمین خود را به مکه رسانند. پیامبر تا پیش از حرکت، مقصد عزیمت را آشکار نکرد، تا جاسوسان قریش خبردار نشوند از این رو کسی نمی‌دانست که آن حضرت قصد شام دارد یا طایف یا مکه یا جایی دیگر.[زندگانى حضرت محمد(ص)، رسولى محلاتى، صفحۀ 539]
خیانت و نامۀ «حاطب بن ابى بلتعه» به قريش:
پیامبر در روز دهم ماه رمضان دستور حرکت داد. هنگام حرکت، مقصد را اعلام کرد و از خدا خواست که اخبار آن حضرت را از قریش پوشیده دارد.
گویند که پس از آگاهی مسلمین از مقصد یکی از مهاجرین به نام «حاطب بن ابی بلتعه» خیانت ورزید و نامه‌ای به قریش نوشت و جریان حرکت پیامبر ومسلمین را در نامه ذکر کرد و آن را به زنی از قبیلۀ «مزینه» سپرد که حاضر شده بود در ازای گرفتن مبلغی نامه را به مکه رساند. او نیز نامه را در زیر موهای بافتة خود پنهان کرد و روانة مکه شد. فرشتۀ وحی پیامبر پیامبر را از این جریان آگاه کرد. پیامبر نیز علی و زبیر بن عوام را در تعقیب او فرستاد. آن دو او را در حلیفه یافتند و نامه را از او گرفتند و به نزد پیامبر آوردند. پیامبر از حاطب توضیح خواست. او گفت: «ای پیامبرخدا، من به خدا و پیامبرش ایمان دارم و از دین برنگشته‌ام، ولی در مدینه کسی را ندارم و زن و فرزندان من در مکه اند و این کار را از آن رو کردم که زن و فرزندانم را آسوده گزارند.» عمر از پیامبر اجازه گرفت تا گردن او را بزند اما حاطب که همواره در اسلام ثابت‌قدم بود و در جنگ بدر نیز حضور داشت، مورد عفو پیامبر قرار گرفت.
آیاتی در این باره نازل شد. در سوره ممتحنه آمده‌است: «بسم الله الرحمن الرحیم یا ایها الذین ءامنوا لا تتخذوا عدوی و عدوکم اولیاء تلقون الیهم بالموده و قدکفروا بما جاءکم من الحق یخرجون الرسول و ایاکم ان تؤمنوا بالله ربکم ان کنتم خرجتم جهاداً فی سبیلی و ابتغاء مرضاتی تسرون الیهم بالموده و انا اعلم بما اخفیتم و ما اعلنتم و من یفعله منکم فقد ضل سواء السبیل ان یثقفوکم یکونوا لکم اعداءً و یبسطوا الیکم ایدیکم و السنتهم بالسوء و ودوا لو تکفرون لن تنفعکم ارحامکم و لا اولادکم یوم القیامه یفصل بینکم و الله بما تعملون بصیر».[سورۀ ممتحنه، آیات1تا3] به نام خدای بخشایندۀ مهربان، ای کسانی که ایمان آورده‌اید، دشمن من و دشمن خود را به دوستی اختیار مکنید. شما با آنان طرح دوستی می‌افکنید و حال آنکه ایشان به سخن حقی که بر شما آمده‌است ایمان ندارند و بدان سبب که به خدا، پروردگار خویش ایمان آورده بودید، پیامبر و شما را بیرون راندند.گاه که برای جهاد در راه من و طلب رضای من بیرون می‌روید، در نهان با آنها دوستی می‌کنید و من به هرچه پنهان می‌دارید یا آشکار می‌سازید، آگاه ترم و هرکه چنین کند، از راه راست منحرف گشته‌است. اگر شما را بیبابند، دشمنی می‌کنند و به آزارتان دست و زبان می‌گشایند و دوست دارند که شما نیز کافر گردید. در روز قیامت نه خویشاوندان برایتان سود کنند، نه فرزندانتان. خدا میانتان جدایی می‌افکند و اعمالتان را می‌بیند.
لشگریان محمد به سرعت تمام به سمت مکه حرکت می‌کردند و از آنجا که احتیاط‌های لازم نیز صورت گرفته بود، قریشیان از لشگرکشی مسلمین به سمت مکه بی‌خبر ماندند. هنگامیکه مسلمین از مدینه فاصله گرفتند و به «کدید» رسیدند، پیامبر دستور داد تا روزة خود را بگشایند چراکه آن روز ماه رمضان بود و مسلمین روزه‌دار، اما به علت سفر از روزه خارج شدند، که در آیه ای از سورۀ بقره آمده‌است: «شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن هدیً للناس و بینات من الهدی و الفرقان فمن شهد منکم الشهر فلیصمه و من کان مریضاً او علی سفر فعده من ایام اخر یرید الله بکم الیسر و لا یرید بکم العسر و لتکملوا العده و لتکبروا الله علی ما هدیکم و لعلکم تشکرون».[سورۀ بقره، آیۀ 185] ماه رمضان که در آن برای راهنمایی مردم و بیان راه روشن هدایت و جداساختن حق از باطل، قرآن نازل شده‌است. پس هرکس که این ماه را دریابد، باید که در آن روزه بدارد و هرکس که بیمار یا در سفر باشد، به همان تعداد از روزهای دیگر. خدا برای شما آسایش می‌خواهد، نه سختی و باید که آن شمار را کامل سازید و خدا را بدان سبب که راهنماییتان کرده‌است، به بزرگی یاد کنید و سپاس گویید.
از حضرت باقر روایت شده‌است که عده‌ای از همراهان پیامبر روزۀ خود را نگشودند و دستور او را نافرمانی کردند و از این رو پیامبر آنان را گناهکار خواند. گویا اینان می‌پنداشتند که روزه‌دار جهاد کردن اجر و قربی افزون دارد، غافل از آنکه چنین عملی تقدم‌جستنی خیالی از پیامبر خدا و سرپیچی از امر خداوندست. در آیة اول سورة حجرات چنین افرادی این گونه مخاطب واقع شده‌اند که: «بسم الله الرحمن الرحیم یا ایها الذین ءامنوا لا تقدموا بین یدی الله و رسوله واتقوا الله ان الله سمیع علیم». به نام خدای بخشایندۀ مهربان، ای کسانی که ایمان آورده‌اید، بر خدا و پیامبر او پیشی مگیرید و از خدا بترسید، زیرا خدا شنوا و داناست.

ورود سپاه اسلام به مكه و پرچمدارى على(ع):
سپاه اسلام به نزديكى مكه رسيدند.در حالى كه ‏«سعد بن عباده‏» رئيس خزرجيان پرچم سپاه اسلام را در دست داشت، همين كه در برابر ابو سفيان قرار گرفت، خطاب به او اين‏شعر را سرود:
اليوم يوم الملحمة اليوم تستحل الحرمة اليوم اذل الله قريشا
امروز، روز نبرد است، امروز جان و مال شما حلال شمرده مى‏شود، امروز روز ذلت قريش است.
ابو سفيان تا چشمش به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم افتاد، عرضه داشت: «پدر و مادرم به فدايت، آيا دستور داده‏اى قومت را قتل عام كنند كه سعد چنين شعار مى‏دهد؟! در حالى كه تو مهربانترين افراد به مردم هستى. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از شنيدن اين سخن سخت ناراحت ‏شد، و براى آن كه ياس و نااميدى در ميان مردم مكه راه نيابد و وعده‏هاى بخشش او حمل بر توطئه و خدعه نگردد، بلافاصله فرمود: «اليوم يوم المرحمة اليوم اعز الله قريشا اليوم يعظم الله فيه الكعبة»

امروز روز رحمت است، امروز روز عزت قريش است، امروز روزى است كه خداوند به كعبه ظمت ‏بخشيد.
سپس سعد را از مقام خود عزل كرد و على عليه السلام را به جاى او منصوب نمود، و به او دستور داد فورا به سوى سعد بشتابد و پرچم اسلام را از او بگيرد. و بدين ترتيب ارتش نيرومند اسلام با ده هزار نيروى مسلح با پرچمدارى على عليه السلام و با شعار رحمت، وارد مكه معظمه شدند.[سيره حلبى، ج 3، ص 22، سيره ابن هشام، ج 4، ص 49، ر.ك: شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 17، ص 272، بحار الانوار، ج 21، ص 105، تاريخ طبرى، ج 2، ص 334، كامل ابن اثير، ج 1، ص 614]
پیامبر، فرماندهان را از جنگ منع فرمود و دستور داد که کسی را آسیب نرسانند. سیرۀ پیامبر در فتح مکه بر پایۀ این آیۀ قرآن استوار بود که: «ولا تقاتلوهم عندالمسجد الحرام حتی یقاتلوکم فیه فان قاتلوکم فاقتلوهم کذلک جزاء الکافرین فان انتهوا فان الله غفور رحیم.»[سورۀ بقره، آیات191و192] و در مسجدالحرام با آنها مجنگید، مگر آنکه با شما بجنگند و چون با شما جنگیدند، بکشیدشان، که این است پاداش کافران و اگر بازایستادند، خدا آمرزنده و مهربان است.
پیامبر و مسلمین در حالیکه تکبیر آنان دیوارهای مکه و قلوب مکیان را می‌لرزاند، شروع به طواف کعبه کردند. طوایف و قبایل عربستان در مسجد‌الحرام بتهایی نصب کرده بودند که شمار آنها به 360 می‌رسید و آنها را با قلع و سرب سرپا نگه‌داشته بودند. پیامبر از کنار هر بتی که می‌گذشت، با چوبدستی بدان اشاره می‌کرد و این آیه را تلاوت می‌فرمود که: «قل جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقاً»[سورۀ اسراء، آیۀ 81] به امت بگو: رسول حق آمد و باطل را نابود ساخت که باطل لایق نابودی است. و بتها یکی یکی فرو می‌افتادند.
دو بت معروف که در کعبه بود و آن روز فرو افتاد و نابود شد، «اساف» و «نائله» بودند. گویند اساف نام مردی بوده است و نائله نام زنی که در حریم کعبه زنا کردند و به صورت سنگ مسخ شدند. قریش آن دو را خدایان خود پنداشتند و برای آن دو قربانی می‌کردند.
حضرت طواف را به پايان رساند و در گوشه‏اى از مسجد لحظه‏اى نشست. بعد بلال را به خانۀ‏ «عثمان بن طلحه‏» كه كليددار كعبه بود فرستاد تا كليد كعبه را بگيرد و بياورد. گرچه مادر عثمان مخالفت كرد و گفت: «كليد كعبه هميشه در اختيار خاندان ما بوده است.» اما عثمان مادر را ساكت كرد و به مسجد الحرام آمد و قفل كعبه را به دستور پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم باز كرد. حضرت وارد كعبه شد و درب آن را بست. سپس دستور داد تمام عكسها و تصاويرى كه بر ديوار كعبه نصب شده از بين بردند و به نقل برخى از مورخان خود همه تصاوير را پاك كرد، و سپس ديوار كعبه را با آب زمزم شست.[ر.ك: شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 17، ص 278، سيره حلبى، ج 3، ص 27، كامل ابن اثير، ج 1، ص 618، تاريخ طبرى، ج 2، ص 327، سيره ابن هشام، ج 4، ص 53، بحار الانوار، ج 21، ص 132]

تعبیر خواب پيامبر(ص) در فتح مکه:
سال ششم هجرت پيامبراکرم(ص) در مدينه خوابي ديد كه آن را براي ياران چنين بازگو فرمود: «خواب ديدم به اتفاق يارانم براي انجام مناسك عمره، وارد مكّه مي‎شويم.» و مطابق بعضي از روايات فرمود: «خواب ديدم خداوند به من امر كرد كه براي مناسك عمره به مكّه بروم.»[نورالثقلين، ج 5، ص 150] يارانش همگي از اين رؤيا، شادمان شدند. و نظر به اين كه بعضي تصوّر مي‎كردند تعبير اين خواب در همان سال ششم هجرت واقع مي‎شود، ولي مشركان در آن سال، مانع رفتن پيامبر(ص) و ياران او به مكّه شدند، شكّ و ترديد در دل افراد ضعيف الايمان به وجود آمد كه چرا خواب پيامبر تعبير درست نداشته است؟ و منافقين، آشكارا اعتراض كردند كه: چرا اين وعده، عملي نشد؟!
پيامبر(ص) به آنها فرمود: «مگر من به شما قول دادم كه همين امسال تعبير خواب محقّق مي‎شود؟!»
آيۀ 27، سورة فتح در صدق اين رؤيا نازل شد، كه صبر كنيد طولي نمي‎كشد تعبير آن، تحقق مي‎يابد، آغاز اين آيه چنين است: «لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلَنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللَّهُ؛ خداوند آن چه را به پيامبرش در عالم خواب نشان داد راست بود، به طور قطع همۀ شما به خواست خدا وارد مسجد الحرام مي‎شويد.»[مجمع البيان، ج 9، ص 126]

دوران فتح و بخشش عمومی:
آنروز اولین روزى بود كه شعائر توحید و خدا پرستى علنا در مكه اجرا گردید و بانگ اذان بلال كه بر فراز كعبه ایستاده بود با آهنگ دلنشین در فضاى مكه طنین‏انداز شد و مسلمین به پیغمبر صلى الله علیه و آله اقتداء كرده و نماز خواندند سپس آنحضرت اهل مكه را كه منتظر عقوبت و انتقام از جانب او بودند مورد خطاب قرار داد و فرمود: "ماذا تقولون و ماذا تظنون؟" در حق خود چه می گوئید و چه گمان دارید؟
گفتند: "نقول خیرا و نظن خیرا اخ كریم و ابن اخ كریم و قد قدرت"، سخن بخیر گوئیم و گمان نیك داریم برادرى كریم و برادر زاده كریمى و بر ما قدرت یافته ‏اى.
رسول اكرم صلى الله علیه و آله را از كلام آنان رقتى روى داد و فرمود: من آنگویم كه برادرم یوسف گفت: "لا تثریب علیكم الیوم".[سورۀ یوسف، آیۀ92]
آنگاه فرمود: "اذهبوا فانتم الطلقاء" بروید كه همه آزادید.[ر.ک: منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، بخش پیامبر اکرم]
این عفو عمومى در روحیه اهالى مكه تأثیر نیكو بخشید و همه بى اختیار محبت آن حضرت را در دل خود جاى دادند.

بیعت مردان و زنان مکه با پیامبر
چون هنگام نماز ظهر فرا رسید، بلال بر بالای بام کعبه اذان سرداد. پیامبر نماز ظهر را گذارد. سپس عثمان بن‌طلحه را خواست و کلید کعبه را به او برگرداند و فرمود: «ای فرزندان ابی‌طلحه این کلید را برای همیشه بگیرید. هیچ کس آن را از شما نمی‌گیرد مگر اینکه ستمگر باشد.» منصب سقایت را نیز که قبلاً از عباس گرفته بود، به او بازگرداند و در ضمن تمام مناسب و افتخارات موهوم را زیر پاگذارد، جز آنکه به حال مردم مفید بود، یعنی پرده‌داری و کلید‌داری کعبه و سقایت حاجیان.
آنگاه پیامبر قبیلۀ خزاعه را مختار کرد پس از نماز ظهر تا آن هنگام که وقت نماز عصر فرارسد و اذان نماز عصر داده شود، به تعقیب بنی‌بکر و انتقام کشته‌شدگان و مقتولین مظلومشان بپردازند و منظور از جملة پیامبر که فرمود: «و برای من هم شکستن حرمت آن به اندازة ساعتی از یک روز جایز نبوده‌است.» همین مدت است.
همچنین گویند که پیامبر بر بلندای کوه صفا نشست، همانجا که روزی چون از جانب خدا فرمان دعوت علنی برایش صادر شد، آنجا رفت و ندا کرد: «برای شما خبری دارم.» آن روز چون مکیان پیام حضرت را شنیدند، دشنامش دادند و به باد استهزاء گرفتند و عمویش ابولهب گفت: «خدا دست تو را قطع کند. برای همین ما را به اینجا خواندی؟» سالها قبل همه او را بر صفا تنها گذاشتند و پراکنده شدند و اکنون پس از قریب بیست‌سال هجرت و جهاد، این همان مرد است بر بلندای صفا، با جمعیتی هزاران نفری در مقابل او که دیگر پراکنده نمی‌شوند. همه منتظر بیعت‌کردن با رسول خدا بودند. مردمان مکه فوج‌فوج به اسلام درآمدند.
قوله‌تعالی: «بسم الله الرحمن الرحیم اذا جاء نصرالله و الفتح و رأیت الناس یدخلون فی دین الله افواجاً فسبح بحمد ربک واسغفره انه کان تواباً».[سورۀ نصر، آیات 1تا3] به نام خدای بخشایندة مهربان، چون یاری خدا و پیروزی فرازآید و مردم را ببینی که فوج‌فوج به دین خدا درمی‌آیند، پس به ستایش پروردگارت تسبیح گوی و از او آمرزش بخواه که او توبه‌پذیر است.
پیامبر برای بیعت با زنان شروطی را مقرر فرمود که در آن چنین ذکر شده است: «یا ایها النبی اذا جاءک المؤمنات یبایعنک علی ان لایشرکن بالله شیئاً و لایسرقن و لایزنین و لایقتلن اولادهن و لایأتین ببهتان یفترینه بین ایدیهن و ارجلهن و لا یعصینک فی معروف فبایعهن واستغفر لهن الله ان الله غفور رحیم»[سورۀ ممتحنة، آیۀ12] ای پیامبر، اگر زنان مؤمن نزد تو آمدند تا بیعت کنند، بدین شرط که هیچ کس را با خدا شریک نکنند و دزدی نکنند و زنا نکنند و فرزندان خود را نکشند و فرزندی که از آن شوهرشان نیست، به دروغ به او نسبت ندهند و در کارهای نیک نافرمانی تو نکنند، با آنها بیعت کن و برایشان از خدا آمرزش بخواه، که خدا آمرزنده و مهربان است.
پیامبر برای بیعت با زنان دستور داد ظرفی پر از آب کردند و مقداری در آن عطر ریختند. پیامبر دست خود را در آن ظرف زد و سپس ظرف را به زنان دادند تا هر کدام به نشانة بیعت دست خود را در آن آب معطر وارد کند.

علت این بیعت جداگانه برای زنان، آن بود که در میان مکیان زنان آلوده و ناپاک بسیار بودند و یکی از آنان هند، همسر ابوسفیان، بود که بر اثر تحریکات او آتش جنگ احد روشن شد و حمزه به دستور او به شهادت رسید. اگر پیامبر در نزد عموم مردم از اینان بیعت نمی‌گرفت و این پیمان را بر عهدۀ آنان نمی‌گزارد، ممکن بود به اعمال غیرعفیفانۀ خود ادامه دهند.[ر.ک: منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، بخش پیامبر اکرم]
نیز گویند منادی رسول خدا در مکه اعلان کرد هر کس که به خدا و رسولش ایمان دارد نباید در خانۀ خود بتی داشته باشد و باید آنرا بشکند.[واقدی، طبقات الكبری، ج1، ص104]
مسلمین شروع به شکستن بت‌ها کردند و "عکرمه‌بن ابی‌جهل" پس از اسلام آوردن چون می‌شنید در خانه‌ای از خانه‌های قریشیان بتی هست، می‌رفت و آنرا می‌شکست. هند دختر عتبه و همسر ابوسفیان که عناد و لجاجت او با اسلام آشکار بود و در زمان جاهلیت از زنان ناپاک و پریشان کار مکه بود، پس از اسلام بت‌ خانۀ خود را ریز ریز کرد و می‌گفت :«ما از تو در فریب بودیم.»
دعوت و گسترش اسلام به خارج از حجاز
پس از صلح حدیبیه و اطمینان از متوقف شدن تجاوز مشرکان، پیامبر(ص) أندیشۀ تبلیغ خارج از حجاز را عملی ساخت و با اعزام نماینده و ارسال نامه، همگان را به یکتاپرستی پذیرش دین اسلام فراخواند و این دعوت فراگیر، تا هنگام وفات حضرت ادامه یافت. شاهان بزرگ، مقامات مذهبی مسیحی و رؤسای قبایل معروف، مخاطبان أصلی این نامه ها بودند.[ر.ک: تاریخ طبری، ج2، ص882؛ الکامل فی التاریخ، ج1، ص591]

رسول خدا(ص) مصداق "رحمة للعالمین" بوده و به عنان "خاتم النبیین" رسالتی برتر از قوم عرب و حجاز بر عهده اش بود.[تاریخ سیاسی اسلام، سیرۀ رسول خدا(ص)، رسول جعفریان، 596]
پیامبر در یک روز، شش نامه برای شش زمامدار و حاکم بزرگ آن روز جهان، ارسال داشت. خسرو پرویز(شاه ایران)، مقوقس(شاه مصر)، نجاشی(شاه حبشه)، حارث بن ابی شمر غسانی(حاکم شام) و هوذه(شاه یمامه)، برخی از حاکمان معروفی بودند که پیامبر با آنان مکاتبه کرد.[طبقات الکبری، ج1، ص258-262]
پیامبر اکرم(ص)، نامه ای به أسقف نجران(ابوحارثه) در یمن نوشت و طی آن نامه، ساکنان نجران را به آیین اسلام دعوت کرد. این دعوت موجب مذاکرات فراوانی بین نمایندگان مسیحیان با پیامبر(ص) شد.[فرازهایی از تاریخ اسلام، جعفر سبحانی، ص497؛ ر.ک: تاریخ پیامبر اسلام(ص)، محمد ابراهیم آیتی؛ ر.ک: مکاتیب الرسول، علی أحمدی میانجی]
حاصل سخن و نتیجه گیری:
بنابراین می توان مجموعۀ تحولات مربوط به صلح حدیبیه تا فتح مکه را "فتح قریب" بر شمرد:
1. صلح حدیبیه، یک فتح بدون جنگ بود[مجمع البیان، ج9، ص109]؛ هنگامی که پیامبر از حدیبیه باز می گشت، سورل فتح نازل شد. یکی از أصحاب عرض کرد: «این چه فتحی است که ما را از زیارت خانۀ خدا بازداشتند و جلوی قربانی ما را گرفتند؟ پیامبر فرمود: بد سخنی گفتی؛ بلکه بزرگترین پیروزی ما بود که مشرکان راضی شدند بدون برخورد خوشنت آمیز، شما را از سرزمین خود دور کنند و به شما پیشنهاد صلح دهند و با آن همه ناراحتی که قبلاً دیده اند، تمایل به ترک تعرض نشان داده اند».[حویزی، نورالثقلین، ج5، ص48] سپس پیامبر، ناراحتی هایی را که در بدر و أحزاب تحمل کردند، به آنها یادآور شد و مسلمانان تصدیق کردند که این، أعظم فتوحات بوده است و آنها از روی ناآگاهی قضاوت کردند.[سیوطی، درالمنثور، ج6، ص68]
2. پس از پیمان صلح و اطمینان از متوقف شدن متجاوز مشرکان، فرصت تبلیغ جهانی برای پیامبر اکرم فراهم شد و حضرت نشر دعوت به خارج از مرزهای حجاز را آغاز کرد و برای شاهان بزرگ و مقامات مذهبی مسیحی و رؤسای قبایل معروف، نامه ارسال داشت.[ر.ک: مکاتیب الرسول، علی احمدی میانجی]
3. بیشتر مفسران، پیروزی در خیبر را به عنوان آخرین سنگر یهودیان، مصداق فتح قریب می دانند[مجمع البیان، ج9، ص116]؛ به خصوص غنایم فراوانی که در پی این فتح، نصیب مسلمانان گردید.[ر.ک: سورۀ فتح، آیۀ 19تا21]
4. فتح مکه، یکی از ثمرات صلح حدیبیه است که می توان آن را فتح قریب شمرد[سورۀ فتح، آیۀ 27]؛ جابر می گفت ما فتح مکه را جز از روز حدیبیه نمی دانیم.[أعلام الوری، صبرسی،61]

منابع أصلی مقاله:
- تاریخ سیاسی اسلام، سیرۀ رسول خدا(ص)، نویسنده: رسول جعفریان.
- زندگانى حضرت محمد(ص)، نویسنده: سید هاشم رسولى محلاتى.
- مکاتیب الرسول، نویسنده: علی أحمدی میانجی.
- محمد پیامبر خداوند، نویسنده: محمد مهدی توکلی.
- پیامبر أعظم، سیره و تاریخ، پرسش ها و پاسخهای دانشجویی، شمارۀ 24.