به طورمثال در سوره ی محمد ما واقعا چه طور میتوانیم کافران را گردن بزنیم؟ واقعا نباید آن هارا به راه راست هدایت فرمود یا مسالمت آمیزتراز این با آن ها برخورد کرد؟ اصلن چرا گردن زدن؟دار زدن بهتر نیست؟
این آیات دریکی از سایتها به عنوان سند خشونت آمیزی و غیر انسانی بودن دستورات اسلام و قرآن به نمایش گذاشته شده بود؛

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
« فَإِذا لَقيتُمُ الَّذينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقابِ حَتَّى إِذا أَثْخَنْتُمُوهُمْ ...»(1)؛ هنگامى كه با كافران در ميدان جنگ رو به رو مى‏شويد گردنهايشان را بزنيد، و هم چنان ادامه دهيد تا به اندازه كافى دشمن را درهم بكوبيد،
بديهى است گردن زدن كنايه از قتل است، بنا بر اين ضرورتى ندارد كه جنگجويان كوشش خود را براى انجام خصوص اين امر به كار برند، هدف اين است كه دشمن از پاى درآيد، ولى چون گردن زدن روشن ترين مصداق قتل بوده روى آن تكيه شده است.(2)
اين آيه شريفه مي فرمايد در ميدان جنگ با كافران آنها را بكشند و دستور ابتدايي و به عنوان مجازات كافر بودن نيست و مسلما جنگ با كافران بعد از دعوت آنها به اسلام و هدايت آنها به راه حق بوده و آنها اين دعوت را نپذيرفتند.
جنگ و خونريزي در اسلام هيچگاه به عنوان يك ارزش تلقى نمى‏شود، بلكه از اين نظر كه مايه ويرانى و اتلاف نفوس و نيروها و امكانات است يك ضد ارزش محسوب مي شود. لذا در بعضى از آيات قرآن در رديف عذابهاى الهى قرار گرفته است: « قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلى‏ أَنْ يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذاباً مِنْ فَوْقِكُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعاً وَ يُذِيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ»(3)؛ بگو خداوند قادر است عذابى از طرف بالا (همچون صاعقه) يا از زير پاى شما (همچون زلزله) بر شما بفرستد، يا شما را به صورت دسته‏هاى پراكنده قرار دهد، و طعم جنگ و خونريزى را به گروهى از شما وسيله گروه ديگر بچشاند.
در اينجا جنگ چيزى در رديف صاعقه و زلزله و بلاهاى زمينى و آسمانى شمرده شده است. و به همين دليل در اسلام تا آنجا كه امكان دارد از جنگ پرهيز مى‏شود. ولى آنجا كه موجوديت امتى به خطر مى‏افتد يا اهداف والاى مقدسش در معرض سقوط قرار مى‏گيرد، در اينجا جنگ يك ارزش مى‏شود و عنوان جهاد فى سبيل اللَّه به خود مى‏گيرد. بنا براين جهاد اسلامى بر خلاف آنچه دشمنان معاند تبليغ مى‏كنند هرگز به معنى تحميل عقيده نيست، و اصولا عقيده تحميلى در اسلام ارزشى ندارد، بلكه جهاد مربوط به مواردى است كه دشمن جنگ را بر امت اسلامى تحميل مى‏كند، يا آزاديهاى خداداد را از او مى‏گيرد، يا مى‏خواهد حقوق او را پايمال كند و يا ظالمى گلوى مظلومى را مى‏فشارد كه بر مسلمانان فرض است به يارى مظلوم بشتابند هر چند منجر به درگيرى با قوم ظالم شود.(4)
علاوه بر اينكه در اسلام قوانين و مسائلي قرار داده شده كه نشان مي دهد. اصلا دين اسلام به دنبال خشونت و جنگ و كشتن ديگران نيست:
1- در اسلام مساله همزيستى مسالمت‏آميز با پيروان اديان آسمانى ديگر مورد تاكيد قرار داده شده، و در آيات و روايات و فقه اسلامى بحثهاى مشروحى در اين زمينه تحت عنوان احكام اهل ذمه آمده است اگر اسلام طرفدار تحميل عقيده، و توسل به زور و شمشير براى پيشرفت اهدافش بود قانون اهل ذمه و همزيستى مسالمت‏آميز چه معنى داشت.
2- خداوند راه توبه و بازگشت را حتي به روي كافران و منافقان گشوده است: « يا أَيُّهَا النَّبِيُّ جاهِدِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنافِقِينَ وَ اغْلُظْ عَلَيْهِم‏...فَإِنْ يَتُوبُوا يَكُ خَيْراً لَهُمْ »(5)؛ اي پيامبر با كافران و منافقان جهاد كن و بر آنها سخت بگير...اگر آنان توبه كنند براى آنها بهتر است.
اين نشانه واقع‏بينى اسلام و اهتمام به امر تربيت و مبارزه با هر گونه سختگيرى و شدت عمل نابجا است كه حتى راه آشتى و توبه را به روى منافقانى كه توطئه براى نابودى پيامبر كردند و سخنان كفر آميز و توهينهاى زننده داشتند باز گذارده، بلكه از آنها دعوت به توبه مى‏كند.
اين در حقيقت چهره واقعى اسلام است ولى چقدر بى‏انصافند آن كسانى كه اسلام را با چنين چهره‏اى، دين فشار و خشونت معرفى كرده‏اند.
آيا در دنياى امروز هيچ حكومتى هر چند طرفدار نهايت نرمش بوده باشد در برابر توطئه‏گرانى كه بر ضد او نقشه كشيده‏اند حاضر به چنين انعطاف و محبتى مى‏باشد؟(6)
3- پيامبر اكرم(ص) هر گاه حضرت علي(ع) يا ديگر اصحاب را به جنگ با كافران يا يهوديان مي فرستاند سفارش مي كردند كه اول آنها را به اسلام دعوت كنند اگر نپذيرفتند پرداخت جزيه و زندگي مسالمت آميز با مسلمانان را به آنها پيشنهاد دهند اگر هيچ يك از آنها را نپذيرفتند با آنها بجنگند و انها را بكشند.
بر اين اساس معرفي اسلام به عنوان دين شمشير و خشونت غالباً جنبه تبليغاتي داشته و اتهامي است نسبت به آن روا داشته شده است و به نظر مي‏رسد عوامل زير در متهم نمودن اسلام به خشونت مؤثر بوده‏اند:
1 - سياست اسلام ستيزي دشمنان: يكي از علل عمده معرفي شدن اسلام به عنوان دين خشونت، سياست‏هاي استكبار جهاني عليه اسلام و مسلمانان است، استعمار ستيزي دين اسلام و روحيه استقلال‏طلبي مسلمانان و الهام گرفتن از آيات جهاد در قرآن، منافع استعمار را به خطر انداخته و همين موجب شد كه آن‏ها در صدد مقابله با آن بر آيند، بهترين راه را در مبارزه با ريشه اين احساس و انگيزه در مسلمانان ديده‏اند و آن هدف گرفتن آيات جهاد و سيره پيامبر(ص) بوده است.
2 - جنگ‏ها در حوزه تاريخ اسلام: يكي از عوامل مهم كه زمينه اتهام خشونت گرايي اسلام را فراهم نمود، جنگ هايي بود كه در حوزه تاريخ اسلام شكل گرفتند آن جنگ‏هايي كه در زمان پيامبر(ص) به وجود آمده بود، جنبه دفاعي داشت و از هدف متعالي حمايت از مستضعفان بهره‏مند بود و حال اگر در دوره برخي از سلسله‏هاي ستمگر با نام اسلام، جنگ‏هاي ظالمانه را بر راه انداختند، اين كار منحصر به آنان نيست، در همه كشورها در طول تاريخ كم و بيش چنين اتفاقي وجود دارد ميان پيروان ديگر اديان بسيار اتفاق افتاده است كه بر خلاف آموزه‏هاي ديني خود، به خونريزي رو آورده‏اند، بنابر اين اگر پادشاهي با انگيزه مادي و با نام اسلام به خشونت رو آورده باشد و نبايد اين كار را به نام اسلام تمام كرد، همان گونه كه تاريخ يهود و مسيحيت شاهد جنگ‏ها و خشونت‏ها بوده است اما اين خشونت‏ها به گونه‏اي تفسير و توجيه شده است كه گويا اصلاً اتفاقي نيافتاده است: افكار عمومي نيز به آن‏ها توجه ندارد و آن را ناديده مي‏گيرد.
3 - عدم معرفي ابعاد اسلام: يكي از عوامل بسيار مؤثر در متهم ساختن اسلام به عنوان دين خشونت، عدم معرفي ابعاد و جامعيت اسلام است، اسلام همان گونه كه آيات جهاد، دفاع و جنگ دارد، آيات صلح و زندگي مسالمت‏آميز نيز دارد، اگر آيات صلح قرآن بيشتر از آيات جهاد آن نباشد كمتر نخواهد بود، متأسفانه آن چه كه بدان پرداخته شده، بُعد جهاد و جنگ اسلام بوده، معرفي بُعد صلح اسلام بسيار كم رنگ مي‏باشد و عامل گسترش اسلام را جنگ‏ها مي‏دانند.
پي نوشت ها:
1. محمد(47)آيه4.
2. مكارم شيرازي، تفسير نمونه، انتشارات اسلاميه، ج‏21، ص 398.
3. انعام(6) آيه65.
4. تفسير نمونه، ج‏21، ص410.
5. توبه(9) آيه74.
6. تفسير نمونه، ج‏8، ص 46.

موفق و موید باشید