ایا عشره مبشره در قران امده است وبا توجه به این که عمر وابوبکر وبقیه نه نفر که از مخالفان علی (ع) بودند چرا پیامبر اکرم (ص) انها را به بهشت بشارت داده بود؟

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
اين سخني است كه در كتب حديثي اهل سنت به پيامبر نسبت داده شده است.
در قرآن اسم كسي نيامده است و وعده هاي بهشت و دوزخ به صورت اجمالي است و به افراد وعده داده شده، اگر ايمان بياورند و عمل صالح انجام دهند، بهشتي مي شوند و راجع به هيچ مسلماني به نام، وعده بهشت داده نشده است.
بله در روايات رسول خدا از بهشتي يا جهنمي بودن افرادي سخن به ميان آمده است.
اما حيث عشره مبشره بنا بر نقل اهل سنت از رسول الله به شرح زير است:
أنا في الجنة، و أبو بكر في الجنة، و عمر في الجنة، و عثمان في الجنة، وعلي في الجنة، و عبد الرحمن بن عوف في الجنة، و طلحة في الجنة والزبير في الجنة، و سعد بن أبي وقاص في الجنة، و سعيد بن زيد في الجنة (1)
عشرة من قريش في الجنة: أبو بكر في الجنة و عمر في الجنة، و عثمان في الجنة، و علي في الجنة، وزبير في الجنة، و سعد في الجنة و سعيد في الجنة، و عبد الرحمن بن عوف في الجنة، و أبو عبيدة بن الجراح في الجنة. (2)
در مورد اين روايت فقط توجه به چند نكته كافي است:
1. شك نيست كه رسول خدا در زمان خود از اين كه به نام ايشان احاديث زيادي وضع شده و در آينده احاديث بيشتري وضع خواهد شد، شكايت كرده و اعلام نموده كه هر كس به عمد بر من دروغ ببندد، جايگاه خود در جهنم را مهيا كرده است.(3)
2. با توجه به اين كه پيامبر مبين و مفسر قرآن است، طبيعي است كه بيان نمي تواند با اصل مخالف باشد و اگر بيان با اصل مخالف بود، معلوم مي شود آن سخن پيامبر نيست.
3. پيامبر نبي ظاهر است و عقل نبي باطن و رسولان مؤيد و مصدق يكديگرند و هيچگاه همديگر را نفي نمي كنند و اگر سحني منسوب به پيامبر با اصول مسلم عقلي مخالف بود، معلوم مي شود حرف پيامبر نيست.
4. حديث عشره مبشره هم با قرآن مخالف است و هم با اصول مسلم عقلي زيرا اين افرادي كه در اين حديث بهشتي شمرده شده اند، بعضي از آنها بعض ديگر را كافر شمرده است. طلحه و زبير از اين افراد بودند كه عثمان كه يكي از اين ده نفر است را كافر شمردند و فتوا به قتل او دادند و بر اساس اين فتواها عثمان كشته شد و حتي از دفن او در قبرستان مسلمانان جلوگيري گرديد! حالا چگونه پيامبر همه اينها را بهشتي معرفي مي كند؟
مگر همين طلحه و زبير با علي كه نفر ديگر اين حديث است، نجنگيدند؟
با توجه به اين موارد معلوم مي شود اين حديث اعتبار ندارد و سخن پيامبر نيست و توسط ديگران جعل شده و به پيامبر منسوب گرديده است.
اما خود اين روايت (قطع نظر از محتوايش) نيز به دلايلي پذيرفتني نيست از جمله
1 ـ روايت توسط سه تن نقل شده كه هر سه داراي اشكال است:
أ) از طريق عبدالرحمن بن عوف، كه عبدالرحمن بن حميد، از پدرش از وي نقل مي‌كند، در صورتي كه حميد بن عبدالرحمن، نمي‌تواند از عبدالرحمن بن عوف روايت نقل كند، چون كه ابن عوف در سال 33 هجري در گذشت. تولد حميد بن عبدالرحمن سال 32 هجري است، پس زمان درگذشت ابن عوف، حميد يك ساله بود. تهذيب الكمال في اسماء الرجال در گذشت حميد را سال 105 ذكر كرده‌اند،(4) بر همين اساس ابن حجر بر اين باور است كه روايت وي از عمر و عثمان و عبدالرحمن بن عوف منقطع است(5) و واسطه در ميان بوده كه مجهول است.
افزون بر اين، در لسان الميزان فقط دو تن از راويان را به عنوان حميد بن عبدالرحمن، نام مي‌برد و هر دو را مجهول و ناشناخته مي‌داند.(6)
ب) طريق سعيد بن زيد: وي نيز اين روايت را نقل مي‌كند. خود را نيز يكي از آن ده تن به حساب مي‌آورد(7) اين روايت نيز قابل خدشه است و نمي‌توان آن را پذيرفت، زيرا اين روايت را در عصر حكومت معاويه، يعني بيش از سي سال از درگذشت پيامبر در كوفه نقل مي‌كند. او در زماني كه مغيره بن شعبه، از سوي معاويه حاكم كوفه بود، اين روايت را نقل مي‌كند.(8)
سعيد بن زيد، از كساني بود كه ولايتعهدي يزيد را نپذيرفت. نسبت به اهانت‌ها و دشمني‌هايي كه توسط حكومت بني اميه نسبت به علي(ع) انجام مي‌شد، مخالفت مي‌ورزيد، بر اين اساس همان طور كه علامه اميني اعتقاد دارد، به احتمال بسيار سعيد اين روايت را از قول پيامبر جعل كرد و سردستة مخالفان علي(ع) چون طلحه، زبير، سعد وقاص، عثمان و... را جزو آن ده نفر به حساب آورد، تا بدين وسيله از برخوردهاي خشن و سختي كه معاويه با مخالفان خود داشت، در امان بماند. او به صورتي زيركانه در اين روايت تعداد زيادي از كساني را كه مورد توجه معاويه بودند و معاويه از آنان حمايت مي‌كرد، نام مي‌برد و ميان آنان علي(ع) را هم ذكر مي‌كند.
ممكن است سعيد قلباً از دوستداران علي(ع) باشد و از اينكه از او علناً بدگويي شود، برنمي‌تافت، ولي به نظر مي‌رسد انساني ترسو بود. از زندان و شكنجه و آزار و اذيتي كه كارگزاران معاويه نسبت به دوستداران علي(ع) انجام مي‌دادند، به شدت به وحشت افتاده بود، از اين رو اين روايت را جعل كرد تا از شرّ معاويه در امان باشد، در ضمن از ناسزاگويي نسبت به علي(ع) بكاهد.
اگر پيامبر چنين سخني فرموده بود، چرا سعيد آن را در زماني كه عثمان در محاصره مخالفين بود و مسلمانانِ خشمگين قصد كشتن عثمان را داشتند، مطرح نكرد تا بدين وسيله از كشته شدن وي جلوگيري به عمل آورد؟!
ج) طريق عبدالله بن عمر(9): روايت مذكور، از طريق نافع(10) و حبيب ابن ابي ثابت(11) از عبدالله بن عمر نقل شده است. بيش تر راوياني كه حديث را از طريق اين دو نفر از عبدالله عمر نقل كرده‌اند، مجهول و ناشناخته هستند. در كتاب‌هاي رجالي مانند: لسان الميزان، تهذيب الكمال في اسماء الرجال، سير اعلام النبلاء و... نامي از آنان به ميان نيامده است.
2 ـ اگر پيامبر چنين سخني گفته بود (سخني كه بيش تر شخصيت‌هاي بزرگ اسلامي را كه هر كدام در تاريخ اسلام نقش مهمي داشتند، بشارت به بهشت مي‌دهد)، اين سخن ميان مسلمانان به صورت بسيار گسترده نشر مي‌يافت. بسياري آگاه مي‌شدند. مي‌توانستند در مواقع حساس و جاهايي كه مردم دچار ترديد بودند و نمي‌دانستند حق با كيست، از آن استفاده كنند و حديث را دليل بر حقانيت روش خود بدانند.
اگر چنين سخني پيامبر فرموده بود، خليفه اوّل و دوم و هواداران آنان، بعد از رحلت پيامبر آن را يادآور مي‌شدند و به نفع خود از آن استفاده مي‌كردند. همچنين عثمان و هواداران وي در زماني كه عثمان در محاصره بوده و مورد خشم مسلمانان قرار گرفته بود، آن را مطرح مي‌كردند. معاويه نيز كه به عنوان خونخواهي عثمان بر ضد علي(ع) قيام كرد و پرچم مخالفت به دست گرفت، از اين سخن براي تحريك مردم و جذب افراد بيش تر استفاده مي‌كرد!
سخني كه پيامبر درباره عمار ياسر بيان كرد: «تقتلك الفئة الباغيه؛ گروه ستمگر تو را مي‌كشند»(12) ميان مسلمانان نشر يافت و شاميانِ هوادار معاويه نيز از آن آگاه بودند. زماني كه عمار در جنگ صفين به شهادت رسيد، گروهي از شاميان در حقانيت معاويه دچار ترديد شدند، ولي چرا حديث «عشره مبشره» كه بسيار مهم‌تر از آن است، ميان مسلمانان منتشر نشد و فقط از قول چند نفر نقل شده است؟!
3 ـ اگر اين سخن را پيامبر فرموده بود، قطعاً افرادي چون علي، عمار ياسر امام حسن مجتبي، امام حسين و... هم اين سخن را شنيده بودند و با طلحه و زبير كه جزء آن ده تن هستند نبرد نمي‌كردند و طلحه و زبير نيز به نفع خود، از اين حديث سخن بهره مي‌بردند.
4 ـ اگر اين سخن صحيح باشد، چرا نام افرادي چون سلمان، عمار ياسر و... كه از ياران نزديك پيامبر بودند، در آن نيامده است، در صورتي كه در روايت ديگر از طريق اهل سنت آمده كه «بهشت مشتاق سه نفر است: علي، سلمان و عمار»؟!(13) اين حديث را ترمذي در مناقب سلمان، حديث 3798؛ ابو نعيم در حلية الاولياء، 1/190؛ هيثمي در مجمع الزوائد، 9/344 و... نقل كرده‌‌اند.(14)
5 ـ اگر عبدالرحمن بن عوف (كه نقل كننده روايت است) به اين حديث معتقد بود و آن را از پيامبر روايت مي‌نمود، چرا در جريان شوراي شش نفر (كه عمر براي تعيين خليفه بعد از خود انتخاب كرده بود) به علي(ع) خطاب مي‌كند: با عثمان بيعت كن و گرنه تو را مي‌كشم؟! مگر علي، يكي از آن ده تن نبود؟ چرا عبدالرحمن بن عوف وصيت مي‌كند كه اگر از دنيا رفتم، عثمان بر من نماز نخواند؟! چرا به عثمان نسبت نفاق مي‌داد و با او مخالفت مي‌ورزيد؟!(15)
6 ـ اگر اين سخن از پيامبر بود، چگونه عمر دستور مي‌دهد هر كدام از اعضاي شوراي شش نفره بعد از تعيين خليفه توسط آنان، مخالفت نمود و بيعت نكرد، او را بكشيد؟! مگر آنان همگي جزء آن ده نبودند؟!(16)
7 ـ اگر پيامبر چنين سخني گفته بود، چرا عبدالله بن عمر (كه يكي از ناقلان حديث است) با علي(ع) بيعت نكرد؟
با توجه به مطالبي كه ذكر شد، به خوبي روشن مي‌گردد كه اين سخن نمي‌تواند از پيامبر باشد و از اين جهت در هيچ كدام از كتاب‌هاي مربوط به علما و بزرگان شيعه نقل نشده است.(17)
پي نوشت ها:
1. متقي هندي، كنز العمال، بيروت، مؤسسه الرساله، 1409 ق، ج 11، ص 645.
2. همان، ج 11، ص 646.
3. اين حديث از پيامبر را همه محدثان اهل سنت روايت كرده اند كه: من كذب على متعمدا فليتبوأ مقعده من النار ( احمد بن حنبل، مسند، بيروت، دار صادر، ج 1، ص 78.
پي‌نوشت‌ها:
4. المزي، تهذيب الكمال في اسماء الرجال، بيروت، مؤسسه الرساله، 1406 ق، ج 5، ص 249، شماره 1514.
5. ابن حجر، تهذيب التهذيب، بيروت، دار الفكر، 1404 ق، ج 3، ص 40 ـ 41.
6. ابن حجر، لسان الميزان، بيروت، اعلمي ، 1390 ق، ج 2، ص 365.
7. المزي، همان، ج 7، ص 200، شماره 2260.
8. همان.
9 . علي متقي هندي، كنز العمال، بيروت، مؤسسه الرساله، 1409 ق، ج 11ن ص 646، روايت 33137.
10 . ابن عساكر، تاريخ مدينه دمشق، بيروت، دارالفكر، 1414 ق، ج 7، ص 117.
11 . طبراني، معجم الاوسط، دار الحرمين، 1415، ج 2، ص 350 ـ 351.
12. ذهبي، سير اعلام النبلاء، بيروت، مؤسسه الرساله، 1413 ق، ج 1، ص 410، شماره 84.
13.‌ همان، ص 413.
14. همان، ص 355.
15. اميني، الغدير، بيروت، دار الكتاب العربي، 1397 ق، ج 10، ص 156.
16. همان، ص 157.
17. همان، ج 10، ص 149 ـ 161.

موفق و موید باشید