1تعریف تناسخ
2تاریخچه تناسخ
3در حال حاضر چه فرقه هایی قایل به تناسخ هستند؟
4ایا ادیان خاصی به مقابله با این اعتقاد برخاسته اند؟
5ایا تناسخ وجه عقلی وشرعی دارد؟
6منابع برای مطالعه بیشتر
7با تشکر از زحمات شما بزرگواران

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
تاريخچه و چگونگي اعتقاد به تناسخ:
عقيده به تناسخ از هندوستان و چين و اغلب ممالك آسيائي ظهور كرده و كم‏كم به پاره‏اي از ممالك شرق و غرب هم رسيده است(1)، لذا تناسخ زيربناي عقديه آئين‏هايي مانند: بودائي و برهمائي (برهمني) را تشكيل مي‏دهد. اين گروه در عين اعتقاد به موضوع پاداش و كيفر، منكر معاداند. مي‏گويند: انسان نتيجه اعمال تلخ و شيرين خود را در همين جهان مي‏چشد، زيرا اگر نيكوكار باشد، روح او به بدن انسان سعادتمند و خوشبختي كه غرق در عزت و نعمت است و يا بدن حيوان مفيد و سودمندي مانند: گوسفند و گاو، متعلق مي‏گردد(2). اما اگر شرور و بدكار باشد، روح او به بدن انسان بدبخت مانند افراد معلول و بيمار و تنگدست و يا حيوان پست و موذي مانند خوك و موش تعلق مي‏گيرد، و پاداش و كيفر خود را در اين جهان مي‏بيند. از نظر اين گروه، جهان توالي نفس است، يعني روح‏ها پيوسته از بدني جدا شده، و از طريق زاد و ولد به بدن‏هاي ديگري، خواه انسان و خواه حيوان، تعلق مي‏گيرد(3)
تعريف و اقسام تناسخ :
معناي تناسخ: تناسخ در لغت از ماده «نَسْخ» به معناي انتقال است(4)و يا به معناي زايل كردن يك چيز به وسيله چيز ديگري كه جايگزين آن مي‏شود، مانند زايل شدن سايه به وسيله نور خورشيد، و از بين رفتن جواني به وسيله پيري(5). و در اصطلاح عبارت است از انتقال نفس مادّي و طبيعي به بدن ديگر(6)
اقسام تناسخ: به طور كلي تناسخي كه از طرف معتقدان به آن مطرح شده، سه قسم است:
1- تناسخ مطلق: تناسخ مطلق، عبارت است از اين‏كه، نفس در همين جهان از يك بدن به بدن ديگر و نيز از آن بدن به بدن سومي منتقل شود، به طوري كه اين روند بي‏وقفه براي هميشه ادامه يابد، بدني كه نفس به آن منتقل مي‏شود ممكن است بدن انسان، حيوان و يا گياه باشد و غالباً اين انتقال از طريق تعلق گرفتن به چنين انسان يا حيوان و يا سلول نباتي انجام مي‏گيرد. اعتقاد به اين‏گونه تناسخ به قدماي فلاسفه نسبت داده شده است.(7)
2- تناسخ محدود (نزولي): تناسخ محدود به عبارتي نزولي، آن است كه انتقال و دگرگوني به بعضي از نفوس اختصاص داشته باشد نه همه آنها، اين نوع تناسخ همان‏گونه كه از جهت افراد محدود است از جهت زمان نيز محدود مي‏باشد، زيرا نفس سرانجام به مرحله‏اي خواهد رسيد كه ديگر به بدن منتقل نمي‏شود، بلكه به عالم نور و عقول مي‏پيوندد(8)
3- تناسخ صعودي: قسم سوم تناسخ، تناسخ صعودي است كه عكس تناسخ نزولي مي‏باشد به اين معنا كه حيات ابتدا به موجودي كه آمادگي بيشتري دارد، افاضه مي‏شود و سپس به موجوداتي كه استعدادشان كمتر است به ترتيب به آنها اعطا مي‏شود، كساني كه قائل به تناسخ صعودي هستند، معتقدند كه گياه از استعداد بيشتري براي حيات برخوردار است و براي كسب فيض جديد، نسبت به حيوان و انسان اولويّت دارد، و از سوي ديگر انسان خواهان نفس شريف‏تري است، يعني نفسي كه مراحل گياهي و حيواني را سپري كرده باشد.
بنابراين، حيات ابتدا به گياه داده مي‏شود و سپس به حيوان و به دنبال آن به انسان منتقل مي‏شود(9).
اقوال و ادله در بطلان تناسخ:
دلائل بطلان تناسخ: برهاني كه در ذيل مي آيد همه انواع آن را در برمي‏گيرد و اختصاص به نوع خاصي از تناسخ ندارد.
بطلان اجتماع دو نفس در يك بدن: هرگاه بدن صلاحيت و استعداد كامل براي حدوث نفس پيدا بكند، بدون تأخير نفس شايسته‏اي از طرف مبدء متعال و فيّاض بر وي افاضه مي‏شود. پس اگر نفس بدن ديگري بر آن تعلق بگيرد، لازم مي‏آيد باي يك بدن دو نفس باشد، و اين باطل است. زيرا اولاً: تشخص هر فرد وابسته به نفس و روح آن است و فرض دو نفس براي يك شخص به معناي فرض دو ذات و دو جود براي يك وجود و يك ذات باشد و ثانياً: هر كس به روشني در مي‏يابد كه يك بدن در ذات خود يك نفس بيشتر ندارد. وگرنه آثار مختلف آن دو آشكار مي‏گرديد.(10)
در احاديث و روايات شيعي به عقايد اهل تناسخ اشاره شده و اعتقاد به آن بشدت محكوم شده است.(11)
اهل سنت نيز اعتقاد به تناسخ را منجر به تكفير شمرده‌اند.(12)
در احاديث بويژه بر انكار بهشت و دوزخ اخروي به عنوان عامل اصلي تكفيرِ اهل تناسخ تأكيد شده است. (13)
از جمله آياتي كه در قرآن كريم با تناسخ در تضاد مي باشد اين آيات است كه مي فرمايد:« حَتىَّ إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبّ‏ِ ارْجِعُونِ*لَعَلىّ‏ِ أَعْمَلُ صَالِحًا فِيمَا تَرَكْتُ كلاََّ إِنَّهَا كلَِمَةٌ هُوَ قَائلُهَا وَ مِن وَرَائهِم بَرْزَخٌ إِلىَ‏ يَوْمِ يُبْعَثُون» ترجمه: آنها همچنان به راه غلط خود ادامه مي دهند) تا زماني كه مرگ يكي از آن ها فرا مي رسد مي گويد: پروردگارا مرا بازگردان. باشد كه در آنچه ترك كرده ام عمل صالح انجام دهم. حاشا كه بازگردد، همانا سخني كه او مي گويد و هيچ فايده اي ندارد. از پس سرشان برزخ است تا روزي كه برانگيخته شوند.(14)
فرقه هاي معتقد به تناسخ:
در ميان فرقه هاي منسوب به مسلمانان: نخستين معتقدان به تناسخ در ميان مسلمانان، غُلات هستند كه تناسخ را بيشتر به معناي خاصِ انتقالِ روح الاهي در ائمه در نظر داشته اند.
فرقه هاي مختلفِ منشعب از اينان، مثل حارثيه و حربيه و بَيانيه، و ديگر فرقه هاي غلات، مثل خَطّابيه و راونديه و جناحيه و مُخَمَّسه و عَلبائيه، نيز به تناسخ روح الاهي در امام خود اعتقاد داشته اند. (15)
همچنين نُصَيريه و دروزيه (دو فرقة منسوب به شيعه كه از قرون اولية اسلامي به وجود آمده اند) به تناسخ معتقدند. دروزيان معتقدند نفس پس از مرگ به بدن ديگري منتقل مي شود زيرا بدن چيزي جز پيراهن (قميص ) نفس نيست . اصطلاح تقمّص به جاي تناسخ از اينجا پيدا شده است. دروزيان انتقال نفس انسان به بدن حيوان را نپذيرفته اند. (16)
ظاهراً با شروع طغيانهاي قومي بر ضد حكومت هاي اموي و عباسي، عقيده به تناسخ رواج وسيعي يافت. پيروان ابومسلمِ خراساني و مقنّع و بابك خرّمدين، همچون بسياري از فرقه هاي شورشي غلات، معتقد به تناسخ شمرده شده اند. (17)
در دوره هاي متأخر، فرقه هاي جعلي و التقاطي معمولاً به تناسخ معتقد بوده اند، از جمله يزيديان، آذر كيوانيان، نقطويان، پسيخانيان و اهل حق (18) در آثار كلامي و تاريخي از تناسخيانِ ديگر اديان نيز ياد شده است. ابوريحان بيروني در تحقيق ماللهند (19)، به ظرافت و دقت، فرقه هاي مختلف تناسخي در هند و انواع آرايشان را بر شمرده است.
از ديگر‌ايين‌ها و گروهها، از حرانيان، ديصانيه، كينونيه، صياميه و مزدكيان نام برده‌اند.(20)
عمده فرقه ها و عرفانهاي نوظهور كه عمدتا ريشه شرقي و هندوئي دارند ، عقيده به تناسخ يكي از اصول اصلي اعتقاديشان مي باشد. (21)
منابعي ديگر براي مطالعه بيشتر:
1- معادشناسي در پرتو كتاب و سنت و عقل، استاد سبحاني.
2- شرح منظومه فارسي، ج 3، زيدالدين زاهدي.
3- حقيقت روح، احمد زمرديان.
4- منشور جاويد، ج 9، استاد سبحاني.
5- http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/197908
6- http://www.cgie.org.ir/shavad.asp?id=123&avaid=6103
پي نوشت ها:
1. حقيقت روح، احمد زمرديان، چاپ سوم، 1372، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، ص 437.
2. معاد انسان و جهان، استاد جعفر سبحاني، انتشارات مكتب اسلام، چاپ دوم، 1373، ص 184.
3. همان.
4. سعيد شرتوني، اقرب الموارد، تهران، سازمان حج و اوقاف، 1385هـ.ش، ج 2، ماده نسخ.
5. المفردات الفاظ في غريب القرآن، حسين بن محمد، المعروف بالراغب الاصفهاني، المكتبة المرتضوية، ص 490، ماده نسخ.
6. الحكمة المتعالية في الاسفار العقلية الاربعة، صدر الدين محمد شيرازي، دار احياءالتراث العربي، بيروت - لبنان، 1410 هـ.ق، 1990م، چاپ چهارم، ج 9، ص 4.
7. الالهيات، استاد جعفر سبحاني، مكتب الاعلام الاسلامي، الطبعة الثانية، 1411 ه . ق، ج 3، ص 797.
8. همان .
9. الالهيات، پيشين، ج 2، ص 798.
10. اسفار، پيشين، ج 9، ص 10 .
11. ر.ك : احمد بن علي طبرسي، الاحتجاج، ج۲، ص۳۴۴ـ۳۴۵، چاپ محمدباقر موسوي خرسان، بيروت ۱۴۰۱/ ۱۹۸۱.
12. ابن حزم، المحلّي، چاپ احمد محمد شاكر، بيروت: دارالجيل، ج۱، ص۲۶
13. ر.ك: علامه مجلسي، بحارالانوار، بيروت، موسسه الوفاء، 1404هـ.ق، ج 25، ص 136 و ج 53، ص 130.
14. مومنون (33)، آيات 99 – 100.
15. بغدادي، عبدالقاهر، الفرق بين الفرق، قاهره، 1367ق، ص 272ـ273.
16. نجلا ابوعزالدين، الدروز في التاريخ، بيروت ، ۱۹۹۰م، ج۱، ص۱۴۶ـ۱۴۷
17. اسماعيل بن حماد جوهري، الصحاح، قاهره ۱۳۷۶، ذيل «خرم»،
18. كيخسرو اسفنديار، دبستان مذاهب، چاپ رحيم رضازاده ملك، تهران ۱۳۶۲ ش، ج۱، ص۲۷۵ـ۲۷۶.
19. بيروني، ابوريحان، تحقيق ماللهند، حيدرآباد دكن، 1377ق ، ص 38ـ44
20. ابوحاتم رازي، كتاب الاصلاح، چاپ حسن مينوچهر، تهران ۱۳۷۷ ش، ج۱، ص۱۵۹.
21. ر.ك: عبدالحسين خسروه پناه، جريان شناسي ضد فرهنگها، نشر تعليم و تربيت اسلامي، 1390 هـ.ش، ص 230.

موفق و موید باشید