علت وجودی انسان ها را امتحان الهی و تمیز افراد خوب از بد گفته اند باین نظر پس فلسفه وجود نوزادانی که در ماه های اول یا در خرد سالی می میرند چیست؟
اگر آنها در زمره انسانها بوده اند امتحان آنها چگونه بوده است؟
اگر برای امتحان والدینشان خلق شده اند به عنوان یک موجود انسانی بر گردیم به سوال اول
اگر امتحان الهی در مورد آنها بگونه دیگری است چرا دیگران مانندفرعون و چنگیز و .. جنایتکاران بزرگ تاریخ که جهنمی بودن آنان قریب به یقین است چنین شانسی داده نشده تا بدون گناه و در نوزادی از بین بروند؟

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
پاسخ در چند محور بيان مي شود:
الف_فلسفه آفرينش انسان، در فلسفه عمومي خلقت همه موجودات تعريف شده است. اين دو ماهيتي جداي از هم ندارند. بايد ديد كه هدف خداوند از آفرينش همه موجودات چيست تا آن گاه فلسفه آفرينش انسان و هدف اصلي آن براي ما روشن گردد.
تصور ما از انجام كارها، معمولا به دست آوردن سود يا رفع يك نياز است؛ زيرا ما انسان ها موجوداتي محدود و ناقص هستيم و همواره اعمال ما به يكي از اين دو امر برمي گردد؛ اما خداوند، هيچ نقصي ندارد تا با افعالش، قصد رفع آن را داشته باشد. خدا فاقد هيچ كمالي نيست تا به كمال رسيدن براي او متصور باشد؛ بلكه خدايي او اقتضاي آفرينش دارد؛ زيرا «آفريدن» به معناي ايجاد كردن است. هر وجودي، خير است و لازمه فياض (بخشنده) بودن خداوند، عطا كردن او است. خداوند در قرآن مي فرمايد:
«عطاي پروردگارت منع نشده است».(1)
هر چيزي كه اقتضاي وجود و هستي داشته يا امكان وجود داشتن آن باشد، فيض وجود از خدا دريافت مي كند. خداوند بخل در وجود و هستي دادن ندارد تا موجودي كه امكان وجود آن است، وجود را دريافت نكند.
جهان هستي با تمام نظم و زيبايي هايش نمادي از لطف، مهرباني، علم، قدرت و حكمت خداست؛ به طوري كه بدون آفرينش، صفات جمال و جلال خدا مخفي و پنهان مي ماند.
خداوند فيض و بخشش دارد و لازمه آن اين است كه هر چه امكان وجود دارد، فيض و هستي خداوند را دريافت كند. چون قابليت وجود براي جهان هستي بود، خداوند آن را آفريد. بنابراين، جهان هستي نشان دهنده و نتيجه صفات خداوند است. از اين رو، خلقت جهان هستي با تمامي نظم و زيباييش، جلوه گر جلال و جمال خداست و در اين ميان اين نعمت از هيچ موجودي حتي كودكي كه ممكن است سلعتي بعد از دنيا برود دريغ نمي شود.
البته اين موضوع از منظر غايت فاعل و هدفي است كه علت ايجاد عالم در آفرينش دارد. در كنار اين امر، اين عالم و خود مخلوق خداوند هم به نوعي داراي هدف و مقصدي است كه در مسير حركت خود در نهايت به آن منتهي مي گردد.
در پايان، براي درك حقيقت هدف خداوند تذكر اين نكته ضروري است كه ما دو هدف داريم: يكي هدف فعل و ديگري هدف فاعل. بين اين دو تفاوت وجود دارد. به اين مثال توجه نماييد:
صنعتگري موتوري را مي سازد كه قادر به حركت با سرعت 800 كيلومتر در ساعت است. هدف اين موتور كه فعل صنعتگر است، رسيدن به سرعت مورد نظر است. اما هدف اصلي سازنده موتور، نشان دادن توانمندي خود يا رسيدن به شهرت و مانند آن است. با اين توضيح بايد گفت كه فارغ از هدف خداوند در خلقت عالم و اقتضاي ذات و صفاتش، اين عالم هم مسير و مقصدي را در پيش دارد كه هدف آن به شمار مي رود. اين هدف، تكامل انسان و رسيدن به غايت نهايي ذات انساني اوست كه در سايه آزمايش و عبوديت و ... رقم مي خورد.
ب_در خصوص مرگ كودكان نوزاد بايد گفت: اولا حكمت هاي گوناگوني بر اين عمر كوتاه مترتب است كه بسياري از آن بر ما پوشيده است. اما آزمون والدين چنين كودكاني و تاثيري كه چنين حادثه اي بر جامعه گذاشته، عكس العملي كه ممكن است در پي داشته باشد، همه مي تواند از حكمت هاي الهي در اين تقدير خاص باشد؛ پس اصل اين خلقت غير حكيمانه نيست.
ثانيا ساختار عالم بر اساس سنت هاي خاصي تنظيم شده كه رابطه علّي و معلولي يكي از آن هاست و معنا ندارد كه زمينه معلوليت ذهني يك كودك از قبل فراهم شود و علت تامه آن محقق گردد و معلول برخلاف آن حاصل گردد، يا علل مردن يك نوزاد يا كودك نوجوان حاصل شود. اما خداوند مانع تحقق و تاثيرگذاري اين علت گردد، همانند آن كه فردي ظالم بخواهد كودكي را به قتل برساند. اما خداوند مانع اين كار شود تا اين كودك امكان تكامل را بيابد.
ثالثا بر اساس پاره اي از روايات زمينه كسب كمال براي اين افراد بعد از مرگ فراهم مي گردد؛ يعني به دليل انكه اين افراد به نوعي مستثنا از ضابطه عادي هدف و غايت حيات بشري به حساب مي آيند و در عين حال بر اسا س ضابطه و ساختار عالم چاره اي جز خلقت و مرگ آن ها نبود، اين امر در سراي ديگر به گونه اي جبران مي شود.
مثلا در برخي روايات در باره اطفال شيعيان آمده است كه در عالم برزخ فاطمه زهرا (س) آنان را تربيت مي‏كند.(3) البته در پاره اي از روايات نيز ذكر شده كه اين افراد به شكل خاصي در قيامت مورد آزمون قرار مي گيرند تا وضع تسليم يا متمرد بودن آن ها در برابر تكاليف الهي معين باشد. بر اين اساس بعيد نيست متناسب با وضع آخرت و ميزان ادراكات آن ها در آن جهان آزمون هايي از ايشان گرفته شود.
در حديثي زراره از امام باقر (ع)نقل مي‌كند:«وقتي قيامت مي‌شود، خداوند با پنج دسته بحث مي‌كند: طفل كسي كه در دوران فترت بميرد؛ كسي كه در زمان پيامبر ابله باشد (سبك عقل)؛ ديوانه­اي كه عقل نداشته باشد و بالأخره كر و لال. همه آن ها بر خدا اعتراض و يا عرض مي‌كنند: تقصيري نداشتيم. اگر حجت ‌داشتيم، اطاعت مي‌كرديم.
خداوند فرشته­اي را مي‌فرستد و آتشي آماده مي‌كند. سپس به آن پنج گروه مي‌گويد: خداوند به شما امر فرموده است داخل آتش شويد. هر كدام از آن ها پذيرفتند و داخل آتش شدند. خداوند آتش را بر آن‌ها سرد و خنك مي‌كند و از سوختن نجات شان مي‌دهد....». (4)
در جمع بندي مي توان گفت به كمال رسيدن افراد در اندازه اي معين به خودي خود كمال نيست، بلكه كمال حقيقي آن است كه فرد در ظرف تقديرات الهي و فرصت هايي كه در اختيارش قرار مي گيرد به كمالي كه از او توقع مي رفت برسد.
ج_ در باره زندگي ستمگران در دنيا كه اين چرا در كودكي نمي ميرند به اختصار بايد گفت: اولا نعمت بهره‏مندي از موهبت‏هاي دنيا - به عنوان رحمت عام الهي - شامل همه موجودات مي‏شود و كافران و ظالمان به حكم اين كه مخلوقي از مخلوقات خداوند رحمان هستند، از اين نعمت بهره‏مندند و عمل و عقيده زشت و پليد آنان، مانع از اين رحمت عام نمي‏شود.
آري رحمت خاص الهي - كه كسب آن نيازمند تحصيل مقدماتي از سوي بندگان است - شامل حال آنان نمي‏شود. نوع نعمت‏هايي كه ظالمان از آن برخوردارند، از نوع رحمت‏هاي عام الهي مي‏باشد كه مواهب دنيوي است.
ثانيا يكي از سنت هاي الهي، امتحان و آزمايش انسان ها و تكامل اختياري آنها است و اين در زماني است كه راه خير و شر هر دو باز باشد و انسان ها بتوانند با اختيار خود انتخاب كنند. حال اگر قرار باشد كه هر ظالم و ستمگري با انجام ظلم و ستم در دنيا مجازات شود، هيچ كس مرتكب آن نمي شد و كمال انسان ها هم اختياري نبود. صحنه زندگي و نعمتهاي آن، هم آزمايشي است براي انسان ها ي ظالم و ستمگر كه چگونه حق نعمت هاي الهي را پايمال مي كنند و در راه ظلم و ستم بهره مي گيرند و هم براي انسان هاي مومن كه چگونه از آن بهره مي گيرند، و آيا در مقابل ستمگران ايستادگي مي كنند، يا تن به ستم مي دهند؟ خداوند سرنوشت انسان ها را تغيير نمي دهد تا انسان ها خود آن را تغيير دهند. پس بايد انسان هاي مظلوم، خود براي رفع ظلم تلاش و مبارزه كنند. چنانچه همان لحظه‏اي كه هر انسان قصد ظلم مي‏كرد به هلاكت مي‏رسيد، صبر و مقاومت در برابر ناملايمات و مبارزه با آن نيز معني نداشت و مومن نيز در آزمون سختي مبارزه با ستم قرار نمي گرفتند. از اين راه كمالي براي كسي فراهم نمي‏شد با اين توضيح روشن مي‏شود كه اين مسئله با مهرباني خداوند هم منافات ندارد. زيرا بسياري از افراد از طريق تلاش مجاهدت و مقاومت در برابر مشكلات و مبارزه با ظلم، مشمول رحمت ويژه‏ي خداوند مي‏شود و خداوند آنان را از مواهب و الطاف خاص خويش برخوردار مي‏سازد.
پي نوشت ها :
1. اسراء (17) آيه‏ 20.
2. ملك (67) آيه 2.
3. محمد بن يعقوب كليني، كافي، نشر دار الكتب لاسلاميه، تهران، 1380 ق، ج 5، ص 289 و ج 6، ص 229 .
4. رعد (13)، آيه 17.

موفق و موید باشید