می دانیم جهان میلیاردها سال پیش آفریده شده است.اگر وجود خدا را در آن زمان با اقامه ی برهان امکان و وجوب فرض کنیم، با اقامه ی کدامین برهان می توان گفت که خداوند در حال حاضر هم وجود دارد؟ می توان گفت که خداوند در زمانی هستی را به جهان بخشیده و پس از آن نابود شده است.
در ضمن دلیلی وجود ندارد که بگوییم وجود معلول وابسته به علت است.فرض بفرمایید: وجود ما معلول پدر و مادر ماست در حالی که ممکن است والدین ما زنده نباشند ولی ما زندگی کنیم پس نمی توان گفت که پس از حدوث معلول وجودی وابسته به علت خواهد داشت.
باتشکر

پرسشگر گرامي، با سلام و سپاس از ارتباط¬تان با اين مرکز و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز

قبل از هر چیز ذکر این مساله مفید خواهد بود که برای اثبات وجود خداوند براهین گوناگونی مطرح است که در برخی از آن ها احتمال مورد نظر شما منتفی خواهد بود ؛ چنان که در برهان صدیقین علاوه بر اثبات اصل وجود واجب در عالم بقاء مطلق آن هم ثابت می شود و فرض راهیابی عدم بر وجود واجب منتفی دانسته می شود و به علاوه عالم همواره در حال خلق جدید و ایجاد های مجدد تلقی می شود و بر این اساس اصولا چیزی به نام بقاء بعد از حدوث اولیه توهمی بیش نیست و عالم در حال خلق و حدوث لحظه به لحظه است .
روشن است که بر این اساس اشکالات و احتمالات مطرح شده مجالی برای طرح ندارند ؛ اما اگر بحث را بر همان نگاه سنتی در مورد حدوث و بقاء عالم متمرکز کنیم، از دیرباز میان صاحب‌نظران این مسئله مطرح بوده که ملاک نیاز معلول به علت (مخلوق به خالق) چیست ؟
برخی (متکلمان) معتقدند که ملاک احتیاج حدوث است .
طبق این نظریه ربط نیاز جهان به خدا مثل ربط و نیاز ساختمان به بنّا است که بعد از حدوث،نیاز آن از علت برطرف خواهد شد، این درست مثل وجود ساختمان است که در احداث نیاز به بنّا دارد، ولی در بقا نیازی به او ندارد. (1)
میان برخی از اندیشه های غربی ها نیز چنین تصوری مطرح است که رابطه خدا با جهان را همانند ساعت ساز لاهوتی که ساعتی را ساخت و آن را کوک نمود و آن گاه آن را به حال خود رها نمود ، بسياري از دانشمندان غربی و به تبع آن ها بسياري از فعالان در عرصه فلسفه و علم در دو سده اخير در مغرب زمين چنين تصويري از خداوند در ذهن دارند. (2)
ولی فلاسفه با رد این تصور ملاک نیاز به علت را امکان و یا فقر وجودی دانسته اند که همواره در حدوث و بقا همراه موجودات و جهان است.(3) و در نتیجه هیچگاه معلول بی نیاز از علت نخواهد بود تا بتوان فرض وجود معلول بدون علت را داشت .
در مورد مثال های مطرح شده هم باید گفت مشکل اصلی این تصورات در عدم درک صحیح مفهوم علت و معلول نهفته است و با تصور صحیح علت و معلول روشن می شود که وجود معلول بدون علت معنا نخواهد داشت؛ در واقع این افراد به نادرستی بنّا را علت ساختمان تصور کرده اند حال آنکه بنّا علت ساختمان نیست ؛ حرکات دست بنّا تنها علت چیده شدن آجرها در کنار هم بوده است و وقتی حرکت دست ها متوقف شد، معلول (قرار گرفتن آجرها کنار هم) نیز تمام شد، اما آنچه که ساختمان را حفظ می کند، دیگر حرکات دست سازنده نیست تا بگوییم چرا با وجود تمام شدن حرکات دست و مردن سازنده، هنوز ساختمان باقی است، بلکه در این جا علت بقا چیزی دیگری است و آن استحکام یافتن ملاط ها و روی هم بودن آجرها است .
اگر علت های نگهدارنده از بین برود، ساختمان نیز از بین خواهد رفت. اما خداوند نسبت به جهان مانند بنّا نیست، چنان که والدین لعت ایجاد فرزند نیستند ، بلکه علت ایجاد یک فرزند مجموعه شرایطی است که باعث ایجاد نطفه و جنین نوزاد و رشد آن می شود و والدین تنها بستر ساز تحقق بخشی ازاین مقدمات هستند ؛ علت حیات و وجود بیرونی هر کی از ما سلامت سلول های بدن و حیات آن هاست که ناشی از تغذیه مداوم است که اگر این امور منتفی شود ما هم از بین خواهیم رفت .
رابطه علت و معلول همانند رابطه درخت و سایه اوست که معنا ندارد درخت قطع شود اما سایه او کماکان باقی باشد و احدی چنین تصوری را به خود راه نمی دهد ؛ پس وجود عالم خود بهترن گواه بر وجود علت العلل عالم یعنی خداوند است .
. برای تحلیل این امر می توانید به مقاله کامل و جامع استاد عبودیت که در همین باره نگاشته شده، مراجعه نمایید. (4)

پی‌نوشت‌ها:
1. الهی قمشه ای،حکمت الهی، انتشارات اسلامی، تهران، 1363 ش، ج 1،ص 74 .
2. ايان باربور، علم و دين، ترجمه بهاء‌الدين خرمشاهي، مركز نشر دانشگاهي، تهران، 1362ش، ص 50.
3. مصباح يزدي، آموزش فلسفه ، نشر سازمان تبلیغات اسلامی، 1368ش، ج 2، ص 29، ص 342 .
4. http://marefatfalsafi.nashriyat.ir/node/271