چند وقت قبل که داشتم داستان حضرت ایوب رو برای بچه ام می خوندم، وقتی به این قسمت رسیدم : " شیطون به خدا گفت "اگه این همه نعمتی که به ایوب دادی رو ازش بگیری دیگه شکرگزاری نمی کنه!" خدا گفت : " من بنده ی خودم رو بهتر می شناسم، ولی به تو این اجازه رو می دم که بتونی بری و نعمت هایی رو که بهش دادم یکی یکی بگیری و امتحانش کنی و خودت ببینی" "
بچه ام پرسید: " مامان! چرا شیطون که اینقد بده می تونه صدای خدا رو بشنوه ولی ما که آدم های خوبی هستیم نمی تونیم؟"
و راستش برای خودم هم سوال پیش اومد. ممنون می شم اگه لطف کنین و بهم جواب بدین

با سلام و تشكر از ارتباط شما با مركز ملي پاسخگويي به سوالات ديني
در ابتدا باید اشاره شود صدا به مفهوم الفاظ که بر اثر موّج هوا در فضا پخش می‌شود و انسان آن را می‌شنود، از صفات امور جسمانی است و بر اثر خروج الفاظ از دهان و لبان آدمی و یا حیوانات و یا بر اثر اصطکاک اجرام به وجود می‌آید و خداوند از آن منزّه است.
باتوجه به این نکته باید گفت سخن و صدای خداوند همان کلام وحی آسمانی است که آدمی از طریق پیامبران او، آن را می‌تواند بشنود، چون آنچه از بین لبان رسول خدا برای مردم بیان شده است ،کلام خدا است. لذا مولوی می‌گوید:
گرچه قرآن از لب پیامبر است هر کی گوید حق نگفت او کافر است(1)
این همه آوازها از شه بود گرچه از حلقوم عبدالله بود(2)
چه این که به یک لحاظ همه عالم هستی کلام خدا و صدای حق تعالى است. چون جلوه اوست. کلام و صدا هم جلوه متکلم و صاحب صدا است.
امیر مؤمنان(ع) فرمود:
«یقول لمن أراد کونه کن فیکون لا بصوتٍ یقرع ولا بنداءٍ یُسمع وإنّما کلامه سبحانه فعل منه أنشأه؛(3)
خداوند چیزی را که می‌خواهد ایجاد کند می‌گوید: باشد، پس ایجاد می‌شود. اما این گفتن آوازی نیست که گوش‌ها را بکوبد، و یا صدایی نیست که شنیده شود، بلکه سخن خدا همان کاری است که ایجاد کرده است».
بنابر این عالم خلقت همه صدا و آواز خدا است. ما آدمیان با این که خودمان هم جزء مخلوقات و در واقع کلام و صدای حق تعالى هستیم، پیوسته با صدا و کلام حق تعالى یعنی موجودات عالم سر و کار داریم و آن‌ها را می‌بینیم و از آنها استفاده می‌کنیم، پس صدای خدا را پیوسته می‌شنویم ولی توجه نداریم.
بنابراین صدای خدواند را در تمام عالم می توان شنید، اما باید گوشی متناسب با این صدا داشت. صدای خدا را می توان در ترنم آب ، آواز پرندگان ، صدای ورزش باد ، یا نوازش نسیم و... شنید.
اما در خصوص تکلم وگفتگوی ابلیس با خدا در ابتدا باید اشاره شود که گرچه در این گونه نقل ها جای دقت بیشتر لازم است چون روایت این مسله به صورتهای مختلف نقل شده است که تفصیل آن را در منع ذیل ملاحظه نماید. (4)
ولی به فرض درستی این نقل باید گفت: برای ما روشن نیست که خدا با شیطان چگونه حرف زده و نحوه این گفتگو چگونه بوده است و در جایی هم در این باره سخنی بیان نشده است. اما اگرمراد شما اصل امکان تکلم بین خداوند و ابلیس است، باید گفت چنان که قبلا بیان شد خداوند منزه از آن است که به طور مستقیم باکسی سخن بگوید. ولی تکلم به معنای القای معنا و منظور در مخاطب حتی به طریق ایجاد صوت، یا با واسطه یک موجود یا چیز دیگر، در خصوص خداوند ممکن است.
ممکن است که خداوند به طور غیر مستقیم مثلا با ایجاد صوت و مانند آن با ابلیس سخن گفته باشد و این نوع گفتگو با ابلیس کمالی برای او محسوب نمی شود. چنان که اگر یک قاضی عادل با یک فرد مجرم وجنایت پیشه سخن بگوید این کمال برای آن فرد به حساب نمی آید و او نمی تواند این گفتگوی خود را به عنوان یک کمال تلقی نماید.
جریان سخن گفتن ابلیس با خدا هم چیزی شبیه همین مسله است . از این گذشته چنان که در کتاب های که این ماجرا را نقل نموده اند (5) آمده است. ابلیس به عنوان یک ادعای خود خواهانه با خدا در باره ایوب سخن گفت و خداوند برای این که ثابت کند ادعای او در باره ایوب نا درست است با او سخن گفت تا ادعای او را رد کند و چنین گفتگوی بین خدا و ابلیس امتیازی برای ابلیس محسوب نمی شود.
چه اینکه جای تردید نیست که خداوند دشمن ابلیس است و او را از در رحمت خود رانده است و اگر در مسأله ای با او سخن گفته باشد مثل آن است که انسان به دشمنش که خیلی هم از او بدش می آید سخنی در رد و یا مذمت او بگوید. و در هر صورت آن گونه گفتگو ها هیچ امتیازی برای ابلیس تلقی نمی شود .
پی‌نوشت‌ها:
1. مولوی، مثنوی معنوی، نشر هرمس، تهران 1378 ش، دفتر 4، ص 643.
2. همان، دفتر اول، ص 88.
3. نهج البلاغه، نشر موسسه امیر المومنین قم 1375 ش، خطبه 186.
4. رسول محلاتی ، قصص قرآن، نشر انتشارات اسلامیه 1361 ش، ج2 ، ص3.
5. همان، ونیز مجلسی، تاریخ پیامبران، نشرر سرور قم 1378 ش، ج1، ص558.