براي شناخت امام در هر عصر و زماني را ه هاي متعدد ي بيان شده است که به بعضي اشاره مي شود :
1.مطالعه تاريخ زندگي يکي از راه هاي شناخت امامان از جمله امام زمان مطالعه تاريخ زندگاني ؛ سرگذشت و سيره آنان؛ خصوصاً در باره فضايل، مناقب و خصوصيات - از قبيل: شجاعت، مردانگي، ايثار، تواضع، صبر، فرزانگي و... است.اين امر انسان را متوجه مقام والاي آن بزرگواران مي‏کند و جذبه و کشش خاصي بر روح انسان، حاکم مي‏شود. در باره امام زمان صدها کتاب و آثار پژوهشي سامان يافته است که خواندن آن ها موجب شناخت امام خواهند شد.
2. تأمل در آثار مطالعه و تفکر در سخنان ايشان؛ اسلام تفکر را موجب آگاهي مي داند. امامان در زمينه هاي مختلف مطالب ارز شمند بيان کر ده اند که خواندن آن ها انسان را با جايگاه ومقام آنان آشنا مي نمايند. مطالعه و تفکر در آثار فکري امامان، از جمله امام زمان هر چند کار مشکلي به نظر مي‏رسد؛ ولي بسيار سودمند است. اين امر علاوه بر آن که باعث شناخت شخصيت آن بزرگواران و ايجاد محبت آنان در دل مي‏شود؛ سرمايه معنوي بزرگي براي روح بشر به شمار مي‏رود.
3.ژرف انديشي در خداشناسي اگر خداوند و صفات و اسماي او را به طور حقيقي بشناسيم، مي‏توانيم انسان‏هاي کامل راستين (امامان) را نيز بشناسيم؛ زيرا آنان آينه تمام‏نماي صفات جمال و جلال حضرت حق‏اند و در نامگذاري به اسماي الهي، از تمامي موجودات عالم امکان برترند.
بر اين اساس، با شناخت خدا و صفات او، مي‏توانيم به اوصاف و ويژگي‏هاي امامان نيز آگاه گرديم. شايد دعايي که سفارش شده در زمان غيبت خوانده شود، ناظر به همين حقيقت باشد:
« اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِيَّكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَبِيَّكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَبِيَّكَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي‏ ،
خداوندا! خود را به من بشناسان که اگر خود را به من نشناساني پيامبر را نمي‏شناسم؛ خدايا! پيامبرت را به من بشناسان که اگر به پيامبرت معرفت پيدا نکنم، نمي‏توانم امامم را بشناسم؛ خدايا! حجت و امامت را به من بشناسان که اگر امام را نشناسم، در دين خود گمراهم».(1)
4. آيات قرآن در باره امام زمان آيات متعدد تاويل وتفسير شده است که با خواندن ومطالعه آن ها نيز مي توان امام را شناخت. تعداد آيات و رويات در باره امام زمان زياد مي باشد که مي توان به کتاب هاي مربوطه مراجعه کرد
دراين جا به تاريخ مختصري از ان حضرت اشاره مي شود
ولي عصر(عج) روز پانزدهم ماه شعبان سال 255 هجري قمري در سامرا به دنيا آمد. نام او محمد کنيه اش ابوالقاسم و لقبش حجت قايم( 2)
صاحب الزمان منتظر. پدرش ابا محمد حضرت امام حسن عسكري(ع) است كه در سال 260 هجري قمري به شهادت رسيد، (3 ) مادر حضرت ولي عصر(ع) بانوئي است بنام ريحانه كه به او «نرگس»، «سوسن» و «صيقل» گفته مي‏شود (4) حضرت ولي عصر(ع)، تا سال 260 هجري قمري تحت تربيت و سرپرستي پدر بزرگوارش مي‏زيست و در همان زمان از مردم پنهان نگه‏داشته مي‏شد و جز خواصّي از شيعيان امام حسن عسكري(ع)، كسي با آن حضرت ملاقات نداشت. يكي از كساني كه حضرت ولي عصر را ديده است، ابو عمرو عثمان بن سعيد است. عبدالله بن جعفر حميري مي‏گويد: من و ابو عمرو نزد احمدبن اسحاق رفتيم. وقتي همه اجتماع كرديم، احمد بن اسحاق به من اشاره كرد كه درباره جانشين حضرت ابا محمد امام حسن عسكري(ع) از ابو عمرو بپرسم. به ابو عمرو گفتم: اي ابا عمرو! مي‏خواهم از چيزي سؤال بكنم كه در آن شكي ندارم چون اعتقاد من و دين من اين است كه كره زمين از حجت خدا خالي نمي‏ماند مگر چهل روز مانده به روز قيامت و چون آن روز برسد حجت برداشته مي‏شود و راه توبه بسته مي‏شود و اگر كسي پيش از آن ايمان نياورده باشد، ديگر ايمانش به او سودي نخواهد بخشيد و آن افراد بدترين خلق خواهند بود. گرچه ايمان به اين دارم ولي مي‏خواهم اطمينان خاطر پيدا كنم و يقينم بيشتر گردد همانطوري كه حضرت ابراهيم از خداوند خواست كه به او كيفيت زنده كردن مرده‏ها را نشان بدهد و خداوند به او گفت: مگر ايمان نياوردي و او جواب داد: چرا، مي‏خواهم قلبم مطمئن شود و احمد بن اسحاق به من گفته است كه روزي از حضرت اباالحسن امام هادي(ع) پرسيدم: با چه كسي رفت و آمد كنم و دينم را از او بگيرم و حضرت امام هادي(ع) گفته است ابو عمرو مورد اعتماد من است و هر چه او گفته من گفته‏ام و همچنين احمد بن اسحاق گفت: از حضرت امام حسن عسكري پرسيدم: از چه كسي احكام دين خود را بگيرم و آن حضرت فرمود: ابو عمرو و پسرش مورد اعتماد من است. آنان از من هر چه براي شماگفتند، درست گفته‏اند. تو پيرو آنان باش و هر چه مي‏گويند اطاعت كن كه هر دو مورد اعتماد من هستند. اين، گفتار دو امام درباره توست. وقتي ابوعمرو حرفهاي مرا شنيد به سجده افتاد و گريست. پس از آن گفت: سؤالت را بگو. گفتم: آيا شما جانشين حضرت امام حسن عسكري(ع)را ديده‏اي؟ فرمود: به خدا قسم ديده‏ام گفتم: يك سؤال ديگر مانده است. گفت: بگو. گفتم: نامش چيست؟ گفت: سؤال از نام او بر شما تحريم شده است و اين دستور خود حضرت است نه دستور من زيرا خليفه چنين مي‏پندارد كه حضرت امام حسن عسكري وفات يافته و فرزندي ازخود به جاي نگذاشته است و ميراثش تقسيم شده است. او مي‏پندارد خانواده امام حسن عسكري(ع) در بدر شده‏اند و كسي را ندارند. اگر اسم حضرت به زبانها بيفتد، تعقيبش مي‏كنند. پس از خدا بترسيد و از اين موضوع دست برداريد،(5 ) اين ابو عمرو و پسرش هر دو از جانشين‏هاي مخصوص حضرت ولي عصر(ع) هستند.
حضرت ولي عصر(ع) پس از شهادت پدرش، ديگر جز نواب خاصه كسي با او ملاقات نمي‏كرد مگر در موارد استثنائي. و از آن زمان كه حضرت امام حسن عسكري(ع) به شهادت رسيدند، غيبت امام زمان(ع) شروع شد.
حضرت امام جعفر صادق(ع) فرمود: براي قائم آل محمد(ص) دو غيبت در پيش است. يكي از آن دو كوتاه است و ديگري طولاني است. در غيبت كوتاه مدت، فقط خواص شيعه از جاي آن حضرت آگاهند و در غيبت طولاني خواصّ موالي از جاي آن حضرت باخبر هستند ( 6 )
آن حضرت در غيبت صغري چهار نفر جانشين داشتند كه به «نواب اربعه» معروفند: عثمان بن سعيد عمري، محمد بن عثمان، حسين بن روح نوبختي و علي بن محمد سمري.
غيبت صغري از سال 260 هجري قمري شروع و در سال 329 خاتمه يافت.(7 ) و غيبت كبري از 329 شروع و تا وقتي كه ان حضرت ظهور کند ادامه دارد
برا ي مطالعه وشناخت بيشتر،كتاب هايي متعددي در باره امام زمان تاليف وسامان يافته اند که به بعضي اشاره مي شود:
1- دادگستر جهان ، ابراهيم اميني .
2- مهدي انقلابي بزرگ ، ناصر مکارم شيرازي .
3- نويد امن و امان ، لطف اللّه صافي گلپايگاني .
4- چشم اندازي به حکو مت مهدي، نجم الدين طبرسي
5- در انتظار خورشيد ولايت ، عبدالرحمن انصاري .
پي نوشت ها:
1. كمال الدين و تمام النعمة ، شيخ صدوق‏ ،تهران ، اسلاميه‏ ،ج 2 ،ص 512 .
02 الشيخ الكليني ، الكافي ، تحقيق : تصحيح وتعليق : علي أكبر الغفاري ، چاپ : چهارم ، : 1362 ش ، ناشر : دار الكتب الإسلامية - طهران ، ج اول، ص 514 .
3 0 همان ،ص 503
4 . (جامع الرواه، ج 2، ص 464 ؛شیخ مفید ،ارشاد ،ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی ،تهران ، علمیه اسلامیه ،ج 2 ،ص 323 .
5 . کافي ،ج 1 ،ص 329 .
6 0 همان ،ص 340 .
7 .عبدالرحمن انصاري ، در انتظار خورشيد ولايت ، قم ،1372 ش،چاپ اول ، ص 62 - 73 .