تناسخ یعنی چه؟ معتقدین به تناسخ به چه انگیزه ای به این اعتقاد روی آورده اند؟ آیا تناسخ ممکن است؟(دلیل عقلی و نقلی)

چرا آنگونه که عذاب های جهنم ملموس است و دافعه ایجاد میکند، حس میکنیم که نعمت های بهشت خیلی جاذبه ندارند و ما را به عمل تشویق نمیکنند؟
آیا عذاب های جهنم با مهربانی و رحمت خدا نسبت به بندگانش تناسب دارد؟
به نظر نمیرسد نعمت های بهشت که در قرآن ذکر شده بیشتر برای جذب عرب جاهلی عربستان سودمند بوده؟(مثل آب زیاد و سایه خنک و جنگل و...)

پرسش 1:
2- چرا آنگونه که عذاب هاي جهنم ملموس است و دافعه ايجاد ميکند، حس ميکنيم که نعمت هاي بهشت خيلي جاذبه ندارند و ما را به عمل تشويق نميکنند؟ آيا عذاب هاي جهنم با مهرباني و رحمت خدا نسبت به بندگانش تناسب دارد؟
پاسخ:
بيان بخشي از نعمتهاي مادي بهشتي در قرآن از جمله چشمه هاي متعدد، حور العين و...براي آن است که نوع انسانها به اينگونه نعمتهاي مادي بيشتر گرايش داشته و بيان اين موارد براي آنها قابل فهم تر است در نتيجه انگيزه بيشتري براي رسيدن به بهشت ايجاد مي شود که البته اين گرايش و ميل فطري بوده و منحصر در جوانان آن زمان نيست و در اين زمان نيز کسي نمي تواند بگويد جوانان اين زمان به خانه، حورالعين و هزاران نعمتهاي بهشتي علاقه ندارد.
لذا اولاً نعمتهاي مادي بهشتي منحصر در سايه خنك،جنگل و... نبوده و بيان قرآن در غير آن موارد مانند خانه، حورالعين و... ، تنها به عنوان بخشي از اين نعمتها است که نوع افراد به آن گرايش دارند و اما در مجموع نعمتهاي بهشتي به گونه است که به تعبير قرآن مايه روشني چشم ها است آنچنانکه در سوره سجده مي فرمايد" هيچ كس نمى‏داند چه پاداشهاى مهمّى كه مايه روشنى چشمهاست براى آنها نهفته شده..."(1) ثانياً دقت در آيات قرآني حاکي از آن است که اينگونه موارد در قرآن تنها به عنوان بخشي از نعمتهاي بهشتي آن هم در حد فهم انسانها بيان شده است نه مقدار و كيفيت دقيق آن، آنچنانکه از پيغمبر(ص) نقل شده است که "پروردگار فرمودند: براى بندگانم چيزهايى فراهم کرده‌ام که نه چشمي ديده و نه گوشى شنيده و نه به قلب بشرى خطور کرده است‏..."(2)
بنابراين بر فرض براي كسي عذابهاي جهنم انگيزه بيشتري براي ترك گناه ايجاد مي كند، نه به خاطر آن است كه نعمتهاي بهشتي مخصوص آن زمان بوده و يا احياناً خداوند عذاب را پررنگ تر بيان كرده است بلكه اين امر به ويژگيها و خصوصيات جزيي افراد بر مي گردد و كليت ندارد به عبارتي ديگر براي برخي از افراد، وعده ترس و تنبيه انگيزه بيشتري براي انجام دستور ايجاد مي كند و براي افرادي ديگر تشويق و وعده هاي ثواب.
اما درمورد تنافي عذاب با رحمت الهي بايد توجه فرمائيد كه خداوند براى پاس‏دارى از اخلاق افراد جامعه، مجازاتى به تناسب جرم و اهميت آن، وضع نموده است و براي برخي از گناهان عذابي شديد وضع كرده است تا بندگان با توجه به آن عذاب ها راه سعادت را در پيش گرفته و از نعمت بهشت ابدي كه ابديت آن از دائره فهم و درك انسان ها خارج است، محروم نگردند و بديهي است كه رعايت و پايبندي به اين امور در صورتي جدي و همگاني مي شود که انسان ها بدانند محاسبه اي دقيق در پس همه اين مسايل و تعيين جايگاه هايي بي نهايت متفاوت به عنوان نتيجه مجاهدت ها و تلاش ها و رسيدن به کمالات انساني يا ضايع نمودن فرصت ها در انتظار آن هاست و بهشت و جهنم اصلي ترين کارکرد را در اين عرصه دارند؛ اما توجه داشته باشيد از آنجا كه ما در جهاني مادي زندگي كرده و هنوز آن عالم را درك نكرده ايم، شناخت حقيقت آن جهان براي ما امري دشوار و در برخي موارد غير ممكن است. لذا درك دقيق حقيقت عذاب هاي اشاره شده امري محال خواهد بود.
به علاوه آن كه مطابق نظر برخي از مفسرين، عذاب هاي قيامت در واقع نتيجه تكويني همان اعمال انسان ها است كه در اين دنيا به يك صورت ظهور مي كند و در قيامت به شكلي ديگر، آن چنان كه خداوند در قرآن مي فرمايد:"إِنَّ الَّذينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامى‏ ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ في‏ بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَيَصْلَوْنَ سَعيراً" (3) و راه عدالت پويند، آنان كه مال يتيمان را به ستمگرى مى‏خورند در حقيقت آن ها در شكم خود آتش جهنم فرو مى‏برند و به زودى به دوزخ در آتش فروزان خواهند افتاد".
يا در آيه ديگر مي فرمايد:"يَوْمَ يُحْمى‏ عَلَيْها في‏ نارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوى‏ بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هذا ما كَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ فَذُوقُوا ما كُنْتُمْ تَكْنِزُون" (4) در آن روز كه آن را در آتش جهنم، گرم و سوزان كرده، و با آن صورت ها و پهلوها و پشت هايشان را داغ مى‏كنند (و به آن ها مى‏گويند): اين همان چيزى است كه براى خود اندوختيد (و گنجينه ساختيد)! پس بچشيد چيزى را كه براى خود مى‏اندوختيد!". و آيات ديگري كه در اين باره قابل طرح است.
بنا بر اين نتيجه گناهان در آخرت مانند نتيجه برخي از گناهان و خطاها در دنيا است كه آثار تكويني خاص خود را داشته و آثاري خلاف آن جاي سوال دارد؛ همان گونه كه با فرو رفتن چاقو در قلب كسي او كشته مي شود و شما هيچ گاه سازنده چاقو را مذمت نكرده يا از اين اثر چاقو ابراز تاسف نمي كنيد!! چرا كه اثر چاقو را امري طبيعي و تكويني آن مي دانيد. حال با اين وجود ورود افراد به جهنم و تحمل عذاب براي بسياري از افراد عين تجلي رحمانيت و مهرباني خداوند است، زيرا حقيقت و ماهيت بهشت و حيات بهشتي با آلودگي و زنگارهاي نشسته بر قلب همخواني ندارد. کسي که گرفتار مشکلات باشد، نمي تواند ورود در عالم بهشتيان را تجربه کند، به همين خاطر بسياري از گنهکاران با ورود در جهنم و تحمل عذاب اعمال ناشايست خود فرايند تطهير و پاک شدن از آلودگي ها را طي کرده، به محض رسيدن به طهارت لازم به بهشت وارد مي گردند.
در پايان ذكر اين نكته ضروري است كه اگر چه خداوند براي برخي از گناهان وعده عذاب داده است؛ اما بر اساس آموزه هاي ديني معتقديم رحمت خدا بر غضبش برتري و تقدم دارد، چنان كه در روايات آمده : «يا من سبقت رحمته غضبه‏؛ (5) اي كسي كه رحمت او بر غضبش پيشي گرفته است يا در روايت ديگري از امام صادق (ع) آمده است كه فرمود: " إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ نَشَرَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى رَحْمَتَهُ حَتَّى يَطْمَعَ إِبْلِيسُ فِي رَحْمَتِه‏" (6) چون روز قيامت شود، خداى تبارك و تعالى رحمت خود را چنان پراكنده كند كه ابليس در رحمت او طمع كند."

پي نوشت ها:
1. سجده (32) آيه17.
2. علامه مجلسي، محمدتقي، بحارالانوار،چ موسسة الوفاء، بيروت، 1404 ه ق، ج 8، ص92.
3. نساء (4) آيه 10.
4. توبه (9) آيه 35.
5. سيد ابن طاووس، منهج الدعوات، چ دارالذخائر، قم 1411 ه ق، ص 99.
6. شيخ صدوق ،امالي، كمره اي، محمد باقر، چ اسلاميه، تهران 1376 ه ش، ص 205.

پرسش 2:
3- به نظر نميرسد نعمت هاي بهشت که در قرآن ذکر شده بيشتر براي جذب عرب جاهلي عربستان سودمند بوده؟(مثل آب زياد و سايه خنک و جنگل و...)
پاسخ:
@@
سؤال شما بيشتر ناظر به نعمتهاي مادي بهشتي نظير رودهاي روان و درختان پر ثمر و باغهاي زيبا و ميوه هاي متنوع و... مي باشد که طبيعتا براي اعراب ساکن در منطقه عربستان که آب و هوائي خشک و کم آب دارد. همچون رؤيائي دلپذير بسيار مطلوب مي باشد، اما با توجه به چند نکته پاسخ آن مشخص مي گردد:
1. انس و علاقه انسان به زيبائي هاي طبيعت و نعمتهائي نظير رودهاي خروشان و جنگلهاي زيبا و سزسبز و درختان ميوه متنوع و ... برآمده از گرايش هاي دروني انسان مي باشد که همواره مورد توجه حس زيبا شناسي انسان بوده و اختصاصي به جغرافياي خاصي ندارد، لذا اين علاقه و انس حتي در بين افرادي که متولد و ساکن زيبا ترين مناطق جهان هستند نيز وجود دارد به حدي که اگر نگوئيم علاقه آنها بيشتر از افراد ديگر است، کمتر نمي باشد ،پس فارق از اين که راز بيان شدن اين گونه نعمتهاي مادي در قرآن چيست، نمي توان اين نعمتها را فقط براي اعراب عربستان مطلوب دانست.
2. بر فرض هم که بپذيريم اين گونه نعمتها براي اعراب لذت بيشتري داشته باشد باز هم نبايد از اين نکته غافل شد که با نگاه به مجموعه آيات قرآن مشخص مي گردد که پاداش کارهاي خوب انسان در قيامت و در بهشت تنها همين نعمت هاي مادي نيستند، بلكه اين نعمتها تنها بخش کوچکي از نعمت‌هاي بهشت است که در مقايسه با نعمت ها و لذت هايي كه انسان در دنيا قدرت درک آنها را ندارد ودر قرآن نيز ذكر نشده است ناچيزند، در حالي كه آيات قرآن بيانگر آن است که در بهشت نه تنها اين نعمت ها،بلكه هر چيزي كه انسان در آنجا بخواهد و اراده كند، براي او فراهم مي‌شود (1). در بهشت هر چيزي که مورد ميل و رغبت بهشتيان باشد و حتي لذت هائي فوق خواسته‌هاي آنان وجود دارد. (2) خداوند متعال مي فرمايد: « هيچ کس نمي‌داند و در مقابل اعمال خيري که پاکان و نيکان در اين جهان انجام مي‌دهند، چه نعمت هايي که مايه روشني چشم است، در جهان غيب براي آنان فراهم شده است».(3) در تفاسير شيعي و سني ذيل اين آيه حديثي از رسول گرامي اسلام (ص) بدين مضمون نقل شده: «خداوند فرموده: براي پاداش بندگان شايسته و درستکارم، نعمت هايي آماده کرده ام که نه چشمي آن‌ها را ديده و نه گوش شنيده و نه بر قلب بشري خطور کرده است». (4) بنا بر اين نعمت‌هاي بهشت، منحصر در آنچه در قرآن و يا روايات بيان شده نمي‌باشد که آن را نختص به قوم يا نژاد خاصي بدانيم .
3. البته مي توان اين نکته را پذيرفت که در کنار بيان نعمتهاي معنوي سر اينکه در قرآن ،بيشتر اينگونه نعمتها براي ما جلوه مي کند و يا تاکيد بيشتر بر همين نعمت هاي مادي شده است، اين است كه نه تنها اين امور براي مردم عربستان در زمان صدر اسلام بسيار لذت‌بخش و بلکه لذت‌بخش‌ترين امور بوده است. بلکه چنين نعمتهائي به عنوان محسوس ترين لذتها براي عموم مردم لذت بخش ترين نعمت قابل تجربه در دنيا محسوب مي شود و از آنجائي که همواره بيان محسوسات براي افراد قابل فهم تر و اثر بخش تر مي باشد. لذا قرآن نيز به عنوان نمونه به اين نوع لذت هاي بهشتي بيش تر اشاره مي نمايد؛ اما در کنار نعمت هاي جسمي، مهمترين نعمت هاي بهشتي را نعمت ها و لذت هاي روحاني و معنوي معرفي مي نمايد كه با نعمت هاي جسمي بهشتي قابل مقايسه نمي باشد. مثل خوشي و سلامتي و طول عمر و بالاتر از آن جاودانگي و اين كه در آن جا هيچ غم، بيماري و غصه وجود ندارد . جز خوشي و لذت نيست،آن جا كسي سخن بيهوده اي بر زبان نمي‌آورند و نمي‌شنوند (5) ، نه ترس و اندوهي دارند (6)، و نه در دل، کينه و کدورتي. (7) و سخني جز سلام و درود و تحيت بين آنان نيست. (8) و در کنار اين نعمتها بالاترين لذت و نعمتي كه در بهشت نصيب يک انسان صالح مي شود، نعمت رضوان الهي (9) و لقاي الهي (10) مي باشد. بهشتيان در اين مقام لطف هايي از پروردگارشان دريافت مي‌دارند که ايشان را غرق سرور مي‌سازد . هيچ کس نمي‌تواند تصوري از مرتبه آن سرور داشته باشد (11) و اين سعادت بي مانند و نعمت‌هاي وصف ناشدني و رحمت و رضوان و قرب الهي براي هميشه ادامه خواهد يافت (12) و پاياني نخواهد داشت. (13)
جهت اطلاع بيش تر مي توانيد کتاب پيام قرآن آيه الله مکارم شيرازي، ج6 مبحث نعمت هاي جسماني و مبحث لذات روحاني بهشت را مطالعه بفرماييد .
پي‌نوشت‌ها:
1. نمل (27)، آيه 21 و فرقان (25)، آيه 16 و زمر (39)، آيه 34 و فصلت (41)، آيه 31 و شوري (42)، آيه 22 و زخرف(43)، آيات 71 و 70 و ق (50)، آيه 35.
2. ق (50)، آيه 35.
3. سجده (32) آيه 17.
4. طبرسي، تفسير مجمع البيان، ناصرخسرو 1372ش ، ح 7 و 8، ص 331 و سيوطي، تفسير درالمنثور، كتابخانه مرعشي ،1404ق، ج 5، ص 276.
5. مريم (19)، آيه 62 و نبأ (78)، آيه 35 و غاشيه (88)، آيه 11.
6. اعراف (7)، آيه 35 و محمد (47)، آيه 28.
7. اعراف،‌ آيه 43.
8. واقعه (56)، آيه 26.
9. آل عمران (3)، آيه 15 و توبه (9)، آيه 21 و 72 و حديد (57)، آيه 20 و مائده (5) آيه 119.
10. قمر (54) آيه 55.
11. سجده (32)، آيه 17.
12. بقره، آيه 25 ـ 28 و آل عمران، آيات 36، 98 و 107.
13. دخان (44)، آيه 56 و فصلت، آيه 8 و انشقاق (84)، آيه 25 و تين (95)، آيه 6.

پرسش 3:
تناسخ-بهشت و جهنم
شرح : 1- تناسخ يعني چه؟ معتقدين به تناسخ به چه انگيزه اي به اين اعتقاد روي آورده اند؟ آيا تناسخ ممکن است؟(دليل عقلي و نقلي)
پاسخ:
ارزياب .:خسته نباشيد.علل تناسخ( سه شماره)نياز به منبع دارد.

"""""""""""""""""""""""""""""
اعمال شد

تناسخ از ريشه «نَسْخ» گرفته شده و از كلمات اهل لغت درباره اين واژه، چنين بر مى آيد كه از آن، دو خصوصيت استفاده مى شود الف)تحول و انتقال ب) تعاقب دو پديده كه يكى جانشين ديگرى گردد.(1)و در اصطلاح عبارت است از انتقال نفس از يك بدن به بدنهاي ديگر در همين دنيا، به صورت متوالي و بدون توقف(2)
اما در مورد انگيزه ها و علل پيدايش چنين اعتقادي بايد گفت در حقيقت انگيزه اصلي رواج و گسترش قول تناسخ چند امر است:
1- اصولا تناسخ در ميان اقوام باستان، به عنوان راهکاري براي پاسخ دادن به يک حقيقت نيمه مکشوف مطرح شده و رشد پيدا کرد و آن حقيقت، بقاي روح و ميل فطري انسان به زندگي ابدي بود. در واقع، اين اقوام براي يافتن پاسخي به اين دغدغه ذهني که روح انسان پس از مرگ نابود نشده، به نوعي ادامه حيات مي دهد، به تناسخ رسيده است.
2-از سوي ديگر تناسخ انسان را از نظر فكري و عقلي جبرگرا مي كند .تا به نحوي گناهان خويش را توجيه كند.بدين گونه كه نواقص و گناهان خويش را به حساب سابقه و زمينه ي گناهان انساني مي گذارد كه روح قبلاً به او تعلق داشته و اين گونه ادعا مي كند كه اين نقص از انسان قبلي به من منتقل شده است.
3-يکى ديگر از زمينه هايي که در ارتبايط با تناسخ وجود دارد، مسئله شرور و عدل الاهى است. در اين جهان کودکان و حيوانات بى گناه رنج مى برند, انسان ها در شرايط نابرابر زاده مى شوند، مصائب فجيع براى انسان هاى نيکوکار واقع مى شود و انسان هاى بدکار در آسايش و نعمت به سر مى برند. نظريه تناسخ در پى توجيه اين شرور و رفع تعارض آن با عدل الاهى است. مطابق اين نظريه هر کسى در زندگى ثمره کردار خود را مى بيند، آسايش، ثروت و سلامت حاصل نيکوکارى فرد در زندگى گذشته است و تمامى مصائب و آلام حاصل کردارهاى ناپسند اوست.(3)

البته در طول تاريخ سعي شده که اين عقيده شکل منطقي تر و مستدل تري به خود بگيرد؛اما در خلال اين مدت متمادي، دانشمندان بزرگ اين مطلب را مورد بحث و انتقاد قرار دادند و چندين دليل بر بطلان آن اقامه نمودند كه ما به صورت خلاصه به برخي ازآنها اشاره مي كنيم .
لازمه قول به تناسخ، تعلق دو نفس به يك بدن و اجتماع دو روح در يك تن مي باشد. اين برهان مبتني بر دو اصل است:
1. هر جسمي ـ اعم از نباتي و حيواني و انساني ـ آن?گاه كه آمادگي و شايستگي براي تعلق نفس را داشته باشد، از جانب خداوند به او افاضه نفس مي?شود؛ زيرا مشيت خدا بر اين تعلق گرفته است كه هر ممكن را به كمال مطلوب خود برساند. در اين صورت، سلول نباتي خواهان نفس نباتي، نطفه حيواني خواهان نفس حيواني، و جنين انساني خواهان نفس انساني مي?باشد، و نفس مناسب هر يك، به وي اعطا مي?گردد.
2. اگر با مرگ انساني، نفس وي به جسم نباتي يا حيواني يا جنين انساني تعلق گيرد، در اين صورت جسم و بدن مورد تعلق اين نفس، داراي نوعي تشخص و تعين و حيات متناسب با آن خواهد بود.
لازمه اين دو مقدمه آن است كه به يك بدن، دو نفس تعلق بگيرد: يكي، نفس خود آن جسم كه بر اثر شايستگي از جانب آفريدگار اعطا مي?شود؛ و ديگري، نفس مستنسخ از بدن پيشين و اين در حالي است كه اجتماع دو نفس در يك بدن از دو نظر باطل است:
اولاً: برخلاف وجدان هر انسان مدركي است، و تاكنون تاريخ از چنين انساني گزارش نكرده است كه مدعي دو روح و دو نفس بوده باشد.
ثانياً: لازم است از نظر صفات و يافته?هاي نفساني پيوسته دو وصف را در خود بيابد مثلاً آن?جا كه از طلوع آفتاب آگاه مي?شود و يا به كسي عشق مي?ورزد بايد در خود اين حالات را به طور مكرر در يك آن بيابد.
به عبارت ديگر نتيجه تعلق دو نفس به يك بدن، داشتن دو شخصيت و دو تعين و دو ذات،‌ در يك انسان است، و در حقيقت لازمه آن اين است كه واحد، متكثر؛ و متكثر، واحد گردد؛ زيرا فرد خارجي يك فرد از انسان كلي است و لازمه وحدت، داشتن نفس واحد است، ولي بنابر نظريه تناسخ، داراي دو نفس است، و در نتيجه بايد دو فرد از انسان كلي باشد و اين همان واحد بودن متكثر و يا متكثر بودن واحد است(4)
البته عقيده به تناسخ از ديدگاه آيات و روايات نيز باطل است آنچنانكه خداوند سوره مؤمنون مى فرمايد:" آن ها همچنان به راه غلط خود ادامه مى دهند[ تا زمانى که مرگ يکى از آنان فرا رسد، مى گويد: پروردگار من! مرا بازگردانيد! شايد در آن چه ترک کردم ]و کوتاهى نمودم [عمل صالحى انجام دهم! ]ولى به او مى گويند:[ چنين نيست! اين سخنى است که او به زبان مى گويد ]و اگر باز گردد، کارش همچون گذشته است[! و پشت سر آنان برزخى است تا روزى که برانگيخته شوند"اين آيه دليل روشنى بر بطلان عقيده تناسخ است چرا که آيه به صراحت از عالمى غير از دنيا که روح، پس از مرگ و جدا شدن از بدن بدان جا خواهد رفت، ياد مى کند.در اين آيه به بدکارانى که درخواست مهلتى ديگر مى کنند، جواب رد داده، آنان را از فرصتى ديگر و زندگى مجدد در دنيا نااميد مى سازند"(5)
و يا در روايتي از امام رضا(ع) نقل شده است كه فرمود"مَنْ قَالَ بِالتَّنَاسُخِ فَهُوَ كَافِرٌ بِاللَّهِ الْعَظِيمِ يُكَذِّبُ بِالْجَنَّةِ وَ النَّار...(6) هر کس به تناسخ معتقد باشد، به خداوند بزرگ کافر است و بهشت و جهنم را انکار مى کند"
پي نوشتها:
1- راغب اصفهاني، المفردات في غريب القرآن، دارالعلم، بيروت،1412ق ، ص 801
2-سليماني، عبد الرحيم ،ترجمه محاضرات في الالهيات،چ مركز مديريت حوزه علميه، قم 1386ه ش ،ص 381
3-ر.ك http://www.silent-truth.com/post-190.aspx
4-ر.ك سبحاني، جعفر،الإلهيات على هدى الكتاب و السنة و العقل،چ مركز جهاني علوم اسلامي،بي تا، ج 4 ص 306
5--مومنون (23)آيه 99-100
6-- علامه مجلسي، محمدتقي، بحارالانوار،چ موسسة الوفاء، بيروت،1404 ه ق ،ج 25 ص 136